‏نمایش پست‌ها با برچسب دکتر بهروز بهبودی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب دکتر بهروز بهبودی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۱ خرداد ۲۵, پنجشنبه

مذاکرات هسته‌ای يا ادامه جنگ سرد؟


شگفت‌آور است که دولتمردان جمهوری اسلامی وانمود می‌کنند که پافشاری‌شان بر سر مسائل هسته‌ای برای عزت ايران است در حالی که برای اين پافشاری به خفت‌ها و پستی‌های نابخشودنی در برابر چين و روسيه تن در می‌دهند؛ درست در همان روزهايی که مذاکرات ايران و گروه پنج + يک در بغداد در جريان بود تحريم های ديگری در سنای آمريکا عليه ايران وضع شد و اين موضوع دو نتيجه عمده داشت که در روزهای اخير خود را نشان داد. بی شک ايران برای کاستن از فشار تحريم ها پس از وقفه ای طولانی حاضر گرديد تا به پای ميز مذاکره برود و سرکشی در برابر افکار عمومی دنيا را به ظاهر کنار بگذارد. از آنجا که حفظ غرور و وجهه ـ البته نداشته ـ برای دولتمردان ايران بسيار اهميت دارد، برای جبران غروری که شکسته بود تبليغات زيادی نيز به راه انداختند تا غرب را نيازمند به اين مذاکرات نشان دهند و چنين وانمود کنند که ايران با قدرت تمام پا به ميدان نهاده است. رسانه های داخلی و وابسته نيز برای اثبات اين موضوع کوشيدند تا سنگ تمام بگذارند.افزايش تحريم ها و بی اعتنايی غرب به شوی سياسی ايران باعث شد دولتمردان ايران آشفته و عصبانی گردند و به نوعی خود را بازی خورده ببينند. به همين دليل زمزمه های ناسازگاری آنان کم کم به گوش رسيد. بنابراين برخلاف طرح از پيش تعيين شده و انديشيده خود مبنی بر طولانی کردن مذاکرات و پيش کشيدن مسائل حاشيه ای و بدون اهميت برای منافع ايران، به يکباره حمله های لفظی را چون گذشته آغاز نمودند و به اصطلاح هر چه را رشته بودند به دست خود پنبه کردند .البته سياست دولتمردان ايران، سياستی نخ نما در تاريخ جمهوری اسلامی است بنابراين انتظار نمی رفت کسی شوی تبليغاتی آنان را باور کند شايد به همين دليل بود که آمريکا پيش از اتمام مذاکرات، تحريم های ديگری را وضع کرد اما چنانکه پيش از اين هم گفتم دليل سکوت غرب در برابر شوی سياسی ايران نيازمندی اش به بازيابی خود به سبب مشکلات اقتصادی بود.به هرحال ايران از سر عصبانيت کوزه خيالات خود را شکست و نماينده اش را در آژانس بين المللی انرژی اتمی وادار ساخت تا سخنانی را بر زبان براند که حتی اگر در عرف ديپلماتيک پذيرفته! و در زبان انگليسی معنايی زشت نداشته باشد در زبان و فرهنگ ايرانی پذيرفته نيست و به نظر می رسد مخاطبان آن سخنرانی نيز اين موضوع را می دانند.
علی اصغر سلطانيه آژانس را به سگ نگهبان و بازرسی تشبيه کرد که در مسائل داخلی کشورها و يا محدوه امنيت ملی کشورهای عضو مداخله می نمايد و به تعبيری دست به جاسوسی می زند. اين اتهام در آستانه مذاکرات ايران و آژانس برای باری ديگر چه معنايی می توانست داشته باشد؟ سلطانيه از خود نپرسيد علت حساسيت همان کشورهای جاسوس چيست و اگر چيزی در ميان نيست و ايران فعاليتی غيرقانونی انجام نمی دهد چرا آنها بايد به جاسوسی دست بزنند؟ مطالبی که ميان سعيد جليلی، نماينده ايران در مذاکرات، و علی باقری، معاون دبير شورای عالی امنيت ملی ايران، با کاترين اشتون و سخنگوی او رد و بدل شد باز نشان از آن داشت که اختلاف ها همچنان بر جای خود باقی است و آنها نيز اگرچه با نرمش بيشتر همان راه سلطانيه را می روند.هرچند گرايش به شرق و بخصوص دو کشور روسيه و چين در سياست خارجی جمهوری اسلامی کاملاً آشکار بوده و هست، به نظر می رسد پس از حوادث پيش آمده ايران با گرايشی افراطی به دو کشور روسيه و چين در حال خودزنی و به عبارت بهتر ايران زنی است. سخنان بی بنياد محمود احمدی نژاد در اجلاس سازمان همکاری شانگهای نشان داد که ايران مصمم است با کنار گذاشتن غرب تنها به اين دو کشور متکی باشد و با اين وابستگی دم از استقلال بزند!. سخنان رئيس جمهور ايران درباره گسترش هرچه سريعتر مبادلات تجاری دو کشور نشان داد که دولتمردان جمهوری اسلامی تصميم دارند بيشتر از پيش ايران را به بازاری برای کالاهای بی کيفيت چينی تبديل کنند و صنعت به آتش کشيده شده داخلی را با اين کار به نابودی مطلق بکشانند. احمدی نژاد در حالی با چاپلوسی از روابط رو به گسترش ايران با چين و دنبال کردن اين مسير به عنوان راهبرد اصولی در روابط ايران و چين ياد می کند و در حالی از نبودن حتی يک نقطه منفی در کارنامه روابط ايران و چين سخن می گويد که چين به همراه روسيه در راستای تامين منافع خود با تصويب قطعنامه های سازمان ملل عليه ايران همراهی کرده است. احمدی نژاد البته با ذوق زدگی درباره روابط ايران و روسيه نيز می گويد بنابر اقتضائات منطقه ای و بين المللی روسيه و ايران بايد همکاری و روابط گسترده تری با هم داشته باشند و يک لحظه با خود نمی انديشد که روابط گسترده با روسيه تا کنون چه فايده ای داشته که روابط گسترده تر داشته باشد. احمدی نژاد از خود نمی پرسد چرا پس از هفت سال از حضور ايران در اجلاس همکاری شانگهای هنوز همين روسيه يا چين کاری برای عضويت جمهوری اسلامی در آن نکرده است؟ و از خود يا آنان نمی پرسد دليل اين سرباز زدن چيست؟
شگفت آور است که دولتمردان جمهوری اسلامی وانمود می کنند که پافشاريشان بر سر مسائل هسته ای برای عزت ايران است در حاليکه برای اين پافشاری به خفت ها و پستی های نابخشودنی در برابر چين و روسيه تن در می دهند. اين تناقض تنها نشان دهنده روح بيمار سران ايران و اصرار بر سياستی نادرست به سبب تبعيت از توهمات يک نفردر کشور است. بی شک روسيه و چين نيز ايران را وسيله ای برای قرار گرفتن در برابر غرب بخصوص آمريکا قرار داده اند. يعنی علاوه بر امتيازات فراوانی که از ايران می گيرند، در سوءاستفاده ابزاری از آن در بازی های قدرت کوتاهی نمی کنند و متاسفانه اين همه تنها به سبب دشمنی ايران با غرب و بخصوص آمريکا از سوی سران جمهوری اسلامی ناديده گرفته می شود.حاکمان ايران به سبب جلب حمايت روسيه و چين از شادی در پوست خود نمی گنجند و به همين دليل به آنچه در مسير مذاکرات می گذرد بی اعتنا هستند. بی شک ايران و غرب هر دو می دانند از آتش مذاکرات مسکو نيز آبی گرم نخواهد شد. در چنين شرايطی در دو سوی ميز مذاکره تنها روسيه نشسته است، روسيه ای که ايران می کوشد تا چين را نيز با او سهيم سازد و از اين خوان نعمت بهره مند. بی شک روسيه و چين هم چون ايران خواهان طولانی تر شدن روند مذاکرات هستند زيرا در اين ميان ايران هرچه بيشتر از غرب فاصله می گيرد و اين يعنی گرفتن ماهی بيشتر از اين آب گل آلود. آيا سران جمهوری اسلامی روی شاهان قاجار را سفيد نکرده اند؟


