۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

احضار یک دانشجوی هنرمند به وزارت اطلاعات

وحید اکبری شرقی دانشجوی رشته مهندسی صدا و فیلم سازی در کشور هندوستان پس از بازگشت به کشور توسط ماموران وزارت اطلاعات احضار شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران ماموران وزارت اطلاعات در ۱۵ فروردین ماه با مراجعه به منزل پدری این هنرمند که قصد بازداشت وی را نیز داشته‌اند پس از تفتیش منزل و توقیف کامپیو‌تر و دستگاه میکس صدا و... نامبرده را به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احصار کردند.

ماموران وزارت اطلاعات در مراجعه به منزل ایشان علت احضار این دانشجوی ایرانی را اجرای موسیقی زنده به همراه یک گروه موسیقی متعلق به کشور‌های متخاصم ذکر کردند.

وحید اکبری شرقی با نام هنری «liquid» تنها به فعالیت هنری در زمینه موسیقی و تحصیل در خارج از کشور اشتغال داشته است.
هرانا

آینده‌ی ایران، از آن ِ جنبش سبز است


بدون شک موجی که از تونس برخاست و به مصر رسید و تقریبا همه کشورهای خاورمیانه را متاثر ساخته و هم اکنون در کشورهای لیبی ، یمن ، بحرین ، اردن ، سوریه ،… ادامه دارد در حال رقم زدن جفرافیای سیاسی و عصر جدیدی در منطقه است ، عصری که می رود تا عنصر انسانی و شهروندی و مشارکت فعال مدنی و همگانی در اداره امور کشورها را جایگزین نظام های سیاسی استبدادی از گونه مطلقه و فردی ذیل عنوان جمهوری و ریاست جمهوری مادام العمر(یا سلطنتی) کند . این موج را می توان پس از رخداد فروپاشی شوروی و بلوک شرق در آخرین دهه قرن بیستم، مهمترین رخداد و تحول سیاسی جهان در قرن بیست و یکم دانست با این تفاوت که این بار طوفان تحول کشورهای عربی مسلمان را در برگرفته است و ظاهرا هیچ کشوری را در این میان بی نصیب نخواهد گذاشت. همانگونه که رخداد انقلاب ها قابل پیش بینی نیست و پس از رخداد هر انقلابی تحلیگران و مورخان و پژوهشگران با نگاهی پسینی در صدد توضیح چرایی انقلاب برمی آیند دراین مقال نیز تلاش من به عنوان یک ناظر بیرونی براین است تا با نگاهی پسینی به تفسیر و توضیح « چرایی موج دموکراسی خواهی » جاری در منطقه بپردازم و اینکه بسترها و زمینه های چنین رخدادی چگونه فراهم گشته است .

می دانیم که جرقه این رخداد در بیست و ششم آذرماه سال گذشته در تونس زده شد ، جوانی با آتش زدن خود، اخگری شد که هیزم آماده اشتعال جامعه استبداد زده تونس را به آتش کشید. نام جوانی که خود سوزی کرد "محمد البوعزیزی" بود. وی دارای مدرک دانشگاهی بود اما به علت بیکاری، در شهر “سیدی بوزید” دستفروشی می کرد.

با این همه پلیس رفع سد معبر دست از سرش بر نمی داشت و مانع ادامه کارش می شد. او که از بیکاری و رفتار پلیس به تنگ آمده بود به عنوان اعتراض، خود را آتش زد و با این کار وجدان دیگر هموطنانش را به جوش آورد . ابتدا شماری از همشهریانش در همبستگی با او بپا خواستند و تظاهرات اعتراضی راه انداختند و اعتراضات به شهرهای قفاقس، بنزرت، قصرین، شهر توریستی حمامات و دیگر شهرهای این کشور و سرانجام پایتخت کشیده شد و بن علی دیکتاتور حاکم را سرنگون کرد.

پس از آن بود که شعله به جان مصریان افتاد و زبانه اش مردم یمن ، لیبی ، بحرین ، اردن ، سوریه و… را فرا گرفت.

به نظر من اگر عنوان ” جوان تحصیلکرده بیکار” را در مورد ” محمد البوعزیزی” که جرقه این موج بود را کالبد شکافی کنیم به « چرایی موج دموکراسی خواهی » در منطقه پی خواهیم برد و درخواهیم یافت که ترکیبی از تغییرات جمعیتی ، افزایش سطح سواد و مسائل اقتصادی زمینه ساز این رخداد شده است .

جوانی جمعیت : در سایه عواملی چند، ازجمله ارتقای وضعیت بهداشتی در کشورهای منطقه درسه دهۀ گذشته، ترکیب جمعیتی غالب این کشورها برهم خورده است بگونه ای که هم اکنون نزدیک به دو سوم جمعیت اینها را افراد زیر سی سال تشکیل می دهند و شاخص جوانترین جمعیت های دنیا را بخود اختصاص داده اند و بر همین اساس ظهور نسلی پر انرژی و پویا را در این کشورها شاهدیم .

سواد : در سه ده اخیر ارتقای امکانات آموزشی و ارتباطی در کشورهای منطقه به افزایش سطح آگاهی های عمومی و دانش سیاسی و اجتماعی دامن زده و بر تعداد افراد تحصیلکرده دانشگاهی افزوده است .

در عین حال دسترسی آسان به اخبار و اطلاعات جهانی از طریق شبکه های ماهواره ای و اینترنت ، که در سایه فن آوری های نوین ارتباطی و انقلاب ارتباطات و انفجار اطلاعات فراهم شده است ، نسل جدید تحصیلکردگان را در سپهری جهانی قرار داده و ذهنیتی جهانی به آنها بخشیده است و در نتیجه تقاضاهای آنها نیز رنگی جهانی دارد در حالی که خود در محدودیت های محلی زندانی شده اند و ناگزیر در پی شکستن این زندان هستند .

بیکاری : ناکارآمدی مفرط حاکمانی که عنوان جمهور را یدک می کشند اما با مادام العمر کردن خود نظام های سیاسی این کشورها را به نوعی نظام سلطنتی و استبدادی مطلقه تحویل کرده اند به همراه فساد مالی و اداری در دهه های گذشته، بردامنه عقب ماندگی و مشکلات اقتصادی و معیشتی مردمان افزوده و معضل بیکاری را به اصلی ترین موضوع این کشورها، به ویژه برای نسل جوان تحصیلکرده، تبدیل کرده است بگونه ای که این نسل چشم انداز امیدوار بخشی را برای آینده خود نمی بیند و از این رو برای تغییر این وضعیت حاضر به انجام هر کاری است و همانگونه که در ادبیات اقتصادی و اجتماعی از افزایش تعداد بیکاران در هرجامعه به عنوان لشگر ذخیره شورش و آشوب نام می برند نرخ بیکاری بالا در این کشورها حکایت از وجود لشگر ذخیره ای می کند که آماده به میدان آمدن برای هر شورش و آشوبی است!

این شرایط و بستر، زمینه ساز ظهور نسلی شده است که زندگی راحت و شایسته می خواهد و « حکمرانی خوب » ، و چون اینها را در حاکمیت های فعلی نمی یابد در پی اصلاح و تغییر آنهاست . در اینجا می توان به سخنرانی تاریخی امام خمینی در ۱۲ بهمن ماه سال ۵۷ در توجیه براندازی رژیم پهلوی و انقلاب اشاره کرد و آن اینکه هر نسلی حق دارد در مورد تعیین سرنوشت خود و نظام سیاسی حاکم تصمیم بگیرد و آنچه در تونس و مصر اتفاق افتاد و جنبش های مردمی براه افتاده در یمن ، لیبی ، بحرین ، سوریه ،اردن و… درپی آن است ، و درکشورمان نیز در قالب جنبش سبز پس از کودتای انتخاباتی خرداد ۸۸ براه افتاده است ، تبلور فریاد نسلی است که می خواهد سرنوشتش را خودش تعیین کند و دیگر زیر بار زور و ارعاب و سرکوب نمی رود و از حاکمیت های استبدادی و غیرپاسخگو و فاسد خسته شده است.

غور در « چرایی موج دموکراسی خواهی » جاری در منطقه بخوبی بر پیروزی جنبش های مردمی گواهی می دهد چرا که دیگر نمی توان بر اندام و تن جوان باسواد عدالت خواه این جوامع رخت و جامه تنگ و کهنه نظام های استبدادی موجود را پوشاند و انتظار داشت اعتراض نکنند و بپا نخیزند .

دیر یا زود همه این نظام ها مجبور خواهند شد که این جامه تنگ و کهنه را درآورند و لباس نو و مناسب روز بپوشند و این لباس جز پایبندی تمام عیار به حاکمیت قانون و مردمسالاری و تأمین و تضمین حقوق شهروندی و جلب مشارکت همگانی در اداره امور و در یک کلام « حکمرانی خوب » نیست .

آینده منطقه خاورمیانه و شمال افریقا با مردمسالاری رقم خواهد خورد و هر کشور و نظامی که بتواند خود را با این تحول همراه کند برنده است وگرنه در قهر تحول خواهی تغییر خواهد کرد و این قاعده در مورد نظام جمهوری اسلامی ایران نیز عمل خواهد کرد .

مانور تبلیغاتی حاکمیت جمهوری اسلامی در همراهی با جنبش های مردمی کشورهای منطقه هم درخارج ، چون تبعیض آمیز و دوگانه است ( نادیده گرفتن جنبش مردمی سوریه ) ، و هم در داخل بدلیل بکار گیری زور و سرکوب در مقابله با معترضان به کودتای انتخاباتی نیز اثر گذار و چاره ساز نخواهد بود .

زندان خانگی رهبران جنبش مردمی سبز و وجود خیل دیگر زندانیان سیاسی خود تابلو و پرچمی رسوا برای بی اثری این تبلیغات و دروغ گویی و لافی زنی مقامات حاکم در مرعا و منظر داخلی و جهانی است بگونه ای که حتی اندک حامیان داخلی این حاکمان نیز رسوایی این مدعای همراهی را در می یابند ، و از این رو، آینده در ایران از آن جنبش سبز است و چه بهتر که حاکمیت موجود با دریافت این واقعیت، خود با موج دموکراسی خواهی همراه شود و با اعلام عفو عمومی و آشتی ملی و انجام همه پرسی و انتخابات آزاد، طرحی نو دراندازد و بقای نظام را تضمین کند.

