۱۳۹۲ بهمن ۶, یکشنبه

مبارزه تشکیلاتی و اتحاد وهمبستگی مردم آزادی خواه علیه رژیم فاسد جمهوری اسلامی


رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی که بیش از سه ده است مانند کفتار سرمایه های مادی ومعنوی ایران زمین را به تاراج می برد هم اکنون و آنچه که رژیم از آن واهمه دارد مساله رسانه ها و مطبوعات آزاد است.سالهاست که رژیم ایران در تلاش است با سانسور مطبوعات بسیاری از اطلاعات مهم را که می تواند به عنوان مدارک علیه رژیم استفاده شود را پنهان سازی کند.در این میان شخصیتهای مضحک و ویرانگر مانند رامین مهمان پرست سخنگوی پیشین امور خارجه رژیم ایران که بیشتر به عنوان ابزار کاری خامنه یی (رهبر فاشیست جمهوری اسلامی) مورد استفاده قرار می گیرند در تلاش هستند تا با حمایت از ارتش سایبری حزب الله تک تک رسانه های افشاگر را مورد هجوم قرار دهند.اما آنچه مسلم است در زمانی که رژیم ایران منابع خبری و سایتهای افشاگر را مورد هجوم ارتش سایبری قرارداده وخانواده های خبرنگاران را تحت فشار قرار می دهد باید بسیاری از فعالین سیاسی در خارج از مرزهای ایران همسو با ملت بی دفاع ایران که در مرداب جمهوری اسلامی هستند برای رسوا کردن رژیم گام بردارند.اما اینجانب بر این باورم که فعالین سیاسی در خارج کشور و دیگر کشورهای اروپایی باید بسی بیشتر از مردم ایران در داخل کشور برای انهدام رژیم فعالیت کنیم.با فعالیتهایی چون وبلاگ نویسی برای انهدام رژیم فاشیست جمهوری اسلامی اقدام کنیم.امروز مردم ایران بیشتر به آنکه به دعا نیازمند باشند نیازمند به حضور قلمهای افشاگر و دوربینهای خبرنگاران هستند.گاهی اوقات نوشتن یک مطلب در یک وبلاگ بیش از هزاران شعار تئوری می تواند برای بهبود وضعیت کشور اثرگزار باشد.راستی آیا ما در سده ی بیست ویک معنای واقعی آزادی را درک نموده ایم؟آیا وبلاگ نویسی ودیگر فعالیتهای مطبوعاتی می تواند به سهم خود در افشانمودن جنایتهای ضد بشری رژیم ایران اثرگزار باشد؟هزاران زن وکودک بی دفاع در سوریه قربانی سیاستهای ضد بشری خامنه  ای وجیره خواران وی می شوند.آیا من وشما که این وضعیت نابسامان ملت سوریه وایران در رنج هستیم شهامت این را داریم که قلمی به دست بگیریم وبرای رسوا نمودن ریشه ولایت فقیه قلمی به حرکت درآوریم؟
یک وبلاگ میتوانیم باز کنیم ودر این وبلاگ به نوبه خود جنایتهای رژیم سرکوبگر آخوندی را علیه کودکان بی دفاع سوریه محکوم کنیم؟
تنها در صورتی که بتوانیم با خودمان صادق باشیم می توانیم به جامعه جهانی ثابت کنیم. پس چرا نشسته ایم؟برخیزیم که خامنه ای ویروس خاورمیانه؛ ثروتهای مادی ومعنوی کشورهای خاورمیانه را به تاراج می برد ودر پس عبایش خون هزاران کودک سوری وایران زمین ریخته شده است...برخیزیم و بیدار شوید ای مردم آزاده ....... ایران شده ویرانه....

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۲ آذر ۱۴, پنجشنبه

١۶ آذر، تاریخ پر فراز و نشیب جنبش دانشجویی ایران (پدرام طنازی)

۱۶آذر گامی است پیش از گامی دیگر که جاده را بیدارمی کند تداومی است که زمان مرا می سازد لحظه هایی است که عمر مرا سرشار می‌کند…

متن این نامه خودم به شرح زیر است:

۱۶ آذر روزی است که دانشگاه در مقابل استبداد ایستاد. ایستاد و کشته داد؛ ایستاد و به خاک و خون کشیده شد. اما نرفت، ماند؛ لرزید اما از پا نایستاد؛ سست شد اما کمر خم نکرد. این است که دانشگاه همیشه قدمی از جامعه اش، از مردمش جلوتر است و چشم مردمان به دستهای دانشجویانش. وظایفی را به دوش می نهد، خواسته یا ناخواسته. از او می خواهد که از حقوقش دفاع کند. واندهدو چرایش چیز دیگری است اما درست یا غلط از او می خواهد.پایین ترین قشرها چشم به دانشگاه دارند و خبرهایش را دنبال می‌کنند. حتی بالاترین قشرهم پیگری وضعیتش است. بماند که با تمامی این توقعات همیشه در بزنگاه تنهایش می گذارند.

