در رژیمی که چاقو دسته ی خودش را می برد، قوه قضائیه آن هم به قوه غذائیه تبدیل می شود!
ظاهرا هیچیک از سه قوه ی قضائیه ، مجریه و مقننه حکومت بی حساب و کتاب و بی در و پیکر جمهوری اسلامی کوچکترین استقلال عملی از خودشان ندارند.اگر می داشتند؟ چرا باید وکیلی را که در حقیقت خودش یکی از پرسنل قوه قضائیه و دادگستری رژیم اسلامی است؛ را بدون انجام دادن جرم خاصی، مورد اهانت قرار بدهند و به خانه و دفتر کارش بریزند و در آنجا به کاوش پرداخته و زندگی اش را زیر و رو بکنند؟
مسؤلان حکومت ولائی رژیم آخوندی، اگر عقل می داشتند؟ باید به جای دادن حکم به مأموران امنیتی خودشان، برای یورش بردن به خانه و محل کار آقای شفیعی ، و انجام دادن این عمل زشت و نادرست در باره وکیل سه کوهنورد آمریکائی، به وی جایزه ارزشمندی هم می دادند!
چرا که با تلاش های مثبت او، عمل ننگین گروگان گیری سه جوان کوهنورد آمریکائی، و نگاه داشتن آنها در اسارتگاه مخوف رژیم آخوندی، ایشان را از یک خطر حتمی که آبروی نداشته شان را بر باد می داد رها شدند. زیرا دستگیری و زندانی نمودن این سه جوان، به بهانه ای واهی و با زدن مارک جاسوسی به آنها، می توانست بدنامی های دیگری را برای سرکردگان و مسؤلان حکومتشان تدارک ببیند.اما این افرادی که متأسفانه ناچاریم برای نامیدنشان از واژه مسؤلان استفاده بکنیم؛ آنقدر سرمست حفظ کردن جاه و جلالی که به دست آورده اند می باشند؛ که غیر از حفظ قدرتی که اکنون دارند، به هیچ چیز دیگری نمی اندیشند.آقای مسعود شفیعی وکیل سه جوان آمریکائی، چه می خواست و چه نمی خواست، توانست مزدوران رژیم آخوندی را، از یک ننگ فاحش و رسوائی آشکار دیگر خلاصی ببخشد.وی با پذیرفتن وکالت برای سه جوان آمریکائی، و کمک جهت رهائی آنها از زندان جمهوری اسلامی، مستحق دریافت نمودن جایزه بود؛ نه آن که مأموران امنیتی رژیم، به خانه اش یورش ببرند و به بازرسی آنجا بپردازند و بعد او را به زندان اوین برده و بازجوئی بکنند.بیش از دو سال کوهنوردان آمریکائی، ظاهرا به جرم جاسوسی که حکومت جمهوری اسلامی ادعایش را داشت؛ دستگیر و راهی زندان شده بودند، اما سرانجام با همه اصراری که قضات پرونده مورد نظر، در اثبات جاسوس بودن این سه نفر داشتند؛ با وساطت و دست و دلبازی سلطان قابوس، و صد البته با زحمات وکیلشان آزاد شدند و به میهنشان باز گشتند.سلطان قابوس پادشاه کشور عمان، هم در زمان آزادی سارا شورد دست و دلبازی کرد؛ و هم اکنون که جاش و شین باید آزاد می شدند دوباره ریش و سبیل رئیس قوه قضائیه رژیم اسلامی را، با دادن باجی چشمگیر، چرب نمود و ایشان را به رئیس قوه غذائیه ارتقاء مقام داد!
اینگونه، با کمک سلطان قابوس، و وکالت خوب آقای شفیعی، خطر بسیار بزرگی از سر حکومت آخوندی گذشت. در گروگان گیری سال ۵۷ که دیپلماتهای آمریکائی را در محل خدمتشان در سفارتخانه آمریکا به مدت ۴۴۴ روز اسیر کرده بودند؛ می توانست به این بهانه که اول شکل گیری این رژیم منفور بود؛ تا حدی کم خطر بنمایانند؛ اما این که پس از نزدیک به سی و سه سال، جمهوری اسلامی برای بار دوم افرادی از کشور ایالات متحده آمریکا را به گروگان می گیرد؛ موضوع ساده ای نبود و نیست، که دولت و ملت آمریکا به راحتی و ساده انگارانه، از کنار آن رد شوند و مورد را زیر سبیلی در بکنند!
گفتنی است با توجه به آنکه ابتدا شایعه آزاد شدن ایشان منتشر گردید؛ و بعد هنگامی که محمود احمدی نژاد برای سفر به نیویورک آماده می شد؛ با اطمینان خاطر از موضوع آزاد شدن زندانیان آمریکائی، چندی قبل از عزیمت به نیویورک، در مصاحبه ای به خبرنگاران اعلام نموده بود؛ که این دو جوان آمریکائی، به زودی و شاید تا دو سه روز دیگر آزاد می شوند و به کشورشان بر خواهند گشت. اما کمی بعد از اظهار نظر او، در خبرها آمد که این جوانان آمریکائی به هشت سال زندان محکومیت یافته اند!
