۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

جوانان، دمکراسی و آینده ایران

آرتور کریستن سن مستشرق معروف در تحلیل داستان ضحاک این اسطوره را یادآور خاطره تصرف ایران به دست بیگانگانی می‌داند که بر اریکه قدرت در ایران تکیه زدند و سپس به نابود کردن جوانان و اندیشه آنان پرداختند. چنانکه می‌دانیم ضحاک هر روز مغز دو جوان را به خورد مارهای روی شانه اش می‌داد تا از این راه به آرامش برسد. جوانان نیروهای فعال و مولد هر جامعههستند، نیروهایی که در جوامع مستبد سرکوب می‌شوند زیرا اساساً استبداد را با اندیشیدن میانه‌ای نیست. مستبدان عالم و از جمله ایران همواره اندیشیدن را مانع راه خود می‌بینند از اینرو ضحاک‌وار، کمر به نابودی آنان می‌بندند. مستبدان امروز ایران از اندیشیدن به خصوص اندیشه جوانان جلوگیری می‌کنند زیرا می‌دانند در صورت دادن آزادی اندیشه به افراد باید پاسخگوی پرسش‌هایی باشند که محصول آن است. پرسشگری یعنی اجازه دادن به صداهای دیگر برای شنیده شدن در حالی که حکومت مستبد ایران طاقت شنیدن صداهای دیگر و مخالف را ندارد بنابراین اندیشیدن را از اساس ممنوع می‌کند تا به مشکلات بعدی برنخورد. با نویسندگان به خصوص روزنامه نگاران جوان برخورد می‌کند و از آنجایی که پاسخی برای گفته‌های آنان ندارد، بند بر دستان قلمشان می‌گذارد و به گمان خود قلمشان را می‌شکند، علوم انسانی را محدود می‌سازد، جلوی اندیشه‌های فلسفی را می‌گیرد، استادان اندیشمند را از کار برکنار می‌سازد، بسیاری را به اجبار راهی سرزمین‌ها و کشورهای دیگر می‌کند تا همچنان بماند غافل از آنکه دنیا تغییرات زیادی پیدا کرده است.جمهوری اسلامی که در بذل و بخشش به کشورهای دوست(!) ید طولایی دارد، و سرمایه‌های ملی و میهنی را در دوست نگاه داشتن آنان(!) به هدر می‌دهد همواره از یاد برده است ایران کشوری جوان است و جوان نیاز بهشغل، مسکن، ازدواج و... دارد. کشورهای دنیا آرزومند داشتن نیرو و نسل جوان هستند، امّا در جمهوری اسلامی دائم فرصت سوزی می‌شود و عمر جوانان را با کارهای عبث تباه می‌کنند. جمهوری اسلامی همواره کوشیده تا مغز جوانان ایرانی را خوراک مارهای خود کند و از آنان موجوداتی منفعل بسازد به همین دلیل در ریز و درشت مسائل آنان دخالت می‌کند غافل از آنکه این کارها از نسل جوان آتشی زیر خاکستر می‌سازد تا در موقع لزوم آتشفشانی کنند. این عصیان علیه همه آن چیزهاییکه دخالت دولتمردان ایران در امور جوانان خوانده می‌شود، در نهضت های اعتراضی به خصوص پس از انتخابات سال 1388 به وضوح دیده می‌شود. حاکمان ایران نیز که انتظاری اینگونه نداشتند دست به جنایت های آشکار زدند. هرچند زندانی کردن و کشت و کشتار جوانان در ایران سابقه‌دار است، از انتخابات سال 88 به بعد شتاب بیشتری به خود گرفت.