وضعیت جسمی علی عجمی، از فعالین دانشجویی چپ دانشگاه تهران به علت سردردهای شدید و افت ناگهانی فشار خون در زندان رجایی شهر کرج، بسیار نامساعد گزارش شده است. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، علی رغم اینکه علی عجمی در شرایط بدی قرار دارد، اما به دلیل کندی امور در بهداری زندان، مسئولان تاکنون نسبت به شناخت بیماری و معالجهٔ این زندانی سیاسی اقدام موثری به عمل نیاوردهاند.این مهم در حالیست که روز گذشته نامبرده به دلیل افت فشار ناگهانی و وخامت وضعیت جسمی به کمک هم بندیانش راهی بهداری شد، اما مسئولان بهداری صرفا به تزریق یک سرم و مسکن اکتفا کردند. علی عجمی، دانشجوی ترم آخر رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران، بیست و یکم بهمن ماه سال ۸۸ در سبزوار بازداشت شد و از آن زمان تاکنون بدون حتی یک روز مرخصی در زندان به سر میبرد.گفتنی ست که از زمان انتقال وی به زندان رجایی شهر کرج به علت عدم اجازهٔ برقراری تماس تلفنی زندانیان محبوس در بند امنیتی این زندان، و هم چنین عدم امکان سفر خانوادهٔ این زندانی سیاسی به کرج به دلیل مسافت زیاد، عملا ایشان از وضعیت فرزندشان بی خبر مانده اند.
آزادی حق مسلم ماست (پدرام طنازی و مهرناز موسوی) Pedram Tannazi & Mehrnaz Mousavi زن زندگی آزادی 💚🤍♥️
۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه
گزارشگر ویژه حقوق بشر خواستار فراهم شدن مقدمات حضورش در ایران شد
احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران روز چهارشنبه از مقامات جمهوری اسلامی ایران خواست به او اجازه ورود داده شود تا بتواند در موارد اتهامی نقض حقوق بشر جمهوری اسلامی علیه شهروندان ایران تحقیق و بازرسی کند.به گزارش خبرگزاری فرانسه، آقای شهید در بیانیهای اعلام کرد: «من تقاضای رسمی معرفی خود و برنامههایم برای بررسی موارد نقض حقوق بشر در ایران را به مقامات جمهوری اسلامی ارسال کردهام.»آقای شهید گفت که «امیدوارم مقامهای حاکم بر ایران قدمهای لازم را بردارند و به مسئولیت و وظایف خود در امور حقوق بشر ایران عمل کنند.»آقای شهید که از روز اول ماه اوت، دوشنبه گذشته، به طور رسمی مسئولیت خود برای گزارشگری ویژه حقوق بشر سازمان ملل آغاز کرده، گفت که از نماینده جمهوری اسلامی ایران در دفتر سازمان ملل در ژنو تقاضای ملاقات کرده و تلاش میکند گفتوگو با مقامات ایران را دنبال کند.شورای حقوق بشر سازمان ملل در چهارم فرودین ماه امسال (۲۴ مارس) به پیشنهاد ایالات متحده، منصب جدیدی را به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران ایجاد کرد.این شورا که ۴۷ عضو دارد به ویژه از سرکوب مخالفان و همچنین افزایش مجازات اعدام در ایران ابراز نگرانی کرده و خواستار همکاری مقامهای ایرانی با گزارشگر منتخب آن شده بود.احمد شهید، گزارشگر ویژه انتخاب شده برای ایران، وزیر خارجه سابق مالدیو و به این ترتیب هر سه شرط ایران برای تعیین چنین گزارشگری تأمین شده است. ایران خواسته بود که چنین گزارشگری، مسلمان، مرد و غیر عرب باشد.به گفته مقامهای سازمان ملل از سال ۲۰۰۵ تاکنون ایران به نمایندگان این سازمان اجازه نداده برای بررسی اوضاع حقوق بشر به کشور بیایند.حتی اگر مقامهای ایرانی به گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل اجازه دیدار از کشور را ندهند، انتظار میرود وی به طور مداوم با آنها تماس گرفته و درباره موارد مختلف از آنها توضیح بخواهد.کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، که هماکنون جای خود را به شورای حقوق بشر سازمان ملل داده، در سالهای ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۲ گزارشگری ویژهای در امور ایران داشت.
