جنبش سبز آرزویی برای کامگیری از قدرت ندارد،می خواهد طعم قدرت را به کام حاکمان تلخ کند تا آن را آسانتر فروبگذارند
روزهای آغازین جنبش سبز از هر فرصتی برای کنشگری استفاده می کردیم. نماز جمعه ی هاشمی، روز قدس، روز دانش آموز، روز دانشجو ، عاشورا،... انتخابات دانش آموزی، دعاهای کمیل، دید و بازدیدها، هتک حرمت مجید توکلی و...
به تدریج فرصت ها برای کنشگری سبزها در عرصه های اجتماعی و سیاسی محدود و محدودتر شد. فضای امنیتی، دستگیری فعالان، محدود شدن رسانه ها، از هم گسیختگی شبکه های آغازین، مهاجرت نخبگان و مهمتر از همه « سیاسی شدن جنبش» فرصت کنش های اجتماعی را از ما گرفت.
اما همه چیز طبیعی بود. نمی شود همواره یک «جنبش فراگیرِ مسالمت آمیز» را در کف خیابان نگه داشت. نمی شود از مردمِ عادی خواست که زندگی روزمره و مشکلات شخصی و خانوادگی را کنار بگذارند و زندگی را در سیاست خلاصه کنند. هیچ فرمولی برای نگه داشتن جنبش در وضعیت چند ماه اول وجود نداشت، هنوز هم وجود ندارد!
جنبش سبز یک جنبش اصلاح طلبانه بود و هنوز هم گفتمان غالبِ آن اصلاحطلب باقی مانده است.این جنبش اگر هوای براندازی داشت در همان روزهای نخست می توانست دستاوردهای متفاوتی داشته باشد و چه بسا به خواسته ی خود برسد. اما در آن روزها هیچ خواسته ی براندازانه و انقلابی نمیتوانست چنان جنبشی را در جامعه ایجاد کند؛ هنوز هم نمیتواند.
25 بهمن 89 تنها «آزمونِ رفتارِ حاکمیت» نبود، تنها «آزمون موجودیتِ جنبش» نبود، تنها «آزمون پایمردی و همراهی» میرحسین و شیخ مهدی با مردم نبود، تنها « آزمون مردود شدنِ» کسانی نبود که میرو شیخ و مردم را تنها گذاشتند، بلکه آزمون «اصلاحطلب ماندنِ جنبش» هم بود. درخواست قانونی میرحسین و کروبی به وزارت کشور و رفتار مدنی جنبش در 25 بهمن89، باز هم گویای اصلاح طلب ماندن گفتمان غالبِ جنبش بود. هیچ خواسته ی انقلابی و هیچکدام از مدعیان انقلاب! نتوانسته اند روز دیگری را آزمونِ حیاتِ خود و قوتِ گفتمان خویش و آزمونِ پایمردی و همراهی خود با مردم قرار دهند، هنوز هم نمی توانند!
اگر نماز جمعه ی هاشمی را تحریم می کردیم، اگر روز قدس را به بهانه ی عربی بودن آن تحریم می کردیم، اگر روز دانش اموز را به بهانه ی مخالفت با تسخیرِسفارت، تحریم می کردیم و اگر عاشورا را به بهانه ی مذهبی! بودن آن تحریم می کردیم، نه تنها جنبشی نبود، بلکه مردمی هم نبودند. جنبشی بدون مردم مگر می تواند وجود داشته باشد؟ بدون کسانی که در روز قدس علیه نژادپرستی و صهیونیستِ اسرائیل شعار می دهند، بدون کسانی که نماز می خواندند، بدون دانش آموزان و بدونِ دانشجویان و بدون عاشورائیان مگر جنبشی مردمی در ایران شکل می گیرد؟ مگر هم وجود می داشت؟ هنوز هم نمی تواند وجود داشته باشد!
در غیبتِ نهادهای مدنی و در جامعه ی جنبشی ایران، همان اندازه که «جنبش »عرصه ی «کنشگری» و «تاثیرگذاری» و «غافلگیر کردن حریف» است و میدان «هزینه و فایده» است، «تحریم» کنجِ عافیتِ بی خاصیتی هاست ،تحریم، واژه ی تمام نمای «غیبت» در عرصه ی اجتماعی و سیاسی است، «مرز»جدیدی است برای قبیله قبیله شدن ملت. «تحریم» تعبیر رویای اقتدارگرایی است.
