۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه

به مناسبت دهه زجر رژیم

روزنامه های زمان انقلاب
به راستی گذشته چراغ راه آینده است . وعده ها همه دروغ از کار در آمد . آزادی را سر بریدند . حجاب اجباری شد . هیولای ولایت فقیه از اعماق جامعه استبدادی سر در آورد . نه تنها برق و نفت و گاز و خانه مجانی نشد بلکه از سفره های مردم نان را ربودند و جنگ و زندان و مرگ آفریدند . دانشگاهها این سنگر آزادی را به گوستان تبدیل کردند .
این روزنامه ها اسناد انقلاب به خون کشیده توسط خمینی و خامنه ای و نظام منفورشان میباشد . باید از گذشته آموخته آزموده را دوباره آزمون خطاست .

نوشته ای از پدرام طنازی
کاریکاتور از ر. سلطانی

ارجاع حکم اعدام پرونده این فعال سیاسی غلامرضا خسروی به دیوان عالی کشور

پرونده غلامرضا خسروی زندانی محکوم به اعدام، به شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور ارجاع شد.بر اساس این گزارش، پرونده این فعال سیاسی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباس به اتهام محاربه به اعدام محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر عیناً تایید شد.این زندانی سیاسی در سال ۸۶ در شهرستان رفسنجان توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد. اتهام وی از سوی اطلاعات کرمان کمک مالی به یکی از شبکه های ماهواره ای و جاسوسی اعلام و در آبان سال ۸۷ در شهر رفسنجان محاکمه و به سه سال حبس تعزیری و سه سال حبس قطعی محکوم شد. لازم به ذکر است، سه سال حبس تعلیقی وی در دادگاه تجدید نظر به تعزیری تبدیل شد.هم زمان شکایتی دیگر علیه او در تهران از طرف وزارت دفاع اقامه و پرونده به تهران منتقل شد و در «بازداشتگاه ۶۴» متعلق به حفاظت اطلاعات وزارت دفاع در سلول‌های انفرادی به مدت ۹ ماه نگهداری شد.غلامرضا خسروی در سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین به مدت ۲۰ ماه نگهداری و با اعمال محدودیت‌های شدید از جمله ممنوعیت ملاقات، حق تماس تلفنی، هواخوری مناسب مواجه بوده است.این زندانی سیاسی در دوران بازجویی خود جهت اخذ اعترافات تلویزیونی تحت فشار بوده است و این عامل نیز موجب شد که وی به مدت ۴۰ ماه از مدت حبس خود را در سلولهای انفرادی بازداشتگاه های مختلف سپری کند.گفتنی است وزارت اطلاعات در پی کمبود مستندات پرونده جهت محکوم کردن غلامرضا خسروی به اعدام از فعالیت های وی در دهه ۶۰ استفاده کرده و این در حالی است، که وی در دهه ۶۰ به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده و پس از تحمل حبس در سال ۶۵ از زندان آزاد شده بود.

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کمیته گزارشگران حقوق بشر
نوشته ای از مسعود نوری جاوید

پدروبلاگ نویس زندانی حسین رونقی ملکی: آقای قاضی القضات! دارند پسرم را می کشند

فشارها همچنان بر حسین رونقی وبلاگ نویس منتقد ادامه دارد و این بار پدرش از فشار بر وی برای مصاحبه و اعتراف می گوید.
احمد رونقی پدر حسین رونقی با تشریح وضعیت پسرش که اخیرا عمل کرده و پزشکان هم گفته اند که باید تحت درمان قرار گیرد، به “کلمه” گفت: اخیرا آقای دادستان یک نامه فرستاده بود برای آقای پیر عباسی که وضعیت پسر من وخیم است و نیاز به مرخصی دارد. خود من هم بارها در مورد مرخصی حسین به دفتر آقای پیر عباسی مراجعه کردیم که متاسفم حتی اجازه ندادند ما قاضی پسرمان را ببینیم.