چه می شود کرد، قرعه فال به نام “دانشجو” زدند.رنجیده بودند کسانی که گفته بودم دانشگاه با مدرسه فرق دارد و دانشجو با محصل. خرده گرفتند که نمی دانی! شرایط بد است. اما آیا جز این است که شرایط را ما می‌سازیم! اگر شرایط جور باشد چه نیازی به تلاش است برای عوض کردن؟! حافظه تاریخی، نه، حافظه دیروزی به ما می گوید شرایط همیشه نامناسب بوده و هست. زمانی را سراغ دارید که شرایط بر وفق مرادمان بوده باشد؟ اگر بود پس چرا دانشگاه و دانشجو همیشه زیر هجمه سرکوب ها و تهدید ها می زید؟ و چرا این اندازه سعی در مهارش دارند؟ می بندند اما جرات بازگو کردنش را ندارند و انکار هم می کنند؟

مجیزگفتن آسان است اگر حس دلسوزی نباشد. من هم میتوانم متملق گویم و به قول دوستان، کسی را آزرده و رنجیده نکنم. اما آیا درست رفته ام!

اگر اشتباه می کنم بگویید. این سخن که چون زندانی ای پس کسی نباید نقدی بگویدت، توهین است. اگر زندانم در وهله اول برای خودم است. برای آزادی ام که با شرایط حاکم، قدرت سازگاری ام نبود و تحملش سخت. نه منتی برسر کسی می گذارم و نه اجازه منت گذاشتن را به کسی می دهم. زندانی، آری این منتی نیست برکسی. حتی آن هنگام که دوستان نزدیکم از درک شرایط بغرنج و اسفبارم عاجز ماندند و رفتند، رنجیده نشدم.
چرا که میدانستم بی گمان زندگی در بیرون از این دیوارها همچنان با فراز و فرودهایش جاری است و آنان هم حق دارند از این لحظات استفاده کنند و لذت ببرند تا اینکه لحظه هایشان را صرف من کنند، تلف کنند. پس اشتباهاتم را بگویید. نقد کنید تا راه را بهتر بشناسیم و با دید بازتری به حرکت ادامه دهیم. بگویید تا حرف یکدیگر را بهتر بفهمیم، تا نقاط مثبت و مشترک یکدیگر را دریابیم.شرایط نا مناسب است، درست. هزینه ها بالارفته، درست. فشارها دو چندان شده، درست… کسی هم نمی گوید حرکتهای آنچنانی انجام دهید. آما آیا اعتراض های صنفی به تحمیل های چپ و راست هم جز برنامه کاریتان نیست؟

تفکیک جنسیتی توهین به شعور و شخصیت دانشجو که تنها مانده است بگوید دانشگاه مرکز فساد است قابل تحمل است؟ آیا تحمل نوع پوشش انسان ها که در خیابانها صورت می گیرد زیر سوال بردن شخصیت دانشجو نیست؟ تغییر عناوین کتابهای دانشگاهی که تعیبر به انقلاب فرهنگی دوم می شود را می توان در مقابلش سکوت کرد؟ نمی دانم؟

تنها گفتم در این روز سلامی کنم به هم کلامی و هم دانشگاهیانم هرچند حتی یک نفرشان هم نماینده. وداعی کنم با آنانی که روزگاری هرچند دور از ایشان عنوانشان را به یدک می کشیدم و خود را جزوشان می پنداشتم. پوزشی بخواهم اگر حرفهایم کسی را رنجاند و یا تکدر خاطری را سبب شد. اما این را هم بدانید که دلم جز برای سربلندی دانشگاه و دانشجو نتپید و قلمم جز برای بزرگی و پیشگامیش ننوشت. گفتم و رانده شدم چه مصلحت پیشه در آخر برای یکایکتان پیشرفت روز افزون و موفقت توام با سربلندی آرزو می کنم. در هر دانشگاهی هستید و دانشجوی هر رشته ای سلام مرا پذیرا باشید از دورها، از پس این دیوارها و رابطه ای که سالیان فاصله انداخته. با امید روزهای بهتر، آینده ای درخشان و سرزمینی سبز. همه می‌دانند دانشگاه هنوز زنده است و دانشجو همچنان پیشرو. “دانشجو روزت مبارک.

