۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

بی خبری از وضعیت فرشته شیرازی، فعال حقوق زنان

به رغم گذشت نزدیک به یک هفته از بازداشت فرشته شیرازی، فعال حقوق زنان و از اعضای کمپین یک میلیون امضا، وی همچنان از ملاقات حضوری و تماس با خانوادهٔ خود محروم است.فرشته شیرازی، یک‌شنبه گذشته، دوازدهم شهریورماه، در پی احضار به اداره اطلاعات آمل بازداشت شد و تا کنون خبری مبنی بر اتهام وی و علت بازداشت او به خانواده‌اش اعلام نشده است.این فعال حقوق زنان پیش‌تر در شهریور سال ۸۸ بار‌ها به دفتر پیگیری و اطلاعات این شهر احضار و بازجویی شده و منزل وی نیز توسط ماموران امنیتی مورد تفتیش قرار گرفته بود.گفتنی است، جمعه پیش، الهام محسنی، دختر ۱۷ ساله وی، در جریان آب بازی در پارکی در شهر آمل به همراه پنج نفر دیگر بازداشت شد که بعد از یک شب بازداشت در بازداشتگاه نیروی انتظامی و دو روز نگهداری در زندان مرکزی آمل، همه شش نفر جمعا با قید وثیقه ۱۰ میلیون تومان آزاد شدند.

کمیته گزارشگران حقوق بشر  

محمد ملکی : شهادت می دهم به ظلمها و شکنجه هایی که در زندانها می شود

دکتر محمد ملکی د ر نامه ای به گزارشگر ویژه حقوق بشر با اشاره به ظلمی که به وی شده است طی سی سال گذشته نوشته است: حاضرم حقایقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولائی بوده ام را برایتان ذکر کنم و پای هزینه آن نیز بایستم.در این نامه که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفت، آمده است: من هم یکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت 32 سال حکومت جمهوری اسلامی ایران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسیاری جنایت ها در زندانهای ایران بوده ام.این استاد بازنشسته دانشگاه افزوده است: من شهادت خواهم داد که در دهه 60 شمسی چگونه زندانیان جوان و دانشجویان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسیار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند.وی با بیان گوشه ای از شکنجه ها در زندانهای جمهوری اسلامی ادامه داده است: در این مدت با بیرحمانه ترین رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و سایر نقاط بدنم، آویزان کردن از سقف، کوبیدن سر به دیوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابینائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم. آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقیست.

متن کامل این نامه بشرح زیر است:

بسم الحق

جناب آقای دکتر احمد شهید

با سلام و ارادت و آرزوی موفقیت بخاطر کارسترگ و انساندوستانه ای که پذیرفته اید.

من دکتر محمدملکی استاد بازنشسته دانشگاه و نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب می خواستم بر اساس تجربیات شخصی ام، شمه ای از آنچه در مسیر نقض فاحش حقوق بشر در کشورم ایران می گذرد را جهت اطلاع بیشتر شما به عرضتان برسانم تا شاید گامی باشد جهت نجات ملتم از این همه ظلم و فساد و بیرحمی حاکمان در حق یک ملت مظلوم .

برادرم؛ آقای شهید

من هم یکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت 32 سال حکومت جمهوری اسلامی ایران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسیاری جنایت ها در زندانهای ایران بوده ام که به گوشه ای از آنها اشاره می کنم .در سال 1357 بعد از پیروزی انقلاب و پس از برگزیده شدنم به ریاست دانشگاه تهران، برای پیاده کردن یکی از اهداف انقلاب، تمام توانم را بکار بردم تا دانشگاه و دانشکده ها به وسیله شورائی مرکب از استادان، دانشجویان و کارمندان که در یک انتخابات کاملا دموکراتیک انتخاب می شدند، اداره گردد. اینکار به مزاق حاکمیتی که همه امور کشور را در دست گرفته بود خوش نیامد تا بالاخره با یک کودتا به نام "انقلاب فرهنگی"، با حمله به دانشگاهها و کشتار تعدادی از دانشجویان همراه با مجروح کردن و دستگیری جمعی از آنها، دانشگاهها را بستند و تعداد زیادی از دانشگاهیان معترض را دستگیر و پس از شکنجه های فراوان اعدام نمودند. شورای مدیریت دانشگاه تهران و شورای عالی دانشگاه که کار اداره دانشگاه را به عهده داشتند با این امر به مخالفت برخاستند، ولی حاکمیت به جای پاسخگوئی به آنها تعدادی از آنها از جمله اینجانب را دستگیر و به بهانه مخالفت با امر رهبری (آیت الله خمینی) روانه زندانها نمودند. در یک دادگاه غیر قانونی بدون حضور وکیل محاکمه شدم و ابتدا به اعدام و سپس به 10 سال زندان محکوم گردیدم . در این مدت با بیرحمانه ترین رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و سایر نقاط بدنم، آویزان کردن از سقف، کوبیدن سر به دیوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابینائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم. آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقیست. بعد از 5 سال ظاهرا از زندان آزاد شدم ولی ماهها باید هر چند روز یکبار خودم را به دادستانی معرفی می کردم تا مورد بازجوئی که خود نوعی شکنجه بود قرار می گرفتم . در سال 1379 باتفاق دهها فعال ملی ـ مذهبی به بهانه "براندازی" مجددا دستگیر و مدت 6 ماه در یکی از مخوف ترین زندانهای سپاه (عشرت آباد) در سلولهای انفرادی (1متر در 2متر) زندانی شدم؛ سلولهائی که بنا به گفته حقوق دانان و روان پزشکان، زندانی بودن در آنها را "شکنجه سفید" می نامند. پس از حدود 7 ماه تحمل زندان (شکنجه سفید) برای محاکمه آزاد شدم و در یک دادگاه غیرعلنی و غیرقانونی محکوم به 7 سال زندان تعلیقی گردیدم.در 31 مرداد سال 1388 و درحالیکه دچار بیماری سرطان پروستات و بیماری قلبی آریتمی و فشارخون بودم و دوران شیمی درمانی را می گذراندم و از ناراحتی قلبی و سنکپ های مرتب رنج می بردم، در ساعات اولیه روز عده ای از مامورین وزارت اطلاعات به منزلم هجوم آوردند و من را بعد از بازرسی خانه و مصادره تعداد زیادی از کتابهایم، از بستر بیماری مستقیم به زندان اوین، بند مربوط به وزارت اطلاعات (بند209)، بردند و در سلول انفرادی به مدت 3 ماه زندانی شدم. در بازجوئی ها انواع توهین و تحقیر را در حقم روا داشتند و تنها بدلیل نوشته ها و گفته های انتقادی ام، به من اتهام محاربه و توهین به آقایان خمینی و خامنه ای (رهبران جمهوری اسلامی) وارد ساختند. نهایتا پس از 191 روز زندانی شدن، بعلت شدت بیماری که در اثر آن چند بار به بیمارستان منتقل شدم به من مرخصی استعلاجی دادند تا شیمی درمانی ادامه یابد و عمل نصب دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب انجام شود . اخیرا برای محاکمه به دادگاه غیر علنی که خلاف بر قوانین خود جمهوری اسلامی است احضار شدم تا حکم قاضی صادر گردد و فعلا روزهای بسیار سخت و شکنجه گونه زیر حکم بودن را می گذرانم. من پیرمردی 78 ساله و بیمار هستم ولی برای تحمل هر حکمی آماده هستم زیرا هدفم مبارزه با ظلم و بیدادگری حاکمان و قدرت بدستان ایران بوده و هست و خواهد بود. به خدا و خلق تکیه دارم و از هیچ عقوبتی ترس ندارم و آرزویم ملاقات با شما و بیان حقایقی است از آنچه در 3 دهه اخیر در ایران گذشته و ظلمی که بر این ملت روا رفته است.

جناب آقای دکتر شهید؛

من شهادت خواهم داد که در دهه 60 شمسی چگونه زندانیان جوان و دانشجویان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسیار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند. حاضرم حقایقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولائی بوده ام را برایتان ذکر کنم و پای هزینه آن نیز بایستم.

در پایان بنام یک ایرانی آرزو می کنم که در کارتان موفق باشید. مطمئن باشید خدا یار شماست .

ارادتمند و به امید دیدار ـ دکتر محمد ملکی

زندانی سیاسی در تعلیق و استاد بازنشسته دانشگاه تهران
 

شهریور 1390

بانگ بلند مرگ بر جمهوری اسلامی در تبریز طنین انداز شد

بعد از ۳۲ سال فریاد بلند مرگ بر جمهوری اسلامی در مغز سیاسی ایران ، تبریز به صدا در آمد و این آغاز یک پایان است…  اخبار رسیده از مناطق مختلف تبریز ،منطقه ۴۰ متئیر ،نصف راه ،خیابان آزادی تبریز در چند نقطه به محل درگیری‌های مردمی با نیروی انتظامی تبدیل گشت. در این درگیری‌ها ابتدا نیروی انتظامی اجازه ورود مردم به چهار راه آبرسانی را ندادند و مردم خشمگین شده و در چند نقطه با نیروی انتظامی درگیر شدند و در آنسو در ۴۰ مئتیر نیز بین مردم و نیروهای پلیس و یگان ویژه بر اثر درگیری چند ماشین پلیس خرد شد. درگیری‌های نسبتا شدیدی بین مردم و نیروی انتظامی در تقاطع «گلگشت» و «گلباد» با خیابان «آزادی» در تبریز به وقوع پیوست.مردم تبریز که بعد از برد تیم «تراکتورسازی» به خیابان‌ها آمده بودند با برخورد شدید نیروی انتظامی مواجه شده که این علت باعث به‌وجود آمدن درگیری‌هایی پراکنده در این نقاط گردید. پلیس برای متفرق کردن مردم از همان شروع از گاز اشک‌آور استفاده کرد.

خبرگزاری آذربایجان  

جاسوسی اینترنتی را به عنوان فاجعه جدید در جمهوری اسلامی محکوم می‌کنیم

ناامن کردن فضای جامعه با از دست رفتن حقوق شهروندی و حتا بدتر از آن پایمال کردن حق اولیه انسان برای داشتن حداقل امنیت در حریم خصوصی خود یکی از زشت‌ترین دستاورد‌های جمهوری اسلامی ایران است که در کارنامه حقوق بشری آن برای همیشه ثبت خواهد ماند.دستگیری‌ها، شکنجه‌ها و اعدام‌های فله‌ای‌ مخالفان از یک سو و از دیگر سو گسترش ناامنی عمومی توسط نهادهای دولتی در ایران با ورود بدون مجوز و غیرقانونی به محوطه‌‌ی منازل (مشاع یا غیرمشاع) و اماکن خصوصی، دستگیری و فشار بر شهروندان در خیابان‌ها به بهانه پوشش و آرایش و مدل مو و غیره، لگدمال کردن حقوق بشر است که نه تنها جمهوری اسلامی بدان بسنده نکرده بلکه امروز با انتشار خبر جاسوسی در اینترنت* دوباره نشان داد که برای بی‌حرمتی به حقوق اولیه انسان‌ها از نقض هیچ تعهدی فروگذار نیست.«خانه حقوق بشر ایران» خبر منتشره از سوی دولت هلند** مبنی بر راهزنی اینترنتی که از داخل ایران سامان داده شده است را بسیار جدی و خطرناک می‌داند. «خانه حقوق بشر» چنین راهزنی‌ها را برای سرقت شناسه‌های کاربری شهروندان ایرانی بر روی اینترنت به عنوان عملی وحشیانه و حربه‌ای تازه برای ناامن کردن فضای آزاد در شبکه‌های اجتماعی قویاً محکوم می‌کند.«خانه‌ حقوق بشر ایران»‌ مسئولیت سنگین از دست رفتن تمامی حقوق کاربران و دست‌اندازی به تمامی مکاتبات، مکالمات و دزدی رمز‌های عبور کاربران ایرانی را متوجه جمهوری اسلامی دانسته و چنین حمله‌ی سایبری را اعلام جنگی علنی علیه امنیت فضای مجازی می‌داند.از آنجا که طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر،‌ دولت‌ها‌ی امضا کننده، از جمله ایران، خود را متعهد به «عدم مداخله در زندگی خصوصی افراد و یا مکاتبات شخصی» کرده‌ و همچنین به «حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار بدون ملاحظات مرزی» گردن نهاده‌اند، «خانه حقوق بشر ایران»‌ از دولت مستقر در ایران می‌خواهد تا مسئولیت‌پذیر بوده و جلوی این افسارگسیختگی امنیتی را بگیرد. و همچنین این «خانه»‌ از تمامی نهاد‌های حقوق بشری می‌خواهد که چنین حمله‌ی بی‌سابقه‌ به صدها هزار کاربر اینترتی در ایران را به عنوان نقض فاحش حقوق بشر محکوم کنند و علیه آن موضع بگیرند.تمامی کسانی که به نحوی در طرح و اجرای چنین فاجعه‌ای نقش داشته‌اند از جمله ناقضان حقوق بشر بوده و آمران و عاملان آن باید به دست عدالت سپرده شوند. همچنین «خانه حقوق بشر ایران» چنین فاجعه‌ای را نه تنها متوجه شهروندان ایرانی بلکه تهدیدی برای امنیت تمامی کاربران در جهان شمرده و به همین دلیل خواستار پی‌گیری نهاد‌های بین‌المللی در انتشار و جمع‌آوری اسناد در ارتباط با ابعاد این فاجعه اینترنتی و تسلیم آن‌ها به مجامع قضائی بین‌المللی است.


خانه حقوق بشر ایران

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

پیراهنی با پیام و امضای زندانیان اوین - عکس سمت دیگر پیراهن اضافه شد


یک سمت پیراهن امضاء دوستان در بند 240 را در بر میگیرد و پشت آن امضاء دیگر دوستان در قرنطینه اندزگاه هفت میباشد








جرس 

تهدید خانواده وحید بنانی، درویش جانباخته توسط ماموران امنیتی

در پی جانباختن وحید بنانی یکی ار دراویش سلسله نعمت الهی گنابادی توسط ماموران حکومتی، خانواده آن مرحوم توسط برخی نیروهای امنیتی مورد تهدید واقع شده اند که در صورت حرکت دراویش از سایر شهرستانها برای مراسم تشییع جنازه، راه های ورودی به شهر سروستان را مسدود کرده، با آنها برخورد می نمایند و جنازه آن مرحوم را در مکان نامعلومی دفن می کنند.به گزارش سایت مجذوبان نور، در ادامه این گزارش آمده است که تا کنون زمان و مکان مشخصی برای مراسم تشییع جنازه وحید بنانی از سوی خانواده ایشان مشخص نگردیده است.گفتنی است وحید بنانی یکی از دراویش سلسله نعمت اللهی که در مورخه سیزدهم شهریورماه نود (عصر روز یکشنبه) توسط مامورین امنیتی و انتظامی مورد اصابت گلوله قرار گرفت؛ پس از سه روز ، در شامگاه سه شنبه پانزدهم شهریورماه در بیمارستان نمازی شیراز جان باخت.همزمان با جانباختن وحید بنانی، این منبع خبری گزارش داده است که سه تن از دراویش گنابادی به نامهای ابراهیم فضلی، اصغر کریمی، محمد علی سعدی نیز که به علت اصابت گلوله ی نیروهای انتظامی و امنیتی مجروح شده اند، در وضعیت وخیمی در بیمارستان به سر می برند .در حال حاضر بر اثر فشارهای نیروهای امنیتی در روند بهبود و رسیدگی به وضعیت جسمانی مجروحین اخلال ایجاد شده به نحوی که به آنها دستبند زده و به خانواده های آنها اجازه داده نمی شود از فرزندان خویش عیادت نموده یا به بیمارستان دیگر منتقل نمایند . ضمن آنکه مجروحین از عدم رسیدگی به شکایتشان از مأمورین مبنی بر ایراد جرح عمدی و عدم رعایت موازین قانونی معترض اند .در ادامه این گزارش آمده است خانواده های ایشان از احتمال انتقال مجروحین به زندان با این وضعیت وخیم جسمانی ابراز نگرانی نموده اند .گفتنی است در پی حمله نیروهای بسیجی و لباس شخصی های جمهوری اسلامی، ظهر روز جمعه ۱۱ شهریور با شعار “مرگ بر درویش آمریکایی” به دراویش نعمت اللهی گنابادی در شهرستان کوار از توابع استان شیراز حمله کرده و با شلیک گازاشک‌آور و گلوله تعدادی از دراویش را دستگیر و زخمی کردند.

