۱۳۹۱ آبان ۵, جمعه

بازجویان ولایت فقیه تنها کابوس زندگی کارگران


اعتصاب غذای رضا شهابی و نسرین ستوده  یک بار دیگر توجه همگان را به بی حقی مطلق در زندان های کشور جلب کرده است. فضای حاکم بر زندان های جمهوری اسلامی و دستگاه قضائی اش، آن چنان خشن، بی قانون و لجام گسیخته است که فعالین زندانی را واداشته تا برای اعتراض به این سیستم و رساندن فریاد اعتراض خود به جهانیان، از جان خود مایه بگذارند.زندانیانی که از جان خود گذشته و به مرحله اعتصاب غذای خشک پا می گذارند، به لحاظ اخلاقی بازجویان و قاضی های پرونده خود را تحقیر می کنند و پیام روشنی  به دژخیمان خود می دهند: تهدیدات شما، احکام بیشرمانه شما، شکنجه های قرون وسطائی شما، قساوت و بیرحمی شما و توهین ها و تحقیرهایتان، ما را نمی ترساند! ما را مصمم تر و استوارتر می کند!
و این نماد در جلو چشمان زندانیان مقاوم چه حقیرانه جلوه می کند. اراده زندانیان سیاسی و رسیدن به مرحله  از جان گذشتگی، از سرچشمه جوشان قدرت مردم آبیاری می شود. آن ها که گاه تصمیم می گیرند آرش وار جان در تیر کنند، به نیروی لایزال مردم ایمان دارند. مردمی  که استوار و شکست ناپذیر در برابر استبداد ایستاده و منتظر فرصتی هستند که سر دیو را به دیوار بکوبند.اما در این میان نباید یک نکته مهم را از یاد برد. مبارزه علیه استبداد ولایت فقیه، مبارزه ای است طولانی و نفس گیر. سر دیو استبداد را نمی توان یک شبه به دیوار خشم مردمی کوبید. این مبارزه طولانی به سازماندهی آرام و حساب شده نیاز دارد.در برابر رژیمی قرار داریم که تا بن دندان مسلح است؛ رژیمی که از اعمال هیچ ددمنشی و قساوتی رویگردان نیست؛ رژیمی که تلاش می کند جنایات خود را به نام دین، امامان، پیغمر و  خدا به خورد خلق الناس بدهد و عده ای از لگدمال شده ترین ها را علیه بخش های دیگر اردوی کار و زحمت بشوراند. بنابراین مبارزه با چنین رژیمی، مبارزه ای است طولانی، پیچیده و نیازمند سازمان یافته. با چنین رژیمی نمی توان با مبارزات فردی و از جان گذشتگی های فردی به خوبی جنگید. اعتصاب غذا به عنوان تاکتیکی که توسط یک زندانی در بند بکارگرفته می شود، هر چند حربه موثری است اما نباید به آن بیش از حد بها داد و بطور مستمر بکار گرفت. زیرا این تاکتیک و بویژه از نوع خشکش، حتی اگر در چهارچوب خواست های خود نیز موفق شود، لطمات و صدماتش بر پیکر زندانی ماندگار خواهد بود.موج اعتصاب غذای زندانیان سیاسی که هر مدت یک بار شعله می کشد، پیام روشن دیگری نیز دارد. زندانیان سیاسی به عنوان وجدان بیدار ضد استبدادی و آزادی خواه، در سیاهچال های ولایت فقیه، صدای شکستن استخوان های این رژيم ضدبشری را بهتر می شنوند. آن ها عمق ترس و وحشت حاکمان را در نگاه های هراسان بازجویان، در ددمنشی های آن ها، در پرونده سازی های رسوایشان، در اتهامات بی پایه شان،  در احکام بی بنیانشان، و در تمامی تلاش های مذبوحانه شان برای شکستن زندانی به عینه می بینند. آن ها که زیر شکنجه رفته اند نیک می دانند که حتی زمانی که شکنجه گر خود را قادر مایشاء نشان می دهد در برابر دیوار سکوت و عزم استوار زندانی در هم می شکند. بازجویان نماد قدرت استبدادند.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

خشونت در جمهوری اسلامی

متأسفانه بحث خشونت در ایران امروز غالباً از طرف کسانی مطرح می شود که طرفدار اصلاحات هستند و مخالف انقلاب و جالب این است که حتی بخشی از جریان های سرنگونی طلب نیز از انقلاب وحشت دارند و آن را مترادف با خشونت و کشت و کشتار قلمداد می کنند.درحالی که در ایران با استبدادی روبرو هستیم که راه اصلاحات به رویش بسته است و در مقابل مردم امکان عقب نشینی ندارد و در ضمن تردیدی نیست که ما کشور خشونت زده ایم هستیم ، قبل از همه به این دلیل که کشوری استبداد زده هستیم و تقریباً هیچ تجربه ای از دموکراسی نداریم. ولی جمهوری اسلامی مسائل دیگری را وارد زندگی اکثر ایرانیان کرده است که قبلاً ناشناخته بود. جمهوری اسلامی فقط یک دیکتاتوری معمولی سرمایه داری نیست ، بلکه یک دیکتاتوری مذهبی هم هست که در تمام سه دهه گذشته سعی کرده جامعه ما را برمبنای قوانین عهد بوقی شریعت اسلامی تجدید سازمان بدهد. بنابراین در کنار سرکوب سیاسی خشن که عمدتاً مخالفان و منتقدان رژیم را هدف می گیرد ؛ سرکوب مدنی گسترده ای را هم سازمان می دهد که اکثریت عظیم جمعیت کشور را همه روزه ، گاهی حتی در خلوت خانه ها شان هم هدف گیری می کند. ترکیب این دوسطح از خشونت باعث می شود که دهها میلیون ایرانی به طور روزمره به اشکال و درجات مختلف در رویارویی با دستگاه های حکومتی قرار بگیرند و سرکوب را لمس کنند و حکومت نیز همیشه خود را در محاصره مخالفان ببیند و یک مسأله انفجار آمیز دیگر نیز وجود دارد: استبداد مطلقه ای است که جمهوری اسلامی ، دیگر نمی تواند آن را زیر پوشش «جمهوریت» مخفی کند و اقتصادی که تاکنون متکی به درآمد نفت بوده و اکنون به علت عدم  سرمایه گذاری لازم در صنعت نفت و گاز ، دارد به طرف بن بست می رود؛ در چنین شرایطی رهبران جمهوری اسلامی ، عقب نشینی درمقابل خواست های فزاینده مردم را خطرناک می بینند ، زیرا می دانند که هر نوع عقب نشینی ،رفزون خواهی مردم را بیشتر دامن خواهد زد. بنابراین در ایران نه تنها راه اصلاحات بسته است ، بلکه جمهوری اسلامی ناگزیر است برای حفظ خود به خشونت و سرکوب بیشتری روی بیاورد و با توجه به این حقیقت در ایران امروز ، انقلاب جنبشی است از پائین برای به زیر کشیدن حکومت.
زیرا در رویارویی مردم با دیکتاتوری ها ، در تحلیل نهایی همیشه دیکتاتوری است که راه های مسالمت آمیز مبارزه را به بن بست می کشاند.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

آیا هدف از خلقت افرادی همانند خامنه ای چیست؟هیچ!


