مهدی خزعلی با تقدیر از هدی صابر نوشته است: او جانش را فدای جانهای دیگران کرد، او رفت تا امروز یکصد اسیر دربند ما – در آستانه عید فطر – به آغوش ملت بازگردند، من آزادی خویش و این آزادگان اخیر را مدیون هدی صابر و هاله سحابی می دانم.
متن این نوشته که پس از دیدار از خانواده هدی صابر نوشته شده است بشرح زیر است:
دیروز پیش از افطار به منزل شهید هدی صابر رفتیم، خانه ای محقر و کوچک در شرقی ترین نقطه تهران، منزل و ماوای مردی بزرگ بود، هرچند امروز جایش در بین ما خالی است، اما مردان بزرگ، اثری به یاد ماندنی در دلها می گذارند.پای صحبت همسر و فرزندش که می نشینی، از بی خبری دو روزه خانواده و اینکه خبر را در بالاترین خوانده اند، از قصه پزشک جوانی که می خواست پیام بیماری او را به خانواده دهد و برخورد مامورین امنیتی با او، از ماجرای ارتحال و تشییع و تغسیل و تدفین – که حتی گورکن هم مامور امنیتی بوده است – از دهها دوربین که اشک و ناله داغداران را در بیمارستان و گورستان و خانه و مسجد به تصویر می کشیده است، از این که ۲۹ دوربین امنیتی بالای سر جنازه بوده و خودشان تصویری ندارند، از گزارش پزشکی قانونی که حکایت ضربه به سر را تایید می کند، از شکایتشان که امیدی به رسیدگی ندارند، که سخن می گویند، بارها و بارها بغض گلویت را می گیرد، اشک در چشمانت حلقه می زند، اما نمی خواهی با گریه دردشان را تازه کنی! همراهان هم پس از خروج از منزل گفتند که ما هم می خواستیم گریه کنیم!آری بر این بغض فرو خورده باید گریست، به آنها دلداری دادم، تسلی شان دادم، گفتم گمان نکنید خون عزیزتان هدر رفته است، او جانش را فدای جانهای دیگران کرد، او رفت تا مانع ظلم به دیگران شود، او باعث شد تا دوران اعتصاب غذا در همان بندی که او بود، مرا بارها و بارها به اصرار زندانبان به بهداری بردند و معاینه کردند و وزن و فشار خون و حال عمومی مرا ثبت در پرونده و مهر و امضا کردند! او رفت تا امروز یکصد اسیر دربند ما – در آستانه عید فطر – به آغوش ملت بازگردند، من آزادی خویش و این آزادگان اخیر را مدیون هدی صابر و هاله سحابی می دانم، او جان عزیزش را فدای آزادی ما کرد.خانواده اش را از یاد نبریم، این اولین عید خانواده هدی صابر و هاله سحابی است، که جای عزیزشان خالی است. اما بدانید ما تا جان در بدن داریم مدیون شماییم و قدردان و سپاسگزار صبر و استقامتتان.
تحول سبز
متن این نوشته که پس از دیدار از خانواده هدی صابر نوشته شده است بشرح زیر است:
دیروز پیش از افطار به منزل شهید هدی صابر رفتیم، خانه ای محقر و کوچک در شرقی ترین نقطه تهران، منزل و ماوای مردی بزرگ بود، هرچند امروز جایش در بین ما خالی است، اما مردان بزرگ، اثری به یاد ماندنی در دلها می گذارند.پای صحبت همسر و فرزندش که می نشینی، از بی خبری دو روزه خانواده و اینکه خبر را در بالاترین خوانده اند، از قصه پزشک جوانی که می خواست پیام بیماری او را به خانواده دهد و برخورد مامورین امنیتی با او، از ماجرای ارتحال و تشییع و تغسیل و تدفین – که حتی گورکن هم مامور امنیتی بوده است – از دهها دوربین که اشک و ناله داغداران را در بیمارستان و گورستان و خانه و مسجد به تصویر می کشیده است، از این که ۲۹ دوربین امنیتی بالای سر جنازه بوده و خودشان تصویری ندارند، از گزارش پزشکی قانونی که حکایت ضربه به سر را تایید می کند، از شکایتشان که امیدی به رسیدگی ندارند، که سخن می گویند، بارها و بارها بغض گلویت را می گیرد، اشک در چشمانت حلقه می زند، اما نمی خواهی با گریه دردشان را تازه کنی! همراهان هم پس از خروج از منزل گفتند که ما هم می خواستیم گریه کنیم!آری بر این بغض فرو خورده باید گریست، به آنها دلداری دادم، تسلی شان دادم، گفتم گمان نکنید خون عزیزتان هدر رفته است، او جانش را فدای جانهای دیگران کرد، او رفت تا مانع ظلم به دیگران شود، او باعث شد تا دوران اعتصاب غذا در همان بندی که او بود، مرا بارها و بارها به اصرار زندانبان به بهداری بردند و معاینه کردند و وزن و فشار خون و حال عمومی مرا ثبت در پرونده و مهر و امضا کردند! او رفت تا امروز یکصد اسیر دربند ما – در آستانه عید فطر – به آغوش ملت بازگردند، من آزادی خویش و این آزادگان اخیر را مدیون هدی صابر و هاله سحابی می دانم، او جان عزیزش را فدای آزادی ما کرد.خانواده اش را از یاد نبریم، این اولین عید خانواده هدی صابر و هاله سحابی است، که جای عزیزشان خالی است. اما بدانید ما تا جان در بدن داریم مدیون شماییم و قدردان و سپاسگزار صبر و استقامتتان.
تحول سبز