در غیر این صورت جنبش سبز به رغم همه سختی ها راه خود را خواهد پیمود و تا دستیابی به مطالبات خود، از پای نخواهد نشست چرا که نسل حاضر، نسلی است که اراده کرده است تا سرنوشت خود را بسازد و این وعده و سنت الهی است که اگر نسلی اراده تغییر و تحول داشت خدا نیز همان را رقم خواهد زد.

حمید بقایی و پرونده هایی که همچنان مفتوح است ,سوابق سیاه معاون اجرایی کابینه کودتا

 و حالا حمید بقایی! مردی که احمدی نژاد را " کوروش زمانه " می داند و مولانا جلال الدین بلخی را " عارف ترک " و غیر ایرانی. شاید این روزها حال کسی خرابتر از دکتر حسن خجسته خامنه ای نباشد. خواهر زاده "آقا"، رئیس رادیو و معاونت صدا که بهتر از هر کسی از محتوای پرونده اخلاقی مسئول سایت رادیو تهران در سالهای نخستین دهه 80 خبر دارد و می داند که چطور شد که پرونده شکایت حراست سازمان صدا و سیما از وی در بایگانی دیوان عدالت اداری این روزها خاک می خورد.
دست پرورده مشایی
با تحویل سمت معاونت اجرایی دولت کودتا، شغلی دیگر به مرد چندین شغله دولت منتصب افزوده شد. باید هم بشود. احمدی نژاد کسی را ندارد که قد و قواره اداره مملکت را داشته باشد و بتواند در برابر او کرنش کند. که این مقوله در مقابل یکدیگر می ایستند. یا باید فرومایه باشی و پادررکاب دیکتاتور کوچک و یا اینکه جایی در مناصب و مناسک دولتی نداری اگر تنها ذره ای وجدانت نگران حق و حقیقت و مصلحت مملکت باشد.

انتخاب حمید بقایی هم از مسیر همیشگی انتخاب های احمدی نژاد رخ داده است. برگزیدن افرادی که در برابر او کرنش کنند. بقایی هم به عنوان کسی که جز فساد اخلاقی و ناتوانی مدیریتی و پرونده های قطور مالی، هنر دیگری ندارد، براساس همین سنت احمدی نژادی در دولت پست می گیرد و به لطف خواب های طلایی احمدی نژاد و عقبه او برای آينده کشور، به مسئولیت های مهم دولتی گماشته می شود.
بقایی از برکشیدگان اسفندیار رحیم مشایی است. مشایی، بقایی را در رادیو تهران کشف کرد. با این همه بقایی در رادیو به دلیل فساد اخلاقی و برقراری رابطه نامشروع با یکی از زیر دستانش توسط خجسته، خواهر زاده آیت الله خامنه ای، از کار بر کنار شد.
بنا به شهادت کارکنان رادیو تهران، بقایی در حالی زیر دست خودش را وادار روابط غیر اخلاقی می کند که او راضی به این کار نبوده است و برای راضی کردنش پای امام زمان را به میان می کشد و اینکه در خواب دیده است که امام زمان از او خواسته با این زن رابطه برقرار کند و از او صاحب اولاد شود!
یکی از کارکنان رادیو تهران در این باره گفته است: " این خانم را دیگر همه در رادیو تهران می شناختند، بس که به حراست برده و آورده بودندش. او در پاسخ به این سئوال که چطور راضی به اینکار شدی به ما می گفت: « امام زمان از بقایی خواسته که با من ازدواج کند و از من بچه دار گردد!»
این درحالی بود که بقایی در همان زمان متأهل و صاحب فرزند بود و بر سر این ماجرا اختلافات شدید خانوادگی با همسر خود پیدا کرده بود. این رسوایی اخلاقی چنان بالا می گیرد که پرونده بقایی با شکایت حراست صدا و سیمای جمهوری اسلامی به دیوان عدالت اداری فرستاده می شود و با پا درمیانی اسفندیار رحیم مشایی و صیغه شدن این خانم، ماجرا به پستوی بایگانی ها سپرده می شود و با شهردار شدن احمدی نژاد، بقایی به همراه مشایی به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران می رود.
رئیس موزه ملی ایران و حمید بقایی
پس از انتخابات دور نهم ریاست جمهوری و مدیر شدن مشایی در سازمان میراث فرهنگی، بقایی قائم مقام او در این سازمان شد و پس از کودتای انتخاباتی سال 1388 و رفتن مشایی به دولت کودتا با عنوان رئیس دفتر و سرپرست و ... بقایی به سمت رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور، و بطور همزمان رئیس سازمان مناطق آزاد کشور وعضو کارگروه ترانزیت وزارت راه و ترابری منصوب گردید. البته بقایی در حال حاضر مشاور رئیس دولت کودتا در امور آسیایی هم هست و در زمان انتصابش به این سمت با اظهار نظرهای آماتورش در خصوص کشتار ارامنه باعث عصبانیت ترکها و واکنش تند دولت ترکیه به ایران گردید.
هنوز چند صباحی از ریاست بقایی بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری نگذشته بود که بار دیگر نام او به همراه نام "آزاده اردکانی" رئیس فعلی موزه ایران بر سر زبانها افتاد. کسی که در قبال تدریسهای خصوصی به حمید بقایی و اسفندیار رحیم مشایی یک شبه ره صد ساله را پیمود و به ریاست موزه ملی ایران برگزیده شد.
آزاده اردکانی توسط "مهراندیش" مدیر سابق سایت میراث آریا در سال 1386 بعنوان مترجم زبان انگلیسی در این سایت مشغول بکار شد و به دلایل کاملا نامشخص! به ناگهان به دستور شخص حمید بقایی به عنوان مدیر سایت آریا انتخاب می گردد و جوابیه های سراسر توهین آمیز وی به رسانه های منتقد سیاستها و مدیریت حمید بقایی در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری هنوز هم زبانزد عام و خاص است.
آزاده اردکانی که متولد 1357 و فارغ التحصیل میکروب شناسی از دانشگاه آزاد است و با زبان انگلیسی هم تا حدودی آشنایی دارد، هم اکنون به عنوان مدیر نشریه داخلی سازمان میراث فرهنگی (پارسه) و مدیر نشریه آغاز و مدیریت خبرگزاری «بنا» در خدمت کودتاگران است و از مهمترین ویژگیهایش یکی هم اینکه مدتی معلم زبان انگلیسی حمید بقایی و اسفندیار رحیم مشایی بوده است.
او در سال 1388 تنها پس از 20 روز که به عنوان معاونت موزه ملی ایران منصوب شد طی حکمی از سوی بقایی به عنوان رئیس موزه ملی ایران معرفی شد که اعتراض شدید اهالی دوستدار فرهنگ و هنر ایران را به همراه داشت. البته آزاده اردکانی همان واسطه ملاقات هدیه تهرانی با رحیم مشایی برای گرفتن وام 200 میلیون تومانی نیز بوده است.
آزاده اردکانی با داشتن لیسانس میکرب شناسی ازدانشگاه آزاد در حالی به دستور مستقیم حمید بقایی بر صندلی ریاست موزه ملی ایران تکیه زد که این موزه حدود 550هزار شيء باستاني دارد که حدود 110 هزار اثر آن ثبت شده و شناسنامه دارند، 150 هزار آثار توقیفی هستند که شناسنامه دارند ولی ثبت نشدند و 200‌هزار شیء نه ثبت شده‌اند و نه شناسنامه دارند و بسیاری از کارشناسان میراث فرهنگی نسبت به سرنوشت این آثار به شدت نگرانند.
میراث مدیریتی
حميد بقايي در حالی با داشتن مدرك «آي تي» در دولت نهم قائم مقام سازمان میراث فرهنگی شد كه سیاستها و مدیریتش به كرات مورد اعتراض خبرنگاران رسانه ها قرار گرفته بود. بايكوت خبري و جلوگيري از مصاحبه كارشناسان و مسئولان سازمان میراث فرهنگی با رسانه از جدي ترين چالش هاي حميد بقايي با رسانه هاي چپ و راست بود.
اخراج گسترده متخصصان و کارشناسان حوزه میراث فرهنگی، تخریب سقف آرامگاه کوروش به بهانه مرمت آن، تخریب سنگفرشهای مسجد وکیل شیراز به بهانه مرمت آن، ماجرای سی و سه پل اصفهان و تونل مترو، آبگیری سد سیوند، عبور مترو از ميدان "نقش جهان اصفهان" و حفر تونل آن زير چهارباغ عباسي، ماجرای تخریب کتیبه هخامنشی در جزیره خارک، تخریب خانه شیخ بهایی در اصفهان، تخریب سازه های آبی شوشتر، بی سرانجامی دهها هزار لوح گلین هخامنشی که همچنان در آمریکا بلاتکلیف مانده اند، نابودی آب انبار سپهداری اراک، سرقت کتیبه تاریخی عهد قاجار در حمام پاگرد چهارمحال و بختیاری، تخریب کاخ شهرستانک، تخریب مدرسه تاریخی گلشن نیشابور، تخریب تپه های باستانی مراونه اهواز، تخریب مدرسه مروی و واگذاری آن، ناتمام ماندن پروژه مرمت مدرسه دارالفنون، تخریب ارگ بهارستان، تخریب مقبره 580 ساله شهشهان، تخریب کتیبه تاریخی چشمه علی، احداث پل بر سازه های آبی شوشتر، تخریب خانه آیت الله بهبهانی از رهبران مشروطه،تخریب کامل خانه مدرس، تخریب کتیبه های نقش رستم ، آسفالت کانال آبی تخت جمشید و شهر استخر، تخریب پل خواجوی اصفهان درحین مرمت، ریزش پل تاریخی گرگر از مجموعه سازه های آبی شوشتر، تخریب منزل کمال الملک، فرو ریختن ساباط حاجی وند در حین مرمت، تخریب شهر تاریخی " ازم " اهواز، مرگ سروهای چهارصد ساله فین کاشان، تخریب محوطه باستانی اشکانیان در اهواز، تخریب بقایای کاخ داریوش در برازجان، تخریب سنگ جان پناه پلکان شمالی کاخ شورای تخت جمشید و ... تنها بخش کوچکی از کارنامه کاری حمید بقایی و مرادش اسفندیار رحیم مشایی در عرصه میراث فرهنگی کشور است.
بقایی از مشایی در امور مدیریتی ضعیف تر و ناکارآمدتر است و در مسائل مربوط به فساد اخلاقی از استاد خودش به مراتب جلوتر و در سوء استفاده های مالی هم همین بس که خریدار 2.5 میلیارد دلاری خودروی احمدی نژاد، فردی است که با مساعدت و پشتکار حمید بقایی، پوشش خطوط هواپیمایی آتا را به دست آورده است و در این راه رشوه های سنگینی به بقایی پرداخته است. این فرد هم اکنون با بدهی 1200 میلیارد تومانی به شبکه بانکی یکی از اصلی ترین سرشاخه های فساد مالی در بدنه حاکمیت در ایران است.