تحول سبز 

جمعه ۱۸ شهریور؛ تولد محمد مختاری در بهشت زهرا

جمعی از حامیان جنبش سبز، اعلام کردند مراسم زادروز شهید محمد مختاری، دانشجوی جوان جانباخته در راهپیمایی ٢۵ بهمن ماه ۸۸ روز جمعه ۱۸ شهریور در کنار خانواده مختاری در بهشت زهرا برگزاری می شود. صفحه فیس بوک «به یاد محمد مختاری» اعلام کرد روز جمعه ۱۸ شهریور خانواده مختاری مراسمی را برای زادروز جانباخته راه آزادی محمد مختاری که نوزده شهریور است، پر با خواهند کرد.از همگان دعوت شده است این خانواده داغدار را همراهی کنند و ساعت ۵ بعد ازظهر در بهشت زهرا قطعه ۲۴۹، ردیف ۸۳، قبر ۶، حضور به عمل بیاورند.محمد مختاری ۲۲ ساله، دومین جان‌باخته‌ در جریان اعتراض‌های روز ۲۵ بهمن‌ماه سال گذشته، به ضرب گلوله ماموران حکومتی جان باخت.این حامی چنبش سبز، در آخرین پست های فیس بوک خود نوشته بود “خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته زیستن در ذلت خسته ام.

