۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

خواهان آزادی فوری احسان هوشمند و سایر زندانیان سیاسی هستیم


اطلاع یافتیم که ماموران اطلاعات سپاه آقای احسان هوشمند کارشناس ارشد جامعه شناسی را در روز هفدهم دیماه ۹۰ با حمله به منزل ایشان بازداشت نموده اند. آقای هوشمند آزادیخواه و از محققان برجسته قوم شناسی در ایران هستند و همواره قاطعانه برای همبستگی کردها و دیگر مردم ایران تلاش نموده اند. ما امضا کنندگان زیر خواهان آزادی فوری آقای هوشمند و سایر زندانیان سیاسی ایران میباشیم.ابوالفضل اردوخانی، هومن اسکندری، علیرضا افشاری، کورش افطسی، اوژن اکبری، فرهاد باغبانی، امیررضا امیربختیار، تیرداد بنکدار، حسن بهگر، منوچهر تقوی بیات، مرتضی ثاقب ‌فر، محمد حسین جعفری، محمد حسیبی، محمود خادمی، اسفندیار خلف، محمدرضا، خوبروی پاک، احمد رناسی، غلامرضا شاهمرادی، شهلا شفیق، حسین شهریاری، محمد شیرزاد، حمید صدر، ابراهیم عبدالله زاده، رویا عراقی، منوچهر فاضل، محمد فرهادی، کامبیز قائم مقام، محسن قائم مقام، مهدی قاسمی، مسعود کاظم زاده، رضا کرمانی، عزیز کرملو، یوسف کریمی، محمد کسائی زاده، حجت کلاشی، آرش کیخسروی، بهمن مبشری، محمد علی متحیر، سرور متین، تراب مستوفی، روشنک مسیبیان، مهدی ملکی، حمیدرضا مسیبیان، فرید مصلحیان، محمد علی مهرآسا، محمود مهران ادیب، فریده مهمنش، همایون مهمنش، انور میرستاری، شیوا نوجو
اول بهمن ۱۳۹۰ بابر با بیست و یکم ژانویه۲۰۱۲
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

ظلم مضاعف جمهوری اسلامی در حق اقوام ایرانی

نگاهی به اوضاع و شرایط اقوام مشابه اقوام ایرانی در کشورهای همسایه نشان می دهد شهروندان ایرانی تا چه اندازه صبور و قانع بوده و هستند و این صبوری و نجابت تا چه اندازه دولتمردان ایران را در بی اعتنایی به حقوق آنان گستاخ تر کرده است. سران جمهوری اسلامی به این مردم نجیب و ستمدیده، تنها به چشم مرزنشینانی می نگرند که گویا باید بنابر وظیفه در خدمت کشور باشند و انتظار چندانی نیز از حاکمان نداشته باشند .در فراز و نشیب تاریخ ایران، تاریخ اقوام سازنده میهن ما نیز همواره دچار فراز و نشیب بوده است. گاه با حکومت ها بوده اند و گاه علیه آنها. گاه نیز برخی بهانه لازم را به دست حکومت ها داده و اسباب محرومیت های قومی را فراهم آورده اند. این تنش ها معمولاً میان اقوام و حکومت های ایرانی وجود داشته است امّا شاید بتوان گفت عمده تنش های موجود از دوران مشروطه به این طرف به وجود آمده است. هرچند این تنش ها در دوران رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی نیز وجود داشت، انقلاب اسلامی به رغم وعده های داده شده و بر خلاف نص قانون اساسی تبعیض میان آحاد جامعه ایرانی را ترک نگفته و همچنان به مشکلات میان اقوام و حکومت دامن زده است.مطابق با اصل نوزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.» امّا در عمل حاکمان ایران این اصل را نیز چون بسیاری از اصول دیگر قانون اساسی نادیده گرفته و نابرابری ها را هر روز بیشتر و بیشتر کرده اند به گونه ای که امروز برای مثال خوزستان با وجود ذخایر عظیم نفت و گاز یکی از استان های محروم کشور به شمار می آید.نگاهی به اوضاع و شرایط اقوام مشابه اقوام ایرانی در کشورهای همسایه نشان می دهد شهروندان ایرانی تا چه اندازه صبور و قانع بوده و هستند و این صبوری و نجابت تا چه اندازه دولتمردان ایران را در بی اعتنایی به حقوق آنان گستاخ تر کرده است. اگر اعراب جنوب ایران خود را با کشورهای همجوار مقایسه کنند و داشته های آنان را با نداشته های خود که حکومت جمهوری اسلامی برایشان رقم زده است مقایسه کنند، حق دارند. آیا خوزستان چون کشورهای عربی نفت ندارد؟ آیا در صورت استقلال یکی از کشورهای ثروتمند منطقه نمی توانست باشد؟ خوزستان سخاوتمندانه ذخایر خود را در اختیار تمامت ایران قرار داده است زیرا خود را نیز بخشی از کل ایران می داند و صبورانه با مشکلات، نارسایی ها و محرومیت ها می سازد امّا در مقابل، دولتمردان ایران توجه چندانی به این مرز پرگهر نشان نمی دهند. آثار ویرانه های حاصل از جنگ هنوز هم در خوزستان به چشم می آید. حتی اگر کردها، شرایط خود را با کردهای عراق بسنجند، محق هستند. اگر آذری ها و ترکمن ها، میزان پیشرفت خود و کشورشان را با ترک های ترکیه بسنجند و ناراحت باشند همچنان حق دارند. با این همه این اقوام نجیب همواره در بزنگاه های تاریخی دین خود را نسبت به کشور ادا کرده و می کنند و جور حاکمان را سببی برای فروختن خاک خود نمی دانند.آیا رشادت های اعراب جنوب ایران در جنگ هشت ساله فراموش شدنی است؟ جانفشانی های آذری ها چطور؟ آذری ها که از دوره مشروطه با معرفی قهرمانان ملی چون ستارخان و باقرخان به دنیای آزادگی سهم خود را به مشروطیت پرداخته بودند، مطابق با آمارهای موجود بیشترین شهید را نیز در پاسداری از کشور به آب و خاک خود تقدیم کرده اند و پس از آن نیز در پرتو فعالیت های اقتصادی و فرهنگی خدمات شایانی به کشور نموده اند. کردها، بلوچ ها و ترکمن ها که حتی مذهبی جدای مذهب حاکمان فعلی دارند، تفاوت ها و اختلاف های میان شیعه و سنی را ـ که متاسفانه حاکمان ایران به آن دائم می زنند ـ دلیلی برای بی اعتنایی به دفاع از کیان کشور ندیده اند، امّا سران ایران با دخالت ها و تبعیض های ناپسند مذهبی خود تنگناهای فراوان برایشان ایجاد کرده اند. هنوز هم که هنوز است مسلمانان اهل سنت از داشتن مسجدی در تهران محرومند، پایتختی که به ادعای سران جمهوری اسلامی ام القرای جهان اسلام به شمار می رود.هرچند موقعیت جغرافیایی ایران، بلوچ ها، کردها و اعراب را در مناطق مرزی سکونت داده است، چنانکه آمد مرز را بهانه ای برای جدایی ندیده اند و همواره به پاسداری از آن پرداخته و هزینه های فراوان نیز پرداخته اند. با همه این بی ادعایی ها، به نظر می رسد سران جمهوری اسلامی به این مردم نجیب ستمدیده، تنها به چشم مرزنشینانی می نگرد که باید بنابر وظیفه در خدمت کشور باشند و انتظار چندانی نیز از حاکمان نداشته باشند از اینرو همواره در تقسیمات کشوری و بودجه ای از بسیاری حقوق مدنی آنها را محروم ساخته است.هرچند این نابرابری ها در همه جای کشور به چشم می آید و تقریباً همه امکانات کشور در خدمت گروه و طبقه بخصوصی قرار گرفته، ستم به اقوام نامبرده دوچندان بوده است به گونه ای که گاه در برخی از مناطق دورافتاده، امکانات اولیه زندگی نیز یافت نمی شود. بهداشت سر و سامانی ندارد، آموزش هم همین طور، رفاه عمومی که هیچ! و... وقتی کشور از آن همه است، ثروت های آن نیز باید میان مردم در نواحی گوناگون به یکسان پخش شود. در یک جامعه دموکراتیک و آزاد، وجود شهروندان درجه اول و دوم بی معناست. همه به یک اندازه سزاوار دریافت امکانات هستند در غیر این صورت حق اعتراض برای آنان محفوظ است، اعتراض به آنچه حاکمان از آنها سلب می کنند؛ آزادی در اعتراض، آزادی بیان. در نگاه من به وجود آمدن گروه هایی مسلح چون گروه ریگی، حاصل تعصبات بیجای سران ایران بوده و است، کسانی که بذر نفرت های دینی، مذهبی و قومی را در میان مردم کشور کاشته اند و همزمان امکان سخن گفتن را نیز از آنان ستانده و در نهایت راهی جز اسلحه و سخن گفتن به زبانی که خود به آنان آموخته، برایشان باقی نگذاشته اند.تضییع حقوق اقوام تنها به آنچه تا کنون گفتیم منحصر نمی شود. اگر زبان را یکی از مولفه های هویت قومی به شمار آوریم، خواهیم دید جمهوری اسلامی با به رسمیت نشناختن حقوق افراد در استفاده از زبان مادری خود در نظام آموزشی، باز تا چه اندازه در راستای ضایع کردن حقوق اقوام و هویت زدایی از آنان گام برداشته است. هنوز هم دانش آموزان غیرفارسی زبان ناگزیر از آموختن فارسی در روزهای نخستین مدرسه هستند در حالیکه از کودکی به زبانی دیگر با آنان سخن گفته اند و مختصات آن را ـ که زبان مادری شان است ـ می شناسند. این سخن به معنای نادیده گرفتن ارزش های زبان فارسی نیست، هرگز، بل من بر این باورم که احیای زبان های محلی، به غنای زبان فارسی و فرهنگ ایرانی یاری فراوان خواهد کرد، امّا متاسفانه به این موضوع همواره به دید تجزیه طلبی نگریسته شده و از این رهگذر مشکلات فراوانی برای دانش آموزان غیر فارسی زبان به وجود آمده است. در واقع در این سال ها دانش آموزان، هزینه ضعف نظام آموزشی ناکارآمد را پرداخته اند.سران ایران باید این حداقل را بدانند که گویش های فعلی ایران، یادگارهایی از گویش های کهن هستند که از یک سو بسیاری از واژگان ناب و سره فارسی را می توان در آنها یافت و از سوی دیگر حضور مسالمت آمیز آنان را در کنار زبان فارسی نشان داد. در گذشته های دور این گویش ها در کنار گویش فارسی حضور داشته و نه تنها مزاحمتی برای آن ایجاد نمی کرده اند که به باروری اش نیز کمک می نموده اند. این یعنی وحدت در عین کثرت.امروز هیچ کس به کتیبه هایی که از ادوار باستانی به یادگار مانده اند، به چشم عوامل مخرب وحدت ملی نگاه نمی کند. هیچ کس به سبب تعلق آنان به ادوار گذشته کمر به نابودیشان نمی بندد. زبان ها و گویش های به جا مانده از تاریخ گذشته ایران نیز بسان همان کتیبه ها، تاریخ تعاملات ایران و ایرانی را در خود دارند و هرگز موجب از بین رفتن وحدت ملی نمی شوند بل چنانکه آمد به تقویت بنیادها یاری می رسانند. بنابراین حفظ آنها نه تنها به قوم گرایی مخرب نخواهد انجامید که به شناخت از شرایط و موقعیت تاریخی اقوام کمک بسیار خواهد نمود.در صورتی که شهروندان یک کشور در تعلق خود به آن مرز و بوم تردید کنند و وحدت ملی نداشته باشند، بذر دموکراسی جوانه نخواهد زد. اقوام گوناگون در چهارگوشه ایران عزیز، بخشی از تاریخ و هویت این مرز پرگهر به شمار می آیند. آنان باید وحدت در عین کثرت را در خود به نمایش بگذارند تا به آزادی و دموکراسی برسند. برای رسیدن به دموکراسی ابتدا اقوام متکثر در ایران باید خود را بشناسند و سپس پیوندهای خویش را با سرزمینی که تاریخشان با آن گره خورده است. خودشناسی منتهی به قوم گرایی راه به جایی ندارد به همین رو بی شک ایرانیان خود را همواره در پیوند با ظرفی به نام ایران خواهند دید.
صبوری و بسنده کردن به آنچه موجود است دولتمردان ایران را گستاخ تر از پیش می کند. صبوری سال های گذشته ثمره ای جز اعدام های بیشتر، سرکوب های روزن افزون تر و در یک کلام قربانیان بیشتر نداشته است. ایرانیان می دانند که بذر دموکراسی در زمینی جوانه می زند که آحاد آن خود را بشناسند و حقوق دیگران را و زمینه های این همه، به رغم نابرابری های موجود تحمیل شده از سوی حاکمان جمهوری اسلامی، در اقوام ایرانی هست. ایرانیان می دانند آزموده را آزمودن خطاست بنابراین برای سرنگونی نظام فعلی باید دست در دست یکدیگر بدهند و همراه با ایرانیان خارج از کشور به ایرانی آباد و آزاد بیندیشند. ثمره دموکراسی، برابری حقوق اقتصادی، سیاسی، فرهنگی تمام شهروندان ایرانی فارغ از ملاک های قومی خواهد بود. بی شک این کثرت واحد، آینده سرزمین کهنسال مان را رقم خواهد زد و ایرانیان زیر پرچم ایرانی آباد، آزاد و دموکرات، قله های عزت و ترقی را که شایسته ایران و ایرانی است، فتح خواهند کرد، ایران آینده سهم هیچ گروه خاصی نیست و تمام اقوام در آن تعیین سرنوشت خود و هموطنانشان نقش دارند. و من آن روز را دور نمی بینم.
دکتر بهروز بهبودی
بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

فرصتی تاریخی برای طراحی آینده ایران


سی و دو سال پس از انقلاب اسلامی و برآمدن نظام ولایت فقیه که طی این مدت ایران غنی و ثروتمند را به فلاکت کشیده و با برپایی سیستمی پلیسی و امنیتی، خفقان و سرکوب را بر مردم تحمیل کرده و امروز نیز سرزمین ما را در معرض تهدیدات جدی قرار داده، بار دیگر به یک مقطع سرنوشت ساز تاریخی نزدیک می‌شویم که این بار باید از این فرصت با درایت و هوشمندی برای ساختن سرزمینی آباد و جامعه‌ای آزاد و آینده‌ای روشن بهره‌برداری کنیم. با توجه به شرایط موجود و تحولاتی که در صحنه داخلی و عرصه بین‌المللی جریان دارد بدون تردید زمینه‌های فروپاشی و سقوط نظام اسلامی فراهم شده و رژیمی که نه سر سازگاری با مردم خویش و نه با جامعه بین‌المللی دارد سرنگون خواهد شد. با این حال اگر از تجربه تلخ انقلاب بهره نگیریم و از هم اکنون خطوط و رئوس مسایل آینده را روشن نسازیم و بر محور آن توافق نکنیم، به یک آینده روشن و باثبات دسترسی پیدا نخواهیم کرد.انقلاب سال 57 در شرایطی به وقوع پیوست که تا یک سال پیش از آن جامعه در آرامش و امنیت به سر می‌برد و با تمام نقائصی که وجود داشت، هیچکس ـ حتی هیچیک از رهبران انقلاب ـ احتمال نمی‌داد که اوضاع ظرف یک سال دگرگون شود. مردم در یک حالت تب آلوده و هیجانی در متن انقلاب قرار گرفتند و هر چند که می‌دانستند چه چیزهائی را نمی‌خواهند، امّا نمی‌دانستند به دنبال چه چیز می‌گردند و لذا طرح روشن و قابل درکی از آینده نداشتند. آنچه در انقلاب مطرح می‌شد ایرادات و اشکالاتی بود که به سیاست‌ها و عمکلردهای نظام گذشته وارد می‌کردند. این البته بدان معنا بود که می‌خواهند از این پس گرفتار این معضلات نباشند ولی هیجانات آنچنان شدید بود که گویی نیازی به طراحی وضعیت آینده نمی‌دیدند و به لحاظ اعتماد مطلقی که به رهبران انقلابی، بخصوص آیت‌الله خمینی، داشتند تمام مقدرات خود را به دست آنها سپردند و نتیجه آن شد که آیت‌الله خمینی نظام شناخته نشده‌ای به نام «ولایت فقیه» را به جامعه تحمیل کرد که هنوز بر سر چگونگی آن حتی میان روحانیون ارشد بحث و جدل وجود دارد و هر کسی تعبیر خاصی از آن را ارائه می‌دهد. حتی محور اصلی مطالباتی که مردم مطرح می‌کردند و عمدتاً بر گرد موضوع حقوق بشر دور می‌زد به سرعت به فراموشی سپرده شد و محاکمات چند دقیقه‌ای به راه افتاد و ماشین اعدام مخالفان آغاز به کار کرد که سی و دو سال است قربانی گرفته و هنوز هم می‌گیرد.در مقطع انقلاب اگر به دلائلی که اشاره شد، انگیزه و فرصت کافی برای طرح ریزی آینده وجود نداشت و مردم نیز جزئیات مسائل سیاسی را تجربه نکرده بودند، امّا امروز مردم ایران پس از سه دهه مبارزه و تلاش برای دستیابی به آزادی و دمکراسی به دنبال تجربه‌هایی که در دوره به اصطلاح سازندگی و بعد از آن دوره اصلاحات و سپس حاکمیت اصولگرایان در هفت ساله اخیر کسب کرده‌اند، به آن درجه از رشد و کفایت سیاسی و اجتماعی دست یافته‌اند که بتوانند طرحی جامع و کامل از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بین‌المللی برای اداره امور کشور خود تنظیم و تدوین کنند. اساساً سطح رشد و آگاهی مردان و زنان و جوانان امروز جامعه ایران با دوره گذشته قابل مقایسه نیست. در آن دوران دانشجویان، جوانان و زنان و طبقات مختلف نظیر نویسندگان و روزنامه‌نگاران و هنرمندان و غیره صرفاً تحت تاثیر تبلیغات چپی و مذهبی و ملی گرایانه‌ای که هیچگاه ابعاد و جزئیات آن به طور روشن بررسی نشده بود جذب انقلاب شدند، امّا امروز جامعه ایران کلیه این آموزه‌ها را در عمل و به طور ملموس تجربه کرده و مزیت و نقصان هر یک از این آموزه‌ها را به روشنی دریافته است. خطایی بزرگ خواهد بود که با داشتن چنین آگاهی‌ها و تجربه‌هایی، باز هم ملت ایران به دامان یک دیکتاتوری دیگر درغلتد.به رغم آنچه که کارگزاران و سخنگویان رژیم اسلامی علیه اپوزیسیون تبلیغ می‌کنند و قصد دارند اپوزیسیون جمهوری اسلامی را ضعیف و بی‌اثر جلوه دهند، باید گفت که اپوزیسیون رژیم اسلامی اتفاقاً بسیار قوی و کارساز بوده است. همین که نهادهای نظامی و انتظامی و قضایی شدیدترین سرکوب‌ها را انجام می‌دهند و تا کنون هزاران نفر را اعدام کرده و دهها هزار نفر را به بند و زنجیر کشیده و کلیه مطبوعات آزاد و رسانه‌ها را با اعمال زور خاموش کرده‌اند، نشانه ترس و وحشتی است که رژیم اسلامی از مخالفان خود دارد.دانشجویان ایرانی در طول این سال‌ها مبارزه‌ای مستمر و پیگیر را علیه نظام ولایت فقیه ادامه داده‌اند و تاوان آن را با حبس و زندان و محرومیت از تحصیل پرداخته‌اند و هنوز هم می‌پردازند. دانشگاههای ایران همچنان پرجوش و خروش علیه نظام دیکتاتوری مبارزه می‌کند و هر روز صحنه درگیری و رویارویی نیروهای بسیجی حکومت با دانشجویان است ولی با این همه، دانشجویان ایرانی که مایه افتخار جامعه هستند لحظه‌ای میدان مبارزه و ستیز را ترک نکرده‌اند. زنان ایرانی مبارزه علیه حکومت اسلامی را از نخستین روزها با تظاهرات اعتراضی علیه حجاب و پوشش اجباری که با «یا روسری یا توسری» به آنان تحمیل می‌شد آغاز کردند و در تمام مدت سی و دو سال گذشته در صحنه بوده‌اند. زنان ایرانی طی سه دهه در میدان مبارزه مدنی و سیاسی با رشادت و شهامت فعالیت کرده‌اند و صدها تن از آنان به زندان و شکنجه دچار شده‌اند. از این نظر نه تنها زنان کشورهای مسلمان منطقه خاورمیانه، بلکه حتی زنان اروپایی و آمریکایی نیز قابل مقایسه با زنان و دختران ایرانی نیستند و در هیچ کشوری زنان و دختران، این همه تلاش و کوشش برای دستیابی به حقوق خود نکرده‌اند و مهم‌تر اینکه از نظر آگاهی و رشد سیاسی نیز به پای زنان و دختران هوشمند و فرهیخته ایرانی نمی‌رسند. از سوی دیگر روزنامه‌نگاران، نویسندگان، هنرمندان، اهل رسانه و مطلبوعات و عموم طبقات اجتماعی در تمام این سال‌ها از مبارزه با رژیم اسلامی و عوامل سرکوبگر آن باز نایستاده‌اند و بسته به توانایی و امکاناتی که داشته‌اند در راه دسترسی به آزادی و دمکراسی و حق حاکمیت خویش تلاش کرده‌اند. در کدام یک از کشورهای منطقه، نظیر تونس و مصر و لیبی و حتی سوریه، چنین اپوزیسیون قوی و پردوامی را می‌توان سراغ کرد؟ گروهها و سازمان‌های اپوزیسیون در این کشورها، تازه از یک سال قبل فعالیت‌های خود را آغاز کرده‌اند که به پیروزی هم رسیده‌اند.از طرف دیگر اپوزیسیون خارج کشوری جمهوری اسلامی نیز از کفایت و قابلیت بسیار زیادی برخوردار است. در طول این سال‌ها بیش از یکصد و چهل نفر از رهبران و چهره‌های شاخص اپوزیسیون در خارج از کشور توسط مأمورین رژیم اسلامی ترور شد‌اند و در این راه جان باخته‌اند. علاوه بر این دهها سازمان و حزب سیاسی در تمام این مدت پیکار پیگیری را علیه رژیم ولایت فقیه سازمان داده و پیش برده‌اند. حدود شش میلیون نفر از ایرانیان در مخالفت با جمهوری اسلامی ناگزیر از ترک وطن و تحمل شرایط سخت غربت شده‌اند و با تمام محدودیت‌هایی که از نظر مالی و غیره داشته‌اند توانسته‌اند صدای جوانان و زنان و مردان داخل ایران را که زیر سرکوب خشونت‌بار هستند به گوش مجامع بین‌المللی برسانند و افکار عمومی جهان را از آنچه بر مردم ایران می‌رود آگاه سازند. بیهوده نیست که جمهوری اسلامی با صرف میلیاردها دلار برای ایجاد احزاب و سازمان‌های مصنوعی و تشکیل شبکه‌های رسانه‌ای دروغین و اعزام جمعی از وابستگان خود برای رخنه و نفوذ در میان سازمان‌ها و گروهها، تلاش می‌کند فعالیت اپوزیسیون را منحرف و خنثی سازد. صدها هزار نفر از ایرانیان مقیم خارج کشور در رشته‌های مختلف دانشگاهی، پزشکی، حقوق، مدیریت و بازرگانی و سیاسی موقعیت‌های ویژه‌ای کسب کرده‌اند و توانسته‌اند در چگونگی روابط کشورهای غربی با جمهوری اسلامی اثرگذار باشند.اگر امروز نظام اسلامی در داخل دچار اختلاف و تشتت شدید گشته و پایگاه مردمی و شرعی و سیاسی خود را از دست داده و کار به جایی رسیده که جناح‌ها و گروههای سیاسی از رژیم رویگردان شده‌اند و اختلافات سیاسی به جنگ تنازع تبدیل گشته است، این‌ها همه نشانه‌ای از عاملیت و تاثیرگذاری اپوزیسیون درون و بیرون کشور است. همین گسستگی و گسیختگی امور در سطوح بالای سیاسی و شکاف عمیقی که بین مردم و حکومت ایجاد شده برای از پا درآوردن رژیم ولایت فقیه کفایت می‌کند و حتی اگر فشارهای خارجی نیز در میان نباشد حکومت در زمانی نه چندان طولانی سقوط خواهد کرد. در این حال فشارهای افزایش یابنده بین‌المللی نیز موجب تسریع این روند خواهد شد. همانگونه که می‌دانیم به دنبال انتشار گزارش رئیس آژانس اتمی و نیز افشاء طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا کشورهای غربی بر آن شدند تا به منظور جلوگیری از دسترسی حکومت ایران به بمب هسته‌ای و وادار ساختن جمهوری اسلامی به قطع حمایت از گروههای تروریستی ـ نظیر حزب‌الله و حماس و جهاد اسلامی ـ در منطقه که هر روز توطئه آفرینی می‌کنند، تحریم‌های جهانی را علیه ایران افزایش دهند. علاوه بر آن که آمریکا، اتحادیه اروپا، ژاپن، سوئیس و حتی کره جنوبی تعداد زیادی از شرکت‌ها و اشخاص حقیقی را به فهرست تحریم‌های پیشین خود افزودند، برای نخستین بار بانک مرکزی جمهوری اسلامی از سوی بریتانیا و آمریکا مورد تحریم واقع شد و در حال حاضر نیز اتحادیه اروپا درصدد تحریم خرید نفت از ایران برآمده و موضوع را مورد بررسی قرار داده است. در این میان حمله بسیجی‌های حکومتی به سفارت بریتانیا در تهران و خوابگاه دیپلمات‌های انگلیسی و تخریب تجهیزات سفارتخانه و وسایل شخصی کارکنان که نشانه‌ای از زیرپا گذاشتن موازین بین‌المللی و موازین اخلاقی بود، بحران تازه‌ای در روابط رژیم اسلامی با کشورهای غربی ایجاد کرد که بی‌تردید موجب ضعف و انزوای بیشتر آن در سطح جهانی خواهد شد.عرصه آنچنان بر جمهوری اسلامی تنگ شده است که برخی رهبران سیاسی و نظامی، وقوع جنگ را تنها راه نجات خود می‌بینند و به همین سبب است که می‌بینیم علناً تهدید به بستن تنگه هرمز کرده و یک مانور نظامی در این رابطه برگذار کرده‌اند. مقامات رژیم می‌دانند که جامعه جهانی بستن این معبر حیاتی را تحمل نخواهد کرد و حتی به حمله نظامی روی خواهد آورد. با این حال این مقامات همچنان دست به تحریک و تهدید می‌زنند و عملاً بر طبل جنگ می‌کوبند تا شاید بدین طریق راه نجاتی برایشان باز شود.امّا جنگ نیز راهگشای جمهوری اسلامی نخواهد بود و رژیم دیکتاتوری حاکم بی‌تردید سر نوشتی جز سقوط قریب الوقوع ندارد. این بر عهده ما مردم ایران است که آینده کشورمان را از هم اکنون طراحی کنیم.
31 دسامبر ـ نیویورک
بنیانگذار و دبیر شورای دمکراسی برای ایران
contact@bbehbudi.com
کیهان لندن

نامه رضا پهلوی به شورای امنیت درباره جنایت‌های خامنه‌ای


رضا پهلوی، فرزند شاه سابق ایران، با نگارش نامه‌ای خطاب به اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد با عنوان «جنایت علیه بشریت» نوشته است: من، آقای علی خامنه‌ای را به عنوان مسئول اصلی تمام جنایاتی که علیه شهروندان ایران به وقوع پیوسته متهم می‌کنم. وقایعی که پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ به وقوع پیوسته، با همه مصادیق جنایت علیه بشریت که در ماده هفتم اساسنامه رم تعریف شده مطابقت می‌کند.
متن کامل نامه رضا پهلوی به اعضای شورای امنیت سازمان ملل به این شرح است:


عالیجنابان
اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد 
این نامه را خطاب به شما می‌نویسم تا شما را از اعمال دهشتناکی که به دستور آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته آگاه نمایم.این اعمال، نقض مداوم و سیستماتیک حقوق بشر است و بر اساس ماده هفتم اساسنامه رم، به عنوان «جنایت علیه بشریت» قلمداد می‌شود.این اقدامات بر علیه تمام شهروندان ایرانی، از تمام طبقات اجتماعی، صورت گرفته که خواستار حقوق اساسی خود، که بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده، بودند.افزون بر موضوعات مرتبط با گزارش اخیر آقای احمد شهید – گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ارتباط با وضعیت حقوق بشر ایران-، شواهد کافی و محکمی موجود است که رژیم اسلامی با محروم کردن آقای میرحسین موسوی، خانم زهرا رهنورد و آقای مهدی کروبی، از حقوق اولیه شان، تمامی قوانین بین‌المللی مربوطه را نقض نموده است.هیچ‌یک از آنها از حقوق ابتدایی یک زندانی، همچون حق دفاع از خود و داشتن وکیل قانونی برخوردار نیستند.در موج سرکوبی، که کل مردم ایران را در برمی‌گیرد، جمهوری اسلامی، روش‌های بی‌رحمانه، غیرانسانی و اهانت‌آمیزی را علیه بسیاری از شهروندان ایرانی از جمله:
بهنام ابراهیم‌زاده، بهمن احمدی عمویی، منصور اسانلو، رضا شهابی، احمد زیدآبادی، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، آیت‌الله بروجردی، عماد بهاور، حسین پالانی، علی پورسلیمان، محمدرضا پورشجری، مصطفی تاج‌زاده، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی، رضا جوشن، حمیدرضا خادم، مهدی خدایی، رضا خواجه‌ای، محمد داوری،ارژنگ داوودی، مجید دری، حسین رونقی ملکی، علیرضا سپاهی لائین، عیسی سحرخیز، قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، حشمت‌الله طبرزدی، ابوالفضل عابدینی، جواد علیخانی،  سعد غلامحسین‌پور، عباس کاکایی، جواد لاری، فرشاد معروفی، محمدرضا مقیسه، حمید موذنی، عبدالله مومنی، بهاره هدایت، حجت‌الاسلام آرش هنرور، مهدی محمودیان، کشیش یوسف ندرخانی، علی جمالی، محسن امین زاده محسن میردامادی، فیض اله عرب سرخی، اسماعیل صحابه، عبداله رمضان زاده، مسعود باستانی، فرشاد قربان‌پور، داود سلیمانی، بهزاد نبوی، محسن صفایی فراهانی، شبنم مددزاده، سعید متین‌پور، حسن فتحی، مهدی محمودیان، سعید ملک‌پور، آرش صادقی، فرشید فتحی، شاهین زینالی، آریا ارجمند، ساسان واهبی، علی ملیحی، محمد سیف، محمدجواد مظفر، هانیه فرشی، محمدصدیق کبودوند، علی‌اکبر عجمی، مهدیه گلرو، فرشته شیرازی، روناک صفارزاده، محبوبه کرمی، موسی ساکت، رضا ملک، سعید ماسوری، امیرخسرو دلیرثانی، زینب جلالیان، شیرکوه معارفی، فرح واضحان، سماء نورانی، مهوش ثابت، ضیا نبوی، فریبا کمال‌آبادی، جمال‌الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم، پرستو دوکوهکی، جواد امام، سعید جلالی‌فر، امیر خرم، فاطمه خردمند، علیرضا رجایی، حسین زرینی، سید علیرضا بهشتی شیرازی، فریدون سیدی‌راد، جلیل طاهری، محمدفرید طاهری قزوینی، محمد توسلی، سیامک قادری، ابوالفضل قدیانی، محسن محققی، محمدرضا معتمدیان و بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی-عقیدتی، از گروه‌های مختلف مردم ایران که گرایش‌های دموکراتیک را نمایندگی می‌کنند به اجرا گذاشته و در حال حاضر بسیاری از آنها تحت ستم هستند.نیروهای امنیتی و سرویس‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی، با استفاده از اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» به توجیه بازداشت‌های خودسرانه پرداخته و تمامی شواهد و مستندات نقض جدی و سیستماتیک حقوق بشر که خود در آن دست داشته‌اند را نابود می‌سازند. بر این اساس وکلا و مدافعان حقوق بشر از انجام وظیفه خود در دفاع از موکلانشان باز داشته می‌شوند. آنها تهدید شده و تعدادی از آنها بازداشت و زندانی شده‌اند. نسرین ستوده، عبدالفتاح سلطانی، هنگامه شهیدی، محمد سیف‌زاده و کوهیار گودرزی به این دلایل تحت فشار هستند.تنها جرم آنها این است که خواستار رعایت حقوق بشر در مورد هموطنانشان هستند.ایران به عنوان یکی از اعضای موسس سازمان ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر را امضاء نموده تا تمایل خود در پیوستن به جامعه جهانی برای ایجاد صلح و درک متقابل میان مردم را ابراز نماید.با وجود این، رهبران جمهوری اسلامی، بخشی از نقض مداوم این ارزش‌های جهانی هستند. اعمالی که آنها مرتکب می‌شوند یا دستور انجام آن را می‌دهند، شامل نقض جدی مفاد مندرج در این اعلامیه به ویژه بندهای ۲، ۳، ۵، ۷ ، ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۹ و بند ۲۰ پاراگراف اول و بند ۲۱.