همان هدفی که در خلقت من و توست! اما این خود انسان است که تصمیم میگیرد که زندگیش در کدام سؤ جهت گیرد، اما یک مسئله از بدو تولد انسان با او زاده میشود، به قول قدیمی‌ها " معرفت و انسانیت باید در پر قنداق انسان باشد" آیا تا به حال فکر کرده‌ای، چرا "تو" بسیجی نشدی؟ نیروی انتظامی‌ نشدی؟ شکنجه گر‌ نشدی؟ بی‌ رحم نشدی؟ ... هر چه که باشد هدف از خلقت همه ما یکیست: زیستن...
اما باید بدانیم که آن که به امثال این گونه شغل که چه عرض کنم، جنایات روی میاورد، در پر قنداقش چنان کثافاتی نهاده اند که دیگر نمیتواند جز این باشد. هر انسانی‌ برای یک مسیر تربیت پیدا میکند، و آن هم از سوی خانوده اش: پدر، مادر، بی‌ پدر، یا بی‌ مادر! حتی پلیس بودن نیز در سوی زندگی‌ اقشاری از گونه ی ما نیست! 
قصاب!؟ هرگز!  فقط یک قصاب است که میتواند "قصاب" باشد. اشتباه نکنید، هیچ مخالفتی با شغل شریف قصابی نیست! تنها مخالفت وقتیست که یک "حیوانی" همانند خامنه‌ای به معنای واقعی کلمه "قصاب" یک ملت زجر دیده میشود. حال فکر میکنی‌ که درپر قنداق خامنه‌ای جز لجن، و کثافت چیز دیگری بوده؟ آیا فکر میکنی که احمدی نژاد بر سر سفره‌ای بزرگ شده که نان بازوی پدرش را خورده؟  آیا در قنداق یک بسیجی چه بوده؟ آیا یک بسیجی شیر کدام حرم زاده را خورده که با هموطن چنین می‌کند؟ آیا جز این است که یک بسیجی نیز حرم زاده ایست مانند خامنه‌ای ولی در ابعاد کوچک تر؟؟  آیا این‌ها بدست انسان پرورش یافته اند؟ یا که بدست گرگان ادمخوار؟ اگر من قدرتش را داشتم، ریشه ی چنین خانوده‌هایی‌ را میسوزاندم تا که دیگر چنین گرگانی تحویل مردم ندهند که امروز ۷۰ میلیون قربانی گرفته اند. آیا اگر یک بسیجی در جایگاه خامنه‌ای بود، با ملت ایران چه میکرد؟ آیا بد تر از خامنه‌ای نمیکرد؟ پس هر کجا که یک بسیجی را دیدی، بدان که خامنه‌ای را دیدی، و با او همان کن‌ که اگر آن "روضه خوان جانی " را میدیدی.این وظیفه هر ایرانی‌ آزاده است، که هر کجا، هر زمان، روز یا شب، هر جا که توانست مشتی محکم بر دهان این یاوه گویان و دزدان وطن بزند. هر جا که توانست ریشه‌ای از اینها بسوزاند. برگی از اینها بسوزاند که دیگر زمان سکوت سر رسید و امروز، روز قیامت ظالمان فرا رسید.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

تلاشهای سازمانده ای شده جمهوری اسلامی برای کاهش نقش اجتماعی زنان در جامعه


رژیم اسلامی ازهمان ابتدای موجودیتش و درراستای  پیشبرد سیاست های زن ستیزانه ، همواره  کار مشترک زنان و مردان و حضور زنان در حیات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگیان را خطری برای موجودیت خود تلقی کرده و میکند.  تلاشهای دولت برای کنترل حریم خصوصی زنان، کاهش نقش اجتماعی  آنان و تبدیل کردنشان  به «نان خور» مردان و تقلیل هویت آنان به مادر و همسراما قدم به قدم و لحظه به لحظه دستگاه ولایی را هر چه بیشتر در مقابل زنان قرار داده و میدهد.  اعترافات دست و پا شکسته  سردمداران و دست اندرکاران رژیم نشان ازعجز آنها در پیشبرد این سیاستها  دارد.با گذری به سایت های وابسته به رژیم بخوبی آشکار میشود که رژیم ولایی  تلاشهای سازماندهی شده ای را  برای خانه نشین کردن زنان و تشویق آنان به ازدواج در سنین پایین و بمنظور تولید مثل و تربیت سربازان امام زمان،  تحت عنوان مقابله با خطر کاهش جمعیت آغاز کرده است.جای تعجب ندارد که سیاست پیشنهادی رئیس مرکز آمار ایران برای حل مشکل باصطلاح جمعیتی کشور از آینده و سرنوشت زنان مایه میگذارد.  او در این رابطه و به  قصد خود شیرینی برای ولی فقیه و راضی کردن او چنین گفت: » لازم نيست ما تمامي گروههاي سني را براي سياستهاي جمعيتي و باروري هدفگذاري كنيم  بلكه  بررسيهاي مركز آمار ايران نشان ميدهد اگر گروه تمركز و برنامه ريزی را روي سن ۲۰ تا ۲۴ سال بگذاريم ميتوانيم دغدغه مقام معظم رهبري و چالشهاي جمعيتي را پوشش دهيم.»  او همچنین در ادامه به افزایش میانگین سن ازدواج درمیان زنان و مردان در مقایسه با سالهای دیگر و همچنین  پیشی زنان از مردان در برخورداری از تحصیلات عالی بر اساس سرشماری سال ۹۱  اشاره کرد.حمله به حریم خصوصی زنان و کنترل رفتار و پوشش آنها همواره در صدر برنامه های رژیم اسلامی بوده و هست.  اما علیرغم صرف هزینه های هنگفت برای تبلیغ و ترویج  فرهنگ عفاف و حجاب به صدا و سیما و دیگر نهادها وهمچنین تشدید فشار از جانب نیروهای امنیتی تحت عنوان  «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» و طرح جامع عفاف و «امنیت محله محور» ، دست اندرکاران نهادهای وابسته به رژیم به شکست خود در پیشبرد این سیاستها اعتراف میکنند و میخواهند با توسل به «جنگ نرم» مشکل بدحجابی را حل کنند.زهره طبیبزاده، مشاور سابق رئیس جمهور در امور زنان در گفتگو با خبرگذاری فارس به شکست سیاستهای رژیم در رابطه با اعمال فشار برای تحمیل حجاب اعتراف کرده و گفت: «مجازات نقدی برای کسانی که پوشش اسلامی ندارند نیاز به بازنگری دارد تا کارآیی و اثرگذاری بررسی شود. جریمه های مادی ممکن است هیچ اثری در زندگی برخی از افراد جامعه نداشته باشد.» اوهمچنین  گفت  که پس از انقلاب اسلامی از لحاظ اصولی و عملی به مسئله پوشش پرداخته نشده است.  و ضمن اشاره به کم کاری دولت گفت که دولت در عرصه دانشگاه، آموزش و پرورش و صدا و سیما تاکنون کاری نکرده است والگوسازیهایی که صورت گرفته با مبانی دینی و فرهنگی ما فاصله دارد. او خواستار بازنگری در قوانین عفاف و حجاب توسط مرکز پژوهشهای مجلس شد. در چنین شرایطی و در حالیکه رسانه های دولتی از افزایش زنان کارتن خواب در تهران و دیگر مناطق کشور خبر میدهند و سیاستهای دولت اسلامی روز به روز بر تعداد قربانیان آسیب های اجتماعی می افزاید، رئيس مركز انتظام پليس پيشگيري نيروي انتظامي از حضور نگهبانان زن در مراكز تفريحي، آموزشي و تجاري مخصوص زنان خبر داده و گفت: «اين زنان براي حفظ حريم بانوان فعاليت ميكنند.»  جمهوری اسلامی با صرف هزینه های هنگفتی به بهانه حفظ «حریم بانوان» به تعرض هر چه بیشتر علیه حریم و ابتدایی ترین حقوق اجتماعی و اقتصادی زنان ایران دست زده است. حق کار، حق مسکن، حق آموزش، و حق زندگی زنان زحمتکش ایران بیش از گذشته قربانی سیاستهای دولتی میشود که هزینه های ایدئولوژیک، تبلیغی و سرکوب آن سر به فلک میزند.