چاپ کنید برای دوستان خود بفرستید ارسال
رادیو فردا
چاپ کنید برای دوستان خود بفرستید ارسال
رادیو فردا
۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سهشنبه
عصبانیت بسیجی ها از آب بازی جوانان در پايتخت
کاریکاتور از نیک آهنگ کوثر، روز
پارس دیلی نیوز
نامه مهدی نوذر، زندانی سیاسی: من اینجا شاهد مرگ هدی صابر بودم
مهدی نوذر، از زندانی های سیاسی حامی جنبش سبز ، دانش آموخته حقوق و کارشناس حقوقی سازمان میراث فرهنگی است که به دلیل شرکت در تجمع های اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم از محل کار خود اخراج شد . به گزارش کلمه، او همچنین مرداد ماه سال ۸۹ توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و تمام این مدت نیز به جز دوران بازجویی، در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری شده است .او در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه به اتهام اجتماع و تبانی در مرحله بدوی به ۳ سال زندان محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به یک سال حبس قطعی تغییر یافت. او یادداشتی را خطاب به همسرش فریماه نوشته است و از زندگی اش در زندان گفته است. او در بخشی از نامه اش آورده است : «من اینجا شاهد مرگ هدی صابر بودم، مبارز آرامی که به من با زندگی و مرگ خود درس زندگی آموخت . درس آزادی و آزادگی .چگونه می شود با هدی صابر زندگی کرد و آزادگی را به فراموشی سپرد . من دوست دارم در سرزمینی زندگی کنیم که هیچ قطره اشکی از چشمان کسی نریزد . دوست دارم تمام مردمان ایران زمین بتوانند آن طور که شایسته اش هستند زندگی کنند نه آن طور که به آنها تحکم می شود .» متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته ، به این شرح است : در زمانهای دور قهرمانی به نام آرش کمانگیر بود که جانش را داد تا کشورش سربلند باشد و حتی ذره ای از خاک وطنش به دست بیگانه نیفتد . آن زمانها دور است اما هم اکنون کشورم نیاز به هزاران آرش دارد .
سلام فریماه
اینجا جای خیلی عجیبی است . انسان دچار احساسات دو گانه می شود . من هم خوشحالم و هم ناراحت . خوشحال از اینکه در این مدت که از تو دورم تازه فهمیده ام عشق چیست و ناراحت از اینکه دوری ات بسیار سخت و جانفرساست .عزیزم ، اکنون که فکر می کنم مطمئنم در این مدت نتوانسته ام آن طور که تو شایسته اش بوده ای در کنارت باشم ولی دوست دارم گذشته را برایت جبران کنم من اکنون در زندانم . زندانی در کنار ابرار خدا، ستارگانی درخشان .که در میان آنها گم هستم . من در کنار اینان شرم دارم که بگویم من هم زندانی سیاسی هستم . بزرگ مردانی که با سن کم درس آزادی و آزادگی را به انسان می دهند و من در میان آنها فقط تیرگی آسمان پرستاره ام .اکنون که به یاد گذشته می افتم دوست دارم با تو و در کنار تو باشم اما می دانم وطنم نیز به من نیاز دارد . وطنم مرا می خواند . می خواهد با خون من و این مردان دربند دشتی بسازد لاله گون از جنایات ظالمان .ولی خدا با ماست . خدایی که ما را دوست دارد . او می داند که من نیز بی گناهم . وقتی مرا می بینی اشک مریز که اشکهایت دشمن را شاد می کند . به من افتخار کن چون به خاطر کشورم در زندان هستم .فریماه من ، زندگی ما ارزشی ندارد در برابر آنچه بر این سرزمین گذشته . چه خونها که قبل از آمدن ما به این دنیا برای آزادی و آزادگی سرزمین ریخته شده و چه عاشقها که از معشوقشان دور افتاده اند . من نگران بودم وقتی که می دیدم هزاران انسان در این سرزمین در بدترین شرایط زندگی می کنند،نمی توانستم بی تفاوت باشم .من می دیدم آنچه که به چشم دیگران نمی آمد ،من هم می توانستم بی تفاوت باشم در آن صورت کسی کاری به کارم نداشت و مانند خیلی ها جانب باد را گرفته و پلکان ترقی را طی می کردم ولی در آن صورت با وجدان خود چه می کردم ؟ دوست دارم اگر کسی سراغ مرا از تو گرفت با افتخار بگویی که به خاطر من و تو عذاب می کشد تا ما در دنیای بهتری زندگی کنیم در کشوری زندگی کنیم که به آن ببالیم .
همسر عزیزم
من اینجا شاهد مرگ هدی صابر بودم مبارز آرامی که به من با زندگی و مرگ خود درس زندگی آموخت . درس آزادی و آزادگی .چگونه می شود با هدی صابر زندگی کرد و آزادگی را به فراموشی سپرد . من دوست دارم در سرزمینی زندگی کنیم که هیچ قطره اشکی از چشمان کسی نریزد . دوست دارم تمام مردمان ایران زمین بتوانند آن طور که شایسته اش هستند زندگی کنند نه آن طور که به ایشان تحکم می شود .فریماه مهربانم شاید زندگی به من سخت بگذرد ،بدون و تو و دیگر عزیزانم اما ما مهم نیستیم، مهم جامعه ای است که در آن زندگی می کنیم . مهم ابری است که میان خورشید و زمین سایه افکنده و باید آن ابر را به باران بدل کنیم و مهم عشق من است به تو که ابدی است و مهم این است که تو می فهمی .گاهی آنقدر دلم برایت تنگ می شود که می خواهم این دیوارها را بشکنم و نزد تو بیایم اما چه کنم که دیوارهای بلند بین ما فاصله انداخته است . گاهی که به ملاقاتم می آیی و اشک می ریزی من هم متاثر می شوم ، اما می خواهم گریه نکنی چون این آرمان من بود و من به آرمانهایم می بالم و من می گویم که ظلم پایدار نیست و ظالم رفتنی و من و تو مظلومیم و عشق ماست که بوی گل شقایق می دهد ،خوشبو و ماندگار ….همسر مهربانم با من بمان و مرا دوست داشته باش و شاهد باش که این دیوار ظلم فرو خواهد پاشید و روزی می آید که مردم سرزمین من هم طعم خوش آزادی را خواهند چشید سرزمین مان را با خون پاک مردان و زنانی خواهیم ساخت که به تمام دنیا درس عزت و آزادگی می دهند.عزیزم از صمیم قلب خوشحالم که تو را دارم و به خود می بالم و خوشحالم از اینکه در زندانی هستم که تمام مردم به آن احترام می گذارند و به اسیرانش به چشم دلباخته آزادی و آزادگی می نگرند همیشه دوستم داشته باش، چون برای همیشه دوستت دارم .
