‏نمایش پست‌ها با برچسب بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

مرگ اقتصاد ایران

امروز بسیاری از مجلسیان و مردم خواستار استیضاح احمدی‌نژاد هستند، اما پیش از او مسبب اصلی یعنی شخص سید علی خامنه‌ای به سبب بی‌کفایتی و بردن کشور به سراشیب سقوط باید مورد استیضاح قرار بگیرد. برخی به امثال رئیس بانک مرکزی خرده می‌گیرند که پس از فاجعه اختلاس اخیر، همچنان بر سر کار خود حاضر می‌شود و دریغ از یک استعفا، نباید به او خرده
کارنامه اقتصادی دولت احمدی‌نژاد یکی از رسواترین کارنامه‌ها در تاریخ سی و سه ساله جمهوری اسلامی به شمار می‌آید و ناگفته پیداست که دولت احمدی‌نژاد در بی‌حساب و کتابی از مقتدای خود یعنی رهبر جمهوری اسلامی پیروی می‌کند و چه تعریفی بهتر از این برای پیروی از ولایت فقیه. مگر امروز در ایران کسی از حساب و کتاب بیت رهبری و دستگاههای زیر نظر رهبر ایران با خبر است؟ مگر کسی می‌داند چه مبالغی از سرمایه های برباد رفته ملت ما خرج لبنان، فلسطین، افغانستان، عراق،ونزوئلا و... می‌شود؟ به همین قاعده دولت احمدی‌نژاد نیز به کسی حساب پس نمی‌دهد زیرا پیروی از ولایت فقیه را عقیده و وظیفه خود می‌داند.
ایران کشوری فقیر نیست، اما نتیجه سیاست‌های اقتصادی اشتباه، امروز کشورمان را به یکی از فقیرترین کشورهای دنیا تبدیل کرده است. یکی از اقبال‌های احمدی‌نژاد بالا رفتن قیمت نفت در دوران ریاست جمهوری‌اش بود اما از این فرصت چقدر در راستای عزت و آبادی ایران و ایرانی استفاده شد؟ دستاورد دولت احمدی‌نژاد در حوزه اقتصاد تنها بهم ریختگی و بی‌حساب و کتابی بوده و هست. وقتی رئیس دولت آرزو می‌کند روزی لایحه بودجه آنقدر کوچک شود که هر ایرانی نسخه ای از آن را در جیب خود داشته باشد، می‌توان حدس زد این لایحه تا چه میزان دقیق و کارآمد است.وارد کردن سپاهیان ثروت اندوخته از سرمایه‌های ملی، به امور اقتصادی، دادن رانت‌های مختلف به آنان و نشاندن آنها در جایگاهی که اگر روزی رهبر نیز اعتراضی به آنان بکند، از خجالت او هم درخواهند آمد، همه و همه از شاهکارهای جمهوری اسلامی است که در دوران احمدی‌نژاد شدت و گستره بیشتری یافته است.با وجود همه نابسامانی‌های اقتصادی در دولت احمدی‌نژاد، از تعطیل سازمان برنامه و بودجه گرفته تا برنامه‌های اقتصادی هیئتی، نظیر طرح هدفمند کردن یارانه‌ها، عملکرد اخیر دولت در سقوط ارزش پول ملی نیز در نوع خود یک رکورد و شاهکار دیگر به حساب می‌آید. یکی از مشکلات عمده‌ای که دولت ایران اخیراً دست به گریبان آن شده افزایش نرخ ارز است. نرخ ارز در طول شش هفته هفتاد درصد رشد و قیمت طلا و سکه نیز افزایش چند برابری داشته است. قیمت مسکن نیز که چند سال راکد می‌نمود به ناگاه جهش بزرگی پیدا کرده است.موضع‌گیری‌های چندگانه دولت در قبال آشفتگی‌های اخیر نشان می‌دهد که پیش از هرچیز دولت خود سر درگم است و نمی‌داند با سیل تحریم‌ها چه کند. امروز یکی از ادعاهای آقایان در افزایش تورم‌های کمرشکن و نوسانات موجود در بازار، تحریم‌هایی بین‌المللی است. باید پرسید چگونه است که پیش از این آقایان مدعی بی‌اثر بودن تحریم‌ها بودند، ـ حتی وزیر اقتصاد در مصاحبه اخیر خود نیز بر مدیریت تحریم‌ها در سال گذشته تاکید کرد ـ و اکنون از وجود تحریم‌ها برای توجیه ناکارآمدی های خود بهره می‌جویند؟ حتی اگر تحریم‌ها آنگونه که گفته می‌شود باعث فروپاشی اقتصاد بی‌رمق ایران شده، دوباره این سوال مطرح می‌گردد که چرا و به دست چه کسانی ایران دچار تحریم‌های بین المللی گردیده است؟ آیا وقتی بنا به دستور برخی از آقایان عده‌ای از بسیجیان نابخرد از دیوار سفارت بریتانیا بالا رفتند، نباید به گوشمالی‌های بین المللی می‌اندیشیدند؟ آیا وقتی در برابر قوانین و قواعد بین‌المللی دهن کجی و لجبازی کردند، نباید به تبعات این چنین اعمالی فکر می‌کردند؟ آیا وقتی با شعار مبارزه با آمریکا و غرب به چاه روسیه و چین پناه بردند و ثروت‌های ملی ایران را به کامشان ریختند، نباید به تبعات آن می‌اندیشیدند؟ اکنون که آب از سر گذشته تنها به این موضوع بسنده می‌کنند که زیر فشار تحریم‌ها هستیم و از یاد می‌برند که پیش از این با نابخردی دنیا را به مبارزه می‌طلبیدند و قطعنامه‌های سازمان ملل را کاغذپاره‌هایی بی‌ارزش می‌خواندند. امروز آقایان از یاد برده‌اند که پیش از این همواره تحریم‌ها را به عنوان فرصتی برای استقلال و خودکفایی بیشتر می‌دیدند و چشم بر همه نواقص ریز و درشت موجود می‌بستند. پس چگونه اکنون فریاد «واتحریما» سر می‌دهند؟
دولتمردان ایران، اساسا تصوری از اقتصاد و سیستم‌های اقتصادی کارآمد ندارند. وزیر اقتصاد دولت احمدی‌نژاد یکی از دلایل بالا رفتن نرخ ارز را گرفتن ارز توسط عده‌ای و هزینه نکردن آن می‌خواند و در ادامه می‌گوید دولت به دستور رئیس جمهور در حال پیگیری است که چه کسانی به چنین کاری دست زده‌اند. چگونه بانک مرکزی می‌تواند تا بدین پایه بی حساب و کتاب باشد؟ هرچند بی‌حساب و کتابی بانک مرکزی در ماجرای اختلاس اخیر بیش از پیش خودنمایی کرد. آیا این افراد تاجران خرده پا هستند یا همان رانت خوارانی‌اند که در کسوت‌های گوناگون در ایران حضور دارند، گاه به تعبیر احمدی‌نژاد برادران قاچاقچی، گاه به تعبیر برخی، آقازاده‌ها و... خلاصه اینها چه کسانی و با چه قدرتی هستند که اینگونه به راحتی اقتصاد ایران را به بازی می‌گیرند و به هر شکلی که بخواهند آن را می‌گردانند. جمهوری اسلامی همواره در شناخت و معرفی این اخلال گران و فاسدان اقتصادی ناموفق بوده است و علت آن هم روشن است: پای بسیاری از سردمداران ریز و درشت ایران در میان است!