دکتر بهروز بهبودی

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

انتخابات نمايشى هيچ گاه جايگزين دموكراسي واقعي در ايران نخواهد شد

در موضوع بحران برنامه هسته ای، جامعه جهاني همه کوشش خود را به كار گرفته است تا نظامی استبدادي، اصلاح ناپذير، ياغي و مخالف تمام عرف ها و قوانين بين المللي را بر سر عقل بياورد و امروز با شكست مذاكرات به اشتباه محاسبات خود پی برده است
ترجمه مقاله دکتر بهروز بهبودی بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران در «نشریه بین المللی خاور میانه» مارس ۲۱۰۲
مقدمه
وزير اطلاعات ايران حيدر مصلحى گفته بود انتخابات مجلس تهديدهايى را متوجه نظام و امنيت ملي كشور كرده است. دكتر بهروز بهبودي بنیانگذار شوراى دموكراسي براي ايران معتقد است كه زمان آن فرا رسيده تا مردم ايران به جاي شركت در انتخابات نمايشي، براي تعيين يك حكومت سكولار و دموكراتيك جديد به پاي صندوق هاي رأي بروند كه نتيجه آن ضامن گذار كشور به مردم سالاري و دستيابى به صلح در منطقه پرآشوب خاورميانه خواهد بود.شكاف هاي فزاينده در ميان جناح هاي مختلف در ايران، بحران هاى اجتماعي - سياسي داخلى، مشكلات اقتصادي ناشي از تحريم هاي بين المللي و همچنين سايه شوم وقوع يك برخورد نظامي ميان كشورهاي غربي و ايران بر سر بحران برنامه هسته ای كشور درحقيقت شرايطي بي سابقه را رقم زده است كه مي تواند تغييراتي عميق در ساختار حكومتي ايران و روابط اين كشور با جامعه جهاني به وجود بیاورد.انزواي داخلي جمهوری اسلامی و از دست دادن مشروعيت پس از انتخابات دستكاري شده رياست جمهوري در سال 1388 و تصميم حكومت به سركوب بي وقفه مخالفان، ابعاد جديدي به خود گرفته كه حاصل آن كشتار خونين ده ها انسان بي گناه در خيابان ها، بازداشتگاه ها و زندان ها، زنداني شدن صدها نفر از معترضان، تنها به جرم دادخواهي قانوني و فرار هزاران نفر بي گناه ديگر از كشور براي گریز از دستگير شدن بوده است.امروز بیشتر مردم ایران بر این باورند که درنتيجه اين سركوب هاي خونين و تحولات درون رژيم پس از انتخابات مذکور، كشورزير سلطه يك حكومت نيمه نظامى قرار گرفته است كه سردمداران آن را بخش هايى از نيروهاي سپاه پاسداران و جناح هايي از ارتجاعي ترين نيروهاي مذهبي كشور تشكيل مي دهند.در اين ائتلاف ضد دموكراتيك براي سلطه بر مقدرات كشور و مردم، به سپاه پاسداران امتیازهای بسیاری در استفاده بي چون و چرا از درآمدهاي ملي حاصل از صنايع نفت و گاز داده شده تا این نهاد نظامی همچنان در خدمت حکومت مستبد، وفادارانه به سرکوب نیروهای مخالف بپردازد، در آن سو روحانیون نیز برای این سرکوب ها توجیه شرعی می تراشند.با همه اين تفاصيل، سردمداران جمهوري اسلامي بر این اعتقادند که رژيمي با چنین ویژگی های استبدادي و سركوبگرانه هنوز حكومتي دموكراتيك و مردمي است. برای اثبات چنین ادعایی نیز استدلال می کنند امروز در ایران مراجعه به آراي عمومي و انتخابات، سرنوشت ايرانيان و رهبران آنها را رقم می زند وحكومت بدون هيچ كم و كاستي، همواره و در تحت هر شرايطی، انتخابات گوناگونی را برگزار كرده است، ادعايي كه با حقيقت هيچ گونه همخواني ندارد.
دو بال يك پرنده
در دوران رياست جمهوري محمد خاتمي رهبر جمهوري اسلامي سید علي خامنه اي در جايي گفته بود كه وي همواره به جناح هاي اصلاح طلب و اصول گرا به مانند دو بال يك پرنده می نگرد كه در صورت شكستن يا انفعال هر يك، پرنده، يعني نظام، سقوط خواهد كرد. با اين حال اصلاح طلبان در طول چند سال گذشته به علت مخالفت هاي آشكار و همه جانبه با انتخاب احمدي نژاد ـ امري كه به عقيده اكثرقريب به اتفاق ايرانيان با مهندسي و پشتيباني مستقيم خامنه اي صورت گرفت ـ مورد غضب جناح حاكم قرار گرفته و با زنداني شدن رهبران و غيرقانوني شدن فعالیت هایشان عملاً از مراكز تصميم گيري و قدرت جمهوری اسلامی بيرون رانده شده اند. بنابراین برخی از اصلاح طلبان از حدود نه ماه پیش، آزادي زندانیان سیاسی، دسترسي عادلانه به صدا و سیما، اجازه فعاليت آزادانه سياسي و تبليغاتي و چند مورد ديگررا، شروط خود براي شركت در انتخابات آینده مجلس اعلام كردند.
اين پیش شرط ها ـ كه جزء بديهي ترين و پيش پا افتاده ترين حقوق انساني در يك جامعه دموكراتيك و متمدن به شمار مي رود ـ باعث افزايش فشارها بر وفادارترين نيروهاي اصلاح طلب شد به طوري كه احمد جنتي، از نزديك ترين همفكران علي خامنه اي، در يكی از نمازهای جمعه خواسته ها و شروط اصلاح طلبان را بي شرمانه خواند و آنها را به فعالیت علیه نظام و منافع كشور متهم ساخت.در واكنش به اين حملات جناح تماميت خواه، اصلاح طلبان اعلام كردند كه هيچ يك از اعضا و هواداران آنها در انتخابات پيش روی مجلس شرکت نخواهد كرد وانتخابات را با توجه به خفقان و سركوب موجود در كشور و وجود ده ها مخالف، فعال سياسي و روزنامه نگار در زندان هاي كشور فاقد هرگونه مشروعيت دانستند. با اين حال جبهه مزبور از تحريم رسمي اين انتخابات دولتي خودداري كرد تا از سوي سران جمهوری اسلامی به «همكاري با دشمن» متهم نشود، اتهامي كه حاكميت براي خاموش كردن هرگونه صداي اعتراضي مخالفان از آن بهره می جوید. مشكل واقعي اصلاح طلبان همواره اين بوده كه آنها سعي در اصلاح ساختاری داشته اند که ذاتاً استبدادي و اصلاح ناپذير است.
حل «مشكل ايران»
به رغم خواست عمومي ملت ايران براي برپايي يك حكومت دموكراتيك و سكولارـ همانطور كه در خواسته هاي «جنبش سبز» اعلام شد ـ دولت هاي غربي همه همّ و غم خود را صرف مقابله با جمهوری اسلامی بر سر حل موضوع بحران هسته اي و کوشش هاي جمهوري اسلامي در دستيابي به سلاح هسته ای کرده اند. بر اين اساس، همه اقدام های ديپلماتيك، تحريم هاي اقتصادي و نظامي آنها نيز برای كشاندن جمهوري اسلامي به پاي ميز مذاكره و توقف فعالیت های هسته ای بوده است. ناگفته پیداست که تمام اين سياست هاي توام با مماشات غرب تا به امروز، به شکست انجامیده و درواقع به پافشاری جمهوري اسلامي بر فعالیت های هسته اي اش منجر شده است.كشورهاي غربي درحقيقت چشم خود را بر اين واقعيت بسته اند كه بن بست مذاكرات هسته اي با جمهوری اسلامی ناشي از ماهيت وجودي خود نظام است و ربطي به نحوه مذاكرات و مسائل مطرح شده در آنها ندارد. به عبارت ديگر، جامعه جهاني همه کوشش خود را به كار گرفته است تا نظامی استبدادي، اصلاح ناپذير، ياغي و مخالف تمام عرف ها و قوانين بين المللي را بر سر عقل بياورد و امروز با شكست مذاكرات به اشتباه خود در محاسبات پی برده است.با اينكه نظام حاكم بر ايران خود را «جمهوري» می خواند، يعني نظامی كه در تعريف كلاسيك به عنوان حكومت مردم بر مردم شناخته مي شود، در واقع وعمل کشور زير سلطه روحانیونی قرار دارد که حکومت مردم بر مردم را به حکومت ولی فقیه بر مردم تغییر داده اند. تجربه 33 سال گذشته کشور نشان مي دهد كه رئيس جمهور يا نمايندگان مجلس که به دست مردم انتخاب می شوند، باید پیروان و فرمانبرداران شخص «ولي فقيه» باشند؛ كسی که فراتر از همه قوانين كشور و سه قوه قرار دارد. با این توصیف امروز در هيچ كجاي دنیا حكومتي مستبدتر از نظام حاکم بر ایران وجود ندارد.با وجود این نظام استبدادي و حاکمیت مطلق آن بر مقدرات کشور، نقض مستمر حقوق انساني شهروندان، بى قانوني، سركوب آزاديخواهان، اقليت هاي قومي و مذهبي، زنداني کردن و شكنجه فعالان سياسي و گروه هاي مخالف ادامه خواهد داشت. نارسايي ها و لطمه های اجتماعي حاصل از اين سركوب ها و تنگناها در غيبت نهادهاي دموكراتيك ـ كه بتوانند از حقوق قانوني ملت در مقابل يكه تازي هاي حكومتي پشتيباني كنند ـ کشور را بی ثبات کرده از اینرو جمهوری اسلامی براى حفظ قدرت می کوشد بحران هاي داخلي را به خارج از مرزهاي ايران بكشاند.غرب و جامعه جهاني به جاي گفتگو با مردم ايران و نيروهاي آزاديخواهان و نمايندگان واقعي آنها به عنوان صاحبان اصلى كشور خود را سرگرم مذاكره با کسانی كرده است كه مردم ايران از آنان روي برگردانده و خواهان رفتنشان هستند.در راستاي نياز عمومي ملت ايران براي تغيير نظام حاكم، به رغم سركوب هاي اخير و ادعاهاي فریبکارانه جمهوری اسلامی، جنبش نيروهای دموكراسي خواه كشور در بطن جامعه ايراني زنده و پويا مانده است و بی شک دير يا زود باز هم با اتحاد همه مردم ایران، فارغ از عقايد، انديشه هاي سياسی، ديني و قومي آنها در قالب يك نهضت همگاني و متحد عليه نظام، باز هم خود را بروز خواهد کرد.در آن روز، اميد آن مي رود كه دولت هاي آمريكا، اروپايي و ساير كشورهاي آزاد جهان ـ آنطور كه مدعي آن هستند ـ اين شجاعت اخلاقي و انساني را داشته باشند كه براي شکل گیری ايراني آزاد، قانونمند و دموكراتيك ـ كه امروزه خواست عميق ملت ماست ـ در كنار نيروهايي قرار بگيرند كه براي دستيابي به اين اهداف متعالي کوشش کرده اند.

دکتر بهروز بهبودی

contact@bbehbudi.com

بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

حلقه های گوناگون اما به هم پیوسته برای آزادی ایران

شاید اینگونه به نظر برسد که جنبش اعتراضی مردم ایران فرو خوابیده و دیگر خبری از اعتراض نخواهد بود همچنانکه حکومت ایران ادعا می کند که چشم فتنه را درآورده است، اما نگاهی به واقعیت ها عکس این موضوع را ثابت می نماید.اگر حضور اولیه مردم در خیابان ها بر بنیاد احساس بود، سکوت پس از این حضور را نباید و نمی توان به معنای فروخفتن جنبش و مرگ آن قلمدادکرد. ناگفته پیداست که منظورم از حضور احساسی این نیست که مردم حاضر در میدان، هیچ خواسته عاقلانه ای نداشتند. اتفاقا مردم به دنبال آرای گمشده خود بودند و این یعنی آگاهی و این یعنی نگرش عاقلانه به موضوع. بنابراین مردم می دانستند به دنبال چه چیزی هستند اما رفتن بی پروای به خیابان ها تنها به سبب پس گیری رای کاری احساسی بود و در نظر من یکی از دلایل مهم بی نتیجه ماندن کوشش های آن روز هم به همین سبب بود.رویارویی احساسی با حکومتی خشن و بی رحم به مردم آن روی سکه را نیز نشان داد، رویی که پرده از چهره نظامی ددمنش برمی داشت که دین را وسیله ای برای به بند کشیدن ایرانیان کرده بود. خشونت علیه مردم، دیگر جایی و دلیلی برای حضور در خیابان ها باقی نم گذاشت زیرا طرف مقابل به راحتی حاضر بود زندانی و شکنجه کند، اعتراف های دروغین بگیرد، بدرد، بکشد و در یک کلام از قواعد ناجوانمردانه در پیروزی بر حریف استفاده کند. به همین رو مردم خیابان ها را رها کردند و به عرصه مجازی پناه بردند جایی که البته همچنان ناامن ولی به هر حال از خیابان ها بسیار امن تر بود.من کشاندن مسائل روز و حتی مبارزه را به شبکه های اجتماعی چیزی نادرست نمی بینم بخصوص که سران ایران نیز خود از این معجزه قرن بیست و یک در عذابند و به همین دلیل دائم در استفاده از آن ایجاد اختلال می کنند. پناه بردن به شبکه های اجتماعی و پیگیری مبارزات به این شرط مفید خواهد بود که مردم و بخصوص جوان ها را گرفتار توهم نسازد، توهم اینکه دنیای مجازی را همان دنیای واقعیت ببینند و به حضور در آن دلخوش باقی بمانند و مرور زمان از آنها نیروهایی خنثی بسازد. حضور در دنیای مجازی از این بابت خوب است که از میزان کشته ها و دستگیری ها می کاهد، حتی گاه حکومت را به خواب خرگوشی فرو می برد و گرفتار توهم می سازد که همه چیز به پایان رسیده است و همین توهم چنگ و دندانش را کندتر می کند. حضور در دنیای مجازی هم فرصتی برای تفکر درباره راه و طی مسیر خواهد بود، دنیایی که سخاوتمندانه اجازه اشتراک عقاید و اندیشه ها را به آنها می دهد و خود مکان مناسبی برای تمرین دموکراسی است. به خاطر داشته باشیم که در بهار عربی اینترنت و فیس بوک ، توئیتر تاثیر غیر قابل انکاری داشتند.دنیای مجازی فرصت خوبی برای کنار هم قرار گرفتن گفتمان ها و دیدگاه های گوناگون، فرصت مناسبی برای بحث های پیش از بازی است، برای شناختن همدیگر و البته احترام گذاشتن به یکدیگر. فرصتی برای یافتن همفکران همراه و آغاز همکاری با دیگرانی است که غیر از ما می اندیشند. همکاری و همفکری با دیگران بسیار مهم است چیزی که تا به امروز متاسفانه در میان گروه های مختلف فعال در ایران نبوده است. مگر در یک تیم ورزشی همه به یک اندازه توانایی دارند و همه به یک شکل می اندیشند اما این دیدگاه های گوناگون یک هدف را دنبال می کنند، بنابراین طرح دیدگاه های مختلف نه تنها به جنبش مبارزه با نظام سرکوبگر و مستبد جمهوری اسلامی آسیبی نمی رساند که آن را تنومند تر می سازد.متاسفانه تا به امروز اپوزیسیون خارج از کشور نیز نتوانسته دور یک میز جمع بشود، دیدگاه های دیگر را بشنود و تاب بیاورد. تا زمانی که به منافع فردی و گروهی و نه منافع همه مردم ایران می اندیشیم مبارزه ها، به اتلاف وقت و فرصت سوزی تبدیل می شود، چیزی که در همه این سال ها جمهوری اسلامی از آن بهره فراوان برده است. بنابراین امروز شروط اصلی مبارزه تفکر، همزیستی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر و در نهایت لحاظ کردن منافع تمام مردم ایران در رسیدن به دموکراسی است.همزیستی و همکاری مسالمت آمیز با همه گروه ها به معنای از دست رفتن هویت گروهی، احزاب و گروه های مختلف نیست. اتفاقا بر عکس باعث هویت دادن به گروه ها و احزاب می شود، اما نکته مهم آن است که گروه ها، طیف ها، احزاب و فعالان داخل و خارج از ایران باید بدانند که اتحاد آنها به معنای تبدیل همه تنوع ها به یک حلقه نیست. یک حلقه شدن عاقبت نهضت را شبیه عاقبت جمهوری اسلامی می کند و به دیکاتوری ختم می شود. تفکرات گوناگون باید به شکل حلقه های گوناگون یک زنجیر نمود پیدا کنند. در این صورت ضمن داشتن اتحاد، هر گروهی تفکرات خود را دارد و آن را در معرض انتخاب مردم قرار می دهد. از آنجایی که تفکر مورد پسند مردم خود یک حلقه از حلقه های زنجیر برشمرده است، همچنان از همراهی آنها نیز استفاده و بهره خواهد برد.بنابر آنچه آمد امروز در عرصه مبارزه حضور حلقه های گوناگون در کنار یکدیگر بسیار اهمیت دارد، اتحاد تفکرات و دیدگاه های مختلف، اتفاق مبارکی است که نهال دموکراسی را از گرفتار آمدن در دام دیکتاتوری محفوظ نگاه می دارد. دنیای مجازی عرصه مناسبی برای عرضه دیدگاه و تفکرات مختلف و متنوع است. امروز نهضت مبارزه با نظام جمهوری اسلامی نیازمند به خودشناسی و بررسی امکانات موجود است و این مهم امکان نمی پذیرد مگر آنکه همگان از یک ابزار واحد بهره ببرند. به نظر می رسد مناسب ترین ابزار همین شبکه های اجتماعی باشند که می توانند پراکندگی ها را به جمعیت و پیوستگی تبدیل کنند. شناختن امکانات موجود اهداف مبارزه را مشخص تر و هدفمندتر و هزینه های آن را کمتر خواهد کرد.امروز تمام فعالان در عرصه مبارزه با جمهوری اسلامی باید به این نکته واقف باشند که شنیدن و احترام گذاشتن به دیدگاه های دیگران و حتی گاه مخالف، فرخنده، مبارک و نشانه ای از حرکت به سوی دموکراسی است. ایران آزاد آینده از آن همگان خواهد بود و چنانکه در مقاله ای دیگر نوشتم هیچ کس هیچ حق از پیش تعیین شده ای در آن ندارد. مردم ایران ضمن احترام به کوشش همه فعالان، در آن روز یکی از حلقه ها را انتخاب می کنند و می دانند حلقه های دیگر آن زنجیر از حلقه انتخاب شده جدا نمی شوند و در خدمت رسانی به مردم و ساختن جامعه ای آزاد و آباد به آن یاری خواهند رساند.

دکتر بهروز بهبودی
بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران
contact@bbehbudi.com

 نیویورک - ۳ مارس  ۲۰۱۲

۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

بازنده انتخابات جمهوری اسلامی کیست؟

آنچه در نگاه جمهوری اسلامی اهمیت دارد وجود ابزاری به نام انتخابات، و حضور طرفداران نظام در آن است باقی ماجرا نیز به دست رسانه های وابسته و دروغ پرداز حل و فصل خواهد شد .مرور عملکرد مجلس ایران بخصوص در دو دوره اخیر که میدان برای اصولگرایان باز بوده و تصفیه های آنچنانی به دست شورای نگهبان صورت گرفته، نشان می دهد، مجلس تنها به یک عروسک خیمه شب بازی برای اثبات نظام تبدیل شده است. در واقع انتخابات، برای مسئولان جمهوری اسلامی از دو جهت اهمیت دارد؛ یکی اینکه به جهانیان نشان می دهند که ایران کشوری دموکراتیک است که در آن مردم افراد را انتخاب می کنند و دیگر آنکه با کشاندن مردم به عرصه، وجهه، مقبولیت و مشروعیتی برای خود فراهم می آورند.هرچند همواره حضور مردم در انتخابات مجلس کمتر از از انتخابات ریاست جمهوری بوده، حضور اندک و یا تحریم انتخابات توسط آنان حداقل به جهانیان نشان خواهد داد که سران فعلی ایران در دل اکثر مردم جایی ندارند. می گویم به جهانیان، به این دلیل که سران ایران با استفاده از صدا و سیمای سراسر دروغ خود، روزنامه هایی نظیر کیهان و خبرگزاری هایی چون فارس میزان حضور مردم را ـ همان مردمی که بود و نبودشان برای نظام یکسان است ـ در داخل وارونه جلوه خواهند داد، در این میان ستاد انتخابات نیز به یاری رسانه ها خواهد آمد و با تمدید ساعات رای گیری نشان خواهد داد که حضور مردم در پای صندوق های رای زیاد است، کاری که به تکرار در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است. بنابراین از اکنون سران ایران خود را آماده می کنند تا روز دوازده اسفند را حماسه ای دیگر از حضور مردم بخوانند.ناگفته پیداست که امروز بیشتر مردم ایران اعتماد خود را به نظام از دست داده اند، نظامی که آنها را وادار می کند تا به گزینه هایی رای دهند که خود از پیش در جلوی پای آنان قرار داده است. نظارت استصوابی شورای نگهبان، عملا باعث شده تا عده و گروهی خاص در چرخه انتخابات حضور داشته باشند، عده ای که فرمان پذیر باشند و به راحتی منافع موکلانشان یعنی مردم را فدای فرمان های سران جمهوری اسلامی ـ بخصوص رهبر ـ کنند.سران ایران می دانند حذف رقیبان باعث دلسردی و حضور کمرنگ مردم در انتخابات می شود اما با این آگاهی همچنان بر یکدست کردن نامزدهای انتخاباتی به دست شورای نگهبان پای می فشارند. سیاست های سران جمهوری اسلامی نشان می دهد که برای آنها حضور مردم تنها جنبه تزیینی دارد بنابراین با قاطعیت به یکدست کردن نامزدهای انتخاباتی می پردازند زیرا می دانند با این یکدست سازی، به رغم حضور کمرنگ مردم، در پایان برنده بازی آنها خواهند بود. آنها می دانند به تبع یکدست کردن نامزدها، مردم رای دهنده نیز یکدست می شوند و همان گروه اقلیت طرفدار نظام در پای صندق ها حاضر می شوند و این همه به تشکیل مجلسی یکدست و فرمانبردار خواهد انجامید.
در این میان آنچه اهمیت دارد تنها برگزاری انتخابات است تنها انتخابات!
زیرا چنانکه گفتیم سران ایران به وسیله رسانه های دروغ پرداز داخلی می توانند حضور اندک مردم را وارونه جلوه دهند و از آن استفاده های تبلیغاتی کنند.جمهوری اسلامی می داند امروز زیر فشار تحریم ها در چه دورانی بسر می برد، بنابراین در عرصه داخل نمی تواند خطر کند و برای خود مشکل بیافریند. مجلس دردسر ساز باعث می شود بخش عمده ای از نیرو و تمرکز نظام صرف داخل گردد که در شرایط کنونی چنین کاری نمی تواند به صرفه باشد. مجلس دردسرساز مردم مخالف را می تواند به خیابان ها بکشاند همانطور که مجلس فرمانبردار بسیجیان را به خیابان می کشاند و از دیوار سفارت کشوری بالا می برد. افزون بر همه اینها سیاست سران ایران به سمت و سویی می رود که به تدریج همه چیز زیر نظر رهبر ایران قرار بگیرد و نظام ریاستی به نظام پارلمانی تبدیل گردد در چنین شرایطی مجلس باید فرمان پذیر باشد.چنانکه می دانیم رهبر ایران در مواقعی که تشخیص می دهد مجلس به راه ناصوابی می رود، می تواند از قدرتی به نام فرمان حکومتی استفاده کند، اما استفاده بیش از اندازه از این قدرت نیز نمی تواند به صلاح او باشد زیرا چهره واقعی اش را از سایه بیرون آورده و عریان تر می سازد و در آن هنگام کاری از همان رسانه های دروغ پرداز نیز برای رفع و رجوع مسئله بر نمی آید. با همه این دسته بندی ها و تحلیل ها، جمهوری اسلامی ترجیح می دهد با تحمیل هزینه های بسیار به مردم، نظام انتخابات البته از نوع فرمایشی آن را حفظ کند.آنچه در نگاه جمهوری اسلامی اهمیت دارد وجود ابزاری به نام انتخابات، و حضور طرفداران نظام در آن است باقی ماجرا نیز به دست رسانه های وابسته و دروغ پرداز حل و فصل خواهد شد. سران ایران بهتر از هر کسی می دانند مردم دیگر نسبت به این نظام فاسد دلبستگی ندارند، نظامی که در آن آزادی کالایی بی ارزش است و برابری افراد بی معنی. نظامی که به جای توجه به مردم کشور خود اولویت را به دیگرانی در سوریه، فلسطین ونزوئلا و ...می دهد.سران ایران می دانند در صورت شرکت مردم در انتخابات، در دنیا از آن به عنوان وسیله ای برای مقبولیت خود بهره خواهند جست و اگر انتخابات را تحریم کنند باز گروه اقلیتی را خواهند داشت که در انتخابات حاضر شده و به کسانی رای می دهند که فرمان پذیرند بنابراین در هر صورت برنده بازی آنها خواهند بود. آنها انتخابات مجلس را گرم می خواهند نه از آن رو که مردم کسانی را که می خواهند به مجلس بفرستند، بل تنها به آن دلیل که برای خود وجاهت بتراشند. به همین دلیل تحریم چنین انتخاباتی از ضروریات می شود. وقتی پیش از مردم شورای نگهبان نامزدها را انتخاب و هر که را نپسندد به بهانه های واهی رد می کند، دیگر بهانه ای برای حضور در پای صندوق های رای نمی ماند. عدم حضور مردم در انتخابات، همراه با تحریم های جهانی، جمهوری اسلامی را منزوی تر می سازد. تحریم انتخابات، همان راهپیمایی سکوت مردم است که سران ایران مجوز آن را صادر نکردند. صدای اعتراض مردم به کسانی است که هیچ حقی برایشان قائل نیستند و دائم به شعور و آگاهیشان توهین می کنند. بادی است که بر اندام جمهوری اسلامی رعشه می اندازد و خواب را از چشمانش می گیرد. بی اعتنایی به کسانی که هیچ اعتباری برای مردم قائل نیستند، تحریم بزرگی است که هزینه ای را بر دوش مردم نمی گذارد. دوازده اسفند می تواند به یک روز به یاد ماندنی در تقویم مردم ایران و نه جمهوری اسلامی تبدیل شود، روزی که برنده آن سران حکومت نیستند، اگر همه با یکدیگر پیوسته باشند.