مفهوم چنین عملی ( شایعه آزادی و بعد هشت سال زندان ) ، جز این نیست که مخالفان حکومتی رئیس جمهور رژیم، قصد بیشتر تحقیر نمودن وی را داشته انند. اما وقتی احمدی نژاد در نیویورک بود؛ دوباره خبر آزادی آنها بر سر زبانها افتاد و تحقق یافت.این بار هم قصد ریشخند نمودن رئیس جمهور را داشتند می خواستند با این کارشان به او بگویند، ابراز وجود کردن و اظهار نظر نمودن هایش را متوقف بکند.دو جوان آمریکائی وقتی به میهنشان رسیدند، به سبب اهمیت موضوع آزادی آنها، در چندین مصاحبه ای که با خبرگزاریهای بین المللی داشتند؛ خطاب به سازمانهای مدافع حقوق بشر، از نقض دائمی حقوق بشر در زندانهای جمهوری اسلامی سخن گفتند؛ آقایان حکومتی هم بسیار به تریج قبایشان برخورد، و پنداشتند که کاسه ای زیر نیم کاسه هست و به وکیل آنها ارتباط می یابد. به همین خاطر هم به خانه وکیل آنها ریختند و آنجا را کاویدند!
در حالی که به جای گشتن خانه و دفتر کار آقای مسعود شفیعی، می بایست به سراغ رئیس قوه قضائیه و قضات در خدمت این قوه می رفتند؛ که قضاوتشان را مادی کردند و با دریافت باج از بارگاه ولایت فقاهتی این رژیم، قضا را به دریافت رشوه جهت تأمین غذای جسم و روحشان بدل نمودند!
جوانان آمریکائی که ناخواسته با دسیسه ای خود رژیم آخوندی، و توسط مأموران مرزی جمهوری اسلامی، به داخل خاک ایران وارد شده بودند؛ با کمک وکیل کاردانی مانند آقای شفیعی آزاد شدند و به میهن و خانه هایشان برگشتند و به خانواده های نگرانشان ملحق شدند. اما در پرونده سیاه این رژیم، لکه ننگین دیگری ثبت گردید که تا اعمال ضد بشری این جرثومه های فساد و تباهی، هرگز از دامان آلوده آنها پاک نخواهد شد. بلکه موجب می گردد، که تا همیشه تاریخ بشری، بدنام و روسیاه باقی بمانند.
پائیز ۱۳۹۰ هلند
محترم مومنی روحی
نوشته ای از محترم مومنی روحی
ظاهرا هیچیک از سه قوه ی قضائیه ، مجریه و مقننه حکومت بی حساب و کتاب و بی در و پیکر جمهوری اسلامی کوچکترین استقلال عملی از خودشان ندارند.اگر می داشتند؟ چرا باید وکیلی را که در حقیقت خودش یکی از پرسنل قوه قضائیه و دادگستری رژیم اسلامی است؛ را بدون انجام دادن جرم خاصی، مورد اهانت قرار بدهند و به خانه و دفتر کارش بریزند و در آنجا به کاوش پرداخته و زندگی اش را زیر و رو بکنند؟
مسؤلان حکومت ولائی رژیم آخوندی، اگر عقل می داشتند؟ باید به جای دادن حکم به مأموران امنیتی خودشان، برای یورش بردن به خانه و محل کار آقای شفیعی ، و انجام دادن این عمل زشت و نادرست در باره وکیل سه کوهنورد آمریکائی، به وی جایزه ارزشمندی هم می دادند!
چرا که با تلاش های مثبت او، عمل ننگین گروگان گیری سه جوان کوهنورد آمریکائی، و نگاه داشتن آنها در اسارتگاه مخوف رژیم آخوندی، ایشان را از یک خطر حتمی که آبروی نداشته شان را بر باد می داد رها شدند. زیرا دستگیری و زندانی نمودن این سه جوان، به بهانه ای واهی و با زدن مارک جاسوسی به آنها، می توانست بدنامی های دیگری را برای سرکردگان و مسؤلان حکومتشان تدارک ببیند.اما این افرادی که متأسفانه ناچاریم برای نامیدنشان از واژه مسؤلان استفاده بکنیم؛ آنقدر سرمست حفظ کردن جاه و جلالی که به دست آورده اند می باشند؛ که غیر از حفظ قدرتی که اکنون دارند، به هیچ چیز دیگری نمی اندیشند.آقای مسعود شفیعی وکیل سه جوان آمریکائی، چه می خواست و چه نمی خواست، توانست مزدوران رژیم آخوندی را، از یک ننگ فاحش و رسوائی آشکار دیگر خلاصی ببخشد.وی با پذیرفتن وکالت برای سه جوان آمریکائی، و کمک جهت رهائی آنها از زندان جمهوری اسلامی، مستحق دریافت نمودن جایزه بود؛ نه آن که مأموران امنیتی رژیم، به خانه اش یورش ببرند و به بازرسی آنجا بپردازند و بعد او را به زندان اوین برده و بازجوئی بکنند.بیش از دو سال کوهنوردان آمریکائی، ظاهرا به جرم جاسوسی که حکومت جمهوری اسلامی ادعایش را داشت؛ دستگیر و راهی زندان شده بودند، اما سرانجام با همه اصراری که قضات پرونده مورد نظر، در اثبات جاسوس بودن این سه نفر داشتند؛ با وساطت و دست و دلبازی سلطان قابوس، و صد البته با زحمات وکیلشان آزاد شدند و به میهنشان باز گشتند.سلطان قابوس پادشاه کشور عمان، هم در زمان آزادی سارا شورد دست و دلبازی کرد؛ و هم اکنون که جاش و شین باید آزاد می شدند دوباره ریش و سبیل رئیس قوه قضائیه رژیم اسلامی را، با دادن باجی چشمگیر، چرب نمود و ایشان را به رئیس قوه غذائیه ارتقاء مقام داد!