نویسنده:پدرام طنازی

۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

دستهای کارگران در زیر سنگ چماقداران جمهوری اسلامی!


انتشار دومین طومار اعتراضی کارگران در شرایطی که جنبش کارگری و فعالان آن زیر سرکوب قرار دارند پیش از هر چیز نشان دهنده اوج نارضایتی کارگران از وضعیت فاجعه بار معیشتی شان است. در شرایطی که دستمزد کارگران کفاف حداقل های زندگی شان را هم نمی دهد، افزایش دستمزد منطبق با نرخ تورم حق طبیعی و مطالبه انسانی کارگران است؛ حقی که همواره از سوی همه مدافعان جنبش کارگری مورد حمایت قرار گرفته است.بار دیگر بحث تعیین افزایش دستمزد در نهادهای به اصطلاح “کارگری” رژیم شروع شده است، واین بار زودتر از موسم سال های گذشته. راستی وظیفه این مراسم سالانه چیست و چه تأثیری در  زندگی واقعی کارگران دارد؟ حقیقت این است که افزایش دستمزد در جمهوری اسلامی به زندگی واقعی کارگران ربطی ندارد و وظیفه اصلی آن مشروعیت بخشیدن به نهادهای کارگری رژیم و مهم تر از آن ، نگهبانی از پوشش “مستضعف پناهی” جمهوری اسلامی است ، یعنی تقریباً چیزی شبیه مراسم های دوره ای انتخابات که وظیفه اصلی شان نگهبانی از پوشش جمهوریت است برای حفظ سلطنت مطلقه ای که ولایت فقیه نام دارد. نظامی که از بطن یک انقلاب توده ای بیرون آمده بود ، نمی توانست بدون پوشش دفاع از زحمتکشان و تهیدستان بر گرده مردم بنشیند. به همین دلیل آنها ناگزیر شدند در ظاهر چیزهایی را بپذیرند که با اعتقادات واقعی شان خوانایی نداشت.در عوض همچنان که مبارزات کارگران نشان داد اگر بخشی از کارگران متحد و سازمان یافته مطالبه خود را مطرح و بر سر آن پافشاری کنند دولت و کارفرمایان عقب خواهند نشست. به همین دلیل است که در شرایط ویژه جنبش کارگری ما هر قدر که وارد شدن در هیاهوی رژیمی ها در زمینه افزایش دستمزد بازی در زمین دیگران است و به سازمان یابی کارگری کمکی نمی کند، همانقدر تمرکز بر مبارزه برای دستمزد منطبق با نرخ تورم در واحدهای تولیدی مبارزه ای است برای تشکل یابی کارگری در سطح پایه ای و شرایط را برای شکل گیری جنبش مستقل مطالباتی مهیاتر می سازد.با توجه به نبودِ شرایط لازم برای تعیین با معنای افزایش دستمزد در جمهوری اسلامی ، جدی گرفتن مراسم های سالانه رژیم در این مورد ، عملاً جز توهم پراکنی و گرم کردن تبلیغات رژیم معنای دیگری نمی تواند داشته باشد. وظیفه ما این است که این مراسم های سالانه را با تمام نیرو افشاء کنیم و نشان بدهیم که این بحث ها نه تنها ربطی به زندگی واقعی کارگران ندارند ، بلکه فقط  برای مشروعیت بخشیدن به  نهادهای کارگری رژیم که ماهیت کاملاً ضدکارگری دارند ، برگزار می شوند. مهم ترین و حیاتی ترین وظیفه ما برای مقابله با سیاست ضدکارگری جمهوری اسلامی ، متمرکز شدن روی مبارزه برای ایجاد تشکل های مستقل کارگری است. 