تحریم، تنها شکست «اصلاح طلبی» نیست، «مرگِ جنبش» هم هست. تحریم اگر بود، جنبشی هم نبود. در 2 خرداد، جنبش اصلاحات را پی ریختیم، با حضورمان. در انتخابات 22 خرداد مشارکت کردیم تا جنبش سبز را بسازیم. این بار اگرچه انتخاباتی نمی بینیم و اگرچه در پای صندوق های رای نمی رویم و اگر چه کاندید نمی شویم، اما بر بستر فضای انتخاباتی و در حاشیه سوروساتِ «کاندیداهای پاستوریزه، رقابت های واکسینه شده و انتخابات گلخانه ای»، دوباره مشتی خس و خاشاک می شویم و ادبیات زنده ی جنبش را پی میگیرم نه واژگان عاریتی و مرگ افکن همچون «تحریم» را؛ حتی اگر به فتوای مرجع سفرکرده ی جنبش، حضور در انتخابات را «حرام» بدانیم.
ما هستیم و «انتخابات مالِ ماست»، اگر چه این بار برگه های رایمان را به دست نامحرمان نمی سپاریم. این بار انتخاباتی نیست ، روزِ انتخاباتی نیست، فرصتی برای رسیدن به قدرت نیست، عرصه ی شکست و پیروزی نیست، بلکه هر روزِ این سیاه بازیهای انتخاباتی برای ما یک «فرصت سیاسی» است. بهترین فرصتی که می شود شعارهای جنبش و خواسته های آغازین جنبش را یادآوری کنیم. در هر فرصتی یاداوری می کنیم «رای من کجاست؟» در لابلای منازعاتِ سیاسی، در میان مناظره های آبکیِ کاندیداهای پاستوریزها هر از گاهی حالشان را جا می آوریم؛ با سوالی از «شیخ»، با کلامی از «میر». می پرسیم چه برنامه ای برای آزادی اسیران سیاسی دارند. می پرسیم آن 3000 میلیارد تومان کجا رفت؟ می پرسیم چرا اصلاحطلبان کاندید نشده اند؟ می پرسیم چرا باید رای بدهیم؟ می پرسیم چه تضمینی برای عدم تقلب در سیاه بازیتان وجود دارد؟ می پرسیم نامه های نوریزاد را خوانده اید یا نه؟ در لابلای تبلیغات کاندیداها، روزنامه های تک صفحه ای را توزیع می کنیم.عکس هایی از زندانیان را به دیوار می زنیم، پیامی از میرحسین را تبلیغ می کنیم. اصلاٌ این بازی این بار برای ما فرصتِ «حیاتی متفاوت» است نه تحریم.
تحریم یعنی «تماشاچی» شدن در بازی اقتدارگرایی ، آنهم یک بازی بی ثبات که هر آن ممکن است به هم بخورد. تحریم که گفتیم یعنی برویم خانه هایمان بنشینیم و فراموش کنیم اصل بازی را . فراموش کنیم مردمانی هستند که در پای صندوق ها میروند، اگرچه ناراضی. فراموش کنیم «انتخابات یارانه ای» ومردم نیازمندِ یارانه ها را. فراموش کنیم الگوی مبارزه مدنی در جغرافیای ایران زمین را. «تحریم» شعار و استراتژی نیست، استراتژی بی عمل هاست. تحریم، توجیه ناتوانی و عافیت طلبی است. تحریم، محصور شدن در کیهانی موهوم وتسلیم شدن به واژگانِ دشمن تراشِ حسین شریعتمداری است. تحریم سخن گفتن به زبان الکنی است که دموکراسی را در عمل تجربه نکرده است و مشق دموکراسی را ننوشته است و بی آزمون به خودش بیست می دهد.
«تحریم» واژه ی بی خاصیتی است بر وزنِ «تسلیم». ما می خواهیم در حاشیه ی این حادثه ی سیاسی-اجتماعی حی و حاضر باشیم تا از این «فرصتِ ناب» استفاده کنیم. سیاست ورزی در ایران عرصه ی همین فرصت هاست. فعلاً فرصت های دیگر! همه «بیگانه» اند.
«تحریم»، تسلیم شدن به «دموکراسی آسمانی» است. از همان نوعی که از آسمان عراق و افغانستان و لیبی باریدن گرفت ؛ ما مردمانیم در سرزمینِ ایران، «دموکراسی زمینی» می خواهیم حتی اگرگاهی محتاجِ گونی های سیب زمینی باشیم.
یادمان باشد: «جنبش سبز» آرزویی برای کامگیری از قدرت ندارد، می خواهد طعمِ قدرت را به کامِ حاکمان تلخ کند تا آن را « آسان تر» فروبگذارند. این رسالتِ تاریخیِ جنبشِ ماست.