مهدی نوذر، بند ۳۵۰ زندان اوین
سلام فریماه
اینجا جای خیلی عجیبی است . انسان دچار احساسات دو گانه می شود . من هم خوشحالم و هم ناراحت . خوشحال از اینکه در این مدت که از تو دورم تازه فهمیده ام عشق چیست و ناراحت از اینکه دوری ات بسیار سخت و جانفرساست .عزیزم ، اکنون که فکر می کنم مطمئنم در این مدت نتوانسته ام آن طور که تو شایسته اش بوده ای در کنارت باشم ولی دوست دارم گذشته را برایت جبران کنم من اکنون در زندانم . زندانی در کنار ابرار خدا، ستارگانی درخشان .که در میان آنها گم هستم . من در کنار اینان شرم دارم که بگویم من هم زندانی سیاسی هستم . بزرگ مردانی که با سن کم درس آزادی و آزادگی را به انسان می دهند و من در میان آنها فقط تیرگی آسمان پرستاره ام .اکنون که به یاد گذشته می افتم دوست دارم با تو و در کنار تو باشم اما می دانم وطنم نیز به من نیاز دارد . وطنم مرا می خواند . می خواهد با خون من و این مردان دربند دشتی بسازد لاله گون از جنایات ظالمان .ولی خدا با ماست . خدایی که ما را دوست دارد . او می داند که من نیز بی گناهم . وقتی مرا می بینی اشک مریز که اشکهایت دشمن را شاد می کند . به من افتخار کن چون به خاطر کشورم در زندان هستم .فریماه من ، زندگی ما ارزشی ندارد در برابر آنچه بر این سرزمین گذشته . چه خونها که قبل از آمدن ما به این دنیا برای آزادی و آزادگی سرزمین ریخته شده و چه عاشقها که از معشوقشان دور افتاده اند . من نگران بودم وقتی که می دیدم هزاران انسان در این سرزمین در بدترین شرایط زندگی می کنند،نمی توانستم بی تفاوت باشم .من می دیدم آنچه که به چشم دیگران نمی آمد ،من هم می توانستم بی تفاوت باشم در آن صورت کسی کاری به کارم نداشت و مانند خیلی ها جانب باد را گرفته و پلکان ترقی را طی می کردم ولی در آن صورت با وجدان خود چه می کردم ؟ دوست دارم اگر کسی سراغ مرا از تو گرفت با افتخار بگویی که به خاطر من و تو عذاب می کشد تا ما در دنیای بهتری زندگی کنیم در کشوری زندگی کنیم که به آن ببالیم .
همسر عزیزم
من اینجا شاهد مرگ هدی صابر بودم مبارز آرامی که به من با زندگی و مرگ خود درس زندگی آموخت . درس آزادی و آزادگی .چگونه می شود با هدی صابر زندگی کرد و آزادگی را به فراموشی سپرد . من دوست دارم در سرزمینی زندگی کنیم که هیچ قطره اشکی از چشمان کسی نریزد . دوست دارم تمام مردمان ایران زمین بتوانند آن طور که شایسته اش هستند زندگی کنند نه آن طور که به ایشان تحکم می شود .فریماه مهربانم شاید زندگی به من سخت بگذرد ،بدون و تو و دیگر عزیزانم اما ما مهم نیستیم، مهم جامعه ای است که در آن زندگی می کنیم . مهم ابری است که میان خورشید و زمین سایه افکنده و باید آن ابر را به باران بدل کنیم و مهم عشق من است به تو که ابدی است و مهم این است که تو می فهمی .گاهی آنقدر دلم برایت تنگ می شود که می خواهم این دیوارها را بشکنم و نزد تو بیایم اما چه کنم که دیوارهای بلند بین ما فاصله انداخته است . گاهی که به ملاقاتم می آیی و اشک می ریزی من هم متاثر می شوم ، اما می خواهم گریه نکنی چون این آرمان من بود و من به آرمانهایم می بالم و من می گویم که ظلم پایدار نیست و ظالم رفتنی و من و تو مظلومیم و عشق ماست که بوی گل شقایق می دهد ،خوشبو و ماندگار ….همسر مهربانم با من بمان و مرا دوست داشته باش و شاهد باش که این دیوار ظلم فرو خواهد پاشید و روزی می آید که مردم سرزمین من هم طعم خوش آزادی را خواهند چشید سرزمین مان را با خون پاک مردان و زنانی خواهیم ساخت که به تمام دنیا درس عزت و آزادگی می دهند.عزیزم از صمیم قلب خوشحالم که تو را دارم و به خود می بالم و خوشحالم از اینکه در زندانی هستم که تمام مردم به آن احترام می گذارند و به اسیرانش به چشم دلباخته آزادی و آزادگی می نگرند همیشه دوستم داشته باش، چون برای همیشه دوستت دارم .
