۱۳۹۰ بهمن ۱۱, سه‌شنبه

وحید اصغری زندانی محکوم به اعدام, وادار به اعتراف تلویزیونی شد

ماموران امنیتی وابسته به سپاه پاسداران روز شنبه وحید اصغری را جهت اخذ اعترافات تلویزیونی از بند خارج کردند.ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این زندانی بر اساس تهدیدات و فشارهای بازجویان خود وادار به اعترافات تلویزیونی بر علیه خود و دوستان خود شده است. وی پس از انجام اعترافات دیکته شده مجددا به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.وحید اصغری که اخیرا از سوی دادگاه انقلاب به اتهام راه اندازی سایت های پورنوگرافیک به اعدام محکوم شده است در سال ۸۷ همزمان با بازداشت جمعی از فعالین سایبری در یک پروژه امنیتی از سوی اطلاعات سپاه بازداشت شده بود.



 بنا به اطلاع گزارشگران هرانا  
پارس دیلی نیوز

حکم اعدام حسن سی سختی به حبس ابد تقلیل یافت

حسن سی سختی، برنامه نویس و فعال سایبری که در پروژه موسوم به مضلین توسط اطلاعات سپاه در شیراز بازداشت شده بود از سوی دیوان عالی کشور به حبس ابد محکوم شد.این شهروند اهل شیراز در سن ۲۲ سالگی در یکم مرداد ماه سال ۸۷ همزمان با بازداشت برخی از فعالین فضای سایبر در یک پروژه مشترک که توسط سپاه پاسداران به انجام رسیده بود بازداشت شد.وی به مدت یک سال در سلولهای انفرادی بند ۲ الف متعلق به سپاه پاسداران تحمل حبس نموده و تحت بازجویی های شدید و شکنجه های روحی و جسمی قرار داشته است.نامبرده پس از سه سال در یکم مرداد ماه سال ۹۰ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی محاکمه و به اعدام محکوم شد.ابوالقاسم صلواتی که به قاضی مرگ معروف است طی اظهاراتی در حاشیه جلسه محاکمه وی گفت قصد صدور حکم ۱۰ ساله برای وی داشته اما با اعمال فشار دستگاه اطلاعاتی سپاه مجبور به صدور حکم اعدام شده است.پدر این زندانی در گفتگو با گزارشگر هرانا اعلام داشت اخیرا حکم این زندانی از اعدام به حبس ابد تقلیل یافته است.بر اساس اظهارات حسن سی سختی وی تنها به جرم طراحی یک سایت که بعدها از سوی خریدار آن در یک سایت پورن مورد استفاده قرار گرفته است بازداشت و به اعدام محکوم شده است.بر خلاف اظهارات اطلاعات سپاه بر اساس گواه برخی از زندانیان سیاسی مجبوس در بند ۳۵۰، حسن سی سختی فرد مذهبی با اعتقادات سنتی است، این در حالی است که سایت های حکومتی سه سال پیش اتهامات وی را راه اندازی سایت های ضد دین عنوان کردند.مرکز بررسی جرایم سازمان یافته سپاه پاسداران در یک پروژه تبلیغاتی به نام مضلین در سال ۸۷ اقدام به بازداشت جمعی از شهروندان ایرانی فعال در فضای مجازی کرد که در آن اتهاماتی گسترده ای را متوجه ایشان می نمود، این ارگان امنیتی تازه تاسیس با تبلیغات گسترده در رسانه های حکومتی علاوه بر بزرگنمایی اقدامات خود زمینه محاکمه این افراد را تحت نام محارب و مفسد فی الارض مهیا کرد.اکنون پس از گذشت سه سال از بازداشت این افراد، برخی از آنها با احکام سنگینی چون اعدام مواجه شدند که این امر اعتراض سازمان های حقوق بشری بین المللی و دولتمردان غربی را به دنبال داشته است.

گزارشگران هرانا 

اعمال فشار بر وبلاگ نویس زندانی جهت اعتراف تلوزیونی /بازگشت حسین رونقی به زندان پس از گذشت تنها 2 روز از عمل جراحی

حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی که شنبه اول بهمن ماه تحت عمل جراحی از ناحیه کلیه قرار گرفت علیرغم تجویز پزشکش برای داشتن مرخصی، دو روز بعد از عمل جراحی(دوشنبه ۳ بهمن ) به زندان برگردانده شد. مادر حسین رونقی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که او چهارمین بار است که در طی بازداشتش به بیمارستان منتقل شده است. زلیخا موسوی با اظهار نگرانی شدید از وضعیت فرزندش به کمپین گفت:« دکترهایش گواهی دادند که او باید مرخصی بگیرد. به خدا راست می گویم هوای زندان برایش خوب نیست. حالا پدرش در تهران مانده است تا دنبال کارهای مرخصی او باشد. دادستان تهران نامه ای برای مرخصی با تعیین قرار وثیقه برای قاضی پیرعباسی نوشته است اما به ما گفته شده که سپاه نمی گذارد که به حسین مرخصی داده شود. حالا دیگر باید ببینیم قاضی پیرعباسی مرخصی می دهد یا نه.»
مادر حسین رونقی ملکی با ابراز نگرانی درخصوص وضعیت پسرش به کمپین گفت:« چرا به یک مریض احترام نمی گذارند. ما گفته ایم که حسین را ببریم خانه، حالش که خوب شد دوباره به زندان بر می گردد ولی آنها اجازه نمی دهند، فکر می کنند که دروغ می گویم. می گویند سپاه اجازه نمی دهد. به خدا رنگ و روی حسین پریده بود. خیلی لاغر شده بود. عصبی بود. خیلی عذاب کشیده داخل زندان. منم مادرم ناراحت می شوم به خدا.»
مادر حسین رونقی ملکی با اشاره به سرمای داخل زندان اوین و بیمار بودن زندانیان به کمپین گفت:« حسین خودش زیاد چیزی نمی گوید اما این بار گفت که مامان من از مهرماه تا به حال از زندان برای هوا خوری و ورزش بیرون نرفته ام. از بس که هوا آنجا سرد است و او هم که کلیه اش درد می کرده است. یک زندانی دیگر هم به ما گفت که در اوین هوا خیلی سرد است. »
زلیخا موسوی با اعتراض به وضعیت فرزندش گفت:« حسین چکار کرده است که با او اینطور رفتار می کنند؟ البته نه فقط پسر من با بقیه زندانیان بیمار هم همین طور. پزشک قانونی بیماری حسین را تایید کرده، آنها به زندان رفته و او را معاینه کرده اند و گفته اند که باید به مرخصی برود. اما اینها اجازه نمی دهند ما گفتیم هر مقدار وثیقه ای که باشد قبول می کنیم. اینها چرا این کار را با مردم می کنند. آخر درست است اینهمه مریض در این هوای سرد در زندان بمانند.»
حسین رونقی ملکی ۲۲ آذر ماه سال ۸۸ بازداشت شد و در دادگاه تجدید نظر به ۱۵ سال حبس قطعی محکوم شد و اکنون در زندان اوین به سر می برد. او که مدت هاست از درد کلیه هایش در رنج است چندین بار به دادستان تهران برای رسیدگی به وضعیتش و انتقالش به بیمارستان نامه نوشته بود که متن نامه ها در وب سایت های خبری منتشر شده است. او در آخرین اقدام خود در تاریخ ۲۲ آذر ماه برای روشن شدن وضعیتش دست به اعتصاب غذا زد مادر این زندانی با اشاره به اعتصاب غذای پسرش گفت:« به حسین گفته بودند اگر اعتصابت را نشکنی به زندان دیگری منتقل می شوی، فکر کنم گفته بودند زندان قزل حصار و همین طور گفته بودند که دیگر اجازه ملاقات با خانواده ات را نخواهی داشت.»
زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی ملکی با تاکید بر اینکه فرزندش باید مدت ها پیش به خارج از زندان برای مداوا منتقل می شده است، گفت:« بالاخره هفته گذشته قرار شد که منتقلش کنند. من و پدرش هر دو به تهران رفته بودیم، دو روز هم آنجا بودیم هی به ما گفتند بروید بیمارستان منتظر باشید، او را می آوریم اما نیاوردند. درست روز پنجشنبه ۲۹ بهمن، وقتی پس از ده ساعت سفر به تبریز برگشته بودیم از زندان با ما تماس گرفتند که حسین را به بیمارستان منتقل کرده اند. ما دوباره همه این مسیر را به تهران برگشتیم. روز شنبه حسین عمل شد و دوشنبه هم او را برگرداندند به زندان. »
زلیخا موسوی با اشاره به اینکه او توانسته است در زمان های ملاقات عمومی بیمارستان فرزندش را ببیند، در خصوص چگونگی وضعیت امنیتی او در بیمارستان گفت:« این بار دست و پابند به او نسبته بودند. اما یک مامور و دو سرباز مرتب مراقبش بودند. ما گفته بودیم که نگذارید او در بیمارستان عذاب بکشد، ما نگران بیماریش هستیم و می خواهیم درمان شود و نمی خواهیم او را فرار دهیم . این بار بدون دست و پا بند بود. »
حسین رونقی ملکی باید ۱۵ روز دیگر برای معاینه مجددا به بیمارستان منتقل شود.

