امروز نوزدهم مردادماه روزی ست که قانونا باید دوران محکومت زندان امیدرضا میر صیافی وبلاگ نویس به پایان می رسید اما او مدتها پیش از آزادی ش بطرز مشکوکی در اسفند ۱۳۸۷ در زندان اوین جان باخت، به همین مناسبت با یکی از نزدیکان وی در باره چگونگی بازداشت و جان باختن وی گفتگو کرده ایم. آزادی بیان- امروز نوزدهم مردادماه روزی ست که قانونا باید دوران محکومت زندان امیدرضا میر صیافی وبلاگ نویس به پایان می رسید اما او مدتها پیش از آزادی ش در زندان بطرز مشکوکی در اسفند ۱۳۸۷ در زندان اوین جان باخت.به همین مناسبت یکی از دوستان نزدیک و مطلع امیدرضا، شرحی از روز فاجعه و چگونگی اطلاع یافتن خانواده ی ایشان، از مرگ فرزندشان در اختیار ما قرار داده که با هم میخوانیم:امید رضا میرصیافی متولد ۱۲ مرداد ۱۳۵۹ نویسنده وبلاگ (روزنگار) و تهیه کننده مقاله در زمینه هنر موسیقی و مصاحبه با هنرمندان برای رادیو زمانه و همچنین برنامه (سیری در ادبیات آهنگین ایران) برنامهای که بوسیله زنده یاد تورج نگهبان (ترانه سرای نامی ایران) تهیه و از طریق شبکههای ماهوارهای پخش میشد، بود.ایشان در اردیبهشت ۱۳۸۷ بوسیله ماموران امنیتی که به منزل پدری وی یورش آورده بودند دستگیر و بعد از حدود چهل روز با قرار وثیقه ملکی موقتاً آزاد شد. اتهام وی اقدام علیه امنیت ملی و توهین به سران نظام و همچنین توهین به مقدسات اعلام شد. این در حالی بود که وی سابقه فعالیت سیاسی نداشت و تنها به عنوان خبرنگار در زمینه شعر، ترانه و موسیقی ایرانی فعالیت داشت.عصر ۲۸ اسفند ماه، ۴ نفر مامور از زندان اوین جسد امید رضا را به بیمارستان رساندند و در برابر سؤال پرسنل بیمارستان درباره علت فوت ایشان گفتند: بنویسید تریاک خورده است! دادگاه امیدرضا در پاییز ۱۳۸۷ تشکیل شد. قاضی پرونده صلواتی بود که به صدور احکام فرمایشی شهرت دارد و وکیل مدافع امیدرضا، دکتر محمد علی دادخواه بود دادگاه انقلاب بنا بر اتهامات وارده امیدرضا را به تحمل دو سال و ششماه حبس محکوم کرد و این حکم بدون اینکه برای تنظیم لایحه دفاعیه به وکیل ایشان ابلاغ گردد در روز ۱۹ بهمن ۱۳۸۷ به اجرا درآمد.در فاصله خرداد ۸۷ تا زمان اجرای حکم وی بارها مورد بازجویی و آزار ماموران دادگاه انقلاب قرار گرفت که از وی اطلاعات بیشتری در مورد زندگی خصوصی هنرمندانی که امید با آنها دوست بود و یا با آنها مصاحبهای کرده بود طلب میکردند. در شب سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۷ امیدرضا از زندان با منزل پدری تماس میگیرد و در حالیکه به خاطر عدم موافقت با مرخصی چندروزه به مناسبت نوروز متاثر و ناراحت بود، حین صحبت با پدر خود جملاتی توهین آمیز علیه مقامات نظام به کار می برد.فردای آن روز، چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷، یعنی صبح روز فاجعه، ساعت حدود ۱۱ صبح با منزل خود تماس میگیرد و ضمن صحبت با مادرش میگوید حال روحیش خوب اما حال جسمیش بد است و دارد بدتر میشود و قول داده بود روز عید و هنگام سال تحویل تماس خواهد گرفت. امیدرضا ساعت حدود ۲ بعد از ظهر با وکیلش دکتر دادخواه تماس گرفته و ظاهرن مشکلی نداشته است (طبق اظهارات وکیل) در ساعت حدود ۶ عصر پدر ایشان که به منزل بازگشته بود جویای حال امید میشود. با شنیدن اظهارات همسر خود نگران امیدرضا شده و از برادر ایشان میخواهد پیگیری کند.برادر امیدرضا که با تماس مکرر چند خبرنگار از جمله خبرنگار رادیو فردا نگرانی اش بیشتر شده بود به سایتهای اینترنتی مراجعه کرده و متوجه میشود خبر مرگ امیدرضا از طریق دکتر حسام فیروزی که خود نیز زندانی سیاسی بود به اطلاع صدای آمریکا رسیده و خبر منتشر شده است.خانواده ی میرصیافی همان شب پس از مراجعه به اوین پاسخی را از مسئولان اوین مبنی برا اینکه حال ایشان بد و به بیمارستان لقمان حکیم منتقل شده است، دریافت می کنند. پس از مراجعه به بیمارستان لقمان، پرسنل شیفت شب با تائید این خبر و اعلام مرگ امیدرضا، از خانواده ی ایشان خواستند روز بعد برای شناسایی جسد مراجعه کنند.