دکتر بهروز بهبودی

contact@bbehbudi.com

بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

نقش مخرب روسیه و چین در اوضاع کنونی ایران

سران حکومت ایران می دانند به لحاظ نیروی انسانی و نظامی جلوتر از قدرت های بزرگ دنیا نیستند بنابراین باید به پشتیبانی دولت هایی از جنس روسیه و چین دلخوش باشند که اینگونه به همگان چنگ و دندان نشان می دهند. جمهوری اسلامی که با شعار نه شرقی نه غربی در ایران تشکیل شد، به سبب بدبینی به آنچه غرب خوانده می شود، اساس سیاست خارجی خود را بر ستیزه خویی با کشورهای غربی نهاد. گرایش به در نزد روحانیون و نظریه هایی نظیر شرقشناسی ادوارد سعید، که همواره نگاهی بدبینانه به غرب و تعاملش با شرق داشت شاید از عوامل اساسی گرایش حکومت ایران به ستیزه خویی با غرب بود. روحانیون هرچند از دهه سی شمسی از لاک حوزه ها بیرون آمده و برای جا نماندن از قافله دانش و تمدن، به یادگیری زبان های خارجی و علوم جدید پرداختند و با نظریه های جدید در حوزه علوم انسانی و فلسفه آشنا گردیدند، پس از پیروزی انقلاب به اصل خود رجوع کردند، سنت را بر مدرنیته ترجیح دادند.فروپاشی شوروی سابق و گرفتن انگشت اتهام به سوی دنیای سرمایه داری، نیز از عوامل مهمی بود که سران ایران را وا می داشت تا در تعامل با غرب همواره بنا را بر کجی بگذارند. با از دست دادن غرب ایران ناگزیر بود خود را به قدرت های شرق نزدیک سازد و همین کار را هم کرد تا برای روز مبادا کسی یا کسانی را داشته باشد. بنابراین عملا شعار اول انقلاب به شعار نه غربی تبدیل شد. سران ایران برای نگاه داشتن این حامیان شرقی که در سازمان ملل هم حق وتو دارند، از دادن هیچ گونه باجی تا کنون کوتاهی نکرده اند.عمده دشمنی سران ایران با غرب بخصوص آمریکا بدان دلیل بوده است که به زعم آنان، غرب در تاریخ ایران نقش مثبتی نداشته اند. جمهوری اسلامی برای ایستادگی در برابر آمریکا هزینه های مادی و معنوی فراوان تری را به دو کشور روسیه و چین پرداخته است، هزینه هایی که با کمی درایت می توانست صرف آبادانی ایران و نجات ایرانی از فقر گردد. متاسفانه سران ایران حافظه تاریخی خوبی ندارند و یا از تاریخ درس عبرت نمی گیرند. اگر مبنای دشمنی نداشتن نقش مثبت باشد، که برای همیشه نام کشوری به نام روسیه باید از اذهان تک تک ایرانیان پاک می شد. .
کیست که نداند روسیه تزاری چه نقشی را در تاریخ دوران قاجار بازی کرد؟
آیا تحمیل قراردادهای گلستان و ترکمانچای به دولت بی لیاقت قاجار فراموش شدنی است؟ کیست که نداند بخش عمده ای از خاک ایران زمین در جنگ های با روسیه و به سبب پیمان های ناعادلانه از پیکره ایران جدا شد؟ کیست که نداند روس ها ایران را در دوران پهلوی دوم اشغال کردند؟ کیست که نتواند به یاد بیاورد روسیه چه فشارهایی را برای گرفتن امتیاز نفت در دوران پهلوی دوم بر مجلسیان ایران اعمال نمود؟ کیست که نداند شوروی از عراق و صدام در جنگ با ایران حمایت می کرد؟
دولت ایران در دادن امتیازات ننگین به روسیه حتی روی شاهان قاجار را هم سفید کرده است و تنها به این دلخوش است که با آمریکا می ستیزد، غافل از آنکه شوروی سابق و صورت ضعیف شده آن یعنی همین روسیه امروز در برابر قدرت آمریکا، میدان را خالی نمود و از درون فروپاشید. سران ایران به طناب پوسیده ای آویخته اند که خود امروز در بحران مشروعیت بسر می برد و پاسخی به مردم خود برای تقلبات انتخاباتی ندارد.هرچند چین نقش روسیه را در تاریخ صد و پنجاه سال گذشته ایران نداشته، به سبب نیاز سران ایران، در همین چند ساله، یک تنه به جبران مافات برخاسته است که البته پیش و بیش از چین بی شک رهبران ایران مقصران اصلی ماجرا هستند، مقصرانی که پس از حدود صد و پنجاه سال دوباره ترکمانچای دیگری را رقم می زنند. متاسفانه حمایت های چین از جمهوری اسلامی نشان از توافقات پشت پرده فراوان دارد وگرنه کدام کشور است که حاضر باشد حتی به قیمت راه افتادن جنگ جهانی سوم همچنان به حمایت از ایران بپردازد. حدود دو ماه پیش بود که "ژنرال ژائوژانگ " یکی از فرماندهان ارشد نظامی چین از دانشگاه دفاع ملی این کشور تأکید کرد: چین نباید در حمایت و حافظت از ایران تردید کند، حتی اگر این موضوع به معنای به راه انداختن جنگ جهانی سوم باشد. یقینا چینی ها عاشق چشم و ابروی جمهوری اسلامی نشده اند که اینگونه برایش سینه چاکی کنند. مراودات اقتصادی موجود نیز تنها دلیل این موضوع نمی تواند باشد چرا که چین این مراودات را با کشورهای دیگر دنیا هم دارد. سخنانی از این دست کاملا نشان دهنده معاملات پشت پرده است. آیا با وجود چنین حمایت هایی نباید در درست بودن گزراش هایی که حکایت از واگذاری بخش هایی از مناطق نفت خیز ایران به چین دارند، یقین نمود؟
مطابق با گزارشی غیر رسمی : سه منطقه جغرافیایی ایران برای مدت دوازده سال و حتی بیشتر به نوعی تحت الحمایه چین می شوند. این سه منطقه عمدتا منابع عظیم نفتی و گازی ایران را در خودجای داده اند و جمهوری اسلامی به چین اجازه داده تا از منابع نفت گاز این مناطق استفاده کند. برای جلوگیری از تکرار تنها به ذکر این نکته بسنده می کنم که مفاد قرارداد مذکور نشان دهنده ضعف جمهوری اسلامی و باج دادن های فراوان آنان برای بقاست، بقایی که برای ایرانیان هیچ بهره ای نداشته است. قراردادهایی از این دست بیگانگی هرچه بیشتر روحانیون حاکم بر ایران را با ایران و ایرانیان و حرص و طمع کشورهای دوست آنان را نشان می دهد. در نگاه من هیچ تفاوتی میان شاهان قاجار و این بی خیران از سیاست و تحولات دنیا وجود ندارد. شگفت آور است روحانیون حاکم بر ایران، با رفتارهای خصمانه، دوستان را به دشمنان تبدیل کرده اند و سپس برای مبارزه با آنان به دشمنان منفعت طلب پناه برده و مملکت را به تاراج گذاشته اند.مردم ایران از خیانت ها و جنایت های روسیه و چین در حق خود و این اواخر مردم مظلوم سوریه آگاهند. آنها می دانند دولت های نامبرده امروز حامیان قسم خورده استبداد در جهان به شمار می روند. کشورهایی که برای تامین منافع خود جواز انسان کشی را صادر می کنند، و حتی در برابر اعتراض مردم خود به تقلب در انتخابات، به سرکوب آنان نیز می پردازند، نه تنها تهدیدی برای مردم خود به حساب می آیند که خطر وجودشان کشورهای دیگر را نیز تهدید می کند. امروز دنیا باید بداند باید ترتیبی بدهد تا بساط اعمال ننگین دولت هایی اینگونه که برای تامین منافع خود، جواز کشت و کشتار را در سرزمین های دیگر می دهند و عملا سد راه آنان در رسیدن به آزادی و دموکراسی می شوند برچیده شود.به رغم خیانت های مستند چین و روسیه در حق ایران، جمهوری اسلامی می خواهد از حمایت های چین و روسیه در سازمان مل متحد همچنان بهره مند باشد. هرچند در برهه هایی همین کشورها به ایران پشت کرده اند و علیه او رای داده اند، باز جمهوری اسلامی می تواند با دادن امتیازات فراوان آنان را با خود همراه داشته باشد چنانکه تا به امروز هم موفق بوده است. امروز چین و روسیه به غارت ایران مشغولند و سران ایران نیز که تنها به بقای خود می اندیشند دست آنان را به دوستی می فشارند.سخنان اخیر علی خامنه ای در نماز جمعه تهران نشان داد جمهوری اسلامی به حمایت های چین و روسیه اعتماد دارد که اینگونه بی محابا به تهدید کشورهای دیگر می پردازد و همچنان از موضع قدرت سخن می گوید. سران ایران می دانند به لحاظ نیروی انسانی و نظامی جلوتر از قدرت های بزرگ دنیا نیستند. بنابراین باید به پشتیبانی دولت هایی از جنس روسیه و چین دلخوش باشند که اینگونه به همگان چنگ و دندان نشان می دهند. تجربه تاریخی مراوده با دولت هایی از این دست مستبد نشان می دهد که سر بزنگاه ها هم پشت ایران را خالی کرده اند و هم باج بیشتری طلب کرده اند. بی شک در صورت قرار گرفتن ایران در شرایط جنگی این کشورها مطابق با روال سالیان خود، دولت ایران را برای گرفتن امتیازات بیشتر در تنگنا قرار خواهند داد و دولت ایران را نیز برای ماندن، این امتیازت را از جیب مردم ایران به آنها خواهند داد. چین و روسیه با همکاری جمهوری اسلامی در پی تجزیه ایران هستند کاری که در دوران قاجار تجربه شد. امروز اگر دوران مستعمره کردن کشورهای دیگر به پایان رسیده، کشورهای نامبرده عملا در پی مستعمره کردن ایران هستند ودریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
شاهان قاجار برای تامین منابع مالی سفرهای خود به اروپا باج های فراوانی به دولت های خارجی می دادند و سران جمهوری اسلامی برای ماندن بر قدرت. عمل هر دو ناشی از خودخواهی و هوس است و وجه مشترک هر دو فدا کردن منافع مردم است. مردم ایران امروز اما از آن درجه از آگاهی سیاسی برخوردارند که دوست را از دشمن تشخیص دهند و بدانند چه کسانی چوب لای چرخ آنان برای رسیدن به آزادی و دموکراسی می گذارند به همین دلیل در شعار های خود چین و روسیه را هدف قرار می دهند. آنان می دانند کشورهایی که از حکام مستبد حمایت می کنند از جنس همانها هستند. از قدیم گفته اند «کبوتر با کبوتر باز با باز». دولت مستبد ایران باید با دولت هایی مراوده داشته باشد که از جنس خودش باشد به همان میزان مستبد و به همان میزان بی توجه به انسان و انسانیت. حاصل رابطه با کشورهای نظیر روسیه و چین چیزی جز خفت و زیان برای ایران نداشته است حمایت های فراوان این کشورها از دولت خونریز ایران نشان می دهد که آنها همچنان امیدوار به گرفتن امتیازات بیشتر هستند و دنیا باید این موضوع را بداند که امروز تنها با دولت مستبد ایران روبرو نیست امروز حامیان این دولت خودکامه نیز به اندازه آنان در جنایت های انجام شده در ایران شریکند و باید در دادگاه های دنیا محاکمه شوند.