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

تهدید به اعدام صاحبان وبلاگ به بهانه امنیت روانی جامعه:


طرح يک فوريتي ۲۰ نماينده براي تشديد به اصطلاح مجازات اخلالگران در امنيت رواني جامعه و حمايت علي لاريجاني رئيس مجلس از اين طرح ماجراي چگونگي مواجهه با معضلات اجتماعي که ابعاد سياسي نيز به خود گرفته است را وارد فاز تازه يي کرده است، چرا که طرح ۲۰ نماينده يادشده در شرايطي به هيات رئيسه مجلس ارائه شده و به احتمال زياد در جلسه علني مجلس مورد بررسي قرار مي گيرد که هم اکنون نظرات متفاوت و بعضاً متضادي درباره برخورد با جرائم اجتماعي مطرح مي شود. اما ورود مجلس هشتم به اين مقوله آن هم در ماه آغازين فعاليت خود بر دامنه بحث افزوده است. به خصوص اينکه در طرح 20 نماينده ياد شده علاوه بر اينکه مجازات سنگين اعدام براي مجرمان در نظر گرفته شده است، در عين حال بر اجراي فوري و بدون بخشش چنين مجرماني تاکيد شده است. آن گونه که خبرگزاري مهر از حميدرضا حاجي بابايي نماينده همدان و عضو هيات رئيسه مجلس درباره اين طرح نقل کرده است، دامنه گسترش جرائم اجتماعي براي نخستين بار به وبلاگ نويسان و راه اندازان سايت هاي اينترنتي هم کشيده شده است و هر فعال اينترنتي که مروج فساد، فحشا و الحاد شناخته شود، محارب شناخته شده و با صدور حکم اعدام مواجه خواهد شد.لاريجاني با دفاع از طرح نمايندگان در اين باره گفت؛ نبايد منتظر بمانيم عده يي از افراد شرور و ناهنجار، عده زيادي را دچار آسيب رواني و اجتماعي کنند و فقط چند سال زندان و جريمه نقدي شوند.وي افزود؛ کساني که با آرامش رواني جامعه بازي و نگراني ايجاد مي کنند مصداق مفسد في الارض هستند؛ چرا که آنها با اقدام خود به جامعه ظلم مي کنند.بيان اين سخنان از سوي علي لاريجاني کافي بود تا جدي بودن و در عين حال احتمال بالاي تصويب نهايي اين طرح به اذهان خطور کند و از سوي ديگر نشانه يي از ورود و تمايل مجلس براي قانوني کردن تمام اقداماتي باشد که تاکنون در چارچوب طرح ايجاد امنيت اجتماعي در کشور اجرا شده، چرا که در برخي موارد حقوقدانان و وکلاي دادگستري بر عدم قانوني بودن برخي برخوردها تاکيد مي کردند و حتي بعضي قضات اعلام مي کردند کساني که به عنوان مجرم اجتماعي به دستگاه قضايي معرفي شده اند قانون روشني براي چگونگي تعيين مجازات آنان وجود ندارد. البته تاکنون تمام مباحثي که مطرح شده بود درباره مصاديق سبک تر جرائم اجتماعي بود اما طرح جديد مجلس ابعاد امنيتي هم به خود گرفته است و مستقيماً تاييد مي کند هر کسي که عملکردش موجب سلب امنيت رواني اجتماعي شود به عنوان محارب با خطر مجازات اعدام روبه رو خواهد شد. البته برخي از جرائمي که در اين طرح عنوان شده چيز جديدي نيست و قبلاً هم در قانون وجود داشته است. به عنوان مثال راهزني، سرقت مسلحانه، تجاوز به عنف، شرارت، آدم ربايي به قصد تجاوز يا اخاذي از جمله جرائمي هستند که در قوانين فعلي موجود هستند و حتي سال گذشته تعدادي نيز در سراسر کشور به اتهام جرم هايي که از آن نام برده شد در ملاءعام به دار آويخته شدند. در اين ميان برخي جرائم مانند داير کردن وبلاگ و وب سايت جديد هستند و براي اولين بار است که قانونگذاران مي خواهند برخي فعاليت هاي اينترنتي را مصداق جرم سنگين محاربه که مجازات آن اعدام است، تعيين کنند. از اين رو حساسيت ها نسبت به اين بخش از طرح نمايندگان بيشتر است. چرا که تعيين مصاديق فعاليت هاي اينترنتي که مي تواند جنبه مجرمانه داشته باشد با پيچيدگي هاي زيادي مواجه است و از آنجا که از سابقه فعاليت هاي گسترده اينترنتي در ايران بيشتر از ۱۰ سال نمي گذرد هنوز هم قانون جامعي درباره آن نوشته نشده است و ظاهراً در اولين گام قرار است برخي جنبه هاي مجرمانه آن هم از نوع سنگين آن تعيين مصداق شود. ظاهراً افزودن قيد فساد، فحشا و الحاد به فعاليت هاي اينترنتي مجرمانه در اين راستا تعبير مي شود و نمايندگان به اين باور رسيده اند که با افزايش تعداد کاربران اينترنت در ايران مي توان نتيجه گرفت که سايت هاي مروج فساد، فحشا و الحاد هم بر بافت اجتماعي جامعه تاثير مي گذارند و بايد با قانونگذاري سفت و سخت و اجراي مجازات مجرمان بدون ترحم امنيت رواني جامعه را حفظ کرد.البته در برخي موارد فعاليت هاي اينترنتي در ايران جنبه سياسي هم به خود گرفته است. در اين خصوص از چند سال پيش شورايي از چند مقام رسمي کشور تشکيل شد تا سايت هاي اينترنتي که فعاليت آنان مخل امنيت سياسي، اجتماعي، فرهنگي، عقيدتي و اقتصادي کشور تشخيص داده مي شود فيلتر شده و امکان دسترسي کاربران اينترنتي به آن فراهم نباشد. در اين راستا اکنون تعدادي از سايت هاي اينترنتي مسدود هستند و کاربران ايراني نمي توانند از اين سايت ها بازديد کنند. هنگامي که کاربري مي خواهد از چنين سايتي بازديد کند پيامي با مضمون «کاربر محترم طبق قوانين نظام جمهوري اسلامي ايران دسترسي به اين سايت ممنوع است» به روي او گشوده مي شود. اکنون تعدادي از نمايندگان به اين نتيجه رسيده اند از آنجا که پيشرفت هاي تکنولوژيک اين امکان را به وجود آورده که دسترسي به سايت هاي ممنوعه ممکن شود لذا راه قاطع تر مجازات آن دسته از فعالان اينترنتي است که فعاليت آنان موجب سلب امنيت رواني جامعه مي شود.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ شهریور ۲۹, چهارشنبه

بیدادگاه های رژیم ولایت فقیه تحت امر رهبری!