تنها کاری که ما می‌توانیم انجام بدهیم این است که اسامی قربانیان را گزارش کنیم، شواهد مستند را تهیه نموده و دنیا را از وضعیت آنها آگاه نماییم.علاوه بر اسامی که ذکر کرده‌ایم، صد و حتی هزاران نفر هستند که در زندان به سر می‌برند، صدها، حتی هزاران نفر تحت تاثیر رفتارهای بی‌رحمانه، غیرانسانی و اهانت‌آمیز قرار گرفته‌اند.سکوت جامعه بین‌المللی در قبال وضعیت وخیم حقوق زندانیان سیاسی در ایران، می‌تواند منجر به تشدید سرکوب و تشویق جمهوری اسلامی به ادامه سیاست ترور بشود.بر اساس قوانین مذهبی، قانون اســاسی جمهوری اسلامی تمام قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی را در اختیـار آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی می‌گذارد، نهادی که بالاترین سلسله مراتب رژیم است.قدرتی که رهبر در اختیار دارد این امکان را به او می‌دهد که بدون هیچ محدودیتی، در تمام جنبه‌های زندگی عمومی و خصوصی مردم ایران دخالت کرده و آنرا کنترل کند.آقای علی خامنه‌ای به عنوان رهبر، ۶ عضو از ۱۲ عضو شورای نگهبان قانون اساسی را مستقیما تعیین می‌کند.این شورا بر اساس دستورالعمل رهبر افراد واجد شرایط را برای تصدی نهادهای سیاسی انتخاب می‌کند.عزل و نصب رئیس قوه قضائیه بر عهده رهبر است.رئیس قوه قضائیه سیاست کیفری که توسط رهبر تعیین می‌شود را اجرا می‌کند و ۶ عضو دیگر شورای نگهبان را مطابق با دستورات رهبر تعیین می‌کند.رهبر همچنین فعالیت اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، که وظیفه حفظ رژیم را بر عهده دارد و شامل ۶ عضو شورای نگهبان، رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه قضائیه و افراد دیگری که توسط او تعیین می‌شوند را کنترل می‌نماید.به علاوه، رهبر فعالیت مجلس خبرگان که نمایندگانش توسط مردم انتخاب می‌شوند ولی در واقع کاندیداهایی هستند که می‌بایست درخواست‌های او را که از طرف شورای نگهبان تفسیر می‌شود برآورده سازند، کنترل می‌نماید.وظیفه این شورا توسعه دکترین سیاسی-مذهبی به منظور حفظ اقتدار روحانیت در کشور است.در نهایت رهبر مقامات ارشد نظامی، انتظامی، امامان جمعه و رئیس رادیو و تلویزیون ملی را انتخاب می‌کند. به این ترتیب، آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی مسئول اصلی جنایات به وقوع پیوسته توسط جمهوری اسلامی است.برای یک زمان طولانی جمهوری اسلامی توانسته بود که چهره واقعی خود به عنوان یک دیکتاتوری مطلقه را مخفی نگهدارد.با این حال از زمان تقلب در انتخاب مجدد محمود احمدی‌نژاد، مردم ایران سرکوب فزاینده و بی‌سابقه‌ای را تجربه کرده‌اند که بر اساس طرح در نظر گرفته و آماده شده از سوی بالاترین مقامات رژیم به اجرا گذاشته شد.بنابراین، در جریان سرکوب اعتراضات مردمی پس از انتخابات سال ۲۰۰۹، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی مرتکب جنایاتی علیه بشریت شده‌اند که در ماده هفتم اساسنامه رم تعریف شده، از جمله:
قتل
زندانی کردن
شکنجه و تجاوز به عنف
ناپدید شدن اجباری
اذیت و آزار گروه‌های مختلف به دلایل سیاسی، مذهبی و جنسیتی
این جنایات در یک مکان معین یا منطقه خاص به وقوع نپیوسته بلکه در سراسر کشور و علیه همه شهروندان ایرانی صورت گرفته که تنها جرمشان، درخواست انتخابات آزاد و احترام به رای مردم بود.بر اساس شواهد موجود، روشن است که این جنایات عمدی، علیه جمعیت غیرنظامی انجام شده و تصمیمات سیاسی اجرای آن از سوی بالاترین مقامات رژیم و در درجه اول توسط آقای علی خامنه‌ای گرفته شده است.من، آقای علی خامنه‌ای را به عنوان مسئول اصلی تمام جنایاتی که علیه شهروندان ایران به وقوع پیوسته متهم می‌کنم. وقایعی که پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ به وقوع پیوسته، با همه مصادیق جنایت علیه بشریت که در ماده هفتم اساسنامه رم تعریف شده مطابقت می‌کند.من، روسای حکومت و دولت‌های کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد را فرا می‌خوانم تا بر اساس ماده ۱۳ ب اساسنامه رم، این جنایات را به دادستان دادگاه جنایی بین المللی ارجاع دهند تا بتوانند در مورد ارتکاب جنایات توسط رهبران جمهوری اسلامی علیه شهروندان ایران تحقیق نمایند.من همچنین روسای حکومت و دولت‌های کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد را فرا می‌خوانم تا با افزایش فشار قابل توجه بر رهبران جمهوری اسلامی، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی شوند.همانطور که جمهوری اسلامی از امضاکنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی است، جامعه جهانی باید رژیم ایران را به اجرای تعهدات بین‌المللی و برآورده ساختن حقوق اساسی مردم ایران، فرا بخواند.ما بر این باور هستیم که چنین واکنشی در پاسخ به رفتار رژیم ایران علیه شهروندان خود، یک پیام قوی به رهبران جمهوری اسلامی خواهد فرستاد.


عالیجنابان


گزارش ارتکاب جنایت علیه بشریت در ایران به دستور آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران که به همراه این نامه ارسال می‌شود، متمرکز بر ارتکاب جنایت علیه بشریت به منظور سرکوب مخالفت‌های مردمی پس از تقلب در انتخاب مجدد محمود احمدی‌نژاد در ژوئن ۲۰۰۹ است.با این حال از ۳۳ سال گذشته جمهوری اسلامی، سیاست و کارنامه سیاهی از ظلم و ستم علیه جوامع قومی و اقلیت‌های مذهبی که از خود بجا گذاشته است. ما قصد داریم شواهد و مستندات بدرفتاری و نقض حقوق اساسی این بخش از شهروندان ایرانی را در گزارش دیگری طبقه بندی و ارائه نماییم.من، محترمانه از شما درخواست می‌نمایم که این موضوع مبرم و اساسی را به دادگاه جنایی بین‌المللی ارجاع نمایید. به شما اطمینان می‌دهم، مادامی که جمهوری اسلامی مجبور به احترام حقوق اساسی شهروندان ایرانی نشود، مشکلات ایجاد شده توسط این رژیم حل و فصل نخواهد شد.
رضا پهلوی
خودنویس