دکتر بهروز بهبودی

contact@bbehbudi.com

بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

جوانان، دمکراسی و آینده ایران

آرتور کریستن سن مستشرق معروف در تحلیل داستان ضحاک این اسطوره را یادآور خاطره تصرف ایران به دست بیگانگانی می‌داند که بر اریکه قدرت در ایران تکیه زدند و سپس به نابود کردن جوانان و اندیشه آنان پرداختند. چنانکه می‌دانیم ضحاک هر روز مغز دو جوان را به خورد مارهای روی شانه اش می‌داد تا از این راه به آرامش برسد. جوانان نیروهای فعال و مولد هر جامعههستند، نیروهایی که در جوامع مستبد سرکوب می‌شوند زیرا اساساً استبداد را با اندیشیدن میانه‌ای نیست. مستبدان عالم و از جمله ایران همواره اندیشیدن را مانع راه خود می‌بینند از اینرو ضحاک‌وار، کمر به نابودی آنان می‌بندند. مستبدان امروز ایران از اندیشیدن به خصوص اندیشه جوانان جلوگیری می‌کنند زیرا می‌دانند در صورت دادن آزادی اندیشه به افراد باید پاسخگوی پرسش‌هایی باشند که محصول آن است. پرسشگری یعنی اجازه دادن به صداهای دیگر برای شنیده شدن در حالی که حکومت مستبد ایران طاقت شنیدن صداهای دیگر و مخالف را ندارد بنابراین اندیشیدن را از اساس ممنوع می‌کند تا به مشکلات بعدی برنخورد. با نویسندگان به خصوص روزنامه نگاران جوان برخورد می‌کند و از آنجایی که پاسخی برای گفته‌های آنان ندارد، بند بر دستان قلمشان می‌گذارد و به گمان خود قلمشان را می‌شکند، علوم انسانی را محدود می‌سازد، جلوی اندیشه‌های فلسفی را می‌گیرد، استادان اندیشمند را از کار برکنار می‌سازد، بسیاری را به اجبار راهی سرزمین‌ها و کشورهای دیگر می‌کند تا همچنان بماند غافل از آنکه دنیا تغییرات زیادی پیدا کرده است.جمهوری اسلامی که در بذل و بخشش به کشورهای دوست(!) ید طولایی دارد، و سرمایه‌های ملی و میهنی را در دوست نگاه داشتن آنان(!) به هدر می‌دهد همواره از یاد برده است ایران کشوری جوان است و جوان نیاز بهشغل، مسکن، ازدواج و... دارد. کشورهای دنیا آرزومند داشتن نیرو و نسل جوان هستند، امّا در جمهوری اسلامی دائم فرصت سوزی می‌شود و عمر جوانان را با کارهای عبث تباه می‌کنند. جمهوری اسلامی همواره کوشیده تا مغز جوانان ایرانی را خوراک مارهای خود کند و از آنان موجوداتی منفعل بسازد به همین دلیل در ریز و درشت مسائل آنان دخالت می‌کند غافل از آنکه این کارها از نسل جوان آتشی زیر خاکستر می‌سازد تا در موقع لزوم آتشفشانی کنند. این عصیان علیه همه آن چیزهاییکه دخالت دولتمردان ایران در امور جوانان خوانده می‌شود، در نهضت های اعتراضی به خصوص پس از انتخابات سال 1388 به وضوح دیده می‌شود. حاکمان ایران نیز که انتظاری اینگونه نداشتند دست به جنایت های آشکار زدند. هرچند زندانی کردن و کشت و کشتار جوانان در ایران سابقه‌دار است، از انتخابات سال 88 به بعد شتاب بیشتری به خود گرفت.رهبران ایران تسهیلاتی نیز چون تحصیل در دانشگاه برای نسل جوان فراهم آورده‌اند که اگر همین مقدار را نیز عملی نمی‌کردند پیشتر از این طومار حکومتشان درنوردیده می‌شد، امّا در حالی جوانان به دانشگاه‌ها فرستاده می‌شوند که پس از اتمام تحصیل پیرمردان چمبره زده بر قدرت جایی برای شکوفایی آنان باقی نمی‌گذارند. این هم از عجایب روزگار است که پیرسالان گاه سیر از عمر و زندگی برای جوانان تشنه زندگی تصمیم می‌گیرند و برنامه‌ریزی می‌کنند. اگر هم به اصطلاح در ساختار قدرت دست به جوانگرایی‌زده می‌شود، متاسفانه به سراغ کسانی از خودی‌ها می‌روند که به سبب استفاده کردن از رانت‌های مختلف، مدرکی را گرفته که استحقاقش را نداشته‌اند از این‌رو به رغم جوانگرایی در برخی از بخش‌ها، باز به اصطلاح حق به حقدار نمی‌رسد.مشکلات مالی حاصل از بیکاری جوانان بسیاری از این نیروهای بالقوه جامعه ایران را به سمت و سوی اعتیاد کشانده است و به نظر من عامل اصلی این خانمان‌سوزی، حاکمانی هستند که اولویت اولشان کشورهای دوست و برادر(!) است، کشورهایی که ملاک دوستی‌شان تنها سرمایه‌های ملی و میهنی است که روانه جیب آنها می‌شود و به سبب این حاتم بخشی‌های از کیسه خلیفه، جوان ایرانی یا باید بیکار و سرخورده به سراغ اعتیاد برود و یا از کشور خارج شده، راهی دیار غربت گردد تا دیگران از دانش و توان او بهره‌مند گردند. فرار مغزها که امروز سران ایران نیز به آن اذعان دارند حاصل اولویت‌های احمقانه‌ای است که معمولاً جوانان را در آخر صف توجهات قرار می‌دهد و جوانی که تشنه دانش و کشف است مشتاقانه راه کشورهای غربی را در پیش می‌گیرد زیرا می‌داند آنجا امکانات لازم برایش فراهم است و هیچ کس از اعتقادها و باورهایش نمی‌پرسد.متاسفانه سران ایران به جای توجه به نیازهای جوانان، فراهم آوردن فضای مناسب برای رشد و تعالی علمی آنان و کارشناسی کمبودها، به سرکوب نسلی می‌پردازند که تقریباً تمام اسباب شادزیستی را از او گرفته‌اند و در کوچکترین امور شخصی‌اش دخالت می‌کنند. از لباس گرفته تا شکل صورت وسر و مو. هراس از شادی جوانان تا بدان پایه است که شادی‌های آنان را برخلاف عرف و شرع تشخیص می‌دهند. جوانانی را که در پارکی جمع شده و به آب‌بازی مشغول می‌شوند از ایادی و فریب‌خوردگان سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا می‌خوانند و با این اتهام واهی روانه بازداشتگاه‌ها می‌نمایند.سران ایران، جوانان را منفعل می‌خواهند، به دور از هرگونه فعالیت و نشاطی، تا بتوانند به آسانی از آنان ربات‌هایی در خدمت خود بسازند و در این راه بزرگترین مانع، آگاهی به حساب می‌آید، پس آنان به انحای مختلف به مبارزه با این آگاهی برمی‌خیزند.امروز جوانان، این آینده‌داران به حق ایران، نیازمند حمایت گروه‌های مختلف در داخل و خارج هستند. حامیان آنان نیز باید بدانند سهامداران اصلی آینده همین جوانانند، جوانانی که در سایه دموکراسی تعیین خواهند کرد دوران حاکمیت‌های فردی گذشته و ملاک شایستگی افراد، نسبت‌های قومی و فامیلی نیست. ملاک جوانان ایران زمین برنامه و کارآمدی افراد خواهد بود و در سایه چنین نگاهی هرکس می‌تواند برنامه خود را ارائه داده و در معرض انتخاب قرار بگیرد. جوانان آزاد ایران اجازه خواهند داد صداهای مختلف در جامعه شنیده شود زیرا خود با تمام وجود حاکمیت ضحاک‌ها و ضحاک وار را تجربه کرده و دیده‌اند چگونه جبر جامعه را به پرتگاه سقوط می‌کشاند.جوانان هرچند بنا بر اقتضای جوانی ماجراجویی را می‌پسندند، می‌دانند در معادلات امروز جهان ماجراجویی را جایی نیست. دنیا، امروز گفتگو و هماهنگی را می‌پذیرد، هماهنگی با نهادهای بین‌المللی. بنابراین از همین امروز همگان باید گفتگو و تفاهم را تمرین کنند و هیچ کشوری را از پیش محکوم ندانند. جوانان ایران در نظام آینده رفتاری مبنی بر احترام متقابل را بنیاد خواهند نهاد چیزی که امروز در ایران فدای خودخواهی‌ها و لجبازی‌های کودکانه حاکمان شده است.الگوی امروز جوانان ایرانی، دین به دنیا فروختگانی نیستند که در سایه تزویر، باورها و آینده مردم را به بازی گرفته‌اند و روزو روزگار را بر همگان تلخ و سیاه کرده اند. مگر ضحاک را می‌توان به عنوان الگو در پیش رو داشت؟ ضحاک، ضحاک است به همان اندازه بیگانه و قدرت‌پرست که حاضر می‌شود برای ماندن بر تخت قدرت جوانان ایران زمین را قربانی نماید. جوانان ایران می‌دانند ضحاک‌صفتان امروز ـ که چیزی جز خباثت در خود ندارند ـ به تربیت بی‌مایگانی پرداخته‌اند که از آگاهی و معرفت نصیبی ندارند. فرومایگانی که با سوء استفاده از نام جوانان دائم بازیچه قرار می‌گیرند، در مقابل سفارت‌خانه‌های کشورها به شعار دادن واداشته می‌شوند، از دیوار سفارت بالا می‌روند و آبرویی برای ایران و ایرانی در عرصه‌های بین‌المللی باقی نمی‌گذارند. الگوی جوانان ایرانی بی‌مغزانی نیستند که برای خوشامد حاکمان تمرین ویران کردن می‌نمایند. هرچند سران ایران دو راه پیش پای ایرانیان بخصوص نسل جوان نهاده‌اند؛ تن دادن به انفعال یا زندان وتبعات بعدی آن، جوانان ایران زمین همچنان به مبارزه آگاهانه خود علیه حاکمان جور ادامه می‌دهند.در این راستا شورای دموکراسی برای ایران نیز خود را در قالب جنبشی می‌بیند که بنابر اساسنامه موجود، از جنبش‌های اعتراضی مردم ایران اعم از زنان، دانشجویان، روزنامه‌نگاران، هنرمندان، جوانان، و... حمایت می‌کند و می‌کوشد تا به جهانیان بگوید مردم ایران که خود قربانیان یک نظام مستبد هستند از جنس سردمداران ایران نبوده و به غرب و دستاوردهای آزادی‌خواهانه‌اش به دیدی مثبت می‌نگرند و چون رهبران جمهوری اسلامی از سر بدبینی، قائل به مرز خودی و غیر خودی نیستند.شورای دموکراسی برای ایران، هرچند به جبر روزگار در خارج از ایران تشکیل گردیده، دل در گرو میهن خود دارد و برای سرافرازی آن می‌کوشد و دل‌های کسانی که در این شورا به فعالیت مشغولند برای ایران و مردم ستمدیده‌اش می‌تپد. از این‌رو تمام توان خود را به کار می‌گیرد تا از یک‌سو مردم آگاه ایران به آنچه استحقاقش را دارند برسند و از سوی دیگر به دنیا نشان دهد دوران حکومت جمهوری اسلامی چون دوران حکومت ضحاک، یک مرحله دیگر از استیلای بیگانگان بر خاک ایران است، بیگانگانی که از جنس مردم نیستند. به یقین جنبش‌های اعتراضی ایران چون نهضت کاوه، پایه‌های استبداد را فروخواهد ریخت و حکومتی مردم پسند را به وجود خواهد آورد، حکومتی که بر بنیاد دموکراسی شکل می‌گیرد. بی شک تا استقرار دموکراسی و آزادی در ایران تنها چند گام مانده است.