پرونده اختلاس ها در حکومت اسلامی، پرده از  دزدی ها و رشوه خواری ها در بالاترین مقامات حکومتی را بالا می زند. هر چند لبه تیز حملات کنونی قوه قضائیه دامان باند احمدی نژاد  و مقامات دولتی را گرفته، اما نمی توان دامان جناحهای دیگر را از این گنداب  پاک دانست.  نمی توان از یاد برد که باند احمدی نژاد به این دلیل با حمایت صد درصدی رهبر رژیم به سکوی ریاست جمهوری پرتاب شد تا به قول  خودش دست دزدان را از بیت المال ملت کوتاه کند. او با شعار «عدالت» و کوتاه کردن دست «آقازاده ها» از منابع ملی روی کار آمد و در سخنرانی ها یش پای بسیاری از آقا زاده ها را به میان کشید.زمینه های فساد در جمهوری اسلامی بسیار ریشه دار و قدرتمند است.اگر دولتی مجبور بود  با مالیات شهروندان بودجه اش را تأمین کند نمی توانست چنین بی حساب و کتاب با پول مردم رفتار نماید. از سوی دیگر، ایران کشوری است تحت حاکمیت استبداد. در حکومت های مستبد، امکان کنترل دولت به پائین ترین حد خود می رسد. بالائی ها خود را قادر مطلق می دانند و مردم را رعایای بی حقوق. چنین سیستمی حکومتی زمینه ی فساد در بالائی ها را بصورت گسترده ای فراهم می آورد. استبداد حاکم بر ایران، استبدادی دینی است و متکی به روحانیت. روحانیتی که از تمرکز برخوردار نیست و هر مرجع تقلیدی برای خود «بیت آقا» دارد با درآمدها و هزینه ها ی مستقل خودش. همه این عوامل را که در کنار هم بگذاریم ، زمینه های رشد فساد بویژه در رده های بالای حکومت بیشتر آشکار می شود و بر این پایه می توان به ریشه دار بودن فساد در حکومت اسلامی پرداخت.سیستمی که در حکومت اسلامی ایجاد شده، سیستمی است متکی به باندهای مافیائی دزدان بیت المال مردم. جدا از شبکه های مالی نهادهای مذهبی، در این کشور حتی سپاه پاسداران که اصلی ترین بازوی نظامی حکومت  است، مالک بزرگترین شبکه های اقتصادی کشور است. سپاه ر بسیاری از پرسودترین و یا کلیدی ترین شرکت ها دست انداخته است و به هیچ نهاد قانونی نیز حساب پس نمی دهد.ساختاری چنین تو در تو و مافیائی، امکان هر نوع حسابرسی و کنترل مالی را از میان می برد. در این سیتسم هر جریان در تلاش است تا با استفاده از امکانات حکومتی بیشترین سهم از بودجه ها و منابع مالی را بدست آورده و در میان نیروهای خودی تقسیم کند و گاه با سفره پروری بر جمعیت رای دهندگان و هواداران خود بیافزاید. در اینجا با سیستمی روبرو هستیم که باندهای قدرت در تقسیم پول های بادآورده از اهرم های قدرت، چه اهرم های دولتی و اجرائی، چه اهرم های قضائی وچه اهرم های امنیتی، پلیسی و نظامی به نحو احسن سوءاستفاده می کنند. افشای پاره ای از دزدی ها و اختلاس ها بیش از آن که نشانه ی سلامت دستگاه قضائی جمهوری اسلامی باشد، بیانگر درگیری منافع جریانات و باندهای دزدان حکومتی است.  هرجریانی، در طول کار خود پرونده هائی از رقیبان جمع آوری می کند و در زمان دعوا و درگیر شدن این پرونده ها را رو می کند. از این جاست که شبکه های موازی اطلاعاتی شکل می گیرند.  وزارت اطلاعات گاه شامل پاکسازی های گروهی می شود و بر سر پست وزارت آن حتی میان رئیس جمهور و رهبر رژیم درگیری پیش می آید.  اداره اطلاعات سپاه برای خود  زندان های ویژه ایجاد می کند و به احدی پاسخگو نیست. اگر جائی برای به محاکمه کشاندن رقیبان در میان نباشد و اطلاعات افراد نیز بیش از حد مهم باشد، سکته های قلبی زودهنگام نیز سازماندهی می شود.این سیستم تودرتو و مافیائی، اما در شعار، طرفدار «عدالت» است. رهبر رژیم مدام از عدالت اسلامی حرف می زند و دفاع خود از احمدی نژاد در برابر مخالفانش را همسوئی او با خودش در اجرای عدالت می داند. احمدی نژاد که تمامی نزدیکانش به دست داشتن در اختلاس های کلان متهم شده اند از «عدل علی» سخن می گوید.  حتی فرماندهان سپاه که احمدی نژاد آنها را «برادران قاچاقچی» می نامد نیز از عدالت و عدالت گستری سخن می گویند. و شعار عدالت و «عدل علی» از زبان منبرنشین های میلیونر و «آقازاده »هایشان  نیز نمی افتد. در اینجا با کُر جمعی یک مشت دزد بیت المال مردم روبرو هستیم که فریاد عدالت سر می دهند. اما فرهنگ مردم این دوگانگی و دو روئی را بسیار زیبا ترسیم می کند آنجا که به کور می گویند چراغعلی و به کچل می گویند زلفعلی. و بدین گونه است که دزدان نیز شده اند عادل!

