۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

نامه رضا پهلوی به شورای امنیت درباره جنایت‌های خامنه‌ای


رضا پهلوی، فرزند شاه سابق ایران، با نگارش نامه‌ای خطاب به اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد با عنوان «جنایت علیه بشریت» نوشته است: من، آقای علی خامنه‌ای را به عنوان مسئول اصلی تمام جنایاتی که علیه شهروندان ایران به وقوع پیوسته متهم می‌کنم. وقایعی که پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ به وقوع پیوسته، با همه مصادیق جنایت علیه بشریت که در ماده هفتم اساسنامه رم تعریف شده مطابقت می‌کند.
متن کامل نامه رضا پهلوی به اعضای شورای امنیت سازمان ملل به این شرح است:


عالیجنابان
اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد 
این نامه را خطاب به شما می‌نویسم تا شما را از اعمال دهشتناکی که به دستور آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته آگاه نمایم.این اعمال، نقض مداوم و سیستماتیک حقوق بشر است و بر اساس ماده هفتم اساسنامه رم، به عنوان «جنایت علیه بشریت» قلمداد می‌شود.این اقدامات بر علیه تمام شهروندان ایرانی، از تمام طبقات اجتماعی، صورت گرفته که خواستار حقوق اساسی خود، که بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده، بودند.افزون بر موضوعات مرتبط با گزارش اخیر آقای احمد شهید – گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ارتباط با وضعیت حقوق بشر ایران-، شواهد کافی و محکمی موجود است که رژیم اسلامی با محروم کردن آقای میرحسین موسوی، خانم زهرا رهنورد و آقای مهدی کروبی، از حقوق اولیه شان، تمامی قوانین بین‌المللی مربوطه را نقض نموده است.هیچ‌یک از آنها از حقوق ابتدایی یک زندانی، همچون حق دفاع از خود و داشتن وکیل قانونی برخوردار نیستند.در موج سرکوبی، که کل مردم ایران را در برمی‌گیرد، جمهوری اسلامی، روش‌های بی‌رحمانه، غیرانسانی و اهانت‌آمیزی را علیه بسیاری از شهروندان ایرانی از جمله:
بهنام ابراهیم‌زاده، بهمن احمدی عمویی، منصور اسانلو، رضا شهابی، احمد زیدآبادی، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، آیت‌الله بروجردی، عماد بهاور، حسین پالانی، علی پورسلیمان، محمدرضا پورشجری، مصطفی تاج‌زاده، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی، رضا جوشن، حمیدرضا خادم، مهدی خدایی، رضا خواجه‌ای، محمد داوری،ارژنگ داوودی، مجید دری، حسین رونقی ملکی، علیرضا سپاهی لائین، عیسی سحرخیز، قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، حشمت‌الله طبرزدی، ابوالفضل عابدینی، جواد علیخانی،  سعد غلامحسین‌پور، عباس کاکایی، جواد لاری، فرشاد معروفی، محمدرضا مقیسه، حمید موذنی، عبدالله مومنی، بهاره هدایت، حجت‌الاسلام آرش هنرور، مهدی محمودیان، کشیش یوسف ندرخانی، علی جمالی، محسن امین زاده محسن میردامادی، فیض اله عرب سرخی، اسماعیل صحابه، عبداله رمضان زاده، مسعود باستانی، فرشاد قربان‌پور، داود سلیمانی، بهزاد نبوی، محسن صفایی فراهانی، شبنم مددزاده، سعید متین‌پور، حسن فتحی، مهدی محمودیان، سعید ملک‌پور، آرش صادقی، فرشید فتحی، شاهین زینالی، آریا ارجمند، ساسان واهبی، علی ملیحی، محمد سیف، محمدجواد مظفر، هانیه فرشی، محمدصدیق کبودوند، علی‌اکبر عجمی، مهدیه گلرو، فرشته شیرازی، روناک صفارزاده، محبوبه کرمی، موسی ساکت، رضا ملک، سعید ماسوری، امیرخسرو دلیرثانی، زینب جلالیان، شیرکوه معارفی، فرح واضحان، سماء نورانی، مهوش ثابت، ضیا نبوی، فریبا کمال‌آبادی، جمال‌الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم، پرستو دوکوهکی، جواد امام، سعید جلالی‌فر، امیر خرم، فاطمه خردمند، علیرضا رجایی، حسین زرینی، سید علیرضا بهشتی شیرازی، فریدون سیدی‌راد، جلیل طاهری، محمدفرید طاهری قزوینی، محمد توسلی، سیامک قادری، ابوالفضل قدیانی، محسن محققی، محمدرضا معتمدیان و بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی-عقیدتی، از گروه‌های مختلف مردم ایران که گرایش‌های دموکراتیک را نمایندگی می‌کنند به اجرا گذاشته و در حال حاضر بسیاری از آنها تحت ستم هستند.نیروهای امنیتی و سرویس‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی، با استفاده از اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» به توجیه بازداشت‌های خودسرانه پرداخته و تمامی شواهد و مستندات نقض جدی و سیستماتیک حقوق بشر که خود در آن دست داشته‌اند را نابود می‌سازند. بر این اساس وکلا و مدافعان حقوق بشر از انجام وظیفه خود در دفاع از موکلانشان باز داشته می‌شوند. آنها تهدید شده و تعدادی از آنها بازداشت و زندانی شده‌اند. نسرین ستوده، عبدالفتاح سلطانی، هنگامه شهیدی، محمد سیف‌زاده و کوهیار گودرزی به این دلایل تحت فشار هستند.تنها جرم آنها این است که خواستار رعایت حقوق بشر در مورد هموطنانشان هستند.ایران به عنوان یکی از اعضای موسس سازمان ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر را امضاء نموده تا تمایل خود در پیوستن به جامعه جهانی برای ایجاد صلح و درک متقابل میان مردم را ابراز نماید.با وجود این، رهبران جمهوری اسلامی، بخشی از نقض مداوم این ارزش‌های جهانی هستند. اعمالی که آنها مرتکب می‌شوند یا دستور انجام آن را می‌دهند، شامل نقض جدی مفاد مندرج در این اعلامیه به ویژه بندهای ۲، ۳، ۵، ۷ ، ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۹ و بند ۲۰ پاراگراف اول و بند ۲۱.


تنها کاری که ما می‌توانیم انجام بدهیم این است که اسامی قربانیان را گزارش کنیم، شواهد مستند را تهیه نموده و دنیا را از وضعیت آنها آگاه نماییم.علاوه بر اسامی که ذکر کرده‌ایم، صد و حتی هزاران نفر هستند که در زندان به سر می‌برند، صدها، حتی هزاران نفر تحت تاثیر رفتارهای بی‌رحمانه، غیرانسانی و اهانت‌آمیز قرار گرفته‌اند.سکوت جامعه بین‌المللی در قبال وضعیت وخیم حقوق زندانیان سیاسی در ایران، می‌تواند منجر به تشدید سرکوب و تشویق جمهوری اسلامی به ادامه سیاست ترور بشود.بر اساس قوانین مذهبی، قانون اســاسی جمهوری اسلامی تمام قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی را در اختیـار آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی می‌گذارد، نهادی که بالاترین سلسله مراتب رژیم است.قدرتی که رهبر در اختیار دارد این امکان را به او می‌دهد که بدون هیچ محدودیتی، در تمام جنبه‌های زندگی عمومی و خصوصی مردم ایران دخالت کرده و آنرا کنترل کند.آقای علی خامنه‌ای به عنوان رهبر، ۶ عضو از ۱۲ عضو شورای نگهبان قانون اساسی را مستقیما تعیین می‌کند.این شورا بر اساس دستورالعمل رهبر افراد واجد شرایط را برای تصدی نهادهای سیاسی انتخاب می‌کند.عزل و نصب رئیس قوه قضائیه بر عهده رهبر است.رئیس قوه قضائیه سیاست کیفری که توسط رهبر تعیین می‌شود را اجرا می‌کند و ۶ عضو دیگر شورای نگهبان را مطابق با دستورات رهبر تعیین می‌کند.رهبر همچنین فعالیت اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، که وظیفه حفظ رژیم را بر عهده دارد و شامل ۶ عضو شورای نگهبان، رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضائیه و افراد دیگری که توسط او تعیین می‌شوند را کنترل می‌نماید.به علاوه، رهبر فعالیت مجلس خبرگان که نمایندگانش توسط مردم انتخاب می‌شوند ولی در واقع کاندیداهایی هستند که می‌بایست درخواست‌های او را که از طرف شورای نگهبان تفسیر می‌شود برآورده سازند، کنترل می‌نماید.وظیفه این شورا توسعه دکترین سیاسی-مذهبی به منظور حفظ اقتدار روحانیت در کشور است.در نهایت رهبر مقامات ارشد نظامی، انتظامی، امامان جمعه و رئیس رادیو و تلویزیون ملی را انتخاب می‌کند. به این ترتیب، آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی مسئول اصلی جنایات به وقوع پیوسته توسط جمهوری اسلامی است.برای یک زمان طولانی جمهوری اسلامی توانسته بود که چهره واقعی خود به عنوان یک دیکتاتوری مطلقه را مخفی نگهدارد.با این حال از زمان تقلب در انتخاب مجدد محمود احمدی‌نژاد، مردم ایران سرکوب فزاینده و بی‌سابقه‌ای را تجربه کرده‌اند که بر اساس طرح در نظر گرفته و آماده شده از سوی بالاترین مقامات رژیم به اجرا گذاشته شد.بنابراین، در جریان سرکوب اعتراضات مردمی پس از انتخابات سال ۲۰۰۹، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی مرتکب جنایاتی علیه بشریت شده‌اند که در ماده هفتم اساسنامه رم تعریف شده، از جمله:
قتل
زندانی کردن
شکنجه و تجاوز به عنف
ناپدید شدن اجباری
اذیت و آزار گروه‌های مختلف به دلایل سیاسی، مذهبی و جنسیتی
این جنایات در یک مکان معین یا منطقه خاص به وقوع نپیوسته بلکه در سراسر کشور و علیه همه شهروندان ایرانی صورت گرفته که تنها جرمشان، درخواست انتخابات آزاد و احترام به رای مردم بود.بر اساس شواهد موجود، روشن است که این جنایات عمدی، علیه جمعیت غیرنظامی انجام شده و تصمیمات سیاسی اجرای آن از سوی بالاترین مقامات رژیم و در درجه اول توسط آقای علی خامنه‌ای گرفته شده است.من، آقای علی خامنه‌ای را به عنوان مسئول اصلی تمام جنایاتی که علیه شهروندان ایران به وقوع پیوسته متهم می‌کنم. وقایعی که پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ به وقوع پیوسته، با همه مصادیق جنایت علیه بشریت که در ماده هفتم اساسنامه رم تعریف شده مطابقت می‌کند.من، روسای حکومت و دولت‌های کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد را فرا می‌خوانم تا بر اساس ماده ۱۳ ب اساسنامه رم، این جنایات را به دادستان دادگاه جنایی بین المللی ارجاع دهند تا بتوانند در مورد ارتکاب جنایات توسط رهبران جمهوری اسلامی علیه شهروندان ایران تحقیق نمایند.من همچنین روسای حکومت و دولت‌های کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد را فرا می‌خوانم تا با افزایش فشار قابل توجه بر رهبران جمهوری اسلامی، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی شوند.همانطور که جمهوری اسلامی از امضاکنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی است، جامعه جهانی باید رژیم ایران را به اجرای تعهدات بین‌المللی و برآورده ساختن حقوق اساسی مردم ایران، فرا بخواند.ما بر این باور هستیم که چنین واکنشی در پاسخ به رفتار رژیم ایران علیه شهروندان خود، یک پیام قوی به رهبران جمهوری اسلامی خواهد فرستاد.