من و تو یکی شویم از هرشعله‌ یی برتر که هیچ گاه شکست را برما چیرگی نیست چرا که از عشق رویینه تن ایم….

مرگ بر کلیت رژیم جمهوری اسلامی

پاینده باد ایران

۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

ما حق نیستیم،! (پدرام طنازی)

در طول تاریخ بشر، همیشه در ذهن انسانها کلماتی همانند، روشنایی و تاریکی، زشتی و زیبایی، حق و باطل، استثمار کننده و استثمار شونده، خدایگان و شیاطین وجود داشته است.
چگونه میتوان اینچنین دستگاه ذهنی را محک زد؟ به بیانی دیگر، چگونه میشود که یک انسان آزادی طلب، حقوق اجتماعی و سیاسی دیگر انسانها را با خود برابر بداند؟
هدف از این نوشتار، یافتن پاسخ به سوالات بالا میباشد. 
از هنگامی که انسانها برای بر آوردن نیازهای روحی و جسمی خود پا به عرصه جهان میگذارند، با این واژهها درگیر بوده و هستند. نگاه ایدئولوژیک و دستگاه حق و باطل نگاهیست که کم و بیش همه را در خود جای داده و بیرون آمدن از این دستگاه ذهنی کاری بسیار سخت و مشکل میباشد. بیرون آمدن از این دستگاه ذهنی مستلزم این میباشد که یک انسان خود را حق نداند. برای روشن شدن و ساده کردن این دستگاه ذهنی مثالی میآوریم.
آیا کسی در این دنیا هست که بگوید شعور من کم است، یا مشکل ذهنی دارد؟ مسلّماً پاسخ این سوال حداقل در اسیا و آفریقا منفی میباشد، فراتر از این همه ما خودمان را حق مطلق میپنداریم. به بیانی دیگر، ما جزمیتی بسیار خطرناک را با خود به یدک میکشیم. این طرز تفکر در طول تاریخ بشر توسط مکاتب آسمانی و زمینی به ما آموخته شده است، در نتیجه، من یا ما یا گروه ما حق میباشد. ما حق هستیم و پیشتاز تکامل تاریخ، و در نتیجه دیگران باطل و عقب افتاده. با این دستگاه ذهنی، کسی که خود را حق و دیگران را باطل بپندارد، دیگر نمیتواند حقوق سیاسی و اجتماعی باطل را با خود برابر بداند. بر پایه این دستگاه ذهنی، به خاطر انتقاد، مخالفین خود را سرکوب و زندانی میکند، و ...
چگونه میشود که یک انسان برابری طلب حقوق اجتماعی و سیاسی دیگر انسانها را با خود برابر بداند؟
یکی از دلایل عقب افتدگی کشورهای جهان سوم دستگاه حق و باطل است. دستگاه حق و باطل یکی از بازدارندهترین عوامل ایست که ما را از رشد سیاسی باز داشته است. برای برون رفت از این دستگاه باید یاد بگیریم که با چه معیاری میتوان یک انسان یا یک گروه یا یک کشور را پیشرفته دانست. به نظر نگارنده، بهترین محک و آزمایش که میتواند ما را روشن کند تجربه تاریخ است. باید به تجربه تاریخ رجوع کرد و از ابزارهایی استفاده کرد که تا به امروز جواب گرفته است. به عنوان مثال، سیستمهای امروزی حاکم در اروپا که توانسته است تا حدی به عدالت اجتماعی برسد(آزادی خواهی - لیبرالیسم).

