در حکومت اسلامی جایی برای آرامش فکری و نهادینه شدن خرد وجود ندارد. افراد یا عضو جبهه کفر هستند یا عضو جبهه ایمان!
روحانیت سیاسی تحت هیچ شعاری عقب نشینی نمی کند مگر شعار «جمهوری اسلامی باید برود». شعارهای دیگری که ظرف سی سال گذشته سر داده شد همگی تنها «بخشی» از حکومت را نشانه گرفته و روحانیت سیاسی نیز با استفاده از اختلافات گروه های مخالف با به راه انداختن بازی انتخابات و یا بازی مبارزه با امپریالیسم انرژی و پتانسیل کشور برای توسعه و رفاه را هدر داده است. مزیت دیگر این شعار این است که چون جمهوری اسلامی قائم به فرد نیست شعار علیه فرد حاکم کارایی ندارد و سیستم با تعویض مهره می تواند خود را نجات دهد در حالی که در این شعار راه فراری به سیستم داده نمی شود.
روحانیت سیاسی در هر فرصتی به فکر «ضربه زدن» به رقیبان خود است و با اعلام نمودن خود به عنوان جبهه مطلق، حق امکان گفتگو و چالش فکری را سلب کرده و به شکل یک طرفه خود را بر جامعه تحمیل می کند.
جمهوری اسلامی از تمام جنبه ها کشور ایران را بن بست رسانده از این رو باید با یک صف بندی منسجم در مقابل اسلام سیاسی زمینه کنار رفتن بساط اسلامگرایی را فراهم آورد که نخستین شرط آن سر دادن یک شعار واحد است، شعاری مانند «جمهوری اسلامی باید برود».
جمهوری اسلامی امیدِ نخست تروریست های خاورمیانه و نیروهای افراطی اسلامگراست از این رو تلاش برای نزاع فکری با آن کاری بس سترگ و بزرگ است.
خامنه ای و یارانش تنها منافع خود را تامین می کنند و بنابراین همزیستی با چنین طرز تفکری تنها میدان دادن به غارتگرانی است که از اعدام و تیرباران و شکنجه لذت می برند و برای سایر کشورها هم آن را تجویز می کنند.
ملت ایران بیش از صد سال پیش از اعدام یک واپسگرا مانند شیخ فضل الله نوری استقبال کرد و امروز با کمال تاسف ایران منادی واپسگرایان و افراطی های خاورمیانه شده است.
سخنان اخیر خامنه ای ترس آشکار او از سقوط را نشان می دهد. او به خوبی می داند نظریه اسلام سیاسی امروز در ایران هم از کارآمدی برخوردار نیست و هم مشروعیتش را از دست داده است.