عالیجنابان


گزارش ارتکاب جنایت علیه بشریت در ایران به دستور آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران که به همراه این نامه ارسال می‌شود، متمرکز بر ارتکاب جنایت علیه بشریت به منظور سرکوب مخالفت‌های مردمی پس از تقلب در انتخاب مجدد محمود احمدی‌نژاد در ژوئن ۲۰۰۹ است.با این حال از ۳۳ سال گذشته جمهوری اسلامی، سیاست و کارنامه سیاهی از ظلم و ستم علیه جوامع قومی و اقلیت‌های مذهبی که از خود بجا گذاشته است. ما قصد داریم شواهد و مستندات بدرفتاری و نقض حقوق اساسی این بخش از شهروندان ایرانی را در گزارش دیگری طبقه بندی و ارائه نماییم.من، محترمانه از شما درخواست می‌نمایم که این موضوع مبرم و اساسی را به دادگاه جنایی بین‌المللی ارجاع نمایید. به شما اطمینان می‌دهم، مادامی که جمهوری اسلامی مجبور به احترام حقوق اساسی شهروندان ایرانی نشود، مشکلات ایجاد شده توسط این رژیم حل و فصل نخواهد شد.
رضا پهلوی
خودنویس

زنان ایران قربانی خشونت و تبعیض جمهوری اسلامی


سران جمهوری اسلامی از روز اول اعتقادی به زنان و حضورشان در عرصه های اجتماعی نداشتند به همین رو برای آنان موانع فراوانی به وجود آوردند. خانه نشینی، حجاب اجباری، حذف از موقعیت های کلیدی و نگاه ابزاری به آنان، مزدی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به زنان داده شد.به رغم امکاناتی نظیر تحصیل و کار بیرون از خانه که برای زنان فراهم آمده، جمهوری اسلامی از همان آغاز تاکنون به زن به عنوان مادر و نگاهبان خانه نگریسته است . ترجیح سیاست گذاران ایران نگاه داشتن زنان در خانه است. در واقع نگاه سنتی سران ایران که همواره می کوشد وجهه ای روشنفکرانه و مدرن به خود بگیرد در تعارض میان باورهای خود و آنچه جامعه زنان ایرانی از او می خواهد، دست و پا می زند و از حل این تناقض آشکار عاجز است.متاسفانه نگاه مذکر دولتمردان ایران، همواره زنان را به عنوان عامل وسوسه های شیطانی برای گمراه کردن مردان دیده است و این یعنی همان نگاه جنسیتی به زن. در نگاه آنان حضور زن در کنار مرد مفسده انگیز است بنابراین یا باید زنان را خانه نشین نمود و یا در عرصه های اجتماعی، از همراهی شان با مردان جلوگیری و آنها را از یکدیگر جدا کرد. در راستای این تفکرات متحجر است که دانشگاه ها تک جنسیتی می شوند، اتاق زنان از مردان در ادارات جدا می گردد، زنان حق ورود به ورزشگاه ها را پیدا نمی کنند و ... در این میان هیچگاه فریادهای زنان در رفع این تبعیض ها شنیده نمی شود .از شاهکارهای جمهوری اسلامی قانون حجاب اجباری است که پس از پیروزی انقلاب بر زنان آزاده ایران تحمیل شد، همان که امثال طاهره قرۀ العین از دوران قاجار با آن به مخالفت و مبارزه برخاسته بودند و تحمل نشدند. اجباری کردن حجاب یعنی سلب اختیار زنان در گزینش آنچه خود می خواهند. امروز مسائلی که در جوامع مدرن و آزاد، اصلاً  مطرح نیست ، در ایران چنان دغدغه خاطری برای حاکمان فراهم کرده اند که روزگار مردم را دائم تلخ می کنند. دنیا امروز بر این باور است که دخالت در امور شخصی افراد با چارچوب های مورد نظر یک جامعه آزاد همخوانی ندارد. حکومت دموکراتیک، پسندهای خود را به شهروندان تحمیل نمی کند و موضوع زمانی شکلی از فاجعه به خود می گیرد که به یاد می آوریم زنان ایران چه مسلمان و غیر مسلمان عمدتا اعتقادی به پوشش اجباری ندارند ، واقعیتی که به راحتی می توان در جامعه مهاجران ایرانی ساکن در کشورهای دیگر دنیا دید .عمده مشکل حاکمان ایران برآمده از آنجاست که به زن فارغ از جنسیت به عنوان انسانی کارآمد و صاحب اندیشه نمی نگرند و تنها به شعارگویی بسنده می کنند. زنان ایران سهمی در حوزه های سیاست گذاری ندارند. تصمیم ها بدون دخالت و حضور آنان گرفته می شود؛ تصمیم هایی مردانه درباره زنان!سال هاست که جمهوری اسلامی، غرب را به باد انتقاد گرفته و منش کشورهای آن سامان را نکوهش کرده تنها به این بهانه که نگاه این کشورها به زنان نگاهی ابزاری است در حالیکه در عمل خود نیز به راهی می رود که دیگران را به سبب آن سرزنش می کند. امروزه در همان جوامع مورد اشاره، حمایت قانونی از زنان، آشکارا منشی دموکراتیک را به نمایش می گذارد، منشی که جای خالی آن در ایران همواره به چشم می آید و زنان را در برابر خشونت های در خانه و اجتماع بی پناه می گذارد. امروز زنان ایران به رغم جمعیت وسیع، از اقلیت ها به شمار می آیند، اقلیت های فاقد حق و حقوق برابر.معمولاً تصمیم هایی که در ایران برای جامعه زنان گرفته می شود به جوامع پیشامدرن و به ایران بیش از صد سال قبل می رسد، به نوع تفکرات حاکم در دوره قاجار و حتی پیش از آن و چنانکه می دانیم دموکراسی یکی از مقوله های گره خورده با مدرنیته است. همین تناسب ساده نشان می دهد حکومت ایران حکومتی دموکراتیک نیست زیرا نوع تفکر حاکم بر آن تفکر مدرن نیست. دولت متناقض ایران از یک سو در راستای همسو نشان دادن خود با جوامع آزاد و مدرن راه را برای تحصیل زنان باز می گذارد و از آن پس با نشان دادن رویه اصلی سکه عملاً موانع فراوانی برای بهره برداری از این دانش ایجاد می کند. جمهوری اسلامی همواره نقش یک بازدارنده و سرعت گیر را برای زنان بازی می کند زیرا به زن به عنوان جنس دوم می نگرد. در ایران اقلیت ها همواره دوم هستند؛ شهروند درجه دوم، جنس درجه دوم و... بنابراین زنان هم به عنوان جنس درجه دوم همواره دنباله رو مردان هستند، مردانی که گاه بسیار ناتوانند اما از آنجایی که حکومت راه های رقابت سالم را سد کرده، همواره همین مردان ناتوان، مقتضیات جامعه زنان را تعیین می کنند.تاریخ جمهوری اسلامی نشان می دهد که به رغم ادعاهای موجود، مردان ناتوان، همواره توانایی خود را با خشونت به رخ جامعه زنان کشیده اند. این نگاه خشونت آمیز از یک سو فعالیت های اجتماعی زنان ایرانی را محدود می کند و از سوی دیگر چون سوهان به جان روح و جسم آنان می افتد.با وجود تمام این موانع، جامعه پویای زنان ایران که تقریباً از پیش از مشروطه حضور در عرصه های اجتماعی را تجربه کرده ـ و نام زنانی چون قرة العین، زینب پاشا، بی بی مریم بختیاری را در تاریخ ثبت نموده ـ  در سی و چند سال گذشته همواره به دفاع از حقوق خود برخاسته و در موقعیتی نابرابر جانانه کوشیده است. با وجود نامردمی های بسیار،  باز مهربانی های خود را از مردم و کشور دریغ نکرده اند. جبهه های جنگ نمونه های فراوانی از دلاوری های آنان را به یاد دارد، عرصه های دانش، سیاست و فرهنگ هیچگاه خدمات آنان را از یاد نخواهد برد،  هرچند سردمداران ایران از کنار این خدمات به آسانی گذشته، یا کمر به حذف آنان بسته و یا به آنها چنگ و دندان نشان داده اند.تاریخ، آزارها، شکنجه ها، خشونت ها، زندان ها، اعدام های اعمال شده در حق زنان را در جمهوری اسلامی از یاد نخواهد برد. شاید نسل جوان امروز نام بسیاری از زنان قربانی شده اوایل انقلاب را به خاطر نداشته باشد و شاید نداند که این قربانیان گاه به بهانه های واهی و غیر انسانی به طناب اعدام سپرده شدند، شاید امروز کسی کمتر نامی از فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش دوران محمدرضاشاه پهلوی را شنیده باشد که به حکم صادق خلخالی با عنوان مفسدفی الارض به طرز فجیعی اعدام شد، امّا بی تردید نام زنانی چون ندا آقاسلطان، ترانه موسوی، هدی صابر، شبنم مددی و... را می شناسد. نسل جوان و پرسشگر امروز می داند در زندان های جمهوری اسلامی چه بر زنان رفته است و چگونه مردان هرزه حیوان صفت، پاکدامنی شان را به ریشخند گرفتند و با تجاوز به آنان نفرین ابدی تاریخ را به جان خریدند.نسل جوان امروز نام نسرین ستوده را در خاطر دارد و می داند تنها به دلیل حمایتش از برخی زندانیان سیاسی و پذیرفتن وکالت آنان  راهی زندان اوین شد، به جرم واهی اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام. امروز جوانان ایران می دانند برخلاف نگاه متحجر برخی در ایران، زنان، وابستگان ضعیف به مردان نیستند و می توانند خواب دژخیمان را آشفته کنند تا جایی که برای مهار قدرتشان، از سر ضعف، آنان را به بند بکشند.امروز نسل جوان امثال سمیه توحیدلو را می شناسد که روح و جسمشان به باد تازیانه دژخیمان گرفته شد تنها به این دلیل که حرفی برای گفتن داشتند. سمیه توحیدلو را به جرم توهین به رئیس جمهور تازیانه زدند و دنیا می داند ماجرا نه آنگونه بود که رسانه های خودفروخته و در خدمت سردمداران ایران روایت کردند.امروز نسل جوان ایران می داند به رغم موانع فراوانی که جمهوری اسلامی برای زنان به وجود آورده، این جامعه و قشر فعال، در عرصه های گوناگون خوش درخشیده و همواره خاری در چشم حاکمان ایران بوده است. نسل جوان امروز از نقش زنان و دختران دانشجو، در جنبش های اخیر که پرسشگرانه سران ایران را به چالش کشیدند، با خبر است. عرصه خبر و رسانه نیز مدیون خدماتی است که خبرنگاران و روزنامه نویسان زن در آگاهی بخشی به ایرانیان انجام داده است. امروز همگان می دانند شهیدانی چون سهراب اعرابی محصول نوع تربیت زنانی هستند که آزادی و آزادی خواهی را به فرزندان خود آموخته اند، تربیت آزادگان در جامعه ای بسته و مستبد، کار دشواری است که مادران ایرانی از پس آن برآمده اند.اگر قلم در این اوضاع بگرید رواست، با این همه من بر آنم در آینده ای نه چندان دور جامعه آزاد ایران، به تمام آحاد خود از زن و مرد، بی دین و دیندار، مسلمان وغیر مسلمان به یک چشم خواهد نگریست. زنان خود انتخاب خواهند کرد در چه نوع فعالیت هایی و با چه ظاهری شرکت داشته باشند. در آن روز هیچ کس زنان را به سبب زن بودن تحقیر نخواهد کرد و توانایی هایی آنان را نادیده نخواهد گرفت. جامعه آزاد ایران میان جنسیت ها تفاوت قائل نخواهد شد و به جای گرفتن نوک پیکان انتقاد به سوی زنان، مردان باظرفیت تربیت خواهد کرد ـ مردانی که تعامل با انسان ها را فارغ از آنکه زن هستند یا مرد ـ بدانند.
بهروز بهبودی
نیویورک ۱۵ ژانویه ۲۰۱۲
بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران

علیرضا صبوری به خاک سپرده شد اما قاتلان همچنان در قدرت هستند


روز گذشته جمعه ۲۰ ژانویه مراسم خاکسپاری و بزرگداشت علیرضا صبوری جوان ۲۳ ساله ایرانی در برلین برگزار شد. علیرضا از جمله جوانانی بود که در راهپیمایی سکوت روز ۲۵ خرداد در تهران توسط تک تیرانداز مستقیم به سرش تیر خورده بود. به گزارش خانم اختر قاسمی بستگان علیرضا در آلمان طی تلاشی دو ماهه موفق شدند پیکر علیرضا را به آلمان منتقل کنند تا حداقل در خانه ابدی با آرامشی در نزدیکی بستگان خود بخوابد! مراسم خاکسپاری با حضور مادر علیرضا و بستگان به همراه صدها ایرانی برگزار شد. و پس از آن مراسم یاد بود برگزار شد. در این مراسم فیلم ها و عکس هایی از علیرضا به نمایش گذاشته شد. فیلم گفتگوی خواهر علیرضا با او زمانی که او از بیمارستان مرخص شده بود ولی هنوز نمی توانست صحبت کند، بسیار تاثر برانگیز بود. 


در روز ۲۵ خرداد سال ۱۳۸۸  چه اتفاقی افتاد؟


اون روز همه آمده بودند برای یک تظاهرات مسالمت آمیز بین میدان انقلاب تا آزادی ، جمعیت زیادی آمده بودند برای اعلام اعتراض یکی از آنها هم علیرضا بود من خودم یادم هست داشتیم با موج مردم حرکت می کردیم از بالای ساختمانها سنگ پرتاب می کردند به چه بزرگی که به سر یکی از آقایون در نزدیکی من اصابت کرد در جا افتاد ومردم آمدند به کمکش وبردنش این سنگها چیزی از گلوله کم نداشت. وقتی که جمعیت در میدان آزادی روبروی پایگاه بسیج ۱۱۷ گردان عاشورا جمع بودند شروع کردند به تیر اندازی به سمت مردم و مردم زخمی شدند علیرضا از جمله کسانی بوده که آمده بوده کمک کند وقتی علیرضا می دوید تا کمک کند به آنها گلوله ای به پیشانی اش می خورد می گفت “فقط یه لحظه احساس کردم یه چیزی توی سرم منفجر شد و دیگه همه جا تاریک شد “، مردمی که اونجا بودن او را با ماشین می رسانند به بیمارستان ، همون موقع عملش می کنند قسمتی از گلوله را خارج می کنند ولی بازم ترکشهایش توی سرش می ماند یک ماه توی کما بوده پرستارها ناامید می شوند و ترسیده بودند که برایشان دردسر نشود و زودتر دستگاهها رو قطع کنند ولی دکتر مخالفت می کند وعلی به هوش می یاد ولی فراموشی داشت، یه طرف بدنش فلج بود، کنترل ادرار و مدفوع و قدرت تکلم هم نداشت ما در این مدت بسیار دنبالش گشتیم هر روز به بیمارستانها و پزشکی قانونی تماس می گرفتم مراجعه می کردم خبر می گرفتم بیمارستانها می گفتند جسدها رو بر می دارند می برند هیچ اسمی نداریم که به شما بگوییم مسئول بیمارستان هم نمی خواستند مسئولیتی در این مورد داشته باشند، به کهریزک هم رفتم آنجا پیکرهای زیادی رو دیدم بیشتر ضربه توی صورتشون خورده بود و دیدنشون خیلی تکان دهنده بود روزهای زیادی هم پشت در اوین رفتم . بعد از چند روز حافظه اش کمی بر می گرده و شماره خواهرم را می دهد و خانواده را مطلع می کنند او را به اسم بیمار تصادفی تشکیل پرونده داده بودند که مشکلی پیش نیاد و یک جراحی سنگین دیگه هم باز انجام دادند و فیزیوتراپی کردند و عشق به زندگی خودش کمک کرد ۶-۷ ماه طول کشید که حالش بهتر شد.می گفت می خندید شاد بود و خوشحال بود که برگشته می گفت من رفته بودم و در زمانی که توی کما بودم همه چی اونقدر روشن بود دلم نمی خواست برگردم ولی برای مامان نگران بودم .
خبرنگاران سبز

۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

خامنه ای فرمان قتل احمدی نژاد را داد!


یک تارنمای خبری نزدیک به اصولگرایان در ایران نوشت که خامنه ای قصد دارد محمود احمدی نژاد را به قتل برساند. رها نوشت که وابستگان به رهبر رژیم قصد دارند محمود احمدی نژاد را ترور کنند و سپس آقای اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر ریاست جمهوری را مسئول این قتل معرفی کنند.پیشتر برخی از هواداران خامنه ای در سخنانی مشکوک گفته بودند: همانگونه که کشمیری، رجایی را به قتل رساند و در ترور او نقش داست، رحیم مشایی نیز می خواهد احمدی نژاد را به قتل برساند.ناظران می گویند خامنه ای که از نافرمانی های احمدی نژاد به ستوه آمده است ولی به دلیل حمایت کاملی که در انتخابات دو سال و نیم پیش از او کرد، نمی تواند وی را برکنار کند، حال دارد زمینه سازی می کند تا با ترور احمدی نژاد، هم از دست او راحت شود و هم با منتسب کردن قتل به آنچه “جریان انحرفی” نامیده شده، گروه دیگری از افرادی را که کمی با ولی فقیه زاویه دارند، تار و مار کند.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از رادیو اسرائیل و وبسایت رها پرس
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

وقتی «واحدی»، یقه دادستان «گازگیرِ ابوالفشن» را می‌گیرد


به دنبال سخنان اخیر محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور در رونمایی کتاب «کروبی رو به سقوط» که گفته بود ادعاهای دبیر کل حزب اعتماد ملت در باره «تجاوزها» سندیت ندارد، مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی در مطلبی که امروز منتشر شده، با ذکر مواردی از «ساده‌لوحی» وزیر سابق اطلاعات، به ادعاهای او پاسخ گفته است. محسنی‌ اژه‌ای بعد از گاز گرفتن عیسی سحرخیز در سال‌های گذشته به «گازگیر» و به خاطر «مانکن» شدن پسرش، به «ابوالفشن» معروف شده است.


متن کامل مطلب مجتبی واحدی که در سایت سهام‌نیوز منتشر شده به شرح زیر است:


میگویند هرکس تنها به قاضی برود راضی بر میگردداما گمان میکنم سخنان عقده گشایانه محسنی اژه ای در مورد شیخ شجاع ـ مهدی کروبی ـ حتی خود او را هم راضی نمی‌کند.دادستان کل جمهوری اسلامی‌، تا قبل از افتضاحات سال ۸۸ بیش از هر چیز به خاطر پرتاب قندان به طرف سحرخیز و « گاز گرفتن » آن روزنامه نگار شجاع‌، مورد توجه رسانه ها بود اما پس از تحقیر توسط احمدی نژاد و برکناری حقارت آمیز از سرپرستی وزارت اطلاعات‌، به توصیه رهبر جمهوری اسلامی‌، جایگاه دادستانی کل کشور را غصب نمود ودر آن جایگاه‌، خبرساز شد‌. رهبر از این توصیه‌، دو هدف را تعقیب می‌نمود‌. نخست آنکه در جنگ با احمدی نژاد بر تعداد یاران خود بیفزاید‌. ( این جنگ ازنخستین روزهای پس از کودتای بیست ودوم خرداد ۸۸ آغاز شده بود اما تنها نزدیکان رهبر واحمدی نژاد از آن مطلع بودند )‪.هدف دوم آقای خامنه ای از نشاندن این شیخ بی عدالت بر کرسی دادستانی کل‌، جبران ضعفهای مفرط و جلوگیری از گاف دهی‌های رسواگر رئیس بی لیاقت قوه قضائیه ـ شیخ صادق لاریجانی ـ بود.پس از انتساب به دادستانی کل کشور‌، محسنی اژه ای سایر خصلت‌های مخفی مانده خویش را نیز بر ملاساخت. از جمله‌، به محض بر کناری سعید مرتضوی از دادستانی تهران‌، او را به معاونت خویش برگزید تا سایر آدمکشان حرفه ای حاکمیت نیز بدانند اگر بنا بر مصلحت‌های موقت‌، از یک سِمت مهم برکنار شوند بلافاصله در جایگاهی مهم تر به فعالیت‌های ضد بشری خود ادامه خواهند داد.در مورد رفتار ضد عدالت محسنی اژه ای در سه دهه اخیر به ویژه آنچه که او در دو سال و چند ماه پس از کودتای ۸۸ انجام داده‌، سخن بسیار است اما بهانه اصلی این یادداشت، آخرین سخنان این شیخ بی اراده و عدالت ستیزاست. دادستان رهبر که برای تکمیل اقدام کینه جویانه یار غار خویش ـ خسرو خوبان ملقب به روح اله حسینیان ـ علیه کروبی در مراسم رونمایی یک کتاب حضور یافته بود سخنانی گفت که برای اکثریت مردم ایران و صاحبان خرد‌، بی ارزش است اما بی پاسخ گذاشتن آن می‌تواند موجب توهم او و اربابانش شود‌. محسنی اژه ای در این سخنرانی تلاش کرد مهدی کروبی را روحانی ساده لوحی جلوه دهد که تحت تأثیر القائات دشمن‌، ادعاهایی در خصوص « وقوع تجاوز در زندان‌های ولی فقیه » مطرح نموده است.اژه ای که همیشه مایل است خود رامتفکر و هوشمند نشان دهد در حالی کروبی شجاع را به « ساده لوحی »متهم کرد که از انتشار فیلمی رسوا گر در مورد خود او‌، کمتر از سه سال می‌گذرد‌. دادستان کل رژیم کودتا‌، در آن فیلم همچون « شاگردی حرف شنو » در محضر کسی نشسته که خودش را دارای قدرتی خارق العاده برای درمان همه بیماری ها می‌داند .«محمد علی اکبری » که محسنی اژه ای برای بهره گیری از فیوضات او‌، عبا و عمامه را به کناری نهاده‌، همان کسی است که قوه قضائیه ایران‌، او را به کلاهبرداری و فریب زنان و دختران‌، متهم می‌نماید‌. نمی‌دانم اتهاماتی که قوه قضائیه علیه « علی اکبری » مطرح کرده‌، تا چه حد دقیق است اما یقین دارم ادعای این فرد در خصوص مداوای اغلب بیماری ها با هیچ معیار علمی و تجربی‌، قابل قبول نمی‌باشد .اوج ساده لوحی شیخ غلامحسین محسنی اژه ای‌، زمانی آشکارتر می‌شودکه او در پایان فیلم‌، تأثیر پذیری ساده لوحانه و خنده آور از میزبان خویش را علنی می‌سازد‌. در این صحنه از فیلم‌، محسنی اژه ای قلم به دست می‌گیرد و متن دیکته شده توسط « علی اکبری » را عیناً قلمی می‌نماید تا مشکل او در برخی نهادهای حکومتی‌، حل و فصل گردد. درواقع دادستان پُر مدعای رهبر‌، نامه ای می‌نویسد تا فعالیت بخش هایی دیگر از قوه قضائیه را « ساده لوحانه » یا ظالمانه‌، جلوه دهد!
کمتر از سه سال پس از انتشار این فیلم رسواگر‌، محسنی اژه ای که به حق باید او را مجسمه ساده لوحی و دیکتاتوری نامید ،به برکت دسترسی به رسانه‌های حکومتی ودر حالی که کروبی به هیچ رسانه ای برای پاسخگویی دسترسی ندارد اتهاماتی را علیه شیخ شجاع مطرح می‌نماید‌. محسنی اژه ای در واقع « ساده لوحی اثبات شده خویش » را به کسی نسبت می‌دهد که رفتار هوشمندانه او در در دو سال و نیم اخیر‌، خواب را از چشم رهبر و مزد بگیران او ربوده است.اما اصل داستان چیست وچه چیز موجب انفجار عقده‌های سران حکومت نسبت به کروبی شجاع شده است?در نخستسن هفته‌های پس از کودتای۲۲ خرداد ۸۸‌، گروهی از جوانان مظلوم این کشور، خود را به دفتر کروبی رساندند تا ظلمی را که در زندانهای کودتا برآنان رفته بود با شیخ در میان بگذارند‌. من در آن روزهادر ایران حضور نداشتم اما مرتباً با شیخ در تماس بودم و رنج او ازشنیدن این اخبار را درک می‌کردم‌. نخستین فرض شیخ آن بودکه « اتهامی علیه مأموران وزندانبانان » مطرح شده و او باید از « عدم وقوع آن » مطمئن شود‌. لذا موضوع را به صورت محرمانه برای کسی نوشت که او هم نسبت به نحوه برگزاری انتخابات وحوادث پس از آن معترض بود در عین حال هنوز دستی در حکومت داشت‌. با گذشت زمانی نسبتاً طولانی از نامه نگاری با رفسنجانی‌، هیچ پاسخی به دست کروبی نرسید و لذا او به ناچار‌، نامه خویش را علنی ساخت تا بلکه فریاد رسی پیدا شود‌. نخستین واکنش سران حکومت به گونه ای بودکه کروبی را قانع نمود حداقل دربخشی از حکومت‌، عزم جدی برای مقابله با این مفسده وجوددارد‌. کروبی با بهره گیری از تلاش‌های معلم شجاع ـ محمد داوری ـ اسنادو ومدارک ارائه شده توسط بیست وچهار قربانی را جمع آوری وبه قوه قضائیه فرستاد‌. در آن زمان برای کروبی این یقین نسبی حاصل شده بودکه تجاوزاتی به وقوع پیوسته اما حاکمیت با آن مخالف بوده است‌. تا چندهفته نیز مقامات عالی رتبه قضایی ،برای پیگیری موضوع همراهی می‌کردند اما ناگهان امریه ای از بیت رسید و روندپیگیری‌، جای خود را به تکذیب و فشار بر قربانیان و همکاران کروبی داد .علت هم مشخص بود : اراده سران نظام بر این تعلق گرفته بود که از عاملان این تجاوزات که درواقع تثبیت کننگان حکومت بودند حمایت نمایند!
به صراحت می‌گویم بر اساس آخرین مذاکراتی که باآقای کروبی داشته‌ام بر خلاف ادعاهای یک طرفه و زبونانه محسنی اژه‌ای‌، نه تنهاشیخ شجاع نسبت به «عدم وقوع تجاوز» قانع نشده بلکه او اکنون معتقد است «تجاوزات‌، اتفاق افتاده و متجاوزان‌، مورد حمایت نهادهای قدرت هستند».دربخش دوم این یادداشت علیرغم میل باطنی‌، چند نکته را یادآوری می‌کنم تا مخاطبان بدانند دادستان ساده لوح جمهوری اسلامی‌، در هیچ زمینه ای قادر به اعمال قدرت واراده خویش نیست و تنها به عنوان یک امربر بی سواد‌، دستوراتی را که به او می‌دهند از تریبونهای عمومی بیان می‌کند‌. ضمن آنکه اوخود بهتر از هر کس می‌داند حمایت‌های بی منطق و ظالمانه اش از رهبر وعملکرد او‌، تنها به منظور حفظ جایگاهی است که بدون داشتن صلاحیت‌، آن را غصب نموده است‌. محسنی اژه ای حتما پاییز یکهزار و سیصد وشصت ونه را به یاد می‌آورد که به بیمارستان « خاتم الانبیا » آمده بودتا از رئیس مجلس سوم – شیخ مهدی کروبی – عیادت نماید‌. او که آن روز کت وشلوارآبی روشن به تن داشت آه می‌کشید و از اینکه « کمتر از دوسال بعد از فوت امام‌، رفتاررهبر و رئیس جمهور مورد حمایت او ـ رفسنجانی ـ کشور وانقلاب را در مسیر انحراف قرار داده بود »ابراز تأسف می‌کرد‌. محسنی اژه ای همان است ورهبر هم یا همان است یا بسیار بدتر از آن روز! انحراف در کشور هم هزاران بار بیشتر از روزی است که آه از نهاد محسنی اژه ای بلند بود.پس با اطمینان می‌گویم تنها مشوق دادستان بی اراده برای انکه عدالت را اینگونه قربانی نماید و علیه یک زندانی که قدرت دفاع از خویش ندارد‌، دروغ پراکنی کند آگاهی او نسبت به کینه ای است که رهبر‌، نسبت به کروبی دارد.محسنی اژه ای اگر کوچک ترین اراده ای از خودداشت کمی در خصوص فساد‌های بزرگ سخن می‌گفت که خود‌، رسیدگی کننده به آنهابوده است‌. او حتماً به یاد دارد که در اواخر بهار سال یکهزار وسیصد وهفتاد ودو،به دفتر آقای کروبی در انتهای خیابان پاسداران – همان محلی که بعدها توسط روح اله حسینیان اشغال و با انجام هزینه‌های کلان‌، به مرکز برگزاری جشن و میهمانی‌های گران قیمت تبدیل شد- آمده بودتا گزارشی از اختلاس‌های کلان در «دخانیات » ارائه نماید‌. آن روز محسنی اژه ای از اثبات « حاتم بخشی یک میلیارد تومانی » مدیر عامل دخانیات سخن میگفت که « سیصد میلیون تومان آن نصیب شیخ احمد جنتی شده بود و سهم رئیس ستاد اقامه نماز کشورازآن‌، یکصدمیلیون تومان بود »‌. دادستان ساده لوح و کم سواد جمهوری اسلامی‌، شاید ازاصول حقوقی اطلاع زیادی نداشته باشد اما به خوبی می‌داند که رقم اعطایی از نیمه دهه شصت تا اوایل دهه هفتاد به کسانی مانند جنتی‌، دهها برابرارزشمند تر از امروز بوده است .اما مگر محسنی اژه ای با اختیار خود سخن می‌گوید که بتواند از این افتضاحات‌، حرفی بزند؟
محسنی اژه ای که در برابر منطق سحرخیز ،به طرف او قندان پرتاب کرد و برای اثبات قدرت خویش‌، اورا « گاز » گرفت کسی است که حتی بر خانه خویش تسلطی ندارد‌. من بر خلاف رویه حاکم بر جمهوری اسلامی‌، نمی‌خواهم رفتار فرزندان محسنی اژه ای را به حساب او بگذارم‌. حتی معروف شدن پسر دادستان رهبر به « مدل فشن » را نیز موضوع قبیحی نمی‌دانم ،اما بحث بر سررفتار قوه قضائیه با سایر جوانانی است که مانند فرزند محسنی اژه ای‌، موهای خود را با حالت‌های خاص آرایش می‌کنند و شلوار جین پاره پاره می‌پوشند‌. این شیخ پُرمدعا ـ که به رسم اعراب باید او را « ابو الفشن »‌نامید ـ نه می‌تواند فرزند خود را به رعایت الگوهایی که مورد نظر سران نظام است تشویق نماید و نه از آن قدرت بر خوردار است که مانع برخورد قوه قضائیه‌، با کسانی شود که لباس ورفتار آنها مانند فرزند «مانکن گونه» دادستان کل جمهوری اسلامی است .تنها قدرت نمایی محسنی اژه ای آنست که وقتی فرزندش با اتومبیل چند ده میلیونی در خیابانهای تهران خودنمایی می‌کند و حقارت‌های دوره جوانی پدررا جبران می‌نماید کسی مزاحم اونشود واو آزادانه‌، کارهایی را انجام دهدکه سایر جوانان حق انجام آن را ندارند.نمونه‌های فوق تنها بخشی از مسائلی است که بی ارادگی و اَمربر بودن « دادستان ساده لوح و خشن رهبر»‌را آشکارمی سازد‌. اما در خصوص رفتارشخصی و سوءاستفاده‌های اونیز نکاتی قابل طرح است‌. این‌ها را از آن جهت می‌نویسم تا گمان نکند دسترسی بی حساب و کتاب او به بوق‌های تبلیغاتی و محرومیت منتقدان از تریبون‌های عمومی‌، از یکسو به او اجازه می‌دهد هرگونه که مایل است علیه بزرگانی همچون کروبی شجاع، لجن پراکنی کند و ازسوی دیگر او را از پاسخگویی نسبت به زندگی پُر ابهامش‌، معاف می‌نماید‌. محسنی اژه ای که مسئولیت رسیدگی به پرونده فساد مالی اخیر را دارد خوب است برای مردم توضیح دهد در سالهای اولیه انقلاب با چه لباس و ظواهری به تهران آمد و اکنون در چه خانه ای و در کدام نقطه تهران زندگی میکند؟ این توضیحات بار دیگر نشان خواهد داد اوبابت عقده گشایی نسبت به شخصیتهای محبوب ملت همچون مرحوم آیت اله منتظری و نیز خشونت علیه پاک ترین جوانان آزادیخواه ایران‌، از چه مواهب مالی درکنار رانت‌های سیاسی برخوردارشده است.