دل مشغولی‌های دیگر دولت ایران نیز خود یکی از دلایل فروپاشی اقتصاد ایران است، به همین دلیل رئیس جمهور، در بحبوحه کشاکش‌های اخیر در بازار ارز به امریکای لاتین سفر می‌کند تا احتمالا سپر دفاعی برای جمهوری اسلامی در برابر امریکا به وجود بیاورد و یا باز به ریخت و پاش از جیب مردم ایران در آن کشورها بپردازد و همچنان به آنان باج بدهد. این بی‌توجهی در همه سال‌های عمر بی برکت جمهوری اسلامی همواره وجود داشته است تا جایی که به جرأت می‌توان گفت ایرانیان که صاحب اصلی مملکت هستند شهروندان درجه دوم ایران به حساب می‌آیند و مردم بخش‌هایی از لبنان، فلسطین و ... شهروندان اصلی و درجه اول ایرانند.ورود رئیس قوه قضائیه و پلیس به معرکه ارز نشان می‌دهد که سران جمهوری اسلامی همچنان با سیاست ارعاب در پی کنترل بازار ارز هستند غافل از آنکه یار در خانه و آنها گرد جهان می‌گردند. ممکن است پلیس ایران در میدان فردوسی تهران یا خیابان منوچهری به جان فروشندگان خرده پای ارز بیفتند و آنان را دستگیر نمایند، اما با آنان که خانه زادند چه می‌توانند کرد؟ گیریم که شیخ لاریجانی در این دهه، نقش صادق خلخالی را در اعدام فروشندگان مواد مخدر در دهه اول انقلاب بازی کند، با رانت خواران دولتی و آقازاده‌ها چه می‌تواند بکند؟ گیرم چند فروشنده بی نام و نشان را با اعترافات ساختگی به دشمنان؛ آمریکا، انگلیس و اسرائیل وصل کرده و سپس به عنوان مفسد فی‌الارض اعدام کنند ـ سناریویی که بارها در این سی ساله تکرار شده است ـ با اقتصاد ورشکسته ایران چه خواهند کرد؟
مردم ایران سال‌هاست که چوب مداخله جمهوری اسلامی در امور مردم فلسطین و اسرائیل را می‌خورند. سال‌هاست که پول مردم ایران به جیب گروههای فلسطینی و لبنانی می‌رود. سال‌هاست که برای به اصطلاح ضربه زدن به آمریکا در آمریکای لاتین به کشورهایی چون ونزوئلا باج می‌دهند. سال‌هاست که به سبب رو آوردن به روسیه و چین هزینه‌های فراوان بر دوش مردم نهاده‌اند و در همه این سال‌ها هرگز خود را به عنوان عامل اصلی تمام این مصیبت‌ها ندیده و یا نخواسته ببینند. وگرنه کیست که نداند باج دادن‌های بی‌حساب و کتاب به چین، چه بر سر تولیدات داخلی نیاورده است. کیست که نداند روسیه چه خیانت‌هایی در طول تاریخ معاصر به ایران و ایرانی کرده است؟ چگونه است که سیاست نه شرقی نه غربی، امروز تنها به سیاست نه غربی تبدیل شده و ایران آماج غارت‌ها و تاراج‌های امثال روسیه و چین شده است. سال‌هاست که روسیه بابت نیروگاههای اتمی ایران، مردم این کشور را غارت کرده است و سر بزنگاهها پشت سران ایران را خالی کرده و دستشان را در پوست گردو گذاشته و طلب باج بیشتر کرده است.کسی که امروز باید پاسخگوی تمام این نابسامانی‌ها در حوزه‌های گوناگون و بخصوص اقتصاد باشد، شخص علی خامنه‌ای است. کسی که با کشتار مردم برای ابقای احمدی‌نژاد و چشم بستن بر تمام خرابکاری‌هایی که دولت او در چهار ساله اول ریاست جمهوری داشت، عملاً کشور را در مسیر سقوط قرار داد علی خامنه ای است. او صدای مردم معترض را نشنید و یا نخواست بشنود و به طمع یافتن غلامی حلقه بگوش چون احمدی‌نژاد، در برابر زندانی کردن، شکنجه و کشتار مردم سکوت کرد و می‌کند. امروز بسیاری از مجلسیان و مردم خواستار استیضاح احمدی‌نژاد هستند، اما پیش از او مسبب اصلی یعنی شخص سید علی خامنه‌ای به سبب بی‌کفایتی و بردن کشور به سراشیب سقوط باید مورد استیضاح قرار بگیرد. برخی به امثال رئیس بانک مرکزی خرده می‌گیرند که پس از فاجعه اختلاس اخیر، همچنان بر سر کار خود حاضر می‌شود و دریغ از یک استعفا، نباید به او خرده گرفت، او دست پرورده همین نظام است.سران جمهوری اسلامی، در مقابل انتقادهایی که از وضع اقتصادی می‌شود، کشورهای غربی را مسئول نابسامانی اقتصادی می‌دانند که با تحریم‌های گسترده، ایران را تحت فشار گذاشته‌اند. اما واقعیت این است که بحران اقتصادی ایران، ریشه در اقداماتی دارد که سال‌ها پیش از این تحریم‌ها، توسط رهبران جمهوری اسلامی انجام شده است. از بیست سال قبل که جمهوری اسلامی برای تکمیل و راه اندازی نیروپاه بوشهر قراردادی با روسیه بست، دهها میلیارد دلار صرف این پروژه شده، بی آنکه پس از گذشت دو دهه خبری از انرژی هسته‌ای باشد. هنوز هم جمهوری اسلامی در سطح کلان و در قالب بودجه چندصد میلیونی، پول به روسیه می‌دهد و هنوز هم معلوم نیست بالاخره چه زمانی این نیروگاه، برق هسته‌ای را وارد مدار خواهد کرد. علاوه بر این طی این سال‌ها میلیاردها دلار صرف پروژه‌های موشکی و فرستادن ماهواره‌های مخابراتی به فضا شده بی آنکه سودی برای مردم ایران داشته باشد.با همه این‌ها، از آینده نباید ناامید بود. ایران به لحاظ منابع زیرزمینی و از جمله نفت، به لحاظ قابلیت‌های تولید کشاورزی، به لحاظ جاذبه‌های توریستی، به لحاظ موقعیت جغرافیایی و قرار گرفتن در مرکز اتصال شرق و غرب، جنوب و شمال و از همه مهم‌تر به لحاظ داشتن جمعیتی جوان و خلاق که از استعدادی خارق‌العاده در عرصه برنامه‌ریزی و تولید دارد، بدون تردید دارای این توانایی است که ظرف چند سال عقب ماندگی اقتصادی خود را جبران کند و به قطب صنعتی و اقتصادی خاورمیانه و آسیای مرکزی تبدیل شود. تمام این‌ها در گرو برقراری حکومتی دمکراتیک در ایران است که مردم ایران به طور قطع در آینده‌ای نزدیک به آن دست خواهند یافت.
دکتر بهروز بهبودی
contact@bbehbudi.com
بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه

نگاهی بر بیغوله های تاریک دیکتاتوری و قله های درخشان دموکراسی

درباره دو کشور چک و کره شمالی همگان کما بیش خوانده و یا شنیده اند؛ دو کشوری که به سبب داشتن رهبرانی با دیدگاه های متضاد، در مسیرهای متفاوت نیز گام برداشته اند، یکی در جاده پسرفت و تحجر تا مرزهای تاریکی و تباهی گام زده و دیگری قله های پیشرفت را در سایه آزادی و مردم سالاری فتح کرده است.این روزها دو کشور کره شمالی و چک رهبران خود را از دست داده اند؛ "کیم جونگ ایل" و "واسلاو هاول" را ، شباهت عمده میان این دو آن است که هر دو نظام کمونیستی را تجربه کرده بودند اما اولی از آن گذشت و دیگری بدان وفادار ماند نه به آن سبب که آموزه های آن را برای مردم کشورش مفید تشخیص می داد نه، تنها از آن رو که بودن آن را ضامن بقای خود می دانست. واسلاو هاول اما از این کلاه نمدی برای خود نمی خواست به همین دلیل پس از چندی دنباله هنر را گرفت چون دنیا را زیبا می خواست و زیبایی را برای مردم کشورش.هاول چون رهبر کره شمالی خود را خورشید و نور و ... نخواند زیرا نیازی به آن نداشت او خود نور می افشاند و مردم کشورش به واقع آن را لمس می کردند. ایل حتی شمعی در غار تنهایی مردم ستمدیده کره شمالی نبود که همین میزان نور را هم از آنان دریغ می کرد. هاول با منش خود و اتصال مردم کشورش به منبع نور از آنان خورشیدی ساخت که خود می تابند و نور می افشانند و مردم دنیا را به ستایش واداشته اند.او بر آن کوشید که از مردم چک ، هر یک خورشیدی بسازد و نور آگاهی را بر زندگی آنان بتاباند اما در آن سو ایل، مردم کره را نا آگاه می خواست زیرا آگاهی مقدمه پرسش است و نظامی که بر بنیاد آزادی و احترام به حقوق انسانیت شکل نگرفته باشد، آگاهی را دشمن خود می بیند. نظام کره شمالی در سال های پس از موجودیت تنها واژه متناقض دموکراتیک را بر دوش می کشیده در حالیکه در عمل بر طبل استبداد می کوبیده است و از قضای روزگار مردم نیز آن را پذیرفته اند. امروز کره شمالی در سایه تفکرات متحجر امثال ایل برده داری را تبلیغ می کند. در نگاه سردمداران کره، مردم تنها برای آن هستند که وجود حاکمیت را اثبات کنند و بیرون از این معادله محلی از اعراب ندارند. اگر حکومت بخواهد آنها در خیابان ها حاضر می شوند، شعار می دهند، شادی می کنند یا گریه سر می دهند و این روزها در سوگ رهبر خود بر سر وسینه می زنند؛ رهبری که مزورانه چهره نامردمی خود را از آنان پنهان می کرد و در این سال ها چیزی جز چنگ و دندان به آنان نشان نداد. این ویژگی تمام حکومت های دیکتاتور است که مردم را به قدرت چنگ و دندان مطیعان همیشه بخواهند و نگاه دارند. واقعیت آن است که همه دیکتاتورها لحظه لحظه زندگی خود را در هراس به سر می برند، هراس از مردم کشور خود و جامعه جهانی بنابراین بمب می سازند تا قدرت اتمی خود را به رخ دیگران بکشند و مردم را در داخل سرکوب می کنند تنها به آن دلیل که می ترسند و مردم را بیگانگان مزاحم می بینند در حالیکه خود بیگانه اند؛ بیگانه با مردم، تاریخ، سرزمین و باورهای خود. دیکتاتورها می ترسند بنابراین برای کم کردن شر مردم ضحاک وار مغز آنان را خوراک مارهای دوش خود می کنند و مغز نمادی است از اندیشیدن و آگاهی. امروز به لطف ! ایل، اخلاف و اسلافش مردم کره شمالی در ناآگاهی مطلق به سر می برند و چنانکه بارها گفته و نوشته ایم دموکراسی و آزادی در پیوند تنگاتنگ با میزان آگاهی، درک و مطالبات مردم است. خاندان ایل ساختار کره شمالی را به گونه ای پی ریزی کرد که مردم وامداران همیشه حکومت باشند بنابراین حکومت همیشه طلبکار بوده و مردم بدهکار و مدیون.ایل با مردم آن کرد که هیچ تصوری از دنیای بیرون نداشته باشند تا بتوانند انتخاب کنند یا انتخاب شوند. در دوران ایل آنها به محض باز کردن چشم در چنبره باورهای حکومتی گرفتار می آمدند و دنیا را از چشم رهبران خود می دیدند، کیم ایل سونگ، پدر کیم جونگ ایل مقرر کرد کودکان کره ای با ورود به سن سه سالگی ، به کودکستان تحویل داده شوند و مدت دوسال تحت تعلیم وتربیت مخصوص قرار گیرند. طی این دوره والدین کودک هر ماه فقط یک بار می توانستند فرزندان خود را ببینند . بر اساس همین تعلیم وتربیت مردم کره، خود را دارای بهترین امکانات رفاهی و زیستی در سراسر جهان می دانسته و می دانند. درست مثل ماهی سیاه کوچولوی داستان صمد بهرنگی که تمام دنیا را برکه ای می دانست که در آن به دنیا آمده بود و می زیست. رهبر چک امّا ماهی های سیاه کوچک برکه کشورش را به اقیانوس جهان برد به دیدار تجربه های جدید به بارگاه مردم سالاری در حالیکه رهبر کره شمالی برکه کشورش را اقیانوس جهان خواند و دیگرگون زیستن را از آنان گرفت. رهبر کره شمالی بر هر کوی و برزن خود را فریاد زد در حالیکه هاول خود را نادیده گرفت زیرا می دانست در خود دیدن فرصت دیگر بینی نیست.مردم چک بنیاد تمدن و دموکراسی را بر ویرانه های کمونیسم بنا نهاده، به دنیای مدرن پیوستند. هاول می دانست که اگر مردم طعم آزادی را بچشند این گوهر گرانبها را از دست نمی نهند و خود دلسوزانه در نگهداری از آن از جان و دل مایه می گذارند. از همین رو نگران بنای تازه بنیاد خود نبود چرا که بینش آزاد و آزادی خواهی را در مردم به وجود آورده بود. چنین بنیادی دائم خود را تازه می کند و عیوب را برطرف به همین دلیل وقتی او کار و ماموریت خود را تمام شده دید، دست از بنیاد قدرت کشید. او می دانست مردم به آن اندازه از شعور و آگاهی دست یافته اند که خوب و بد خود را ببینند و تشخیص دهند. مردم در نگاهش صغیر نبودند که نیاز به قیم داشته باشند. از آنجایی که خود نیز دلبسته قدرت نبود دروازه های آگاهی را همچنان بر مردم باز نگاه داشت. هاول در عمل نشان داد اومانیسم مورد ادعای کمونیسم چیزی در حد استعمار انسان به نام انسانیت است از همین رو مقام انسان را ارج نهاد. تجربه دو کشور کره شمالی و چک، امروز نشان داده است که آبادی، اقتصاد پویا، پیشرفت و خلاصه همه چیز با دموکراسی گره خورده است و اگر مردم بر سرنوشت خود حاکم شوند پله های ترقی را طی می کنند.هاول نشان داد دنیای امروزدنیای ستیزه با دیگران نیست. او به جای صرف وقت و نیروی کشورش برای مبارزه های بی بنیاد، بنیاد تفاهم با دنیا را نهاد در حالیکه رهبر کره شمالی به پیروی از پدر خود، راه ستیزه را در پیش گرفت. حکومت تمام داشته های اعتقادی خود را از غرب و مارکسیسم دارد ولی در لباس یک غرب ستیز به جان دنیا و مردم کشور خود افتاده است. این حکومت آمیزه ای بوده و هست از تناقض، تناقضی که ریشه در نمونه ای دارد که همسان با انسان کره ای نیست. حکومت کره شمالی چنانکه گفتیم از یک سو انسانیت انسان ها را از آنها گرفته است و آنها را آنگونه می خواهد که خود می پسندد و از سوی دیگر بر طبل اومانیسم می کوبد و می خواهد انسانیت انسان ها را به آنان برگرداند و نمی داند آزادی گوهر گرانبهایی است که انسان امروز به داشتن آن شناخته می شود. رهبران کره، اندیشیدن را از انسان ها گرفتند. در واقع چنانکه آمد رهبر کره شمالی با ویران کردن انسانیت دم از انسانیتی من درآوردی می زد. او همواره انسان ها را متاثر از مادی گری قرن هیجدهم همانند ماشین می خواست. هرچند این نظریه در قرن نوزدهم مردود شناخته شد و مادی گری دیالکتیکی جای آن را گرفت، کیم جونگ ایل متحجرانه به قرائت خود از مارکسیسم بسنده کرد.پس از مرگ کیم جونگ ایل، علی لاریجانی رئیس مجلس ایران از درگذشت آن مرحوم! اظهار تاسف کرد و آگاهانه جنایت های ایل را نادیده گرفت و نشان داد نظام ولایت فقیهی ایران نیز کم از ایل، اخلاف و اسلافش ندارد وگرنه مگر می توان داعیه مدیریت جهانی! داشت و چشم ها را بر آنچه در کره شمالی بر مردم ستمدیده آن گذشته و می گذرد بست؟ سردمداران نظام ولایت فقیهی البته از مرگ دیکتاتوری چون قذافی که سابقه ستیزه با آمریکا را در کارنامه داشت ابراز تاسف نکردند تنها به آن دلیل که او را مهره سوخته می دیدند. در نگاه سردمداران رژیم ولایت، کیم جونگ ایل، این دشمن آزادی و انسانیت، دوست خوانده می شود زیرا هنوز مهره سوخته به حساب نمی آید و جانشین متحجرش همان راه پدر را دنبال خواهد کرد. او نیز به بهای تنگ کردن عرصه بر مردم کشورش چونان پدر با آمریکا و اسرائیل به ستیز برخواهد خاست و این در نگاه پیروان ولایت فقیه اصل اساسی در مناسبات داخلی و خارجی به حساب می آید. برای آنها نیز انسانیت و دفاع از حقوق انسانی تا جایی معنا دارد که کس یا کسانی در راستای سیاست های آنان در برابر آمریکا و اسرائیل بایستد یا بایستند. نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران در اعتراضات مردم ستمدیده سوریه که آزادی را فریاد می زنند، میزان پایبندی خود به اصول انسانی و اسلامی را نیز نشان داد. حمایت از حکومت خونریز بشاراسد در سرکوب مردم سوریه، نشان می دهد چرا دولت مستبد ایران با دولتی متحجر چون کره ارتباطات دوستانه دارد و روابط با دولت چک را تنها به سبب راه اندازی یک رادیو به ورطه فراموشی سپرده است. پدران ما به درستی گفته اند:
کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز
در پایان ذکر این نکته ضروری می نماید که با وجود تمام شباهت های بنیادین میان حکومت ایران و کره شمالی در مقایسه های موجود یک نکته اساسی نباید نادیده گرفته شود و آن اینکه میزان آگاهی مردم کره با سطح درک و آگاهی سیاسی، اجتماعی و جهانی مردم ایران قابل مقایسه نیست. به همین رو هر چند آبی از دیگ مردم کره شمالی برای داشتن آزادی و دموکراسی گرم نمی شود، اما حکایت آینده مردم ایران به گونه ای متفاوت رقم خواهد خورد. یقیناً مردم ایران نیز چونان مردم چک به قله های آزادی، پیشرفت و دموکراسی خواهند رسید. صاحب این قلم این آینده روشن را برای ایران دور نمی بیند و بی شک آن هنگام کره شمالی دیگر کشور دوست و برادر ایران نخواهد بود.
دکتر بهروز بهبودی
بنیانگذار و دبیر کل شورای دموکراسی برای ایران
ونکوور – ۵ ژانویه ۲۰۱۲

۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

آشنایی با شورای دمکراسی برای ایران

کیهان لندن : دکتر بهروز بهبودی برای جامعه ایرانی در داخل و خارج چهره‌ای آشناست. او که طی سال‌های متمادی فعالیت‌های مستمر و پیگیری در زمینه خدمات اجتماعی و امور خیریه داشته، از چندین سال قبل تلاش‌های خود را در امور سیاسی و مشخصاً به منظور استقرار و توسعه دمکراسی در ایران متمرکز کرده و گام‌های موثری در این راه برداشته که از او یک چهره موفق و تاثیرگذار به جامعه ایرانی معرفی کرده است.دکتر بهروز بهبودی که نواده سلیمان خان بهبودی پیشکار صدیق و مورد اعتماد رضا شاه است، تحصیلات خود را که از دوره جوانی در استرالیا آغاز کرده بود، در کانادا و آمریکا به پایان برده و پس از اخذ درجه دکترا وارد فعالیت‌های اقتصادی شده و به موفقیت‌های چشمگیر دست یافته است. او از جمله ایرانیان موفق و سرمایه‌داری است که امکانات مالی خود را در راه خدمت به موطن خویش و مردم ایران به کار گرفته است. وی پس از وقوع زلزله در خراسان و بم با کمک‌های میلیون دلاری به یاری هم میهنان خود شتافت. در سال 1998 با همکاری یکی از دوستان آمریکایی خود شورای اتحاد برای مشارکت جهانی را بنیاد نهاد که هدف آن ایجاد پلی میان ملت‌ها برای درک متقابل، صلح و آشتی با احترام به فرهنگ‌ها و مذاهب و ارزش‌های قومی در سراسر جهان است.دکتر بهبودی در سال 2009 شورای دمکراسی برای ایران را تأسیس کرد و همچنین تلویزیون win-tv را در واشنگتن بنیاد گذاشت که متأسفانه به علت پاره ای از مشکلات از حدود یک سال قبل پخش برنامه‌های آن موقتاً متوقف شده است. هدف از تأسیس این شورا، استقرار و توسعه دمکراسی در ایران است. بهبودی در مقاله‌های خویش در کیهان لندن و سایت شورا، نقطه نظرهای خود را در زمینه‌های مختلف بیان کرده است .به منظور آشنایی با شورای دمکراسی برای ایران و هدف‌های آن گفتگوهایی با دکتر بهبودی انجام گرفت که بخش نخست آن را می‌خوانید.دکتر بهبودی، شما به موازات فعالیت‌هایی که در زمینه اقتصادی داشته و شخص موفقی نیز بوده‌اید، سال‌هاست که در عرصه امور سیاسی نیز تلاشی پیگیر داشته اید و خوانندگان ما از طریق مقالاتی که در کیهان لندن منتشر شده با نقطه نظرهای شما تا حدود زیادی آشنا هستند. همچنین این را هم می‌دانیم که شما بنیانگذار شورای دمکراسی برای ایران هستید که موضوع این گفتگوی ماست. امّا قبل از پرداختن به مسأله شورای دمکراسی یک سؤال کلی پیش می‌آید و آن اینکه شما در زمینه مسائل تحصیلی و اقتصادی درآمریکا و کانادا موفقیت چشمگیری داشته‌اید و از زمره ایرانیانی هستید که در رفاه کامل به سر می‌برند و از امکانات مالی کافی برخوردارند. معمولاً ایرانی‌هایی که به تجارت و امور اقتصادی می‌پردازند، به دلایل گوناگون از مسائل سیاسی پرهیز می‌کنند و برخی نیز اساساً به ایران و مشکلات آن نمی‌اندیشند. سؤال من این است که چه انگیزه‌ای سبب شد که شما به مسائل و موضوعات سیاسی در رابطه با ایران روی بیاورید؟
با سپاس از شما، باید عرض کنم برای من هم مایه تعجب است که برخی از ایرانیان مقیم کشورهای غربی که از امکانات کافی نیز برخوردارند متأسفانه کمتر به مسأله ایران و مردم ایران می‌پردازند. امّا در مورد خودم باید بگویم من از خانواده‌ای برخاسته‌ام که بهرحال در متن سیاست بوده‌اند و اعضای آن به نوعی با امور سیاسی پیوند داشته‌اند. از این مسأله که بگذریم، این را هم باید در نظر داشت که هزاران نفر امثال من که در دوران گذشته با استفاده از امکانات مملکت در کشورهای پیشرفته تحصیل کردیم، قرار بود پس از تحصیلات به میهن خود بازگردیم و منشاء خدمت قرار بگیریم. البته با شرایطی که پیش آمد، بسیاری از ما ناگزیر از اقامت در کشورهای خارج شدیم. امّا به عقیده من این امر چیزی از بار مسئولیت ما کم نمی‌کند و هر یک از ما باید آنچه را که در توان داریم برای خدمت به وطن خود و هم میهنان خویش انجام دهیم.من همواره نسبت به ایران و مردم آن احساس دین کرده‌ام. بر این عقیده بوده‌ام که ما نمی‌توانیم خود را از گذشته خویش جدا بدانیم. این ایران و مردم ایران بوده‌اند که برای ما امکانات لازم را فراهم کرده‌اند تا بتوانیم در دانشگاههای معتبر تحصیل کنیم و اگر هم بعد از آن توانسته ایم موفقیت اقتصادی به دست آوریم، نتیجه همان امکاناتی بوده که در اختیار ما گذاشته‌اند. لذا به نظر من این دین بر عهده ماست و باید تا جایی که می‌توانیم در ادای آن تلاش کنیم.پیش از اینکه مشخصاً به مسأله شورای دمکراسی بپردازیم، این سؤال مطرح می‌شود که شما در نقطه نظرهایتان که در مقالات خویش بیان می‌کنید بیش از هر چیز بر دمکراسی تاکید دارید.حتی به نظر می‌رسد سرنگونی رژیم اسلامی و تغییر در نظام حکومتی ایران را برای رسیدن به امنیت و آرامش در مملکت کافی نمی‌دانید مگر این که این تغییر موجب حرکت در مسیر دمکراسی شود. اصولاً تأسیس شورای دمکراسی برای ایران هم همین دیدگاه را تائید می‌کند. در این زمینه لطفاً توضیح دهید.درست است. من دمکراسی را دوای همه دردهای ایران و مردم ایران می‌دانم. من از نوجوانی برای تحصیل به استرالیا رفتم و تحصیلات بعدی خود را در کانادا و امریکا ادامه دادم و از همان زمان در کشورهای پیشرفته اقامت داشته‌ام. در مقام مقایسه این کشورها با زادگاه و وطن خودم، همواره در این زمینه کنکاش و مطالعه کرده‌ام که دلیل پیشرفت و توسعه یافتگی این کشورها چیست و چرا ما با وجود آنکه تلاش‌های خود را از انقلاب مشروطه آغاز کرده و بیش از یکصد سال فعالیت کرده‌ایم نتوانسته‌ایم به مقصد برسیم. شاید برخی تصور کنند که این موهبت مخصوص جوامع مسیحی است، یا دلیل این پیشرفت‌ها داشتن ذخائر زیرزمینی، امکانات اقتصادی، شرایط اقلیمی و دیگر موارد است. ولی من هنگامی که درباره هر یک از این موارد مطالعه و تفحص کردم، هیچیک را دلیل اصلی این پیشرفتگی ندیدم. کره شمالی و کره جنوبی را در نظر بگیرید، یا آلمان شرقی و غربی سابق را. دو کشور، در جوار یکدیگر و هر دو دارای خصوصیات مشابه اجتماعی و اقتصادی و اقلیمی هستند ولی در یکی شاهد رفاه و امنیت و آزادی و پیشرفت هستیم و در دیگری جز عقب ماندگی و اختناق و عدم امنیت و ناهماهنگی با جهان آزاد چیزی نمی‌بینیم.