جبهه آزاديخواهان ايران

۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

به یاد همکار عزیز ستار بهشتی

ستار کارگر بود، آن هم کارگری با زبان سرخ که می بایست سرش بر باد میرفت! کارگري که ساکت نبود، اعتراض میکرد، فریاد میزد، افشاگری میکرد، اطلاع رسانی می کرد، از حق و عدالت و آزادی حرف میزد و به بی عدالتی، پایمال کردن حقوق خود و  هم طبقه ای هایشان و سرکوب و خفقان معترض بود. اما نظام و دستگاه های قضایی، امنیتی و پلیسی، این همه را برنمی تابد. لازمۀ حفظ چنین نظامی، به انقیاد درآوردن همۀ مردم، مطیع و گوش به فرمان واداشتن آنها و خفه کردن هرصدایی به خصوص صدای رسای کارگران، که آنان را دشمن واقعی و خطرناک در مقابل خود دانسته و به هر طریق اولی گور کن خویش میداند به هر شیوه و هرشکلی است تا با ایجاد رعب و وحشت، آنها و کل جامعه را از هر نوع حرکت و صدایی باز دارد.ستار را به فاصلۀ کوتاهی با همین هدف در زیر شکنجه کشتند  تا از کارگران، بویژه کارگران دربند زهر چشم بگیرند،  بگذار تا این بی خبران قدرت نمایی کنند و سیطرۀ ننگین و جنایت بار خود را به بهای جان عزیز این کارگران حفظ کنند.
 اما این اولین بار نبود که با این شیوه و با این هدف، انسان هایی را در مسلخ هایشان به خون می نشاندند، دهها مبارز دیگر در بیش از سه دهه و بویژه ماههای اخیر در زندانهای شیراز٬ تبریز، اهواز، سنندج، ارومیه، بلوچستان، اوین و در زیر شکنجۀ جلادان رژیم جان باختند، در این مدت،اما نه فعالین کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی از مبارزه دست نه کشیدند و نه رژیم از کشتار. ولی فریادها و اعتراضات میرود که رساتر گردد، چرا که مبارزات کارگران  ریشه عمیق داشته  و از تضادی واقعی و ساختاری سر چشمه گرفته و لذا مبارزات کارگران بویژه  از طرف فعالین آن گسترده تر میشود. در مقابل، جلادان نیز کینه توزتر، وحشی تر و خون خوارتر شدند. و این تقابل همچنان ادامه خواهد داشت تا زمانی که مبارزات گستردۀ جنبشهای اجتماعی و در پیشاپیش آنها طبقۀ کارگر به سرنگونی این رژیم ارتجاعی غارتگر، جنایتکار، وحشی و ضد بشری منجر شود.
بیائید با رساتر کردن صداهای اعتراضات خود، با انعکاس وسیع اخبار این جنایات، با تشکل و مبارزاتی متحدانه، در نزدیک شدن پایان این نظام ننگین همراه شویم.

ضمن اشاره به این‌ که «این وبلاگ‌نویس ۳۵ ساله، گناهی جز بیان عقیدهٔ سیاسی خود، مرتکب نشده بود»
 نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۲ مهر ۱۹, جمعه

چه غرور آفرینه است واژه براندازی جمهوری اسلامی

 اعتراض علیه اعدام و علیه جمهوری اسلامی 
اعدام گرفتن حق حیات از یک فرد و بیشرمانه ترین و وحشیانه ترین رفتار با یک انسان است. در ایران اعدام میکنند چون میخواهند مردم را ساکت کنند. مهمترین فاکتور در ایران اینست. اعدام امری سیاسی است. برای ساکت کردن و ایجاد رعب و وحشت. از جان مردم مایه میگذارند و همه را ساکت میکنند و می چاپند.امروز دیگر همه میدانند که اعدام و سنگسار و سایر قوانین اسلامی و آخوند و قران و خدا کمک میکنند مشتی پاسدار و ارتشی و معمم و مکلا بچاپند. اسلام به اینها پررویی و وقاحتی را می بخشد که جنایات خود را کاری ثواب و مقدس بدانند. تلاش می کنند سر مردم را شیره بمالند و همه این فجایع را با خواندن اوراد و توسل به خدا ٬ توجیه کنند. جنبش علیه اعدام و اعتراضات مردم به اعدامها در حقیقت اساس حکومت اسلامی را زیر سوال میبرد. به همین دلیل است که مردم از جمهوری اسلامی همپای جنایتکار ترین حکومت های تاریخ بشر نظیر هیتلر نام برده میشود.
از ۳۵ سال پیش کشور ایران در سلطه روحانیونی هست که به میلیونها ایرانی مژدگانی زندگانی روحانی و ارزش حیات انسان اسلامی را دادند. ایران هم اکنون در جهان از لحاظ فقر، پایمالی حقوق اولیه بشر، اعدام و حبس، زندانی و شکنجه معترضین و صدور شبکههای ترور و قاتلان حرفه یی  رتبه نخست را دارد ...دست مریزاد!! وجود فقر ۹۰ درصدی در سطح کشور و اینهمه اراذل واوباش...زورگیران...متجاوزان...دزدان...کودکان کار...روسپیان...صیغه گری در کشوری که دارای یکی از بزرگترین منابع نفت، گاز و معدنی در جهان میباشد زیر بیرق طلاب و روحانیون اسلامی نشانه ورشکستگی همان ایده یی بود جمهوری اسلامی بر پایه آن خود را استوار کرد. این اعدامها نشانه بارز به بنبست رسیدن یک سیستم غیر انسانیست برای ایران متاسفم.
اکنون با آمدن روحانی که اینها آنرا “اصلاح طلب” نام می نهند و حلوا حلوا میکنند٬ در مقابل اعدام ۲۱۹ نفرسکوت میکنند و لام تا کام حرف نمیزنند و دل خوشی ندارند از اینکه ما اعتراضات خود را شدید تر و صدای خود را بلندتر کرده ایم و نمی خواهیم این جنایات را به شعار “اعتدال”  روحانی كليد ساز ببخشیم.
تصور کنید اگر حکومت ننگين اسلامی فرزندان یکی از همین هایی را که در حصر هستند یعنی رهنورد و موسوی و کروبی را میخواست آزار دهد و یا حتی تصور کنید بطور مثال اسم فائزه رفسنجانی در لیست اعدامها قرار بگیرد خودشان دنيا رو تكان ميدادند،  اما سوال من اینست وقتی مهدی جواني را که از ۱۴ سالگی در زندان بود و دو هفته قبل نیمه شب در مقابل رجایی شهر خانواده اش ضجه میزدند و خود مهدی از وحشت میلرزید هيچ سخني به زبان نياوردند. اين است رژيم ننگين اسلامي، و در مورد ۲۱۹ نفر بقیه هم که اعدام شدند و رسانه های فارسی زبان در ايران كه تريبون خود رژيم هست نیز به نظر من بیشرمانه اخبار این اعدامها و حتی اخبار اعتراضات محکومین به اعدام خانواده ها را سانسور میکنند و اندر فواید لبخند روحانی و مکالمه تلفنی او با اوباما کاغذ سیاه میکنند. این رفتار در محضر مردم ایران و قربانیان قابل بخشش نیست و این اعدامها نشانه بارز به بنبست رسیدن یک سیستم غیر انسانیست و مطمئن هستم یه روز خوب می ياد و اين دارو دسته آخوندها بر چيده خواهد شد.
پاينده باد ايران آزاد