وعده های کذب دادستانی تهران پیرامون مرخصی ارسلان ابدی، دانشجوی زندانی

به گزارش منابع خبری، با گذشت ۵۰۰ روز از زندانی شدن ارسلان ابدی دانشجوی ٢۶ ساله زندانی دانشگاه بین المللی قزوین، که در حال گذراندن ۶ سال حبس خود می باشد، وی همچنین بدون مرخصی در بند ٣۵۰ اوین در زندان به سر می برد.  به گزارش رسیده  چند ماهی است که دادستانی تهران بطور مداوم وعدۀ اعطای مرخصی و آزادی وی را می دهد، ولی هر دفعه خانواده وی با مراجعه به زندان برای آزادی ارسلان، با کذب بودن ادعای دادستانی تهران مواجه می شوند." گفتنی است مادر ارسلان ابدی هنوز به خاطر قول های شخص جعفری دولت آبادی دادستان تهران حاضر به مصاحبه با هیچ خبرنگار و شبکه و سایت خبری درباره وضعیت فرزند خود نیست ، این در صورتی است که جعفری دولت آبادی حتی قول ازادی کامل ارسلان ابدی را برای عید نوروز داده بود ولی خانواده وی هر روز با وعده های کذب دادستانی تهران مواجه می شود و هنوز خبری از مرخصی این دانشجو نمی باشد. ارسلان ابدی که از بازداشت شدگان حوادث روز عاشورا ست در ابتدا توسط دادگاه بدوی در شعبه‌ ۱۵ دادگاه انقلاب، به ۹ سال و نیم حبس محکوم شده و پس از درخواست تجدیدنظر خواهی، این حکم توسط شعبه ۵۴ دادگاه انقلاب به ۶ سال حبس تعزیری تقلیل یافت. کیفرخواست ارسلان ابدی ابتدا "محاربه" و "فساد فی‌ الارض" عنوان شده بود که پس از چندی با توجه به فشار افکار عمومی و برخی از مسئولین، این کیفرخواست تغییر کرد.

همسر حشمت الله طبرزدی: هر چه از سختی هایی که بر من و فرزندانم وارد شده بگویم کم گفته ام

حشمت الله طبرزدی ۵٣ ساله، روزنامه نگار و دبیرکل جبهه دمکراتیک ایران، نخست در مهرماه سال گذشته به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام، اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرائم علیه امنیت کشور، توهین به رهبر جمهوری اسلامی، توهین به ریاست جمهوری و اخلال در نظم عمومی" به نه سال زندان و ٧۴ ضربه شلاق محکوم شد. در دادگاه تجدیدنظر این حکم به هشت سال زندان کاهش یافت.  همسر حشمت الله طبرزدی در این خصوص می گوید: "آقای طبرزدی ده ، یازده سال در زندان بودند و دوباره یکسال و نیم است که در زندان هستند و حکم جدید برایشان زده اند، برای چه؟ فقط برای ابراز عقیده و دلسوزی برای کشور و مردم ایران، فقط برای فراهم آوردن آزادی برای هموطنان خود. اگر می گویند که آقای طبرزدی و امثال او اشتباه می کنند و حرفهایشان بر حق نیست چرا با آنها گفتگو نمی کنند؟ چرا به جای آوردن آنها به پای میز بحث و گفتگو، آنها را به سلولهای انفرادی می اندازند و حکمهای طویل المدت برایشان صادر می کنند؟ بخدا با سرکوب و فشار بر این منتقدان شرایط بدتر خواهد شد و نتیجه ای بدست نخواهند آورد زیرا امثال آقای طبرزدی به گفته های خود ایمان و اعتقاد دارند و تا برقراری آزادی کوتاه نخواهند آمد." گفتنی است، حشمت الله طبرزدی طی نامه از زندان با اشاره به شرایط سخت و بحران زده کشور نوشته است: " به نظر می رسد راه روشن جنبش اجتماعی و دموکراسی خواهی اخیر که به جنبش سبز شناخته می شود، راه نجات ملی باشد. راهی جز جنبش سبز در پیش روی ما نیست و این را نیز از بین خواسته های همه مردم و مخالفین می گذرد. از پیشرفت های ارزشمند جنبش دموکراسی خواهی این است که حتی اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات شروط حداقلی تعیین کرده و به حاکمیت اعلان کرده اند که بیش از این حاضر نیستند به صورت فله ای در انتخابات غیر دموکراتیک شرکت کرده و تنور حاکمیت استبدادی را داغ نمایند. راه دشوار و دراز دموکراسی خواهی را با "شکیبایی، خردمندی و اتحاد" خواهیم پیمود ."متن کامل گفتگوی "جرس" با همسر حشمت الله طبرزدی در پی می آید: خانم طبرزدی لطفا از آخرین ملاقاتی که با همسرتان داشتید برایمان بگویید. ما پنج شنبه هفته گذشته با ایشان ملاقات داشتیم که ملاقات کابینی بود و همین ملاقات کابینی هم در شرایط بسیار بدی انجام شد. صدا از گوشی تلفن نمی رفت و پشت دو تا شیشه و میله به مدت یک ربع فقط چهره هم را می دیدیم و هماهنگی و امکانات برای حتی ملاقات های کابینی هم بسیار نامناسب است. حتی مادرشان را که مریض حالند آورده بودیم تا پسرش را ببیند اینقدر دسترسی به امکانات بد بود که حتی آب نبود به این مادر مریض بدهیم. شما چه مدت است که ملاقات حضوری و تلفن ندارید؟ ما بیشتر از سه ماه است که ملاقات حضوری و تلفن نداریم. علاوه براین جابجایی مداوم آقای طبرزدی (در این یکسال و چند ماهی که ایشان در زندان است زندانشان را عوض کرده اند و الان در زندان رجایی شهر کرج است که برای خانواده خیلی سخت شده و در زندان کرج هم مدام جابجایش می کنند) علاوه بر آن نبود امکانات در زندان هم باعث ناراحتی زیاد ایشان و خانواده شده است. حتی خود آقای طبرزدی گفتند برای مرخصی عید هم دوندگی نکنید چون بی نتیجه است. اینها حتی تماس تلفنی که کمترین حقوق یک زندانی است را قطع کرده اند و با این شرایطی که در زندانها حاکم است مرخصی نمی دهند. درست هم می گفتند چون ما فکر می کردیم به ایشان مرخصی عید بدهند اما حتی نگذاشتند ایشان در ایام عید با خانواده و مادر مریض حالشان تماس تلفنی داشته باشند چه برسد به مرخصی.. اخیرا اعلام شده که برخی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر در اعتراض به احضارها، بازداشتها، تهدیدات و فشارهای وارد بر خانواده ها، تا زمان تغییر رفتار کارگزاران امنیتی و قضایی دست به اعتصاب غذا خواهند زد که امضای آقای طبرزدی هم در پای این بیانیه به چشم می خورد شما خبری از این موضوع دارید؟ همه زندانیان به شرایط دشوار و سخت زندان از جمله نحوه ملاقات ها، قطعی تلفن و نبود امکانات بهداشتی اعتراض دارند. البته من دقیقا از اعتصاب غذا اطلاع ندارم چون ملاقات ما پنج شنبه بوده و شاید آقای طبرزدی برای اینکه ما ناراحت نشویم چیزی به ما نگفتند. من همیشه نگران وضعیت آقای طبرزدی هستم و از ایشان خواسته ام که اعتصاب نکنند زیرا اینقدر انواع فشارها بر روی زندانیان است که حالا از جانشان هم بخواهند مایه بگذارند تاثیری ندارد و اعتصاب غذا باعث بدتر شدن وضعیت جسمانی آنها می شود و در زندان هم که رسیدگی نمی کنند. وضعیت روحی و جسمی ایشان چطور است؟ در هر ملاقاتی همیشه ما از ایشان روحیه می گیریم و روحیه اشان عالی است اما خوب از این وضعیت و شرایطی که در زندان بر او و زندانیان دیگر تحمیل می شود بسیار عصبانی هستند چرا که از ابتدایی ترین حقوق یک زندانی "محروم" هستند. خانم طبرزدی در پی تائید حکم سنگین هشت سال زندان آقای طبرزدی در دادگاه تجدیدنظر، سازمان عفو بین‌الملل با انتشار مطلبی خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط ایشان شده و به مقامات جمهوری اسلامی به عنوان عضوی از میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی یادآوری کرده که دولت موظف به حمایت از حقوق مربوط به آزادی بیان و تشکل می‌باشد. شما بعنوان همسر ایشان این اقدامات را تا چه حد در بهتر شدن شرایط همسرتان موثر می دانید؟ قطعا این نامه ها و اقدامات بی تاثیر نیست. خوب آقای طبرزدی بخاطر هدف و اعتقادی که دارند تمام شرایط سخت زندان را تحمل می کنند و بعبارتی در راه ایمان و اعتقادش از خود و خانواده اش گذشته و ایثار کرده است. آقای طبرزدی به گفته های خود ایمان کامل دارد و می داند که اعتقاداتش برحق است و به همین دلیل آزادی خود و آسایش خانواده خود را در راه فراهم آوردن شرایط بهتر و آزادی برای هموطنان خود فدا کرده است. اما متاسفانه علی رغم این نامه ها این آقایان هرکاری که خودشان می خواهند انجام می دهند. اما خوب نباید از این نکته غافل بود که این اقدامات حقوق بشری شاید در کوتاه مدت موثر واقع نشود اما در درازمدت "تاثیر" گذار است. در چند ماه اخیر علاوه بر شرایط نامناسب زندانیان سیاسی خانواده های آنها هم برای پیگیری عزیزان خود مشکلات زیادی را متحمل شدند و همواره با درهای بسته و عدم پاسخ مسئولین مواجه شده اند بویژه در چند ماه اخیر فشارهای زیادی بر خانواده ها وارد شده و تهدید شده اند که در خصوص شرایط نامناسب زندانیان سیاسی مصاحبه و اطلاع رسانی نکنند. لطفا از سختی هایی که بر شما و فرزندانتان در این مدت وارد شده، صحبت کنید؟ هر چه از سختی هایی که بر من و فرزندانم در این مدت وارد شده بگویم کم گفته ام واصلا قابل تصور نیست. شما تصور کنید من شش فرزند دارم همیشه سعی کرده ام که این شرایط دشوار تاثیری در مسیر درس و دانشگاه و آینده آنها نداشته باشد اما علی رغم تمام تلاش ها آنها این فشارها و دلتنگی ها را داشته اند. شما می دانید که آقای طبرزدی ده - یازده سال در زندان بودند و دوباره یکسال و نیم است که در زندان هستند و حکم جدید برایشان زدند، برای چه؟ فقط برای ابراز عقیده و دلسوزی برای کشور و مردم ایران، فقط برای فراهم آوردن آزادی برای هموطنان خود. اما متاسفانه در تمام این سالها نه تنها آقای طبرزدی در فشار بودند بلکه من و فرزندانم هم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردیم. حتی مادر آقای طبرزدی که مادر دو شهید هستند و سه نوه یتیم خود را با مشکلات فراوان و بردباری بزرگ کردند حالا باید برای دیدن فرزند خود از گلپایگان بیاید و با مشکلات جسمانی که دارد این سختی ها را تحمل کند تا فرزند خود را از پشت میله های زندان ببیند. خوب آن موقع در زمان شاه و فشارهای ساواک آنجور مبارزه کردند و حالا در جمهوری اسلامی هم باید اینگونه رفتارها را تحمل کند. چرا؟


در پایان صحبتی دارید؟ من برای اولین بار است که مصاحبه می کنم و در طی این سالها همیشه سعی کردم در حاشیه سختی ها را تحمل کنم. اما فقط این را می خواهم بگویم که زندانیان سیاسی دارند حکم خود را می گذارنند اگر فرض هم بگیریم که گناه کرده اند که نکرده اند، حقوقی دارند که باید رعایت شود. چرا از حقوق ابتدایی خود در زندان محروم هستند و در بدترین شرایط نگهداری می شوند؟ خانواده های آنها چه گناهی مرتکب شده اند که این همه سختی را باید تحمل کنند؟ اگر می گویند که آقای طبرزدی و امثال او اشتباه می کنند و حرفهایشان بر حق نیست چرا با آنها گفتگو نمی کنند؟ چرا به جای آوردن آنها به پای میز بحث و گفتگو، آنها را به سلولهای انفرادی می اندازند و حکمهای طویل المدت برایشان صادر می کنند؟ بخدا با سرکوب و فشار بر این منتقدان شرایط بدتر خواهد شد و نتیجه ای بدست نخواهند آورد زیرا امثال آقای طبرزدی به گفته های خود ایمان و اعتقاد دارند و تا برقراری آزادی کوتاه نخواهند آمد.

دادستان كل كشورعلت بازداشت شعله سعدي را اعلام کرد

جرس: به گفته دادستان کل کشور، علت اجرای حکم بازداشت قاسم شعله سعدی به دلایل عدم حاضر شدن وی بوده است.
به گزارش مهر، دادستان کل کشور علت بازداشت قاسم شعله سعدی را به علت صدور حکم محکومیت قطعی قبلی وی اعلام کرد.
حجت الاسلام غلامحسین محسنی اژ ه ای با تائید خبر دستگیری قاسم شعله سعدی افزود: آقای شعله سعدی محکومیت قبلی داشت و با توجه به صدور قرار بازداشت و عدم مراجعه وی حکم صادره اجرا شده است.
وی ادامه داد: اجرای حکم بازداشت شعله سعدی به دلایل عدم حاضر شدن بوده است.

اعتراض کانون وکلای دادگستری منطقه فارس به ضرب و شتم باقر فرهادی قائم مقام ستاد موسوی در فارس

                                                باسمه تعالی

فرماندهی محترم نیروی انتظامی فارس
با سلام
محترما طبق تحقیقات به عمل آمده از خانواده آقای باقر فرهادی وکیل محترم پایه یک دادگستری و عضو این کانون به استحضار می‏رساند، در تاریخ ۲۴ اسفندماه ۸۹ آقای باقر فرهادی و خانواده ایشان در قسمتی از پارکینگ تخت جمشید به صرف شام مشغول بودند که از سوی تعداید از افراد نیروی انتظامی تحت فرماندهی جناب سرهنگ تقی پور فرمانده منطقه نظامی مرودشت باقر فرهادی مورد حمله و ضرب و شتم و سپس بدون مجوز مقام قضائی بازداشت غیرقانونی شده، به نحوی که ابتدا به بازداشتگاه تخت جمشید و پس از ضرب و شتم مجدد به بازداشتگاه پلیس آگاهی مرودشت انتقال یافته که در آنجا نیز به دستور آقای بخشی نژاد مسوول پلیس آگاهی مورد ضرب و شتم واقع شده به حدی که آقای باقر فرهادی وکیل پایه یک دادگستری دچار مشکل تنفسی و فشار خون و مورد ایذاء و اذیت‏های روحی و روانی از سوی ماموران شده که با اصرار سایر بازداشت شدگان که بیش از ۲۰ نفر بوده توسط اورژانس به بیمارستان مرودشت منتقل و به دلیل وضعیت بد جسمی، روحی و روانی به بخش (CCU) تحت الحفظ نیروی انتظامی انتقال می‏یابد.
این کانون به لحاظ وظیفه دفاع از حقوق صنفی و حرفه‏ای وکلای دادگستری در اجرای ماده یک و دو و ۱۰ قانون مسوولیت مدنی و حقوق شهروندی و اصول ۲۳ و ۳۲ و ۳۴ و ۳۶ قانون اساسی و مواد کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی که در اجرای ماده ۹ ق.م حکم قانون داخلی را در اجرای آن برای همه مسوولان لازم الاتباع می‏باشد و ماده ۵۷۲ قانون مجازات اسلامی مراتب جهت بررسی و مد نظر ارسال می‏گردد تا دستور فرمایید اولا علت حمله به خانواده مشارالیه و ضرب و شتم غیرقانونی ثانیا بازداشت غیرقانونی بدون مجوز مقام قضائی و تفهیم اتهام بعد از ۲۴ ساعت خسارت‏های روحی و معنوی که به وی در اثر بازداشت و ضرب و شتم در مقابل خانواده به وی وارد شده که مدارک پزشکی دکتر معالج دلالت بر صدمه به ناحیه قلب، شکستگی پای راست، شکستگی پای چپ، کبودی در ناحیه ران راست و چپ، کبودی شکستگی دنده سمت چپ و خون مردگی و کبودی و پارگی لب ضمیمه نامه است.
اقدام عاجل و قانونی معمول و نتیجه را به این کانون اعلام فرمایید و این کانون شکایت خود را از ماموران فوق الاشعار در دادسرای محترم نظامی تقدیم خواهد نمود، قبلا از هماری‏های شما در اجرای قانون و استقرار نظم و امنیت و دفاع از حقوق شهروندی کمال تشکر و قدردانی دارد.

                                                            کانون وکلای دادگستری منطقه فارس

تلاش نیروهای امنیتی برای بازداشت درسا سبحانی، شهروند بهایی


صبح روز شنبه بیستم فروردین ماه، ماموران امنیتی به منزل "درسا سبحانی" شهروند بهایی ساکن ساری جهت بازداشت وی مراجعه کردند. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ماموران امنیتی در حالی به خانهٔ پدری درسا سبحانی مراجعه کردند که خواهر نامبرده در وروردی منزل در حال صحبت با همکلاسی‌اش بوده و پوشش مناسبی برای مواجهه با ماموران نداشته اما ماموران بدون آنکه اجازهٔ پوشیدن لباس مناسب به وی بدهند، به زور وارد منزل شدند. آن ها علاوه بر این عمل، در‌‌ همان حین از نامبرده فیلمبرداری می‌کنند. ماموران سپس حکم بازداشت درسا سبحانی را به خانواده‌اش ابلاغ می‌کنند و با آنکه نامبرده در مسافرت بوده در ‌‌نهایت بی‌احترامی به تفتیش منزل پرداخته که پس از ضبط لپ تاب، کیس کامپیو‌تر و تعدادی سی دی محل را ترک می‌کنند. لازم به یادآوری ست که این شهروند بهایی محروم از تحصیل در اسفندماه سال ۸۸ و در پی یورش‌های سازمان یافته اطلاعات سپاه به فعالان حقوق بشر و اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران بازداشت شده بود. وی که حدود ۲۵ روز را در سلول‌های انفرادی زندان اوین به سر برد و با تبدیل قرار موقت بازداشت به وثیقه آزاد شده بود؛ بعد‌ها از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.

سازمان عفو بین الملل در باره تعقیب و سرکوب اعضای خانوادۀ فعالان سیاسی در ایران

بستگان و خویشاوندان فعالان سیاسی در ایران اغلب طعمۀ حمله های ماموران دولتی جمهوری اسلامی قرار می گیرند. اقدامات دولت ایران شامل مرعوب کردن، تهدید کردن، بازداشت کوتاه مدت، بدرفتاری و بازداشت طولانی مدت می شود. در بعضی موارد حدس زده می شود که افراد به قتل رسیده رابطۀ خویشاوندی با نیروهای مخالف دولت داشته اند. به نظر می رسد دولت ایران با این اقدامات هدف های مختلفی را دنبال می کند. از یک سو با ترساندن بستگان افراد تعقیب شده، بازداشت شده و کشته شده توسط دولت می خواهند مانع آن شوند که آنها در ملاء عام سرنوشت اعضای خانواده خود را افشا کنند، از طرف دیگر این هدف دنبال می شود که فعالان سیاسی به دلیل فشار و تهدید وارد شده به خویشان خود مجبور به کنار گذاشتن فعالیت های سیاسی خود شده و حاضر به "اعتراف" و همکاری با دولت شوند. به ویژه اغلب، خویشاوندان اقلیت های مذهبی و اتنیکی (ملی، قومی) طعمۀ اقدامات دولت ایران قرار می گیرند. همچنین خویشاوندان مدافعین حقوق زنان، اعضای اتحادیه کارگری، فعالان سیاسی دانشجوئی و منتقدانی که خارج از کشور زندگی میکنند هدف این ارعاب و تهدید می باشند. متن زیر ترجمه گزارش مفصل و مستند سازمان عفو بین الملل در باره تحت تعقیب بودن به دلیل خویشاوندی و رابطه فامیلی با فعالان سیاسی می باشد. آندسته از پناهجویان ایرانی که دلیل پناهندگی آنها وابستگی خانوادگی با یک فعال سیاسی می باشد، می توانند متن آلمانی این گزارش را به وکیل خود ارائه دهند تا وکیل بتواند به استناد آن، دفاعیه اش را مؤثرتر تنظیم نماید. در بررسی درخواست پناهندگی ایرانیان متقاضی پناهندگی در آلمان بعضا دیده می شود که اداره فدرال در امور مهاجرت و پناهندگی ((Bundesamt für Migration und Flüchtlinge (BAMF) یا دادگاه های اداری و دادگاه های عالی اداری، درخواست  پناهندگی متقاضی پناهندگی را به دلیل تعلق خانوادگی با یک فعال سیاسی که در زندان بسر می برد را رد می نمایند. آنها بر "ایندیویدئول- individuell" بودن دلایل پناهندگی اشاره کرده و تاکید می کنند هر فردی باید دلایل خودش را برای پناهندگی داشته باشد. آنها اینکه فردی بخاطر برادر، خواهر، پدر، برادر یا دیگر اعضای خانواده اش تحت تعقیب باشد را در شرایط بسیار نادر می پذیرند. (تحت تعقیب بودن بدلیل وابستگی خانوادگی یا تعلق گروهی= Sippenhaft). اما در واقعیت روزمره ایران این تنها چهره های سرشناس و شناخته شده نیستند که افراد فامیل آنها، که شاید هم هیچ نوع فعالیت سیاسی ندارند، تحت تعقیب و آزار و اذیت قرار دارند، بلکه خانواده های بسیاری از دستگیر شدگان و زندانیان سیاسی گمنام نیز پیوسته از سوی ارگان های مختلف در جمهوری اسلامی زیر فشار قرار داشته و تحت تعقیب قرار می گیرند. در بسیاری موارد اعضاء خانواده فعالان سیاسی با هدف زیر فشار قرار دادن زندانی برای اعتراف و همکاری دستگیر می شوند. در موارد دیگر دستگیری افراد خانواده با این هدف است که فعالان سیاسی دست از مبارزه کشیده و اگر فرار کرده اند ناچار شوند برای نجات جان افراد فامیل خود، خود را به مقامات امنیتی رژیم معرفی نمایند. سایت انتگراسیون تعقیب و سرکوب اعضای خانوادۀ فعالان سیاسی بستگان و خویشاوندان فعالان سیاسی در ایران اغلب طعمۀ حمله های ماموران دولتی ایران قرار می گیرند. اقدامات دولت ایران شامل مرعوب کردن، تهدید کردن، بازداشت کوتاه مدت، بدرفتاری و بازداشت طولانی مدت می شود. در بعضی موارد حدس زده می شود که افراد به قتل رسیده رابطۀ خویشاوندی با نیروهای مخالف دولت داشته اند. به نظر می رسد دولت ایران با این اقدامات هدف های مختلفی را دنبال می کند. از یک سو با ترساندن بستگان افراد تعقیب شده، بازداشت شده و کشته شده توسط دولت می خواهند مانع آن شوند که آنها در ملاء عام سرنوشت اعضای خانواده خود را افشا کنند، از طرف دیگر این هدف دنبال می شود که فعالان سیاسی به دلیل فشار و تهدید وارد شده به خویشان خود مجبور به کنار گذاشتن فعالیت های سیاسی خود شده و حاضر به "اعتراف" و همکاری با دولت شوند. به ویژه اغلب، خویشاوندان اقلیت های مذهبی و اتنیکی (ملی، قومی) طعمۀ اقدامات دولت ایران قرار می گیرند. همچنین خویشاوندان مدافعین حقوق زنان، اعضای اتحادیه کارگری، فعالان سیاسی دانشجوئی و منتقدانی که خارج از کشور زندگی میکنند هدف این ارعاب و تهدید می باشند. بعد از سرکوب نیروهای معترض و دگرندایشان مخالف دولت در انتخابات ریاست جمهوری مربوط به سال 2009 گزارشهای مربوط به تعقیب و سرکوب خویشان نیروهای مخالف دولت به صورت چشمگیری افزایش پیدا کرده است.  تعقیب و بدرفتاری با بستگان افراد بازداشت شده ای که در جست وجوی محل نگهداری یا در تلاش برای ملاقات آنها هستند.

ده ها سال است که فعالان سیاسی در ایران طعمۀ بازداشت های خودسرانه قرار می گیرند. آنها اغلب بدون اتهام و تماس با دنیای خارج در زندان می مانند و خانوادۀ آنها از محل بازداشت بستگان خود بی اطلاع می مانند. در بعضی موارد که اعضای خانوادۀ آنها جویای محل یا دلایل بازداشت می شوند مورد ضرب و شتم ماموران قرار می گیرند. در خیلی از موارد پیش آمده ای که برای سازمان عفو بین الملل مشخص است، خانوادۀ افراده بازداشت شده که تلاش می کنند بستگان خود را در زندان ملاقات کنند خود بازداشت شده اند.

در 21 سپتامبرسال 2006 مصطفی عیوض پور 25 ساله، مرتضی عیوض پور 16 ساله و محمد عیوض پور 14 ساله توسط ماموران نیروی اطلاعات در خانۀ شخصی خود دست گیر شدند. هر سه برادر متعلق به اقلیت آذربایجانی های ایران هستند. حدس زده می شود که آنها در ارتباط با بایکوت و تحریم رفتن به مدرسه و برنامه ریزی یک تظاهرات برای دفاع از حقوق آذربایجانی ها برای داشتن درس به زبان مادری خود در همان روز بازداشت شدند. وقتی که پدر آنها دلایل دستگیری را جویا شد، ماموران نیروی اطلاعات او را مورد ضرب و شتم قرار دادند. مرتضی عیوض پور در تاریخ 9 اکتبر و برادرانش در تاریخ 12 اکتبر 2006 آزاد شدند.

در تاریخ 8 اکتبر 2007 دانشجوی کورد و فعال حقوق زنان روناک صفارزاده توسط ماموران نیروی اطلاعات یک روز بعد از اینکه او برای کمپین "تساوی حقوق زنان و مردان" امضاء جمع آوری کرده بود دستگیر شد. هدف این مبارزه به پایان رساندن تبعیض های موجود در قوانین بر علیه زنان در ایران است. بر اساس گفته های "کمپین تساوی حقوق زنان و مردان " مادر روناک صفارزاده توسط ماموران نیروی های محلی قوه قضائیه مورد ضرب و شتم قرار گرفته است، وقتی که او جویای محل نگهداری دخترش شده بود. در تاریخ آوریل 2009 روناک صفارزاده به دلیل عضویت در حزب حیات کردستان(پژاک)، یک حزب مسلحه مخالف دولت، همچنین به دلیل "تبلیغ برعلیه دولت" به شش سال زندان محکوم شد. بر اساس گفته های وکیل روناک صفارزاده فعالیت های او تنها محدود به همکاری با کمپین "مبارزه برای تساوی حقوق زنان و مردان" ، وابسته به یکی از ان جی او ها (انجمن های غیر دولتی) بوده است. رابطۀ او با حزب پژاک تنها در حد کار تحقیقی او مربوط به مشارکت و فعالیت زنان در این حزب بوده است.

فرهاد حاجی میرزائی، یک فعال حقوق بشر در تاریخ 30 دسامبر 2007 توسط ماموران نیروی امنیتی کشور دستگیر شد. احتمالا در طول مدت دستگیری و بازداشت، او مورد شکنجه ی روحی و جسمی قرار گرفته است. پدر او محی الدین حاجی میرزائی باید که سه بار توسط نیروهای وزرات اطلاعات به دلیل تلاش برای ملاقات پسرش برای مدت کوتاهی بازداشت شده باشد. همچنین در تاریخ 4 مارس 2008 مادر و خواهر او هم بازجویی شده اند. ماموران وزارت اطلاعات به خانواده ی فرهاد حاجی میرزائی هشدار دادند که خبر دستگیری او را علنی نکنند.

بازداشت کردن و مرعوب کردن افرادی که سرنوشت بستگان خود را علنی کردند

مخفی کردن نقض حقوق بشر توسط دولت ده ها سال است که یک عمل معمولی است. بستگان فعالان سیاسی بوسیله ارعاب و تهدید شدید تحت فشار قرار داده می شوند که سرنوشت اعضای خانواده خود را علنی نکنند، بلکه اطلاعات غلطی که باعث مبرا شدن دولت می شود را مطرح کنند. اغلب اتفاق می افتد که جسد قربانیان شکنجه و یا افرادی که توسط نیروهای امنیتی کشته شده اند بوسیله ی خود ماموران حمل و نقل می شود تا از معاینه ی آنها توسط پزشک قانونی و آشکار شدن دلایل مرگ خوداری شود. کسانی که مسئول نقض حقوق بشر هستند مورد محاکمه و حسابرسی قرار نمی گیرند، [اما در عوض] افرادی که سرنوشت بستگان خود را به اطلاع عموم برسانند از طرف دولت در معرض خطر تعقیب و ارعاب قرار می گیرند. گزارشهای مربوط به تهدید کردن و مرعوب کردن اعضای خانواده ها ئی که سرنوشت افراد بازداشت شده، شکنجه شده یا تظاهرات کننده و یا فعالان سیاسی کشته شده را به اطلاع عموم می رسانند از بعد از انتخابات ریاست جمهوری به صورت چشمگیری افزایش پیدا کرده است. در تاریخ ژوئن 2010 اعضای خانواده ی معترضین کشته شده تحت فشار قرار داده شدند که به مناسبت اولین سالروز مرگ بستگان خود مراسم عزای عمومی بر پا نکنند.