مهدی نوذر، بند ۳۵۰ زندان اوین
احمد قابل دوباره زندانی شد
سحام نیوز: احمد قابل، پژوهشگر دینی، روز یکشنبه پس از احضار به دایره اجرای احکام دادگاه انقلاب مشهد بازداشت و به زندان وکیل آباد منتقل شد.
به گزارش سحام نیوز و به نقل از رادیو فردا احمد قابل به اتهام تبلیغ علیه نظام و اهانت به رهبری از سوی دادگاه انقلاب مشهد به ۲۰ ماه زندان محکوم شده است.
احمد قابل هنگامی که قصد شرکت در مراسم تشییع آیت الله منتظری در سال ۸۸ را داشت، بازداشت شد و در مجموع، تاکنون ۹ ماه زندانی بوده است. وی در آخرین دوره، دی ماه سال گذشته آزاد شده بود.
به گزارش سحام نیوز و به نقل از رادیو فردا احمد قابل به اتهام تبلیغ علیه نظام و اهانت به رهبری از سوی دادگاه انقلاب مشهد به ۲۰ ماه زندان محکوم شده است.
احمد قابل هنگامی که قصد شرکت در مراسم تشییع آیت الله منتظری در سال ۸۸ را داشت، بازداشت شد و در مجموع، تاکنون ۹ ماه زندانی بوده است. وی در آخرین دوره، دی ماه سال گذشته آزاد شده بود.
ببین مردن چه آسونه
آقا و خانم پلیس کمی از محله های لوکس و شیکِ بالاشهر بیایید پایینتر. جرم فقط در میدان ونک و جلوی تیراژه و خیابان جردن و تجریش و شهرک غرب رخ نمیدهد.آقای پلیس سَری به کوچه پس کوچه های کرج بزنید، آنجا که قویترین مرد ایران را چاقو چاقو کردند. به پل مدیریت بروید و دخترک را از ضربات دشنه همکلاسیِ خودخواهِ نامردِ نامردِ نامرد نجات دهید. به باغ بروید و حداقل دست و پایِ مردان را باز کنید تا آنها خودشان زنانی که دارد بهشان تجاوز میشود را نجات دهند. جوانِ به زمین افتاده سعادت آباد را به بیمارستان برسانید و چاقو را از دستِ مردِ خشمگین بگیرید.خانمِ پلیس آن گلهایی که به دخترانِ چادری میدهی را بِبَر به گورستان که این روزها همچون مارهای بر دوشِ ضحاک، جوانان را میبلعد و بر سر خاکِ پاکِ رَفتِگان بگذار آقای پلیس کلاهت را بالا تر بگذار تا فقط مانتوی کوتاه و صندلِ بی جوراب نبینی. کلاهت را بالاتر بگذار تا بتوانی دستی که چاقو را با خشم از بالا به پهلوی دختر فرود میآورد، ببینی. چشمهایت را بیشتر باز کن تا فقط مویِ پریشان و زلفِ افشانِ بیرون ریخته نبینی. چشمهایت را بیشتر باز کن تا آنها که از دیوارِ باغ بالا میروند را ببینی. گوشهایت را تیزتر کن تا فقط صدای بلندِ موزیک را از ماشینِ پسرِ جوان نشنوی. گوشهایت را تیزتر کن تا صدایِ فریادهایِ قویترین مردِ جهان و فریاد کمک خواهیِ دخترِ پلِ مدیریت را بشنوی نیرویِ جسمانیت را زیاد کن تا فقط با مردمِ سکوت کرده در خیابان نیاویزی. نیروی جسمانیت را زیاد کن تا بتوانی در یک لحظه با چند مرد که در اوج شهوت و حیوانیت هستند درآویزی. جرمی که تو به دنبالش هستی در موی سیخ سیخی و تی شرت چسبان و شلوار پاره پاره پسر نیست. جرمی که تو به دنبالش هستی در زلفها و رنگ مانتویِِ دختر نیست. جرم در آنجاست که تو هیچ وقت نیستی. دخترکان ما با آن همه زیبایی دلشان نمیآید یک مورچه را بکشند اما آن قداره به دست میتواند قویترین مرد جهان را از پا در بیاورد. اگر راست میگویی با او در بیفت. یا حداقل دخترکان و پسرکان این سرزمین را به حال خودشان رها کن.