گفتند پسرت را خواهیم کشت، دارند به حرف خود عمل می کنند

حسین رونقی ٢۶ ساله و اهل شهرستان ملکان می باشد که پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری ٨٨ بازداشت و توسط شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب تهران به ١۵ سال حبس محکوم شد.حسین رونقی در حین بازداشت ضرب و شتم و در طول مدت بازجویی ها از سوی ماموران سپاه به شدت شکنجه شده و بر اثر ضربات متعدد به پهلو کلیه هایش آسیب دید. عدم توجه و رسیدگی درطول بیش از یکسال که دربند ٢الف سپاه نگهداری می شد سبب بروز ناراحتی جدی کلیه هایش گشت.پدر این فعال حقوق بشر با اشاره به اینکه در قانون اساسی آمده که هیچ کس حق ندارد فردی را شکنجه کند و با تحت فشار قرار دادن از او اعتراف بگیرد ابراز تاسف کرد: بازجو ها هم اسم خودشان را گذاشتند کارشناس و پسر من را هرچه دلشان خواسته شکنجه و آزار و اذیت کرده اند، آمپول های مرفین غیر مجاز به او تزریق کرده اند در حالی که می دانستند باعث می شود کلیه پسر من از بین برود. به منزل ما زنگ زده و گفته بودند ما حسین را خواهیم کشت و الان دارند به گفته هایشان عمل می کنند.

به قاضی پسرم گفتم: میز قضاوت از علی مانده؛ عدالت را رعایت کنید

احمد رونقی با اشاره به آموزه های دینی و آنچه از امیرمومنان علی (ع) به ما رسیده است، گفت: من به قاضی پسرم گفتم شما بر میز قضاوت نشسته اید. میز قضاوت از علی مانده. علی همیشه عدالت را رعایت می کرد.پدر این وبلاگ نویس منتقد که بیش از دو سال و نیم است تحت فشارهای شدید برای همکاری با ارتش سایبری سپاه قرار دارد از آخرین ملاقات خود با پسرش گفته و تشریح کرد: چند روز پیش که حسین را دیدم مطالبی گفت من واقعا متاسفم. بازجویان از یک نفر به نام وحید اصغری تحت فشار اعتراف گرفته اند. و حالا آمده اند به حسین گفته اند که شما باید مصاحبه کنی و اسم دوستانت را بگویی. حتی به پسر من گفته اند ما می دانیم که حکمت در واقع ۱۵ سال نبوده اما چون با ما همکاری نکرده و به گفته های ما عمل نکرده ای ما این حکم را صادر کرده ایم. حسین هم جواب داده که “من دوستی ندارم چه باید بگویم؟” من هم بلافاصله آمدم بیرون به دفتر آقای دادستان زنگ زدم گفتم آیا اگر چوپانی که در کوهستان گوسفند می چراند بگویند چندتا چوپان با من دوست و همکار بوده اند آیا حرف اون ملاک است که بقیه چوپان ها را هم بازداشت و شکنجه کنند و اعتراف بگیرند؟ این خلاف قانون است. اطلاعات باید طبق مدارک عمل کند. اول مدارک را بدست بیاورد. بعد از آن علیه فرد اقدام کند. کلیه های پسر من را زیر شکنجه از بین برده اند حالا دوباره بیایند بگویند مصاحبه و اعتراف کن.زلیخا موسوی مادر این فعال حقوق بشر نیز چند ماه پیش در گفتگو کلمه گفته بود “به من گفتند حق نداری به کسی بگویی که بچه هایت را دستگیر کرده ایم. بازجو به من گفت اگر اطلاع رسانی کنی دیگر آن ها را نمیبینی. گفت بچه هایت را میکشیم، خاک بر سرشان شده است. من هم جواب دادم حق نداری این حرف ها را بزنی. من نمیترسم با این تهدیدها.و این بار احمد رونقی با بیان اینکه الان که من با شما صحبت می کنم حرف های من در سایت های شما منتشر می شود دوباره سراغ حسین می روند و او را آزار می دهند که “چرا به پدرت گفتی ماجرا را و چرا پدرت مصاحبه کرد و به اطلاع مردم رساند.” ادامه داد: به پدرش نگوید پس به چه کسی بگوید؟ رییس قوه قضاییه نشسته آنجا آیا می بیند که چه اتفاق هایی دارد می افتد؟ من از رهبری آقای خامنه ای خواهش می کنم جلوی این بی قانونی ها را بگیرد و نگذارد که این همه مردم را اذیت کنند. همینطور این درخواست را از ریاست دادگستری و از ریاست قوه قضاییه دارم.

در سازمان ملل متحد گفته اند که شکنجه وجود ندارد. پسر من انسان نیست؟

جراحان، پزشکان متخصص و پزشکی قانونی بارها نسبت به وضعیت رونقی هشدار داده و خواستار درمان وی در خارج از زندان شدند. ولی مقامات دادستانی تهران عنوان می کردند که اطلاعات سپاه با اعطای مرخصی استعلاجی به ایشان مخالفت می کند.
پدر حسین رونقی با اشاره به پیگیری دادستان برای درمان پسرش افزود: من از آقای دادستان قدردانی می کنم که در مورد درمان فرزندم اقدام کرده است. اما از آنهایی که دست اندر کارند مانند وزیر اطلاعات و نیروهای امنیتی خواستارم با دقت بیشتری بررسی کنند و اجازه ندهند که بعضی از افراد سوء استفاده کنند.وی در ادامه خاطرنشان کرد: اینکه مردم را تحت فشار و شکنجه قرار دهند که پرونده سازی کنند خلاف قانون است. قانون می گوید که هیچ کسی حق ندارند تحت فشار قرار بدهند و شکنجه کنند. طبق ماده ۲۹۱ قانون به پسر من که نیاز به درمان دارد باید مرخصی بدهند. اینها می خواههند فرزند مرا بکشند. قبلا هم گفته بودند و من هم از این چند نفری که ایشان را بردند شکایت دارم.احمد رونقی همچنین با درخواست رسیدگی رییس حقوق بشر قوه قضاییه آقای لاریجانی گفت: ایشان در سازمان ملل متحد گفته اند که هیچ گونه شکنجه ای وجود ندارد. این شکنجه نیست؟ پسر من کلیه هایش از بین رفته. آیا پسر من انسان نیست؟ آیا پسر من یک فرد مسلمان نیست. چه کرده؟ جرمش چیست؟ چرا آمپولهای غیر مجاز بهش تزریق کردند؟ خودشان هم اطلاع داشتند کلیه های پسر من از بین می رود چرا هیچ اقدامی نکردند. چرا به بیمارستان نبردند؟ اینها درد جامعه ایران است که باید مورد توجه مسئولین قرار بگیرد.

با گرفتن و زدن و کشتن مردم مشکل حل نمی شود

وی تاکید کرد: با گرفتن و زدن و کشتن مردم هیچ وقت مشکل حل نمی شود. ما در زمان طاغوت انقلاب کردیم تا عدالت و قانون اجرا شود. ما انقلاب کردیم که این مسایل نباشد.پدر این فعال حقوق بشر با اشاره به اینکه ۴ سال در شورای شهر ملکان انجام وظیفه کرده است تصریح کرد: در شهرداری ملکان تخلف های زیادی انجام دادند جعل اسناد و کار های غیر قانونی. عده ای هستند که هر کار غیر قانونی که دلشان می خواهد در شهرداری انجام میدهند. پرونده هایش در تهران است. بازرس آمد روپوشی کرد و رفتند. چرا جلوی آنها را نمی گیرند؟ این همه نیرو و انرژی به جای اینکه پسر بیگناه من را که ۲ سال است بردند و نگه داشتند بگذارند روی این پرونده ها و جلوی آنها و این تخلفات را بگیرند که مردم روز به روز بد بین تر می شوند. هر روز تورم میرود بالا. یک فردی می آید در کشور در بانک مرکزی ۳۰۰۰ میلیارد تومان را بر می دارد و می رود کسی هم نیست که چیزی بگوید.

انقلاب کردیم که عدالت و قانون داشته باشیم

وی همچنین با ابراز تاسف از اینکه به پسرش گفته اند پول دریافت کرده و سر گروه است تاکید کرد: اگر چنین چیزی وجود دارد خب مدارکش را بیاورند. قرار بوده در دادگاه من و وکیلش باشیم. اما وکیلش حتی نمی تواند به حسین نزدیک شود.احمد رونقی در ادامه با اشاره به اینکه پسرش دو وکیل داشته گفت: خانم صباغیان را بازداشت کردند وآنقدر اذیتش کردند که دنبال پرونده اش هم نمی تواند برود. آقای دادخواه را هم که آن بلاها را بر سرش آوردند و۱۰ سال زندان برایش بریدند و از وکالت محرومش کردند. کسی هم از مسوولین نیست که ما برویم بگوییم دردمان این است. می گوییم عدالت خدا در کشور ما اجرا میشود، قانون الهی در کشور ما اجرا میشود و ان وقت احوالمان چنین است.وی پرسید: اگر قانون کشور ما عدالت اسلامی اجرا می شود چرا فرزند بیگناه مرا نگه داشتند و اجازه درمان هم نمی دهند؟
احمد رونقی در پایان گفت: می گویند که حسین فرار می کند می رود خارج. اگر پسر من اهل فرار کردن بود که الان دست آنها نیفتاده بود. همان اول فرار می کرد و می رفت. پسر من یک وطن دوست است. جوانی است که به درد کشور می خورد. ما باید از چنین افرادی حمایت کنیم. از چنین افرادی در کشور استفاده شود نه اینکه در زندان باشد و با دست خودشان نابودش کنند.