عباس لسانی عضو یک زندانی مسالمت جوی سیاسی از اقلیت آذربایجانی ها به 16 زندان و 50 ضربه ی شلاق محکوم شد، به دلیل اینکه او در تاریخ 2006 در یک تظاهرات برعلیه منتشر شدن یک کاریکاتور که از طرف آذربایجانی ها توهین آمیز تلقی شده، شرکت کرده بود. در تاریخ اول ژانویه 2007 او وارد اعتصاب غذایی می شود تا به این وسیله به تحت فشار قرار دادن خانواده ی خود و همچنین ندادن مرخصی زندان اعتراض کند. به او خبر داده شد، تازمانی که بستگان او جریان او را به اطلاع عموم می رسانند، مرخصی زندان به او تعلق نمی گیرد. همسر او خانم رقیه لسانی در تاریخ 12 آپریل 2008 به مدت کوتاهی بازداشت شد. دلایل بازداشت او احتمالا به دلیل افشاء کردن سرنوشت همسرش و تلاش های او برای آزادی او است.

عکاس، کاسپین ماکان بعد از اینکه او در تاریخ 22 ژوئن 2009 در مصاحبه با بی بی سی نیروی بسیج را متهم کرد که به عمد نامزد سابقش، ندا آقا سلطان را به قتل رسانده اند، دستگیر شد. ندا آقا سلطان 27 ساله، در تاریخ 20 ژوئن 2009 در حاشیه ی یک تظاهرات مسالمت آمیز بر علیه نتیجه مورد اختلاف اتخابات ریاست جمهوری با گلوله کشته شد. کاسپین ماکان بعد از دستگیری به زندان اوین منتقل شد. آنجا در بازجویی از او سوال شد که چرا او با رسانه های غربی مصاحبه کرده است. به او ابلاغ شد که او به دلیل "قدام بر علیه امنیت ملی" و به دلیل "به خطر انداختن دولت ایران" متهم است. مامورانی که از او بازجویی کردند به او می گفتند که آشکارا دروغ گفته و اینکه او گفته که ندا آقا سلطان توسط نیروهای امنیتی کشته شده است را انکار کرده و به جای آن یکی از اعضای مجاهدین را به عنوان قاتل معرفی کند. بعد از 65 روز بازداشت، کاسپین ماکان با قرار وثیقه آزاد شد و همانطور که از او خواسته بودند در تلویزیون ظاهر شد. بعد ها او به دلیل اینکه از یک محاکمه بر علیه خود بیم داشت و از طرف دیگر نگران امنیت جانی خود بود از کشور فرار کرد. بعد از آزادی از زندان پدر کاسپین دو بار به دادگاه برده شد، برادرش چهار روز را در بازداشت به سر برد.

در ماه مه 2010 اعضای خانواده ی چهار زندانی اعدام شده کورد به شدت تحت فشار قرار داده شدند. جسد قربانیان به خانواده های آنها تحویل داده نشد چرا که ماموران دولت آشکارا می ترسیدند که مراسم عزاداری آنها موجب اعتراض در مناطق کردنشین شود.

مادر و خواهر شیرین علم هولی فعال کورد که در نهم ماه مه اعدامش شده بود را طبق گفته های خلیل بهرامی وکیل وی در خانه ی خود در شهر ماکو دستگیر کردند. اعضای خانواده ی فرزاد کمانگر زندانی دیگری که او نیز در نهم ماه مه اعدام شده بود، پس از بازگشت از تهران به شدت تحت فشار قرار داده شده و در خانه ی خود بازداشت شدند. آنها بیهوده تلاش کردند تا جسد فرزاد کمانگر را از ماموران در تهران گرفته تا برای خاکسپاری به وسیله ی اعضای خانواده ی خود به کامیاران، شهر زادگاه فرهاد کمانگر منتقل کنند.

دستگیری و تحت فشار قرار دادن خویشاوندان فعالان سیاسی با این هدف فعالان سیاسی را مجبور به دست کشیدن از فعالیت سیاسی کنند

در ایران آزادی بیان و فعالیت های نه چندان مهم سیاسی به صورت سیستماتیک به شدت و با استفاده از راه ها و روش های مختلف تحت فشار قرار داده می شوند. عفو بین المل از موارد فراوانی اطلاع دارد که دولت ایران تلاش کرده است که فعالان سیاسی را از طریق مرعوب و تهدید کردن اعضای خانواده ی آنها به پایان دادن فعالیت های سیاسی خود مجبور کنند. اقدامات ماموران ایرانی شامل تهدید کردن، رنج دادن اعضای خانواده ی فعالان سیاسی و بازداشت طولانی مدت آنها بدون تماس با دنیای خارج از زندان می شود. قربانیان این اقدامات مرعوب کننده هم اعضای خانواده ی فعالان سیاسی در ایران و هم اعضای خانواده ی ایرانیانی هستند که خارج از کشور زندگی کرده و انتقادات خود را بر علیه اقدامات دولت ایران آشکار می کنند.

در ژانویه 2006 بیشتر از 500 نفر از کارمندان اتوبوسرانی "شرکت واحد" بازداشت شدند. کارمندان عضو اتحادیه ی کارگری این شرکت همه را در تاریخ 28 ژانویه 2006 برای آزادی رئیس اتحادیه منصور اسانلو، به رسمیت شناختن اتحادیه ی خود و اضافه حقوق دعوت به اعتصاب کردند. بعد از اینکه اعضای کمیته ی اجرایی خودداری کردند که این اعتصاب برنامه ریزی شده را ملغی کنند، همزمان با دستگیری صدها نفر از اعضای اتحادیه، زنان اعضای کمیته ی اجرایی و 5 کودک 2 تا 15 ساله آنها بازداشت شدند. حدس زده می شود که دستگیری خویشاوندان رهبران اتحادیه کارگری با هدف تحت فشار قرار دادن اعضای اتحادیه بوده باشد. زنان و کودکان دستگیر شده بعد از چند ساعت آزاد شدند.

مدت کوتاهی بعد از انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری در تاریخ 12 ژوئن 2009 شاپورکاظمی 62 ساله، برادر زن میر حسین موسوی کاندید ریاست جمهوری اپوزیسیون دستگیر شد. او ماه های طولانی بدون محاکمه و دسترسی به وکیل، در زندان اوین بازداشت شد. بر اساس گزارش خبرگزاری آسوشیدت پرس خواهر شاپور کاظمی و همسر میر حسین موسوی توضیح می دهد که برادر او تنها به این هدف دست گیر شده که او و همسرش نتیجه انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری را به رسمیت بشناسند. براساس اطلاعات عفو بین الملل شاپور کاظمی نه تنها هیجگونه رابطه ای با گروه های سیاسی وابسته به میر حسین موسوی ندارد، بلکه از او هم در تبلیغات انتخاباتی پشتیبانی نکرده بود. به همین دلیل حدس زده می شود که او فقط به دلیل رابطه ی خانوادگی با میر حسین موسوی دستگیر شده بود. بر اساس گزارش رسانه های خبری شاپور کاظمی در پایان نوامبر 2009 با قرار وثیقه آزاد شد و در آغاز دسامبر از طرف دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام شرکت در یک تظاهرات غیر قانونی به یک سال حبس محکوم شد. اواخر دسامبر 2009 او دوباره دست گیر شد و اواسط ژانویه از زندان آزاد شد.

اوایل دسامبر 2009 روزنامه ی وال ستریت مطلبی منتشر کرد درباره ی اقدامات برنامه ریزی شده ی ماموران امنیت ایران برای مرعوب کردن ایرانیان مقیم در خارج از کشور که از دولت ایران در اینترنت انتقاد می کنند. کوشا یک دانشجوی 29 ساله ساکن آمریکا که تابعیت ایرانی آمریکایی دارد، با یک ایمیل ناشناس تهدید شد که اگر او به انتقاد خود برعلیه دولت ایران در فیسبوک پایان ندهد به خانواده ی او در تهران آسیب زده می شود. این دانشجو که نام کامل خود را نمی خواهد بگوید، علاوه بر این در تظاهرات مختلفی که از طرف اعضای مخالف دولت برنامه ریزی شده بود شرکت کرده است و یک اعتراض آنلاین برعلیه دستگیری یک وکیل ایرانی معروف طرفدار حقوق بشر در اینترنت به جریان انداخته است. دو روز بعد از تهدید کردن، پدر او در تهران دستگیر و تهدید شد که پسر او دیگر نمی تواند به ایران برگردد. داستان هایی مانند کوشا یک تک مورد نیستند. ده ها ایرانی ساکن اروپا و آمریکا به روزنامه ی وال ستریت گزارش میدهند که به دلیل انتقاد منتشر شده از طرف آنها بر علیه دولت ایران در اینترنت، خانواده ی آنها در ایران مورد بازجویی قرار گرفته و به مدت کوتاهی بازداشت شدند. نسرین ستوده، یک وکیل معروف طرافدار حقوق بشر در ایران گزارش می دهد که روزانه ایرانیان برای در خواست کمک به او مراجعه می کنند که به دلیل فعالیتهای سیاسی بستگان مقیم خارج از کشور مورد تهدید و ارعاب قرار می گیرند.

پرفسور پزشکی نوشین عبادی، یکی از خواهرهای برنده جایزه ی نوبل شیرین عبادی، در تاریخ 28 دسامبر 2009 بازداشت و سه هفته در زندان قرار داده شد. شیرین عبادی اعلام کرد که خواهر او به شخصه فعالیت سیاسی نداشته است. عفو بین الملل اصل را بر این می گذارد که دستگیری نوشین عبادی به این دلیل بوده که به خواهرش که مقیم خارج از کشور است فشار وارد شود تا او در ملاء عام به مسئله ی نقض حقوق بشر در ایران نپردازد. بر اساس گفته ها ی شیرین عبادی به خواهر او قبل از دستگیری هشدار داده شده بود که به زندان انداخته خواهد شد، اگر شیرین عبادی از فعالیت های خود دست برندارد. همسر شیرین عبادی جواد توسلیان در تاریخ ژولای 2009 زندانی شد. او بعد از آزادیش همسر خود را با خبر کرد که او در زندان مورد شکنجه قرار گرفته است. او تحت فشار قرار داده شده بود تا درحالی که از او فیلم گرفته می شد بیانیه های توهین آمیزی در باره ی همسرش بگوید. این فیلم که از همسر خانم عبادی گرفته شده بود در تاریخ ژوئن 2010 در تلویزیون رسمی ایران پخش شد. زندانی کردن همسر شیرین عبادی شکنجه کردن او و مجبور کردن او به گفتن بیانیه ها ی توهین آمیز در باره ی همسرش با هدف فشار آوردن به شیرین عبادی برای کنار گذاشتن فعالیت های سیاسی های خود است.

تهدید کردن و مرعوب کردن بستگان فعالان سیاسی با این هدف که به کار می برند که آنها خود را به ماموران تحویل دهند یا با آنها همکاری کنند

ماموران دولت ایران تهدید کردن و مرعوب کردن بستگان فعالان سیاسی را علاوه بر این، به این دلیل به کار می برند که آن ها را وادار کنند خود را به آن ها تحویل دهند یا با آن ها همکاری کنند. این اقدامات هم برعلیه بستگان فعالان سیاسی ساکن در ایران و هم برعلیه بستگان فعالان سیاسی ساکن در خارج از کشور به کار برده می شود. به نظر می رسد که بستگان اقلیت ها در ایران مخصوصا به کرات قربانی این نوع سرکوب قرار می گیرند. این اقدامات ماموران ایران شامل تهدید کردن بستگان به دستگیری، اذیت و آزار یا تهدید آنها به مرگ و حتی دستگیری و محکوم کردن واقعی آن ها می باشد. حتی فرزندان فعالان سیاسی، قربانی این استراتژی ترساندن توسط ماموران دولت ایران هستند. در بعضی موارد بستگان فعالان سیاسی محکوم به زندانی طولانی مدت می شوند که به صورت آشکار به فعالیت های سیاسی اعضای فامیل آنها مربوط می باشد و نه به دلیل فعالیت سیاسی خود آنها. این نوع مجازات کردن بستگان فعالان سیاسی مخصوصا در مورد بستگان مجاهدین خلق قابل تشخیص می باشد.

در تاریخ 28.06.2006 پلیس ها تلاش کردند مهدی بابائی عجب شیر فعال سیاسی در زمینه ی حقوق اقلیت آذری را در خانه اش دستگیر کنند. وقتی که آن ها او را در خانه اش پیدا نکردند برادرش علی را دستگیر کردند. او در روزهای بعد با این شرط آزاد شد که برادرش را مجبور کند خود را به سازمان اطلاعات و امنیت تحویل دهد. شب بعد از بازرسی خانه و دستگیری علی، ماموران خانواده ی مهدی بابائی عجب شیر را مکرر تحت فشار قرار دادند که محل اختفای او را فاش کنند. در تاریخ 11.01.2006 مهدی بابایی عجب شیر نهایتا دستگیر شد. در تاریخ 09.2006 از سوی دادگاه انقلاب به "همکاری با یک گروه غیر قانونی که هدفش به خطر انداختن امنیت کشور است شد" محکوم گردید. بعد از شش ماه زندان، مهدی بابائی عجب شیر در تاریخ 02.2007 از زندان آزاد شد.

در تاریخ 28.02.2007 یکی از اعضای اقلیت عرب در ایران و یکی از بنیانگذاران حزب ممنوعه "حزب الوافق" دستگیر شد. چند ساعت بعد از دستگیری او، زن باردار او فاطمه اسماعیل بدوی و مادر زنش دستگیر شدند. فاطمه اسماعیل بدوی در شهر اهواز در استان خوزستان به عنوان معلم مشغول کار بود و در دانشگاه شهر دزفول که در شمال شهر اهواز واقع است ریاضیات تحصیل و همزمان فعالیت سیاسی می کرد. در حالی که مادر فاطمه یک هفته ی بعد از زندان آزاد شد، ماموران دولت ایران فاطمه اسماعیل بدوی را همچنان در زندان سپیدار نگاه داشتند. در تاریخ 25.03.2006 فاطمه در زندان یک دختر به نام سلما به دنیا می آورد و نهایتا او و دخترش با هم به زندان کارون منتقل می شوند. فاطمه و دخترش به احتمال زیاد به این دلیل در زندان نگاه داشته شدند که شوهرش را به همکاری با ماموران و دادن اطلاعات درباره ی فعالان سیاسی تحت تعقیب خلق عرب وادار کنند.

وضعیت جسمانی فاطمه و بچه اش در زندان بدتر می شود. نوزاد فاطمه به بیماری یرقان مبتلا می شود. اوایل 06.2006 فاطمه از طرف شعبه سه دادگاه انقلاب در اهواز در یک محاکمه ی ناعادلانه به 15 سال زندان محکوم شد. همسر او در تاریخ 12.2006 اعدام شد.

معصومه کعبی بعد از فرار همسرش حبیب ناگبان یکی از افراد اقلیت عرب و یکی از اعضای شناخته شده "حزب الوفاق"در تاریخ 27.02.2006 به همراه پنج فرزند و مادرشوهرش دستگیر شد. مادر حبیب و چهار فرزند بزرگ او یک روز بعد از زندان آزاد شدند. معصومه کعبی و فرزند آن زمان دو ساله اش عماد، دو ماه بعد در برابر وثییقه در تاریخ 28.04.2006 آزاد شدند. بعد از فرار حبیب ناگبان به دانمارک، جائی که او آنجا که به عنوان پناهنده سیاسی شناخته شد، وی مورد تحت تهدید قرار گرفت که اگر به ایران باز نگردد خانواده اش مورد شکنجه قرار گرفته یا کشته می شوند.

در تاریخ 7.05.2008 معصومه کعبی به همراه پنج فرزند خود از ایران به مقصد سوریه فرار می کند تا از طریق این کشور به همسر خود در دانمارک به پیوندد.

با وجود اینکه او در کمیساریای عالی امور پناهندگان سازمان ملل به عنوان متقاضی پناهندگی سیاسی ثبت شده بود، در تاریخ 27.12.2008 او و فرزندانش از طرف دولت سوریه به ایران اخراج شدند. به محض رسیدن به ایران معصومه و فرزندانش شب اول را در یک بازداشتگاه در فرودگاه تهران بسر بردند و روز بعد به یک بازداشتگاه سازمان اطلاعات و امنیت منتقل شدند. این بازداشت به صورت آشکار به این دلیل بود که همسرش را مجبور کنند به ایران برگردد. پنج فرزند او اواخر سال 2008 از زندان آزاد شدند. در تاریخ 01.01.2009 وی به چهار سال و نیم زندان به دلیل فرار از ایران به کمک مدارک جعلی محکوم شد که به احتمال زیاد به خاطر فعالیت های سیاسی همسرش می باشد. وی به این حکم اعتراض کرد و در برابر پرداخت وثیقه ای به مبلغ 115.000 یورو موقتا آزاد شد.

اعتراف گیری اجباری از طریق تهدید کردن به بدرفتاری و دستگیری خویشاوندان

در دستگاه قضایی ایران قضاوت ها اغلب بر اساس "اعترافات"ی که با اجبار گرفته یا پیش برده شده اند انجام می گیرند.

دستگیر شده گان آن قدر شکنجه داده می شوند تا این که به عمل نکرده خود "اعتراف" کنند. یکی از روش های معمول ماموران ایرانی این است که دستگیر شدگان را تهدید کنند که یکی از اعضای خانواده ی آن ها، در بیشتر موارد یکی از اعضای مونث خانواده را، تحت شکنجه قرار داده یا می کشند، اگر آن ها اعتراف نکنند. براساس چنین "اعترافات" ی که با اجبار پیش برده می شوند حتی مجازات ها ی مرگ به اجرا در آورده می شوند.

در تاریخ 18.11.2002 تاجر مرفه شهرام جزایری عرب به اتهام رشوه خواری به 27 سال زندان محکوم شد. در تاریخ 20.02.2007 موفق شد در راه دادگاه به عمان فرار کند. وی در اواخر 02.2007 به طور غیابی به یک جریمه ی نقدی به مبلغ 60 میلیون یورو و 14 سال زندان محکوم شد. در تاریخ 18.03.2007 دولت عمان او را به دولت ایران تحویل داد او به یک سلول انفرادی در زندان اوین منتقل شد. بر اساس گزارش ها، شهر ام جزایری عرب را تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار دادند تا او را مجبور به "اعتراف" کنند که رشوه خواری کرده است. گذشته از این باید به او گفته شده باشد که اگر "اعتراف" نکند پدر و مادر و همسرش و فرزندانش تحت شکنجه قرار گرفته و کشته می شوند.

در اکتبر سال 2009 آرش رحمانی پور بعد از یک محاکمه ی ناعادلانه به دلیل "محاربه" (عداوت با الله) و عضویت در گروه سلطنتی "انجمن پادشاهی ایران" به مجازات مرگ محکوم شد. بعد از محاکمه به آرش رحمانی پور اجازه داده شد با وکیل خود که از حضور در دادگاه ممنوع شده بود 15 دقیقه صحبت کند. وکیل او گزارش می دهد که آرش رحمانی پور تحت فشار قرار داده شده است که "اعتراف" کند. ماموران بازجویی خواهر باردارش را در زندان به او نشان داده و او را تهدید کردند که اگر "اعتراف" نکند به او آسیب خواهند رساند. آرش رحمانی پور و خواهرش با هم در آوریل 2009 در خانه ی خود بازداشت شدند. خواهرش به مدت 2 ماه در زندان بود. او بعد از آزادی از زندان جنین خود را سقط کرد. آرش رحمانی پور در اواخر ژانویه 2010 اعدام شد.

مجازات زندان یا مرگ افراد به دلیل رابطه ی خویشاوندی آن ها با مخالفین دولت

نشانه هائی وجود دارد که نشان می دهند که در موارد اندکی احتمالا افرادی به دلیل روابط خویشاوندی خود با مخالفین دولت به زندان طولانی مدت محاکمه یا کشته شده اند. موارد شناخته شده برای عفو بین الملل هم شامل مرگ های غیر دولتی (انجام شده توسط نیرو های خارج از سیستم رسمی)، و هم شامل مجازات اعدام می گردد. حدس زده می شود که این کشتن ها به این دلیل انجام می شوند که مخالفان دولت را تحت فشار قرار داده و یا قربانیان به جای خویشاوندانی که از طرف پلیس تحت تعقیب هستند کشته شده اند.

دانشجوی فعال سیاسی سعید ضیا الدین (ضیا) نبوی در شب 14.06.2009 دستگیر شد. مدت کوتاهی بعد از اینکه او در یک تظاهرات گسترده برعلیه نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده بود. او یکی از اعضای "شورای دفاع از حق تحصیل" می باشد. این شورا متشکل از دانشجویانی میباشد که به دلیل فعالیت های خود از حق تحصیل در دانشگاه محروم شده اند. در ژانویه 2010 ضیا به 3 سال زندان به دلیل " تجمع و توطئه برعلیه امنیت ملی"، به یک سال زندان به دلیل "تبلیغ بر علیه نظام" و به یک سال دیگر زندان به دلیل "اختلال در نظم عمومی" و نبز به ده سال زندان به دلیل "ارتباط و همکاری با سازمان مجاهدین خلق" محکوم شد. ماموران ایران ادعا می کنند که مجاهدین و گروه های دیگر مسئول تشکیل تظاهرات بعد از انتخابات ریاست جمهوری می باشند. ضیا همه ی اتهامات وارد شده را رد و تاکید می کند که او هیچگاه با سازمان مجاهدین رابطه ای نداشته است. و همیشه مواظب بوده است که چنین برداشتی را موجب نشود، زیرا برخی از خویشاوندانش در کمپ اشرف در عراق که مربوط به مجاهدین خلق است، زندگی می کنند.

در 27 دسامبر 2009، همزمان با عاشورای حسینی، مجددا نیروهای امنیتی ایران اعتراضاتی را که بر علیه انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری برگزار شده بود را سرکوب کردند. سید علی موسوی، خواهرزاده رهبر اپوزیسیون میرحسین موسوی در این روز مورد اصابت گلوله قرار گرفت. به گزارش رسانه ها وی روزهای قبل از کشته شدن بطور مکرر مورد تهدید مرگ قرار گرفته بود. چگونگی کشته شدن او هنوز بطور دقیق مشخص نیست. به گفته محسن مخملباف، یک فیلمساز ایرانی، که در محل تبعیدش در پاریس به عنوان سخنگوی اپوزیسیون ظاهر می شود، سید علی حسینی توسط افراد ناشناسی در نزدیکی خانه اش از طریق شلیک هدفمند گلوله به سینه اش کشته شده اشت. جسد وی کوتاه زمانی پس از انتقال به بیمارستان، از آنجا به مکان نامعلومی منتقل شده است، همچون جسد دیگر افراد کشته شده ای که در اعتراضات این روز کشته شده اند. طرفداران اپوزسیون حدس میزنند که جسد او از بیمارستان انتقال داده شد تا از خاکسپاری او، مراسم عزاداری عمومی و تبدیل شدن او به یک "شهید" جلوگیری شود. اپوزسیون به قتل رساندن سید علی موسوی را یک ترور هدفمند می داند که هدف آن در هم شکستن مقاومت در برابر انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری می باشد.

در ماه مه 2007 هفت نفر از وابستگان به اقلیت ملی بلوچ، از جمله یک نوجوان 17 ساله بنام سعید قنبر زهی به مرگ محکوم شدند. این احکام در ارتباط با یک اتوبوس مربوط به سپاه پاسدران که در تاریخ 14 فوریه 2007 منفجر شده بود صادر شد. در این انفجار حداقل 14 نفر کشته شدند. به گزارش رسانه ها پنج مرد ایرانی از یک جمع هفت نفره در تلویزیون "اعتراف" کردند که در جنایت های متعددی در استان سیستان و بلوچستان، از جمله انفجار اتوبوس در 14 فوریه، شرکت داشته که همه از طرف "گروه جندالله" سازماندهی شده است. به احتمال زیاد این "اعترافات" به زور شکنجه گرفته شده است. نوجوان 17 ساله سعید قنبر زهی در 27 ماه مه 2007 در زندان زاهدان در استان سیستان و بلوچستان به دار آویخته شد. با در نظر گرفتن آنکه دستگیری، زندان و صدور و اجرای حکم در مدت کوتاهی بعد از انفجار اتوبوس انجام شده، اطمینانی وجود ندارد که محکومین با جرایمی که به آنها نسبت داده شده است واقعا ارتباطی داشته اند. بر اساس گزارش های تائید نشده این احکام تنها به خاطر رابطه خویشاوندی این افراد با آنانی بوده که مضنون به انفجار اتویوس سپاه پاسداران می باشند.

منبع:سایت انتگراسیون

ترجمه: سارا بیت سیاح

ویراستاری و تنظیم: حنیف حیدرنژاد

اصل گزارس به زبان آلمانی

ژیلا بنی یعقوب به جرم توهین به احمدی نژاد، به دادگاه فراخوانده شد

ژیلا بنی یعقوب به جرم توهین به احمدی نژاد و مقامات، جمهوری اسلامی برای چهارمین بار به دادگاه فراخوانده شد.

موارد اتهامی موکلم به مقالات منتشره در وبلاگ شخصی اش مستند شده است. من به اتفاق موکلم در دادگاه حاضر شديم و در برابر هر دو اتهام مطرح شده دفاع کرديم.به نظر من ايراداتی به پرونده موکلم مطرح بود که خوشبختانه قاضی محترم پرونده، آقای حيدری نيز با من هم نظربودند.

ژيلا بنی يعقوب، همسر بهمن امویی روزنامه نگاری ايرانی که جايزه شجاعت در روزنامه‌نگاری در سال ۲۰۰۹ و جايزه ويژه «آزادی بيان» سازمان گزارشگران بدون مرز سال ۲۰۱۰ به او اعطا شده بود، ديروز برای چهارمين بار پس از کودتای انتخابات در دادگاه و اين بار در شعبه ۱۰۵۷ مجتمع کارکنان دولت به جرم«توهين به رييس جمهوری و مقامات» به دادگاه فراخوانده شده بود.

فريده غيرت وکيل مدافع ژيلا بنی يعقوب در اين باره به خبرنگار سايت «روزنامه نگاران زندانی» گفته است که موارد اتهامی موکلم به مقالات منتشره در وبلاگ شخصی اش مستند شده است. من به اتفاق موکلم در دادگاه حاضر شديم و در برابر هر دو اتهام مطرح شده دفاع کرديم.

به گفته خبرنگار «روزنامه نگاران زندانی» وکيل مدافع ژيلا بنی يعقوب گفته است: که موارد اتهامی موکلم به مقالات منتشره در وبلاگ شخصی اش مستند شده است. من به اتفاق موکلم در دادگاه حاضر شديم و در برابر هر دو اتهام مطرح شده دفاع کرديم.به نظر من ايراداتی به پرونده موکلم مطرح بود که خوشبختانه قاضی محترم پرونده، آقای حيدری نيز با من هم نظربودند. ظاهرا پرونده با شکايت دادستان تهران به دادگاه ارسال شده است اما شکايت دادستان در پرونده موجود نيست و فقط گزارش وزارت اطلاعات در آن وجود دارد که خواستار محاکمه موکلم شده است.

ايراد ديگر من به پرونده اين بود که تمامی اتهامات مطرح شده در پرونده جديد در پرونده اتهامی قبلی موکلم در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تحت عنوان “تبليغ عليه نظام” نيز مطرح و مورد رسيدگی قرار گرفته و از سوی قاضی پيرعباسی نيز حکم سنگين يکسال حبس تعزيری و سی سال محروميت ازحرف روزنامه نگاری صادر شده است.بنابراين دوباره موکلم نمی تواند به خاطر همين اتهام مورد محاکمه قرار بگيرد.»

فريده غيرت در ادامه گفت :«يکی از اتهامات موکلم در پرونده جديد داشتن يک وبلاگ شخصی در فضای اينترنت ذکر شده و آمده است که موکلم برای ايجاد وبلاگ از مراجع دولتی مجوز نگرفته است که اتهام واقعا عجيبی است .چرا که داشتن وبلاگ نيازمند مجوز نيست و در حال حاضر هزاران و بلکه صدها هزار وبلاگ ايرانی در فضای مجازی مشغول فعاليت و انتشار مطلب هستند. آيا همه اين ولاگها غيرقانونی هستند و صاحبانش بايد به خاطر آن محاکمه شوند.؟»

وی اضافه کرد :«اگر همه نواقص پرونده رفع شود و در مرحله بعدی دادگاه بخواهد وارد رسيدگی به ماهيت اتهامات شود، اصلی ترين دفاع بنده اين خواهد بود که موکل من به عنوان يک روزنامه نگار مستقل از وقايع و رويدادهای قبل و بعد از انتخابات گزارش های بی طرفانه تهيه کرده و قصد توهين به کسی را نداشته و توهينی هم نکرده است. علاوه بر اين همچنان يکی از اتهامات موکلم مربوط به نوشته ای است با عنوان “مجلس حرمسراها” که در دادگاههای قبلی نيز مطرح شد و هم من و موکلم توضيح داديم که اين مطلب اصلا نوشته ژيلا بنی يعقوب نيست و حتی در وبلاگش نيز منتشر نشده است و ظاهرا نويسنده مطلب در مقاله خود اسمی از موکلم آورده و بازجوی پرونده اين مقاله را به عنوان يکی از اسناد اتهامی وی در پرونده گذاشته است و تا به حال در سه دادگاه توضيح داده ايم که اين مقاله نه نوشته وی که نوشته يک نويسنده ايرانی مقيم خارج از کشور است!»

فريده غيرت ضمن رضايت و تشکر از برخورد مناسب و کاملا حقوقی قاضی حيدری، رييس شعبه ۱۰۵۷ گفت :«پرونده به دستور قاضی حيدری برای رفع نواقص به دادگاه انقلاب ارسال خواهد شد تا نسبت به رفع مشکلات شکلی و محتوايی اقدام کنند.»

ژيلا بنی يعقوب پس از حوادث انتخابات ۸۸به ترتيب در شعبه ۱۰۵۴دادگاه عمومی تهران ،شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب و شعبه ۷۶ دادگاه کيفری استان تهران و شعبه ۱۰۵۷کارکنان دولت محاکمه شده است.

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...