زنان ایران قربانی خشونت و تبعیض جمهوری اسلامی


سران جمهوری اسلامی از روز اول اعتقادی به زنان و حضورشان در عرصه های اجتماعی نداشتند به همین رو برای آنان موانع فراوانی به وجود آوردند. خانه نشینی، حجاب اجباری، حذف از موقعیت های کلیدی و نگاه ابزاری به آنان، مزدی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به زنان داده شد.به رغم امکاناتی نظیر تحصیل و کار بیرون از خانه که برای زنان فراهم آمده، جمهوری اسلامی از همان آغاز تاکنون به زن به عنوان مادر و نگاهبان خانه نگریسته است . ترجیح سیاست گذاران ایران نگاه داشتن زنان در خانه است. در واقع نگاه سنتی سران ایران که همواره می کوشد وجهه ای روشنفکرانه و مدرن به خود بگیرد در تعارض میان باورهای خود و آنچه جامعه زنان ایرانی از او می خواهد، دست و پا می زند و از حل این تناقض آشکار عاجز است.متاسفانه نگاه مذکر دولتمردان ایران، همواره زنان را به عنوان عامل وسوسه های شیطانی برای گمراه کردن مردان دیده است و این یعنی همان نگاه جنسیتی به زن. در نگاه آنان حضور زن در کنار مرد مفسده انگیز است بنابراین یا باید زنان را خانه نشین نمود و یا در عرصه های اجتماعی، از همراهی شان با مردان جلوگیری و آنها را از یکدیگر جدا کرد. در راستای این تفکرات متحجر است که دانشگاه ها تک جنسیتی می شوند، اتاق زنان از مردان در ادارات جدا می گردد، زنان حق ورود به ورزشگاه ها را پیدا نمی کنند و ... در این میان هیچگاه فریادهای زنان در رفع این تبعیض ها شنیده نمی شود .از شاهکارهای جمهوری اسلامی قانون حجاب اجباری است که پس از پیروزی انقلاب بر زنان آزاده ایران تحمیل شد، همان که امثال طاهره قرۀ العین از دوران قاجار با آن به مخالفت و مبارزه برخاسته بودند و تحمل نشدند. اجباری کردن حجاب یعنی سلب اختیار زنان در گزینش آنچه خود می خواهند. امروز مسائلی که در جوامع مدرن و آزاد، اصلاً  مطرح نیست ، در ایران چنان دغدغه خاطری برای حاکمان فراهم کرده اند که روزگار مردم را دائم تلخ می کنند. دنیا امروز بر این باور است که دخالت در امور شخصی افراد با چارچوب های مورد نظر یک جامعه آزاد همخوانی ندارد. حکومت دموکراتیک، پسندهای خود را به شهروندان تحمیل نمی کند و موضوع زمانی شکلی از فاجعه به خود می گیرد که به یاد می آوریم زنان ایران چه مسلمان و غیر مسلمان عمدتا اعتقادی به پوشش اجباری ندارند ، واقعیتی که به راحتی می توان در جامعه مهاجران ایرانی ساکن در کشورهای دیگر دنیا دید .عمده مشکل حاکمان ایران برآمده از آنجاست که به زن فارغ از جنسیت به عنوان انسانی کارآمد و صاحب اندیشه نمی نگرند و تنها به شعارگویی بسنده می کنند. زنان ایران سهمی در حوزه های سیاست گذاری ندارند. تصمیم ها بدون دخالت و حضور آنان گرفته می شود؛ تصمیم هایی مردانه درباره زنان!سال هاست که جمهوری اسلامی، غرب را به باد انتقاد گرفته و منش کشورهای آن سامان را نکوهش کرده تنها به این بهانه که نگاه این کشورها به زنان نگاهی ابزاری است در حالیکه در عمل خود نیز به راهی می رود که دیگران را به سبب آن سرزنش می کند. امروزه در همان جوامع مورد اشاره، حمایت قانونی از زنان، آشکارا منشی دموکراتیک را به نمایش می گذارد، منشی که جای خالی آن در ایران همواره به چشم می آید و زنان را در برابر خشونت های در خانه و اجتماع بی پناه می گذارد. امروز زنان ایران به رغم جمعیت وسیع، از اقلیت ها به شمار می آیند، اقلیت های فاقد حق و حقوق برابر.معمولاً تصمیم هایی که در ایران برای جامعه زنان گرفته می شود به جوامع پیشامدرن و به ایران بیش از صد سال قبل می رسد، به نوع تفکرات حاکم در دوره قاجار و حتی پیش از آن و چنانکه می دانیم دموکراسی یکی از مقوله های گره خورده با مدرنیته است. همین تناسب ساده نشان می دهد حکومت ایران حکومتی دموکراتیک نیست زیرا نوع تفکر حاکم بر آن تفکر مدرن نیست. دولت متناقض ایران از یک سو در راستای همسو نشان دادن خود با جوامع آزاد و مدرن راه را برای تحصیل زنان باز می گذارد و از آن پس با نشان دادن رویه اصلی سکه عملاً موانع فراوانی برای بهره برداری از این دانش ایجاد می کند. جمهوری اسلامی همواره نقش یک بازدارنده و سرعت گیر را برای زنان بازی می کند زیرا به زن به عنوان جنس دوم می نگرد. در ایران اقلیت ها همواره دوم هستند؛ شهروند درجه دوم، جنس درجه دوم و... بنابراین زنان هم به عنوان جنس درجه دوم همواره دنباله رو مردان هستند، مردانی که گاه بسیار ناتوانند اما از آنجایی که حکومت راه های رقابت سالم را سد کرده، همواره همین مردان ناتوان، مقتضیات جامعه زنان را تعیین می کنند.تاریخ جمهوری اسلامی نشان می دهد که به رغم ادعاهای موجود، مردان ناتوان، همواره توانایی خود را با خشونت به رخ جامعه زنان کشیده اند. این نگاه خشونت آمیز از یک سو فعالیت های اجتماعی زنان ایرانی را محدود می کند و از سوی دیگر چون سوهان به جان روح و جسم آنان می افتد.با وجود تمام این موانع، جامعه پویای زنان ایران که تقریباً از پیش از مشروطه حضور در عرصه های اجتماعی را تجربه کرده ـ و نام زنانی چون قرة العین، زینب پاشا، بی بی مریم بختیاری را در تاریخ ثبت نموده ـ  در سی و چند سال گذشته همواره به دفاع از حقوق خود برخاسته و در موقعیتی نابرابر جانانه کوشیده است. با وجود نامردمی های بسیار،  باز مهربانی های خود را از مردم و کشور دریغ نکرده اند. جبهه های جنگ نمونه های فراوانی از دلاوری های آنان را به یاد دارد، عرصه های دانش، سیاست و فرهنگ هیچگاه خدمات آنان را از یاد نخواهد برد،  هرچند سردمداران ایران از کنار این خدمات به آسانی گذشته، یا کمر به حذف آنان بسته و یا به آنها چنگ و دندان نشان داده اند.تاریخ، آزارها، شکنجه ها، خشونت ها، زندان ها، اعدام های اعمال شده در حق زنان را در جمهوری اسلامی از یاد نخواهد برد. شاید نسل جوان امروز نام بسیاری از زنان قربانی شده اوایل انقلاب را به خاطر نداشته باشد و شاید نداند که این قربانیان گاه به بهانه های واهی و غیر انسانی به طناب اعدام سپرده شدند، شاید امروز کسی کمتر نامی از فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش دوران محمدرضاشاه پهلوی را شنیده باشد که به حکم صادق خلخالی با عنوان مفسدفی الارض به طرز فجیعی اعدام شد، امّا بی تردید نام زنانی چون ندا آقاسلطان، ترانه موسوی، هدی صابر، شبنم مددی و... را می شناسد. نسل جوان و پرسشگر امروز می داند در زندان های جمهوری اسلامی چه بر زنان رفته است و چگونه مردان هرزه حیوان صفت، پاکدامنی شان را به ریشخند گرفتند و با تجاوز به آنان نفرین ابدی تاریخ را به جان خریدند.نسل جوان امروز نام نسرین ستوده را در خاطر دارد و می داند تنها به دلیل حمایتش از برخی زندانیان سیاسی و پذیرفتن وکالت آنان  راهی زندان اوین شد، به جرم واهی اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام. امروز جوانان ایران می دانند برخلاف نگاه متحجر برخی در ایران، زنان، وابستگان ضعیف به مردان نیستند و می توانند خواب دژخیمان را آشفته کنند تا جایی که برای مهار قدرتشان، از سر ضعف، آنان را به بند بکشند.امروز نسل جوان امثال سمیه توحیدلو را می شناسد که روح و جسمشان به باد تازیانه دژخیمان گرفته شد تنها به این دلیل که حرفی برای گفتن داشتند. سمیه توحیدلو را به جرم توهین به رئیس جمهور تازیانه زدند و دنیا می داند ماجرا نه آنگونه بود که رسانه های خودفروخته و در خدمت سردمداران ایران روایت کردند.امروز نسل جوان ایران می داند به رغم موانع فراوانی که جمهوری اسلامی برای زنان به وجود آورده، این جامعه و قشر فعال، در عرصه های گوناگون خوش درخشیده و همواره خاری در چشم حاکمان ایران بوده است. نسل جوان امروز از نقش زنان و دختران دانشجو، در جنبش های اخیر که پرسشگرانه سران ایران را به چالش کشیدند، با خبر است. عرصه خبر و رسانه نیز مدیون خدماتی است که خبرنگاران و روزنامه نویسان زن در آگاهی بخشی به ایرانیان انجام داده است. امروز همگان می دانند شهیدانی چون سهراب اعرابی محصول نوع تربیت زنانی هستند که آزادی و آزادی خواهی را به فرزندان خود آموخته اند، تربیت آزادگان در جامعه ای بسته و مستبد، کار دشواری است که مادران ایرانی از پس آن برآمده اند.اگر قلم در این اوضاع بگرید رواست، با این همه من بر آنم در آینده ای نه چندان دور جامعه آزاد ایران، به تمام آحاد خود از زن و مرد، بی دین و دیندار، مسلمان وغیر مسلمان به یک چشم خواهد نگریست. زنان خود انتخاب خواهند کرد در چه نوع فعالیت هایی و با چه ظاهری شرکت داشته باشند. در آن روز هیچ کس زنان را به سبب زن بودن تحقیر نخواهد کرد و توانایی هایی آنان را نادیده نخواهد گرفت. جامعه آزاد ایران میان جنسیت ها تفاوت قائل نخواهد شد و به جای گرفتن نوک پیکان انتقاد به سوی زنان، مردان باظرفیت تربیت خواهد کرد ـ مردانی که تعامل با انسان ها را فارغ از آنکه زن هستند یا مرد ـ بدانند.
بهروز بهبودی
نیویورک ۱۵ ژانویه ۲۰۱۲
بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران

علیرضا صبوری به خاک سپرده شد اما قاتلان همچنان در قدرت هستند


روز گذشته جمعه ۲۰ ژانویه مراسم خاکسپاری و بزرگداشت علیرضا صبوری جوان ۲۳ ساله ایرانی در برلین برگزار شد. علیرضا از جمله جوانانی بود که در راهپیمایی سکوت روز ۲۵ خرداد در تهران توسط تک تیرانداز مستقیم به سرش تیر خورده بود. به گزارش خانم اختر قاسمی بستگان علیرضا در آلمان طی تلاشی دو ماهه موفق شدند پیکر علیرضا را به آلمان منتقل کنند تا حداقل در خانه ابدی با آرامشی در نزدیکی بستگان خود بخوابد! مراسم خاکسپاری با حضور مادر علیرضا و بستگان به همراه صدها ایرانی برگزار شد. و پس از آن مراسم یاد بود برگزار شد. در این مراسم فیلم ها و عکس هایی از علیرضا به نمایش گذاشته شد. فیلم گفتگوی خواهر علیرضا با او زمانی که او از بیمارستان مرخص شده بود ولی هنوز نمی توانست صحبت کند، بسیار تاثر برانگیز بود. 


در روز ۲۵ خرداد سال ۱۳۸۸  چه اتفاقی افتاد؟


اون روز همه آمده بودند برای یک تظاهرات مسالمت آمیز بین میدان انقلاب تا آزادی ، جمعیت زیادی آمده بودند برای اعلام اعتراض یکی از آنها هم علیرضا بود من خودم یادم هست داشتیم با موج مردم حرکت می کردیم از بالای ساختمانها سنگ پرتاب می کردند به چه بزرگی که به سر یکی از آقایون در نزدیکی من اصابت کرد در جا افتاد ومردم آمدند به کمکش وبردنش این سنگها چیزی از گلوله کم نداشت. وقتی که جمعیت در میدان آزادی روبروی پایگاه بسیج ۱۱۷ گردان عاشورا جمع بودند شروع کردند به تیر اندازی به سمت مردم و مردم زخمی شدند علیرضا از جمله کسانی بوده که آمده بوده کمک کند وقتی علیرضا می دوید تا کمک کند به آنها گلوله ای به پیشانی اش می خورد می گفت “فقط یه لحظه احساس کردم یه چیزی توی سرم منفجر شد و دیگه همه جا تاریک شد “، مردمی که اونجا بودن او را با ماشین می رسانند به بیمارستان ، همون موقع عملش می کنند قسمتی از گلوله را خارج می کنند ولی بازم ترکشهایش توی سرش می ماند یک ماه توی کما بوده پرستارها ناامید می شوند و ترسیده بودند که برایشان دردسر نشود و زودتر دستگاهها رو قطع کنند ولی دکتر مخالفت می کند وعلی به هوش می یاد ولی فراموشی داشت، یه طرف بدنش فلج بود، کنترل ادرار و مدفوع و قدرت تکلم هم نداشت ما در این مدت بسیار دنبالش گشتیم هر روز به بیمارستانها و پزشکی قانونی تماس می گرفتم مراجعه می کردم خبر می گرفتم بیمارستانها می گفتند جسدها رو بر می دارند می برند هیچ اسمی نداریم که به شما بگوییم مسئول بیمارستان هم نمی خواستند مسئولیتی در این مورد داشته باشند، به کهریزک هم رفتم آنجا پیکرهای زیادی رو دیدم بیشتر ضربه توی صورتشون خورده بود و دیدنشون خیلی تکان دهنده بود روزهای زیادی هم پشت در اوین رفتم . بعد از چند روز حافظه اش کمی بر می گرده و شماره خواهرم را می دهد و خانواده را مطلع می کنند او را به اسم بیمار تصادفی تشکیل پرونده داده بودند که مشکلی پیش نیاد و یک جراحی سنگین دیگه هم باز انجام دادند و فیزیوتراپی کردند و عشق به زندگی خودش کمک کرد ۶-۷ ماه طول کشید که حالش بهتر شد.می گفت می خندید شاد بود و خوشحال بود که برگشته می گفت من رفته بودم و در زمانی که توی کما بودم همه چی اونقدر روشن بود دلم نمی خواست برگردم ولی برای مامان نگران بودم .
خبرنگاران سبز

۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

خامنه ای فرمان قتل احمدی نژاد را داد!


