دموکراسی تنها حکومت مردم و برای مردم نیست، بلکه به وسیله خود مردم نیز به وجود می آید. وقتی از مردم صحبت می کنیم منظورمان قاعدتاً باید روشن باشد . هیچ حزبی یا هیچ مجموعه ای ازاحزاب سیاسی، مردم نیستند. این را برای کم اهمیت جلوه دادن احزاب سیاسی نمی گویم. احزاب سیاسی در همه جا عموماً و در جوامعی که سنگر بندی های مدنی محکمی وحود ندارد، به ویژه برای شکل گیری دموکراسی اهمیتی حیاتی دارند .امٌا درست به همین دلیل، در جوامع استبداد زده، هیچ حرف یا هیچ مجموعه ای از احزاب نمی توانند آنقدر پر ارتباط باشند که خود را نماینده مردم بنامند. بعلاوه ، به هزاران تجربه می دانیم که اعتبار نماینده، همیشه به اراده موکل اش بستگی دارد و نماینده ای که موکل مسلوب الاراده و ناتوان دارد ، در عمل به قیٌم او تبدیل می شود. به همین دلیل، در همه کشورها عموماً و در کشورهای استبداد زده به ویژه، اعتبار واقتدار احزاب به میزان تحرٌک، آگاهی و سازمان یافتگی موکلان آنها بستگی دارد و مخصوصاً تاسیس دموکراسی بی اتکا به سنگر بندی های مدنی و سیاسی (و گاهی حتی نظامی ) مردم، به صدور فرمان های ملوکانه می ماند .در انقلاب ۵۷ ، اکثریت بزرگ مردم ، به نام «تاسیس جمهوری» به رفراندوم خمینی برای «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمترلبیک گفتند و می دانیم که چه فاجعه ای به دنبال آورد. پس باید به هوش باشیم که بار دیگر «دموکراسی» نیابتی را به نام خواست مردم به مردم قالب نکنند. آنهایی که برای ایجاد دموکراسی در این کشور، هم چنان در مدار مثلث شوم می چرخند، بین قطب های ( این بار) متخاصم آنها در رفت و آمدند ، به نام استفاده از«فرصت » مصیبت دیگری تدارک می بینند . آنهایی که خود را ادامه دهندگان ووارثان همه جنبش های آزادی خواهی و برابری طلبی مردم ایران در یک صد سال گذشته می نامند ، تمام تلاش شان باید این باشد که خود مردم به میدان بیایند با همه نیازها و خواست های بی واسطه ودر سطوحی حتی متضادشان ؛ هر چه آگاه تر براین نیازها و خواست های خودِ خودشان و مصرتر و سازمان یافته تر پیرامون آنها ، بهتر. تنها از این طریق است که می توان اکثریت عظیم مردم را به میدان اقدامات مستقیم و مستقل سیاسی کشاند، به سرنگونی جمهوری اسلامی شتاب بخشید و دقیقاً در متن همین پیکار علیه جمهوری اسلامی ( ونه بعد از آن) شرایط و لوازم تاسیس دموکراسی را فراهم آورد.در شرایطی که هفتاد الی هشتاد درصد مردم ایران در آن روزها روستانشین بودند و غالباً رعیت به شمار می آمدند ، عجیب است که کسی برای به آتش کشیدن نظام ارباب رعیتی ، مشخص ومصٌمم ، به میدان نیامد . پس بیایید امروز با همان زبان انتزاعی با مردم صحبت نکنیم و به نام مصلحت دموکراسی و با منطق آسیاب به نوبت، خواست های ۸۰ درصد جمعیت کشور را که زیر فشار شرایط مصیبت بار کنونی ، صدای شکستن استخوان های شان را می شنویم ، نادیده نگیریم . بگذارید این نوشته را با گفته زیبای جان دیویی ، فیلسوف و آموزش گر معروف آمریکایی ، پایان بدهم که گفته است، تنها راه حل بحران دموکراسی، عمق بخشیدن به خود دموکراسی است .
نویسنده: پدرام طنازی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر