۱۳۹۰ بهمن ۴, سه‌شنبه

افشاگر جنایات کهریزک در بند سپاه خامنه ای


بیش از ده روز از انتقال مهدی محمودیان به زندان اوین و بند ۲ - الف که متعلق به قرارگاه ثارالله است می گذرد. بنا به اخبار منتشر شده ، محمودیان از زمان انتقال به اوین مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت شدید نیروهای اطلاعات سپاه قرار گرفته و کارکنان بند ۲ - الف نیز به توصیه بازجویان او را مورد هتاکی و فحاشی قرار داده اند.محمودیان پس از تقلب انتخاباتی ۸۸ نخستین بار بیست و سوم خرداد در دفتر جبهه مشارکت و هنگامی که نیروهای لباس شخصی به دستور سعید مرتضوی دادستان تهران برای پلمپ دفتر این حزب اصلاح طلب اقدام کردند همراه با محسن میردامادی و حسین کاشفی بازداشت و طی روزهای بعد آزاد شد ، اما ۲۵ شهریور ماه ۸۸ توسط وزارت اطلاعات بازداشت و طی مدت زمان بیش از سه ماه در رابطه با فعالیت های کمیته پیگیری وضعیت شهروندان مفقود شده در حوادث پس از انتخابات تحت بازجویی های طولانی قرار گرفت. بازجویی های تیم واجا در آن زمان بیشتر بر تخلیه اطلاعاتی محمودیان در رابطه با تفحص از خانواده جانباختگان متمرکز بود ، اما اعترافات مکتوب دبیر یکی از ستادهای جوانان میرحسین موسوی و ادعاهای مطرح شده از سوی او سبب شد گردش کار وزارت اطلاعات در مورد محمودیان طیف وسیعی از فعالیت های انتخاباتی و فرهنگی او و از جمله حضور در جلسات دعای کمیل حسینیه دارالزهرا را نیز شامل شود.محمودیان در اسفند ماه ۸۸ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه محاکمه شد و چنان که بعدا در یک جلسه خصوصی بین نیروهای امنیتی عنوان شد ، بر اساس توصیه مسئولین عالی رتبه امنیتی مقیسه حکم پنج سال حبس تعزیری را برای او صادر کرد. در همان برهه زمانی افزایش فشارهای بزرگ نیا رییس بند ۳۵۰ زندان اوین بر زندانیان امنیتی در قالب گزارش نویسی ، تهدید جانی زندانیان توسط کارکنان زندان و انتقال بی دلیل زندانیان به انفرادی و نهایتا قطع دسترسی زندانیان به تماس تلفنی با اعضای خانواده به بهانه خواندن سرود " ای ایران " در ورزش صبحگاهی موجب شد تا در ۲۲ اسفندماه ۸۸ محمودیان و برخی از فعالان سیاسی و دانشجویی بند کارگری دست به اعتصاب غذا بزنند و در مقابل ، رییس وقت بند کارگری محمودیان و زندانیان سیاسی اتاق دو بند که عمدتا فعالان احزاب و رسانه های اصلاح طلب بودند را به عنوان طراحان اعتصاب غذا به واجا اعلام کند.اگرچه نتیجه نخستین اعتصاب غذای زندانیان بند کارگری نسبتا موفقیت آمیز بود و مسئولین امنیتی و قضایی را وادار به عقب نشینی کرد ، اما در فروردین ماه ۸۹ به تصمیم شورای تامین امنیت استان تهران و حفاظت اطلاعات قوه قضاییه ، محمودیان همراه با داوود سلیمانی نماینده مجلس ششم ، عیسی سحرخیز و محسن دکمه چی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به زندان رجایی شهر منتقل شوند.انتقال زندانیان سرشناسی چون سلیمانی و سحرخیز به این زندان ، اگرچه بیشتر از محمودیان در بین فعالین سیاسی اصلاح طلب مورد توجه قرار گرفت ، اما به جرات میتوان گفت ارتباطات وسیع محمودیان با زندانیان سیاسی و غیر سیاسی رجایی شهر باعث شد تا نیروهای وزارت اطلاعات از حضور او احساس نگرانی کنند و این نگرانی به ویژه زمانی تشدید شد که پاییز ۸۹ در زندان رجایی شهر زندانیان برای اعزام محمودیان ، سلیمانی و دکمه چی به بهداری دست به اعتصاب غذا زدند.فعالیت های محمودیان در زندان رجایی شهر با انتشار نامه های سرگشاده به مسئولین قضایی و سیاسی ایران گسترش یافت و دغدغه های بیشتری را در نیروهای امنیتی برانگیخت. انتشار نامه های افشاگرانه او از زندان رجایی شهر سبب شد تا به دفعات به انفرادی منتقل شود و عکس العمل او نیز اعتصاب غذا بود.نیروهای واجا سعی کردند با رصد تمام مرتبطین محمودیان و بازداشت و تهدید برخی از آنها ، امکان ارتباط او را از بین ببرند و اعضای جوان جبهه مشارکت را از حمایت از محمودیان منصرف کنند که از جمله احضار و تهدید امیرحسین حاجبیان در این رابطه به متواری شدن وی انجامید.طی نیمه نخست سال ۹۰ ، وخامت اوضاع جسمانی محمودیان از ناحی قلب و رجایی شهر سبب شد تا بهداری زندان رجایی شهر به دفعات خواستار انتقال وی به۸ بیمارستان شود که این مساله با مخالفت شدید نیروهای وزارت اطلاعات مواجه شد . انتقال موقت او به بیمارستان قلب شهید رجایی در تهران و مهرماه امسال ، با اینکه بسیار دیرهنگام صورت گرفت ، اما سبب شد تا بسیاری از دوستان او برای اولین بار پس از دو سال به عیادت او بروند.در جلسه ای که اواخر ماه آذر و در مقر اصلی سازمان قرارگاه ثارالله سپاه در بزرگراه نیایش برگزار شد ، یکی از بازجویان محمودیان با ارائه گزارش تهیه شده توسط واجا ، خواستار همکاری و مداخله نیروهای امنیتی سپاه برای شناسایی ارتباطات محمودیان و مهار نامه نویسی وی شد و در نتیجه ، اعضای قرارگاه ثارالله تصمیم گرفتند تا مسئولیت پرونده محمودیان از واجا به قرارگاه ثارالله منتقل شود . این در حالیست که مطابق رویه قضایی و حقوقی ایران ، محمودیان در مرحله اجرای حکم دادگاه اسفندماه ۸۸ خود نمی تواند با عنایون اتهامی جدید مورد پیگرد و بازجویی قرار بگیرد .به نظر می رسد تمرکز قرارگاه ثارالله بر پرونده محمودیان در روزهای آینده ، زمینه ساز بازداشت بسیاری از اعضای جوان جبهه مشارکت شود و تلاش نیروهای قرارگاه برای یافتن لینک های محمودیان به شکل وسیع تر از وزارت اطلاعات ادامه یابد. محمودیان که با فعالیت های خود برای افشای جنایات کهریزک یکی از مهم ترین ضربات را به پیکره ستاد تقلب برنامه ریزی شده انتخاباتی وارد ساخت ، اکنون در بند تشکیلاتی به سر می برد که بسیاری از عاملین اصلی کهریزک در پست های حساس آن هستند.
سارا شمس
کیهان لندن

۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

یاسر یوسف زاده توسط مامورین اطلاعات سپاه بابلسر بازداشت شد

یکی دیگر از فعالین سیاسی بابلسر شامگاه دوشنبه سوم بهمن بازداشت شد. شامگاه دوشنبه سوم بهمن، مامورین امنیتی بابلسر با یورش به منزل پدری یاسر یوسف زاده وی را بازداشت و به محل نامعلومی منتقل کردند. پس از یورش مامورین امنیتی به منزل آقای یوسف زاده، پدر ایشان درخواست ارائه حکم مراجع قضایی و کارت شناسایی را از مامورین داشته است، که این درخواست وی با شدیدترین برخورد از سوی مامورین امنیتی پاسخ داده شده، که پس از مقاومت خانواده برای روئیت حکم جلب مامورین حاضر بر صورت پدر و خواهر ایشان اسپری فلفل زده و باعث صدمه دیدن آنها شدند.بر اساس این خبر، با درگیری مامورین فرزند ایشان برای کمک پدر از رفتن با مامورین خوداری میکند و با پای برهنه به سمت پدر می دود، که همین امر سبب میشود مامورین وی را با ضرب و شتم در مقابل دیدگان پدر و مادرش دستبند زده و به ماشینی که پلاک آن نیز شخصی بوده منتقل کنند.پس از خروج ایشان از منزل پدرشان که با تنشهای فراوان و درگیری شدید مامورین نیز همراه بوده وی را به منزل شخصی خود منتقل کرده و آنجا را نیز مورد بزرسی قرار داده، و تمام وسائل شخصی ایشان را نیز با خود برده اند.گزارش های رسیده حاکیست، فضای کوچه و محل سکونت ایشان به حدی متشنج بوده است که مامورین امنیتی با زدن اسپری فلفل برصورت چند تن از همسایه گان، با آنان نیز درگیر شده اند.یاسر یوسف زاده از جمله فعالین ستاد مهندس میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری گذشته بود که در پی حوادث پس از انتخابات نیز در بهمن ماه ۸۸ نیز بازداشت شده بود که پس از بازجویی های فراوان و تحمل دوماه انفرادی با قرار وثیقه از زندان آزاد شده بود.لازم به ذکر است بر اساس آخرین اخبار ارسالی وی توسط مامورین اطلاعات سپاه بابلسر بازداشت شده است.

به گزارش «چمران نیوز»
خبرگزاری هرانا

بررسی نحوه مرگ علیرضا صبوری در گفتگو با خواهرش



علیرضا صبوری میاندهی، در روز دهم مرداد ماه ۱۳۶۷ در کرج بدنیا آمد و از ۵ سالگی به همراه خانواده‌اش به تهران آمد. او هم مانند بسیاری دیگر از جوانان ایران، پس از پایان دوران تحصیلات متوسطه و دریافت مدرک دیپلم، به امید آینده‌ای بهتر راهی بازار کار شد و برای استخدام در شرکت‌های نفتی در دوره‌های جوشکاری صنعتی شرکت کرد.اما خیلی زود متوجه شد که اوضاع نابسامان اجتماعی و چشم انداز وضعیت اقتصادی ایران، اجازهٔ تحقق رویا‌هایش را آنچنان که او انتظار داشت نمی‌دهد و تصمیم گرفت برای تغییر این وضعیت، دست در دست سایر جوانان هموطنش بگذارد.علیرضا در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ همانند هزاران جوان دیگر، با دست خالی به خیابان رفت تا اعتراضش را نسبت به این نا‌بسامانی‌ها و نتیجهٔ بحث بر انگیز انتخابات ریاست جمهوری ابراز کند و در‌‌ همان روز در حوالی میدان آزادی، روبه روی پایگاه گردان ۱۱۷ عاشورا، در حالیکه به کمک هم‌ وطنانش که مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند شتافته بود، ناگهان تیری پیشانی‌اش را شکافت؛ آنچنان که خودش بعد‌ها گفت، انگار چیزی در سرش منفجر شد و جهان در مقابل چشمانش به سیاهی رفت.عده‌ای از معترضین پیکر نیمه جان وی را به بیمارستان بردند و پزشکان شبانه او را مورد عمل جراحی قرار دادند و موفق شدند که تکه‌هایی از گلوله را از سرش خارج کنند. ولی متاسفانه علیرضا به کما رفت و در این مدت خانواده‌اش تمامی بیمارستان‌ها زندان‌ها و سرد خانه‌ها را زیر و رو می‌کردند و به امید یافتن نشانی، از گم گشته‌شان هر روز به زندان اوین مراجعه می‌کردند. تا اینکه پس از گذشت حدود ۱ ماه علیرضا از مرگ بازگشته و به هوش آمد.او که قسمت عمده‌ای از حافظه، قدرت تکلم و کنترل روده‌ها را از دست داده بود، در حالی که نیمی از بدنش فلج شده بود، پس از چند روز توانست به سختی شماره تلفن یکی از خواهرانش را به یاد آورد. پرسنل بیمارستان به سرعت جریان را به خانواده‌اش اطلاع دادند و به پیشنهاد مدیریت بیمارستان و به خاطر مسائل امنیتی، نام وی به عنوان بیمار تصادفی در پرونده‌های بیمارستان ثبت شد و‌‌ همان شب علیرضا را به خانه‌اش منتقل کردند تا باقی خدمات درمانی، در خانه به او ارائه گردد.با کمک‌های بی‌دریغ مددکار و اعضای خانواده، علیرضا پس از چندی توانست مقداری از قوای از دست رفته‌اش را باز یابد ولی همچنان با مشکلات عمده‌ای مانند سردرد‌های شدید و مداوم و ضعیف بودن قدرت تکلم رو برو بود. به همین دلیل پزشکان برای بار دوم سعی کردند تکه‌های باقی مانده گلوله را خارج کنند اما تکه‌هایی از گلوله، در نقاط حساسی از بافت مغز او قرار گرفته بودند که با حرکت دادن آن‌ها، امکان داشت علیرضا جان خود را از دست بدهد یا برای همیشه فلج شود، به همین علت حتی پس از عمل جراحی دوم نیز تکه‌هایی از گلوله به جای ماند و تذکرات لازم راجع به وخیم بودن شرایطش و مراقبت‌های لازم به وی داده شد.
پس از آنکه علیرضا سلامت نسبی خود را بازیافت، به پیشنهاد و کمک خانواده‌اش و بدلیل رعایت مسائل امنیتی، از ایران خارج شد و به ترکیه رفت و مدارک خود را در اختیار کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل قرار داد. سرانجام، پس از ماه‌ها، با در خواست وی موافقت شد و وی با امید به فردایی روشن و آزاد، اما در تنهایی مطلق، به شهر بوستون آمریکا فرستاده شد.اما در کمال تاسف، پس از ۸ ماه به علت عوارض ناشی از وجود قسمت‌هایی از گلوله در بافت مغز، سر انجام در ۲۶ آبان ۱۳۹۰ علیرضا صبوری جان سپرد و پس از حدود ۲ ماه، و به درخواست خانواده‌اش، پیکرش را در شهر برلین آلمان به خاک سپردند.
در همین رابطه گزارشگر هرانا، در گفتگویی اختصاصی با خانم نازآفرین صبوری (خواهر علیرضا صبوری)، که پس از جریانات انتخابات ۸۸ و اتفاقاتی که برای برادرش افتاد، از ایران خارج شده است و هم اکنون به همراه خانواده‌اش در مالزی اقامت دارد، از جزییات ماجرا می‌پرسد که توجه شما را به آن جلب می‌کنیم.در ابتدا به شما و خانواده‌تان تسلیت عرض می‌کنیم.لطفاً بفرمایید که در روز ۲۵ خرداد چه اتفاقی برای برادرتان افتاد.در آن روز علیرضا هم مانند بسیاری دیگر از جوانان، در حوالی میدان آزادی تهران، در تظاهرات شرکت کرده بود و آنطور که بعداً از پرسنل بیمارستان شنیدیم، مردم او را در حالی که گلوله‌ای به پیشانی‌اش خورده بود به بیمارستان منتقل کرده بودند و‌‌ همان شب مورد عمل جراحی قرار می‌گیرد اما در حین عمل جراحی به کما می‌رود و چند روز بعد برای بار دوم در یک بیمارستان دیگر تحت عمل جراحی قرار گرفته است.علیرضا ۱ ماه در کما بود و ما هم هیچ اطلاعی از وضعیتش نداشتیم. همهٔ اعضای خانواده و فامیل، هر روز با نگرانی، به بیمارستان‌ها، کلانتری‌ها، و زندان اوین سر می‌زدیم. جلوی زندان اوین هر روز لیست اسامی بازداشت شده‌ها را می‌چسباندند اما خبری از علیرضا نبود. پس از چند روز با نا‌امیدی به سردخانهٔ کهریزک سر زدیم و در آنجا عکس کشته شده‌ها را به ما نشان می‌دادند که بسیار وحشتناک بود. حتی با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتیم و یک آدرس به ما داد که به آنجا سر بزنیم اما آنجا هم نبود. پس از حدود ۱ ماه سرکشی به همهٔ مکان‌هایی که ممکن بود علیرضا در آنجا باشد، بسیار نا‌امید شده بودیم و برخی از خانواده‌های مجروحان به ما گفته بودند که تعدادی از کشته شده‌ها را در گور‌های دست جمعی در بهشت زهرا دفن کرده‌اند و ممکن است علیرضا هم در میان آن‌ها باشد.
سرانجام چگونه توانستید علیرضا را پیدا کنید؟ 


به واسطه تلاش پزشکان، علیرضا پس از ۱ ماه به هوش آمده و به زحمت توانسته بود شماره تلفن خواهرم را بگوید. پرسنل بیمارستان با خواهرم تماس گرفتند و ماجرا را به ما اطلاع دادند و ما هم به بیمارستان رفتیم. در بیمارستان از خانواده‌های برخی مجروحان و پرسنل بیمارستان شنیدیم که اگر ماموران مطلع شوند که یکی از مجروحان در بیمارستان است و او را شناسایی کنند ممکن است برای از بین بردنش دست به هر اقدامی بزنند تا شاهدی برای بی‌رحمی‌هایشان در برخورد با معترضین باقی نماند. حتی پرسنل بیمارستان به ما گفتند که در حال حاضر علیرضا را بعنوان مجروح تصادفی در پرونده‌های بیمارستان ثبت کرده‌اند و به پیشنهاد یکی از پزشکان، قرار شد تا ادامهٔ مراحل درمان علیرضا در منزل انجام شود و‌‌ همان شب علیرضا را به منزل منتقل کردیم.
وقتی علیرضا را به منزل منتقل کردید در چه وضعیتی قرار داشت؟ 


ما علیرضا را فقط به این علت که شناسایی نشود، در حالی که لازم بود تحت مراقبت‌های ویژهٔ پزشکی باشد، و نیمی از بدنش فلج شده بود و قادر به صحبت کردن نبود، حتی کنترل روده‌هایش را از دست داده بود به منزل آوردیم. برای بلند شدنش از رختخواب باید ۳ نفر به علیرضا کمک می‌کردند تا بتواند از جا بلند شود و در این مدت همهٔ اعضای خانواده به نوعی درگیر این مسئله شده بودند.طی حدود ۸ ماه که بطور مداوم فیزیوتراپ و مددکار گفتار درمانی با او کار کردند، نهایتاً مقداری از توانایی‌هایش را توانست مجدداً به دست بیاورد و کمی از کارهای شخصی‌اش را خودش انجام دهد و تا حدی هم می‌توانست صحبت کند. خود علیرضا هم خیلی تلاش می‌کرد تا هرچه سریع‌تر از این وضعیت بیرون بیاید.
هزینه‌های درمان را چگونه پرداخت کردید؛ آیا توانستید از بیمهٔ دولتی استفاده کنید؟ 


خیر. خانوادهٔ ما منزل شخصیشان را که پس از بازنشسته شدن پدرم خریده بودند، فروختند تا هم بخاطر رعایت مسائل امنیتی آدرس منزلمان عوض شود و هم پول کافی برای تامین هزینه‌های بیمارستان و درمان در منزل فراهم شود. علیرضا بیمهٔ خدمات درمانی داشت ولی بعلت رعایت مسائل امنیتی مجبور شدیم تمام هزینه‌ها را بصورت شخصی پرداخت کنیم. در حال حاضر هم خانواده‌ام در یک منزل اجاره‌ای زندگی می‌کنند. همهٔ این‌ها مسائلی است که جمهوری اسلامی بر خانوادهٔ ما تحمیل کرده است.


آیا علیرضا خود را یک فعال سیاسی می‌دانست؟ 


خیر، علیرضا هم مانند بسیاری دیگر از جوانان، به شرایط بد اقتصادی و اجتماعی حاکم در ایران و نداشتن چشم اندازی روشن برای آیندهٔ خود معترض بود و همیشه می‌گفت که چرا نباید اعتراض کرد، او معتقد بود که در این راه حد اقل کاری که می‌تواند انجام دهد شرکت در تظاهرات است. حتی پس از آنکه تا حدی بهبودی خودش را بازیافته بود، همیشه دلش می‌خواست حرف‌هایش را به گوش همه برساند که ماموران رژیم با مردم چگونه برخورد می‌کنند. اما بدلیل ملاحظات امنیتی برای خانواده، سکوت می‌کرد و همین مسئله فشار زیادی به او وارد می‌کرد.


چه شد که علیرضا تصمیم گرفت از ایران خارج شود؟ 


علیرضا یک شاهد زنده بود برای اثبات دروغ بودن این ادعای رژیم جمهوری اسلامی که حقوق فردی و اجتماعی افراد را برای شرکت آزادانه در تظاهرات به رسمیت می‌شناسد. مسلماً وقتی به ماموران دستور داده شده است که سر و صورت تظاهر کنندگان را هدف بگیرند، از ترس آن است که شاهدی زنده بماند.او مدرکی گویا برای اثبات نقض حقوق بشر در ایران بود و اگر سکوت خودش را می‌شکست، برای جمهوری اسلامی هزینه‌های حقوق بشری سنگینی در پی داشت و همین مسئله هم می‌توانست برای خودش و خانواده دردسر‌های زیادی ایجاد کند و اگر هم سکوت می‌کرد، طبیعتاً می‌بایست فشار روانی زیادی را تحمل کند. بنابراین حدود ۸ ماه پس از آن اتفاق، با تصمیم خانواده و رضایت خودش و به امید شروع یک زندگی عادی و آینده‌ای بهتر از کشور خارج شد.


برادرتان پس از خروج از ایران به کجا رفت؟ 


علیرضا پس از خروج از ایران، به همراه ۴ نفر از اعضای خانواده، که بعنوان همراه با او رفته بودند، و با قطار به ترکیه رفت و خودش را به کمیساریای عالی پناهندگان سارمان ملل در آنکارا معرفی کرد و سپس او را به شهر نیده منتقل کردند. او مدت ۷ ماه در ترکیه بود و در طول این مدت هیچگونه خدمات پزشکی و درمانی قابل توجهی از سوی سازمان ملل دریافت نکرد و حتی دارو‌ها و وسایل اولیه مورد نیازش را از ایران برایش ارسال می‌کردیم. در طول آن مدت بسیار اذیت شد و در سرمای شدید ترکیه برق مرتب قطع می‌شد و آب گرم به راحتی آماده نمی‌شد و حتی مجبور بود برای گرم کردن خانه از زغال سنگ استفاده کند که شرایط نامناسبی را به وجود آورده بود و نهایتاً او را در تنهایی مطلق به آمریکا فرستادند.


آیا در آمریکا نزد فامیل و یا اعضای خانواده‌تان فرستاده شد؟ 


خیر. ما در آمریکا هیچ فامیل و یا حتی دوست و آشنایی نداشتیم و این تصمیمی بود که دفتر پناهندگان سازمان ملل گرفت. درخواست ما این بود که علیرضا را به آلمان نزد خاله و دایی‌اش بفرستند تا از او مراقبت کنند ولی متاسفانه او را به شهر بوستون آمریکا فرستادند و در آنجا هم شرایط مناسبی نداشت. در ابتدا که مجبور بود با چند نفر در یک خانه زندگی کند. حتی برای استفاده از اینترنت به منزل دوستان دیگرش می‌رفت و پس از مدتی یک خانه با وسایل به او دادند و خدمات پزشکی محدودی به مدت ۶ ماه در اختیارش گذاشتند و بعد از آن هم تمام هزینه‌های درمانش را باید بصورت شخصی پرداخت می‌کرد. در طول ۱۱ ماه که در آمریکا بود تحت درمان پزشکان قرار داشت اما عملاً او را نه بستری کردند و نه خدمات درمانی قابل توجهی در اختیارش قرار دادند و حتی وضعیتش روز به روز بد‌تر می‌شد. خودش یکبار به من گفت که یکی از پزشکان با گفتن این مسئله که ممکن است به زودی تمام بدنش فلج شود و عمر زیادی نخواهی داشت، او را از ادامهٔ زندگی ناامید کرده است. همین مسئله تاثیر منفی زیادی در روحیه‌اش گذاشته بود که باعث شد در کلاس‌های زبان شرکت نکند و بیشتر وقتش را در خانه می‌گذراند. من فکر می‌کنم لازم بود که همیشه یک نفر یا یک پرستار در کنار علیرضا می‌بود و نمی‌بایست او را تنها می‌گذاشتند.علیرضا همیشه از اینکه دست و پا‌هایش در خیابان بی‌حس می‌شود و ممکن است هر لحظه در خیابان بیافتد، برای ما می‌گفت و رفتن به بیرون از خانه برایش خطرناک بود. او همیشه از اینکه نمی‌توانست از امکانات زیادی که در آمریکا وجود داشت استفاده کند غمگین بود.علیرضا تصمیم داشت بخاطر مشکلاتی که در آمریکا داشت برای ادامهٔ زندگی نزد من در مالزی بیاید اما تقدیر برایش طور دیگری رقم خورد و در ۲۸ آبان ۱۳۹۰ در حالی که در خانه‌اش پشت کامپیو‌تر نشسته بود بر اثر خونریزی مغزی فوت می‌کند.
شما چگونه متوجه فوت علیرضا شدید و چه شد که پیکرش را به آلمان منتقل کردید؟


ما ۲ روز از علیرضا خبر نداشتیم. تا اینکه روز ۳۰ آبان ۱۳۹۰ خواهرم از ایران با من تماس گرفت و گفت که مسئولین سازمان اسکان مجدد شهر بوستون با او تماس گرفتند و موضوع را به اطلاع خانواده رسانده‌اند. آن‌ها همچنین گفته بودند که پس از کالبد شکافی، می‌توانند پیکر علیرضا را در آمریکا به خاک بسپارند و فیلم آن را برای خانواده ارسال کنند. اما خانواده ما تصمیم گرفتند که پیکر علیرضا را در جایی نزدیک‌تر به ایران و خانواده‌اش به خاک بسپارند و بخاطر مشکلات سفر به آمریکا و همچنین رعایت مسائل امنیتی که ممکن بود از سوی دولت جمهوری اسلامی پیش بیاید، پیکر علیرضا را به ایران منتقل نکنند و آن را به آلمان و نزد خاله و دایی بفرستند و در آنجا به خاک بسپارند.این مراحل حدود ۵۰ روز طول کشید و نهایتاً در روز ۱۷ دی ماه ۱۳۹۰ پیکر علیرضا به آلمان منتقل شد و تا طی شدن مراحل اداری و برگزاری مراسم خاکسپاری حدود ۲ هفته بعد یعنی روز جمعه ۳۰ دی ماه با حضور جمعی از اعضای گروه‌های فعال سیاسی و حقوق بشر ایرانی، در شهر برلین به خاک سپرده شد.در همین جا لازم می‌دانم از همهٔ افرادی که در طول این مدت برای تسریع در روند انتقال پیکر علیرضا به آلمان تلاش کردند تشکر کنم.با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار این رسانه قرار دادید و با آرزوی تداوم راه علیرضای عزیز.
هرانا

پرونده جدید برای ابولفضل عابدینی، حسین رونقی، سما نورانی و مهدی خدایی


ابولفضل عابدینی، حسین رونقی، سما نورانی و مهدی خدایی که اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برند، روز چهارشنبه ۲۸ دی ماه ۱۳۹۰ با حضور در دادسرای این زندان در مورد پرونده جدید خود مورد بازجویی قرار گرفتند.این چهار فعال مدنی به همراه دو نفر دیگر از زندانیان بند ۳۵۰، با انتقال به شعبه ۳ دادسرای شهید مقدسی زندان اوین مورد بازجویی قرار گرفتند. پرونده حسین رونقی، سما نورانی و مهدی خدایی به دلیل انتشار بیانیه در حمایت از نسرین ستوده در تاریخ ۲۶ مرداد امسال و پرونده ابولفضل عابدینی و دو زندانی سیاسی دیگر به علت انتشارنامه ای خطاب به شخصیت های سیاسی کشور بوده است.از مشخصات دو زندانی سیاسی دیگر اطلاعی در دست نیست.بر اساس این گزارش این افراد از سوی مسئولین قضایی زندان اوین به “تفهیم اتهام جدید در رابطه با این دو بیانیه” تهدید شده اند.سما نورانی دانشجوی اخراجی دانشگاه سهند تبریز و از اعضای جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی است که در مرداد ماه امسال برای اجرای حکم یک سال حبس تعزیری خود به زندان اوین مراجعه کرد.ابوالفضل عابدینی، مهدی خدایی از اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر بودند که در سال ۱۳۸۸ پس از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری بازداشت و به زندان اوین منتقل شدند و اکنون در حال گذراندن دوران محکومیت خود هستند.حسین رونقی ملکی فعال حقوق بشر، وبلاگ نویس و مسئول کمیته مبارزه با سانسور در ایران (ایران پروکسی) بوده است که در سال ۱۳۸۸ بازداشت و به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد و اکنون در حال سپری کردن دوران محکومیت خود در بند ۳۵۰ زندان اوین است.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کمیته گزارشگران حقوق بشر 
نوشته ای از مسعود نوری جاوید

۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

موج بازداشت روزنامه‌نگاران در ايران: شهرام منوچهری دستگير شد


شهرام منوچهری، روزنامه‌نگار و وب‌نگار منتقد دولت بازداشت شد.در ادامه موج بازداشت روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران در ايران، روز پنج‌شنبه ۲۹ دی‌ماه، شهرام منوچهری، از فعالان مطبوعاتی، بازداشت و به محلی نامعلوم منتقل شد.بنا به اين گزارش چند تن از مأموران امنيتی با حضور در منزل اين فعال سابق دانشجويی و روزنامه‌نگار، ضمن تفتيش و بازرسی منزل، بخشی از کتاب‌ها و اسناد و سی‌دی‌های وی را ضبط کرده و همراه با وی به مکان نامعلومی انتقال داده‌اند.هنوز از دليل دستگيری، محل بازداشت، همچنين وضعيت و سرنوشت اين روزنامه‌نگار خبری منتشر نشده است.شهرام منوچهری با برخی از روزنامه‌های توقيف‌شده اصلاح‌طلبان در ايران همکاری می‌کرد و در رويدادهای پس از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری نيز مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بازداشت شده بود، که با قرار وثيقه آزاد گرديد.بازداشت شهرام منوچهری، پنجمين مورد از بازداشت روزنامه‌نگاران ايران در چند روز اخير است.بازداشت شهرام منوچهری، پنجمين مورد از بازداشت روزنامه‌نگاران ايران در چند روز اخير است.آخرين مورد آن بازداشت پيمان پاک‌مهر، روزنامه‌نگار تبريزی بود که در روز ۲۹ دی‌ماه توسط مأموران وزارت اطلاعات در تبريز بازداشت شد.وی پس از تفهيم اتهام "تبليغ عليه نظام" در دادسرای انقلاب تبريز، به زندان اوين منتقل شد و از بند ٢٠٩ اين زندان با خانواده‌اش تماس گرفت.پاک‌مهر فعاليت‌های رسانه‌ای خود را از ابتدای دهه ٨٠ با همکاری با نشرياتی چون شمس تبريز آغاز کرد و سپس آژانس خبری تبريزنيوز را برای بازتاب اخبار آذربايجان بنيان گذاشت.وی در رشته زبان انگليسی دانشگاه آزاد تبريز فارغ‌التحصيل شده و در فدراسيون جهانی روزنامه‌نگاران و انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ايران عضو بوده است.
۲۸ دی‌ماه نيز سهام‌الدين بورقانی، روزنامه‌نگار، عکاس و سردبير سايت ديپلماسی ايرانی بازداشت شد.وی که فرزند احمد بورقانی، نماينده فقيد مردم تهران در مجلس ششم و معاون مطبوعاتی و تبليغاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت محمد خاتمی، رئيس جمهور پيشين ايران است، پيش از اين در روزنامه اعتماد ملی کار می‌کرد.پرستو دوکوهکی که از فعالان حقوق زنان است و از نخستين وبلاگ‌نويسان ايران به‌شمار می‌رود ۲۵ دی‌ماه بازداشت شد.وی سابقه همکاری با روزنامه‌های همبستگی، ياس نو، وقايع اتفاقيه، اقبال، سرمايه، اعتماد ملی، شرق و نشريات از جمله ماهنامه‌ زنان را دارد اما در سال‌های اخير فعاليت رسانه‌ای نداشت.مرضيه رسولی نيز ۲۷ دی در مراجعه مأموران امنيتی به خانه وی دستگير شد.مرضيه رسولی سابقه همکاری با خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، روزنامه‌های شرق و اعتماد و چند نشريه سينمايی را دارد.در موج جديد بازداشت‌ها همچنين محمد سليمانی‌نيا، مترجم رمان "عطر سنبل، عطر کاج" يکی ديگر از کسانی است که در روز ۲۰ دی‌ماه بازداشت شده است.وی مدير سايت يو ٢٤ شبکه اجتماعی متخصصان ايرانی، طراح و ميزبان بسياری از سايت‌های انجمن‌های جامعه مدنی و روشنفکران ايرانی است که پس از احضار به دادگاه انقلاب کرج بازداشت شد.فاطمه خردمند، احسان هوشمند و حسن فتحی نيز از روزنامه‌نگاران ديگری هستند که در روز ١٧ دی‌ماه در ايران بازداشت شده‌اند.گزارشگران بدون مرز ۲۸ دی‌ماه در رابطه با موج جديد بازداشت روزنامه‌نگاران ايرانی بيانيه‌ای منتشر کرد.در اين بيانيه آمده بود: " گزارشگران بدون مرز از احضار بسياری از حرفه‌کاران رسانه‌ای در سراسر ايران مطلع شده است.به گفته گزارشگران بدون مرز، در ايران هم‌اکنون بيش از ٣٠ روزنامه‌نگار و ٢٤ وب‌نگار در زندان به‌سر می‌برند.
به گزارش کميته گزارشگران حقوق بشر

معضل ایران تنها با تغییر دیکتاتوری به یک نظام دمکرات حل می شود


سپردن اداره امور مملکت به کسانی که صلاحیت و دانش کافی ندارند مانند آن است که هدایت یک اتوبوس پر از مسافر را به راننده‌ای بدون گواهینامه و ناشی بسپارند. طبعاً این راننده ناشی اتوبوس را سرانجام به دره خواهد انداخت و موجب قربانی شدن مسافران و از بین رفتن وسیله نقلیه خواهد شد. درست مانند واقعه‌ای که در کشور ما رخ داد. در پی یک انقلاب که با شعار حقوق بشر روی داد سرانجام اداره امور کشور به کسانی سپرده شد که نه تنها صلاحیت و دانش کافی از نظر سیاسی و اقتصادی نداشتند بلکه اساساً به سعادت و پیشرفت ایران و ایرانی هیچ اهمیتی نمی‌دادند و آنچه برایشان اهمیت داشت این بود که قدرت حکومتی خود را روز به روز گسترش دهند و با استفاده از امکانات و ظرفیت‌های ایران، انقلاب اسلامی خود را به سایر کشورهای منطقه هم صادر کنند و رژیمی مانند رژیم ولایت فقیه در این کشورها برقرار سازند. بدین ترتیب از همان ابتدا دست به اقداماتی زدند که جز زیان و خسارت برای ایران نتیجه‌ای در بر نداشت. برخلاف اصول و موازین بین‌المللی، سفارتخانه آمریکا را اشغال و 52 دیپلمات آمریکایی را برای 444 روز به گروگان گرفتند و خصومت با آمریکا را آغاز کردند که هنوز هم ادامه دارد و از این بابت زیان‌های هنگفتی متوجه ایران شده است. حکومت ایران بهرحال مجبور شد گروگانها را آزاد کند و آمریکا نیز از محل 14 میلیارد دلار ذخائری که ایران در این کشور داشت غرامت‌های خود را تأمین کرد و پس از آن نیز بابت انواع اقدامات خلاف قانون جمهوری اسلامی، مبالغ کلانی را از این ذخائر برداشت کرده که دیگر چیزی از آن باقی نمانده است.از طرف دیگر آیت‌الله خمینی با این تصور نا درست که به زودی می‌تواند صدام حسین را هم از قدرت ساقط کند و با تسلط بر عراق قدرت مطلقه خود را توسعه دهد، با تحریک شیعیان عراق علیه حکومت صدام، بهانه لازم را برای حمله به ایران به دیکتاتور بغداد داد و صدام نیز با این محاسبه که به سبب فروپاشی ارتش ایران و اعدام فرماندهان و ژنرال‌ها به آسانی ایران را شکست خواهد داد و دست کم خوزستان را از آن خود خواهد کرد، جنگی را آغاز کرد که هشت سال طول کشید و صدها هزار کشته و بیش از یک میلیون معلول و زخمی به جای گذاشت. ایران و عراق هر دو از این جنگ متضرر شدند و ویرانه‌هایی از این جنگ باقی ماند که هنوز هم ترمیم نشده است. امّا درا ین میان کشورهای غربی و حتی اسرائیل با فروش سلاح و مهمات و ابزار جنگی به دو طرف میلیاردها دلار درآمد به دست آوردند. از طرف دیگر صدام حسین هم که راننده ناشی دیگری بود با حمله به کویت موجبات تهاجم غربی‌ها را فراهم کرد و جالب آنکه باز هم سود و منفعت این جنگ نصیب غربی‌ها شد به گونه‌ای که هنوز هم عراق دارد غرامت حمله صدام به کویت را می‌دهد و در همین حال آمریکا و متحدانش بابت حمله به عراق و سرنگون کردن صدام حسین و برقراری امنیت در آن کشور مبالغ هنگفتی را نیز از دولت کنونی عراق بابت هزینه‌های جنگ دریافت می‌کنند.اکنون بار دیگر زمزمه حمله نظامی به ایران برخاسته است. جمهوری اسلامی به خلاف چهار قطعنامه شورای امنیت که به صراحت خواستار توقف غنی‌سازی اورانیوم شده، طی این سال‌ها به اقدمات هسته‌ای خود ادامه داده و در عین حال به بازرسان آژانس اتمی نیز اجازه نداده است تا از سایت‌های اتمی ایران بازدید نمایند و مقامات ایران نیز از دادن اطلاعات لازم به آژانس و شفاف سازی فعالیت‌های اتمی خودداری کرده‌‌اند. حتی از سال گذشته که وجود یک نیروگاه اتمی دیگر در «فوردو» در نزدیکی قم کشف شد، جمهوری اسلامی که وجود آن را از آژانس اتمی مخفی نگاه داشته بود، نه تنها حاضر به همکاری با جامعه بین‌المللی نشد و اجازه بازرسی از این نیروگاه را نداد بلکه بر میزان فعالیت‌های خود افزود و غنی‌سازی اورانیوم را به حد 20 درصد افزایش داد.علاوه بر این طبق گزارش جدید «یوکیا آمانو» مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، جمهوری اسلامی مراحل ویژه‌ای از تولید بمب هسته‌ای را پشت سر گذاشته و از جمله چاشنی‌های ویژه بمب را آزمایش کرده است. پیش از این، آژانس همواره تاکید می‌کرد که به علت کمبود اطلاعات نمی‌تواند ماهیت فعالیت‌های هسته‌ای ایران را تائید کند ولی در گزارش اخیر مدیرکل آژانس برای نخستین بار صراحتاً ذکر شده که جمهوری اسلامی به سوی تولید بمب هسته‌ای حرکت می‌کند.شورای حکام آژانس روز جمعه با 32 رای موافق، دو رای مخالف و یک رأی ممتنع اقدامات ایران را مورد نکوهش قرار داد و از جمهوری اسلامی خواست تا ماه مارس آینده اطلاعات کافی را در اختیار آژانس بگذارد.انتشار گزارش آمانو در خصوص تولید بمب هسته‌ای توسط جمهوری اسلامی بیش از همه موجب نگرانی اسرائیل شد. مقامات رژیم ایران بارها تهدید کرده‌اند که اسرائیل را نابود خواهند کرد، لذا طبیعی است که گزارش مدیرکل آژانس رهبران اسرائیل را نگران کند. شیمون پرز تهدید کرد که اسرائیل نیروگاههای اتمی ایران را مورد حمله قرار خواهد داد و در همین حال طبق گزارش‌ها بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک نخست وزیر و وزیر دفاع این کشور در صدد جلب موافقت اعضاء کابینه برای انجام این حمله هستند.رهبران آمریکا با انجام چنین حمله‌ای مخالفت کرده‌اند و «لئون پانه‌تا» وزیر دفاع ایالات متحده اظهار داشته که چنین حمله‌ای آثار زیان بار و پیش بینی نشده‌ای به جای خواهد گذاشت، و نیز مقامات ارشد در دولت بریتانیا و فرانسه هم با انجام چنین حمله‌ای مخالف هستند، و بر این اساس احتمال اندکی وجود دارد که اسرائیل بدون موافقت و همکاری کشورهای غربی دست به چنین تهاجمی بزند. امّا با همه این احوال نمی‌توان مطمئن بود که حمله‌ای رخ نخواهد داد و جنگی تازه به راه نخواهد افتاد. بسیاری از جنگ‌ها در مواقعی رخ داده که هیچکس پیش‌بینی آن را نمی‌کرده است و اکنون هم سؤال این است که اگر چنین حمله‌ای از سوی اسرائیل انجام شود چه خواهد شد؟
در همین حال شاهد دو تحول دیگر نیز هستیم. از یک سو علاوه بر پرونده هسته‌ای که در شورای حکام آژانس اتمی مطرح شده، عربستان سعودی درباره طرح توطئه ترور سفیر این کشور در آمریکا توسط نیروی قدس سپاه پاسداران، به مجمع عمومی شکایت برد و این مجمع روز جمعه قطعنامه‌ای را در محکومیت توطئه ترور به تصویب رساند و از ایران خواست در مورد روشن شدن ابعاد و جزئیات این توطئه با کشورهایی که قصد محاکمه و مجازات طراحان و عاملان این طرح را دارند همکاری کند. بدین ترتیب پرونده دیگری نیز بر علیه جمهوری اسلامی گشوده شد و از سوی دیگر شورای حقوق بشر سازمان ملل پرونده دیگری را علیه رژیم اسلامی و مقامات آن در دست تهیه دارد.به موازات این پرونده سازی‌ها که احتمال برخورد نظامی با جمهوری اسلامی را افزایش می‌دهد، گزارش‌ها حکایت از آن دارد که ایالات متحده تجهیزات نظامی تازه‌ای را برای مقابله با خطرات احتمالی ایران در اختیار کشورهای همسایه مانند امارات متحده عربی و بحرین قرار داده و در همین حال پایگاههای نظامی خود در کشورهای حوزه خلیج فارس را توسعه بخشیده و تقویت کرده است. در این حال گرچه مقامات آمریکا مخالفت خود را با تهاجم نظامی اعلام کرده‌اند ولی در عین حال یادآور شده‌اند که برای بازداشتن ایران از تولید سلاح اتمی، همه گزینه‌ها و از جمله گزینه نظامی روی میز است. بدین ترتیب خطر حمله نظامی را نمی‌توان به طور کلی منتفی دانست.از آن سو آیت‌الله خامنه‌ای و دیگر مقامات جمهوری اسلامی نیز سرگرم حملات لفظی و رجزخوانی علیه اسرائیل و آمریکا هستند. خامنه‌ای گفته است جمهوری اسلامی هر گونه تهاجمی را با مشت پولادین پاسخ خواهد داد. احمدی‌نژاد از سقوط قریب‌الوقوع سرمایه‌داری و لیبرالیسم و فروپاشی آمریکا و محو دولت اسرائیل سخن می‌گوید و سرلشکر حسن فیروزآبادی رئیس ستاد نیروهای مسلح هشدار می‌دهد که اگر حمله‌ای به ایران صورت گیرد چنان پاسخی داده خواهد شد که به زودی اثری از آمریکا و اسرائیل در روی کره زمین باقی نخواهد ماند.به رغم این همه معضلات که دامنگیر رژیم ولایت فقیه شده و در عین حال که اختلافات میان خامنه‌ای و احمدی‌نژاد از یک سو و نزاع میان نهادهای حکومتی (دولت و مجلس و قوه قضائیه) از سوی دیگر به شدت بالا گرفته و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی هم به سبب سرکوب گسترده مردم از میان رفته، علی خامنه‌ای درصدد افزودن بر میزان قدرت خویش است و قصد دارد قدرت دیکتاتوری را به طور مطلق در قبضه خود بگیرد. خامنه‌ای اخیراً پیشنهاد کرده است که به جای آنکه رئیس جمهور با رأی مستقیم مردم انتخاب شود، پارلمان وظیفه انتخاب رئیس جمهور را به عهده گیرد و شخص مناسب را به عنوان رئیس جمهور تعیین کند. ظاهراً این پیشنهاد به معنای آن است که رئیس جمهوری با رأی غیرمستقیم مردم انتخاب شود بدین ترتیب که مردم نمایندگان مجلس را انتخاب کنند و نمایندگان که منتخب مردم هستند رئیس جمهوری را برگزینند. این روند در بعضی کشورها هم جریان دارد و از نظر تئوریک اشکالی به آن وارد نیست. امّا در نظام جمهوری اسلامی چون همه نمایندگان پیشاپیش باید توسط شورای نگهبان (منصوب رهبر رژیم) دست چین شوند، لذا نمایندگان مجلس در واقع افرادی هستند که توسط رهبر تعیین شده‌اند و بدون اذن و اجازه او (چنانکه در این سال‌ها دیده‌ایم) هیچ اقدامی انجام نمی‌دهند. بنابراین در واقع با این طرح پیشنهادی، قصد خامنه‌ای این است که رئیس جمهوری را خود منصوب کند.در این هیاهو و غوغائی که برخاسته، متأسفانه بخشی از هموطنان نیز که هم از نظر اقتصادی تحت فشار هستند و به مذلت افتاده‌اند و هم زیر سرکوب دائم و بگیر و ببند و زندان و شکنجه، هستند، از وضع موجود به ستوه آمده‌اند وحتی حاضرند حمله نظامی هم رخ بدهد ولی لااقل از شر این حکومت آزاد شوند. این هموطنان همزبان با مهدی اخوان ـ م امید فریاد بر می‌آورند که:
کاوه‌ای پیدا نخواهد شد امید
کاشکی اسکندری پیدا شود
امّا با تمام معضلاتی که وجود دارد باید به آمریکا و سایر قدرت‌های غربی این واقعیت را تفهیم کرد که چاره معضل ایران، حمله نظامی و جنگ نیست. به فرض که حمله‌ای به نیروگاههای اتمی ایران صورت گیرد و برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی را فلج کند. این فقط موجب خواهد شد که اسرائیل و کشورهای غربی از نگرانی تهدیدهای اتمی ایران خلاص شوند. ولی آیا معضلاتی که در رابطه با رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد منحصر به مسأله اتمی است؟
تا آن جا که سابقه سی و دو ساله نشان می‌‌دهد، سه معضل اساسی بجز مسأله اتمی در ارتباط با رژیم اسلامی وجود دارد. جمهوری اسلامی علناً و صراحتاً از گروههای تروریستی نظیر حزب‌الله، حماس، جهاد اسلامی و گروههای دیگر از نظر مالی و لجستیکی و تسلیحاتی و آموزشی حمایت می‌کند و امنیت و ثبات را در لبنان، عراق، فلسطین و دیگر کشورها به خطر می‌اندازد. از سوی دیگر رژیم ایران با صلح اعراب و اسرائیل مخالف است و به طرق مختلف از ایجاد صلح در منطقه جلوگیری می‌کند. حوادث و تحولات چندین ساله در غزه و لبنان و سوریه که غالباً به تحریک جمهوری اسلامی صورت گرفته، صرفاً به انگیزه جلوگیری از صلح انجام شده است. گذشته از این‌ها، جمهوری اسلامی به طور کلی سر ناسازگاری با آمریکا و اصولاً کشورهای غربی دارد و از حادثه آفرینی در این کشورها کوتاهی نمی‌کند که آخرین نمونه آن طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا بود. امّا آنچه از نگاه مردم ایران بیش از همه اهمیت دارد نقض فاحش حقوق بشر و سرکوب خشونت‌آمیز آزادی‌خواهان و مخالفان است.
با حل معضل اتمی ایران، سایر مشکلات بر سر جای خود باقی خواهد ماند و چه بسا که جمهوری اسلامی در صورت وقوع هر گونه حمله به سایت‌های اتمی خود، دیگر اقدمات مخرب خود را افزایش هم بدهد. واقعیت آن است که تنها راه حل معضل ایران تغییر رژیم دیکتاتوری کنونی و مستقر کردن یک نظام دمکراتیک است که در این زمینه در آینده بحث خواهیم کرد.
 بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

احتمال سیاسی بودن قتل گلاره باقرزاده در هیوستون تقویت شد


چند روز پس از قتل زن جوان ایرانی زاده مقیم هیوستون تگزاس با نام گلاره باقرزاده که در پشت فرمان اتومبیل خود در حال رانندگی کشته شد، تشکیلات اف.بی.آی در این ایالت احتمال قوی تری داده اند که این دانشجوی مهندسی ژنتیک به دلیل فعالیت هایی که در انجمن پادشاهی ایران (“تندر”) داشته است، به قتل رسیده باشد.بنا بر گزارش ها، پلیس اف.بی.آی در تگزاس از کسی که به گلاره باقرزاده سوءقصد مسلحانه کرد، خواسته است که بیآید و خود را تسلیم کند.یاران گلاره باقرزاده می گویند این فعال زنان مخالف جمهوری اسلامی ایران در تظاهرات، عکس هایی از مهدی اسلامیان بر سر دست داشت. مهدی اسلامیان به دلیل عضویت در هواداران انجمن پادشاهی ایران (گروه موسوم به “تندر”)، در ایران اعلام شده بود.منوچهر یا عزت الله فولادوند، رهبر گروه “تندر” نیز از چند سال پیش در سفری به ترکیه ناپدید شد و خانواده و دوستان او حدس می زنند که رژیم جمهوری اسلامی او را ربوده و به قتل رسانده است.از چندی پیش نیز رد پای آقای شایان کاویانی، یک مجری تلویزیون های فارسی زبان آمریکا و یکی دیگر از مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی، ناپدید شده است که خانواده و دوستان او نیز رژیم جمهوری اسلامی را عامل ربودن آقای کاویانی می دانند.مخالفان جمهوری اسلامی می گویند حکومت ایران که در تنگنای شدیدی در جامعه جهانی گرفتار شده است، برنامه های تروریستی جدی در نقاط مختلف تدارک دیده است و پس از شکست در عملیات؛ یکی برای کشتن آقای عادل الجبیر، سفیر عربستان در آمریکا و دیگری اعزام تیم تروریست های حزب الله به تایلند که با دستگیری عطار ادریس حسین در فرودگاه بانکوک لو رفت، درصدد دور تازه ای از اقدامات ضربتی در برخورد با مخالفان حکومت در نقاط مختلف است و پس از مدت ها که از قتل مخالفان در خارج خودداری کرده بود، اکنون از حالت تدافعی دوباره به حالت تهاجمی روی آورده است.در روزهای اخیر نیز خبرگزاری آذربایجان از تشکیل نیرویی جدید در ایران خبر داد که وظیفه آن، طراحی و اجرایی عملیات ویژه در شرایط خاص است و نوشته بود که یکی از وظایف این نیروی ویژه که بیشتر اعضای آن از اعضای سابق سپاه “ثارالله” هستند، برنامه ریزی برای ترور ناراضیان درون رژیم است.بر این اساس، اعضای این تیم ویژه که به دستور مستقیم سرلشگر بسیجی فیروز آبادی تشکیل شده، وظیفه طراحی و اجرای تصادفات ساختگی، مرگ های مشکوک درون نیروهای مسلح و بمب گذاری در اجتماعات را دارند، تا بعدها این عملیات را به کشورهای دیگر نسبت دهند.ناظران می گویند این خبر اگر صحت داشته باشد، نشانه دیگری است از اینکه ترورهای اخیر در ایران از جمعه ترور مصطفی احمدی روشن، از سوی خود رژیم انجام شده است.همزمان فرمانده جدید سپاه شاخه تهران بزرگ؛ پاسدار محسن کاظمینی امروز گفت که چالش های پیش روی نظام جدی است اما آن ها را سرافرازانه پشت سر می گذاریم.


رادیو اسرائیل
نوشته ای از مسعود نوری جاوید

خواهان آزادی فوری احسان هوشمند و سایر زندانیان سیاسی هستیم


اطلاع یافتیم که ماموران اطلاعات سپاه آقای احسان هوشمند کارشناس ارشد جامعه شناسی را در روز هفدهم دیماه ۹۰ با حمله به منزل ایشان بازداشت نموده اند. آقای هوشمند آزادیخواه و از محققان برجسته قوم شناسی در ایران هستند و همواره قاطعانه برای همبستگی کردها و دیگر مردم ایران تلاش نموده اند. ما امضا کنندگان زیر خواهان آزادی فوری آقای هوشمند و سایر زندانیان سیاسی ایران میباشیم.ابوالفضل اردوخانی، هومن اسکندری، علیرضا افشاری، کورش افطسی، اوژن اکبری، فرهاد باغبانی، امیررضا امیربختیار، تیرداد بنکدار، حسن بهگر، منوچهر تقوی بیات، مرتضی ثاقب ‌فر، محمد حسین جعفری، محمد حسیبی، محمود خادمی، اسفندیار خلف، محمدرضا، خوبروی پاک، احمد رناسی، غلامرضا شاهمرادی، شهلا شفیق، حسین شهریاری، محمد شیرزاد، حمید صدر، ابراهیم عبدالله زاده، رویا عراقی، منوچهر فاضل، محمد فرهادی، کامبیز قائم مقام، محسن قائم مقام، مهدی قاسمی، مسعود کاظم زاده، رضا کرمانی، عزیز کرملو، یوسف کریمی، محمد کسائی زاده، حجت کلاشی، آرش کیخسروی، بهمن مبشری، محمد علی متحیر، سرور متین، تراب مستوفی، روشنک مسیبیان، مهدی ملکی، حمیدرضا مسیبیان، فرید مصلحیان، محمد علی مهرآسا، محمود مهران ادیب، فریده مهمنش، همایون مهمنش، انور میرستاری، شیوا نوجو
اول بهمن ۱۳۹۰ بابر با بیست و یکم ژانویه۲۰۱۲
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

ظلم مضاعف جمهوری اسلامی در حق اقوام ایرانی

نگاهی به اوضاع و شرایط اقوام مشابه اقوام ایرانی در کشورهای همسایه نشان می دهد شهروندان ایرانی تا چه اندازه صبور و قانع بوده و هستند و این صبوری و نجابت تا چه اندازه دولتمردان ایران را در بی اعتنایی به حقوق آنان گستاخ تر کرده است. سران جمهوری اسلامی به این مردم نجیب و ستمدیده، تنها به چشم مرزنشینانی می نگرند که گویا باید بنابر وظیفه در خدمت کشور باشند و انتظار چندانی نیز از حاکمان نداشته باشند .در فراز و نشیب تاریخ ایران، تاریخ اقوام سازنده میهن ما نیز همواره دچار فراز و نشیب بوده است. گاه با حکومت ها بوده اند و گاه علیه آنها. گاه نیز برخی بهانه لازم را به دست حکومت ها داده و اسباب محرومیت های قومی را فراهم آورده اند. این تنش ها معمولاً میان اقوام و حکومت های ایرانی وجود داشته است امّا شاید بتوان گفت عمده تنش های موجود از دوران مشروطه به این طرف به وجود آمده است. هرچند این تنش ها در دوران رضاشاه و محمدرضا شاه پهلوی نیز وجود داشت، انقلاب اسلامی به رغم وعده های داده شده و بر خلاف نص قانون اساسی تبعیض میان آحاد جامعه ایرانی را ترک نگفته و همچنان به مشکلات میان اقوام و حکومت دامن زده است.مطابق با اصل نوزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.» امّا در عمل حاکمان ایران این اصل را نیز چون بسیاری از اصول دیگر قانون اساسی نادیده گرفته و نابرابری ها را هر روز بیشتر و بیشتر کرده اند به گونه ای که امروز برای مثال خوزستان با وجود ذخایر عظیم نفت و گاز یکی از استان های محروم کشور به شمار می آید.نگاهی به اوضاع و شرایط اقوام مشابه اقوام ایرانی در کشورهای همسایه نشان می دهد شهروندان ایرانی تا چه اندازه صبور و قانع بوده و هستند و این صبوری و نجابت تا چه اندازه دولتمردان ایران را در بی اعتنایی به حقوق آنان گستاخ تر کرده است. اگر اعراب جنوب ایران خود را با کشورهای همجوار مقایسه کنند و داشته های آنان را با نداشته های خود که حکومت جمهوری اسلامی برایشان رقم زده است مقایسه کنند، حق دارند. آیا خوزستان چون کشورهای عربی نفت ندارد؟ آیا در صورت استقلال یکی از کشورهای ثروتمند منطقه نمی توانست باشد؟ خوزستان سخاوتمندانه ذخایر خود را در اختیار تمامت ایران قرار داده است زیرا خود را نیز بخشی از کل ایران می داند و صبورانه با مشکلات، نارسایی ها و محرومیت ها می سازد امّا در مقابل، دولتمردان ایران توجه چندانی به این مرز پرگهر نشان نمی دهند. آثار ویرانه های حاصل از جنگ هنوز هم در خوزستان به چشم می آید. حتی اگر کردها، شرایط خود را با کردهای عراق بسنجند، محق هستند. اگر آذری ها و ترکمن ها، میزان پیشرفت خود و کشورشان را با ترک های ترکیه بسنجند و ناراحت باشند همچنان حق دارند. با این همه این اقوام نجیب همواره در بزنگاه های تاریخی دین خود را نسبت به کشور ادا کرده و می کنند و جور حاکمان را سببی برای فروختن خاک خود نمی دانند.آیا رشادت های اعراب جنوب ایران در جنگ هشت ساله فراموش شدنی است؟ جانفشانی های آذری ها چطور؟ آذری ها که از دوره مشروطه با معرفی قهرمانان ملی چون ستارخان و باقرخان به دنیای آزادگی سهم خود را به مشروطیت پرداخته بودند، مطابق با آمارهای موجود بیشترین شهید را نیز در پاسداری از کشور به آب و خاک خود تقدیم کرده اند و پس از آن نیز در پرتو فعالیت های اقتصادی و فرهنگی خدمات شایانی به کشور نموده اند. کردها، بلوچ ها و ترکمن ها که حتی مذهبی جدای مذهب حاکمان فعلی دارند، تفاوت ها و اختلاف های میان شیعه و سنی را ـ که متاسفانه حاکمان ایران به آن دائم می زنند ـ دلیلی برای بی اعتنایی به دفاع از کیان کشور ندیده اند، امّا سران ایران با دخالت ها و تبعیض های ناپسند مذهبی خود تنگناهای فراوان برایشان ایجاد کرده اند. هنوز هم که هنوز است مسلمانان اهل سنت از داشتن مسجدی در تهران محرومند، پایتختی که به ادعای سران جمهوری اسلامی ام القرای جهان اسلام به شمار می رود.هرچند موقعیت جغرافیایی ایران، بلوچ ها، کردها و اعراب را در مناطق مرزی سکونت داده است، چنانکه آمد مرز را بهانه ای برای جدایی ندیده اند و همواره به پاسداری از آن پرداخته و هزینه های فراوان نیز پرداخته اند. با همه این بی ادعایی ها، به نظر می رسد سران جمهوری اسلامی به این مردم نجیب ستمدیده، تنها به چشم مرزنشینانی می نگرد که باید بنابر وظیفه در خدمت کشور باشند و انتظار چندانی نیز از حاکمان نداشته باشند از اینرو همواره در تقسیمات کشوری و بودجه ای از بسیاری حقوق مدنی آنها را محروم ساخته است.هرچند این نابرابری ها در همه جای کشور به چشم می آید و تقریباً همه امکانات کشور در خدمت گروه و طبقه بخصوصی قرار گرفته، ستم به اقوام نامبرده دوچندان بوده است به گونه ای که گاه در برخی از مناطق دورافتاده، امکانات اولیه زندگی نیز یافت نمی شود. بهداشت سر و سامانی ندارد، آموزش هم همین طور، رفاه عمومی که هیچ! و... وقتی کشور از آن همه است، ثروت های آن نیز باید میان مردم در نواحی گوناگون به یکسان پخش شود. در یک جامعه دموکراتیک و آزاد، وجود شهروندان درجه اول و دوم بی معناست. همه به یک اندازه سزاوار دریافت امکانات هستند در غیر این صورت حق اعتراض برای آنان محفوظ است، اعتراض به آنچه حاکمان از آنها سلب می کنند؛ آزادی در اعتراض، آزادی بیان. در نگاه من به وجود آمدن گروه هایی مسلح چون گروه ریگی، حاصل تعصبات بیجای سران ایران بوده و است، کسانی که بذر نفرت های دینی، مذهبی و قومی را در میان مردم کشور کاشته اند و همزمان امکان سخن گفتن را نیز از آنان ستانده و در نهایت راهی جز اسلحه و سخن گفتن به زبانی که خود به آنان آموخته، برایشان باقی نگذاشته اند.تضییع حقوق اقوام تنها به آنچه تا کنون گفتیم منحصر نمی شود. اگر زبان را یکی از مولفه های هویت قومی به شمار آوریم، خواهیم دید جمهوری اسلامی با به رسمیت نشناختن حقوق افراد در استفاده از زبان مادری خود در نظام آموزشی، باز تا چه اندازه در راستای ضایع کردن حقوق اقوام و هویت زدایی از آنان گام برداشته است. هنوز هم دانش آموزان غیرفارسی زبان ناگزیر از آموختن فارسی در روزهای نخستین مدرسه هستند در حالیکه از کودکی به زبانی دیگر با آنان سخن گفته اند و مختصات آن را ـ که زبان مادری شان است ـ می شناسند. این سخن به معنای نادیده گرفتن ارزش های زبان فارسی نیست، هرگز، بل من بر این باورم که احیای زبان های محلی، به غنای زبان فارسی و فرهنگ ایرانی یاری فراوان خواهد کرد، امّا متاسفانه به این موضوع همواره به دید تجزیه طلبی نگریسته شده و از این رهگذر مشکلات فراوانی برای دانش آموزان غیر فارسی زبان به وجود آمده است. در واقع در این سال ها دانش آموزان، هزینه ضعف نظام آموزشی ناکارآمد را پرداخته اند.سران ایران باید این حداقل را بدانند که گویش های فعلی ایران، یادگارهایی از گویش های کهن هستند که از یک سو بسیاری از واژگان ناب و سره فارسی را می توان در آنها یافت و از سوی دیگر حضور مسالمت آمیز آنان را در کنار زبان فارسی نشان داد. در گذشته های دور این گویش ها در کنار گویش فارسی حضور داشته و نه تنها مزاحمتی برای آن ایجاد نمی کرده اند که به باروری اش نیز کمک می نموده اند. این یعنی وحدت در عین کثرت.امروز هیچ کس به کتیبه هایی که از ادوار باستانی به یادگار مانده اند، به چشم عوامل مخرب وحدت ملی نگاه نمی کند. هیچ کس به سبب تعلق آنان به ادوار گذشته کمر به نابودیشان نمی بندد. زبان ها و گویش های به جا مانده از تاریخ گذشته ایران نیز بسان همان کتیبه ها، تاریخ تعاملات ایران و ایرانی را در خود دارند و هرگز موجب از بین رفتن وحدت ملی نمی شوند بل چنانکه آمد به تقویت بنیادها یاری می رسانند. بنابراین حفظ آنها نه تنها به قوم گرایی مخرب نخواهد انجامید که به شناخت از شرایط و موقعیت تاریخی اقوام کمک بسیار خواهد نمود.در صورتی که شهروندان یک کشور در تعلق خود به آن مرز و بوم تردید کنند و وحدت ملی نداشته باشند، بذر دموکراسی جوانه نخواهد زد. اقوام گوناگون در چهارگوشه ایران عزیز، بخشی از تاریخ و هویت این مرز پرگهر به شمار می آیند. آنان باید وحدت در عین کثرت را در خود به نمایش بگذارند تا به آزادی و دموکراسی برسند. برای رسیدن به دموکراسی ابتدا اقوام متکثر در ایران باید خود را بشناسند و سپس پیوندهای خویش را با سرزمینی که تاریخشان با آن گره خورده است. خودشناسی منتهی به قوم گرایی راه به جایی ندارد به همین رو بی شک ایرانیان خود را همواره در پیوند با ظرفی به نام ایران خواهند دید.
صبوری و بسنده کردن به آنچه موجود است دولتمردان ایران را گستاخ تر از پیش می کند. صبوری سال های گذشته ثمره ای جز اعدام های بیشتر، سرکوب های روزن افزون تر و در یک کلام قربانیان بیشتر نداشته است. ایرانیان می دانند که بذر دموکراسی در زمینی جوانه می زند که آحاد آن خود را بشناسند و حقوق دیگران را و زمینه های این همه، به رغم نابرابری های موجود تحمیل شده از سوی حاکمان جمهوری اسلامی، در اقوام ایرانی هست. ایرانیان می دانند آزموده را آزمودن خطاست بنابراین برای سرنگونی نظام فعلی باید دست در دست یکدیگر بدهند و همراه با ایرانیان خارج از کشور به ایرانی آباد و آزاد بیندیشند. ثمره دموکراسی، برابری حقوق اقتصادی، سیاسی، فرهنگی تمام شهروندان ایرانی فارغ از ملاک های قومی خواهد بود. بی شک این کثرت واحد، آینده سرزمین کهنسال مان را رقم خواهد زد و ایرانیان زیر پرچم ایرانی آباد، آزاد و دموکرات، قله های عزت و ترقی را که شایسته ایران و ایرانی است، فتح خواهند کرد، ایران آینده سهم هیچ گروه خاصی نیست و تمام اقوام در آن تعیین سرنوشت خود و هموطنانشان نقش دارند. و من آن روز را دور نمی بینم.
دکتر بهروز بهبودی
بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

فرصتی تاریخی برای طراحی آینده ایران


سی و دو سال پس از انقلاب اسلامی و برآمدن نظام ولایت فقیه که طی این مدت ایران غنی و ثروتمند را به فلاکت کشیده و با برپایی سیستمی پلیسی و امنیتی، خفقان و سرکوب را بر مردم تحمیل کرده و امروز نیز سرزمین ما را در معرض تهدیدات جدی قرار داده، بار دیگر به یک مقطع سرنوشت ساز تاریخی نزدیک می‌شویم که این بار باید از این فرصت با درایت و هوشمندی برای ساختن سرزمینی آباد و جامعه‌ای آزاد و آینده‌ای روشن بهره‌برداری کنیم. با توجه به شرایط موجود و تحولاتی که در صحنه داخلی و عرصه بین‌المللی جریان دارد بدون تردید زمینه‌های فروپاشی و سقوط نظام اسلامی فراهم شده و رژیمی که نه سر سازگاری با مردم خویش و نه با جامعه بین‌المللی دارد سرنگون خواهد شد. با این حال اگر از تجربه تلخ انقلاب بهره نگیریم و از هم اکنون خطوط و رئوس مسایل آینده را روشن نسازیم و بر محور آن توافق نکنیم، به یک آینده روشن و باثبات دسترسی پیدا نخواهیم کرد.انقلاب سال 57 در شرایطی به وقوع پیوست که تا یک سال پیش از آن جامعه در آرامش و امنیت به سر می‌برد و با تمام نقائصی که وجود داشت، هیچکس ـ حتی هیچیک از رهبران انقلاب ـ احتمال نمی‌داد که اوضاع ظرف یک سال دگرگون شود. مردم در یک حالت تب آلوده و هیجانی در متن انقلاب قرار گرفتند و هر چند که می‌دانستند چه چیزهائی را نمی‌خواهند، امّا نمی‌دانستند به دنبال چه چیز می‌گردند و لذا طرح روشن و قابل درکی از آینده نداشتند. آنچه در انقلاب مطرح می‌شد ایرادات و اشکالاتی بود که به سیاست‌ها و عمکلردهای نظام گذشته وارد می‌کردند. این البته بدان معنا بود که می‌خواهند از این پس گرفتار این معضلات نباشند ولی هیجانات آنچنان شدید بود که گویی نیازی به طراحی وضعیت آینده نمی‌دیدند و به لحاظ اعتماد مطلقی که به رهبران انقلابی، بخصوص آیت‌الله خمینی، داشتند تمام مقدرات خود را به دست آنها سپردند و نتیجه آن شد که آیت‌الله خمینی نظام شناخته نشده‌ای به نام «ولایت فقیه» را به جامعه تحمیل کرد که هنوز بر سر چگونگی آن حتی میان روحانیون ارشد بحث و جدل وجود دارد و هر کسی تعبیر خاصی از آن را ارائه می‌دهد. حتی محور اصلی مطالباتی که مردم مطرح می‌کردند و عمدتاً بر گرد موضوع حقوق بشر دور می‌زد به سرعت به فراموشی سپرده شد و محاکمات چند دقیقه‌ای به راه افتاد و ماشین اعدام مخالفان آغاز به کار کرد که سی و دو سال است قربانی گرفته و هنوز هم می‌گیرد.در مقطع انقلاب اگر به دلائلی که اشاره شد، انگیزه و فرصت کافی برای طرح ریزی آینده وجود نداشت و مردم نیز جزئیات مسائل سیاسی را تجربه نکرده بودند، امّا امروز مردم ایران پس از سه دهه مبارزه و تلاش برای دستیابی به آزادی و دمکراسی به دنبال تجربه‌هایی که در دوره به اصطلاح سازندگی و بعد از آن دوره اصلاحات و سپس حاکمیت اصولگرایان در هفت ساله اخیر کسب کرده‌اند، به آن درجه از رشد و کفایت سیاسی و اجتماعی دست یافته‌اند که بتوانند طرحی جامع و کامل از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بین‌المللی برای اداره امور کشور خود تنظیم و تدوین کنند. اساساً سطح رشد و آگاهی مردان و زنان و جوانان امروز جامعه ایران با دوره گذشته قابل مقایسه نیست. در آن دوران دانشجویان، جوانان و زنان و طبقات مختلف نظیر نویسندگان و روزنامه‌نگاران و هنرمندان و غیره صرفاً تحت تاثیر تبلیغات چپی و مذهبی و ملی گرایانه‌ای که هیچگاه ابعاد و جزئیات آن به طور روشن بررسی نشده بود جذب انقلاب شدند، امّا امروز جامعه ایران کلیه این آموزه‌ها را در عمل و به طور ملموس تجربه کرده و مزیت و نقصان هر یک از این آموزه‌ها را به روشنی دریافته است. خطایی بزرگ خواهد بود که با داشتن چنین آگاهی‌ها و تجربه‌هایی، باز هم ملت ایران به دامان یک دیکتاتوری دیگر درغلتد.به رغم آنچه که کارگزاران و سخنگویان رژیم اسلامی علیه اپوزیسیون تبلیغ می‌کنند و قصد دارند اپوزیسیون جمهوری اسلامی را ضعیف و بی‌اثر جلوه دهند، باید گفت که اپوزیسیون رژیم اسلامی اتفاقاً بسیار قوی و کارساز بوده است. همین که نهادهای نظامی و انتظامی و قضایی شدیدترین سرکوب‌ها را انجام می‌دهند و تا کنون هزاران نفر را اعدام کرده و دهها هزار نفر را به بند و زنجیر کشیده و کلیه مطبوعات آزاد و رسانه‌ها را با اعمال زور خاموش کرده‌اند، نشانه ترس و وحشتی است که رژیم اسلامی از مخالفان خود دارد.دانشجویان ایرانی در طول این سال‌ها مبارزه‌ای مستمر و پیگیر را علیه نظام ولایت فقیه ادامه داده‌اند و تاوان آن را با حبس و زندان و محرومیت از تحصیل پرداخته‌اند و هنوز هم می‌پردازند. دانشگاههای ایران همچنان پرجوش و خروش علیه نظام دیکتاتوری مبارزه می‌کند و هر روز صحنه درگیری و رویارویی نیروهای بسیجی حکومت با دانشجویان است ولی با این همه، دانشجویان ایرانی که مایه افتخار جامعه هستند لحظه‌ای میدان مبارزه و ستیز را ترک نکرده‌اند. زنان ایرانی مبارزه علیه حکومت اسلامی را از نخستین روزها با تظاهرات اعتراضی علیه حجاب و پوشش اجباری که با «یا روسری یا توسری» به آنان تحمیل می‌شد آغاز کردند و در تمام مدت سی و دو سال گذشته در صحنه بوده‌اند. زنان ایرانی طی سه دهه در میدان مبارزه مدنی و سیاسی با رشادت و شهامت فعالیت کرده‌اند و صدها تن از آنان به زندان و شکنجه دچار شده‌اند. از این نظر نه تنها زنان کشورهای مسلمان منطقه خاورمیانه، بلکه حتی زنان اروپایی و آمریکایی نیز قابل مقایسه با زنان و دختران ایرانی نیستند و در هیچ کشوری زنان و دختران، این همه تلاش و کوشش برای دستیابی به حقوق خود نکرده‌اند و مهم‌تر اینکه از نظر آگاهی و رشد سیاسی نیز به پای زنان و دختران هوشمند و فرهیخته ایرانی نمی‌رسند. از سوی دیگر روزنامه‌نگاران، نویسندگان، هنرمندان، اهل رسانه و مطلبوعات و عموم طبقات اجتماعی در تمام این سال‌ها از مبارزه با رژیم اسلامی و عوامل سرکوبگر آن باز نایستاده‌اند و بسته به توانایی و امکاناتی که داشته‌اند در راه دسترسی به آزادی و دمکراسی و حق حاکمیت خویش تلاش کرده‌اند. در کدام یک از کشورهای منطقه، نظیر تونس و مصر و لیبی و حتی سوریه، چنین اپوزیسیون قوی و پردوامی را می‌توان سراغ کرد؟ گروهها و سازمان‌های اپوزیسیون در این کشورها، تازه از یک سال قبل فعالیت‌های خود را آغاز کرده‌اند که به پیروزی هم رسیده‌اند.از طرف دیگر اپوزیسیون خارج کشوری جمهوری اسلامی نیز از کفایت و قابلیت بسیار زیادی برخوردار است. در طول این سال‌ها بیش از یکصد و چهل نفر از رهبران و چهره‌های شاخص اپوزیسیون در خارج از کشور توسط مأمورین رژیم اسلامی ترور شد‌اند و در این راه جان باخته‌اند. علاوه بر این دهها سازمان و حزب سیاسی در تمام این مدت پیکار پیگیری را علیه رژیم ولایت فقیه سازمان داده و پیش برده‌اند. حدود شش میلیون نفر از ایرانیان در مخالفت با جمهوری اسلامی ناگزیر از ترک وطن و تحمل شرایط سخت غربت شده‌اند و با تمام محدودیت‌هایی که از نظر مالی و غیره داشته‌اند توانسته‌اند صدای جوانان و زنان و مردان داخل ایران را که زیر سرکوب خشونت‌بار هستند به گوش مجامع بین‌المللی برسانند و افکار عمومی جهان را از آنچه بر مردم ایران می‌رود آگاه سازند. بیهوده نیست که جمهوری اسلامی با صرف میلیاردها دلار برای ایجاد احزاب و سازمان‌های مصنوعی و تشکیل شبکه‌های رسانه‌ای دروغین و اعزام جمعی از وابستگان خود برای رخنه و نفوذ در میان سازمان‌ها و گروهها، تلاش می‌کند فعالیت اپوزیسیون را منحرف و خنثی سازد. صدها هزار نفر از ایرانیان مقیم خارج کشور در رشته‌های مختلف دانشگاهی، پزشکی، حقوق، مدیریت و بازرگانی و سیاسی موقعیت‌های ویژه‌ای کسب کرده‌اند و توانسته‌اند در چگونگی روابط کشورهای غربی با جمهوری اسلامی اثرگذار باشند.اگر امروز نظام اسلامی در داخل دچار اختلاف و تشتت شدید گشته و پایگاه مردمی و شرعی و سیاسی خود را از دست داده و کار به جایی رسیده که جناح‌ها و گروههای سیاسی از رژیم رویگردان شده‌اند و اختلافات سیاسی به جنگ تنازع تبدیل گشته است، این‌ها همه نشانه‌ای از عاملیت و تاثیرگذاری اپوزیسیون درون و بیرون کشور است. همین گسستگی و گسیختگی امور در سطوح بالای سیاسی و شکاف عمیقی که بین مردم و حکومت ایجاد شده برای از پا درآوردن رژیم ولایت فقیه کفایت می‌کند و حتی اگر فشارهای خارجی نیز در میان نباشد حکومت در زمانی نه چندان طولانی سقوط خواهد کرد. در این حال فشارهای افزایش یابنده بین‌المللی نیز موجب تسریع این روند خواهد شد. همانگونه که می‌دانیم به دنبال انتشار گزارش رئیس آژانس اتمی و نیز افشاء طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا کشورهای غربی بر آن شدند تا به منظور جلوگیری از دسترسی حکومت ایران به بمب هسته‌ای و وادار ساختن جمهوری اسلامی به قطع حمایت از گروههای تروریستی ـ نظیر حزب‌الله و حماس و جهاد اسلامی ـ در منطقه که هر روز توطئه آفرینی می‌کنند، تحریم‌های جهانی را علیه ایران افزایش دهند. علاوه بر آن که آمریکا، اتحادیه اروپا، ژاپن، سوئیس و حتی کره جنوبی تعداد زیادی از شرکت‌ها و اشخاص حقیقی را به فهرست تحریم‌های پیشین خود افزودند، برای نخستین بار بانک مرکزی جمهوری اسلامی از سوی بریتانیا و آمریکا مورد تحریم واقع شد و در حال حاضر نیز اتحادیه اروپا درصدد تحریم خرید نفت از ایران برآمده و موضوع را مورد بررسی قرار داده است. در این میان حمله بسیجی‌های حکومتی به سفارت بریتانیا در تهران و خوابگاه دیپلمات‌های انگلیسی و تخریب تجهیزات سفارتخانه و وسایل شخصی کارکنان که نشانه‌ای از زیرپا گذاشتن موازین بین‌المللی و موازین اخلاقی بود، بحران تازه‌ای در روابط رژیم اسلامی با کشورهای غربی ایجاد کرد که بی‌تردید موجب ضعف و انزوای بیشتر آن در سطح جهانی خواهد شد.عرصه آنچنان بر جمهوری اسلامی تنگ شده است که برخی رهبران سیاسی و نظامی، وقوع جنگ را تنها راه نجات خود می‌بینند و به همین سبب است که می‌بینیم علناً تهدید به بستن تنگه هرمز کرده و یک مانور نظامی در این رابطه برگذار کرده‌اند. مقامات رژیم می‌دانند که جامعه جهانی بستن این معبر حیاتی را تحمل نخواهد کرد و حتی به حمله نظامی روی خواهد آورد. با این حال این مقامات همچنان دست به تحریک و تهدید می‌زنند و عملاً بر طبل جنگ می‌کوبند تا شاید بدین طریق راه نجاتی برایشان باز شود.امّا جنگ نیز راهگشای جمهوری اسلامی نخواهد بود و رژیم دیکتاتوری حاکم بی‌تردید سر نوشتی جز سقوط قریب الوقوع ندارد. این بر عهده ما مردم ایران است که آینده کشورمان را از هم اکنون طراحی کنیم.
31 دسامبر ـ نیویورک
بنیانگذار و دبیر شورای دمکراسی برای ایران
contact@bbehbudi.com
کیهان لندن

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...