یک تارنمای خبری نزدیک به اصولگرایان در ایران نوشت که خامنه ای قصد دارد محمود احمدی نژاد را به قتل برساند. رها نوشت که وابستگان به رهبر رژیم قصد دارند محمود احمدی نژاد را ترور کنند و سپس آقای اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر ریاست جمهوری را مسئول این قتل معرفی کنند.پیشتر برخی از هواداران خامنه ای در سخنانی مشکوک گفته بودند: همانگونه که کشمیری، رجایی را به قتل رساند و در ترور او نقش داست، رحیم مشایی نیز می خواهد احمدی نژاد را به قتل برساند.ناظران می گویند خامنه ای که از نافرمانی های احمدی نژاد به ستوه آمده است ولی به دلیل حمایت کاملی که در انتخابات دو سال و نیم پیش از او کرد، نمی تواند وی را برکنار کند، حال دارد زمینه سازی می کند تا با ترور احمدی نژاد، هم از دست او راحت شود و هم با منتسب کردن قتل به آنچه “جریان انحرفی” نامیده شده، گروه دیگری از افرادی را که کمی با ولی فقیه زاویه دارند، تار و مار کند.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از رادیو اسرائیل و وبسایت رها پرس
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

وقتی «واحدی»، یقه دادستان «گازگیرِ ابوالفشن» را می‌گیرد


به دنبال سخنان اخیر محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور در رونمایی کتاب «کروبی رو به سقوط» که گفته بود ادعاهای دبیر کل حزب اعتماد ملت در باره «تجاوزها» سندیت ندارد، مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی در مطلبی که امروز منتشر شده، با ذکر مواردی از «ساده‌لوحی» وزیر سابق اطلاعات، به ادعاهای او پاسخ گفته است. محسنی‌ اژه‌ای بعد از گاز گرفتن عیسی سحرخیز در سال‌های گذشته به «گازگیر» و به خاطر «مانکن» شدن پسرش، به «ابوالفشن» معروف شده است.


متن کامل مطلب مجتبی واحدی که در سایت سهام‌نیوز منتشر شده به شرح زیر است:


میگویند هرکس تنها به قاضی برود راضی بر میگردداما گمان میکنم سخنان عقده گشایانه محسنی اژه ای در مورد شیخ شجاع ـ مهدی کروبی ـ حتی خود او را هم راضی نمی‌کند.دادستان کل جمهوری اسلامی‌، تا قبل از افتضاحات سال ۸۸ بیش از هر چیز به خاطر پرتاب قندان به طرف سحرخیز و « گاز گرفتن » آن روزنامه نگار شجاع‌، مورد توجه رسانه ها بود اما پس از تحقیر توسط احمدی نژاد و برکناری حقارت آمیز از سرپرستی وزارت اطلاعات‌، به توصیه رهبر جمهوری اسلامی‌، جایگاه دادستانی کل کشور را غصب نمود ودر آن جایگاه‌، خبرساز شد‌. رهبر از این توصیه‌، دو هدف را تعقیب می‌نمود‌. نخست آنکه در جنگ با احمدی نژاد بر تعداد یاران خود بیفزاید‌. ( این جنگ ازنخستین روزهای پس از کودتای بیست ودوم خرداد ۸۸ آغاز شده بود اما تنها نزدیکان رهبر واحمدی نژاد از آن مطلع بودند )‪.هدف دوم آقای خامنه ای از نشاندن این شیخ بی عدالت بر کرسی دادستانی کل‌، جبران ضعفهای مفرط و جلوگیری از گاف دهی‌های رسواگر رئیس بی لیاقت قوه قضائیه ـ شیخ صادق لاریجانی ـ بود.پس از انتساب به دادستانی کل کشور‌، محسنی اژه ای سایر خصلت‌های مخفی مانده خویش را نیز بر ملاساخت. از جمله‌، به محض بر کناری سعید مرتضوی از دادستانی تهران‌، او را به معاونت خویش برگزید تا سایر آدمکشان حرفه ای حاکمیت نیز بدانند اگر بنا بر مصلحت‌های موقت‌، از یک سِمت مهم برکنار شوند بلافاصله در جایگاهی مهم تر به فعالیت‌های ضد بشری خود ادامه خواهند داد.در مورد رفتار ضد عدالت محسنی اژه ای در سه دهه اخیر به ویژه آنچه که او در دو سال و چند ماه پس از کودتای ۸۸ انجام داده‌، سخن بسیار است اما بهانه اصلی این یادداشت، آخرین سخنان این شیخ بی اراده و عدالت ستیزاست. دادستان رهبر که برای تکمیل اقدام کینه جویانه یار غار خویش ـ خسرو خوبان ملقب به روح اله حسینیان ـ علیه کروبی در مراسم رونمایی یک کتاب حضور یافته بود سخنانی گفت که برای اکثریت مردم ایران و صاحبان خرد‌، بی ارزش است اما بی پاسخ گذاشتن آن می‌تواند موجب توهم او و اربابانش شود‌. محسنی اژه ای در این سخنرانی تلاش کرد مهدی کروبی را روحانی ساده لوحی جلوه دهد که تحت تأثیر القائات دشمن‌، ادعاهایی در خصوص « وقوع تجاوز در زندان‌های ولی فقیه » مطرح نموده است.اژه ای که همیشه مایل است خود رامتفکر و هوشمند نشان دهد در حالی کروبی شجاع را به « ساده لوحی »متهم کرد که از انتشار فیلمی رسوا گر در مورد خود او‌، کمتر از سه سال می‌گذرد‌. دادستان کل رژیم کودتا‌، در آن فیلم همچون « شاگردی حرف شنو » در محضر کسی نشسته که خودش را دارای قدرتی خارق العاده برای درمان همه بیماری ها می‌داند .«محمد علی اکبری » که محسنی اژه ای برای بهره گیری از فیوضات او‌، عبا و عمامه را به کناری نهاده‌، همان کسی است که قوه قضائیه ایران‌، او را به کلاهبرداری و فریب زنان و دختران‌، متهم می‌نماید‌. نمی‌دانم اتهاماتی که قوه قضائیه علیه « علی اکبری » مطرح کرده‌، تا چه حد دقیق است اما یقین دارم ادعای این فرد در خصوص مداوای اغلب بیماری ها با هیچ معیار علمی و تجربی‌، قابل قبول نمی‌باشد .اوج ساده لوحی شیخ غلامحسین محسنی اژه ای‌، زمانی آشکارتر می‌شودکه او در پایان فیلم‌، تأثیر پذیری ساده لوحانه و خنده آور از میزبان خویش را علنی می‌سازد‌. در این صحنه از فیلم‌، محسنی اژه ای قلم به دست می‌گیرد و متن دیکته شده توسط « علی اکبری » را عیناً قلمی می‌نماید تا مشکل او در برخی نهادهای حکومتی‌، حل و فصل گردد. درواقع دادستان پُر مدعای رهبر‌، نامه ای می‌نویسد تا فعالیت بخش هایی دیگر از قوه قضائیه را « ساده لوحانه » یا ظالمانه‌، جلوه دهد!
کمتر از سه سال پس از انتشار این فیلم رسواگر‌، محسنی اژه ای که به حق باید او را مجسمه ساده لوحی و دیکتاتوری نامید ،به برکت دسترسی به رسانه‌های حکومتی ودر حالی که کروبی به هیچ رسانه ای برای پاسخگویی دسترسی ندارد اتهاماتی را علیه شیخ شجاع مطرح می‌نماید‌. محسنی اژه ای در واقع « ساده لوحی اثبات شده خویش » را به کسی نسبت می‌دهد که رفتار هوشمندانه او در در دو سال و نیم اخیر‌، خواب را از چشم رهبر و مزد بگیران او ربوده است.اما اصل داستان چیست وچه چیز موجب انفجار عقده‌های سران حکومت نسبت به کروبی شجاع شده است?در نخستسن هفته‌های پس از کودتای۲۲ خرداد ۸۸‌، گروهی از جوانان مظلوم این کشور، خود را به دفتر کروبی رساندند تا ظلمی را که در زندانهای کودتا برآنان رفته بود با شیخ در میان بگذارند‌. من در آن روزهادر ایران حضور نداشتم اما مرتباً با شیخ در تماس بودم و رنج او ازشنیدن این اخبار را درک می‌کردم‌. نخستین فرض شیخ آن بودکه « اتهامی علیه مأموران وزندانبانان » مطرح شده و او باید از « عدم وقوع آن » مطمئن شود‌. لذا موضوع را به صورت محرمانه برای کسی نوشت که او هم نسبت به نحوه برگزاری انتخابات وحوادث پس از آن معترض بود در عین حال هنوز دستی در حکومت داشت‌. با گذشت زمانی نسبتاً طولانی از نامه نگاری با رفسنجانی‌، هیچ پاسخی به دست کروبی نرسید و لذا او به ناچار‌، نامه خویش را علنی ساخت تا بلکه فریاد رسی پیدا شود‌. نخستین واکنش سران حکومت به گونه ای بودکه کروبی را قانع نمود حداقل دربخشی از حکومت‌، عزم جدی برای مقابله با این مفسده وجوددارد‌. کروبی با بهره گیری از تلاش‌های معلم شجاع ـ محمد داوری ـ اسنادو ومدارک ارائه شده توسط بیست وچهار قربانی را جمع آوری وبه قوه قضائیه فرستاد‌. در آن زمان برای کروبی این یقین نسبی حاصل شده بودکه تجاوزاتی به وقوع پیوسته اما حاکمیت با آن مخالف بوده است‌. تا چندهفته نیز مقامات عالی رتبه قضایی ،برای پیگیری موضوع همراهی می‌کردند اما ناگهان امریه ای از بیت رسید و روندپیگیری‌، جای خود را به تکذیب و فشار بر قربانیان و همکاران کروبی داد .علت هم مشخص بود : اراده سران نظام بر این تعلق گرفته بود که از عاملان این تجاوزات که درواقع تثبیت کننگان حکومت بودند حمایت نمایند!
به صراحت می‌گویم بر اساس آخرین مذاکراتی که باآقای کروبی داشته‌ام بر خلاف ادعاهای یک طرفه و زبونانه محسنی اژه‌ای‌، نه تنهاشیخ شجاع نسبت به «عدم وقوع تجاوز» قانع نشده بلکه او اکنون معتقد است «تجاوزات‌، اتفاق افتاده و متجاوزان‌، مورد حمایت نهادهای قدرت هستند».دربخش دوم این یادداشت علیرغم میل باطنی‌، چند نکته را یادآوری می‌کنم تا مخاطبان بدانند دادستان ساده لوح جمهوری اسلامی‌، در هیچ زمینه ای قادر به اعمال قدرت واراده خویش نیست و تنها به عنوان یک امربر بی سواد‌، دستوراتی را که به او می‌دهند از تریبونهای عمومی بیان می‌کند‌. ضمن آنکه اوخود بهتر از هر کس می‌داند حمایت‌های بی منطق و ظالمانه اش از رهبر وعملکرد او‌، تنها به منظور حفظ جایگاهی است که بدون داشتن صلاحیت‌، آن را غصب نموده است‌. محسنی اژه ای حتما پاییز یکهزار و سیصد وشصت ونه را به یاد می‌آورد که به بیمارستان « خاتم الانبیا » آمده بودتا از رئیس مجلس سوم – شیخ مهدی کروبی – عیادت نماید‌. او که آن روز کت وشلوارآبی روشن به تن داشت آه می‌کشید و از اینکه « کمتر از دوسال بعد از فوت امام‌، رفتاررهبر و رئیس جمهور مورد حمایت او ـ رفسنجانی ـ کشور وانقلاب را در مسیر انحراف قرار داده بود »ابراز تأسف می‌کرد‌. محسنی اژه ای همان است ورهبر هم یا همان است یا بسیار بدتر از آن روز! انحراف در کشور هم هزاران بار بیشتر از روزی است که آه از نهاد محسنی اژه ای بلند بود.پس با اطمینان می‌گویم تنها مشوق دادستان بی اراده برای انکه عدالت را اینگونه قربانی نماید و علیه یک زندانی که قدرت دفاع از خویش ندارد‌، دروغ پراکنی کند آگاهی او نسبت به کینه ای است که رهبر‌، نسبت به کروبی دارد.محسنی اژه ای اگر کوچک ترین اراده ای از خودداشت کمی در خصوص فساد‌های بزرگ سخن می‌گفت که خود‌، رسیدگی کننده به آنهابوده است‌. او حتماً به یاد دارد که در اواخر بهار سال یکهزار وسیصد وهفتاد ودو،به دفتر آقای کروبی در انتهای خیابان پاسداران – همان محلی که بعدها توسط روح اله حسینیان اشغال و با انجام هزینه‌های کلان‌، به مرکز برگزاری جشن و میهمانی‌های گران قیمت تبدیل شد- آمده بودتا گزارشی از اختلاس‌های کلان در «دخانیات » ارائه نماید‌. آن روز محسنی اژه ای از اثبات « حاتم بخشی یک میلیارد تومانی » مدیر عامل دخانیات سخن میگفت که « سیصد میلیون تومان آن نصیب شیخ احمد جنتی شده بود و سهم رئیس ستاد اقامه نماز کشورازآن‌، یکصدمیلیون تومان بود »‌. دادستان ساده لوح و کم سواد جمهوری اسلامی‌، شاید ازاصول حقوقی اطلاع زیادی نداشته باشد اما به خوبی می‌داند که رقم اعطایی از نیمه دهه شصت تا اوایل دهه هفتاد به کسانی مانند جنتی‌، دهها برابرارزشمند تر از امروز بوده است .اما مگر محسنی اژه ای با اختیار خود سخن می‌گوید که بتواند از این افتضاحات‌، حرفی بزند؟
محسنی اژه ای که در برابر منطق سحرخیز ،به طرف او قندان پرتاب کرد و برای اثبات قدرت خویش‌، اورا « گاز » گرفت کسی است که حتی بر خانه خویش تسلطی ندارد‌. من بر خلاف رویه حاکم بر جمهوری اسلامی‌، نمی‌خواهم رفتار فرزندان محسنی اژه ای را به حساب او بگذارم‌. حتی معروف شدن پسر دادستان رهبر به « مدل فشن » را نیز موضوع قبیحی نمی‌دانم ،اما بحث بر سررفتار قوه قضائیه با سایر جوانانی است که مانند فرزند محسنی اژه ای‌، موهای خود را با حالت‌های خاص آرایش می‌کنند و شلوار جین پاره پاره می‌پوشند‌. این شیخ پُرمدعا ـ که به رسم اعراب باید او را « ابو الفشن »‌نامید ـ نه می‌تواند فرزند خود را به رعایت الگوهایی که مورد نظر سران نظام است تشویق نماید و نه از آن قدرت بر خوردار است که مانع برخورد قوه قضائیه‌، با کسانی شود که لباس ورفتار آنها مانند فرزند «مانکن گونه» دادستان کل جمهوری اسلامی است .تنها قدرت نمایی محسنی اژه ای آنست که وقتی فرزندش با اتومبیل چند ده میلیونی در خیابانهای تهران خودنمایی می‌کند و حقارت‌های دوره جوانی پدررا جبران می‌نماید کسی مزاحم اونشود واو آزادانه‌، کارهایی را انجام دهدکه سایر جوانان حق انجام آن را ندارند.نمونه‌های فوق تنها بخشی از مسائلی است که بی ارادگی و اَمربر بودن « دادستان ساده لوح و خشن رهبر»‌را آشکارمی سازد‌. اما در خصوص رفتارشخصی و سوءاستفاده‌های اونیز نکاتی قابل طرح است‌. این‌ها را از آن جهت می‌نویسم تا گمان نکند دسترسی بی حساب و کتاب او به بوق‌های تبلیغاتی و محرومیت منتقدان از تریبون‌های عمومی‌، از یکسو به او اجازه می‌دهد هرگونه که مایل است علیه بزرگانی همچون کروبی شجاع، لجن پراکنی کند و ازسوی دیگر او را از پاسخگویی نسبت به زندگی پُر ابهامش‌، معاف می‌نماید‌. محسنی اژه ای که مسئولیت رسیدگی به پرونده فساد مالی اخیر را دارد خوب است برای مردم توضیح دهد در سالهای اولیه انقلاب با چه لباس و ظواهری به تهران آمد و اکنون در چه خانه ای و در کدام نقطه تهران زندگی میکند؟ این توضیحات بار دیگر نشان خواهد داد اوبابت عقده گشایی نسبت به شخصیتهای محبوب ملت همچون مرحوم آیت اله منتظری و نیز خشونت علیه پاک ترین جوانان آزادیخواه ایران‌، از چه مواهب مالی درکنار رانت‌های سیاسی برخوردارشده است.