http://freedomgreenway.wordpress.com/2011/07/21/ببین-مردن-چه-آسونه/
http://freedomgreenway.wordpress.com/2011/07/21/ببین-مردن-چه-آسونه/
۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه
یاران سبز رمضان – روز اول؛ به یاد احمد زید آبادی و سعید متین پور
سعید متین پور روزنامه نگار و فعال مدنی آذربایجانی از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به هشت سال حبس تعزیری محکوم شده است. او روز بیستم تیر ۸۸ از سوی قاضی صلواتی رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به این دادگاه احضار شده بود که پس از حضور در دادگاه٬ ماموران او را بازداشت و به زندان اوین تهران منتقل کردند.آقای متینپور چهارم خرداد ۱۳۸۶ در زنجان بازداشت و پس از تحمل ۲۷۸ روز بازداشت موقت٬ در هشتم اسفند ۸۷ به قید وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شده بود. این روزنامهنگار طی جلسهای غیر علنی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران محاکمه و به هشت سال حبس تعزیری محکوم شده بود. دادگاه تجدید نظر استان تهران نیز آذر ماه ۸۷ حکم هشت سال زندان این فعال حقوق بشر آذربایجانی را تایید کرد. وی بیشتر مدت زمان بازداشتش را در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین تهران و تحت شکنجه ها و فشارهای شدید جسمی و روحی گذرانده است و اینک در اثر همان شکنجه ها از ناراحتی های گوارشی و سردرد و کمردرد شدید پس از آزادی از زندان اوین رنج می برده است و انتقال سعید متین پور به زندان باعث نگرانی از وضعیت سلامتی جسمی او شده است.متین پور فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشگاه تهران و عضو هیات تحریریه هفته نامه های «یارپاق»، «موج بیداری» و وبلاگ نویس و فعال مدنی است که به دلیل نوشتن مقالات در وبلاگ و سایر فعالیتهای مدنیش با این اتهامات روبرو شده است.
احمد زیدآبادی
احمد زید آبادی در ۲۴خردادماه ۱۳۸۸ یعنی درست یک روز پس از کودتای انتخاباتی نظامیان دستگیر شد. او در این انتخابات حامی مهدی کروبی بود. بگفته همسرش، زیدآبادی ۱۷ روز در یک اطاق یک در یک و نیم متر، در یک سلول انفرادی در حال اعتصاب غذا بوده و ۱۸ روز دیگر هم بدون اعتصاب غذا در همان اتاق بدون هیچ تماس و ارتباطی نگه داشته شده است.گفته میشد مهمترین اتهام او نگارش نامه سرگشادهای خطاب به ایت الله علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی بود که در آن از انتقادناپذیری وی انتقاد کردهبود .همسر او مهدیه محمدی گرگانی، بعد از نخستین دیداری که با او در زندان داشت گفت، به دلیل فشار های بسیار زیاد، احمد در شرف خودکشی است. برای اولین بار در ۱۷مرداد ماه ۱۳۸۸ اجازه ملاقات به آنها داده شد. همسر زیدا آبادی از شرایط سخت فیزیکی و کم بود امکانات پزشکی خبر داد. احمد زیدآبادی در ابتدا در سلولی مانند قبر و بیسار کوچک برای مدت طولانی بازداشت بوده.بار بعد، در شهریور ۸۸ آنها توانستند یکدیگر را ملاقات کنند. احمدزیدآبادی به همسرش گفت که در طول بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. محمدی گرگانی در مصاحبه ای او گفت : بازجو به همسرش گفته : “ما دستور داریم تا کاری کنیم که تو نسبت به نامه انتقاد از رهبری اعلام برائت کنی، حتا اگر لازم باشد تمام کاغذهایی را که نوشته ای به خوردت بدهیم”.نهایتا زید ابادی در آبان ۸۸ به شش سال زندان محکوم شد. او همچنین از هر نوع فعالیت های اجتماعی و سیاسی محروم شد. این بدان معنی است که زیدآبادی در ایران ممکن است هرگز نتواند دوباره چیزی بنویسد. او همچنین پس از آزادی از زندان باید به تبعید در شهرستان گناباد در شمال شرقی ایران به مدت به پنج سال برود. او نخست در زندان اوین تهران در بازداشت بود ، اما در تاریخ بهمن ۸۸به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد .دادگاه تجدید نظر نیز در دی ماه ۱۳۸۸ محکومیت او را (شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد و محرومیت مادامالعمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی) تایید کرد. . وی بعد از گذراندن دو سال دو ماه زندان، هنوز از حق دسترسی به حقوق اولیه یک زندانی و استفاده از مرخصی محروم است . از او نقل شده که در این باره اینگونه اظهار نظر کرده است :”زندگی به اندازه ای زیباست که همه چیز را می توان قربانی آن کرد، مگر شرافت را، که عزیزتر و زیباتر از زندگی است و لایق آنکه زندگی را قربانی آن کرد.این اصل اساسی زندگی من است و هر کس لحظه ای در این باره تردید کند هرگز مرا نشناخته است. این اشاره ای به شرط اجازه مرخصی از زندان به شرط عدم دیدار با مهدی کروبی، میر حسین موسوی و عبدالله نوری است، که وی از قبول آن سر باز زد.