‏نمایش پست‌ها با برچسب مادر اشکان ذهابیان: اگر مسئولان به بی توجهی شان ادامه دهند همراه فرزندم اعتصاب غذا میکنم. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مادر اشکان ذهابیان: اگر مسئولان به بی توجهی شان ادامه دهند همراه فرزندم اعتصاب غذا میکنم. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

اشکان ذهابیان؛ اعتصاب غذا، خون ریزی معده و سپس انفرادی, مادر اشکان ذهابیان: اگر مسئولان به بی توجهی شان ادامه دهند همراه فرزندم اعتصاب غذا میکنم

اشکان ذهابیان دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه فردوسی مشهد در اعتراض به بازداشت غیرقانونی و وضعیت نامناسب در زندان بابل، اعتصاب غذای نامحدود کرده است.به گفته ی آقای ذهابیان پدر اشکان این عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت پس از گذراندن بیش از نیمی از ۶ ماه حکم غیرقانونی حبس در زندان متی کلا بابل، در اعتراض به شرایط نگهداری در این زندان از روز سه شنبه دست به اعتصاب غذای نامحدود تر زده است.اشکان ذهابیان دانشجوی رشته شیمی محض، در دوران تحصیل در دانشگاه، از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد بوده که پس از سفر به قم و دیدار با مراجع، دستگیر شد.بنا بر این گزارش بحث گرفتن استفتا از مراجع مبنی بر عدم حلیت محرومیت از تحصیل دانشجویان و خبری شدن این موضوع دلیل اصلی بازداشت این فعال دانشجویی بوده است.وی بدلیل شکنجه و فشار و سختی بیش از حد بازداشتگاه، بارها تصمیم به اعتراض می کند تا اینکه تصمیم قطعی خود را مبنی بر اعتصاب غذا از سحر گاه دیروز می گیرد.پدر اشکان ذهابیان در گفتگو با خبرنگار کلمه می گوید: پسر من در این بند امنیت جانی ندارد. خودتان تصور کنید زندگی با ۶۰ تا آدم اعدامی.. زندانبان ها می گفتند ما روزهای اول متعجب بودیم این جوان کیست. بعدها متوجه شدیم که زندانی سیاسی است. من نگران پسرم هستم، وضعیت او خیلی وخیم است. ای کاش رسانه ها خبر بدهند که بچه ی من در چه وضعیتی است.همچنین مادر این فعال دانشجویی در مصاحبه با کلمه با بیان اینکه طرفداری از آقای موسوی و کروبی در انتخابات جرم پسرش بوده است می گوید: به او گفتند چرا رفتی خانه ی آیت الله صانعی و وحید خراسانی. شما به من بگویید این جرم است؟ این آقایان که تا چند وقت پیش آدم های خوبی بودند. یک دفعه آنقدر بد شدند که به دیدارشان رفتن می شود جرم؟

استرس و نگرانی پدر اشکان ذهابیان از ابتدای مصاحبه بدانجا رسید که در میانه ی صحبت گوشی را به همسر خود داده و شنونده ی گفتگو شد. گرچه این گفتگوی تلفنی با بغض های یک مادر نگران به پایان نرسید، اما دادخواهی مادر در لحظه لحظه ی آن فریاد می شد.

گفتگوی کامل مصاحبه ی کلمه با پدر و مادر اشکان ذهابیان را با هم می خوانیم:

امروز اخبار نگران کننده ای از آقای ذهابیان منتشر شده است، ممکن دقیقا توضیح بدهید چه اتفاقی افتاده است؟

اشکان از دو روز پیش در اعتصاب غذا بوده، دیروز دچار خون ریزی شدید معده شده و امروز پیش از ظهر هم خبر دادند که به انفرادی منتقل شده است.