دادسِتانگازگیر،شیخسادهلوحیا « ابوالفشن »‌ ؟
‪ ‬
‪ می‌گویند هرکس تنها به قاضی برود راضی بر میگردداما گمان میکنم سخنان عقده گشایانه محسنی اژه ای در مورد شیخ شجاع ـ مهدی کروبی ـ حتی خود او را هم راضی نمی‌کند.دادستان کل جمهوری اسلامی‌، تا قبل از افتضاحات سال ۸۸بیش از هر چیز به خاطر پرتاب قندان به طرف سحرخیز و « گاز گرفتن » آن روزنامه نگار شجاع‌، مورد توجه رسانه ها بود اما پس از تحقیر توسط احمدی نژاد و برکناری حقارت آمیز از سرپرستی وزارت اطلاعات‌، به توصیه رهبر جمهوری اسلامی‌، جایگاه دادستانی کل کشور را غصب نمود ودر آن جایگاه‌، خبرساز شد‌. رهبر از این توصیه‌، دو هدف را تعقیب می‌نمود‌. نخست آنکه در جنگ با احمدی نژاد بر تعداد یاران خود بیفزاید‌. ( اینجنگ ازنخستین روزهای پس از کودتای بیست ودوم خرداد ۸۸آغاز شده بود اما تنها نزدیکان رهبر واحمدی نژاد از آن مطلع بودند )‪.هدف دوم آقای خامنه ای از نشاندن این شیخ بی عدالت بر کرسی دادستانی کل‌، جبران ضعفهای مفرط و جلوگیری از گاف دهی‌های رسواگر رئیس بی لیاقت قوه قضائیه ـ شیخ صادق لاریجانی ـ بود.پس از انتساب به دادستانی کل کشور‌، محسنی اژه ای سایر خصلت‌های مخفی مانده خویش را نیز بر ملاساخت.از جمله‌، به محض بر کناری سعید مرتضوی از دادستانی تهران‌، او را به معاونت خویش برگزید تا سایر آدمکشان حرفه ای حاکمیت نیز بدانند اگر بنا بر مصلحت‌های موقت‌، از یک سِمت مهم برکنار شوند بلافاصله در جایگاهی مهم تر به فعالیت‌های ضد بشری خود ادامه خواهند داد.در مورد رفتار ضد عدالت محسنی اژه ای در سه دهه اخیر به ویژه آنچه که او در دو سال و چند ماه پس از کودتای ۸۸انجام داده‌، سخن بسیار است اما بهانه اصلی این یادداشت، آخرین سخنان این شیخ بی اراده و عدالت ستیزاست. دادستان رهبر که برای تکمیل اقدام کینه جویانه یار غار خویش ـ خسرو خوبان ملقب به روح اله حسینیان ـ علیه کروبی در مراسم رونمایی یک کتاب حضور یافته بود سخنانی گفت که برای اکثریت مردم ایران و صاحبان خرد‌، بی ارزش است اما بی پاسخ گذاشتن آن می‌تواند موجب توهم او و اربابانش شود‌. محسنی اژه ای در این سخنرانی تلاش کرد مهدی کروبی را روحانی ساده لوحی جلوه دهد که تحت تأثیر القائات دشمن‌، ادعاهایی در خصوص « وقوع تجاوز در زندان‌های ولی فقیه » مطرح نموده است.اژه ای که همیشه مایل است خود رامتفکر و هوشمند نشان دهد در حالی کروبی شجاع را به « ساده لوحی »متهم کرد که از انتشار فیلمی رسوا گر در مورد خود او‌، کمتر از سه سال می‌گذرد‌. دادستان کل رژیم کودتا‌، در آن فیلم همچون « شاگردی حرف شنو » در محضر کسینشستهکهخودش را دارای قدرتی خارق العاده برای درمان همه بیماری ها می‌داند .«محمدعلیاکبری » که محسنی اژه ای برای بهره گیری از فیوضات او‌، عبا و عمامه را به کناری نهاده‌، همان کسی است که قوه قضائیه ایران‌، او را به کلاهبرداری و فریب زنان و دختران‌، متهم می‌نماید‌. نمی‌دانم اتهاماتی که قوه قضائیه علیه « علی اکبری » مطرح کرده‌، تا چه حد دقیق است اما یقین دارم ادعای این فرد در خصوص مداوای اغلب بیماری ها با هیچ معیار علمی و تجربی‌، قابل قبول نمی‌باشد .اوج ساده لوحی شیخ غلامحسین محسنی اژه ای‌، زمانی آشکارتر می‌شودکه او در پایان فیلم‌، تأثیر پذیری ساده لوحانه و خنده آور از میزبان خویش را علنی می‌سازد‌. در این صحنه از فیلم‌، محسنی اژه ای قلم به دست می‌گیرد و متن دیکته شده توسط « علیاکبری » را عیناً قلمی می‌نماید تا مشکل او در برخی نهادهای حکومتی‌، حل و فصل گردد.درواقع دادستان پُر مدعای رهبر‌، نامه ای می‌نویسد تا فعالیت بخش هایی دیگر از قوه قضائیه را « ساده لوحانه » یا ظالمانه‌، جلوه دهد!
کمتر از سه سال پس از انتشار این فیلم رسواگر‌، محسنی اژه ای که به حق باید او را مجسمه ساده لوحی و دیکتاتوری نامید ،به برکت دسترسی به رسانه‌های حکومتی ودر حالی که کروبی به هیچ رسانه ای برای پاسخگویی دسترسی ندارد اتهاماتی را علیه شیخ شجاع مطرح می‌نماید‌. محسنی اژه ای در واقع « ساده لوحی اثبات شده خویش » را به کسی نسبت می‌دهد که رفتار هوشمندانه او در در دو سال و نیم اخیر‌، خواب را از چشم رهبر و مزد بگیران او ربوده است.اما اصل داستان چیست وچه چیز موجب انفجار عقده‌های سران حکومت نسبت به کروبی شجاع شده است؟
در نخستسن هفته‌های پس از کودتای۲۲خرداد ۸۸، گروهی از جوانان مظلوم این کشور، خود را به دفتر کروبی رساندند تا ظلمی را که در زندانهای کودتا برآنان رفته بود با شیخ در میان بگذارند‌. من در آن روزهادر ایران حضور نداشتم اما مرتباً با شیخ در تماس بودم و رنج او ازشنیدن این اخبار را درک می‌کردم‌. نخستین فرض شیخ آن بودکه « اتهامی علیه مأموران وزندانبانان » مطرح شده و او باید از « عدم وقوع آن » مطمئن شود‌. لذا موضوع را به صورت محرمانه برای کسی نوشت که او هم نسبت به نحوه برگزاری انتخابات وحوادث پس از آن معترض بود در عین حال هنوز دستی در حکومت داشت‌. با گذشت زمانی نسبتاً طولانی از نامه نگاری با رفسنجانی‌، هیچ پاسخی به دست کروبی نرسید و لذا او به ناچار‌، نامه خویش را علنی ساخت تا بلکه فریاد رسی پیدا شود‌. نخستین واکنش سران حکومت به گونه ای بودکه کروبی را قانع نمود حداقل دربخشی از حکومت‌، عزم جدی برای مقابله با این مفسده وجوددارد‌. کروبی با بهره گیری از تلاش‌های معلم شجاع ـ محمد داوری ـ اسنادو ومدارک ارائه شده توسط بیست وچهار قربانی را جمع آوری وبه قوه قضائیه فرستاد‌. در آن زمان برای کروبی این یقین نسبی حاصل شده بودکه تجاوزاتی به وقوع پیوسته اما حاکمیت با آن مخالف بوده است‌. تا چندهفته نیز مقامات عالی رتبه قضایی ،برای پیگیری موضوع همراهی می‌کردند اما ناگهان امریه ای از بیت رسید و روندپیگیری‌، جای خود را به تکذیب و فشار بر قربانیان و همکاران کروبی داد .علت هم مشخص بود : ارادهسران نظام بر این تعلق گرفته بود که از عاملان این تجاوزات که درواقع تثبیت کننگان حکومت بودند حمایت نمایند !
به صراحت می‌گویم بر اساس آخرین مذاکراتی که باآقای کروبی داشته ام بر خلاف ادعاهای یک طرفه و زبونانه محسنی اژه ای‌، نه تنهاشیخ شجاع نسبت به « عدم وقوع تجاوز » قانع نشده بلکه او اکنون معتقد است «تجاوزات‌، اتفاق افتاده و متجاوزان‌، مورد حمایت نهادهای قدرت هستند ».دربخش دوم این یادداشت علیرغم میل باطنی‌، چند نکته را یادآوری می‌کنم تا مخاطبان بدانند دادستان ساده لوح جمهوری اسلامی‌، در هیچ زمینه ای قادر به اعمال قدرت واراده خویش نیست و تنها به عنوان یک امربر بی سواد‌، دستوراتی را که به او می‌دهند از تریبونهای عمومی بیان می‌کند‌. ضمن آنکه اوخود بهتر از هر کس می‌داند حمایت‌های بی منطق و ظالمانه اش از رهبر وعملکرد او‌، تنها به منظور حفظ جایگاهی است که بدون داشتن صلاحیت‌، آن را غصب نموده است‌. محسنی اژه ای حتما پاییز یکهزار و سیصد وشصت ونه را به یاد می‌آورد که به بیمارستان « خاتم الانبیا » آمده بودتا از رئیس مجلس سوم - شیخ مهدی کروبی - عیادت نماید‌. او که آن روز کت وشلوارآبی روشن به تن داشت آه می‌کشید و از اینکه « کمتر از دوسال بعد از فوت امام‌، رفتاررهبر و رئیس جمهور مورد حمایت او ـ رفسنجانی ـ کشور وانقلاب را در مسیر انحراف قرار داده بود »ابراز تأسف می‌کرد‌. محسنیاژهایهماناستورهبرهمیاهماناستیابسیاربدترازآنروز! انحراف در کشور هم هزاران بار بیشتر از روزی است که آه از نهاد محسنی اژه ای بلند بود.پس با اطمینان می‌گویم تنهامشوق دادستان بی اراده برای انکه عدالت را اینگونه قربانی نماید و علیه یک زندانی که قدرت دفاع از خویش ندارد‌، دروغ پراکنی کند آگاهی او نسبت به کینه ای است که رهبر‌، نسبت به کروبی دارد .محسنی اژه ای اگر کوچک ترین اراده ای از خودداشت کمی در خصوص فسادهایبزرگسخنمیگفتکهخود،رسیدگیکنندهبهآنهابودهاست‌. اوحتماًبهیاددارد که در اواخر بهار سال یکهزار وسیصد وهفتاد ودو،به دفترآقایکروبی در انتهای خیابان پاسداران - همان محلی که بعدها توسط روح اله حسینیان اشغال و با انجام هزینه‌های کلان‌، به مرکز برگزاری جشن و میهمانی‌های گران قیمت تبدیل شد- آمدهبودتاگزارشیازاختلاسهایکلاندر «دخانیات » ارائه نماید‌. آن روز محسنی اژه‌ای از اثبات «حاتم بخشی یک میلیارد تومانی» مدیر عامل دخانیات سخن می‌گفت که «سیصد میلیون تومان آن نصیب شیخ احمد جنتی شده بود و سهم رئیس ستاد اقامه نماز کشورازآن‌، یکصدمیلیون تومان بود»‌. دادستان ساده لوح و کم سواد جمهوری اسلامی‌، شاید ازاصول حقوقی اطلاع زیادی نداشته باشد اما به خوبی می‌داند که رقم اعطایی از نیمه دهه شصت تا اوایل دهه هفتاد به کسانی مانند جنتی‌، ده‌ها برابرارزشمندتر از امروز بوده است .اما مگر محسنی اژه‌ای با اختیار خود سخن می‌گوید که بتواند از این افتضاحات‌، حرفی بزند؟
محسنی اژه ای که در برابر منطق سحرخیز ،به طرف او قندان پرتاب کرد و برای اثبات قدرت خویش‌، اورا « گاز » گرفت کسی است که حتی بر خانه خویش تسلطی ندارد‌. من بر خلاف رویه حاکم بر جمهوری اسلامی‌، نمی‌خواهم رفتار فرزندان محسنی اژه ای را به حساب او بگذارم‌. حتی معروف شدن پسر دادستان رهبر به « مدل فشن » را نیز موضوع قبیحی نمی‌دانم ،اما بحث بر سررفتار قوه قضائیه با سایر جوانانی است که مانند فرزند محسنی اژه ای‌، موهای خود را با حالت‌های خاص آرایش می‌کنند و شلوار جین پاره پاره می‌پوشند‌. این شیخ پُرمدعا ـ که به رسم اعراب باید او را « ابو الفشن »‌نامید ـ نه می‌تواند فرزند خود را به رعایت الگوهایی که مورد نظر سران نظام است تشویق نماید و نه از آن قدرت بر خوردار است که مانع برخورد قوه قضائیه‌، با کسانی شود که لباس ورفتار آنها مانند فرزند «مانکن گونه» دادستان کل جمهوری اسلامی است .تنها قدرت نمایی محسنی اژه ای آنست که وقتی فرزندش با اتومبیل چند ده میلیونی در خیابانهای تهران خودنمایی می‌کند و حقارت‌های دوره جوانی پدررا جبران می‌نماید کسی مزاحم اونشود واو آزادانه‌، کارهایی را انجام دهدکه سایر جوانان حق انجام آن را ندارند.نمونه‌های فوق تنها بخشی از مسائلی است که بی ارادگی و اَمربر بودن «دادستان ساده لوح و خشن رهبر»‌را آشکار می‌سازد‌. اما در خصوص رفتارشخصی و سوءاستفاده‌های اونیز نکاتی قابل طرح است‌. این‌ها را از آن جهت می‌نویسم تا گمان نکند دسترسی بی‌حساب و کتاب او به بوق‌های تبلیغاتی و محرومیت منتقدان از تریبون‌های عمومی‌، از یکسو به او اجازه می‌دهد هرگونه که مایل است علیه بزرگانی همچون کروبی شجاع، لجن پراکنی کند و ازسوی دیگر او را از پاسخگویی نسبت به زندگی پُر ابهامش‌، معاف می‌نماید‌. محسنی اژه ای که مسئولیت رسیدگی به پرونده فساد مالی اخیر را دارد خوب است برای مردم توضیح دهد در سالهای اولیه انقلاب با چه لباس و ظواهری به تهران آمد و اکنون در چه خانه ای و در کدام نقطه تهران زندگی میکند؟ این توضیحات بار دیگر نشان خواهد داد اوبابت عقده گشایی نسبت به شخصیتهای محبوب ملت همچون مرحوم آیت اله منتظری و نیز خشونت علیه پاک ترین جوانان آزادیخواه ایران‌، از چه مواهب مالی درکنار رانت‌های سیاسی برخوردارشده است.
خودنویس

بازداشت روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران در ایران همچنان ادامه دارد


سازمان گزارشگران بدون مرز با صدور بیانیه ای با اعلام اینکه در روزهای گذشته سه روزنامه نگار بازداشت شده اند اعلام کرد که بازداشت روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران در ایران همچنان ادامه دارد.در این بیانیه آمده است: «سهام‌الدین بورقانی روزنامه‌نگار و همکار سایت دیپلماسی ایران در تاریخ ٢٨ دی ماه در منزلش بازداشت شد.» بر اساس بیانیه سازمان گزارشگران  آقای بورقانی به هنگام بازداشت تنها در خانه بوده است. ماموران امنیتی یادداشتی بر در خانه گذاشته‌اند که " ما سهام و وسائل را بردیم." محل و علت بازداشت وی مشخص نیست.در ادامه این بیانیه آمده است که ۲۵ دی ماه، پرستو دوکوهکی وبلاگ‌نویس و مدافع حقوق زنان و مرضیه رسولی، روزنامه نگار و همکار صفحات فرهنگی و ادبی بسیاری از روزنامه‌های تهران، در منازل خود بازداشت شدند.بر اساس این بیانیه پیش از این در تاریخ ٢٠ دی ماه، محمد سلیمانی‌نیا مدیر سایت یو ٢٤ شبکه اجتماعی متخصصان ایرانیان، طراح و میزبان بسیاری از سایت‌های انجمن‌های جامعه مدنی و روشنفکران ایرانی، پس از احضار به دادگاه انقلاب کرج بازداشت شد.در تاریخ ١٧ دی ماه نیز روزنامه‌نگاران فاطمه خردمند، احسان هوشمند، سعید مدنی و در تاریخ ١٩ دی ماه مهدی خزعلی وب‌نگار در تهران بازداشت شده‌ بودند.به گفته سازمان گزارشگران بدون مرز در ایران هم‌اکنون ٣٠ روزنامه‌نگار و ٢٤ وب‌نگار در زندان بسر می‌برند.


 منبع: گزارشگران بدون مرز

۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

انتقال داوود بهمن آبادی به انفرادی سپاه پاسداران


طی هفته گذشته داوود بهمن آبادی، وبلاگ نویس بازداشتی به سلولهای انفرادی بند ۲ الف که در اختیار بازجویان اطلاعات سپاه قرار دارد؛ منتقل شد.این وبلاگ نویس بازداشتی و جانباز جنگ ایران و عراق در طی هفته گذشته و در پرونده سازی دیگری به سلولهای انفرادی بند ۲ الف منتقل شده است.وی که در دوم آذر ماه از سوی پلیس امنیت احضار و به وزارت اطلاعات تحویل شده بود پس از انجام بازجویی ها در بند ۲۰۹ به اتهام وبلاگ نویسی مدتی را به صورت بلاتکلیف در بند مذکور بسر برده و سپس در پرونده سازی دیگری تحویل اطلاعات سپاه شده است.داوود بهمن آبادی که از بیماری آرتروز گردن و پروستات رنج می برد در طی مدت بازداشت مورد رسیدگی پزشکی قرار نگرفته است.نامبرده از زمان بازداشت تاکنون در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ و دو الف از حق ملاقات با خانواده و حق دسترسی به وکیل محروم بوده است.


اطلاع گزارشگران هرانا

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...