دکتر بهروز بهبودی

بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران

۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

معضل ایران تنها با تغییر دیکتاتوری به یک نظام دمکرات حل می شود


سپردن اداره امور مملکت به کسانی که صلاحیت و دانش کافی ندارند مانند آن است که هدایت یک اتوبوس پر از مسافر را به راننده‌ای بدون گواهینامه و ناشی بسپارند. طبعاً این راننده ناشی اتوبوس را سرانجام به دره خواهد انداخت و موجب قربانی شدن مسافران و از بین رفتن وسیله نقلیه خواهد شد. درست مانند واقعه‌ای که در کشور ما رخ داد. در پی یک انقلاب که با شعار حقوق بشر روی داد سرانجام اداره امور کشور به کسانی سپرده شد که نه تنها صلاحیت و دانش کافی از نظر سیاسی و اقتصادی نداشتند بلکه اساساً به سعادت و پیشرفت ایران و ایرانی هیچ اهمیتی نمی‌دادند و آنچه برایشان اهمیت داشت این بود که قدرت حکومتی خود را روز به روز گسترش دهند و با استفاده از امکانات و ظرفیت‌های ایران، انقلاب اسلامی خود را به سایر کشورهای منطقه هم صادر کنند و رژیمی مانند رژیم ولایت فقیه در این کشورها برقرار سازند. بدین ترتیب از همان ابتدا دست به اقداماتی زدند که جز زیان و خسارت برای ایران نتیجه‌ای در بر نداشت. برخلاف اصول و موازین بین‌المللی، سفارتخانه آمریکا را اشغال و 52 دیپلمات آمریکایی را برای 444 روز به گروگان گرفتند و خصومت با آمریکا را آغاز کردند که هنوز هم ادامه دارد و از این بابت زیان‌های هنگفتی متوجه ایران شده است. حکومت ایران بهرحال مجبور شد گروگانها را آزاد کند و آمریکا نیز از محل 14 میلیارد دلار ذخائری که ایران در این کشور داشت غرامت‌های خود را تأمین کرد و پس از آن نیز بابت انواع اقدامات خلاف قانون جمهوری اسلامی، مبالغ کلانی را از این ذخائر برداشت کرده که دیگر چیزی از آن باقی نمانده است.از طرف دیگر آیت‌الله خمینی با این تصور نا درست که به زودی می‌تواند صدام حسین را هم از قدرت ساقط کند و با تسلط بر عراق قدرت مطلقه خود را توسعه دهد، با تحریک شیعیان عراق علیه حکومت صدام، بهانه لازم را برای حمله به ایران به دیکتاتور بغداد داد و صدام نیز با این محاسبه که به سبب فروپاشی ارتش ایران و اعدام فرماندهان و ژنرال‌ها به آسانی ایران را شکست خواهد داد و دست کم خوزستان را از آن خود خواهد کرد، جنگی را آغاز کرد که هشت سال طول کشید و صدها هزار کشته و بیش از یک میلیون معلول و زخمی به جای گذاشت. ایران و عراق هر دو از این جنگ متضرر شدند و ویرانه‌هایی از این جنگ باقی ماند که هنوز هم ترمیم نشده است. امّا درا ین میان کشورهای غربی و حتی اسرائیل با فروش سلاح و مهمات و ابزار جنگی به دو طرف میلیاردها دلار درآمد به دست آوردند. از طرف دیگر صدام حسین هم که راننده ناشی دیگری بود با حمله به کویت موجبات تهاجم غربی‌ها را فراهم کرد و جالب آنکه باز هم سود و منفعت این جنگ نصیب غربی‌ها شد به گونه‌ای که هنوز هم عراق دارد غرامت حمله صدام به کویت را می‌دهد و در همین حال آمریکا و متحدانش بابت حمله به عراق و سرنگون کردن صدام حسین و برقراری امنیت در آن کشور مبالغ هنگفتی را نیز از دولت کنونی عراق بابت هزینه‌های جنگ دریافت می‌کنند.اکنون بار دیگر زمزمه حمله نظامی به ایران برخاسته است. جمهوری اسلامی به خلاف چهار قطعنامه شورای امنیت که به صراحت خواستار توقف غنی‌سازی اورانیوم شده، طی این سال‌ها به اقدمات هسته‌ای خود ادامه داده و در عین حال به بازرسان آژانس اتمی نیز اجازه نداده است تا از سایت‌های اتمی ایران بازدید نمایند و مقامات ایران نیز از دادن اطلاعات لازم به آژانس و شفاف سازی فعالیت‌های اتمی خودداری کرده‌‌اند. حتی از سال گذشته که وجود یک نیروگاه اتمی دیگر در «فوردو» در نزدیکی قم کشف شد، جمهوری اسلامی که وجود آن را از آژانس اتمی مخفی نگاه داشته بود، نه تنها حاضر به همکاری با جامعه بین‌المللی نشد و اجازه بازرسی از این نیروگاه را نداد بلکه بر میزان فعالیت‌های خود افزود و غنی‌سازی اورانیوم را به حد 20 درصد افزایش داد.علاوه بر این طبق گزارش جدید «یوکیا آمانو» مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، جمهوری اسلامی مراحل ویژه‌ای از تولید بمب هسته‌ای را پشت سر گذاشته و از جمله چاشنی‌های ویژه بمب را آزمایش کرده است. پیش از این، آژانس همواره تاکید می‌کرد که به علت کمبود اطلاعات نمی‌تواند ماهیت فعالیت‌های هسته‌ای ایران را تائید کند ولی در گزارش اخیر مدیرکل آژانس برای نخستین بار صراحتاً ذکر شده که جمهوری اسلامی به سوی تولید بمب هسته‌ای حرکت می‌کند.شورای حکام آژانس روز جمعه با 32 رای موافق، دو رای مخالف و یک رأی ممتنع اقدامات ایران را مورد نکوهش قرار داد و از جمهوری اسلامی خواست تا ماه مارس آینده اطلاعات کافی را در اختیار آژانس بگذارد.انتشار گزارش آمانو در خصوص تولید بمب هسته‌ای توسط جمهوری اسلامی بیش از همه موجب نگرانی اسرائیل شد. مقامات رژیم ایران بارها تهدید کرده‌اند که اسرائیل را نابود خواهند کرد، لذا طبیعی است که گزارش مدیرکل آژانس رهبران اسرائیل را نگران کند. شیمون پرز تهدید کرد که اسرائیل نیروگاههای اتمی ایران را مورد حمله قرار خواهد داد و در همین حال طبق گزارش‌ها بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک نخست وزیر و وزیر دفاع این کشور در صدد جلب موافقت اعضاء کابینه برای انجام این حمله هستند.رهبران آمریکا با انجام چنین حمله‌ای مخالفت کرده‌اند و «لئون پانه‌تا» وزیر دفاع ایالات متحده اظهار داشته که چنین حمله‌ای آثار زیان بار و پیش بینی نشده‌ای به جای خواهد گذاشت، و نیز مقامات ارشد در دولت بریتانیا و فرانسه هم با انجام چنین حمله‌ای مخالف هستند، و بر این اساس احتمال اندکی وجود دارد که اسرائیل بدون موافقت و همکاری کشورهای غربی دست به چنین تهاجمی بزند. امّا با همه این احوال نمی‌توان مطمئن بود که حمله‌ای رخ نخواهد داد و جنگی تازه به راه نخواهد افتاد. بسیاری از جنگ‌ها در مواقعی رخ داده که هیچکس پیش‌بینی آن را نمی‌کرده است و اکنون هم سؤال این است که اگر چنین حمله‌ای از سوی اسرائیل انجام شود چه خواهد شد؟
در همین حال شاهد دو تحول دیگر نیز هستیم. از یک سو علاوه بر پرونده هسته‌ای که در شورای حکام آژانس اتمی مطرح شده، عربستان سعودی درباره طرح توطئه ترور سفیر این کشور در آمریکا توسط نیروی قدس سپاه پاسداران، به مجمع عمومی شکایت برد و این مجمع روز جمعه قطعنامه‌ای را در محکومیت توطئه ترور به تصویب رساند و از ایران خواست در مورد روشن شدن ابعاد و جزئیات این توطئه با کشورهایی که قصد محاکمه و مجازات طراحان و عاملان این طرح را دارند همکاری کند. بدین ترتیب پرونده دیگری نیز بر علیه جمهوری اسلامی گشوده شد و از سوی دیگر شورای حقوق بشر سازمان ملل پرونده دیگری را علیه رژیم اسلامی و مقامات آن در دست تهیه دارد.به موازات این پرونده سازی‌ها که احتمال برخورد نظامی با جمهوری اسلامی را افزایش می‌دهد، گزارش‌ها حکایت از آن دارد که ایالات متحده تجهیزات نظامی تازه‌ای را برای مقابله با خطرات احتمالی ایران در اختیار کشورهای همسایه مانند امارات متحده عربی و بحرین قرار داده و در همین حال پایگاههای نظامی خود در کشورهای حوزه خلیج فارس را توسعه بخشیده و تقویت کرده است. در این حال گرچه مقامات آمریکا مخالفت خود را با تهاجم نظامی اعلام کرده‌اند ولی در عین حال یادآور شده‌اند که برای بازداشتن ایران از تولید سلاح اتمی، همه گزینه‌ها و از جمله گزینه نظامی روی میز است. بدین ترتیب خطر حمله نظامی را نمی‌توان به طور کلی منتفی دانست.از آن سو آیت‌الله خامنه‌ای و دیگر مقامات جمهوری اسلامی نیز سرگرم حملات لفظی و رجزخوانی علیه اسرائیل و آمریکا هستند. خامنه‌ای گفته است جمهوری اسلامی هر گونه تهاجمی را با مشت پولادین پاسخ خواهد داد. احمدی‌نژاد از سقوط قریب‌الوقوع سرمایه‌داری و لیبرالیسم و فروپاشی آمریکا و محو دولت اسرائیل سخن می‌گوید و سرلشکر حسن فیروزآبادی رئیس ستاد نیروهای مسلح هشدار می‌دهد که اگر حمله‌ای به ایران صورت گیرد چنان پاسخی داده خواهد شد که به زودی اثری از آمریکا و اسرائیل در روی کره زمین باقی نخواهد ماند.به رغم این همه معضلات که دامنگیر رژیم ولایت فقیه شده و در عین حال که اختلافات میان خامنه‌ای و احمدی‌نژاد از یک سو و نزاع میان نهادهای حکومتی (دولت و مجلس و قوه قضائیه) از سوی دیگر به شدت بالا گرفته و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی هم به سبب سرکوب گسترده مردم از میان رفته، علی خامنه‌ای درصدد افزودن بر میزان قدرت خویش است و قصد دارد قدرت دیکتاتوری را به طور مطلق در قبضه خود بگیرد. خامنه‌ای اخیراً پیشنهاد کرده است که به جای آنکه رئیس جمهور با رأی مستقیم مردم انتخاب شود، پارلمان وظیفه انتخاب رئیس جمهور را به عهده گیرد و شخص مناسب را به عنوان رئیس جمهور تعیین کند. ظاهراً این پیشنهاد به معنای آن است که رئیس جمهوری با رأی غیرمستقیم مردم انتخاب شود بدین ترتیب که مردم نمایندگان مجلس را انتخاب کنند و نمایندگان که منتخب مردم هستند رئیس جمهوری را برگزینند. این روند در بعضی کشورها هم جریان دارد و از نظر تئوریک اشکالی به آن وارد نیست. امّا در نظام جمهوری اسلامی چون همه نمایندگان پیشاپیش باید توسط شورای نگهبان (منصوب رهبر رژیم) دست چین شوند، لذا نمایندگان مجلس در واقع افرادی هستند که توسط رهبر تعیین شده‌اند و بدون اذن و اجازه او (چنانکه در این سال‌ها دیده‌ایم) هیچ اقدامی انجام نمی‌دهند. بنابراین در واقع با این طرح پیشنهادی، قصد خامنه‌ای این است که رئیس جمهوری را خود منصوب کند.در این هیاهو و غوغائی که برخاسته، متأسفانه بخشی از هموطنان نیز که هم از نظر اقتصادی تحت فشار هستند و به مذلت افتاده‌اند و هم زیر سرکوب دائم و بگیر و ببند و زندان و شکنجه، هستند، از وضع موجود به ستوه آمده‌اند وحتی حاضرند حمله نظامی هم رخ بدهد ولی لااقل از شر این حکومت آزاد شوند. این هموطنان همزبان با مهدی اخوان ـ م امید فریاد بر می‌آورند که:
کاوه‌ای پیدا نخواهد شد امید
کاشکی اسکندری پیدا شود
امّا با تمام معضلاتی که وجود دارد باید به آمریکا و سایر قدرت‌های غربی این واقعیت را تفهیم کرد که چاره معضل ایران، حمله نظامی و جنگ نیست. به فرض که حمله‌ای به نیروگاههای اتمی ایران صورت گیرد و برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی را فلج کند. این فقط موجب خواهد شد که اسرائیل و کشورهای غربی از نگرانی تهدیدهای اتمی ایران خلاص شوند. ولی آیا معضلاتی که در رابطه با رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد منحصر به مسأله اتمی است؟
تا آن جا که سابقه سی و دو ساله نشان می‌‌دهد، سه معضل اساسی بجز مسأله اتمی در ارتباط با رژیم اسلامی وجود دارد. جمهوری اسلامی علناً و صراحتاً از گروههای تروریستی نظیر حزب‌الله، حماس، جهاد اسلامی و گروههای دیگر از نظر مالی و لجستیکی و تسلیحاتی و آموزشی حمایت می‌کند و امنیت و ثبات را در لبنان، عراق، فلسطین و دیگر کشورها به خطر می‌اندازد. از سوی دیگر رژیم ایران با صلح اعراب و اسرائیل مخالف است و به طرق مختلف از ایجاد صلح در منطقه جلوگیری می‌کند. حوادث و تحولات چندین ساله در غزه و لبنان و سوریه که غالباً به تحریک جمهوری اسلامی صورت گرفته، صرفاً به انگیزه جلوگیری از صلح انجام شده است. گذشته از این‌ها، جمهوری اسلامی به طور کلی سر ناسازگاری با آمریکا و اصولاً کشورهای غربی دارد و از حادثه آفرینی در این کشورها کوتاهی نمی‌کند که آخرین نمونه آن طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا بود. امّا آنچه از نگاه مردم ایران بیش از همه اهمیت دارد نقض فاحش حقوق بشر و سرکوب خشونت‌آمیز آزادی‌خواهان و مخالفان است.
با حل معضل اتمی ایران، سایر مشکلات بر سر جای خود باقی خواهد ماند و چه بسا که جمهوری اسلامی در صورت وقوع هر گونه حمله به سایت‌های اتمی خود، دیگر اقدمات مخرب خود را افزایش هم بدهد. واقعیت آن است که تنها راه حل معضل ایران تغییر رژیم دیکتاتوری کنونی و مستقر کردن یک نظام دمکراتیک است که در این زمینه در آینده بحث خواهیم کرد.
 بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