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

جنبش مستقل مردم تنها راه رسیدن به دموکراسی است


دموکراسی تنها حکومت مردم و برای مردم نیست، بلکه به وسیله خود مردم نیز به وجود می آید. وقتی از مردم صحبت می کنیم منظورمان قاعدتاً باید روشن باشد . هیچ حزبی یا هیچ مجموعه ای ازاحزاب سیاسی، مردم نیستند. این را برای کم اهمیت جلوه دادن احزاب سیاسی نمی گویم. احزاب سیاسی در همه جا عموماً و در جوامعی که سنگر بندی های مدنی محکمی وحود ندارد، به ویژه برای شکل گیری دموکراسی اهمیتی حیاتی دارند .امٌا درست به همین دلیل، در جوامع استبداد زده، هیچ حرف یا هیچ مجموعه ای از احزاب نمی توانند آنقدر پر ارتباط باشند که خود را نماینده مردم بنامند. بعلاوه ، به هزاران تجربه می دانیم که اعتبار نماینده، همیشه به اراده موکل اش بستگی دارد و نماینده ای که موکل مسلوب الاراده و ناتوان دارد ، در عمل به قیٌم او تبدیل می شود. به همین دلیل، در همه کشورها عموماً و در کشورهای استبداد زده به ویژه، اعتبار واقتدار احزاب به میزان تحرٌک، آگاهی و سازمان یافتگی موکلان آنها بستگی دارد و مخصوصاً تاسیس دموکراسی بی اتکا به سنگر بندی های مدنی و سیاسی (و گاهی حتی نظامی ) مردم، به صدور فرمان های ملوکانه می ماند .در انقلاب ۵۷ ، اکثریت بزرگ مردم ، به نام «تاسیس  جمهوری» به رفراندوم خمینی برای «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمترلبیک گفتند و می دانیم که چه فاجعه ای به دنبال آورد. پس باید به هوش باشیم که بار دیگر «دموکراسی» نیابتی را به نام خواست مردم به مردم قالب نکنند. آنهایی که برای ایجاد دموکراسی در این کشور، هم چنان در مدار مثلث شوم می چرخند، بین قطب های ( این بار) متخاصم آنها در رفت و آمدند ، به نام استفاده از«فرصت » مصیبت دیگری تدارک می بینند . آنهایی که خود را ادامه دهندگان ووارثان همه جنبش های آزادی خواهی و برابری طلبی مردم ایران در یک صد سال گذشته می نامند ، تمام تلاش شان باید این باشد که خود مردم به میدان بیایند با همه نیازها و خواست های بی واسطه ودر سطوحی حتی متضادشان ؛ هر چه آگاه تر براین نیازها و خواست های خودِ خودشان و مصرتر و سازمان یافته تر پیرامون آنها ، بهتر. تنها از این طریق است که می توان اکثریت عظیم مردم را به میدان اقدامات مستقیم و مستقل سیاسی کشاند، به سرنگونی جمهوری اسلامی شتاب بخشید و دقیقاً در متن همین پیکار علیه جمهوری اسلامی ( ونه بعد از آن) شرایط و لوازم تاسیس دموکراسی را فراهم آورد.در شرایطی که هفتاد الی هشتاد درصد مردم ایران در آن روزها روستانشین بودند و غالباً رعیت  به شمار می آمدند ، عجیب است که کسی برای به آتش کشیدن نظام ارباب رعیتی ، مشخص ومصٌمم ، به میدان نیامد . پس بیایید امروز با همان زبان انتزاعی با مردم صحبت نکنیم و به نام مصلحت دموکراسی و با منطق آسیاب به نوبت، خواست های ۸۰ درصد جمعیت کشور را که زیر فشار شرایط مصیبت بار کنونی ، صدای شکستن استخوان های شان را می شنویم ، نادیده نگیریم . بگذارید این نوشته را با گفته زیبای جان دیویی ، فیلسوف و آموزش گر معروف آمریکایی ، پایان بدهم که گفته است، تنها راه حل بحران دموکراسی، عمق بخشیدن به خود دموکراسی است .

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

جمهوری اسلامی ایران نیز در ۳۳ سال گذشته:


جمهوری اسلامی ایران نیز در ۳۳ سال گذشته با سرکوب مستمر مبارزات مردم و با تحریف تاریخ گذشته ایران از هیچ تلاشی برای ایجاد عدم اعتماد بنفس در ذهنیت جنبشهای تحت ستم در ایران فرو گذار ننموده است.کارگران و زحمتکشان، مزد و حقوق بگیران تحت ستم ایران، زنان ایران، جوانان ایران، ملل تحت ستم ساکن ایران بشهادت ۳۳ سال گذشته از هر فرصتی استفاده و در مقابل سرکوب های حکومت اسلامی ایران مقاومت و مبارزه نموده اند.در ۳۳ سال گذشته مقاومت ها و مبارزات مردم کشور ما هم رژیم مذهبی ایران را ذله کرده است و هم در صفوف جناح های رنگارنگ این رژیم شکاف انداخته و هم احترام افکار عمومی جهان را برانگیخته است.مبارزات سالهای اخیر بر ضد حکومت اسلامی ایران شاهد به صحنه آمدنِ گسترده دختران و زنانِ مبارز، شجاع و آگاه کشورمان بوده ایم. این نیز از نکات برجسته توانائی ها جامعه ما برای دست یابی به آزادی و برابری است. فراموش نکنیم هیچ انقلاب آزادیخواهانه و برابری طلبانه بدون شرکت فعال و گسترده زنان به پیروزی نمیرسد.رژیم استبدادی حاکم بر ایران از ابتدا درغگو، مردم فریب و سرکوبگر بوده است.خمینی میگفت:  آب، برق و مسکن را مجانی میکنیم. به اینها دلخوش نباشید. بیشتر بخواهید. همه نیاز های شما را پاسخ خواهیم داد.اما در عمل، مردم فقیرتر و بدبخت تر و بی حق تر شدند.خمینی از استقلال ایران سخن میگفت. امروز بیش از گذشته حکومت اسلامی ایران، تحت تاًثیر سیاست ها و عملکردهای دولت های امپریالیستی است.شعار نه شرقی، نه غربی خمینی هم در عمل تبدیل شده است به غارت کشورمان توسط شرق و غرب. وابستگی اقتصادی ایران به شرق و غرب هم خیلی بیشتر شده است.خمینی در پاریس از آزادی صحبت میکرد. اما بمجرد ورودش بایران، تدارک سرکوب را دید.
در درون رژیم:
آیت الله شریعتمداری که در زمان رژیم  شاه واسطه شده و خمینی را از مرگ نجات داده بود، توسط خمینی بعد از تسخیر قدرت ذله، لِه ، بی آبرو و دق مرگ شد.خمینی، داماد خودش صادق قطب زاده را نیز کشت.خمینی مهندس بازرگان، اولین نخست وزیر حکومت اسلامی را سرکوب و بی آبرو کرد. مهدی بازرگان تا آخر عمر با خفت در رژیم خمینی زندگی کرد.خمینی میگفت ابوالحسن بنی صدر مثل پسرمن هست.خمینی ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی راخلع کرد و ناچار کرد که از ترس جانش به مجاهدین خلق پناهنده بشود و بعداً هم از ایران بطور مخفیانه خارج شود.خمینی میگفت آیت الله منتظری استاد بزرگ فقه است، لذا منتظری به جانشینی ولی فقیه منصوب شد. آیت الله حسینعلی منتظری بدستور مستقیم خمینی از مقامش خلع شد. تا زمانیکه خمینی زنده بود، منتظری ناچار بود در منزلش زندانی باشد. همان منتظری که خمینی میگفت استاد فقه اش است.سید علی خامنه ای، آخرین نخست وزیر زمان روح الله خمینی، میرحسین موسوی را دستگیر و زندانی کرد.سید علی خامنه ای، «خانه زاد خمینی» مهدی کروبی را که رئیس مجلس شورای اسلامی بود را نیز سرکوب کرد و اکنون کروبی زندانی است.سید علی خامنه ای، میراث خوارِ خمینی، زمانی گفته بود که خودش را به محمود احمدی نژاد فاشیست نزدیک میداند. اکنون، محمود احمدی نژاد و باندش را در حکومت اسلامی ایران، باند انحرافی میخوانند و در حذف او از دایره قدرت هستند.حکومت اسلامی ایران دست در دست سرمایه داران، طبقه کارگر ایران و زحمتکشان کشورمان را بخاک سیاه نشانده اند. اعتراضات آنها را نیز بشدت سرکوب میکنند. هر فعال و رهبر کارگری را سرکوب و زندانی میکنند.حکومت اسلامی ایران، بقصد نابودی نویسندگان، خبرنگاران، سیاستمداران علنی و دیگر مخالفان رژیم در سال ۱۳۷۸ توطئۀ قتل های زنجیره ای را آغاز نمود که پس ربودن و قتل دهها نفر از مخالفین رژیم، بعلت تشدید اختلافات در سطوح بالای رژیم، متوقف شد.حکومت اسلامی ایران، جوانان کشور ما را بی آینده و چندین میلیون نفر از آنها را معتاد کرده اند. اقلیت های ملی و مذهبی را مدام سرکوب کرده اند. اقتصاد کشور را به مرز ورشکستگی رسانده اند.از دیگر نمونه های دیگر تحمیل ترور و خفقان در ایران، تشدید سرکوب و خفقان به مردم حق طلب، بعد از نمایش انتخاباتی خرداد ۱۳۸۸ است. متاسفانه بعلت محدودیت مقاله، از پرداختن به دستگیری ها، زندان ها، شکنجه ها و تجاوزات جنسی و قتل های در رابطه با اعتراضات دختران و پسران جوان، پس از خرداد ۱۳۸۸ ، خودداری مینمایم. تازه ، اینها بخشی از جنایاتی است که رژیم اسلامی بمردم حق طلب ایران، تحمیل نموده است.همۀ امور در حکومت اسلامی ایران بگونه ای تغییر یافته است که زندگی اکثریت مردم در ایران تبدیل به یک مرگ تدریجی شده است.در حکومت اسلامی ایران هیچکس بغیر از ولی فقیه نمیتواند از فردای خودش مطمئن باشد. هم اکنون، با قدرت گیری فرماندهان سپاه پاسداران نیز آینده شخص سیدعلی خامنه ای هم به برآینده نیروهای درون رژیم وابسته شده است.فاشیسم مذهبی در حال درهم پاشیدن شیرازه جامعه ما است. فساد، اختلاس، ترور، خفقان و اعدام، با نام حکومت اسلامی ایران مترادف شده است.چند ماه بعد از پدیداری بهار عربی برای همگان روشن شد که برخلاف تصویری که حکومت اسلامی ایران از انقلابات عرب ترسیم میکرد، برعکس امکان این وجود دارد که، تجربه مردم کشورهای عربی در داخل خود ایران تکرار بشود.بر اساس همین احتمال نیز حکومت اسلامی ایران ترور، خفقان، اعدام و سرکوب را تشدید کرده است. در هیچ زمینه ای کوتاه نیامده است و پاسخ مردم حق طلب را با تشدید سرکوب، ترور و خفقان داده است.هر روز که میگذرد حکومت اسلامی در داخل کشور بیشتر منزوی و منفور میشود و هر روز بیشتر از گذشته در زمینه بین المللی نیز دستش کوتاهتر میشود. تا جائیکه بر اثر ماجراجوئی های رژیم و با تشدید محاصرۀ اقتصادی ایران، هزینۀ مرگبار آن بگردن کارگران، زحمتکشان و مزد و حقوق بگیران تحت ستم ایران افتاده است.اکنون حکومت اسلامی ایران، خودش و کشور ما را هر روز بیشتر در گرداب اقتصادی چین و روسیه گرفتار نموده است.
توجه کنید : اکثریت قریب باتفاق مردم ایران را کارگران، زحمتکشان و مزدبگیران تحت ستم تشکیل میدهند. آیا حرف ناروائی که بخواهیم در کشور ما حکومت اکثریتِ شهروندان بر سر کار بیاید؟ در حالی که هم حقوق اقلیت ها و مخالفان حکومت نیز حفظ باشد و هم آزادی و برابری در کشور ما مستقر شود.سرکوب و خفقان بس است. ما لگدمال شدگان، اکثریت مردم ایران هستیم. خودمان را باید سازماندهی بکنیم. باید آگاهی مان را به منافع خودمان، به چگونگی دستیابی به رفاه، آزادی و رفع تبعیض در کشورمان بالا ببریم. تا بتوانیم بر سرنوشت خودمان حاکم بشویم.برای تامین حق حاکمیت بسرنوشت خودمان، کارگران، زحمتکشان و مزدبگیران تحت ستم ایران، برای رسیدن به آزادی و برابری لازم است که ما مردم ایران آلترناتیو مطلوب خودمان را ایجاد نمائیم.این راه رسیدن به رفاه ، آزادی و برابری در ایران است. بقیه چیزی در حّد سراب خواهد بود. بقیه آلترناتیوها، دیر یا زود، مجدداً به تسلط استبداد و دیکتاتوری دیگری بر ما مردم تحت ستم منجر خواهد شد.
به امید فرارسیدن روز حاکمیت ما مردم ایران بر سرنوشت خودمان.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ شهریور ۱۴, سه‌شنبه

