محمد رضا رزاقی، وکیل دادگستری و عضو کمیته حقوقی ستاد مرکزی انتخاباتی مهندس میر حسین موسوی، از ۲۱ شهریور ماه سال ۸۹ در زندان اوین به سر می برد بدون اینکه از حق مرخصی استفاده کرده و یا نوروز را پیش خانواده اش گذرانده باشد. او همه دلتنگی هایش را در قالب نامه ای که از درون زندان به مادرش می نویسد ابراز می کند . او می نویسد که برای چندمین سال است که در کنار مادرش نیست اما با این همه تاکید می کند که صبر می کند و صبر. آنچنان که بزرگان جنبش سبز تاکید کرده اند او از مادرش هم می خواهد صبور باشد و برای پیروزی جنبش سبز دعا کند .
رزاقی پس از برگزاری یک جلسه محاکمه غیر علنی در اردیبهشت ماه سال گذشته توسط شعبه بیست و هشتم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام “تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی” به دو سال حبس تعزیری محکوم شد هر چند این حکم در دادگاه تجدید نظر یک سالش تعلیق شد، اما وی اکنون برای گذراندن یک سال محکومیت تعزیری اش در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد .
متن نامه او به مادرش را که در اختیار کلمه قرار گرفته، می خوانید .
سلام مادر مهربانم
سلام بر فداکاری و گذشت
سلام بر عشق و حشمت
سلام بر امیدها و دلتنگیهایت
شاید هر دو عادت کرده باشیم. آخر بیش از ده نوروز است که دلخوش نیستیم .یادت هست دو نوروز را در بیمارستان گذراندم حالم بد بود و افسرده و ناتوان …اما تو می دانی که بزرگترین دل مشغولی ام نه رنج بیماری که هزینه بیمارستان بود که چگونه تامین خواهید شد .
یادت هست وقتی از بیمارستان آمدم آنقدر که دغدغه درس و کتاب داشتم، برای مطالعه به پارک شهر رفتم و تو طاقت نیاوردی و نگران پس از چند ساعت به بهانه آوردن میوه و غذا به سراغم آمدی و من ….
تو خوب می دانی چرا پارک و البته کتابخانه و گاهی هم راه پله و پشت بام منزل ،پناهگاهم بود .برای اینکه در این سالها متراژ آپارتمان مسکونی مان به زحمت به پنجاه متر می رسید و تازه یکی از صاحبخانه ها نیز چون دختر دم بخت داشت به شرط اینکه هیچکدام از دوستانم به دیدنم نیایند خانه اش را به ما اجاره داد !یادت هست مادر جان چه روزگاری را گذارندیم ؟و حالا با این همه سختی و مشقت تو تنهایی .
چندین نوروز هم به خاطر درس و مشق و آزمون در کنارت نبودم اما نوروز پارسال حکایت دیگری داشت سوم اسفند با قید کفالت و با بیماری شدید از زندان آزاد شدم و تمام نوروز ۸۹ را با یاد و خاطره دوستان دربندم گذراندم . غمگین بودم و ناخوش.
این نوروز اما کنار هم بندی هایم هستم و دلتنگ تو .نگران من نباش، پسرت اینجا در کنار دوستانش تنها نیست، چرا که تو می دانی برای من که بیشتر زندگی ام برای درس خواندن در یک اتاق شش متری، پارک، کتابخانه، راه پله و پشت بام منزل گذشته، فضای زندان چندان هم آزار دهنده نیست . فقط آنچه آزار دهنده است دوری از توست و دلتنگی برای عزیزترینم .
راستی یادت هست روزی برای مطالعه به کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفتم و چون دانشجوی آنجا نبودم مرا بیرون کردند و همان شب از قضا کتابخانه دانشگاه در آتش سوخت و تو گفتی آه من بوده …بعد از آن دیگر آه نکشیده ام و صبر پیشه کرده ام، تو هم صبر پیشه کن، آن گونه که بزرگان گفتند، فقط صبر و صبر. البته دعای خیرت را هم برای من و هم بندانم فراموش مکن .
راستی برای گلزار شهدا دلتنگم اگر رفتی نایب الزیاره ام باش .
نوروزت مبارک
محمد رضا رزاقی، نوروز ۹۰، بند ۳۵۰ زندان اوین