نوشته ای بود ازسارا زرتشت
روزهای آغازین جنبش سبز از هر فرصتی برای کنشگری استفاده می کردیم. نماز جمعه ی هاشمی، روز قدس، روز دانش آموز، روز دانشجو ، عاشورا،... انتخابات دانش آموزی، دعاهای کمیل، دید و بازدیدها، هتک حرمت مجید توکلی و...
به تدریج فرصت ها برای کنشگری سبزها در عرصه های اجتماعی و سیاسی محدود و محدودتر شد. فضای امنیتی، دستگیری فعالان، محدود شدن رسانه ها، از هم گسیختگی شبکه های آغازین، مهاجرت نخبگان و مهمتر از همه « سیاسی شدن جنبش» فرصت کنش های اجتماعی را از ما گرفت.
اما همه چیز طبیعی بود. نمی شود همواره یک «جنبش فراگیرِ مسالمت آمیز» را در کف خیابان نگه داشت. نمی شود از مردمِ عادی خواست که زندگی روزمره و مشکلات شخصی و خانوادگی را کنار بگذارند و زندگی را در سیاست خلاصه کنند. هیچ فرمولی برای نگه داشتن جنبش در وضعیت چند ماه اول وجود نداشت، هنوز هم وجود ندارد!
جنبش سبز یک جنبش اصلاح طلبانه بود و هنوز هم گفتمان غالبِ آن اصلاحطلب باقی مانده است.این جنبش اگر هوای براندازی داشت در همان روزهای نخست می توانست دستاوردهای متفاوتی داشته باشد و چه بسا به خواسته ی خود برسد. اما در آن روزها هیچ خواسته ی براندازانه و انقلابی نمیتوانست چنان جنبشی را در جامعه ایجاد کند؛ هنوز هم نمیتواند.
25 بهمن 89 تنها «آزمونِ رفتارِ حاکمیت» نبود، تنها «آزمون موجودیتِ جنبش» نبود، تنها «آزمون پایمردی و همراهی» میرحسین و شیخ مهدی با مردم نبود، تنها « آزمون مردود شدنِ» کسانی نبود که میرو شیخ و مردم را تنها گذاشتند، بلکه آزمون «اصلاحطلب ماندنِ جنبش» هم بود. درخواست قانونی میرحسین و کروبی به وزارت کشور و رفتار مدنی جنبش در 25 بهمن89، باز هم گویای اصلاح طلب ماندن گفتمان غالبِ جنبش بود. هیچ خواسته ی انقلابی و هیچکدام از مدعیان انقلاب! نتوانسته اند روز دیگری را آزمونِ حیاتِ خود و قوتِ گفتمان خویش و آزمونِ پایمردی و همراهی خود با مردم قرار دهند، هنوز هم نمی توانند!
اگر نماز جمعه ی هاشمی را تحریم می کردیم، اگر روز قدس را به بهانه ی عربی بودن آن تحریم می کردیم، اگر روز دانش اموز را به بهانه ی مخالفت با تسخیرِسفارت، تحریم می کردیم و اگر عاشورا را به بهانه ی مذهبی! بودن آن تحریم می کردیم، نه تنها جنبشی نبود، بلکه مردمی هم نبودند. جنبشی بدون مردم مگر می تواند وجود داشته باشد؟ بدون کسانی که در روز قدس علیه نژادپرستی و صهیونیستِ اسرائیل شعار می دهند، بدون کسانی که نماز می خواندند، بدون دانش آموزان و بدونِ دانشجویان و بدون عاشورائیان مگر جنبشی مردمی در ایران شکل می گیرد؟ مگر هم وجود می داشت؟ هنوز هم نمی تواند وجود داشته باشد!
در غیبتِ نهادهای مدنی و در جامعه ی جنبشی ایران، همان اندازه که «جنبش »عرصه ی «کنشگری» و «تاثیرگذاری» و «غافلگیر کردن حریف» است و میدان «هزینه و فایده» است، «تحریم» کنجِ عافیتِ بی خاصیتی هاست ،تحریم، واژه ی تمام نمای «غیبت» در عرصه ی اجتماعی و سیاسی است، «مرز»جدیدی است برای قبیله قبیله شدن ملت. «تحریم» تعبیر رویای اقتدارگرایی است.