یکی از بهیاران بیمارستان لقمان حکیم در تشریح اتفاق گفت: عصر آنروز ۴ نفر مامور از زندان اوین جسد امید رضا را به بیمارستان رساندند و در برابر سؤال پرسنل بیمارستان درباره علت وخامت حال بیمار و فوت ایشان گفتند: بنویسید تریاک خورده است! این بهیار بیمارستان در اطلاعات بعدی به همراهان خانواده ی میرصیافی دیر رساندن بیمار را برای مداوا علت فوت اعلام کرده و این نکته را یادآور شدند که بیمار قبل از رسیدن به بیمارستان فوت کرده بود.روی جسد امید رضا میرصیافی شکستگی قسمت چپ سر و همینطور خونریزی بالای گوش چپ به دلیل ضرب و شتم و علائم دیگری مانند لخته های باقی مانده ی خون در بینی و دهان و همچنین کبودی و آثار خراش در صورت و گردن نیز وجود داشته است.چند روز بعد دکتر حسام فیروزی که خود نیز از زندانیان سیاسی اوین بود، اعلام کرد که تا مقابل بهداری زندان همراه امید رضا بوده و در برابر اصرار وی برای معالجهاش، ایشان را مورد ضرب و شتم قرار داده و گفته اند امیدرضا تمارض می کند.در اینجا نکته ای لازم به توضیح می باشد که این امر برای خانواده ی میرصیافی و پدر ایشان که خود نیز از تکنسین های اتاق عمل بودند مسلم شده است که امیدرضا میرصیافی توسط مسئولان زندان به بهانه تمارض مورد ضرب و شتم قرار می گیرد که این ادعا با دیدن جسد امیدرضا قوت بیشتری می گیرد. در تصاویری که از صورت امیدرضا در رسانه ها منتشر شد، لکه های خون روی بینی و صورت و همچنین کبودی چشم و خونریزی گوش مشاهده می شود که تمام این علائم علت فوت امیدرضا به دلیل مصرف قرص را رد می کند.یکی از برادران امیدرضا اولین کسی بود که پیکر ایشان را در سردخانه بیمارستان لقمان برای شناسایی مشاهده می کند. وی با دیدن جسد برادرش شکستگی قسمت چپ سر و همینطور خونریزی بالای گوش چپ را به دلیل ضرب و شتم تائید کرد. آثار و علائم دیگری مانند لخته های باقی مانده ی خون در بینی و دهان ایشان و همچنین کبودی و آثار خراش در صورت و گردن نیز وجود داشته است.پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی کهریزک و انجام معاینه جسد که طبق اعلام خانواده فقط حدود یک ساعت و نیم طول کشید، جسد را پس از شستشو کفن کردند و برای تدفین به خانواده ی ایشان تحویل دادند. خانواده ی میرصیافی اعلام کردند که به هنگام شستشوی جسد فرزندشان هیچ گونه اثاری از کالبد شکافی روی جسد فرزندشان وجود نداشته است. در حالی که لازمه ی کالبد شکافی، شکافتن قسمت هایی از جسد و همچنین نمونه برداری از مغز بوده است.در مراسم کفن و دفن و حضور بستگان میرصیافی، ماموران امنیتی خانواده ی ایشان را به سکوت و عدم پیگیری تهدید می کردند. چند ماه بعد در هیاهوی جریاات انتخابات ۸۸ پرونده شکایت خانواده امیدرضا به جایی راه نبرد و دکتر محمدعلی دادخواه، وکیل امیدرضا نیز خانواده ایشان را دعوت به سکوت میکردند.در تابستان ۸۸ و در هیاهوی روزهای پس از انتخابات جواب کالبد شکافی به خانواده ی ایشان داده شد که علت فوت را خوردن تعدادی قرص پراپانولول به تعداد ۳۰ تا ۴۰ عدد و افت ضربان قلب و نهایتاً ایست قلبی اعلام کردند. در گزارش کالبد شکافی آثار ضرب و شتم و شکستگی سر تائید نشد.اکنون بیش از دو سال از مرگ مشکوک امیدرضا میرصیافی می گذرد و شکایت خانواده ی ایشان نیز تاکنون نتیجه ای در بر نداشته است. نوزده مرداد ۱۳۹۰ روزی ست که طبق حکم صادر شده، روزهای زندان امیدرضا به پایان می رسید و خانواده ی ایشان می بایست در انتظار آزادی فرزند خود می بودند.
این صفحه یادبودی ست از اولین وبلاگ نویسی که در زندان های جمهوری اسلامی جان خود را از دست داد.
http://www.march18.org
IranGreenMovement
این صفحه یادبودی ست از اولین وبلاگ نویسی که در زندان های جمهوری اسلامی جان خود را از دست داد.
http://www.march18.org
IranGreenMovement