گزارش جرس  

۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

مادر رامین یعقوبی: تمام بدن پسرم از ضرب و شتم کبود بود

برخوردهای خشونت بار، ضدانسانی و غیرقانونی نیروهای انتظامی و امنیتی جمهوری اسلامی، جان جوان مظلوم و بی گناه دیگری را در ایران گرفت؛ این بار درود لرستان.روز 23 تیرماه نیروی انتظامی در شهرستان درود به عده ای جوان غیرسیاسی که در خانه ای جمع بوده اند مشکوک می شود و آنها را دستگیر می کند. بعد از مدتی همه ی بازداشت شدگان –جز یک نفر- با قید وثیقه آزاد می شوند. رامین (محمد) یعقوبی که توانایی وثیقه را نداشته در حبس می ماند. صبح روز بعد، یگان ویژه آگاهی این جوان را برای بردن نزد قاضی از نیروی انتظامی تحویل می گیرند اما بعد از ضرب و شتم شدید او را تحویل زندان می دهند. رامین یعقوبی از آنجا به بیمارستان منتقل می شود و بعد از پنج ساعت در بیمارستان جان خود را از دست می دهد.خانم یعقوبی در حالی که بشدت منقلب است در گفتگو با "جرس" از جان باختن مظلومانه ی فرزندش سخن می گوید. وی با تاکید بر این نکته که "دو ساعته بچه ام را بدون هیچ جرمی بردند و کشتند"، به "جرس" می گوید: «ابتدا رامین را که مهمان دوستش بود با دیگر رفقایش دست جمعی می گیرند و به کلانتری 11می برند. همه را آزاد می کنند به غیر از رامین که او را در بازداشتگاه نگه می دارند. ساعت چهار بعدازظهر رامین به من زنگ زد و گفت دستگیرش کرده اند. من برایش آب‌میوه بردم و ساعت دوازده هم براش غذا و میوه بردم و تا ساعت دو هم پیش او بودم؛ پسر بی گناهم سر حال بود. صبح ساعت هشت از یگان ویژه آگاهی می آیند و او را تحویل می گیرند. تا زمانی که او را پیش قاضی ببرند این قدر او را کتک زده بودند که اصلا پیش قاضی نای حرف زدن نداشته است. بعد قاضی می گوید یک هفته در بازداشتگاه زندان نگهداری شود. وقتی رامین را به بازداشتگاه می برند، رئیس زندان می گوید این فرد اصلا حالش خوب نیست. قاضی هم می گوید به دستور قوه قضاییه باید او را تحویل بگیرید. رامین در زندان حالش بهم می خورد و ساعت چهار و نیم او را به بیمارستان منتقل می کنند. ناراحتی من هم این است که آنها به ما خبر نمی دهند و یازده شب به ما می گویند؛ و ما می رویم بیمارستان و جنازه بچه ام را تحویلمان می دهند.»این مادر داغدیده با اشک و آه ادامه می دهد: «دلم از این می سوزد که رامین بچه ی ساده ای بود؛ او نه جرمی کرده بود، نه سیاسی بود، نه معتاد و قاچاقچی بود، نه پرونده ای در قوه قضاییه داشت؛ فقط به جرم اینکه در خانه دوستش مهمان بوده او را گرفتند و این قدر کتکش زدند که جان خود را از دست داد. به خدا دارم دیوانه می شوم که چرا این بچه بی گناه باید کشته شود؟ وقتی رفتم بیمارستان جنازه رامین را دیدم اصلا او را نشناختم. کمر و سر و صورتش یک تکه کبود و سیاه بود. شب پیش، برایش شام برده بودم ؛ صحیح و سالم بود. اما فردا شب با این وضعیت جنازه اش روی تخت بیمارستان بود.»این مادر داغدیده می افزاید: «ده دقیقه قبل از مرگش به ما گفتند پول آی سی یو را به حساب بیمارستان بریزید و ما هم ریختیم. ده دقیقه بعد گفتند بچه تان فوت شد! فقط هم او را بردند آی سی یو که بگویند آنجا فوت شده در صورتی که خودشان هم می دانستند با او چکار کردند و خواهد مرد.»وی در خصوص علت مرگ فرزندش توضیح می دهد: «ما در شهرستان درود در استان لرستان زندگی می کنیم. دادستان اینجا به ما گفت برای پزشک قانونی جنازه یک هفته باید تهران یا اهواز برود که آن موقع اینقدر حالمان بد بود که گفتیم یک هفته جنازه عزیزم سرگردان نشود و پدرش اجازه نداد. این در حالی بود که خرم آباد و بروجرد پزشک قانونی دارد! اینقدر عرصه را به ما تنگ کردند و ما را ترسانند و اذیت کردند که ناچار شدیم سریع دفنش کنیم. در بیمارستان هم یک پزشک نوشت که تشنج کرده یکی دیگر نوشت مسمومیت دارویی و یک پزشک دیگر نوشته بود ایست قلبی. اما ما از جنازه پسرم عکس داریم که تمام بدنش از ضرب و شتم کبود و سیاه بود...»خانم یعقوبی در خصوص پیگیری هایش برای مجازات عاملان قتل فرزندش می گوید: «از دو تا مامور آگاهی که پسرم را صحیح و سالم تحویل گرفتند و این بلا را به سرش آوردند شکایت کرده ایم اما هنوز هیچ جوابی نگرفته ایم. جز صبر هم کاری از دستمان برنمی آید؛ ما که آنقدر قدرت نداریم با دولت طرف شویم؛ توان مالی هم نداریم که وکیل بگیریم، فقط دادمان را از خدا می خواهیم...»مادر رامین با اندوه فراوان، و با آه و فریاد، سخنان خود را اینگونه به پایان می برد: «جوان 23 ساله من را که از من گرفتند، خواهش می کنم مسئولین کاری کنند که این بلاها سرجوانان دیگر نیاید. قاتل را هم باید طبق قانون رفتار کنند . بچه بی گناه من که هیچ جرمی مرتکب نشده بود. چقدر باید ناامنی تحمل کنیم؟ تا کی جوانان ما را بزنند و بکشند و جنازه شان را تحویل دهند؟! این معنای امنیت است؟ فقط داغی بر دل من مانده که عزیزم را کشتند آنهم بی گناه! دیگر چه بگویم خودتان می دانید حال پدر و مادری که پسرشان را اینجوری بکشتند چه جور است. فقط تا سر قبرش می رویم و آرام می گیریم دوباره برمی گردیم و دادمان را از خدا می خواهیم...»