اصلا چرا اعتصاب غذا کرده بودند؟

اشکان را دو ماه بود که در بند سارقین و قاتل ها اعدامی ها انداخته بودند. بارها تقاضا کرده بود که مناسبت نداره در چنین بندی باشد. چندین بار اعتراض کرد که از او اخاذی شده در بند و اوضاع مناسبی ندارد. اما هیچ کس توجهی نکرد. بعد هم که اعتصاب و خون ریزی معده پیش آمد باز هم هیچ کس اعتنایی ندارد، حتی دارو به او ندادند. این حق یک زندانی سیاسی یا اصلا یک آدم است؟ این رسم برخورد است؟

آخرین بار چه زمانی با ایشان تماس داشتید؟

خودش دیروز به من زنگ زد و گفت بابا حالم خیلی بد است. فکر نکنم دیگر بتوانم به شما زنگ بزنم. وضعیت روحی و جسمی پسر من خراب است. قبل از ظهر هم که از درون زندان برایمان پیغام آوردند که بچه تان را بردند انفرادی. ما الان نمی دانیم به چه کسی باید مراجعه کنیم، که حداقل یک دکتر بالای سر این بچه ببرند.

فکر می کنید دلیل اصلی انتقال اشکان به این بند و فشارهای وارده بر ایشان چیست؟

در تاریخ هم از این داستان ها زیاد داریم. مثلا سلطان سلیم با یکی از وزرای خود مشکلی داشت، یکی دیگر از وزرا پیشنهاد داد که بهترین راه برای اینکه این فرد از موضع خودش کوتاه بیاید و تسلیم شود این است که یک هفته در بند قاتلین و اوباش باشد. سلطان سلیم پذیرفت و این کار را کرد و بعد از دو روز آن وزیر سر تعظیم فرود آورد و به سلطان گفت هر چه تو بگویی. من اشتباه کردم. حالا شما ببینید دانشجوی فرهیخته ای که در مرکز استعدادهای درخشان درس خوانده چه به روزش آمده است. ببینید به چه طرقی متوسل شده اند که مقاومتش را بشکنند. ممنوع التحصیل، ممنوع الخروج، ممنوع الزندگی.. خب یک باره بگویند برو و بمیر. این که نشد زندگی کردن.

با ماموران قضایی و مسئولان زندان هم تماس داشته اید؟

من همین حرف را من به یکی از ماموران اطلاعات هم گفتم. ما در این مدت همکاری کردیم و مصاحبه نکردیم اما ظاهرا گوش این ها بدهکار نیست و فایده ندارد. هر کاری که دلشان بخواهد انجام می دهند. هفته ی پیش مراجعه کردم دفتر دادستان توضیح دادم وضعیت اشکان را و گفتم لااقل منتقلش کنید همان مرکز شهید کچویی که دو ماه پیش آنجا بود. حداقل اینکه دیگر بین اعدامی ها نیست. اینجا دقیقا مثل یک پادگان است با رفتارهایی که دیکتاتورها هم حتی ندارند. پسر من اینجا امنیت جانی هم ندارد. خودتان تصور کنید زندگی با ۶۰ تا آدم اعدامی..

جوابی هم داشتند؟

چه جوابی هست برای این پرسش که جای بچه ی من اینجاست؟ خود زندانبان ها می گفتند ما روزهای اول متعجب بودیم این جوان کیست. بعدها متوجه شدیم که زندانی سیاسی است. این شد آزادی در کشور؟ مگر نمی گویند اینجا خانه ی امن مردم است؟ چرا درها بسته است؟ ما کجا باید بریم حرف هایمان را بزنیم؟ من الان نگران پسرم هستم، وضعیت او خیلی وخیم است. ای کاش رسانه ها خبر بدهند که بچه ی من در چه وضعیتی است.

آقای ذهابیان به شما نگفتند که در بازجویی ها از ایشان چه می خواهند و دلیل این فشارها چیست؟

در واقع نمی دانم اصلا در بازجویی ها چه گذشته است. وکیلش به من گفت که هیچ چیز در پرونده اش وجود ندارد. آنوقت بچه ی من را ۴۸ روز در انفرادی به بهانه ی بازجویی نگه داشته اند.