حمله افراد منتسب به بيت رهبري و وزارت اطلاعات به بنده

چه غرور آفرینه است واژه براندازي جمهوری اسلامی،،،
 اعتراض علیه اعدام و علیه جمهوری اسلامی،،، 
اعدام گرفتن حق حیات از یک فرد و بیشرمانه ترین و وحشیانه ترین رفتار با یک انسان است. در ایران اعدام میکنند چون میخواهند مردم را ساکت کنند. مهمترین فاکتور در ایران اینست. اعدام امری سیاسی است. برای ساکت کردن و ایجاد رعب و وحشت. از جان مردم مایه میگذارند و همه را ساکت میکنند و می چاپند.امروز دیگر همه میدانند که اعدام و سنگسار و سایر قوانین اسلامی و آخوند و قران و خدا کمک میکنند مشتی پاسدار و ارتشی و معمم و مکلا بچاپند. اسلام به اینها پررویی و وقاحتی را می بخشد که جنایات خود را کاری ثواب و مقدس بدانند. تلاش می کنند سر مردم را شیره بمالند و همه این فجایع را با خواندن اوراد و توسل به خدا ٬ توجیه کنند. جنبش علیه اعدام و اعتراضات مردم به اعدامها در حقیقت اساس حکومت اسلامی را زیر سوال میبرد. به همین دلیل است که مردم از جمهوری اسلامی همپای جنایتکار ترین حکومت های تاریخ بشر نظیر هیتلر نام برده میشود.

۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه

درود فراوان به تمامی دوستداران صلح، مردم پاك يهود و نام پاك اسرائيل

از آنجا که رفتار و گفتار بسيارى از مقامات جمهورى اسلامى به خصوص رهبری چون خامنه‌ای ديكتاتور ناشى از گرايشات دينى و ايدئولوژيک آنهاست پشت پا زدن به منافع ملى ايرانيان به امرى روزمره تبديل شده است. در اين مورد مى توان به برنامه غير شفاف هسته اى ايران، جاه طلبى هاى منطقه اى ولى مطلقه و گفتار و کردار نفرت آلود نسبت به ملت خوب و دوست داشتنی اسرائيل و غرب اشاره کرد که موجب فشارهاى اقتصادى بى سابقه بر مردم ايران شده و کشور را در آستانه خانمان سوز قرار داده اند، افزون براين مواضع حسن روحانی كليد ساز و ولى مطلقه همان خامنه‌ای ديكتاتور و نفرت پراکنى افرادى همچون حسين شریعتمداری (مدير مسئول كيهان ولی فقيه) و احمد خاتمی و مقامات امنیتی و اطلاعاتی سپاه و از جمله وزارت اطلاعات، دولت اسرائيل را مجبور كرده تا مواضع سخت تری نسبت به جمهورى اسلامى داشته باشد. چون جمهوری اسلامی در اين ٣٥ سال نشان داده كه به دنبال محو كردن اسرائيل توسط بمب اتمی و حمايت از ترریست‌های اسلامی، جهاد اسلامی وانصار حزب الله است. و در همين حال  و به نقل از روزنامه اسراییلی هاآرتص؛ شیمون پرز چند روز گذشته كه در شهر «لاهه» هلند سخنرانی می‌کرد، با اشاره به اینکه تحریم‌ها نتوانسته اثری بر برنامه هسته‌ای یا توان موشکی جمهوری اسلامی داشته باشد، حكومت تهران را «مرکز ترور» خواند و گفت: تا زمانی که این وضعیت برقرار باشد، «همه گزینه‌ها روی میز نگه داشته می‌شود» و به نقل از نتانیاهو كه در سازمان ملل سخنرانی می کرد گفت: دشمنی با یهودیان از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون رخت بر نبسته است، «آنچه که از زمان وقایع هولوکاست دگرگون شده، قاطعیت و توان ما برای دفاع از خود است. ما گرچه به تلاش های بین المللی برای جلوگیری از برنامه اتمی ایران ارج می نهیم ولی هرگز سرنوشت خود را به دست حتی نزدیک ترین دوستان نمی سپاریم زیرا از هر زمان دیگر قدرتمندتر هستیم و می توانیم از عهده چالش هایی که فرا رویمان قرار دارند برآییم.»
و من خودم بر اين باور هستم اولین نکته‌ای که اینجا باید بگویم من همیشه بر این نظر بوده‌ام که چرا باید به‌عنوان یک شهروند ایرانی دشمن یک شهروند اسرائیلی باشم، چرا باید فکر کنم که او باید کشته یا محو شود. می‌دانم که آنها انسان‌های خوبی هستند ولی فکر هم نمی‌کردم که این‌ها تا این حد آدم‌هایی باشند که واقعاً دنبال صلح‌ باشند و نفرتی از جایی نداشته باشند و نكته دوم اينكه هیچ ایرانی مسلمان نیست و هیچ مسلمانی ایرانی نیست و از كشور سوئد درود می فرستم به مردم پاك و ملت خوب اسرائيل و مردم آزادی خواه ايران،،، و با درود فراوان به تمامی دوستداران صلح ، عشق و انسانیت و گسترش دوستی و صمیمیت بین دو ملت ایران و اسرائیل....... و قلمم را كوتاه می کنم: من عاشق آزادی میهن، و آواره دست تقدیر و امیدوار به آینده ای روشن سربلند، زنده باد ايران اين سرزمين بزرگان و پاینده باد ایران آزاد.


نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

ماجرای جوک معروف سپاه پاسداران؟؟؟

میگن یک روز مردی که به سفر رفته بود پس از مراچعت به همسایه روبرویی منزلش برخورد کرد. همسایه به مرد گفت: رفیق! در مدتی که تو نبودی یک مرد غریبه ای آمد و با زن تو رابطه برقرار کرد…

مرد پرسید: همه جریان را با دقت بگو ببینم در غیاب من چه اتفاقی افتاده؟

همسایه گفت: وقتی تو نبودی یک مرد گردن کلفتی آمد و زنگ خانه شما را زد. من از پشت پنجره نگاه میکردم.

مرد پرسید: خب. بعدش چی شد؟

همسایه گفت: خانم آمد و درب را باز کرد و با هم سلام و احوالپرسی کردند.

مرد دوباره پرسید: خب. بعدش پی شد؟

همسایه گفت: بعد هردو تا رفتند داخل خانه و یکراست رفتند توی اتاق خواب.

مرد پرسید: خب. بعدش چی شد؟

همسایه گفت: من از پشت پنجره دیدم. اولش خانم لباسش را درآورد بعد آن مرد هم همینطور.

باز مرد پرسید: خب. بعدش چی شد؟

همسایه گفت: خانم روی تخت دراز کشید.

باز مرد پرسید: خب. بعدش چی شد؟

همسایه گفت: دیگه این قسمتش بی تربیتی بود نگاه نکردم.

مرد با عصبانیت گفت: مرتیکه احمق چیزی را که خودت با چشمت ندیدی چرا تهمت میزنی؟

حالا شده قضیه کسانیکه میگویند چرا به دولت بشار اسد تهمت میزنید وقتی که مدارک کافی ندارید.

باباجان! تا به حال صد و چهل هزار نفر را دولت بشار اسد با همکاری جمهوری اسلامی کشته که فقط هزار و چهارصد نفر آنها با بمب شیمیایی بوده و بقیه با سلاح های دیگر بوده. اصلا گیرم که این هزار و چهارصد نفر را بشار اسد نکشته پس تکلیف آن صد و چهل ئنجاه هزار نفر چه میشود؟

البته شاید راست میگن که این کار بشار اسد نبوده. درست است. بشار اسد اینقدر وحشی نمیتواند باشد که بمب شیمیایی را بر سر مرد خودش بزند. این کار از عهده بشار اسد برنمی آید بلکه فقط از عهده برادران سپاه پاسداران و حزب الله لبنان برمی آید. آنها قبلا امتحان خودشان را در وحشیگری پس داده اند.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه

بازهم حفظ نظام، این بارنوبت حسن روحانی؟!

آنچه اکنون واضح شده است اینکه هدف روباه بنفش کم کردن فشار تحریم ها و خریدن وقت برای تکمیل «بمب اتمی» است. فهمیدن این هدف چندان سخت نیست. حکومتی که ریگی به کفش ندارد گشایش را باید از داخل شروع کند و نه از خارج! وقتی سرکوب در داخل افزایش می یابد و در خارج حرفهای شیک زده می شود این فقط یک معنی را می دهد: حکومت آخوندها در مقطع کنونی در سودای "سرکوب در داخل و فریب در خارج" است.
شاید غربی ها به اندازه ی مردم کشور آخوندها را نشناسند و ندانند که آخوند چقدر شیاد و حقه باز است. آخوندها برای اینکه بتوانند کلاه را گشاد تر بر سر غربی ها بگذارند در هفته گذشته تعداد انگشت شماری از میان صدها زندانی سیاسی را آزاد کردند تا مثلاً بگویند جمهوری اسلامی تغییر کرده است. جالب اینجاست که اکثر این زندانیان هفته ها و ماههای آخر زندان خود را طی می کردند. اخیراً هم اعلام شد که لیست دیگری برای آزادی زندانیان وجود ندارد.
این مانور شیادانه ی جمهوری اسلامی در رسانه های غربی توسط جیره خواران ولایت به عنوان شاهکار حسن روحانی تبلیغ شد، در حالی که سرکوب جوانان از طریق گشتهای موسوم به ارشاد بدتر از هر موقعی شده است و مرگهای مشکوک و مفقود الاثر شدن فعالان سیاسی دوباره شروع شده است و اعدام پشت اعدام است که انجام می شود.حال در این اوضاع و احوال که دیگر بر کسی پوشیده نیست که سیاست «سرکوب در داخل و فریب در خارج» همان تدبیر و امیدی است که حسن روحانی برای نجات نظام ولایت مد نظر دارد، کاسه لیسان ولایت شروع به تبلیغ برای رژیم کرده اند که چه؟

«احتمال رابطه میان آمریکا و ایران با مواضع خردمندانه جناب دکتر حسن روحانی بالا رفته است!»

 دستمال به دستان ولایت یادشان رفته که حسن روحانی هر چه باشد آخوند است و تدارکاتچی ولی فقیه. او مدافع منافع دستگاه ولایت فقیه است. انتصاب شده است تا کلاهی گشاد بر سر غرب بگذارد. حتی اگر احتمال رابطه ای هم باشد احتمال رابطه میان آمریکا و حکومتی از آخوندهاست که کشور را اشغال کرده اند و این هیچ ربطی به منافع ایران و ایرانیان ندارد.گویا مدافعان شیاد جمهوری اسلامی گمان می کنند که هنوز هم عهد بوق است که بتوانند حکومت آخوندها را با ملت ایران یکی کنند و منافع آخوندها را به جای منافع ملت ایران جا بزنند. ساعت خواب!
منافع آخوندها با منافع ملی ایران به هیچ عنوان یکی نیست و هر آنکه سعی داشته باشد این دو مقوله را با یکدیگر پیوند دهد، در راهی جز راه بیت رهبری قدم نمی زند.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