تحریم، تنها شکست «اصلاح طلبی» نیست، «مرگِ جنبش» هم هست. تحریم اگر بود، جنبشی هم نبود. در 2 خرداد، جنبش اصلاحات را پی ریختیم، با حضورمان. در انتخابات 22 خرداد مشارکت کردیم تا جنبش سبز را بسازیم. این بار اگرچه انتخاباتی نمی بینیم و اگرچه در پای صندوق های رای نمی رویم و اگر چه کاندید نمی شویم، اما بر بستر فضای انتخاباتی و در حاشیه سوروساتِ «کاندیداهای پاستوریزه، رقابت های واکسینه شده و انتخابات گلخانه ای»، دوباره مشتی خس و خاشاک می شویم و ادبیات زنده ی جنبش را پی میگیرم نه واژگان عاریتی و مرگ افکن همچون «تحریم» را؛ حتی اگر به فتوای مرجع سفرکرده ی جنبش، حضور در انتخابات را «حرام» بدانیم.
ما هستیم و «انتخابات مالِ ماست»، اگر چه این بار برگه های رایمان را به دست نامحرمان نمی سپاریم. این بار انتخاباتی نیست ، روزِ انتخاباتی نیست، فرصتی برای رسیدن به قدرت نیست، عرصه ی شکست و پیروزی نیست، بلکه هر روزِ این سیاه بازیهای انتخاباتی برای ما یک «فرصت سیاسی» است. بهترین فرصتی که می شود شعارهای جنبش و خواسته های آغازین جنبش را یادآوری کنیم. در هر فرصتی یاداوری می کنیم «رای من کجاست؟» در لابلای منازعاتِ سیاسی، در میان مناظره های آبکیِ کاندیداهای پاستوریزها هر از گاهی حالشان را جا می آوریم؛ با سوالی از «شیخ»، با کلامی از «میر». می پرسیم چه برنامه ای برای آزادی اسیران سیاسی دارند. می پرسیم آن 3000 میلیارد تومان کجا رفت؟ می پرسیم چرا اصلاحطلبان کاندید نشده اند؟ می پرسیم چرا باید رای بدهیم؟ می پرسیم چه تضمینی برای عدم تقلب در سیاه بازیتان وجود دارد؟ می پرسیم نامه های نوریزاد را خوانده اید یا نه؟ در لابلای تبلیغات کاندیداها، روزنامه های تک صفحه ای را توزیع می کنیم.عکس هایی از زندانیان را به دیوار می زنیم، پیامی از میرحسین را تبلیغ می کنیم. اصلاٌ این بازی این بار برای ما فرصتِ «حیاتی متفاوت» است نه تحریم.
تحریم یعنی «تماشاچی» شدن در بازی اقتدارگرایی ، آنهم یک بازی بی ثبات که هر آن ممکن است به هم بخورد. تحریم که گفتیم یعنی برویم خانه هایمان بنشینیم و فراموش کنیم اصل بازی را . فراموش کنیم مردمانی هستند که در پای صندوق ها میروند، اگرچه ناراضی. فراموش کنیم «انتخابات یارانه ای» ومردم نیازمندِ یارانه ها را. فراموش کنیم الگوی مبارزه مدنی در جغرافیای ایران زمین را. «تحریم» شعار و استراتژی نیست، استراتژی بی عمل هاست. تحریم، توجیه ناتوانی و عافیت طلبی است. تحریم، محصور شدن در کیهانی موهوم وتسلیم شدن به واژگانِ دشمن تراشِ حسین شریعتمداری است. تحریم سخن گفتن به زبان الکنی است که دموکراسی را در عمل تجربه نکرده است و مشق دموکراسی را ننوشته است و بی آزمون به خودش بیست می دهد.
«تحریم» واژه ی بی خاصیتی است بر وزنِ «تسلیم». ما می خواهیم در حاشیه ی این حادثه ی سیاسی-اجتماعی حی و حاضر باشیم تا از این «فرصتِ ناب» استفاده کنیم. سیاست ورزی در ایران عرصه ی همین فرصت هاست. فعلاً فرصت های دیگر! همه «بیگانه» اند.
«تحریم»، تسلیم شدن به «دموکراسی آسمانی» است. از همان نوعی که از آسمان عراق و افغانستان و لیبی باریدن گرفت ؛ ما مردمانیم در سرزمینِ ایران، «دموکراسی زمینی» می خواهیم حتی اگرگاهی محتاجِ گونی های سیب زمینی باشیم.
یادمان باشد: «جنبش سبز» آرزویی برای کامگیری از قدرت ندارد، می خواهد طعمِ قدرت را به کامِ حاکمان تلخ کند تا آن را « آسان تر» فروبگذارند. این رسالتِ تاریخیِ جنبشِ ماست.
نوشته ای بود ازسارا زرتشت