اعمال فشار بر حسین رونقی جهت اعتراف تلویزیونی

تنها یک هفته پس از بازگشت به زندان از بیمارستان حسین رونقی جهت مصاحبه تلویزیونی بر علیه خود و همبندیانش از سوی بازجویان پرونده تجت فشار قرار گرفت.احمد رونقی ملکی پدر این زندانی سیاسی در گفتگو با گزارشگر هرانا اعلام کرد پسرم را روز شنبه ( ۰۸ بهمن) جهت انجام مصاحبه تلویزیونی به خارج از بند بردند.پدر ابن زندانی در خصوص تطمیع و تهدید این زندانی به هرانا گفت: "بازجویان پرونده به پسرم گفته اند که قصد صدور حکم سنگین برای تو را نداشتیم و برای اینکه آزاد شوی باید تن به این مصاحبه بدهی
وی در ادامه افزود: "حسین درخواست بازجویان را نپذیرفته و مجددا به بند ۳۵۰ منتقل شده است.احمد رونقی ملکی ضمن یادآوری بیماری های فرزندش گفت: "من از تمامی مسئولان، رهبر جمهوری اسلامی، مسئولان زندان، دادستان تهران خواستارم که جلوی این بی قانونی را بگیرند و هم اکنون یکی از کلیه های پسرم ۲۰ درصد از کار افتاده و دیگری ۸۰ درصد و مسئول هر اتفاقی بر عهده بازجویان پرونده، سازمان زندانها و دادستانی است.لازم به ذکر است روز شنبه حسین اصغری دیگر زندانی محبوس در بند ۳۵۰ روز شنبه وادار به اعترافات تلویزیونی بر علیه خود و دوستانش شده است.

تمدید قرار بازداشت داوود بهمن آبادی و تداوم بلاتکلیفی

قرار بازداشت موقت داوود بهمن آبادی، وبلاگ نویس محبوس در زندان اوین، بدون طی حداقل تشریفات قانونی منجمله اطلاع متهم از سوی دادسرای مستقر در زندان اوین تمدید شده است.ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در پی مراجعه‌ی وکیل داوود بهمن آبادی به دادسرای اوین، مسئولان مربوطه ضمن عدم اجازه دسترسی به پرونده این وبلاگ نویس دربند مدعی شدند که قرار بازداشت آقای بهمن آبادی تمدید شده است و ایشان تا زمان دادگاه و صدور حکم ازاد نخواهند شد، این در حالی است که طبق قانون متهم حق دارد از نظر دادسرا مطلع باشد و حتی به آن اعتراض نماید.داود بهمن آبادی وبلاگ نویس دربند بیش از دو ماه است که بصورت بلاتکلیف در بند ۲ الف سپاه پاسداران و در سلول انفرادی به سر می برد، وی در طی این مدت حق ملاقات با خانواده‌ی خود را نداشته، از بیماری آرتروز گردن و پروستات نیز در رنج است و تاکنون از هرگونه خدمات درمانی محروم مانده است.
بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
اصل ۳۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی: هیچ‌کس را نمی‌توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می‌کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد.
بند ۳ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس به اتهام جرمی دستگیر یا بازداشت می‌شود باید او را در اسرع وقت در محضر دادرسی یا هر مقام دیگری که به موجب قانون مجاز به اعمال اختیارات قضائی باشد حاضر نمود و باید در مدت معقولی دادرسی یا آزاد شود.
بند ۲ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس دستگیر می‌شود باید در موقع دستگیر شدن از علل آن مطلع شود و در اسرع وقت اخطاریه‌ای دائر به هر گونه اتهامی که به او نسبت داده می‌شود دریافت دارد.



گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از هرانا  

ابراز شادی سپاه جنایتکار پاسداران از حکم اعدام سعيد ملک‌پور

سایت حکومتی امنیتی فارس که زیر نظر سپاه جنایتکار و چپاولگر پاسداران اداره می شود نوشت:مرکز بررسي جرائم سازمان‌يافته سپاه، با استقبال از صدور حکم اعدام براي سعيد ملک‌پور ، اعلام کرد که به زودي اطلاعات مهم ديگري از شناسايي و دستگيري چند شبکه گسترده فساد منتشر خواهد شد.در بخشي از بيانيه این جنایتکاران خائن به مال و ناموس و ثروت مردم ایران آمده‌است: بي‌شک مجازات برحق نامبرده، باعث شادي تمام آناني مي‌شود که براي حفاظت از حريم دين و فرهنگ اين مرز و بوم، دغدغه دارند و اميد است بيش از پيش، موجب سرخوردگي کساني شود که تلاش مي‌کنند تا با پيگيري سياست اندلسي، جوانان اين مرز و بوم را به امور پست حيواني و غيرالهي مشغول سازند. اين بيانيه مي‌افزايد: مرکز بررسي جرائم سازمان‌يافته سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بر خود فرض مي‌داند ضمن تشکر از مسئولين و قضات شريف و خدوم قوه قضائيه جهت تاييد حکم اعدام نامبرده، همچنان بر مواضع خود در دفاع همه‌جانبه از حريم جامعه و امنيت خانواده پافشاري کرده و به تمام کساني که با برنامه‌هاي خود، فضاي مجازي را به سمت ناپاکي سوق مي‌دهند، هشدار مي‌دهد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و متخصصان سايبري مرکز بررسي جرائم سازمان‌يافته، تمام قد در برابر مروجين فساد ايستاده و به حول و قوه الهي دست آلوده آنها را از فضاي مجازي قطع مي‌کند. لازم به يادآوري است، به زودي جزئيات بيشتري از نحوه اقدامات و تلاش‌هاي نامبرده در جهت ترويج فساد و فحشا در جامعه اسلامي، منتشر خواهد شد.سپاه فاسد پاسداران همچنین اعلام کرد :به زودي اطلاعات مهم ديگري از شناسايي و دستگيري چند شبکه گسترده فساد منتشر خواهد شد.

پارس دیلی نیوز

۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

در سالگرد سر به دار شدن زهرا بهرامی، در سکوت ما همچنان اعدام فریاد می کشد

گره های طناب های دار را باز کنیم*


گره های ریسمان همگرایی را ببندیم*


ریشه های پوسیده ی اعدام را بدریم*


رشته های استوار اتحاد را بتنیم...


در شرایطی که هنوز رژیم اسلامی به سرکوب و اعدام مخالفان خود مشغول است و سال خورشیدی که پشت سر گذاشته شد و ماه های پایانی آن نیز سپری می شود، جمهوری اسلامی با رکورد وحشتناک 160 اعدام (بدون در نظر گرفتن اعدام های مخفیانه در شهرهایی همچون مشهد و...) به تنهایی در صدر جدول شمار کشورهای دارای مجازات اعدام قرار گرفته است.سال پیش رژیم، آزادی خواهان و کوشندگان زیادی را اعدام کرد؛ از فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان (در اردیبهشت ماه) تا جعفر کاظمی، علی صارمی و حسین خضری...
در چنین روزی، رژیم جنایتکار اسلامی، زهرا بهرامی یکی از آزادی خواهان را که در تجمعات پس از انتخابات فرمایشی دستگیر شده بود، به جرم حق خواهی، پس از شکنجه های بسیار و نسبت دادن چندین جرم ناکرده به وی، به بی رحمانه ترین شکل، به دار آویخت.امسال و در این روزها نیز، احکام بیدادگرانه ی اعدام به وسیله ی سران جنایتکار رژیم همچنان صادر می شود؛ از جمله: رژیم قرون وسطایی اسلامی، لقمان و زانیار مرادی، دو جوان کرد را پس از شکنجه ی فراوان 
(که شرح این شکنجه ها از زبان این دو تن موجود است) و اعتراف گیری به جرم ناکرده ی کشتن پسر امام جمعه ی مریوان، به محاربه و اعدام در ملا عام متهم کرده است.
همچنین حکم اعدام سعید ملک پور –وب نگار و مهندس ایرانی- به اتهام مضحک "محاربه از طریق ایجاد سایت های مستهجن و توهین به نظام" که یک بار به خاطر فشارهای بین المللی و کوشش های کوشندگان حقوق بشری، لغو شده بود، دوباره در "دیوان عالی" جمهوری اسلامی تایید شده است.در ارتباط با هیمن پرونده سازی ها، رژیم جنایتکار اسلامی برای مهدی علیزاده از فعالان سایبری و طنز نویس، حکم اعدام صادر کرده و برای برنامه نویس دیگری بنام حسین سی سختی حکم حبس ابد را صادر نموده است.ضمن اینکه کسان دیگری همچون: زینب جلالیان، سکینه آشتیانی، حبیب لطیفی، حبیب گلپری پور، سیامک مهر و دیگران... در خطر اعدام قرار دارد...
یک سال از آن روز که شادروان زهرا بهرامی همچون هزاران انسان آزاده ی دیگر -که در طول این سی و سه سال به دست جانیان حکومت اسلامی کشته شدند- سر به دار شد، می گذرد. زهرا بهرامی، نیز قربانی جنایت پیشگی جمهوری اسلامی، مماشات دولتمردان کشورهای غربی و سیاست های سودجویانه ی مقامات هلندی و سکوت تهوع آور تک تک ما شد.در این اوضاع که بحث اساسی و مهم حقوق بشر در ایران و نقض شدید آن به وسیله ی رژیم اسلامی، از سوی مدعیان حقوق بشر در غرب و حتا برخی ایرانیان به حاشیه رانده شده و همه ی تلاش های غرب و تحریم های بیش از پیش تنها به دلیل مضحک مجبور کردن و فراخوندن دوباره ی رژیم بر سر میز مذاکرات هسته ای است، سکوت تک تک ما ایرانیان، یعنی کمک به برپا شدن یک چوبه ی دار و سر به دار شدن شهروندی دیگر... 
در اینکه به حکم تاریخ یا خواست جهان غرب یا خیزش های مردمی، روزی این رژیم به سرنگونی خود نزدیک می شود و آنکه این روز نزدیک است، تردیدی نیست. اما هرگونه تصمیم گیری مردم پسندانه و رو به پیشرفت که بدون گرفتار شدن به دور باطل تاریخ، منجر به روی کار آمدن یک نظام مردم سالار شود، بستگی به خودنمایی مثبت ایرانیان دارد. اگر می خواهیم از فرضیه ی محتمل برقرای جنگ ناخواسته یا ماندگاری رژیم اسلامی مانع آییم و به شعار "نه جنگ، نه جمهوری اسلامی" جامه ی عمل بپوشیم و دست رژیم را از آغاز دوباره ی سریال زنجیره ای اعدام ها ببندیم، بایستی با همه ی توش و توان، مساله ی اعدام ها و نقض مستمر و پیگیر سی و اندی ساله ی حقوق بشر را در هر جایی که هستیم، فریاد بزنیم.بی گمان، سکوت ما، عربده ی جرثقیل ها و چارپایه های اعدام را فریاد خواهد زد و فریاد ما، این رژیم خونخوار و ددمنش و اعدام های بی رحمانه و گستاخانه اش را به سکوت و خفگی می کشاند.پس باید در هر جا که هستیم، سکوت های خود را بشکنیم و فریاد زندانیان و اعدامی ها باشیم؛ بیاییم گره های طناب های دار را باز کنیم. گره های ریسمان همگرایی را ببندیم. ریشه های پوسیده ی اعدام را بدریم. رشته های استوار اتحاد را ببافیم...

بیاد شادروان زهرا بهرامی در سالروز سر به دار شدنش

و همه ی دلاور زنان سرزمینم ایران که به دست دژخیمان اسلامی کشته شدند:

دلـاور-زنـــان کـــامتــان شــــاد بـــاد

ز نــــام شـمــــا گیتـــی آبــــاد بـــاد

فـزونتـر ز نـــام شمــا، نــــام نیست

فــراتــر ز فــریــادتــان بــانـگ نیست

بــغریـــد چــون شیــر بــر دشمنــان

که شیران ز غرش کنون باک نیست


آه، نازنین کردیه بانو! چه سالی بود پارسال. بعد از آن روزهایی که صدای پرشورت را در مسنجرها و رادیوها می شنیدم و ترس تیپا خورده ام برای ننشستن ها با همه ی خسته شدن ها و نشکستن ها با همه ی ضربه خوردن ها، فروکش می کرد... و وقتی اوج دلاوریت را پس از بازگشت به ایران برای مبارزه به یاد می آوردم، نه تنها نمی ترسیدم، بلکه کمی هم شجاع می شدم، هرچند نه به اندازه ی خودت...
آه چه روزی بود آن یکشنبه، 30 ژانویه 2011 ساعت 9 صبح لعنتی... که خبر سر به دار شدنت رو دیدم، بی اختیار گریه می کردم؛ برای خودم، برای خودمان، نه برای تو...
خواستم در نخستین سالگرد پر کشیدن غریبانه و ناجوانمردانه ات، چیزی بنویسم، از تو، از دو زهرای دیگر همچون تو، از "سه زهرا"یی که قربانیان رژیم اسلامی و مماشات غربی های دروغگو با این رژیم خونخوار شدند (:زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب و زهرا بهرامی)... 
لعنت بر من و ما اگر ساکت بنشینیم و از خفه شدن گلویی و بند آمدن نفسی، سکوتمان صدا، صدایمان بغض و بغضمان فریاد و کمر شکسته یمان استوار خیزشی نشود.لعنت بر همه ی دولتمردان غربی اهل مماشات با رژیم و حقوق بشری چی های دروغگو؛ لعنت بر همه... .

سروش سکوت

9 بهمن

منبع:پارس دیلی نیوز

مهدی علیزاده وبلاگ نویس به اعدام محکوم شد

مهدی علیزاده طنز نویس و وبلاگ نویس طی روزهای پیش به اعدام محکوم شد و حکم به وکیل و خانواده ایشان ابلاغ شده است.مهدی علیزاده فخر آباد ۳۰ ساله، متاهل و اهل مشهد برای اولین بار در تابستان سال ۸۷ و پیرو پروژه‌ی موسوم به جرائم سایبری بازداشت و مدت ۹ ماه را در بند ۲ الف زندان اوین گذراند و سپس با وثیقه ۱۰۰ میلیونی آزاد شد. وی مجدداً و در تاریخ بیستم فروردین ماه سال ۹۰ در عین ناباوری دستگیر و به بند ۳۵۰ اوین منتقل شد .نامبرده هم‌اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است.مهدی علیزاده در دادگاه انقلاب در شعبه ۱۵ به ریاست قاضی صلواتی محاکمه و سپس حکم اعدام برایش صادر شد .مهدی علیزاده قربانی تازه قاضی صلواتی است که در هفته های اخیر حکمهای اعدام را به سرعت صادر میکند .ما از تمام گروها و سازمانهای حقوق بشری خواستار رسیدگی فوری به پرونده اعدام ایشان هستیم و به رژیم بیدادگر سرکوب هشدار میدهیم که احکام اعدام را متوقف کند و آقای علیزاده را بدون هیچ قید و شرطی آزاد کنند.

نوشته :امید دانا

۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

جوانان، دمکراسی و آینده ایران

آرتور کریستن سن مستشرق معروف در تحلیل داستان ضحاک این اسطوره را یادآور خاطره تصرف ایران به دست بیگانگانی می‌داند که بر اریکه قدرت در ایران تکیه زدند و سپس به نابود کردن جوانان و اندیشه آنان پرداختند. چنانکه می‌دانیم ضحاک هر روز مغز دو جوان را به خورد مارهای روی شانه اش می‌داد تا از این راه به آرامش برسد. جوانان نیروهای فعال و مولد هر جامعههستند، نیروهایی که در جوامع مستبد سرکوب می‌شوند زیرا اساساً استبداد را با اندیشیدن میانه‌ای نیست. مستبدان عالم و از جمله ایران همواره اندیشیدن را مانع راه خود می‌بینند از اینرو ضحاک‌وار، کمر به نابودی آنان می‌بندند. مستبدان امروز ایران از اندیشیدن به خصوص اندیشه جوانان جلوگیری می‌کنند زیرا می‌دانند در صورت دادن آزادی اندیشه به افراد باید پاسخگوی پرسش‌هایی باشند که محصول آن است. پرسشگری یعنی اجازه دادن به صداهای دیگر برای شنیده شدن در حالی که حکومت مستبد ایران طاقت شنیدن صداهای دیگر و مخالف را ندارد بنابراین اندیشیدن را از اساس ممنوع می‌کند تا به مشکلات بعدی برنخورد. با نویسندگان به خصوص روزنامه نگاران جوان برخورد می‌کند و از آنجایی که پاسخی برای گفته‌های آنان ندارد، بند بر دستان قلمشان می‌گذارد و به گمان خود قلمشان را می‌شکند، علوم انسانی را محدود می‌سازد، جلوی اندیشه‌های فلسفی را می‌گیرد، استادان اندیشمند را از کار برکنار می‌سازد، بسیاری را به اجبار راهی سرزمین‌ها و کشورهای دیگر می‌کند تا همچنان بماند غافل از آنکه دنیا تغییرات زیادی پیدا کرده است.جمهوری اسلامی که در بذل و بخشش به کشورهای دوست(!) ید طولایی دارد، و سرمایه‌های ملی و میهنی را در دوست نگاه داشتن آنان(!) به هدر می‌دهد همواره از یاد برده است ایران کشوری جوان است و جوان نیاز بهشغل، مسکن، ازدواج و... دارد. کشورهای دنیا آرزومند داشتن نیرو و نسل جوان هستند، امّا در جمهوری اسلامی دائم فرصت سوزی می‌شود و عمر جوانان را با کارهای عبث تباه می‌کنند. جمهوری اسلامی همواره کوشیده تا مغز جوانان ایرانی را خوراک مارهای خود کند و از آنان موجوداتی منفعل بسازد به همین دلیل در ریز و درشت مسائل آنان دخالت می‌کند غافل از آنکه این کارها از نسل جوان آتشی زیر خاکستر می‌سازد تا در موقع لزوم آتشفشانی کنند. این عصیان علیه همه آن چیزهاییکه دخالت دولتمردان ایران در امور جوانان خوانده می‌شود، در نهضت های اعتراضی به خصوص پس از انتخابات سال 1388 به وضوح دیده می‌شود. حاکمان ایران نیز که انتظاری اینگونه نداشتند دست به جنایت های آشکار زدند. هرچند زندانی کردن و کشت و کشتار جوانان در ایران سابقه‌دار است، از انتخابات سال 88 به بعد شتاب بیشتری به خود گرفت.رهبران ایران تسهیلاتی نیز چون تحصیل در دانشگاه برای نسل جوان فراهم آورده‌اند که اگر همین مقدار را نیز عملی نمی‌کردند پیشتر از این طومار حکومتشان درنوردیده می‌شد، امّا در حالی جوانان به دانشگاه‌ها فرستاده می‌شوند که پس از اتمام تحصیل پیرمردان چمبره زده بر قدرت جایی برای شکوفایی آنان باقی نمی‌گذارند. این هم از عجایب روزگار است که پیرسالان گاه سیر از عمر و زندگی برای جوانان تشنه زندگی تصمیم می‌گیرند و برنامه‌ریزی می‌کنند. اگر هم به اصطلاح در ساختار قدرت دست به جوانگرایی‌زده می‌شود، متاسفانه به سراغ کسانی از خودی‌ها می‌روند که به سبب استفاده کردن از رانت‌های مختلف، مدرکی را گرفته که استحقاقش را نداشته‌اند از این‌رو به رغم جوانگرایی در برخی از بخش‌ها، باز به اصطلاح حق به حقدار نمی‌رسد.مشکلات مالی حاصل از بیکاری جوانان بسیاری از این نیروهای بالقوه جامعه ایران را به سمت و سوی اعتیاد کشانده است و به نظر من عامل اصلی این خانمان‌سوزی، حاکمانی هستند که اولویت اولشان کشورهای دوست و برادر(!) است، کشورهایی که ملاک دوستی‌شان تنها سرمایه‌های ملی و میهنی است که روانه جیب آنها می‌شود و به سبب این حاتم بخشی‌های از کیسه خلیفه، جوان ایرانی یا باید بیکار و سرخورده به سراغ اعتیاد برود و یا از کشور خارج شده، راهی دیار غربت گردد تا دیگران از دانش و توان او بهره‌مند گردند. فرار مغزها که امروز سران ایران نیز به آن اذعان دارند حاصل اولویت‌های احمقانه‌ای است که معمولاً جوانان را در آخر صف توجهات قرار می‌دهد و جوانی که تشنه دانش و کشف است مشتاقانه راه کشورهای غربی را در پیش می‌گیرد زیرا می‌داند آنجا امکانات لازم برایش فراهم است و هیچ کس از اعتقادها و باورهایش نمی‌پرسد.متاسفانه سران ایران به جای توجه به نیازهای جوانان، فراهم آوردن فضای مناسب برای رشد و تعالی علمی آنان و کارشناسی کمبودها، به سرکوب نسلی می‌پردازند که تقریباً تمام اسباب شادزیستی را از او گرفته‌اند و در کوچکترین امور شخصی‌اش دخالت می‌کنند. از لباس گرفته تا شکل صورت وسر و مو. هراس از شادی جوانان تا بدان پایه است که شادی‌های آنان را برخلاف عرف و شرع تشخیص می‌دهند. جوانانی را که در پارکی جمع شده و به آب‌بازی مشغول می‌شوند از ایادی و فریب‌خوردگان سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا می‌خوانند و با این اتهام واهی روانه بازداشتگاه‌ها می‌نمایند.سران ایران، جوانان را منفعل می‌خواهند، به دور از هرگونه فعالیت و نشاطی، تا بتوانند به آسانی از آنان ربات‌هایی در خدمت خود بسازند و در این راه بزرگترین مانع، آگاهی به حساب می‌آید، پس آنان به انحای مختلف به مبارزه با این آگاهی برمی‌خیزند.امروز جوانان، این آینده‌داران به حق ایران، نیازمند حمایت گروه‌های مختلف در داخل و خارج هستند. حامیان آنان نیز باید بدانند سهامداران اصلی آینده همین جوانانند، جوانانی که در سایه دموکراسی تعیین خواهند کرد دوران حاکمیت‌های فردی گذشته و ملاک شایستگی افراد، نسبت‌های قومی و فامیلی نیست. ملاک جوانان ایران زمین برنامه و کارآمدی افراد خواهد بود و در سایه چنین نگاهی هرکس می‌تواند برنامه خود را ارائه داده و در معرض انتخاب قرار بگیرد. جوانان آزاد ایران اجازه خواهند داد صداهای مختلف در جامعه شنیده شود زیرا خود با تمام وجود حاکمیت ضحاک‌ها و ضحاک وار را تجربه کرده و دیده‌اند چگونه جبر جامعه را به پرتگاه سقوط می‌کشاند.جوانان هرچند بنا بر اقتضای جوانی ماجراجویی را می‌پسندند، می‌دانند در معادلات امروز جهان ماجراجویی را جایی نیست. دنیا، امروز گفتگو و هماهنگی را می‌پذیرد، هماهنگی با نهادهای بین‌المللی. بنابراین از همین امروز همگان باید گفتگو و تفاهم را تمرین کنند و هیچ کشوری را از پیش محکوم ندانند. جوانان ایران در نظام آینده رفتاری مبنی بر احترام متقابل را بنیاد خواهند نهاد چیزی که امروز در ایران فدای خودخواهی‌ها و لجبازی‌های کودکانه حاکمان شده است.الگوی امروز جوانان ایرانی، دین به دنیا فروختگانی نیستند که در سایه تزویر، باورها و آینده مردم را به بازی گرفته‌اند و روزو روزگار را بر همگان تلخ و سیاه کرده اند. مگر ضحاک را می‌توان به عنوان الگو در پیش رو داشت؟ ضحاک، ضحاک است به همان اندازه بیگانه و قدرت‌پرست که حاضر می‌شود برای ماندن بر تخت قدرت جوانان ایران زمین را قربانی نماید. جوانان ایران می‌دانند ضحاک‌صفتان امروز ـ که چیزی جز خباثت در خود ندارند ـ به تربیت بی‌مایگانی پرداخته‌اند که از آگاهی و معرفت نصیبی ندارند. فرومایگانی که با سوء استفاده از نام جوانان دائم بازیچه قرار می‌گیرند، در مقابل سفارت‌خانه‌های کشورها به شعار دادن واداشته می‌شوند، از دیوار سفارت بالا می‌روند و آبرویی برای ایران و ایرانی در عرصه‌های بین‌المللی باقی نمی‌گذارند. الگوی جوانان ایرانی بی‌مغزانی نیستند که برای خوشامد حاکمان تمرین ویران کردن می‌نمایند. هرچند سران ایران دو راه پیش پای ایرانیان بخصوص نسل جوان نهاده‌اند؛ تن دادن به انفعال یا زندان وتبعات بعدی آن، جوانان ایران زمین همچنان به مبارزه آگاهانه خود علیه حاکمان جور ادامه می‌دهند.در این راستا شورای دموکراسی برای ایران نیز خود را در قالب جنبشی می‌بیند که بنابر اساسنامه موجود، از جنبش‌های اعتراضی مردم ایران اعم از زنان، دانشجویان، روزنامه‌نگاران، هنرمندان، جوانان، و... حمایت می‌کند و می‌کوشد تا به جهانیان بگوید مردم ایران که خود قربانیان یک نظام مستبد هستند از جنس سردمداران ایران نبوده و به غرب و دستاوردهای آزادی‌خواهانه‌اش به دیدی مثبت می‌نگرند و چون رهبران جمهوری اسلامی از سر بدبینی، قائل به مرز خودی و غیر خودی نیستند.شورای دموکراسی برای ایران، هرچند به جبر روزگار در خارج از ایران تشکیل گردیده، دل در گرو میهن خود دارد و برای سرافرازی آن می‌کوشد و دل‌های کسانی که در این شورا به فعالیت مشغولند برای ایران و مردم ستمدیده‌اش می‌تپد. از این‌رو تمام توان خود را به کار می‌گیرد تا از یک‌سو مردم آگاه ایران به آنچه استحقاقش را دارند برسند و از سوی دیگر به دنیا نشان دهد دوران حکومت جمهوری اسلامی چون دوران حکومت ضحاک، یک مرحله دیگر از استیلای بیگانگان بر خاک ایران است، بیگانگانی که از جنس مردم نیستند. به یقین جنبش‌های اعتراضی ایران چون نهضت کاوه، پایه‌های استبداد را فروخواهد ریخت و حکومتی مردم پسند را به وجود خواهد آورد، حکومتی که بر بنیاد دموکراسی شکل می‌گیرد. بی شک تا استقرار دموکراسی و آزادی در ایران تنها چند گام مانده است.

دکتر بهروز بهبودی

بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران

۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

نامه یک دانشجوی زندانی در اوین به مادرش: «هستيم، ايستاده، بيدار، اميدوار...»

جواد عليخاني، فعال دانشجویی، بيش از ۳۰ ماه است كه در بند ۳۵۰ اوين زندانی است و پيش از اين نيز سابقه حبس در زندان‌هاي سپيدار و كارون را دارد. علیخانی در نامه خود به مادرش می‌نویسد: «لي رغم سپري شدن روزها و شب‌هايي به دور از آزادي و نيز گذر ايّام جواني‌ام در پس ديوارهاي سردِ سپيدار و كارون و اينك نيز اوين، خوشحال و خرسندم از اينكه زندگاني و حياتم معنايي جديد يافته و تجربه‌اي نو بدست آورده‌ام. علي رغم تمام تلخي‌هاي حاصب از محدوديت‌ها ...بزرگترين موهبت زيست در زندان اين بود كه در سايه سارِ دوستان با طراوت‌تر از گل زيسته‌ام و همگي با مشت‌هاي گره كرده مشق زندگي كرده‌ايم به سرسبزيِ جنبش سبز.»
متن کامل نامه جواد علیخانی که از طریق یک منبع به خودنویس رسیده، به شرح زیر است:

مادرم! مهربانترين مهربانان! 

درمانده‌ام كه سخن را چگونه آغاز كنم و چه بگويم كه شرمسار نباشم، و آنگونه كه شايسته و بايسته باشد بتوانم حق مطلب را ادا كنم؛ چرا كه بر اين باورم كلام آغاز نمي‌شود تا نديدنت.«با اين وجود مي‌خواهم مطلع سخنم را با ذكر خاطره اي از دوران كودكي آغاز كنم. به خاطر داري در يك روز سرد زمستاني كه برف مي‌باريد و من نيز پشت پنجره ايستاده بودم و با حسرت و اندوه دانه هاي بلورين برف را به نظاره نشسته بودم كه به آهنگي دلنشين چگونه مي‌رقصيدند و بر زمين مي‌نشستند؛ و سنگفرش‌هاي كوچه و خيابان را از پليدي ها و زشتي ها پنهان ميكردند و پاكي و طراوت را براي زمين به ارمغان مي‌آوردند. نيك به ياد مي‌آورم كه چگونه حسرت بازي هاي كودكانه را در چشمانم خواندي و پاسخم دادي و شال و كلاهم كردي تا سرگرم برف بازي شوم... و آه كه چه لذت بخش بود لحظه اي كه دانه هاي برف روي دستانم مي‌نشست و من نيز با حسرت تماشا مي‌كردم كه چطور بر روي دستانم آب مي‌شوند و خود را فنا كرده تا مايه‌ي حيات را به ما آدميان ارزاني دارند... در لحظاتي كه از شدت سرما مي‌لرزيدم و توان سخن گفتن و حركت كردن نداشتم كه مي‌آمدي و در آغوشم مي‌كشيدي و گرماي وجودت به من هديه ميدادي. حال از آن روزها سالها ميگذرد و با مرور خاطرات بيشمار دوران كودكي پي مي‌برم كه چگونه در اين سالهاي طولاني مهر مادري را بر من ارزاني داشتي و درس عشق، مهر، صلح و آزادي را به من آموختي.گاهي اوقات پيش مي‌آيد كه در زندان، حتي براي لحظاتي كوتاه، چشمانم را مي‌بندم و از معبر زمان عبور مي‌كنم تا به آن روزگار دوران خوش كودكي بازگردم و آن خاطرات را از نو تجربه كنم تا هميشه بودنت را در كنارم احساس كنم. ولي افسوس پس از چند لحظه كه چشمان را باز مي‌كنم، تو را نمي‌بينم و به ياد مي‌آورم كه در اين قفس محصورم. در اين لحظه است كه غم تمام وجودم را فرا ميگيرد و سكوتي تلخ بر من حكمفرما مي‌شود و اين ديوارهاي سرد و بي روح را در مقابل چشمانم ميبينم كه نه حرف مي‌زنند و نه احساسي دارند و هرچه هست، سراسر رعب است و هراس... و ازينكه در كنارت نيستم خود را در قعر عجز و عسرت احساس ميكنم.هرچه هست سايه‌ي شوم و هولناك قدرت است كه بالاي سرم خيمه زده است و من تمام توان خود را به كار مي‌بندم، پنجه در ديوار افكنده تا شايد روزنه‌اي از اميد بيابم و خود را دوباره در آغوشت ببينم و آرام گيرم.



مادر! اي زلال تر از باران!


حال كه از بيم‌هايم سخن گفتم و از ناتواني‌هايم هراس‌هايم، شايد بهتر باشد تا جانب انصاف را گرفته و از اميدهيم نيز سخن بگويم. چرا كه معتقدم اين بينش و زاويه نگاه هر كس است كه غم و شادي و نشاط و اندوه و نيز بيم و اميد را رقم ميزند.علي رغم سپري شدن روزها و شب‌هايي به دور از آزادي و نيز گذر ايّام جواني‌ام در پس ديوارهاي سردِ سپيدار و كارون و اينك نيز اوين، خوشحال و خرسندم از اينكه زندگاني و حياتم معنايي جديد يافته و تجربه‌اي نو بدست آورده‌ام. علي رغم تمام تلخي‌هاي حاصب از محدوديت‌ها وو دوري از خانه و كاشانه و جامعه، بزرگترين موهبت زيست در زندان اين بود كه در سايه سارِ دوستان با طراوت‌تر از گل زيسته‌ام و همگي با مشت‌هاي گره كرده مشق زندگي كرده‌ايم به سرسبزيِ جنبش سبز. بنابراين با اين بينش به خود و جامعه بوده است كه سرشار از حيات گشته‌ايم و با اينكه در بندي با ديوارهاي بلند و زمخت و بي روح محصوريم، همه دست در دست هم داده ايم تا اين ترانه ها را با عشق به وطن زمزمه كنيم : «هستيم، ايستاده، بيدار، اميدوار...
اميدوار به آينده اي براي ايراني آباد و آزاد، اميدوار به "بودن" براي "طرحي نو درانداختن"، اميدوار به آينده اي كه به باور من زود خواهد آمد و در آن ايّام ديگر نشانه اي از ظلمت شب نخواهد بود. آري با اين طرز فكر است كه ميتوانيم با تكيه بر اميد و نيز با همدلي و همراهي يكايك همبنديان، روحي تازه بر كالبد سخت و سرد زندان دميده تا زندان را دانشگاهي براي آموختن و تجربه كردن براي خود تبديل كنيم و نيز پيوندي عميق و عاطفي با مردمان ايرانزمين، حياتي سبز را در رگهاي متصلّب جامعه مان جاري كنيم، تا همگان بدانند كه با صبر و استقامت و اراده اي راسخ و زلال ميتوان اساسِ زندگي بشري كه همانا "آزادي" مي‌نامندش را براي جامعه مان كه به راستي شايسته آن است، به ارمغان آورد.

معناي هستي‌ام

به عشق تو و اميد به ديداري نو، تحمل روزهاي تلخ زندان حقيقتاً برايم سهل و آسان گشته است. در يكي از همين روزهاي آغازين زمستان بود كه در حياط قدم ميزدم و تنها باد مهمان تنهاييم بود و در انديشه ايام نه چندان دور به سر مي‌بردم. روزهايي كه بيرون از زندان بودم ولي در حسرت چشيدن طعم آزادي. و دنياي پيرامونم رفته رفته از زندگي تهي مي‌شد و زمين نيز از زيستن خسته بود و من نيز در اين وضعيت، هر كجا قدم ميگذاشتم، شب با سرعتي تصور ناپذير پشت سرم فرا مي‌رسيد. گويي همه جا سياهي شب در پي من بود و هر كجا كه ميرسيدم ظلمت و تباهي فرود مي‌آمد و گورستاني سرشار از سكوت در ذهنم نقش مي‌بست و چون پتكي كالبدم را فرو مي‌ريخت و گرچه اين را با چشمانم نمي‌ديدم ولي به راستي با تمام وجود و با تك تك ذرات بدنم احساس مي‌كردم.

مادر عزيزم

در تمام سال‌هاي حضورم در دانشگاه و در طول مسير خوابگاه تا دانشگاه، اين حس با من همراه بود و من نيز به ناچار به راهم ادامه مي‌دادم و مسيرم را پيش مي‌گرفتم و سايه ظلمت و خفقان و استبداد سر به سرم مي‌گذاشت، آزارم مي‌داد، عذابم مي‌داد. سايه اي كه وجودم را در هاله اي از ابهام قرار داده، سايه‌ي شوم استبداد كه هستي را به نيستي مبدل كرده بود. در اين لحظه بود كه قاصدكي كه سكوت شب را نشانه رفته بود مهمانم شد و دلتنگي‌هايم را از بين برد و خستگي هايم را شكست. تصميم گرفتم به نبردي نابرابر با نيستي تن در دهم و تكليف خويشتن را روشن كنم، لذا از بين دو گزينه دانشگاه، اخذ مدرك، تحصيلات عاليه... و رفتم به زندان و معنايي دوباره به زندگي بخشيدن و فرياد برآوردن و سياهي شب را نشانه رفتن، گزينه دوم را انتخاب كردم و در مسيري پا نهادم كه حياتم معنايي دوباره يافت. اين گونه شد كه كيف و كتاب و خاطرات شيرين دانشگاه را رها كردم و ميله هاي سرد و پولادين سلول‌هاي انفرادي و ديوارهاي بلند و زمخت و بي روح زندان را در آغوش كشيدم تا رهايي بزرگتري بدست آورم.

مادرم، بهانه هستي‌ام و فلسفه وجودي‌ام

شايد كه تصميمم در ابتدا خودخواهانه مي‌نمود. چرا كه شما با تمام رنج‌ها و سختي هاي زندگي آرزويي دگر برايم داشتيد و آينده اي ديگر برايم ترسيم نموده بوديد. به دور از زندان و حبس، خواسته شما را اجابت نكردم و عصيانگري نمودم و آرزوهاي شما را برآورده نساختم و از اين حيث به شما و خانواده بدهكارم و اميد آن مي‌رود كه تا در آينده‌اي نه چندان دور بتوانم قدردان زحماتتان باشم. خوب به ياد مي‌آورم روزهايي در مهر ۸۶ كه در يكي از خيابان‌هاي اهواز ربوده شدم. چه مدت كه از من بي خبر بودي و چه سختي ها كه تحمل نكردي و دائم در رفت و آمد از كرج به اهواز تا بلكه خبري از من بگيري و دريغ كه هيچ پاسخت نمي‌دادند.
مگر من مي‌توان آن لحظات را درك كنم كه مادري چه كشيد از بيخبري مطلق از فرزندش. و حقيقتاً نمي‌توانم بفهمم كه چه دشواري‌ها و دردها كشيدي ولي بازهم در سينه حبس كردي و تاكنون نيز برايم بازگو ننمودي.