ظلم مضاعف جمهوری اسلامی در حق اقوام ایرانی

نگاهی به اوضاع و شرایط اقوام مشابه اقوام ایرانی در کشورهای همسایه نشان می دهد شهروندان ایرانی تا چه اندازه صبور و قانع بوده و هستند و این صبوری و نجابت تا چه اندازه دولتمردان ایران را در بی اعتنایی به حقوق آنان گستاخ تر کرده است. سران جمهوری اسلامی به این مردم نجیب و ستمدیده، تنها به چشم مرزنشینانی می نگرند که گویا باید بنابر وظیفه در خدمت کشور باشند و انتظار چندانی نیز از حاکمان نداشته باشند .در فراز و نشیب تاریخ ایران، تاریخ اقوام سازنده میهن ما نیز همواره دچار فراز و نشیب بوده است. گاه با حکومت ها بوده اند و گاه علیه آنها. گاه نیز برخی بهانه لازم را به دست حکومت ها داده و اسباب محرومیت های قومی را فراهم آورده اند. این تنش ها معمولاً میان اقوام و حکومت های ایرانی وجود داشته است امّا شاید بتوان گفت عمده تنش های موجود از دوران مشروطه به این طرف به وجود آمده است. هرچند این تنش ها در دوران رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی نیز وجود داشت، انقلاب اسلامی به رغم وعده های داده شده و بر خلاف نص قانون اساسی تبعیض میان آحاد جامعه ایرانی را ترک نگفته و همچنان به مشکلات میان اقوام و حکومت دامن زده است.مطابق با اصل نوزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.» امّا در عمل حاکمان ایران این اصل را نیز چون بسیاری از اصول دیگر قانون اساسی نادیده گرفته و نابرابری ها را هر روز بیشتر و بیشتر کرده اند به گونه ای که امروز برای مثال خوزستان با وجود ذخایر عظیم نفت و گاز یکی از استان های محروم کشور به شمار می آید.نگاهی به اوضاع و شرایط اقوام مشابه اقوام ایرانی در کشورهای همسایه نشان می دهد شهروندان ایرانی تا چه اندازه صبور و قانع بوده و هستند و این صبوری و نجابت تا چه اندازه دولتمردان ایران را در بی اعتنایی به حقوق آنان گستاخ تر کرده است. اگر اعراب جنوب ایران خود را با کشورهای همجوار مقایسه کنند و داشته های آنان را با نداشته های خود که حکومت جمهوری اسلامی برایشان رقم زده است مقایسه کنند، حق دارند. آیا خوزستان چون کشورهای عربی نفت ندارد؟ آیا در صورت استقلال یکی از کشورهای ثروتمند منطقه نمی توانست باشد؟ خوزستان سخاوتمندانه ذخایر خود را در اختیار تمامت ایران قرار داده است زیرا خود را نیز بخشی از کل ایران می داند و صبورانه با مشکلات، نارسایی ها و محرومیت ها می سازد امّا در مقابل، دولتمردان ایران توجه چندانی به این مرز پرگهر نشان نمی دهند. آثار ویرانه های حاصل از جنگ هنوز هم در خوزستان به چشم می آید. حتی اگر کردها، شرایط خود را با کردهای عراق بسنجند، محق هستند. اگر آذری ها و ترکمن ها، میزان پیشرفت خود و کشورشان را با ترک های ترکیه بسنجند و ناراحت باشند همچنان حق دارند. با این همه این اقوام نجیب همواره در بزنگاه های تاریخی دین خود را نسبت به کشور ادا کرده و می کنند و جور حاکمان را سببی برای فروختن خاک خود نمی دانند.آیا رشادت های اعراب جنوب ایران در جنگ هشت ساله فراموش شدنی است؟ جانفشانی های آذری ها چطور؟ آذری ها که از دوره مشروطه با معرفی قهرمانان ملی چون ستارخان و باقرخان به دنیای آزادگی سهم خود را به مشروطیت پرداخته بودند، مطابق با آمارهای موجود بیشترین شهید را نیز در پاسداری از کشور به آب و خاک خود تقدیم کرده اند و پس از آن نیز در پرتو فعالیت های اقتصادی و فرهنگی خدمات شایانی به کشور نموده اند. کردها، بلوچ ها و ترکمن ها که حتی مذهبی جدای مذهب حاکمان فعلی دارند، تفاوت ها و اختلاف های میان شیعه و سنی را ـ که متاسفانه حاکمان ایران به آن دائم می زنند ـ دلیلی برای بی اعتنایی به دفاع از کیان کشور ندیده اند، امّا سران ایران با دخالت ها و تبعیض های ناپسند مذهبی خود تنگناهای فراوان برایشان ایجاد کرده اند. هنوز هم که هنوز است مسلمانان اهل سنت از داشتن مسجدی در تهران محرومند، پایتختی که به ادعای سران جمهوری اسلامی ام القرای جهان اسلام به شمار می رود.هرچند موقعیت جغرافیایی ایران، بلوچ ها، کردها و اعراب را در مناطق مرزی سکونت داده است، چنانکه آمد مرز را بهانه ای برای جدایی ندیده اند و همواره به پاسداری از آن پرداخته و هزینه های فراوان نیز پرداخته اند. با همه این بی ادعایی ها، به نظر می رسد سران جمهوری اسلامی به این مردم نجیب ستمدیده، تنها به چشم مرزنشینانی می نگرد که باید بنابر وظیفه در خدمت کشور باشند و انتظار چندانی نیز از حاکمان نداشته باشند از اینرو همواره در تقسیمات کشوری و بودجه ای از بسیاری حقوق مدنی آنها را محروم ساخته است.هرچند این نابرابری ها در همه جای کشور به چشم می آید و تقریباً همه امکانات کشور در خدمت گروه و طبقه بخصوصی قرار گرفته، ستم به اقوام نامبرده دوچندان بوده است به گونه ای که گاه در برخی از مناطق دورافتاده، امکانات اولیه زندگی نیز یافت نمی شود. بهداشت سر و سامانی ندارد، آموزش هم همین طور، رفاه عمومی که هیچ! و... وقتی کشور از آن همه است، ثروت های آن نیز باید میان مردم در نواحی گوناگون به یکسان پخش شود. در یک جامعه دموکراتیک و آزاد، وجود شهروندان درجه اول و دوم بی معناست. همه به یک اندازه سزاوار دریافت امکانات هستند در غیر این صورت حق اعتراض برای آنان محفوظ است، اعتراض به آنچه حاکمان از آنها سلب می کنند؛ آزادی در اعتراض، آزادی بیان. در نگاه من به وجود آمدن گروه هایی مسلح چون گروه ریگی، حاصل تعصبات بیجای سران ایران بوده و است، کسانی که بذر نفرت های دینی، مذهبی و قومی را در میان مردم کشور کاشته اند و همزمان امکان سخن گفتن را نیز از آنان ستانده و در نهایت راهی جز اسلحه و سخن گفتن به زبانی که خود به آنان آموخته، برایشان باقی نگذاشته اند.تضییع حقوق اقوام تنها به آنچه تا کنون گفتیم منحصر نمی شود. اگر زبان را یکی از مولفه های هویت قومی به شمار آوریم، خواهیم دید جمهوری اسلامی با به رسمیت نشناختن حقوق افراد در استفاده از زبان مادری خود در نظام آموزشی، باز تا چه اندازه در راستای ضایع کردن حقوق اقوام و هویت زدایی از آنان گام برداشته است. هنوز هم دانش آموزان غیرفارسی زبان ناگزیر از آموختن فارسی در روزهای نخستین مدرسه هستند در حالیکه از کودکی به زبانی دیگر با آنان سخن گفته اند و مختصات آن را ـ که زبان مادری شان است ـ می شناسند. این سخن به معنای نادیده گرفتن ارزش های زبان فارسی نیست، هرگز، بل من بر این باورم که احیای زبان های محلی، به غنای زبان فارسی و فرهنگ ایرانی یاری فراوان خواهد کرد، امّا متاسفانه به این موضوع همواره به دید تجزیه طلبی نگریسته شده و از این رهگذر مشکلات فراوانی برای دانش آموزان غیر فارسی زبان به وجود آمده است. در واقع در این سال ها دانش آموزان، هزینه ضعف نظام آموزشی ناکارآمد را پرداخته اند.سران ایران باید این حداقل را بدانند که گویش های فعلی ایران، یادگارهایی از گویش های کهن هستند که از یک سو بسیاری از واژگان ناب و سره فارسی را می توان در آنها یافت و از سوی دیگر حضور مسالمت آمیز آنان را در کنار زبان فارسی نشان داد. در گذشته های دور این گویش ها در کنار گویش فارسی حضور داشته و نه تنها مزاحمتی برای آن ایجاد نمی کرده اند که به باروری اش نیز کمک می نموده اند. این یعنی وحدت در عین کثرت.امروز هیچ کس به کتیبه هایی که از ادوار باستانی به یادگار مانده اند، به چشم عوامل مخرب وحدت ملی نگاه نمی کند. هیچ کس به سبب تعلق آنان به ادوار گذشته کمر به نابودیشان نمی بندد. زبان ها و گویش های به جا مانده از تاریخ گذشته ایران نیز بسان همان کتیبه ها، تاریخ تعاملات ایران و ایرانی را در خود دارند و هرگز موجب از بین رفتن وحدت ملی نمی شوند بل چنانکه آمد به تقویت بنیادها یاری می رسانند. بنابراین حفظ آنها نه تنها به قوم گرایی مخرب نخواهد انجامید که به شناخت از شرایط و موقعیت تاریخی اقوام کمک بسیار خواهد نمود.در صورتی که شهروندان یک کشور در تعلق خود به آن مرز و بوم تردید کنند و وحدت ملی نداشته باشند، بذر دموکراسی جوانه نخواهد زد. اقوام گوناگون در چهارگوشه ایران عزیز، بخشی از تاریخ و هویت این مرز پرگهر به شمار می آیند. آنان باید وحدت در عین کثرت را در خود به نمایش بگذارند تا به آزادی و دموکراسی برسند. برای رسیدن به دموکراسی ابتدا اقوام متکثر در ایران باید خود را بشناسند و سپس پیوندهای خویش را با سرزمینی که تاریخشان با آن گره خورده است. خودشناسی منتهی به قوم گرایی راه به جایی ندارد به همین رو بی شک ایرانیان خود را همواره در پیوند با ظرفی به نام ایران خواهند دید.
صبوری و بسنده کردن به آنچه موجود است دولتمردان ایران را گستاخ تر از پیش می کند. صبوری سال های گذشته ثمره ای جز اعدام های بیشتر، سرکوب های روزن افزون تر و در یک کلام قربانیان بیشتر نداشته است. ایرانیان می دانند که بذر دموکراسی در زمینی جوانه می زند که آحاد آن خود را بشناسند و حقوق دیگران را و زمینه های این همه، به رغم نابرابری های موجود تحمیل شده از سوی حاکمان جمهوری اسلامی، در اقوام ایرانی هست. ایرانیان می دانند آزموده را آزمودن خطاست بنابراین برای سرنگونی نظام فعلی باید دست در دست یکدیگر بدهند و همراه با ایرانیان خارج از کشور به ایرانی آباد و آزاد بیندیشند. ثمره دموکراسی، برابری حقوق اقتصادی، سیاسی، فرهنگی تمام شهروندان ایرانی فارغ از ملاک های قومی خواهد بود. بی شک این کثرت واحد، آینده سرزمین کهنسال مان را رقم خواهد زد و ایرانیان زیر پرچم ایرانی آباد، آزاد و دموکرات، قله های عزت و ترقی را که شایسته ایران و ایرانی است، فتح خواهند کرد، ایران آینده سهم هیچ گروه خاصی نیست و تمام اقوام در آن تعیین سرنوشت خود و هموطنانشان نقش دارند. و من آن روز را دور نمی بینم.
دکتر بهروز بهبودی
بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...