‏نمایش پست‌ها با برچسب همکلاسی علی اکبر محمد زاده دانشجوی زندانی شریف؛ تن نحیفت را به بند کشیده اند اما اراده آهنینت را نتوانستند. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب همکلاسی علی اکبر محمد زاده دانشجوی زندانی شریف؛ تن نحیفت را به بند کشیده اند اما اراده آهنینت را نتوانستند. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

همکلاسی علی اکبر محمد زاده دانشجوی زندانی شریف؛ تن نحیفت را به بند کشیده اند اما اراده آهنینت را نتوانستند

بیش از هفت ماه از زندانی شدن علی اکبر محمد زاده، دانشجوی نخبه دانشگاه شریف می گذرد و نه تنها این دانشجو نتوانسته به کلاس و درسش بازگردد که به شش سال حبس محکوم شده است، او این روزها به دلیل وخامت حالش در زندان طالقانی بستری شده است. اما دوستان دانشجویش او را از یاد نبرده اند و هر روز بی او اما با با یاد او دانشگاه را سپری می کنند.احسان مسجدی، یکی از همکلاسی ها او برایش نوشته است: «تو را ربودند با خیال خام اینکه تنهایی. با خیال اینکه دوستانت را می ترسانند، ریشه ات را می خشکانند و نامت را به زمان می سپارند. نمی دانند که ما می خواهیم همه علی اکبر باشیم. می خواهیم بی صدا بخندیم، پر صدا بنویسیم، راحت اخت بگیریم، سخت دل بکنیم، آرام برویم اما محکم گام برداریم.»

متن کامل این نوشته به نقل از وب سایت کلمه به شرح است :

علی اکبر!

تو را از زندان به بیمارستان برده اند. نمی دانستم فاویسم داری. حالا صفحه های اینترنت را بالا و پایین می کنم تا ببینم فاویسم چیست؟ کمبود یک آنزیم که اسم عجیبی دارد و یادم نمی ماند. با خودم فکر می کنم چندان هم عجیب نیست. آدم که نمی تواند همه چیز در خون خود داشته باشد. نمی توان هم شجاعت، هم استقامت، هم متانت و … را داشت هم آنزیم گلوکز ۶ فسفات دهیدروژناز!علی اکبر می خواهم از شجاعتت مثالها بزنم اما چه نشانه ای بهتر که ۵۴ روز انفرادی را به راحتی تاب آورده ای. می خواستم از استفامتت بگویم ولی خود آن را در بیش از ۷ ماهی که در زندان بوده ای ثابت کرده ای. می خواستم از متانتت قصه بگویم اما تو خود بهتر متانت را در بین همبندانت نشان داده ای .می دانستیم که سیاسی بودن هزینه دارد. فعالیت کردن کار دستمان می دهد. تعلیق می شویم از دانشگاه، محروم می شویم از حق تحصیل، محبوس می شویم در اوین اما گمان نمی کردیم که قرار است از خونمان هم هزینه بدهیم. نمی توانم باور کنم رویایمان در داشتن ایرانی آبادتر برایت تخت بیمارستان به مراه بیاورد.تو را ربودند با خیال خام اینکه تنهایی. با خیال اینکه دوستانت را می ترسانند، ریشه ات را می خشکانند و نامت را به زمان می سپارند. نمی دانند که ما می خواهیم همه علی اکبر باشیم. می خواهیم بی صدا بخندیم، پر صدا بنویسیم، راحت اخت بگیریم، سخت دل بکنیم، آرام برویم اما محکم گام برداریم.شمار روزهایی که در زندانی از شمار روزهایی که میشناختمت بیشتر شده است. حالا هر روزش برایم خاطره ایست. برایم شنیدن آواز شجریان خاطره شده است. دستپختت خاطره شده. دیدن In bruge خاطره شده. آنچنان نبودنت بزرگ شده که حتی چای نوشیدن درکنارت برای بچه ها خاطره شده است. گمان کرده اند که در زندان فراموش می شوی و آنچه شروع کرده ای پایان می یابد اما زهی خیال باطل. حالا آنها که تو را ندیده اند می شناسندت. آنها که نمی شناختندت برایت دلتنگ شده اند. آنها که به راهت ایمان نداشتند خود رهرو تو شده اند.تن نحیفت را به بند کشیده اند اما اراده آهنینت را نتوانستند. خشمگین شدند و بر بدنت زخم زدند اما دستشان از روح پر صلابتت کوتاه ماند. مردانه در مقابل نامردیشان ایستادی. برای شان عجیب است که با ۲۲ سال سن در مقابل ضربات روحی و جسمی شان خم به ابرو نیاورده ای. تو هستیشان را به چالش کشیده ای.دلیل این همه نامردی چندان پیچیده نیست. نمی توانند کسی را که در کشور پهناورشان اتاق کوچکی دارد تحمل کنند. کسی را که در این سیاست دافعه توانسته جاذبه بیافریند. تاب تحمل ندارند وقتی کسی را که می رانند تو جذب می کنی. وقتی پناه تعلیقی ها می شوی. وقتی مشاور زندانی ها می شوی. تحمل ندارند وقتی حامی دانشجوهای دانشگاهشان به جای خودشان علی اکبر باشد.همیشه برایمان نماد بودی. نماد کسی که می ایستد و محکم به راهش ادامه می دهد. می توانستی بروی و برای خود زندگی بهتری داشته باشی اما ماندی چون زندگی بهتر را برای همه می خواستی. می توانستی فقط درس بخوانی و خود را از دردسر برهانی اما موفقیت را برای همه دوستانت می خواستی. می توانستی به خواسته هایشان تن دهی و خود را خلاص کنی اما عزت و سربلندی را انتخاب کردی.تضاد عجیبی است. کشورمان فرزندانی چون تو را بر نمی تابد. هزینه ندانم کاری هایشان رو تو باید بدهی. هزینه اشتباهات را از کسی می گیرند که آنها را یادآوری می کند. با بی قانونی بازداشتت کردند، بی توجیه قانونی زندانیت کردندبی مصداق قانونی برایت حکم بریدند، نمی توانستند به قانون متوسل شوند چون تو خود همواره بدان پایبند بودی.۷ ماه و ۸ ماه و ۶ سال برای تو کوچک است. پس برای ما هم کوچک می شود. نگران نباش. نامت ورد جادویی دهانمان می ماند. آتشی که فروزاندی در دل ما روشن است.


تحول سبز

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...