پس حکمی که صادر شده است بر چه اساسی است؟

هیچ. من خودم رفتم پیش قاضی و از او پرسیدم به چه جرمی ۸ ماه حبس برای اشکان صادر شده است؟ می گوید برو خدا رو شکر کن هر کس برای دومین بار پیش من بیاد کمتر از ۵ سال محکومش نمی کنم. شانس آوردید که ۵ سال حکم ندادم.

برخورد مسئولان با شما چطور بوده است؟

اذیت کننده است من واقعا نمی دانم به چه کسی باید بگویم. به دادستان می گویم، می گوید رییس اطلاعات. به او می گویم مرا به رییس زندان حواله می کند. او هم باز ما را به یک جای دیگر پاس می دهد. مثل توپ فوتبال با ما برخورد می شود. مرتب ما را شوت می کنند به این طرف و آن طرف.من قادر نیستم مصاحبه را ادامه دهم. اگر اجازه بدهید مادرش صحبت ها را ادامه دهد.

خانم ذهابیان شما پیگیری قضایی خاصی خواهید کرد؟

ما از دیروز حال خودمان را نمی فهمیم. قبلا به ما گفته بودند که کسی نمی تواند به شما کمک کند. مصاحبه نکنید ما هم گوش کردیم، گفتیم شاید اگر به توصیه ی آنها گوش کنیم زودتر مشکلات حل شود. اما همه چیز بدتر شد. من حتی نامه ای نوشتم برای اداره ی اطلاعات و دادستانی، اما انگار نه انگار.

به نظر شما اعتصاب غذا با توجه به اینکه تجربه های مشابه جواب نداده، راهکار مناسبی بود؟

چاره ای نداشت. من خودم به اشکان گفتم باید زودتر اعتراض می کردی. جان این بچه آنقدر در خطر بود که ترجیح می داد منتقل شود به انفرادی. و حالا که این اعتصاب غذا را انجام داده و بعد هم فرستادنش انفرادی که “آب از خدا مرگ از خدا”، معلوم نیست اگر بلایی سرش بیاید، کسی خبر دار می شود یا خیر.

بالاخره جرم آقای ذهابیان چیست؟

طرفداری از آقای موسوی و کروبی در انتخابات. پسر من هیچ کاره ای نیست که اینقدر از او می ترسند و برایشان بزرگ شده. به او گفتند چرا رفتی خانه ی آیت الله صانعی و وحید خراسانی. شما به من بگویید این جرم است؟ این آقایان که تا چند وقت پیش آدم های خوبی بودند. یک دفعه آنقدر بد شدند که به دیدارشان رفتن می شود جرم؟

روحیه ی اشکان چطور است؟

توی آخرین ملاقات به من گفت مامان دلم می خواهد یک افطار یا سحر کنار شما باشم. می گفت فکر نکنم دوباره من را ببینی. من از همین جا اعلام میکنم اگر به بی توجهی هایشان ادامه دهند و به داد بچه ی من نرسند من هم همراه بچه ام اعتصاب غذا می کنم.

نکته ی دیگری هم هست که لازم بدانید خوانندگان کلمه در جریان قرار بگیرند؟

دیروز صبح رییس زندان پدرش را خواست و با هم حرف زدند و قرار شد پیگیری کند. عصر که تماس گرفتیم فهمیدیم در راه مشهد است. به خودش هم گفتم که اینقدر نمی فهمی که بچه ی من دارد می میرد و شما اصلا برایت مهم نیست و رفتی به تفریحات خودت برسی. مرتب جلوی ما می گوید من کاره ای نیستم. اما دروغ می گوید. خودشان هستند که تصمیم می گیرند و ما را به یکدیگر پاس می دهند. من هر جا باشم حرفم را می زنم. من یک مادرم. مگر می توانم چشمم را ببندم و بگذارم بچه ام از دست برود. هر کاری می خواهند با من بکنند دیگر برای من مهم نیست. الان فقط نجات پسرم برایم اهمیت دارد. بچه ی من الان در اغما است. ناامید است.

سخن آخر؟

من برای همه دعا می کنم. برای بچه ی من دعا کنید. هر کس می تواند به ما کمک کند.

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...