رهبران ایران تسهیلاتی نیز چون تحصیل در دانشگاه برای نسل جوان فراهم آورده‌اند که اگر همین مقدار را نیز عملی نمی‌کردند پیشتر از این طومار حکومتشان درنوردیده می‌شد، امّا در حالی جوانان به دانشگاه‌ها فرستاده می‌شوند که پس از اتمام تحصیل پیرمردان چمبره زده بر قدرت جایی برای شکوفایی آنان باقی نمی‌گذارند. این هم از عجایب روزگار است که پیرسالان گاه سیر از عمر و زندگی برای جوانان تشنه زندگی تصمیم می‌گیرند و برنامه‌ریزی می‌کنند. اگر هم به اصطلاح در ساختار قدرت دست به جوانگرایی‌زده می‌شود، متاسفانه به سراغ کسانی از خودی‌ها می‌روند که به سبب استفاده کردن از رانت‌های مختلف، مدرکی را گرفته که استحقاقش را نداشته‌اند از این‌رو به رغم جوانگرایی در برخی از بخش‌ها، باز به اصطلاح حق به حقدار نمی‌رسد.مشکلات مالی حاصل از بیکاری جوانان بسیاری از این نیروهای بالقوه جامعه ایران را به سمت و سوی اعتیاد کشانده است و به نظر من عامل اصلی این خانمان‌سوزی، حاکمانی هستند که اولویت اولشان کشورهای دوست و برادر(!) است، کشورهایی که ملاک دوستی‌شان تنها سرمایه‌های ملی و میهنی است که روانه جیب آنها می‌شود و به سبب این حاتم بخشی‌های از کیسه خلیفه، جوان ایرانی یا باید بیکار و سرخورده به سراغ اعتیاد برود و یا از کشور خارج شده، راهی دیار غربت گردد تا دیگران از دانش و توان او بهره‌مند گردند. فرار مغزها که امروز سران ایران نیز به آن اذعان دارند حاصل اولویت‌های احمقانه‌ای است که معمولاً جوانان را در آخر صف توجهات قرار می‌دهد و جوانی که تشنه دانش و کشف است مشتاقانه راه کشورهای غربی را در پیش می‌گیرد زیرا می‌داند آنجا امکانات لازم برایش فراهم است و هیچ کس از اعتقادها و باورهایش نمی‌پرسد.متاسفانه سران ایران به جای توجه به نیازهای جوانان، فراهم آوردن فضای مناسب برای رشد و تعالی علمی آنان و کارشناسی کمبودها، به سرکوب نسلی می‌پردازند که تقریباً تمام اسباب شادزیستی را از او گرفته‌اند و در کوچکترین امور شخصی‌اش دخالت می‌کنند. از لباس گرفته تا شکل صورت وسر و مو. هراس از شادی جوانان تا بدان پایه است که شادی‌های آنان را برخلاف عرف و شرع تشخیص می‌دهند. جوانانی را که در پارکی جمع شده و به آب‌بازی مشغول می‌شوند از ایادی و فریب‌خوردگان سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا می‌خوانند و با این اتهام واهی روانه بازداشتگاه‌ها می‌نمایند.سران ایران، جوانان را منفعل می‌خواهند، به دور از هرگونه فعالیت و نشاطی، تا بتوانند به آسانی از آنان ربات‌هایی در خدمت خود بسازند و در این راه بزرگترین مانع، آگاهی به حساب می‌آید، پس آنان به انحای مختلف به مبارزه با این آگاهی برمی‌خیزند.امروز جوانان، این آینده‌داران به حق ایران، نیازمند حمایت گروه‌های مختلف در داخل و خارج هستند. حامیان آنان نیز باید بدانند سهامداران اصلی آینده همین جوانانند، جوانانی که در سایه دموکراسی تعیین خواهند کرد دوران حاکمیت‌های فردی گذشته و ملاک شایستگی افراد، نسبت‌های قومی و فامیلی نیست. ملاک جوانان ایران زمین برنامه و کارآمدی افراد خواهد بود و در سایه چنین نگاهی هرکس می‌تواند برنامه خود را ارائه داده و در معرض انتخاب قرار بگیرد. جوانان آزاد ایران اجازه خواهند داد صداهای مختلف در جامعه شنیده شود زیرا خود با تمام وجود حاکمیت ضحاک‌ها و ضحاک وار را تجربه کرده و دیده‌اند چگونه جبر جامعه را به پرتگاه سقوط می‌کشاند.