رهبر که قصد سفر به کرماشاه را داشت استخاره نمود . ولی در آنجا دچار دل شوره گشت ناچار برای تسلی دل خویش به فالی از حافظ پناه برد که چنین آمد :
فکر مردم کرمانشاه همه آنست که که شد یارش !
آنکس که شب و روز در اندیشه کشتارش !
رهبری آن نیست که هردم مردم بکشند
خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش
جای آنست که خون موج زند در دل
زین همه ظلم که میشکند هر بارش !
آن سفر کرده که صد من ریش و قبا همره اوست
خدایا هر کجا هست همانجا نگهدارش !
اگر از وسوسه نفس هوی دور شوی
بی شکی ره ببری در حرم اسرارش !
ای که از کوچه کرمانشاه میگذری
با خبر باش که سر میشکند بازارش !
صحبت عافیت گرچه خوش افتاد
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش
رهبر سرخوش از اینست که کج کرد کلاه
به دو روز دگر آشفته شود دستارش !
دل من که ز دیدار تو خون شده بود
بس کن و برو مده دگر آزارش !
علی آشناگر
پارس دیلی نیوز
فکر مردم کرمانشاه همه آنست که که شد یارش !
آنکس که شب و روز در اندیشه کشتارش !
رهبری آن نیست که هردم مردم بکشند
خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش
جای آنست که خون موج زند در دل
زین همه ظلم که میشکند هر بارش !
آن سفر کرده که صد من ریش و قبا همره اوست
خدایا هر کجا هست همانجا نگهدارش !
اگر از وسوسه نفس هوی دور شوی
بی شکی ره ببری در حرم اسرارش !
ای که از کوچه کرمانشاه میگذری
با خبر باش که سر میشکند بازارش !
صحبت عافیت گرچه خوش افتاد
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش
رهبر سرخوش از اینست که کج کرد کلاه
به دو روز دگر آشفته شود دستارش !
دل من که ز دیدار تو خون شده بود
بس کن و برو مده دگر آزارش !
علی آشناگر
پارس دیلی نیوز