عزيزترينم

به وجودت افتخار مي‌كنم كه چه زود توانستي واقعيت را بپذيري كه به هر حال اين سالها را در زندام خواهم بود و مهم‌تر اينكه خود را با شرايط سخت و دشوار من هم آغوش ديدي و سهم بيشتري از سختي ها و تلخي هارا بر دوش كشيدي و دلتنگي‌هايم را سهيم شدي و به وضوح ديدم كه چه عاشقانه با دلتنگي هاي ديگر خانواده هاي زندانيان همراه و هم درد گشتي.اين روزها به انمدازه تمام عمرم دلتنگ تو ام و آرزوي آن دارم تا در آغوشت بگيرم و روي چون ماهت را كه تمثالي از عشق و صبر و ايستادگي است را غرق در بوسه كنم. بدان كه به داشتن مادري چون تو افتخار مي‌كنم كه اينچنين همراه و همدل من بودي و هستي. افسوس مي‌خورم كه فقط هفته‌اي دوبار مي‌توانيم هم را ببينيم. آنهم از پشت ديوار هاي شيشه‌اي سرد اوين كه با ميله‌ها آذين شده. در آن لحظه ملاقات كه چشمان باراني‌ات را مي‌بينم، آتش به خرمن هستي‌ام مي‌زند و تنها نفس‌هاي گرم وجودت است كه مرا به وجد مي‌آورد. به هستي‌ام معنا مي‌بخشد و سخنت موسقي‌اي دلنشين روحي تازه بر كالبدم مي‌دمد. و انر‍ژي ام مضاعف مي‌گردد با ديدنت، با شنيدن صدايت، با خنده هايت... چرا كه خواسته‌اي تا قرص و محكم بايستم و باكي نداشته باشم و مضمون حرفهايت هميشه اين جمله بوده است كه : «تاريك‌ترين ساعت شب، ‌درست ساعات قبل از طلوع خورشيد است، پس هميشه اميد داشته باش.»
پس به من نيز حق بده تا خواسته‌اي داشته باشم و آن اينكه كوچكترين نگراني از نبود من نداشته باشي و دل‌واپسي از بودن من در زندان به خود راه ندهي و هميشه در كنارم بايستي، همانطور كه تاكنون همراهم بوده‌اي.
مادر عزيزم

روزهاي دوشنبه كه مي‌شود با اينكه مي‌دانم چه سختي‌هايي را متحمل مي‌شوي و با كهولت سن رنج‌هاي مسير كرج تا اوين را به جان مي‌خري و در سرما و گرما و به هر وسيله خودت را به زندان مي‌رساني، لحظه شماري مي‌كنم و چشم انتظار حضورت هستم.افسوس كه تنها ۲۰ دقيقه رويت را مي‌بينم. دقايقي كه يك عمر برايم ارزش دارد و حضورت به من معنا مي‌بخشد و لحظات پاياني ملاقات را به ياد مي‌آورم كه وجود نازنينت ققنوس وار مي‌سوزد تا از خاكسترش ققنوسي جوان و باطراوت چون فرزندش برويد. اين‌گونه مي‌شود كه با ديدن اين عشق در چشمانت احساس غرور مي‌كنم و مهر مادري را در تك تك ذراتم حس مي‌كنم و اينكه نگاهت سرشار از رازهايي ست كه در دل داري و نمي‌گويي و من تنها مي‌توانم به تفسير و تاويل روي بياورم كه مضمون كلام و نگاهت مي‌تواند اين سخنان آهنگين باشد:

كوچه ها منتظر بانگ قدم هاي تو اند / تو از اين برف فرود آمده دلگير مشو

دیده‌بان حقوق بشر: روزنامه‌نگاران و وبلاگ نویسان بازداشتی را فورا آزاد کنید!

سازمان دیده‌بان حقوق بشر در جدیدترین گزارش خود درباره ایران، از ۱۰ روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویسی نام برد که از ابتدای سال جاری میلادی تا کنون بازداشت شده‌اند. این سازمان از جمهوری اسلامی خواست که این افراد را فورا آزاد کند.سازمان دیده‌بان حقوق بشر در گزارشی که روز پنجشنبه (۲۵ ژانویه / ۵ بهمن) منتشر شده، از جمهوری اسلامی خواست تا هرچه زودتر ۱۰ روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویسی را که از آغاز سال جاری میلادی تا کنون بازداشت شده‌اند، آزاد کند.سایت رسمی دیده‌بان حقوق بشر به نقل از "جو استورک"، معاون بخش خاورمیانه این سازمان غیردولتی‌، نوشته است: «موج جدید دستگیری‏های روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان، تلاش بی‌شرمانه مقامات جمهوری اسلامی برای اعمال سلطه مطلق بر جریان آزاد اطلاعات است. مسئولین باید تمام روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسانی را که در حال حاضر بدون صدور اتهامات رسمی، وجود شواهد محکم علیه آنان و یا به دلیل استفاده از حق آزادی بیان، در زندان‌های ایران گرفتار شده‌اند، آزاد کنند.» در این گزارش با نام بردن از روزنامه‌نگارانی چون پرستو دوکوهکی، مرضیه رسولی، سهام‌الدین بورقانی و شهرام محمودی که در روزهای اخیر بازداشت شده‌اند، خاطرنشان شده که مقامات رسمی تا کنون از ارائه دلیل بازداشت این افراد خودداری کرده‌اند. تها پرستو دوکوهکی طی تماسی که با خانواده‌اش داشته گفته است که اتهام "تبلیغ علیه نظام" به او تفهیم شده است.سازمان دیده‌بان حقوق بشر همچنین از دستگیرشدگان دیگری نام برده از جمله سعید مدنی، استاد دانشگاه، محمد سلیمانی‌نیا، مترجم، فاطمه خردمند و احسان هوشمند، که هر دو روزنامه‌نگار هستند. به گزارش این سازمان، همچنین تعدادی از اعضای سایت "مجذوبان نور" که متعلق به دراویش گنابادی است نیز از ابتدای سال جاری میلادی دستگیر شده‌اند.این دستگیری‌ها در حالی صورت می‌گیرد که روز سه‌شنبه (۴ بهمن / ۲۴ ژانویه) حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، اعلام کرد که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی افرادی را دستگیر کرده‌اند که قصد اخلال در جریان انتخابات آینده مجلس را داشتند و از طریق شبکه‌های اجتماعی «به دنبال اجرای طرح‌ها و برنامه‌های آمریکا» بودند.هنوز ارتباط دستگیری‌های اخیر با این سخنان وزیر اطلاعات مشخص نشده و معلوم نیست که اتهامات این افراد در رابطه با انتخابات آینده مجلس در اسفندماه باشد.در آخرین روزهای سال ۲۰۱۱ "کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران" در گزارش خود از وضعیت روزنامه‌نگاران در دنیا در سال ۲۰۱۱ اعلام کرد که ایران برای دومین سال متوالی عنوان «بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران جهان» را از آن خود کرده است.

منبع : دویچه وله

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...