جوانان هرچند بنا بر اقتضای جوانی ماجراجویی را می‌پسندند، می‌دانند در معادلات امروز جهان ماجراجویی را جایی نیست. دنیا، امروز گفتگو و هماهنگی را می‌پذیرد، هماهنگی با نهادهای بین‌المللی. بنابراین از همین امروز همگان باید گفتگو و تفاهم را تمرین کنند و هیچ کشوری را از پیش محکوم ندانند. جوانان ایران در نظام آینده رفتاری مبنی بر احترام متقابل را بنیاد خواهند نهاد چیزی که امروز در ایران فدای خودخواهی‌ها و لجبازی‌های کودکانه حاکمان شده است.الگوی امروز جوانان ایرانی، دین به دنیا فروختگانی نیستند که در سایه تزویر، باورها و آینده مردم را به بازی گرفته‌اند و روزو روزگار را بر همگان تلخ و سیاه کرده اند. مگر ضحاک را می‌توان به عنوان الگو در پیش رو داشت؟ ضحاک، ضحاک است به همان اندازه بیگانه و قدرت‌پرست که حاضر می‌شود برای ماندن بر تخت قدرت جوانان ایران زمین را قربانی نماید. جوانان ایران می‌دانند ضحاک‌صفتان امروز ـ که چیزی جز خباثت در خود ندارند ـ به تربیت بی‌مایگانی پرداخته‌اند که از آگاهی و معرفت نصیبی ندارند. فرومایگانی که با سوء استفاده از نام جوانان دائم بازیچه قرار می‌گیرند، در مقابل سفارت‌خانه‌های کشورها به شعار دادن واداشته می‌شوند، از دیوار سفارت بالا می‌روند و آبرویی برای ایران و ایرانی در عرصه‌های بین‌المللی باقی نمی‌گذارند. الگوی جوانان ایرانی بی‌مغزانی نیستند که برای خوشامد حاکمان تمرین ویران کردن می‌نمایند. هرچند سران ایران دو راه پیش پای ایرانیان بخصوص نسل جوان نهاده‌اند؛ تن دادن به انفعال یا زندان وتبعات بعدی آن، جوانان ایران زمین همچنان به مبارزه آگاهانه خود علیه حاکمان جور ادامه می‌دهند.در این راستا شورای دموکراسی برای ایران نیز خود را در قالب جنبشی می‌بیند که بنابر اساسنامه موجود، از جنبش‌های اعتراضی مردم ایران اعم از زنان، دانشجویان، روزنامه‌نگاران، هنرمندان، جوانان، و... حمایت می‌کند و می‌کوشد تا به جهانیان بگوید مردم ایران که خود قربانیان یک نظام مستبد هستند از جنس سردمداران ایران نبوده و به غرب و دستاوردهای آزادی‌خواهانه‌اش به دیدی مثبت می‌نگرند و چون رهبران جمهوری اسلامی از سر بدبینی، قائل به مرز خودی و غیر خودی نیستند.شورای دموکراسی برای ایران، هرچند به جبر روزگار در خارج از ایران تشکیل گردیده، دل در گرو میهن خود دارد و برای سرافرازی آن می‌کوشد و دل‌های کسانی که در این شورا به فعالیت مشغولند برای ایران و مردم ستمدیده‌اش می‌تپد. از این‌رو تمام توان خود را به کار می‌گیرد تا از یک‌سو مردم آگاه ایران به آنچه استحقاقش را دارند برسند و از سوی دیگر به دنیا نشان دهد دوران حکومت جمهوری اسلامی چون دوران حکومت ضحاک، یک مرحله دیگر از استیلای بیگانگان بر خاک ایران است، بیگانگانی که از جنس مردم نیستند. به یقین جنبش‌های اعتراضی ایران چون نهضت کاوه، پایه‌های استبداد را فروخواهد ریخت و حکومتی مردم پسند را به وجود خواهد آورد، حکومتی که بر بنیاد دموکراسی شکل می‌گیرد. بی شک تا استقرار دموکراسی و آزادی در ایران تنها چند گام مانده است.

دکتر بهروز بهبودی

بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران

هیچ نظری موجود نیست:

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...