گفت‌وگو: مژگان مدرس علوم

جرس

دلنوشتۀ خواهر شهید مصطفی کریم بیگی به سبزترین برادردنیا

خواهر شهید مصطفی کریم بیگی، از جانباختگان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری، طی یادداشتی برای برادرش، از دلتنگی های خود و خانواده برای آن جوان شهید نوشته و خاطرات وی را یادآور می سازد.به گزارش سایت «سرخ سبز»، خواهر شهید کریم بیگی، با گذشت ۶١٨ روز از کشته شدن برادرش نوشته است: 

۶١٨روز است که دلتنگم ... ۶١٨ روز بی تو نفس کشیدم ....۶١٨ روز خورشید بی تو طلوع کرد ...من ۶١٨ بار غمگینم ....

چگونه تاب آوردم ...چگونه بخشیدم دستانی که تورا از من گرفتند.پدر سنگین بغض می کند... مادر آهسته گریه می کند ... و من تنها صبوری .... چوب لباسی بی تابی پیرهنت را می کند و خانه در جستجوی عطر توست.یاد خنده هایت آتش به تمام ایمانم می کشد . به دستانی که با اسلحه آشناست فکر می کنم , به دستانی که لقمه بر دهان فرزندش می گذارد که رنگ خون تورا دارد .... کاش فرزندان او سالم باشند ... کاش...به لحظه های آخر بودنت فکر می کنم ... به روز های آخر ... روز هایی که شانه به شانه می رفتیم ... به شب آخر... به نگاه آخر به لباست فکر میکنم که غرق خون بود به لباس هایی که هنوز در چوب لباسی انتظار آمدنت را می کشند... چگونه به آنها بگویم آمدنی در کار نیست...به شانه هایت فکر می کنم که تکیه گاهم بود ... به شب هایی که به تو تکیه کردم و اشک ریختم و نترسیدم از غرورم .توی بهترین روز های زندگیم بدجوری جای خالیت فریاد می زند...گاهی دلم می خواد همه ی روزها عادی باشند .. تولدی نیاید...عیدی نشود ...درختی میوه ندهد...برفی نیاید...خورشیدِ هیچ روزی زیبا تر از روز قبل طلوع نکند ...دلم می خواهد همه چیز همان جوری باشد که تو دیدی.روزهای خاص کوه بغض می شوم ...از روزهای ساکت و پر بغض خودم می ترسم ... از تاریکی ای که دورم را گرفته می ترسم ... از این همه نبودنِ تو می ترسم .... از خنده ای که بدونِ تو قراره روی لبام بنشیند می ترسم ...از سالهایی که قراره بی تو باشم... از هر بودنِ بی تو می ترسم ... از این کابوس ندیدن های تو که هر روز قراره تکرار بشود، می لرزم ... گاهی از عکست فرار می کنم ... دلم هیچ وقت به اون عکست که توی قاب, با یک پارچه مشکی تزئین شده صاف نشد... هنوز از اون عکست که روبان مشکی داره دلگیرم.هنوزم وقتی صدای پا می آید وجودم می لرزد ... هنوز هم به آمدنت فکر می کنم هنوز هم می توانم عطرتو حس کنم ... هنوز هم دلتنگم ... مثل روزهای اول


۶١٨روز خواهرانه

جـــرس 


رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...