دادسِتانگازگیر،شیخسادهلوحیا « ابوالفشن »‌ ؟
‪ ‬
‪ می‌گویند هرکس تنها به قاضی برود راضی بر میگردداما گمان میکنم سخنان عقده گشایانه محسنی اژه ای در مورد شیخ شجاع ـ مهدی کروبی ـ حتی خود او را هم راضی نمی‌کند.دادستان کل جمهوری اسلامی‌، تا قبل از افتضاحات سال ۸۸بیش از هر چیز به خاطر پرتاب قندان به طرف سحرخیز و « گاز گرفتن » آن روزنامه نگار شجاع‌، مورد توجه رسانه ها بود اما پس از تحقیر توسط احمدی نژاد و برکناری حقارت آمیز از سرپرستی وزارت اطلاعات‌، به توصیه رهبر جمهوری اسلامی‌، جایگاه دادستانی کل کشور را غصب نمود ودر آن جایگاه‌، خبرساز شد‌. رهبر از این توصیه‌، دو هدف را تعقیب می‌نمود‌. نخست آنکه در جنگ با احمدی نژاد بر تعداد یاران خود بیفزاید‌. ( اینجنگ ازنخستین روزهای پس از کودتای بیست ودوم خرداد ۸۸آغاز شده بود اما تنها نزدیکان رهبر واحمدی نژاد از آن مطلع بودند )‪.هدف دوم آقای خامنه ای از نشاندن این شیخ بی عدالت بر کرسی دادستانی کل‌، جبران ضعفهای مفرط و جلوگیری از گاف دهی‌های رسواگر رئیس بی لیاقت قوه قضائیه ـ شیخ صادق لاریجانی ـ بود.پس از انتساب به دادستانی کل کشور‌، محسنی اژه ای سایر خصلت‌های مخفی مانده خویش را نیز بر ملاساخت.از جمله‌، به محض بر کناری سعید مرتضوی از دادستانی تهران‌، او را به معاونت خویش برگزید تا سایر آدمکشان حرفه ای حاکمیت نیز بدانند اگر بنا بر مصلحت‌های موقت‌، از یک سِمت مهم برکنار شوند بلافاصله در جایگاهی مهم تر به فعالیت‌های ضد بشری خود ادامه خواهند داد.در مورد رفتار ضد عدالت محسنی اژه ای در سه دهه اخیر به ویژه آنچه که او در دو سال و چند ماه پس از کودتای ۸۸انجام داده‌، سخن بسیار است اما بهانه اصلی این یادداشت، آخرین سخنان این شیخ بی اراده و عدالت ستیزاست. دادستان رهبر که برای تکمیل اقدام کینه جویانه یار غار خویش ـ خسرو خوبان ملقب به روح اله حسینیان ـ علیه کروبی در مراسم رونمایی یک کتاب حضور یافته بود سخنانی گفت که برای اکثریت مردم ایران و صاحبان خرد‌، بی ارزش است اما بی پاسخ گذاشتن آن می‌تواند موجب توهم او و اربابانش شود‌. محسنی اژه ای در این سخنرانی تلاش کرد مهدی کروبی را روحانی ساده لوحی جلوه دهد که تحت تأثیر القائات دشمن‌، ادعاهایی در خصوص « وقوع تجاوز در زندان‌های ولی فقیه » مطرح نموده است.اژه ای که همیشه مایل است خود رامتفکر و هوشمند نشان دهد در حالی کروبی شجاع را به « ساده لوحی »متهم کرد که از انتشار فیلمی رسوا گر در مورد خود او‌، کمتر از سه سال می‌گذرد‌. دادستان کل رژیم کودتا‌، در آن فیلم همچون « شاگردی حرف شنو » در محضر کسینشستهکهخودش را دارای قدرتی خارق العاده برای درمان همه بیماری ها می‌داند .«محمدعلیاکبری » که محسنی اژه ای برای بهره گیری از فیوضات او‌، عبا و عمامه را به کناری نهاده‌، همان کسی است که قوه قضائیه ایران‌، او را به کلاهبرداری و فریب زنان و دختران‌، متهم می‌نماید‌. نمی‌دانم اتهاماتی که قوه قضائیه علیه « علی اکبری » مطرح کرده‌، تا چه حد دقیق است اما یقین دارم ادعای این فرد در خصوص مداوای اغلب بیماری ها با هیچ معیار علمی و تجربی‌، قابل قبول نمی‌باشد .اوج ساده لوحی شیخ غلامحسین محسنی اژه ای‌، زمانی آشکارتر می‌شودکه او در پایان فیلم‌، تأثیر پذیری ساده لوحانه و خنده آور از میزبان خویش را علنی می‌سازد‌. در این صحنه از فیلم‌، محسنی اژه ای قلم به دست می‌گیرد و متن دیکته شده توسط « علیاکبری » را عیناً قلمی می‌نماید تا مشکل او در برخی نهادهای حکومتی‌، حل و فصل گردد.درواقع دادستان پُر مدعای رهبر‌، نامه ای می‌نویسد تا فعالیت بخش هایی دیگر از قوه قضائیه را « ساده لوحانه » یا ظالمانه‌، جلوه دهد!
کمتر از سه سال پس از انتشار این فیلم رسواگر‌، محسنی اژه ای که به حق باید او را مجسمه ساده لوحی و دیکتاتوری نامید ،به برکت دسترسی به رسانه‌های حکومتی ودر حالی که کروبی به هیچ رسانه ای برای پاسخگویی دسترسی ندارد اتهاماتی را علیه شیخ شجاع مطرح می‌نماید‌. محسنی اژه ای در واقع « ساده لوحی اثبات شده خویش » را به کسی نسبت می‌دهد که رفتار هوشمندانه او در در دو سال و نیم اخیر‌، خواب را از چشم رهبر و مزد بگیران او ربوده است.اما اصل داستان چیست وچه چیز موجب انفجار عقده‌های سران حکومت نسبت به کروبی شجاع شده است؟
در نخستسن هفته‌های پس از کودتای۲۲خرداد ۸۸، گروهی از جوانان مظلوم این کشور، خود را به دفتر کروبی رساندند تا ظلمی را که در زندانهای کودتا برآنان رفته بود با شیخ در میان بگذارند‌. من در آن روزهادر ایران حضور نداشتم اما مرتباً با شیخ در تماس بودم و رنج او ازشنیدن این اخبار را درک می‌کردم‌. نخستین فرض شیخ آن بودکه « اتهامی علیه مأموران وزندانبانان » مطرح شده و او باید از « عدم وقوع آن » مطمئن شود‌. لذا موضوع را به صورت محرمانه برای کسی نوشت که او هم نسبت به نحوه برگزاری انتخابات وحوادث پس از آن معترض بود در عین حال هنوز دستی در حکومت داشت‌. با گذشت زمانی نسبتاً طولانی از نامه نگاری با رفسنجانی‌، هیچ پاسخی به دست کروبی نرسید و لذا او به ناچار‌، نامه خویش را علنی ساخت تا بلکه فریاد رسی پیدا شود‌. نخستین واکنش سران حکومت به گونه ای بودکه کروبی را قانع نمود حداقل دربخشی از حکومت‌، عزم جدی برای مقابله با این مفسده وجوددارد‌. کروبی با بهره گیری از تلاش‌های معلم شجاع ـ محمد داوری ـ اسنادو ومدارک ارائه شده توسط بیست وچهار قربانی را جمع آوری وبه قوه قضائیه فرستاد‌. در آن زمان برای کروبی این یقین نسبی حاصل شده بودکه تجاوزاتی به وقوع پیوسته اما حاکمیت با آن مخالف بوده است‌. تا چندهفته نیز مقامات عالی رتبه قضایی ،برای پیگیری موضوع همراهی می‌کردند اما ناگهان امریه ای از بیت رسید و روندپیگیری‌، جای خود را به تکذیب و فشار بر قربانیان و همکاران کروبی داد .علت هم مشخص بود : ارادهسران نظام بر این تعلق گرفته بود که از عاملان این تجاوزات که درواقع تثبیت کننگان حکومت بودند حمایت نمایند !
به صراحت می‌گویم بر اساس آخرین مذاکراتی که باآقای کروبی داشته ام بر خلاف ادعاهای یک طرفه و زبونانه محسنی اژه ای‌، نه تنهاشیخ شجاع نسبت به « عدم وقوع تجاوز » قانع نشده بلکه او اکنون معتقد است «تجاوزات‌، اتفاق افتاده و متجاوزان‌، مورد حمایت نهادهای قدرت هستند ».دربخش دوم این یادداشت علیرغم میل باطنی‌، چند نکته را یادآوری می‌کنم تا مخاطبان بدانند دادستان ساده لوح جمهوری اسلامی‌، در هیچ زمینه ای قادر به اعمال قدرت واراده خویش نیست و تنها به عنوان یک امربر بی سواد‌، دستوراتی را که به او می‌دهند از تریبونهای عمومی بیان می‌کند‌. ضمن آنکه اوخود بهتر از هر کس می‌داند حمایت‌های بی منطق و ظالمانه اش از رهبر وعملکرد او‌، تنها به منظور حفظ جایگاهی است که بدون داشتن صلاحیت‌، آن را غصب نموده است‌. محسنی اژه ای حتما پاییز یکهزار و سیصد وشصت ونه را به یاد می‌آورد که به بیمارستان « خاتم الانبیا » آمده بودتا از رئیس مجلس سوم - شیخ مهدی کروبی - عیادت نماید‌. او که آن روز کت وشلوارآبی روشن به تن داشت آه می‌کشید و از اینکه « کمتر از دوسال بعد از فوت امام‌، رفتاررهبر و رئیس جمهور مورد حمایت او ـ رفسنجانی ـ کشور وانقلاب را در مسیر انحراف قرار داده بود »ابراز تأسف می‌کرد‌. محسنیاژهایهماناستورهبرهمیاهماناستیابسیاربدترازآنروز! انحراف در کشور هم هزاران بار بیشتر از روزی است که آه از نهاد محسنی اژه ای بلند بود.پس با اطمینان می‌گویم تنهامشوق دادستان بی اراده برای انکه عدالت را اینگونه قربانی نماید و علیه یک زندانی که قدرت دفاع از خویش ندارد‌، دروغ پراکنی کند آگاهی او نسبت به کینه ای است که رهبر‌، نسبت به کروبی دارد .محسنی اژه ای اگر کوچک ترین اراده ای از خودداشت کمی در خصوص فسادهایبزرگسخنمیگفتکهخود،رسیدگیکنندهبهآنهابودهاست‌. اوحتماًبهیاددارد که در اواخر بهار سال یکهزار وسیصد وهفتاد ودو،به دفترآقایکروبی در انتهای خیابان پاسداران - همان محلی که بعدها توسط روح اله حسینیان اشغال و با انجام هزینه‌های کلان‌، به مرکز برگزاری جشن و میهمانی‌های گران قیمت تبدیل شد- آمدهبودتاگزارشیازاختلاسهایکلاندر «دخانیات » ارائه نماید‌. آن روز محسنی اژه‌ای از اثبات «حاتم بخشی یک میلیارد تومانی» مدیر عامل دخانیات سخن می‌گفت که «سیصد میلیون تومان آن نصیب شیخ احمد جنتی شده بود و سهم رئیس ستاد اقامه نماز کشورازآن‌، یکصدمیلیون تومان بود»‌. دادستان ساده لوح و کم سواد جمهوری اسلامی‌، شاید ازاصول حقوقی اطلاع زیادی نداشته باشد اما به خوبی می‌داند که رقم اعطایی از نیمه دهه شصت تا اوایل دهه هفتاد به کسانی مانند جنتی‌، ده‌ها برابرارزشمندتر از امروز بوده است .اما مگر محسنی اژه‌ای با اختیار خود سخن می‌گوید که بتواند از این افتضاحات‌، حرفی بزند؟
محسنی اژه ای که در برابر منطق سحرخیز ،به طرف او قندان پرتاب کرد و برای اثبات قدرت خویش‌، اورا « گاز » گرفت کسی است که حتی بر خانه خویش تسلطی ندارد‌. من بر خلاف رویه حاکم بر جمهوری اسلامی‌، نمی‌خواهم رفتار فرزندان محسنی اژه ای را به حساب او بگذارم‌. حتی معروف شدن پسر دادستان رهبر به « مدل فشن » را نیز موضوع قبیحی نمی‌دانم ،اما بحث بر سررفتار قوه قضائیه با سایر جوانانی است که مانند فرزند محسنی اژه ای‌، موهای خود را با حالت‌های خاص آرایش می‌کنند و شلوار جین پاره پاره می‌پوشند‌. این شیخ پُرمدعا ـ که به رسم اعراب باید او را « ابو الفشن »‌نامید ـ نه می‌تواند فرزند خود را به رعایت الگوهایی که مورد نظر سران نظام است تشویق نماید و نه از آن قدرت بر خوردار است که مانع برخورد قوه قضائیه‌، با کسانی شود که لباس ورفتار آنها مانند فرزند «مانکن گونه» دادستان کل جمهوری اسلامی است .تنها قدرت نمایی محسنی اژه ای آنست که وقتی فرزندش با اتومبیل چند ده میلیونی در خیابانهای تهران خودنمایی می‌کند و حقارت‌های دوره جوانی پدررا جبران می‌نماید کسی مزاحم اونشود واو آزادانه‌، کارهایی را انجام دهدکه سایر جوانان حق انجام آن را ندارند.نمونه‌های فوق تنها بخشی از مسائلی است که بی ارادگی و اَمربر بودن «دادستان ساده لوح و خشن رهبر»‌را آشکار می‌سازد‌. اما در خصوص رفتارشخصی و سوءاستفاده‌های اونیز نکاتی قابل طرح است‌. این‌ها را از آن جهت می‌نویسم تا گمان نکند دسترسی بی‌حساب و کتاب او به بوق‌های تبلیغاتی و محرومیت منتقدان از تریبون‌های عمومی‌، از یکسو به او اجازه می‌دهد هرگونه که مایل است علیه بزرگانی همچون کروبی شجاع، لجن پراکنی کند و ازسوی دیگر او را از پاسخگویی نسبت به زندگی پُر ابهامش‌، معاف می‌نماید‌. محسنی اژه ای که مسئولیت رسیدگی به پرونده فساد مالی اخیر را دارد خوب است برای مردم توضیح دهد در سالهای اولیه انقلاب با چه لباس و ظواهری به تهران آمد و اکنون در چه خانه ای و در کدام نقطه تهران زندگی میکند؟ این توضیحات بار دیگر نشان خواهد داد اوبابت عقده گشایی نسبت به شخصیتهای محبوب ملت همچون مرحوم آیت اله منتظری و نیز خشونت علیه پاک ترین جوانان آزادیخواه ایران‌، از چه مواهب مالی درکنار رانت‌های سیاسی برخوردارشده است.
خودنویس

بازداشت روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران در ایران همچنان ادامه دارد


سازمان گزارشگران بدون مرز با صدور بیانیه ای با اعلام اینکه در روزهای گذشته سه روزنامه نگار بازداشت شده اند اعلام کرد که بازداشت روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران در ایران همچنان ادامه دارد.در این بیانیه آمده است: «سهام‌الدین بورقانی روزنامه‌نگار و همکار سایت دیپلماسی ایران در تاریخ ٢٨ دی ماه در منزلش بازداشت شد.» بر اساس بیانیه سازمان گزارشگران  آقای بورقانی به هنگام بازداشت تنها در خانه بوده است. ماموران امنیتی یادداشتی بر در خانه گذاشته‌اند که " ما سهام و وسائل را بردیم." محل و علت بازداشت وی مشخص نیست.در ادامه این بیانیه آمده است که ۲۵ دی ماه، پرستو دوکوهکی وبلاگ‌نویس و مدافع حقوق زنان و مرضیه رسولی، روزنامه نگار و همکار صفحات فرهنگی و ادبی بسیاری از روزنامه‌های تهران، در منازل خود بازداشت شدند.بر اساس این بیانیه پیش از این در تاریخ ٢٠ دی ماه، محمد سلیمانی‌نیا مدیر سایت یو ٢٤ شبکه اجتماعی متخصصان ایرانیان، طراح و میزبان بسیاری از سایت‌های انجمن‌های جامعه مدنی و روشنفکران ایرانی، پس از احضار به دادگاه انقلاب کرج بازداشت شد.در تاریخ ١٧ دی ماه نیز روزنامه‌نگاران فاطمه خردمند، احسان هوشمند، سعید مدنی و در تاریخ ١٩ دی ماه مهدی خزعلی وب‌نگار در تهران بازداشت شده‌ بودند.به گفته سازمان گزارشگران بدون مرز در ایران هم‌اکنون ٣٠ روزنامه‌نگار و ٢٤ وب‌نگار در زندان بسر می‌برند.


 منبع: گزارشگران بدون مرز

۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

انتقال داوود بهمن آبادی به انفرادی سپاه پاسداران


طی هفته گذشته داوود بهمن آبادی، وبلاگ نویس بازداشتی به سلولهای انفرادی بند ۲ الف که در اختیار بازجویان اطلاعات سپاه قرار دارد؛ منتقل شد.این وبلاگ نویس بازداشتی و جانباز جنگ ایران و عراق در طی هفته گذشته و در پرونده سازی دیگری به سلولهای انفرادی بند ۲ الف منتقل شده است.وی که در دوم آذر ماه از سوی پلیس امنیت احضار و به وزارت اطلاعات تحویل شده بود پس از انجام بازجویی ها در بند ۲۰۹ به اتهام وبلاگ نویسی مدتی را به صورت بلاتکلیف در بند مذکور بسر برده و سپس در پرونده سازی دیگری تحویل اطلاعات سپاه شده است.داوود بهمن آبادی که از بیماری آرتروز گردن و پروستات رنج می برد در طی مدت بازداشت مورد رسیدگی پزشکی قرار نگرفته است.نامبرده از زمان بازداشت تاکنون در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ و دو الف از حق ملاقات با خانواده و حق دسترسی به وکیل محروم بوده است.


اطلاع گزارشگران هرانا

گزارش‌گران بدون مرز : تاييد احكام اعدام و فشار بر بازداشتيان در ايران مايه نگراني است!


گزارش‌گران بدون مرز نگرانی خود را از احتمال تائید حکم اعدام سعید ملک‌پور، از سوی دیوان عالی کشور اعلام می‌کند.
در تاریخ ٢٦ دی ماه، خانواده این وب‌نگار اعلام کرده‌اند، حکم اعدام از سوی دیوان عالی تائید شده است. این حکم ظاهرا بدون اطلاع مراجع بررسی کننده پرونده در دیوان عالی و تحت فشار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صادر شده است. این طراح و برنامه‌نویس در دی ماه ١٣٨٩ بنا بر گفته‌ی دادستان تهران، به اتهام " اقدام علیه امنیت ملی" و " توهین به اسلام" مجرم شناخته شده بود. محمود علیزاده طباطبایی وکیل سعید ملک‌پور در تاریخ ١٥ خرداد ماه ١٣٩٠ اعلام کرده بود که : " دیوان عالی کشور بسیاری از ایراداتی که در این لایحه نسبت به پرونده سعید ملک پور ایراد شده بود، را پذیرفت و حکم اعدام وی را نقض کرده است." اما در مهرماه ١٣٩٠ از سوی خانواده این زندانی اعلام شد، که شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه مجددا برای این وب‌نگار حکم اعدام صادر کرده است.دستگیری وب‌نگاران در ایران همچنان ادامه دارد. در تاریخ ٢١ دی ماه سیمین نعمت‌اللهی همکار سایت مجذوبان نور در منزلش در تهران از سوی ماموران وزارت اطلاعات به اتهام " تبلیغ علیه نظام " بازداشت شد. در تاریخ ١٤ و ١٥ شهریور تعدادی دیگر از وب‌نگاران این سایت بازداشت شده بودند که با سپردن وثیقه و یا با کفالت، در تاریخ ٧ و ٨ مهر ماه به شکل موقت از زندان شدند.در تاریخ ٢٠ دی ماه، محمد سلیمانی‌نیا مدیر سایت یو ٢٤ شبکه اجتماعی متخصصان ایرانیان، طراح و میزبان بسیاری از سایت‌های انجمن‌های جامعه مدنی و روشنفکران ایرانی، پس از احضار به دادگاه انقلاب کرج بازداشت شد. در همان روز ماموران امنیتی با بازرسی منزل ایشان در شهر کرج وسائل و اسناد شخصی وی را با خود بردند. در هفته‌های پیش از بازداشت، این وب‌نگار بارها از سوی وزارت اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود. خانواده محمد سلیمانی‌نیا تاکنون از علت و محل بازداشت وی بی اطلاع است.گزارش‌گران بدون مرز همچنین نگرانی خود را از سرنوشت وبلاگ‌نویس زندانی محمدرضا پورشجری که از تاریخ ٢١ شهریور ١٣٨٩ در زندان بسر می‌برد، اعلام می‌کند. وی برای نوشته‌های انتشار یافته در وبلاگش " گزارش به خاک ایران" با اتهام "توهین به مقدسات و پیامبر اسلام - سب‌النبی " در تاریخ ٣١ آذر ١٣٩٠ در شعبه ١٠٩ دادگاه انقلاب کرج محاکمه شد. به گفته خانواده وی " دادگاه بدون حضور وکیل برگزار شد و تنها یک ربع به طول انجامید.اتهام " سب النبی یا توهین به حضرت رسول و یا سایر ائمه اطهار" اتهام سنگين و مبهمی است که بنا بر ماده ٥۱٣ قانون مجازات اسلامی می‌تواند به صدور حکم اعدام بیانجامد. این اتهام سلاحی است در دست مقامات مسوول رژیم، تا از آن برای برای ایجاد ترس و خاموش کردن صداهای اعتراض و انتقاد علیه خود استفاده‌ کنند.
١٠ ژانویه ٢٠١٢ گزارش‌گران بدون مرز با ارسال نامه‌ای به ناوی پیلای کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل از وی خواست که نسبت به وضعیت نگران کننده روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران زندانی اقدام کند.


پيك ايران

۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

نامه تکان‌دهنده سعيد ملک‌پور از بند ۳۵۰ اوين، شرح بازجويی، شکنجه و اخذ اعترافات اجباری