احمد زیدآبادی در استان کرمان و در سال ۱۹۶۵ به دنیا آمد. همسر وی مهدیه محمدی گرگانی و دارای سه فرزند است. احمد زید در سال ۲۰۱۰ جایزه قلم طلایی آزادی مطبوعات را دریافت کرد.سابقه روزنامهنگاری او از سال ۱۳۶۸ در روزنامه اطلاعات شروع میشود. او با روزنامه همشهری و روزنامههای اصلاحطلب پس از دوم خرداد و در سالهای ۱۳۸۶-۱۳۸۷ با هفته نامه شهروند امروز همکاری داشت. به او لقب “شرف اهل قلم” را داده اند. همچنین، سردبیر روزنامه آزاد بود که در سال ۱۳۷۸ منتشر میشد. او عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران و عضو شورای سیاستگذاری سازمان ادوار تحکیم وحدت و دبیرکل این سازمان نیز هست. او در سال ۱۳۷۹ به جرم تبلیغ علیه نظام، تشویش اذهان عمومی و اقدام افسارگسیخته علیه نظام ۱۳ ماه در زندان به سر برد.احمد زیدآبادی، در سال ۱۳۹۰ توسط هیاتی متشکل از ۱۲ کارشناس بین المللی مستقل رسانه ای برنده جایزه آزادی مطبوعات جهانی سازمان یونسکو ۲۰۱۱ موسوم به “گیلرمو کانو” شد.
تحول سبز
احمد زیدآبادی
احمد زید آبادی در ۲۴خردادماه ۱۳۸۸ یعنی درست یک روز پس از کودتای انتخاباتی نظامیان دستگیر شد. او در این انتخابات حامی مهدی کروبی بود. بگفته همسرش، زیدآبادی ۱۷ روز در یک اطاق یک در یک و نیم متر، در یک سلول انفرادی در حال اعتصاب غذا بوده و ۱۸ روز دیگر هم بدون اعتصاب غذا در همان اتاق بدون هیچ تماس و ارتباطی نگه داشته شده است.گفته میشد مهمترین اتهام او نگارش نامه سرگشادهای خطاب به ایت الله علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی بود که در آن از انتقادناپذیری وی انتقاد کردهبود .همسر او مهدیه محمدی گرگانی، بعد از نخستین دیداری که با او در زندان داشت گفت، به دلیل فشار های بسیار زیاد، احمد در شرف خودکشی است. برای اولین بار در ۱۷مرداد ماه ۱۳۸۸ اجازه ملاقات به آنها داده شد. همسر زیدا آبادی از شرایط سخت فیزیکی و کم بود امکانات پزشکی خبر داد. احمد زیدآبادی در ابتدا در سلولی مانند قبر و بیسار کوچک برای مدت طولانی بازداشت بوده.بار بعد، در شهریور ۸۸ آنها توانستند یکدیگر را ملاقات کنند. احمدزیدآبادی به همسرش گفت که در طول بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. محمدی گرگانی در مصاحبه ای او گفت : بازجو به همسرش گفته : “ما دستور داریم تا کاری کنیم که تو نسبت به نامه انتقاد از رهبری اعلام برائت کنی، حتا اگر لازم باشد تمام کاغذهایی را که نوشته ای به خوردت بدهیم”.نهایتا زید ابادی در آبان ۸۸ به شش سال زندان محکوم شد. او همچنین از هر نوع فعالیت های اجتماعی و سیاسی محروم شد. این بدان معنی است که زیدآبادی در ایران ممکن است هرگز نتواند دوباره چیزی بنویسد. او همچنین پس از آزادی از زندان باید به تبعید در شهرستان گناباد در شمال شرقی ایران به مدت به پنج سال برود. او نخست در زندان اوین تهران در بازداشت بود ، اما در تاریخ بهمن ۸۸به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد .دادگاه تجدید نظر نیز در دی ماه ۱۳۸۸ محکومیت او را (شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد و محرومیت مادامالعمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی) تایید کرد. . وی بعد از گذراندن دو سال دو ماه زندان، هنوز از حق دسترسی به حقوق اولیه یک زندانی و استفاده از مرخصی محروم است . از او نقل شده که در این باره اینگونه اظهار نظر کرده است :”زندگی به اندازه ای زیباست که همه چیز را می توان قربانی آن کرد، مگر شرافت را، که عزیزتر و زیباتر از زندگی است و لایق آنکه زندگی را قربانی آن کرد.این اصل اساسی زندگی من است و هر کس لحظه ای در این باره تردید کند هرگز مرا نشناخته است. این اشاره ای به شرط اجازه مرخصی از زندان به شرط عدم دیدار با مهدی کروبی، میر حسین موسوی و عبدالله نوری است، که وی از قبول آن سر باز زد.احمد زیدآبادی در استان کرمان و در سال ۱۹۶۵ به دنیا آمد. همسر وی مهدیه محمدی گرگانی و دارای سه فرزند است. احمد زید در سال ۲۰۱۰ جایزه قلم طلایی آزادی مطبوعات را دریافت کرد.سابقه روزنامهنگاری او از سال ۱۳۶۸ در روزنامه اطلاعات شروع میشود. او با روزنامه همشهری و روزنامههای اصلاحطلب پس از دوم خرداد و در سالهای ۱۳۸۶-۱۳۸۷ با هفته نامه شهروند امروز همکاری داشت. به او لقب “شرف اهل قلم” را داده اند. همچنین، سردبیر روزنامه آزاد بود که در سال ۱۳۷۸ منتشر میشد. او عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران و عضو شورای سیاستگذاری سازمان ادوار تحکیم وحدت و دبیرکل این سازمان نیز هست. او در سال ۱۳۷۹ به جرم تبلیغ علیه نظام، تشویش اذهان عمومی و اقدام افسارگسیخته علیه نظام ۱۳ ماه در زندان به سر برد.احمد زیدآبادی، در سال ۱۳۹۰ توسط هیاتی متشکل از ۱۲ کارشناس بین المللی مستقل رسانه ای برنده جایزه آزادی مطبوعات جهانی سازمان یونسکو ۲۰۱۱ موسوم به “گیلرمو کانو” شد.