چرا با تکیه بر دشمنان دموکراسی نمی توان به دموکراسی رسید؟


پنجاه سال پس از کوتای ۲۸ مرداد ، در حالی که کشور ما دوره حساسی را می گذراند و پیکارهای سیاسی سرنوشت سازی را در پیش رو دارند ، ما هنوزهم با ۲۸ مردادی ها سرو کار داریم . و این بار بر خلاف پنجاه سال پیش، آنها در ائتلاف باهم نیستند ، به ضدیت در برابر هم ایستاده اند . بنابراین عده ای گمان می کنند  می توان به کمک آمریکا و همراه سلطنت علیه استبداد روحانیت جنگید و به دموکراسی دست یافت و بخش بزرگی از مردم چنان از جهنم جمهوری اسلامی به جان آمده اند که تنها به خلاصی از این حهنم می اندیشند  و نه چیزی بیشتر . امٌا تجربه همه پیکارها ی دموکراسی واز جمله تجربه خودمان در صد یا حتی همین پنجاه سال گذشته، نشان می دهند که با تکیه بر دشمنان دموکراسی نمی توان به دموکراسی دست یافت. عده ای می گویند در گیری آمریکا و جمهوری اسلامی فرصت مساعدی برای براندازی این رژیم به وجو آورده است که باید از آن استفاده کرد. اینها روی حقیقتی دست می گذارند تا حقیقت بزرگتری را وارونه نشان بدهند. شکی نمی توان داشت که دشمنی میان آمریکا و جمهوری اسلامی، این رژیم را در شرایط بسیار دشواری قرار می دهد و فرصت های مساعدی برای مبارزه  با آن به وجود می آورد و طبیعی است که هم جریان های سیاسی خواهان براندازی جمهوری اسلامی از این فرصت ها، به انحاء مختلف استفاده می کنند و به این اعتبار،آگاهانه یا نا آگاهانه ، با آمریکا هم سویی دارند . حتی از این فراتر ، مخالفان موجودیت جمهوری اسلامی و از جمله آمریکا ، همیشه از اختلافات درونی خود حکومتی ها استفاده کرده اند و می کنند که کاملاً طبیعی و قابل فهم است  واگر جز این بود عجیب بود. امًا حقیقتی که وارونه نمایانده می شود این است که دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی نیست که این رژیم را به بحران کشانده است، بلکه بر عکس، مخالفت مردم با رژیم است که فرصت بی سابقه ای برای سرنگونی آن به وجود آورده و آمریکا را نیز به بهره برداری از این فرصت برانگیخته است. فراموش نباید کرد که دشمنی آمریکا و جمهوری اسلامی تازه آغاز نشده ، بلکه به اندازه عمر خودِ جمهوری اسلامی قدمت دارد . امٌا این دشمنی ، در گدشته نه تنها جمهوری اسلامی را بحرانی نمی کرد، بلکه گاهی به موجودیت آن انسجام بیشتری می بخشید . فراموش نباید کرد که خمینی با اشغال سفارت آمریکا و اعلام رسمی دشمنی با آمریکا ( که آن را » انقلاب دوم و انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول» نامید) بود که قدرت روحانیت را تحکیم کرد وعلیرغم دشمنی آمریکا و درگیری با تقریباً همه قدرت های بزرگ دیگر ، یکی از طولانی ترین جنگ های قرن بیستم را سامان داد. وجالب این است که در تمام این سال ها ، آمریکا نه  تنها برای سرنگونی جمهوری اسلامی وارد میدان نشد ، بلکه در مواردی حتی به آن کمک کرد . ماجرای » ایران گیت » را فراموش نکنید. چرا آمریکا در اوج جمهوری اسلامی ( که آخوندهای حاکم دائماً از ضرورت » صدور انقلاب اسلامی » دّم می زندند و هر روز پرچم آمریکا را در خیابان های تهران آتش می زدند وحزب الله لبنان ، آمریکایی ها را به گروگان می گرفت ) برای سرنگونی آن به اقدام موثری دست نزد؟ جواب روشن است : نمی توانست و گاهی نیز سرنگونی آن را به نفع خودش نمی دید. آن چه جمهوری اسلامی را اکنون به آستانه در هم شکستن رانده، بی هیچ تردید ، بی زاری مردم ایران است که حکومت مذهبی را تحمل ناپذیر می یابند. و از این جاست که فرصت بزرگ و بی سابقه ای برای سرنگونی آن به وجود آمده است . و حالا آمریکا به این دلیل فعالانه وارد میدان شده است که اولاً جمهوری اسلامی را در ضعیف ترین نقطه موجودیت اش می بیند و ثانیاً نگران این است که سرنگونی آن به وسیله جنبش آگاهانه و مستقل مردم به شکل گیری دموکراسی در کشور ما بیانجامد و طرح های آمریکا را برای کنترل انحصاری منطقه حساس خاور میانه به مخاطره بیندازد . طرح های آمریکا برای خاور میانه اکنون روشن تر از آن است که بتوان نادیده شان گرفت و بلند تر از آن اعلام می شوند که کسی بتواند خود را به نشنیدن بزند . جنگ هایی که آنها در کشورهای همسایه شرق و غرب ما به راه انداخته اند و دوستی های شان با حکومت های خودکامه در کشورهای همسایه شمال و جنوب ما، جایی برای تردید نمی گذارد که آنها برای دفاع از حقوق بشر و ایجاد دموکراسی آستین های را بالا نزده اند، بلکه با همان انگیزه هایی وارد میدان شده اند که پنجاه سال قبل، از طریق کودتای ۲۸ مرداد، یکی از حماسی ترین تلاش های مردم ما را برای تاسیس دموکراسی، خفه کردند . در توجیه کودتای ۲۸ مرداد، آنها و پادو های مواجب بگیرشان همیشه گفته اند و می گویند که نگران سقوط ایران به کام کمونیسم و یا لغزیدن آن به زیر نفوذ اتحاد شوروی بوده اند .این توجیه بسیار بی شرمانه و بی پایه است . امٌا حتی اگر آن را بپذیریم، آیا امروز می توانیم دُم خروسی را که اکنون از آستین شان بیرون آمده نادیده بگیریم ؟ برای شناختن » دموکراسی» مطلوب آمریکا کافی است به دو همسایه اشغال شده مان در شرق و غرب بنگریم . آمریکایی ها در عراق حتی خبرنگاران » تلویزیون الجزیره » را نمی توانند تحمل کنند وبرای اخراج آنها دلیلی می آورند که برای ما مردمان استبداد زده خاورمیانه بسیار آشناست : «تشویش ادهان عمومی».! ودر افغانستان قانون اساسی جدیدی ر ا تدارک می بینند که حتی قانون اساسی ۱۹۶۴ افغانستان (در دوره حکومت محمد ظاهر شاه ) در مقایسه با آن، یک سند رهایی بخش به نظر خواهد رسید. در مقابله با جمهوری اسلامی، هم سویی ناگزیر با آمریکا و بهره براداری از فرصت های به وجود آمده از دشمنی آن با جمهوری اسلامی، برای گستراندن و کار آمدتر ساختن جنبش آزادی خواهی مردم ایران، یک چیز است وائئلاف با آمریکا و مخصوصاً امید بستن وتکیه کردن به آن چیزی دیگر. آنهایی که ائتلاف با آمریکا و تکیه به آن را توصیه وتبلیغ می کنند ، همان شیوه ای را راه نجات می نامند که در سال ۱۳۵۷ به فاجعه شکست انقلاب مردم منتهی شد . در آن هنگام ، خیلی ها با همین فرصت طلبی ها و مصلحت گرایی های کوته بینانه امروزی ، تکیه به روحانیت و ائتلاف با آن را ضرورت اجتناب ناپذیر مبارزه با استبداد سلطنتی و سلطه آمریکا قلمداد کردند . اکنون ۲۵ سال بعد از آن ماجرا، همه می دانیم که آن شیوه فاجعه بار ما را به چه جهنم هولناکی کشاند . تا دیرنشده ، از تجربه مان بیاموزیم و آن فاجعه را با نامی دیگر تکرار نکنیم .

نویسنده: پدرام طنازی

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...