آيا ما سربازان ايران زمين هستيم؟

آری. بی هيچ پسوند و پيشوندی. خواسته اين مشت كوچك جز اين نيست. مرگ بر جمهوری اسلامی.با آغاز شكستن هر دست درازی به واژه ها و رنگ تفتيش عقايد را با هر سايه و روشنی چشيدن، مي گويم روشن كردن موضع و توجيه از آن خودتان. مرگ بر جمهوری اسلامی.روزی كه خامنه ای دستش را بر فرق جمعيت كوبيد؛ بايست فرياد می كشيديد: مرگ بر جمهوری اسلامی.روزی كه پس از هفته ها آتش كشاندن مجلات، سركوب خواسته ها، به خون كشانيده شدن قيامها، پايه اين ديگ جوش هفت رنگشان را با انتخاباتی مضحك و بي توجه به سقوط راي ظرف چند هفته، گواه بوديد، بايست فرياد می كشيديد: مرگ بر جمهوری اسلامی.روزی كه اسامی اعدام شدگان تنها خبر روزنامه ها بود، و به دنبال اسامی آشنايان می گشتيد؛ پنجه ستم ستيز خويش را بايست مشتي می كرديد و فرياد می زديد : مرگ بر جمهوری اسلامی.روزها و شبهای اسارت سفارتی در خاك سرزمينت را بايست به فرياد مرگ بر جمهوری اسلامی تبديل می نمودی.بستن دانشگاه ها، مصادره و تشكيل هيولای بنياد مستضعفانشان را ديدی. ضربه ها را خوردی. چماق انقلاب فرهنگی شان بر هر انديشه آزادی مهر فراموشی نهاد. دستگاه عريض و طويل اطلاعات و سانسورشان را آن هم با لعاب "انقلابی" و "اسلامی" شان ديدی، بايست اين بلا را همان آن مرگ برش می نهادی. جنايات بی وقفه اين كوته آستيان دراز دست را گواه بودی، نابودی جوانان سرزمينت را هزار هزار ديدی، با خنثی ماندنی تا اوج: دو ماه ديگر رفتنی اند. سكوت كردی. مشتت را پنهان كردی؟ بر خودت ريا كردی؟ آخر درمانده، تا كی به گل نشستن. در سكوت مراسم و ياد عزيزانت را پاس داشتی، در تنهايی لشكر غم برت امان نراند، ظلم را محكم تر و هفت رنگ تر يافتی. فريادت را چه كردی؟ايام گذشت.اگر ترفند سانسور آشكار ديگر نمی گيرد دستهای آشكار و جماعتی پنهان خوب درگير نگاه داشتن پايه های اين جمهوری اسلامی اند. پرسيدی اين باندهای "آقای كنی" وجوانان اسب درشكه اش، دانشكده هاروارد مبدل به امام جعفر صادقش چه بيرون می دهد؟ ديگر دست غيبها هم غيب نمی شدند و حسنی ها و ديگر دست درازان به حريم انسانی را با صوت انكرشان ناظر بودی. در مقابل اينها فرياد خشمت چه شد؟مشتم كوچك است. اما هيچ رنگ و لعابی را نمی پذيرد. خواسته ام هم ساده است. مرگ براين سيستم. مرگ بر رژیمی که چوبه های دارش بوی خون بی گناهان را میدهد، خیابانهایش در خفقان آزادی در سکوتی مرگبار فریاد میزند، مرگ بر رژیمی که خنده و شادی را بر مردم خود حرام کرده است، مرگ بر آنان که طاقت دیدن امید را بر چهرهٔ مردمان خود ندارند، مرگ بر شما که چهرهتان از مرگ زشت تر است، مرگ بر جمهوری اسلامی نه فقط برای خون جوانان ایران، بلکه بیگناهان سوریه، برای یک یک کسانی که تحمل صدای حقشان را نداشتید و آنها را ترور کردید، مرگ بر زندانهایتان که حق را خفه کرده است، مرگ بر ولایتتان که خدارا را از دلها پاک کرده، مرگ بر شما که ایران را به این روزهای سیاه نشانده اید، مرگ بر رژیم ایرانی ستیز جمهوری اسلامی که فرهنگ و هنر ایرانی را چنین خار و خفیف کرده است، مرگ بر شما که از غارت هایتان، شکم کودکان این خاک شبها گشنه سر بر بالین میگذارد... مرگ و هزاران بار مرگ بر شما دژخیمان ایران زمین که جز ویرانی و خرابی این خاک چیزی دیگری در سر نمیپرورانید...
و فرياد مي زنم: مرگ بر جمهوری اسلامی...
و اين درد همه جوانان ايران پرست و آزادی خواه و 
عاشق به آزادی ايران و پاينده باد ايران آزاد 

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...