تحول سبز
روایت صفار هرندی از پیشگوییهای رحیممشایی
محمدحسین صفار هرندی مشاور فرمانده سپاه پاسداران بدون اشاره به نام اسفندیار رحیممشایی گفته که برخی پیشگوییهای وی درست از آب درآمده است. صفار هرندی روز دوشنبه (۱۰مرداد) در سایت «برهان» نوشته که رحیممشایی پیروزی محمد خاتمی در انتخابات را پیشگویی کرده بود.صفار هرندی البته نگفته که رحیممشایی در چه زمانی و چه مکانی این پیشگویی را کرده است.وزیر سابق ارشاد همچنین نوشته که رحیممشایی گفته بود رقیب احمدینژاد در انتخابات سال ۸۸ یک روحانی خواهد بود و احمدینژاد در دور دوم برنده خواهد شد که این پیشبینیها درست از آب در نیامد.وی نوشته که رحیممشایی زلزله شهر تهران را پیشبینی کرده بود و براساس آن محمود احمدینژاد حکم به تخلیه شهر تهران داد.صفار هرندی در بخش دیگری از یادداشت خود با انتقاد از عملکرد دولت احمدینژاد و نزدیکانش افزوده است: «اکنون فساد گریبان این دولت را به صورت خیلی ناهنجار گرفته است.»محافظهکاران حامی علی خامنهای میگویند اسفندیار رحیممشایی و برخی ازنزدیکان احمدینژاد با اجنه در ارتباط هستند و از طریف رمالی و جادوگری برنامههای خود را به پیش میبرند.سپاه پاسداران حدود دو ماه پیش عباس غفاری و علی یعقوبی دو تن از «جنگیرانی» که اعلام شد با تیم احمدینژاد در ارتباط بودهاند را بازداشت و از آنها بازجویی کرده است.
نوشته ای از رضا صالحی
نوشته ای از رضا صالحی
تابو شکنیهای جدید و حمله نیمه عریان احمدینژاد به خامنهای
«بعضیها خود را سقف حرکت جامعه و الگوی زندگی متعالی میدانند، دریافت و نگاه و سلیقه خودشان را به زندگی مطلق و دیگران را به جرم تفاوت با آنها یا عبور از آنها له میکنند، و آنقدر خود را مطلق کردهاند که فکر میکنند همه هفت میلیارد نفر جمعیت دنیا جهنمی هستند و فقط او بهشتی است، و این از نشانههای سقوط اوست، فکر میکند همه ارزشهای انسانی در چارچوب خواست و اراده آنها معنی و مفهوم پیدا میکند و لاغیر . . . انسان ها هرچقدر بزرگ باشند نمیتوانند سقف پرواز دیگران قرار گیرند! اگر هزاران تبلیغ خوب بشود اما مردم در جامعه ببینند که یک نفر آخر خودخواهی است و آن بالاها نشسته است، اثر حرف را از بین میبرد...»حرفهای احمدینژاد باز سر و صدا به پا کرده است. اگرچه مردم و رسانه ها به شنیدن صحبتهای بعضا حیرت انگیز از محمود احمدینژاد عادت کردهاند، این بار اما به نظر میرسد سخنان احمدینژاد مرزهای تازهای را درنوردیده باشند، آن هم به نحوی که لفافههای نه چندان ضخیمی هم که حرفهایش را در آن پیچیده است نتوانستهاند «ریسکه» بودن آنها را بپوشاند، تا جایی که روزنامه «روزگار» یکشنبه خبر اصلی صفحه اول خود را با تیتر «سخنان بی سابقه احمدینژاد» به این خبر تخصیص داده است. در سخنانی که دیروز (شنبه ۸ مرداد) در همایش «افق رسانه» ایراد کرد، احمدینژاد ابتدا برخی از سوژههای «تابو» از جمله «مراجع و علما» را هدف قرار داد. در مورد مراجع و علما، وی به توقعات بیش از حد و غیر واقع گرایانه آنان از صدا و سیما اشاره کرد و گفت: «هزاران انتظار وجود دارد! مجامع و شوراهای مختلف، شخصیتهای علمی فرهنگی مراجع و علما چیزهایی دریافت میکنند و انتظار دارند که دستگاه عظیم ملی لحظه به لحظه با آنها در تماس باشد، و اگر هم نشد قبل از اینکه تذکر بدهند در تریبون گفته میشود! در تریبون هم این جور نیست که بگویند عزیزم اینها را رعایت کنید، [بلکه] یک چیزی چسبانده میشود که دیگر نتوانند از جا بلند شوند!»