اینگونه، با کمک سلطان قابوس، و وکالت خوب آقای شفیعی، خطر بسیار بزرگی از سر حکومت آخوندی گذشت. در گروگان گیری سال ۵۷ که دیپلماتهای آمریکائی را در محل خدمتشان در سفارتخانه آمریکا به مدت ۴۴۴ روز اسیر کرده بودند؛ می توانست به این بهانه که اول شکل گیری این رژیم منفور بود؛ تا حدی کم خطر بنمایانند؛ اما این که پس از نزدیک به سی و سه سال، جمهوری اسلامی برای بار دوم افرادی از کشور ایالات متحده آمریکا را به گروگان می گیرد؛ موضوع ساده ای نبود و نیست، که دولت و ملت آمریکا به راحتی و ساده انگارانه، از کنار آن رد شوند و مورد را زیر سبیلی در بکنند!
گفتنی است با توجه به آنکه ابتدا شایعه آزاد شدن ایشان منتشر گردید؛ و بعد هنگامی که محمود احمدی نژاد برای سفر به نیویورک آماده می شد؛ با اطمینان خاطر از موضوع آزاد شدن زندانیان آمریکائی، چندی قبل از عزیمت به نیویورک، در مصاحبه ای به خبرنگاران اعلام نموده بود؛ که این دو جوان آمریکائی، به زودی و شاید تا دو سه روز دیگر آزاد می شوند و به کشورشان بر خواهند گشت. اما کمی بعد از اظهار نظر او، در خبرها آمد که این جوانان آمریکائی به هشت سال زندان محکومیت یافته اند!
مفهوم چنین عملی ( شایعه آزادی و بعد هشت سال زندان ) ، جز این نیست که مخالفان حکومتی رئیس جمهور رژیم، قصد بیشتر تحقیر نمودن وی را داشته انند. اما وقتی احمدی نژاد در نیویورک بود؛ دوباره خبر آزادی آنها بر سر زبانها افتاد و تحقق یافت.این بار هم قصد ریشخند نمودن رئیس جمهور را داشتند می خواستند با این کارشان به او بگویند، ابراز وجود کردن و اظهار نظر نمودن هایش را متوقف بکند.دو جوان آمریکائی وقتی به میهنشان رسیدند، به سبب اهمیت موضوع آزادی آنها، در چندین مصاحبه ای که با خبرگزاریهای بین المللی داشتند؛ خطاب به سازمانهای مدافع حقوق بشر، از نقض دائمی حقوق بشر در زندانهای جمهوری اسلامی سخن گفتند؛ آقایان حکومتی هم بسیار به تریج قبایشان برخورد، و پنداشتند که کاسه ای زیر نیم کاسه هست و به وکیل آنها ارتباط می یابد. به همین خاطر هم به خانه وکیل آنها ریختند و آنجا را کاویدند!
در حالی که به جای گشتن خانه و دفتر کار آقای مسعود شفیعی، می بایست به سراغ رئیس قوه قضائیه و قضات در خدمت این قوه می رفتند؛ که قضاوتشان را مادی کردند و با دریافت باج از بارگاه ولایت فقاهتی این رژیم، قضا را به دریافت رشوه جهت تأمین غذای جسم و روحشان بدل نمودند!
جوانان آمریکائی که ناخواسته با دسیسه ای خود رژیم آخوندی، و توسط مأموران مرزی جمهوری اسلامی، به داخل خاک ایران وارد شده بودند؛ با کمک وکیل کاردانی مانند آقای شفیعی آزاد شدند و به میهن و خانه هایشان برگشتند و به خانواده های نگرانشان ملحق شدند. اما در پرونده سیاه این رژیم، لکه ننگین دیگری ثبت گردید که تا اعمال ضد بشری این جرثومه های فساد و تباهی، هرگز از دامان آلوده آنها پاک نخواهد شد. بلکه موجب می گردد، که تا همیشه تاریخ بشری، بدنام و روسیاه باقی بمانند.
پائیز ۱۳۹۰ هلند
محترم مومنی روحی
نوشته ای از محترم مومنی روحی