سعيد ملک‌پور، در مهرماه سال ۸۷ بازداشت شد و از آن تاريخ در زندان اوين به سر می‌برد.وی متولد خرداد ماه ١٣٥٤، فارغ التحصيل رشته مهندسی متالورژی از دانش‌گاه صنعتی شريف با سابقه‌ی کار کارشناسی در شرکت ايران خودرو، مرکز تحقيقات رازی‌ و يکی‌ از بازرسان شرکت گرما فلز بوده است. وی در سال گذشته موفق به اخذ پذيرش از دانش‌گاه ويکتوريا کانادا جهت ادامه تحصيل در مقطع کارشناسی ارشد شد.ملک‌پور در مهرماه سال ۸۷ پس از ورود به ايران بازداشت شد. وی از سال ۲۰۰۵ ميلادی در کشور کانادا به طراحی‌ وب‌سايت اشتغال داشت. اين زندانی سياسی در رابطه با پرونده‌ی موسوم به «مضلين ۲» مربوط به جرايم اينترنتی بازداشت شد. در اواخر سال ۸۷ گزارشی توسط گروهی که خود را از اعضای سپاه پاسداران معرفی می‌کرد منتشر شد. متن اين اطلاعيه در خصوص متهمانی بود که عضو چندين «شبکه‌ی فساد اينترنتی» معرفی شده بودند. مشابه اين برخورد در اواخر سال ۸۸ با بازداشت گسترده فعالان حقوق بشر در سراسر ايران تکرار شد. اين‌بار گزارش‌هايی با عنوان «نبرد سايبری سپاه پاسداران با گروه‌های فعال در پروژه بی‌ثبات‌سازی» و بازداشت اعضای «شبکه جنگ سايبری آمريکا» منتشر شد و رسانه‌های دولتی نيز در اين زمينه برنامه‌هايی را پخش کردند.
 نامه‌‌ی زير، توسط سعيد ملک‌پور نوشته شده است. وی بيش از ۱۷ ماه است که در زندان اوين به سر می‌برد و به خانواده وی اعلام شده است جلسه بعدی دادگاه او ۲۹ و ۳۰ فروردين‌ماه برگزار خواهد شد.
متن نامه ی سعيد ملک‌پور
اينجانب سعيد ملک‌پور در تاريخ ۸۷/۷/۱۳ توسط مامورين لباس شخصی سپاه، بدون حکم بازداشت و يا نشان دادن کارت شناسايی در اطراف ميدان ونک دستگير شدم. دستگيری به صورت آدم‌ ربايی بدون نشان دادن حکم بازداشت و کارت شناسايی صورت گرفت. پس از آن توسط چند مامور لباس شخصی در يک خودروی سواری بدون آرم، با چشم بند و دستبند، در قسمت عقب (صندلی عقب) قرار گرفتم. يک مامور با جثه بسيار بزرگ با آرنج وزن خود را روی گردن من انداخت و به زور سر مرا پايين نگه داشته بود و مرا به نقطه نامعلومی که به آن دفتر فنی می‌گفتند، منتقل کردند. در آنجا چندين مامور در حالی که چشم بند و دستبند داشتم مرا مورد ضرب و شتم و فحاشی شديد قرار دادند و به زور مجبورم کردند يک برگه قرار بازداشت و چند برگه که روی آن را پوشانيده بودند را امضا نمايم. با توجه به نحوه انتقال من به دفتر فنی و ضرب و شتم وارده، گردن من تا چندين روز درد می‌کرد و در اثر ضربات مشت و لگد و سيلی، تمام صورتم ورم کرده بود. پس از آن همان شب به بازداشتگاه دو – الف اوين منتقل شدم و در يک سلول انفرادی به ابعاد ۱.۷ در ۲ متری قرار گرفتم. خروج از سلول تنها به قصد ۲ بار هواخوری و چند بار در زمان‌های مشخص شده، آن هم با چشم بند امکان‌پذير بود و تنها در سلول اجازه داشتم چشم بند از چشم بردارم.به مدت ۳۲۰ روز تا تاريخ ۸۸/۵/۲۸ در سلول انفرادی بدون دسترسی به کتاب و روزنامه و هر گونه ارتباط با خارج از سلول به سر بردم. در سلول تنها يک مهر و يک جلد قرآن، يک بطری آب و ۳ عدد پتو به من داده شد. پس از آن به مدت ۱۲۴ روز تا تاريخ ۸۸/۹/۳۰ در بند عمومی دو – الف زندان اوين به سر بردم. در دوران انفرادی و عمومی هيچ‌گاه ملاقات هفتگی نداشتم و در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف در تمامی ملاقات‌هايی که حداکثر به اندازه انگشت‌های يک دست بود، صحبت‌ها توسط يک مامور سپاه شنود می‌شد و ملاقات‌ها با حضور مامور همراه بود. تلفن هفتگی نيز در دوران انفرادی به من داده نشد و تمامی تلفن‌ها توسط کارکنان يا بازجوها شنود مستقيم می‌شد و هر گاه راجع به مسائل پرونده با خانواده‌ام صحبتی می‌کردم تلفن را قطع می‌کردند. در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف بنا به دلايلی که ذيل عنوان می‌کنم هيچگاه امنيت جانی نداشتم و دائما احساس خطر جانی کرده و مورد تهديد بودم.در تاريخ ۸۸/۹/۳۰ بر ديگر به سلول انفرادی اين بار به بازداشتگاه ۲۴۰ اوين منتقل شدم و تا تاريخ ۸۸/۱۱/۱۹ يعنی ۴۸ روز ديگر در انفرادی بدون حق تماس و به تنهايی به سر بردم. از آن تاريخ تا کنون در بند عمومی زندان اوين، ابتدا در بند قرنطينه اندرزگاه ۷ و سپس در اندرزگاه ۳۵۰ به سر برده‌ام. تا کنون بيش از ۱۲ماه از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت من در سلول‌های انفرادی سپری شده و تا کنون هيچگاه اجازه ملاقات با وکيل به من داده نشده است. در طول بازداشت موقت، مخصوصا ماه‌های ابتدايی توسط گروه پدافند سايبری سپاه تحت انواع شکنجه‌های روحی روانی و جسمی قرار گرفته‌ام که برخی از اين شکنجه‌ها در حضور بازپرس پرونده، آقای موسوی صورت گرفته است. بخش زيادی از اقارير من، در اثر فشار، شکنجه روحی، روانی و جسمی ، تهديد خود و خانواده ام و وعده آزادی سريع در صورت اقرار به مطالب خلاف واقع، مطابق خواسته و ديکته بازجوها انجام گرفته است.توضيح اين که اقرارها در حضور بازپرس نيز با حضور بازجوها و تهديد به وخيم‌تر شدن شدت شکنجه‌ها، جهت جلوگيری از اعلام اقرار تحت فشار به بازپرس صورت می‌گرفت. گاهی هم تهديد می‌کردند که همسرم را دستگير می‌کنند و در حضور من شکنجه می‌کنند. در چند ماه اول دستگيری بارها در ساعات مختلف شب و روز تحت بازجويی قرار می‌گرفتم که غالبا با کتک و ضرب و شتم شديد همراه می‌شد. شکنجه‌ها گاهی در دفتر فنی که خارج از زندان است و گاهی در اتاق بازجويی بازداشتگاه دو – الف انجام می‌شد.اکثر اوقات شکنجه‌ها به صورت گروهی انجام می‌گرفت و در حالی که چشم بند و دست بند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و ساير اعضای بدنم می‌زدند. اين کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آن‌چه توسط بازجويان ديکته می‌شد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربين طبق سناريو دلخواه و نوشته شده توسط آنان می‌بود. گاهی شکنجه‌ها توام با شوک الکتريکی بود که بسيار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. يک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشم بند به چشم داشتم برهنه کرده و تهديد به استعمال بطری آب کردند. در همان روزها و در يکی از بازجويی‌ها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده می‌شد به قدری زياد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندين بار زير کتک بی‌هوش شدم که هر بار با پاشيدن آب به صورتم مرا به هوش می‌آوردند. آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونريزی شده است. در سلول را کوبيدم کسی به سراغم نيامد. فردای آن روز مرا در حاليکه نيمه چپ بدنم بی‌حس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوين منتقل کردند. در درمانگاه اوين، دکتر پس از ديدن وضعيت من بر ضرورت انتقال من به بيمارستان تاکيد کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشم بند به بيمارستان بقيه الله انتقال يافتم. در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بيمارستان نام خود را به زبان بياورم و دستور دادند که خود را محمد سعيدی معرفی کنم و تهديد کردند در صورت سرپيچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را می‌کشد.يکی از نگهبانان قبل از من به ديدن پزشک کشيک بخش اورژانس رفت و با او صحبت کرد و پس از چند دقيقه به دنبال او به اتاق پزشک وارد شدم. پزشک کشيک بدون هيچ‌گونه معاينه، آزمايش و عکس راديوگرافی تنها عنوان کرد که ناراحتی من، ناراحتی اعصاب است و اين را در برگه گزارش پزشکی وارد کرد و چند قرص اعصاب تجويز کرد. حتی وقتی من خواهش کردم حداقل گوشم را شست و شو کند دکتر گفت لازم نيست و من با همان حال و گوشی که لخته خون در آن خشک شده بود به بازداشتگاه برگردانده شدم. به مدت ۲۰ روز نيمه چپ بدنم بی‌حس بود و کنترل کمی روی ماهيچه‌های دست و پای چپم داشتم. بنابراين به سختی راه می‌رفتم. علاوه بر اين شکنجه‌ها يک بار هم در تاريخ ۵ بهمن ۱۳۸۷ در دفتر فنی پس از ضرب و شتم جديد يکی از بازجوها با انبردست تهديد به کشيدن دندانم کرد که منجر به شکستن يکی از دندان‌هايم و در رفتن فکم در اثر لگد به صورتم شد. البته شکنجه‌های جسمی و بدنی، در مقابل شکنجه‌های روحی و روانی ناچيز بود.زندان‌های طويل المدت انفرادی (بيش از يک سال) بدون حق تماس تلفنی و امکان ملاقات عزيزانم، تهديدات مکرر به دستگيری و شکنجه همسر و خانواده‌ام در صورت عدم همکاری، تهديد به قتل و دادن اخبار دروغ از جمله دستگير کردن همسرم و اين قبيل تهديدها باعث آشفتگی روحی و بحرانی شدن سلامت روان من شده بود. در انفرادی به هيچ کتاب يا رسانه‌ای دسترسی نداشتم و برای روزها با هيچ کس هم صحبت نبودم.سخت گيری‌ها و فشارهای روحی و روانی به من و خانواده‌ام تا حدی پيش رفت که پس از رحلت پدرم در تاريخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ و با وجود مطلع شدن مسئولين بازداشتگاه و دادسرای جرايم رايانه‌ای از فوت ايشان، مرا که هيچ تماس تلفنی با خانواده‌ام نداشتم، از اين واقعه بی‌خبر نگه داشتند تا اين که تقريبا ۴۰ روز پس از فوت پدرم، وقتی پس از چند ماه اجازه يک تماس ۵ دقيقه‌ای تلفنی با حضور و شنود مستقيم بازجوها به من داده شد، از فوت پدرم مطلع شدم.وقتی يکی از بازجوها به نام مسعود گريه و زاری مرا شاهد شد وقيحانه قهقهه سر داده و شروع به تمسخر من کرد و با وجود خواهش فراوان من اجازه شرکت در مراسم چهلم پدرم نيز به من داده نشد. علاوه بر شکنجه‌های روحی و روانی، گروه بازجويی اطلاعات سپاه به طور غيرقانونی و غيرشرعی مبلغی از حساب کارت اعتباری من خرج کرده است که ادله قابل استنادی برای آن موجود است. همينطور حساب اينترنتی pay pal من نيز دست ايشان است که معلوم نيست چه بر سر آن آمده است. يکی ديگر از موارد شکنجه روحی، وادار کردن من به اجرای سناريوهای ديکته‌شده توسط بازجويان سپاه در مقابل دوربين و فيلم‌برداری اجباری از من بود. با اين که تيم بازجويی به من قول داده بودند که فيلم‌ها هيچگاه از تلويزيون پخش نخواهد شد و اين فيلم‌ها تنها جهت نمايش برای مسئولان نظام و با قصد گرفتن بودجه برای پروژه گرداب است، چند ماه بعد متوجه شدم که فيلم ها بدون پوشش صورت بارها در ايامی که خانواده ام داغدار پدر تازه درگذشته ام بوده اند، در تلويزيون سراسری به نمايش در آمده است. تيم بازجويی با وجود اطلاع از درگذشت پدرم و با وجود اطلاع از ناراحتی و تالم خانواده‌ام، دقيقاً در ايام برگزاری مراسم سوم تا هفتم درگذشت پدرم بارها اين فيلم‌ها را پخش کرده که منجر به شديدترين ضربات روحی به خانواده داغدارم خصوصا مادرم شد. به گونه‌ای که مادرم با ديدن تصاوير من در تلويزيون و آن اعترافات دروغين، دچار حمله قلبی گرديد. برخی از مواردی که مرا مجبور به بيان آن در مقابل دوربين کرده بودند، مضحک و به دور از واقعيت بود که از نظر فنی اصلا امکان‌پذير نمی‌باشد. برای مثال از من خواستند که در مقابل دوربين از خريداری يک نرم‌افزار از انگلستان و قرار دادن آن روی وب‌سايت خودم صحبت کنم. بايد اضافه می‌کردم، در صورت بازديد اشخاص از اين سايت، اين نرم افزار بدون آگاهی وی، بر روی کامپيوتر او نصب شده و پس از آن کنترل وب کم کامپيوترش، حتی زمانی که کامپيوتر خاموش است به دست من می افتد! و به اين ترتيب من از طريق اينترنت از اتاق خواب افراد فيلم تهيه می‌کردم! با اين که من به بازجوها گفته بودم، چنين مسئله‌ای از نظر فنی امکان‌پذير نيست، آنها پاسخ دادند کاری به اين کارها نداشته باش!
شايان ذکر است که بازجوها در حضور بازپرس پرونده به من قول دادند که در صورت اجرای سناريوهای کذايی مطابق خواست آنان در مقابل دوربين، علاوه بر تبديل قرار بازداشت به قرار کفالت يا وثيقه و آزادی من تا زمان دادرسی، حداکثر تخفيف در کيفرخواست برايم در نظر گرفته خواهد شد و حداکثر دو سال حبس در کيفرخواست برای من در نظر گرفته می شود و همچنين با چند برابر حساب شدن ايام حبس در سلول انفرادی، می‌توانم از آزادی مشروط استفاده کرده و به زندان بازنگردم.اين وعده ها بارها و بارها با ذکر قسم و قول های متعدد به من داده شد ولی بعد از پايان فيلم برداری هيچ کدام به اجرا نرسيد. با توجه به موارد فوق، اينجانب در مدت بازداشت موقف، مطابق با بندهای ۱.۲.۳.۴.۵.۶.۷.۸.۹.۱۴.۱۵.۱۶،۱۷ و ماده ۱ قانون منع شکنجه مصوب ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۱ و بند ۷ قانون احترام به آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب سال ۱۳۸۳ مجلس شورای اسلامی، در معرض انواع شکنجه‌های روحی و روانی قرار داشته‌ام و مطابق با ماده ۴ قانون منع شکنجه، اقارير من از درجه اعتبار ساقط است و عموم اعترافات من در اثر شکنجه و در جهت کاهش فشار وارده و حمايت از خانواده‌ام انجام گرفته است. هم اکنون ، يعنی در تاريخ ۸۸/۲۲/۱۲ بعد از گذشت بيش از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت کماکان بلاتکليف بوده و تا کنون ملاقاتی با وکيل قانونی خود نداشته‌ام و اجازه ملاقات با ايشان به من داده نشده است. با توجه به نوع پرونده و حجم پرونده و نوع اتهامات وارده جهت نوشتن لايحه دفاعيه نياز به استخدام کارشناس رايانه مورد وثوق قوه قضاييه و همچنين دسترسی کافی به کارشناس و وکيل قانونی خود در محيطی مجهز به امکانات فنی مناسب، مانند دسترسی به اينترنت دارم.
لذا تقاضامندم يا با تبديل قرار من به کفالت يا وثيقه موافقت گردد و يا اين امکانات در زندان برايم فراهم گردد.
سعيد ملک پور
22 اسفند88
کميته گزارشگران حقوق بشر

پرستو دوکوهکی، روزنامه‌نگار، بازداشت شد


مأموران امنیتی شامگاه یکشنبه پرستو دوکوهکی، پژوهشگر و روزنامه‌نگار اجتماعی، را در منزلش در تهران بازداشت کرده‌اند.مقام‌های قضایی تاکنون نسبت به این خبر واکنشی ابراز نکرده‌اند.به گزارش رادیو آزادی، به گفته‌ی یکی از اعضای خانواده‌ی خانم دوکوهکی، فعالیت‌های او در سال‌های اخیر به ترجمه و همکاری با «بنیاد شریعتی» محدود بوده و هیچ‌گونه فعالیت سیاسی و رسانه‌ای نداشته است.بنابر همین گزارش، خانم دوکوهکی از چند ماه پیش و در پی مرگ پدرش، تحت درمان قرار داشته و به دستور پزشک، باید به شکل مداوم دارو مصرف کند.دوکوهی نویسنده‌ی وبنوشت (وبلاگ) زن‌نوشت است که در آن، در مورد مسائل ایران، مسائل اجتماعی، زنان و زندگی روزمره‌ی خود می‌نویسد. از دیگر فعالیت‌های او می‌توان به مشارکت در مجله‌ی اینترنتی کاپوچینو و همچنین وبنوشت گروهی هنوز اشاره کرد.وبنوشت او، به عنوان بهترین وبلاگ ژورنالیستی فارسی، در سال ۲۰۰۵ میلادی، از سوی دویچه وله انتخاب شد.وی از سال ۷۷ تا کنون در روزنامه های همبستگی، یاس نو، وقایع اتفاقیه، اقبال، ایرانشهر (ضمیمه‌ی روزانه‌ی همشهری)، سرمایه، اعتماد ملی، شرق و نشریات از جمله ماهنامه‌ی زنان به فعالیت پرداخته است.
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...