اما این انتقادات صریح از «مراجع و علما» هم سقف تابوشکنی در صحبتهای دیروز احمدینژاد نبود، چرا که وی همچنین انتقاداتی را مطرح کرد که به نظر میرسد مستقیما شخص «رهبر»، یعنی سید علی خامنه ای را آماج قرار داده باشند. در بخشی از حرفهایش، وی پس از انتقاد از آنچه که وی «قالبها، خودخواهیها و قدرت طلبیهایی» خواند که جلوی آزادی اندیشهها در جامعه ایران را گرفته است و جامعه را از داشتن «انگیزه برای حرکت» و «بزرگ شدن» بازداشته، گفت:بعضی ها خود را سقف حرکت جامعه و الگوی زندگی متعالی میدانند، دریافت و نگاه و سلیقه خودشان را به زندگی مطلق و دیگران را به جرم تفاوت با آنها یا عبور از آنها له میکنند، و آنقدر خود را مطلق کرده اند که فکر میکنند همه هفت میلیارد نفر جمعیت دنیا جهنمی هستند و فقط او بهشتی است، و این از نشانه های سقوط اوست، فکر میکند همه ارزش های انسانی در چارچوب خواست و اراده آنها معنی و مفهوم پیدا میکند و لاغیر . . . انسان ها هرچقدر بزرگ باشند نمی توانند سقف پرواز دیگران قرار گیرند! اگر هزاران تبلیغ خوب بشود اما مردم در جامعه ببینند که یک نفر آخر خودخواهی است و آن بالاها نشسته است، اثر حرف را از بین میبرد.احمدینژاد سپس در ادامه حرفهایش با اشاره به سریال مختار نامه و داستان زندگی و مرگ حسین گفت:وی میگفت خلیفه پیامبرم و بین مردم جا میانداختند! این چقدر صحنه عجیبی است، دشمن پیامبر (ص) آمده جای پیامبر نشسته و یقه جانشین پیامبر را گرفته است و قطعه قطعه میکند، سپس میگوید چرا به حاکمیت خلیفه پیامبر تعرض کردی؟! همه مشروعیت را از رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم میگیرد، و جانشین رسول خدا میشود. چه کسانی هستند اینها؟!در هر حال حتی بدون در نظر گرفتن این سخنان و انتقادات نیمه عریان احمدینژاد از خامنه ای، آنچه در چند ماهه اخیر مشخص گردیده این است که بسیجی بی کس و کاری که خامنهای روزی به هر دلیل به خانهاش آورد و زیرچتر حمایت خود گرفت، امروز به برکت قوت و قوتی که از بیت پدرخواندهاش توشه کرده تبدیل به حریفی قدر در مقابل ناپدری خود شده است، حریفی که رفتنش احتمالا به سادگی آمدنش نخواهد بود.
صادق رحیمی
صادق رحیمی
اجرای حکم جعفر ابراهیمی، فعال صنفی معلمان
جعفر ابراهیمی ازندریانی، فعال مستقل صنفی معلمان جهت اجرای حکم شش ماه حبس تعزیری به زندان اوین منتقل شد.بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این معلم دبیرستانهای شهریار در تاریخ ۲۰ خرداد ۸۸ از سوی ماموران امنیتی دستگیر و مدت ۵ ماه را در بند ۲۰۹ زندان اوین سپری کرده بود. وی سپس با تودیع وثیقه از زندان آزاد و از سوی دادگاه انقلاب به شش ماه حبس تعزیری محکوم شده بود.این دانش آموخته کارشناسی ارشد رشته جامعهشناسی، صبح روز شنبه ۸ مرداد خود را جهت اجرای حکم به دادسرای مستقر در زندان معرفی نمود.
پارس دیلی نیوز
پارس دیلی نیوز
اشتراک در:
پستها (Atom)
سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنهای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )
سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنهای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحرانهای بیپایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانهای تبدیل کرد...
-
گزارش دریافتی زندانيان و بازداشتي هاي شيراز در استان فارس مختصري از وضعيت و فضاي امنيتي و ضد قوانين و موازين حقوق بشري كه در بازداشتگاه پلاك...
-
رضا رسايي را كشتند. او يكي از معترضان شجاعي بود كه پس از كشته شدن وحشيانه مهسا ژينا اميني براي اعتراض به خيابانها آمده بود. او در تاريخ ١٦...