پس ازمدت‌ها بررسی و تحقیق، به این نتیجه رسیدم که آنچه کشورهای پیشرفته را متمایز می‌کند، دمکراسی است. سیستم حکومتی این کشورها و نهادهایی که اداره امور مملکت را در دست دارند براساس دمکراسی اداره می‌شوند. فارغ از اینکه چه نوع نظام حکومتی در این کشورها وجود دارد، اعم از پادشاهی یا جمهوری، آنچه اهمیت دارد محتوای حکومت است که بر بنیان اصول دمکراتیک بنا نهاده شده است. در مورد کشور ما ایران هم باید در نظر داشت که رژیم مذهبی و دیکتاتوری کنونی، بخصوص با توجه به تحولاتی که در منطقه جریان دارد، بهرحال فرو خواهد پاشید و سرنگون خواهدشد. امّا اگر قرار باشد رژیم خامنه‌ای و احمدی‌نژاد برود و باز هم دیکتاتوری از نوع دیگری، با رنگ و لعاب تازه و ظاهر مردم پسند بر سر کار آید، معضل ایران باز هم حل نشده باقی می‌ماند. تنها را هی که برای ایران و مردم ایران وجود دارد این است که در ریل قطار دمکراسی قرار گیرد و از روز اول بعد از سرنگونی این نظام، حرکت به سوی دمکراسی را آغاز کند.برگردیم به مسأله شورای دمکراسی برای ایران. شما بعد از تجربیاتی که در مورد تأسیس شورای اتحاد برای مشارکت جهانی داشتید، شورای دمکراسی برای ایران را در سال 2009 تأسیس کردید. در مورد این شورا و هدف‌های آن توضیح بفرمائید.همانگونه که توضیح دادم به اعتقاد من آنچه که ایران و مردم ایران به آن نیاز دارند برپایی یک نظام دمکراتیک است. برای رسیدن به دمکراسی نمی‌توان تنها به شعار دادن و بیانیه دادن بسنده کرد و از نظر تئوریک و آکادمیک در مزیت آن سخنرانی کرد. باید تلاش برای رسیدن به دمکراسی را، از هم اکنون و قبل از آنکه عمر نظام دیکتاتوری فعلی به پایان برسد آغاز کرد و زمینه‌های دستیابی به یک نظام دمکراتیک را فراهم ساخت. از این رو شورای دمکراسی برای ایران را در سال 2009 تأسیس کردم که اعضاء آن را جمعی از هموطنان ایرانی، از متخصصان، آکادمیسین‌ها، سیاستمداران، فعالان حقوق بشر و فعالان مدنی تشکیل می‌دهند. این شورا دفاتری در واشنگتن، نیویورک، پاریس و ونکوور کانادا تأسیس کرده است.این شورا طبعاً در راه دستیابی به دمکراسی فعالیت می‌کند. بفرمائید تا کنون چه اقداماتی صورت گرفته و چه اقداماتی در آینده انجام خواهد شد.ما بر این باوریم که برای رسیدن به یک ایران دمکراتیک از هم اکنون باید در هم میهنان آمادگی‌های لازم را ایجاد کرد. آن بخش از ایرانیانی که در کشورهای دمکراتیک اقامت دارند به طور ملموس از آزادی‌ها و موهبت‌هایی که دمکراسی ایجاد کرده آشنا هستند و از جزئیات آن آگاهی دارند. اعضاء شورا در این مدت مطالعات گسترده‌ای به عمل آورده‌اند در این زمینه که چگونه می‌توان اصول دمکراتیک را در ایران آینده پیاده کرد. طبعاً در ایران آینده کلیه نهادهای حکومتی از جمله قوه قضائیه، قوه مقننه، قوه مجریه باید به صورت دمکراتیک اداره شود. از سوی دیگر برقراری دمکراسی در هر کشوری موکول به وجود نهادهای مدنی، احزاب، انجمن‌ها و سازمان‌های سیاسی و اجتماعی و نیز مهم‌تر از همه آزادی بیان، مطبوعات و رسانه‌های آزاد است. مردم ضمن اینکه در شکل دادن به نهادهای حکومتی از طریق رأی خود باید سهم داشته باشند، با استفاده از آزادی بیان و از طریق مطبوعات و رسانه‌های آزاد باید امکان انتقاد و ابراز نظر نیز داشته باشند. و بالاخره باید یک نظام نظارتی و کنترل نیز در مملکت وجود دا شته باشد که عملکرد نهادهای حکومتی را به طور مداوم کنترل کند تا از مسیری که در قانون اساسی تعیین شده خارج نشوند. از طرف دیگر این نهادهای نظارتی باید به گونه‌ای عمل کنند که حق مشارکت و آزادی بیان و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی مردم نیز تضمین شود.
برای دستیابی به این موارد از هم اکنون باید مطالعات کافی صورت بگیرد و برنامه‌های مدنی تنظیم شود. شورای دمکراسی برای ایران در این مدت فعالیت‌های مستمری انجام داده است و این تلاش‌ها را دنبال می‌کند. حتی در صورت کامل آن، برای انواع فعالیت‌ها، از اداره امور ترافیک گرفته تا ایجاد واحدهای تولیدی، و از مسائل هنری و فرهنگی گرفته تا شیوه‌های آموزش و پرورش، باید از هم اکنون برنامه‌ریزی‌هایی انجام شود که این نیز یکی از وظائف شوراست.به نظر می‌رسد برای دستیابی به این اهداف، باید از سایر نیروها و ظرفیت‌ها که در خارج از شورا قرار دارند نیز استفاده شود. یا به عبارت دیگر سایر سازمان‌ها و احزاب ایرانی نیز باید در این کار سهیم باشند.اتفاقاً یکی از برنامه‌های شورای دمکراسی همین است که از کلیه احزاب و سازمان‌ها برای ایفای نقش در چنین برنامه‌هایی دعوت به همکاری کند. کلیه احزاب و سازمان‌ها نیز قاعدتاً به دنبال دسترسی به دمکراسی هستند مگر معدودی از سازمان‌ها که تنها قصد رسیدن به حکومت دارند و مسأله آنها برقراری نوع دیگری از دیکتاتوری است که ما را با آنها کاری نیست. بقیه سازمان‌ها و احزاب می‌توانند با حفظ هویت سیاسی و گرایش‌های خود در شورا عضویت داشته باشند و در سطوح برابر بار دیگر احزاب در راه رسیدن به این هدف‌ها همکاری کنند.

دکتر بهروز بهبودی

۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

رژیم رفتنی است، به کسب و تداوم آزادی بیاندیشیم!

سرنوشت ایران و مردم ایران در آینده‌ای نه چندان دور، رسیدن به آزادی و دمکراسی است. به گونه‌ای که تبعیض میان مذاهب و اقوام وجود نداشته باشد. مسلمان و کلیمی و مسیحی و بهایی و بی‌دین در کنار هم در صلح و آرامش زندگی کنند و کسی حق تحمیل دین خود بر دیگران را نداشته باشد. اقوام کرد و بلوچ و ترکمن و فارس و آذری و عرب بتوانند به تساوی در اداره امور مملکت نقش داشته باشند و در عین حال امور داخلی خود را براساس شرایط فرهنگی و اقلیمی خود تمشیت کنند,«در اهمیت و تاثیرگذاری فشارهای جهانی که از تحدیدات سیاسی و تحریم‌های اقتصادی تا حتی حمله نظامی را هم در بر می‌گیرد، تردیدی نمی‌توان کرد. امّا در تحلیل نهایی عامل اساسی و مهمی که رژیم آیت‌الله‌ها را به ورطه سقوط کشانده تنها و تنها فقدان آزادی و دمکراسی در ذات نظام جمهوری اسلامی بوده است»با توجه به تحولاتی که در عرصه بین‌المللی و صحنه داخلی در ارتباط با نظام جمهوری اسلامی در جریان است، تردیدی نمی‌توان کرد که حکومت دیکتاتوری مذهبی ایران در سراشیب سقوط و فروپاشی افتاده و شمارش معکوس برای پایان عمر رژیم ولایت فقیه آغاز شده است. آنچه در این میان اهمیت دارد تنها مسأله زمان است. ممکن است برخی چنین تصور کنند که آنچه موجبات فروپاشی نظام را فراهم آورده صرفاً فشارهایی است که از سوی جامعه بین‌المللی وارد می‌شود. البته در اهمیت و تاثیرگذاری فشارهای جهانی که از تحدیدات سیاسی و تحریم‌های اقتصادی تا حتی حمله نظامی را هم در بر می‌گیرد، تردیدی نمی‌توان کرد. امّا در یک تحلیل نهایی و عمیق به این نتیجه می‌رسیم که عامل اساسی و مهمی که رژیم آیت‌الله‌ها را به ورطه سقوط کشانده تنها و تنها فقدان آزادی و دمکراسی در ذات نظام جمهوری اسلامی بوده است. برای تشریح و تبیین این مسأله باید مسائل درونی و بیرونی حکومت اسلامی را مورد بررسی قرار داد که می‌کوشیم در این جا به طور اجمال به آن بپردازیم.ضدیت روحانیون حاکم و اسلامیون تندرو با آزادی و دمکراسی که براساس آن سیستم پلیسی ـ امنیتی در کشور برقرار کرده، نفس‌ها را بریده و هزاران نفر را در این سال‌ها به جوخه‌های اعدام سپرده و به زندان انداخته و شکنجه کرده‌اند، بر همگان آشکار است و در این جا قصد عزاداری برای آزادی و دمکراسی از دست رفته و یا شرح جنایات و مفاسد و مظالم ملایان حاکم که بارها تکرار شده، در میان نیست. هدف، پرداختن به دلایلی است که چنین سرنوشتی را برای جمهوری اسلامی رقم زده است.در پی توطئه‌ها و ترفندهای غرب ستیزانه‌ای که از سوی جمهوری اسلامی در طول سی و دو سال گذشته در قالب حمایت از گروههای تروریستی، آتش افروزی در کشورهای مختلف منطقه خاورمیانه، توسعه طلبی‌ در کشورهای اسلامی، مخالفت علنی و عملی با صلح اعراب و اسرائیل و بالاخره برنامه تولید سلاح هسته‌ای صورت گرفته، جامعه بین‌‌المللی برای نخستین بار درصدد برآمده تا فشارهایی جدی و فلج کننده بر رژیم اسلامی وارد کند و آن را به زانو در آورد.پس از تحریم‌های سیاسی و اقتصادی وسیعی که بر اساس چهار قطعنامه شورای امنیت بر علیه جمهوری اسلامی برقرار شد ولی نهایتاً نتوانست موجب توقف فعالیت‌های اتمی جمهوری اسلامی و حمایت این رژیم از گروههای تروریستی شود، چند حادثه مهم و اثرگذار باعث شد که کشورهای غربی و متحدین آنها تحریم‌های مستقل جدید و مؤثری را فارغ از قطعنامه‌های شورای امنیت به اجرا بگذارند.گزارش یوکیا آمانو مدیرکل آژانس اتمی که برای نخستین بار به صراحت از برنامه ایران به منظور تولید بمب هسته‌ای سخن گفت، طرح توطئه ترور سفیر عربستان در آمریکا، محکومیت ایران در کمیته حقوق بشر سازمان ملل به واسطه نقض حقوق بشر (که این البته برای غربی‌ها اهمیت درجه اول را ندارد) و بالاخره حمله بسیجی‌های حکومتی به سفارت بریتانیا و هجوم به خوابگاه دیپلمات‌ها و گروگانگیری موقت شش نفر از آنها، زمینه این فشارها را فراهم کرد. بدین ترتیب برای نخستین بار تحریم‌های جدی و خردکننده در دستور کار قرار گرفت. بریتانیا و سپس آمریکا بانک مرکزی جمهوری اسلامی را تحریم کردند و کشورهای اتحادیه اروپا نیز خود را برای تحریم این بانک آماده می‌کنند که این امر می‌تواند سیستم بانکی و مالی کشور را به طور کل مختل کند. از سوی دیگر باز هم برای اولین بار مسأله تحریم نفت مطرح شده است. در ایالات متحده، با فشارهایی که بخصوص جمهوریخواهان بر دولت وارد کرده و سستی اوباما در قبال رژیم اسلامی را مورد انتقاد قرار داده‌اند، هم مجلس سنا و هم مجلس نمایندگان طرح تحریم نفت و فروش بنزین و محصولات و تجهیزات پتروشیمی را مورد تصویب قرار داده و هشدار داده‌اند که اگر رئیس جمهوری آن را اجرایی نکند، مصوبه‌ای را خواهند گذراند که دولت را وادار به اجرای آن سازد.بیست و هفت کشور اتحادیه اروپا هم در جلسه نهم دسامبر خود در بروکسل بر تشدید تحریم‌ها تاکید ورزیده‌اند و قرار است در جلسه ماه ژانویه موضوع تحریم نفت و بنزین را مطرح و تا پایان ماه ژانویه تصمیم نهایی را اتخاذ کنند که به احتمال قوی به تحریم نفت و بنزین منتهی خواهد شد. کمیسر انرژی اتحادیه اروپا می‌گوید تحریم نفت ایران تأثیر چندانی بر کشورهای اروپایی نخواهد کرد.در همین حال حادثه حمله به سفارت بریتانیا، روابط جمهوری اسلامی را نه تنها با بریتانیا بلکه با کشورهای اروپایی دگرگون کرد. در پی این واقعه، بریتانیا روابط سیاسی خود را با جمهوری اسلامی قطع و سفارتخانه خود را تعطیل کرد. سایر کشورهای اروپایی نیز که احساس امنیت نمی‌کنند و نگران آن هستند که هر لحظه سفارتخانه و اقامتگاه دیپلمات‌هایشان مورد تهاجم واقع شود (بخصوص با تهدیدهای مداومی که همچنان بسیجی‌های دانشجو و سخنگویان و کارگزاران رژیم به عمل می‌آورند) درصدد قطع و یا کاهش روابط با جمهوری اسلامی برآمده‌اند. وزیر امور خارجه اتریش در تازه‌ترین اظهارات خود گفته است که کشورهای عضو اتحادیه اروپا درصدد فراخواندن سفرای خود از ایران هستند. اگر چنین امری صورت گیرد به معنای کاهش روابط ایران با اروپا به نازل‌ترین سطح سیاسی خواهد بود.از سوی دیگر اتحادیه اروپا سه هفته قبل یکصد و هشتاد شرکت و شخص دیگر ایرانی را به فهرست تحریم‌های خود افزود. این تحریم‌ها تنها به کشورهای اروپایی منحصر و محدود نمی‌شود. ژاپن نیز در هفته گذشته 106 شخص حقیقی و حقوقی را به لیست تحریم‌های خود در رابطه با ایران اضافه کرد و بدین ترتیب مجموع شرکت‌های مورد تحریم به 267 شرکت و اشخاص حقیقی به 66 نفر رسید. جالب آنکه در این میان به دنبال طرح مسأله تحریم نفت در اتحادیه اروپا، روسیه که همواره بطور قاطع با این تحریم مخالفت می‌کرد اعلام داشت که در تحریم نفت «بی‌طرف» خواهد ماند و این نشانه آن است که روسیه نیز نهایتاً در مقابل مسأله ایران، ناگزیر با جامعه بین‌المللی همراه خواهد شد.درست است که این تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی رژیم اسلامی را در تنگنا قرار خواهد داد و آن را به زانو در خواهد آورد. امّا آنچه به بحث ما مربوط می‌شود این است که تمامی این مشکلات و معضلات که حکومت را در سراشیب فروپاشی انداخته ناشی از «فقدان دمکراسی» است. اگر آزادی و دمکراسی در کشور وجود می‌داشت و نمایندگان واقعی مردم در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌سازی‌های نظام اسلامی سهیم بودند، هرگز چنین توطئه و توسعه طلبی‌هایی رخ نمی‌داد که زمینه‌ساز تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی شود. حتی اگر هم به فرض و به هر دلیل چنین شرایط نابسامانی پیش می‌آمد و کشور تحت فشار قرار می‌گرفت، از آن جا که مردم، حکومت را از آن خود می‌دانستند، رژیم از آنچنان محبوبیت و قدرتی برخوردار بود که بتواند تمامی این فشارها را از سر بگذراند؟ آیا چنین شرایطی اصولاً برای کشورهای آزاد و دمکرات مانند آلمان، انگلیس و فرانسه پیش می‌آید و اگر هم پیش آید می‌توان حکومت آنها را با این فشارها به زانو در آورد؟ در هیچ کشوری که براساس همبستگی ملی اداره می‌شود و مردم حکومت را از آن خود می‌دانند و فاصله‌ای بین دولت و ملت نیست، نمی‌توان صرفاً با فشارهای خارجی و حتی جنگ، تغییرات اساسی ایجاد کرد.فشارهای بیرونی بر جمهوری اسلامی از آن رو می‌تواند یک دگرگونی سرنوشت ساز را موجب شود که با پوسیدگی رژیم اسلامی از درون و ضعف و فتوری که در سی و دو سال گذشته سابقه نداشته همراه و همزمان شده است. شرایط نابسامان و آشفته‌ای که در درون کشور وجود دارد پروسه فروپاشی و سقوط نظام را تکمیل می‌کند. جمهوری اسلامی در درون دچار تفرقه شدید بین نیروهای سیاسی است و علاوه بر این که گروههایی نظیر کارگزاران و اصلاح طلبان که بهرحال دارای ظرفیت‌های اجرایی فراوان بودند کنار گذاشته شده‌اند، در میان اصولگرایان هم به شدت اختلاف ایجاد شده و این در حالی است که مقامات و شخصیت‌های بلندپایه‌ای که در سی سال گذشته نقش مهمی در تثبیت اوضاع داشته‌اند ـ مانند هاشمی رفسنجانی، خاتمی، ناطق نوری، حسن روحانی و مهدی کروبی ـ مغضوب و مطرود شده‌اند و حتی احمدی‌نژاد و یاران او که بی‌قید و شرط از سوی آیت‌الله خامنه‌ای حمایت می‌‌شدند، امروز در جرگه دشمنان نظام به حساب می‌آیند تا جایی که مهدی طائب فرمانده قرارگاه عمار یاسر ادعا می‌کند که رئیس جمهوری و یاران او درصدد براندازی نظام هستند.همانگونه که معضلات در روابط بین‌المللی ناشی از فقدان آزادی و دمکراسی در نظام جمهوری اسلامی است، اختلافات و جنگ قدرتی که رژیم را از درون پوسیده و مستعد سقوط کرده نیز نتیجه فقدان آزادی و دمکراسی است. قطعاً اگر آزادی بیان وجود داشت و امور کشور بر اساس اصول دمکراتیک و طبق قانون انجام می‌شد، هرگز آشفتگی شدید به وجود نمی‌آمد و امور مملکت از هم گسیخته نمی‌شد.با توجه به اینکه به سبب آشفتگی امور در درون و فشار بین‌المللی از بیرون، تغییر وضع در ایران قطعی و حتمی است، آنچه در این میان برای ما مردم ایران اهمیت دارد این است با فروپاشی نظام اسلامی و دگرگونی اوضاع در ایران، حرکت به سوی آزادی و دمکراسی را آغاز کنیم. در غیر این صورت، باز هم اسیر دور و تسلسل باطل خواهیم شد و سی دو سال دیگر به وضعیتی خواهیم رسید که اکنون دچار آن هستیم.سرنوشت ایران و مردم ایران در آینده‌ای نه چندان دور، رسیدن به آزادی و دمکراسی است. به گونه‌ای که تبعیض میان مذاهب و اقوام وجود نداشته باشد. مسلمان و کلیمی و مسیحی و بهایی و بی‌دین در کنار هم در صلح و آرامش زندگی کنند و کسی حق تحمیل دین خود بر دیگران را نداشته باشد. اقوام کرد و بلوچ و ترکمن و فارس و آذری و عرب بتوانند به تساوی در اداره امور مملکت نقش داشته باشند و در عین حال امور داخلی خود را براساس شرایط فرهنگی و اقلیمی خود تمشیت کنند و برنامه‌های آموزشی را به زبان خود انجام دهند. میان زنان و مردان تبعیض نباشد و هر دو از حقوق مساوی برخوردار باشند. زنان از تحمیل حجاب اجباری خلاص شوند و هرکس طبق سلیقه و خواست خود لباس بپوشد. هنر و فرهنگ از قید سانسور آزاد شود و زمینه بروز استعداد جوانان دختر و پسر در امور علمی و اجرایی فراهم گردد. آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات تضمین گردد و هرکس به قدر استعداد و توانایی خود در امور مختلف نقش ایفا کند. مقامات و مسئولین ارشد نیز از طریق انتخابات و با رأی مردم تعیین شوند و در مقابل قانون جوابگو باشند.دمکراسی البته مفهوم وسیع و عمیقی را در بر می‌گیرد که نهادینه شدن آن به زمان احتیاج دارد ولی در مرحله اول باید آزادی‌ها را تأمین کرد تا بستر مناسب برای طی پروسه دمکراسی فراهم گردد. به خلاف آنچه برخی (خصوصاً انواع هواداران حکومت مذهبی) ادعا می‌کنند دمکراسی هیچ تعارض و مغایرتی با دین و مذهب ندارد. همانگونه که در کشورهای دیگر مسیحیان و کلیمیان از نعمت دمکراسی برخوردارند، مسلمانان هم می‌توانند از دمکراسی بهره‌مند شوند بی آنکه به دین و مذهب آنان خدشه‌ای وارد شود. در هندوستان صدها دین و آئین وجود دارد که در سایه دمکراسی با صلح و صفا با یکدیگر زندگی می‌کنند. دمکراسی همچنین هیچ مغایرتی با آداب و رسوم ملی نیز ندارد و نمونه بارز آن جامعه ژاپن است که در عین پای‌بندی به دمکراسی آداب و سنن خود را نیز حفظ کرده و به آن ارج می‌نهد.با تحولاتی که در جریان است و بخصوص با شایستگی و لیاقت و رشد سیاسی که به ویژه در نسل جوان و میانسال ایران وجود دارد، بی‌تردید ما نیز به آزادی و دمکراسی دست خواهیم یافت. از هم اکنون خود را برای رسیدن به این مرحله که دیر هم نخواهد بود، آماده کنیم.

دکتر بهروز بهبودی

http://contact@bbehbudi.com
بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

نقش همیاری جامعه جهانی در آزادی ایران

اکنون به نظر می‌‌رسد جامعه بین‌المللی پس از سه دهه، درصدد ایفای نقش خود برآمده و آن را با برقراری تحریم‌های جدی آغاز کرده است. تحریم‌ها و فشارهایی که هر یک تأثیر خود را به جای خواهند گذاشت و در برکندن این ریشه فاسد از پیکر ایران مؤثر خواهد بود. در بیرون آوردن دندان فاسدی به نام جمهوری اسلامی که اتفاقاً ریشه عمیقی هم دارد از دهان بیماری به نام ایران، به یک چنین همکاری و معاضدتی بین‌ جامعه جهانی و مردم ایران نیاز است.«در بیرون آوردن دندان فاسدی به نام جمهوری اسلامی که اتفاقاً ریشه عمیقی هم دارد از دهان بیماری به نام ایران، به یک همکاری و معاضدتی بین‌ جامعه جهانی و مردم ایران نیاز است. همانگونه که صرفاً تلاش و فعالیت مردم برای برانداختن نظام جمهوری اسلامی به تنهایی کافی و کارساز نیست، جامعه بین‌المللی نیز بدون همکاری و همراهی مردم ایران هرگز قادر به براندازی رژیم حاکم نخواهد بود».صدور سه قطعنامه در هفته های اخیر علیه جمهوری اسلامی در سه نهاد بین‌المللی، زمینه انزوای بی‌سابقه رژیم حاکم بر ایران را فراهم آورده است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ارتباط با توطئه ترور عادل جبیر سفیر عربستان در واشنگتن که نیروی قدس سپاه پاسداران از سوی مقامات آمریکا به طراحی و سازماندهی آن متهم شده قطعنامه‌ای با اکثریت چشمگیر کشورهای عضو علیه ایران صادر کرد و در همین حال شورای حکام آژانس اتمی نیز با اکثریت 32 کشور از 35 کشور عضو قطعنامه‌ای دائر بر لزوم همکاری ایران با آژانس و شفاف سازی فعالیت‌های اتمی تا ماه مارس صادر کرد که می‌توان آن را دادن آخرین مهلت‌ها به ایران تلقی کرد. از سوی دیگر در کمیته سوم مجمع عمومی نیز باز هم با اکثریت چشمگیر، قطعنامه‌ای دائر بر محکومیت رژیم ایران به سبب نقض فاحش حقوق بشر به تصویب رسید.صدور قطعنامه در سازمان‌های بین‌المللی علیه جمهوری اسلامی پیش از این نیز سابقه داشته است، ولی صدور سه قطعنامه همزمان، آن هم با اکثریت کم سابقه را، می‌توان به عنوان عزم و اراده بین‌المللی برای حل نهایی معضل ایران تلقی کرد. به فاصله چند روز پس از صدور این قطعنامه‌ها، دولت بریتانیا در اقدامی بی‌سابقه بانک مرکزی جمهوری اسلامی را تحریم کرد و به تبع آن همکاری با مؤسسات مالی و بانک‌های ایران را متوقف ساخت و یک روز پس از آن نیز ایالات متحده که در یک ماه و نیم گذشته بارها مسأله تحریم بانک مرکزی ایران را پیش کشیده بود سرانجام رسماً این بانک را مورد تحریم قرار داد و تحریم‌های تازه‌ای نیز درباره صنایع پتروشیمی و نفت و گاز ایران برقرار ساخت و از سوی دیگر اتحادیه اروپا هم، اینک بحث تحریم خرید نفت از ایران را مطرح کرده که قرار است در اجلاس وزرای خارجه کشورهای عضو در این زمینه تصمیم‌گیری شود.قبل از این نیز پیش‌بینی کرده بودیم که با توجه به تحولاتی که در منطقه جریان دارد، به زودی بعد از حل مسأله سوریه نوبت به ایران خواهد رسید. اینک در حالی که حکومت سوریه با توجه به اختلافات شدیدی که با اتحادیه عرب و ترکیه پیدا کرده نفس‌های آخر را می‌کشد، به نظر می‌رسد جامعه جهانی به رغم مخالفت روسیه و چین که تنها درصدد کسب منافع خود هستند، خود را برای رفع معضل رژیمی به نام ولایت فقیه آماده می‌کند. این نکته را هم باید در نظر داشت که مشکل و معضلی که رژیم اسلامی برای کشورهای منطقه و امنیت جهانی فراهم کرده، منحصر و محدود به مسأله اتمی و تلاش حکومت ایران برای تولید بمب هسته‌ای نیست.جمهوری اسلامی دست کم در سه زمینه دیگر نیز دردسرساز بوده است. یکی از آنها حمایت لجستیکی، عملیاتی، مالی و آموزشی از گروههای تروریستی در منطقه بوده که امروز دامنه آن به کشورهای آمریکای لاتین هم گسترش پیدا کرده که اثرات آن را در طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن مشاهده می‌کنیم. حمایت از تروریسم در کارنامه سی و دو ساله جمهوری اسلامی، از زمان گروگانگیری دیپلمات‌های آمریکایی تا دهها حادثه نظیر بمبگذاری در قرارگاه سربازان آمریکایی و فرانسوی در بیروت در سال 1982 و انفجار پایگاه الخبار عربستان تا همین طرح ترور عادل جبیر کاملاً مشهود است. معضل دیگر، مخالفت علنی و عملی با صلح اسرائیل و فلسطین است که جمهوری اسلامی حتی به رغم خواست اکثریت مردم فلسطین با انواع توطئه‌ها از برقراری آن جلوگیری کرده است. و مسأله دیگر که از نظر مردم ایران بیش از همه اهمیت دارد نقض فاحش حقوق بشر و کشتن و زندانی کردن معترضان و مخالفان و نیز برقراری تبعیض مذهبی و قومی و غیره است که موجب محکومیت پی‌درپی جمهوری اسلامی طی سال‌های متمادی در نهادهای بین‌المللی شده است. کلیه این اقدامات در زمینه حمایت از تروریسم، مخالفت با صلح خاورمیانه و سرکوب خشونت‌بار حقوق بشر را رژیم جمهوری اسلامی در شرایطی انجام داده که بمب اتمی در اختیار نداشته است. اکنون نیز به فرض که بر اثر تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی، تلاش‌های اتمی خود را متوقف کند، و سایت‌های هسته‌ای را نیز برچیند، اقدامات توطئه‌آمیز و سرکوبگرانه خود را متوقف نخواهد کرد.براین اساس آنچه می‌تواند هم مشکلاتی را که ایران در سطح منقطه‌ای و جهانی ایجاد کرده برطرف سازد و هم مردم ایران را از سرکوب مداوم و گسترده نجات دهد و راهگشای تأسیس یک نظام دمکراتیک و آزاد در ایران باشد، برنامه تغییر رژیم است. واقعیت این است که در دنیای پیچیده و بهم پیوسته کنونی، تغییر یک حکومت، آن هم حکومتی که هیچ پروایی از کشتار و زندان و شکنجه مخالفان ندارد و متأسفانه برای هر یک از اقدامات سرکوبگرانه خود هم توجیهی مذهبی می‌تراشد، تنها با تلاش و کوشش مبارزان داخلی که تحت انواع فشارهای اقتصادی و اجتماعی دیگر هم هستند، امکان پذیر نیست. از شعار دادن و تعارف‌های دیپلماتیک که بگذریم به این نتیجه می‌رسیم که برای تغییر چنین نظام سفاک و بی‌پروایی، باید جامعه بین‌المللی نیز با مخالفان و مبارزان ایرانی داخل و خارج کشور همسویی و همکاری کند.این البته، به رغم تبلیغات مسمومی که برخی دل بستگان نظام می‌کنند، بدان معنا نیست که فی‌المثل آمریکا یا اسرائیل با حمله نظامی رژیم را ساقط کنند و مردم را نجات دهند. به هیچوجه. هیچ ایرانی با شرف و میهن پرستی با حمله نظامی موافق نیست، امّا دست کم این است که جامعه بین‌المللی و بخصوص کشورهای غربی از دادن امکانات مختلف، و به ویژه امکانات مالی به رژیم اسلامی خودداری کنند و آن را در جامعه جهانی به طور کامل منزوی سازند. آزادسازی مملکت و برپایی یک نظام دمکراتیک را مردم ایران که از هر نظر شایستگی دارند خود انجام خواهند داد.اکنون به نظر می‌‌رسد جامعه بین‌المللی پس از سه دهه، درصدد ایفای نقش خود برآمده و آن را با برقراری تحریم‌های جدی آغاز کرده است. تحریم‌ها و فشارهایی که هر یک تأثیر خود را به جای خواهند گذاشت و در برکندن این ریشه فاسد از پیکر ایران مؤثر خواهد بود.در بیرون آوردن دندان فاسدی به نام جمهوری اسلامی که اتفاقاً ریشه عمیقی هم دارد از دهان بیماری به نام ایران، به یک چنین همکاری و معاضدتی بین‌ جامعه جهانی و مردم ایران نیاز است. همانگونه که صرفاً تلاش و فعالیت مردم برای برانداختن نظام جمهوری اسلامی به تنهایی کافی و کارساز نیست، جامعه بین‌المللی نیز بدون همکاری و همراهی مردم ایران هرگز قادر به براندازی رژیم حاکم نخواهد بود.اکنون به نظر می‌رسد جامعه جهانی سرانجام پس از تأخیر طولانی، این واقعیت را دریافته است که برای حل مسأله ایران باید با اکثریت مردم ایران که سال‌هاست برای رهایی از چنگ رژیم اسلامی در صحنه مبارزه ایستاده و دهها هزار کشته و زندانی داده‌اند همراهی کند تا ریشه این نظام فاسد از بیخ کنده شود. سهم جامعه بین‌المللی آن است که از یک سو با تحریم‌های جدی و گسترده ـ مانند تحریم بانک مرکزی و تحریم خرید نفت که بحث آن آغاز شده ـ از دادن امکانات مالی به رژیم خودداری کند و از نظر سیاسی نیز حکومت ایران را در سطح جهان منزوی سازد و از سوی دیگر مردم ایران را از نظر سیاسی و تبلیغاتی مورد حمایت قرار دهد تا نظام دمکراتیک دلخواه خود را از طریق صندوق‌ رأی تعیین نمایند و در ایران مستقر سازند.در سوی دیگر این معادله، اکثریت مردم ایران چه در داخل و چه در خارج، به این حقیقت آگاهی دارند که برانداختن نظام اسلامی حاکم بر ایران، کار این یا آن گروه و سازمان به تنهایی نیست. آنهایی که همچنان سودای خام اصلاح رژیم ولایت فقیه را در سر می‌پرورانند و یا سازمان‌ها و گروههایی که قصد دارند به تنهایی اختیار حکومت آینده را به دست گیرند، فرسنگ‌ها از واقعیات و خواست اکثریت ملت ایران فاصله دارند و همان بهتر که در رویای خوش خویش بمانند. برانداختن رژیم اسلامی و از آن مهم‌تر پایه‌ریزی یک نظام دمکراتیک و آزاد در ایران تنها در گرو همرایی و همکاری کلیه گروهها و سازمان‌های سیاسی و اجتماعی و معاضدت کلیه آحاد مردم است. تاریخ مبارزات یکصد و چند ساله مردم ایران برای دست یابی به آزادی و دمکراسی نشانگر آن است که دسترسی به چنین هدف والایی بدون همرایی و همکاری همه نیروهای سیاسی امکان‌پذیر نیست. این، البته با «همه با هم» (یا در اصل «همه با من») که در ماههای انقلاب مطرح شد و همه را در به وجود آوردن این وضع فلاکت‌بار امروزی سهیم کرد، تفاوت اساسی دارد. سازمان‌ها و گروههای سیاسی و اجتماعی گوناگون می‌توانند با حفظ مواضع و اصول عقیدتی ویژه خود بر سر اصولی مشترک و همگانی که مورد تائید کلیه گروهها باشد و در عین حال زمینه ایجاد یک دمکراسی را فراهم کند، از جمله تمامیت ارضی ایران، جدایی دین از حکومت، پایبندی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و دمکراسی، هم بسته و متحد شوند و پس از فروپاشی جمهوری اسلامی که بهرحال به وقوع خواهد پیوست، نظام آینده ایران را در یک همه پرسی بر پایه هر «یک نفر یک رأی» از طریق صندوق آراء تعیین کنند.ما در «شورای دمکراسی برای ایران» در تلاش و کوشش هستیم که به سهم خود زمینه‌های یک چنین همبستگی ملی و پیوندی را در میان مردم ایران فراهم نمائیم و به نوبه خود از دریافت نظرات و پیشنهادات همه ایرانیانی که دل در گرو میهنی آزاد و دموکراتیک و پیشرفته دارند استقبال می کنیم.

دکتر بهروز بهبودی

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...