کلمه، زهرا صدر

اعتراض‌های ۲۵ بهمن فرا‌تر از جنبش سبز خواهد بود

 در حالی که شورای هماهنگی راه سبز امید، هواداران جنبش سبز را به تظاهرات سکوت در ۲۵ بهمن دعوت کرده است؛ مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی می‌گوید این‌بار اعتراض‌ها فقط به "جنبش سبز" ختم نمی‌شود و باید از جنبش بزرگتری با عنوان "جنبش اعتراضی" حرف زد که "جنبش سبز" هم بخشی از آن است. شورای هماهنگی راه سبز امید با صدور بیانیه‌ای از همراهان و هواداران جنبش سبز دعوت کرده است ساعت ۴ بعد از ظهر روز ۲۵ بهمن در تهران از میدان فردوسی تا تقاطع چهاراه نواب، در اعتراض به شرایط حاکم بر کشور، دست به تظاهرات سکوت بزنند. مجتبی واحدی، روزنامه نگار و مشاور مهدی کروبی، در گفت‌و‌گو با بخش فارسی رادیو بین‌المللی فرانسه گفت: «در ایران اتفاق جدیدی افتاده و نگاه جنبش اعتراضی که جنبش سبز بخشی از آن است یک مقدار اصلاح شده است. اکنون از خوشبین‌ترین افراد گرفته تا متدین‌ترین و حزب اللهی‌ترین افراد جامعه هم برایشان روشن شد ادعاهایی که آقایان موسوی و کروبی پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ مطرح می‌کردند ادعاهای درستی بود و به نفع و مصالح مردم بود؛ اما آن اظهارات در زمان خودش شاید به نظر سیاسی می‌رسید.» واحدی افزود: «زمانی آقایان موسوی و کروبی از دروغگویی، فساد و ارتباط دولت با جن گیر‌ها و رمال‌ها می‌گفتند و اکنون‌‌ همان حرف‌ها را از دادستان کل کشور و رییس مرکز پژوهش‌های مجلس گرفته تا باقی مقام‌های عالی رتبۀ سیاسی کشور به زبان می‌آورند.» مشاور مهدی کروبی تأکید کرد: «امروز مشخص شد جنبش اعتراضی ایران پیش از آنکه یک جنبش سیاسی باشد، معطوف به زندگی روزمرۀ مردم است. امروز معلوم شد جنبش سبز بهانه و فرصتی بود که نابسامانی‌های حکومت روشن شود و اکنون اقشار بیشتری به این جنبش پیوسته‌اند. البته جنبش سبز به خاطر شعار «رأی من کو؟» و اعتراض به دزدی آرا جلو آمد و به همین دلیل هم در دل جنبش اعتراضی نمود بیشتری یافت.» واحدی دربارۀ میزان و گسترۀ نفوذ جنبش سبز در سایر اقشار جامعه گفت: «پیش از هر چیز من اصرار دارم نگویم "جنبش سبز" و با تأکید می گویم "جنبش اعتراضی". این دسته بندی را هم قبول ندارم که بدنۀ این جنبش را فقط طیف متوسط شهری به بالا تشکیل می دهد؛ چرا که طیف های سیاسی و اقتصادی مختلفی را در شهدا و زندانیان این جنبش اعتراضی می بینیم. اکنون مخاطبان پیام جنبش بیشتر شده و برخلاف تلاش حاکمیت حساسیت مردم برای دنبال کردن اخبار جنبش افزایش بیشتری یافته و شبکه های اجتماعی مورد نظر آقای میرحسین موسوی نیز انسجام خود را یافته اند.» پیش از این شورای هماهنگی راه سبز امید در فراخوانی از گروه ها و احزاب سیاسی مختلف دعوت کرده بود تا با همفکری و ارائۀ پیشنهادات خود، فاصلۀ زمانی 25 بهمن تا روز رأی گیری برای انتخابات مجلس شورای اسلامی را به فرصتی برای پیگیری اعتراض ها و مطالبات جنبش سبز تبدیل کنند.این شورا در انتهای بیانه ای که دو روز پیش برای دعوت از هواداران جنبش سبز منتشر کرد نوشته است: «این حق انسانی و قانونی و شرعی ایرانیان است که به وضع کنونی زندگی خود و نیز شرایط کشور خویش اعتراض کنند؛ اعتراض کنند به: حاکمیت دروغ و سرکوب، شرایط سخت زندگی، گرانی روزافزون نیازهای اولیه‌ و تنگناهای معیشتی، سلطه‌ی ناکارآمدی در اداره‌ی کشور، گسترش ناامنی، فروپاشی ارزش‌های اخلاقی، شرایطی که باعث فروپاشی بسیاری از کانون‌های گرم خانواده‌ها شده، گسترش روزافزون اعتیاد و بزهکاری در جامعه، توسعه‌ی ساعت به ساعت فقر، قرار گرفتن در شرایط ذلت‌بار بین‌المللی که نتیجه سیاست‌های ماجراجویانه و غیرواقع بینانه دولت در طی سال‌های اخیر است، مدیریت پادگانی در عرصه‌های اقتصادی، فرهنگی و آموزشی، اعمال سیاست‌های تبعیض آلود در برخورد با زنان، اقوام و صاحبان عقاید و باورمندان به آیین‌های گوناگون و نیز دگراندیشان، حبس غیرقانونی رهبران جنبش سبز و دیگر زندانیان حوادث پس از انتخابات، که همگی برخلاف قانون اساسی است؛ اعتراض به این همه، حق ایرانیان است.» شورای هماهنگی در ادامۀ بیانیه خود دربارۀ مسیر تظاهرات در تهران و شهرستان ها نوشته اشت: «از تمامی همراهان جنبش سبز دعوت می کنیم از ساعت ۴ تا ۷ بعد از ظهر روز ۲۵ بهمن ماه در تهران در پیاده‌روهای خیابان‌های انقلاب و آزادی، حدفاصل میدان فردوسی و تقاطع نواب، و در شهرستان‌ها در خیابان اصلی هر شهر، بنابر تصمیم فعالان محلی، اقدام به پیاده‌روی سکوت کنند.»



نوشته: رضا ولی‌زاده ، رادیو فرانسه

۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

نصب پرچم شیروخورشید در آبادان با شعار "ما هستیم

"نصب پرچم شیروخورشید در آبادان با شعار "ما هستیم" این پرچم از برنامه جنبش ایران فردا پخش شد که در تلویزون کانال یک هم پخش شد


دکتر شهرام همایون

حبس در جمهوری اسلامی: اینجا آخر دنیاست

سوگناک و وحشتناک بودن تجربهٔ زندان در ایران برای زندانیان سیاسی/عقیدتی تردیدی وجود ندارد. اما پرسش تامل‌برانگیز آن است که زندان ولی فقیه در درازمدت چه تاثیری بر زندانی سیاسی/عقیدتی می‌گذارد؟ آیا در نحوهٔ برخورد وی با حکومت یا نگرش به زندگی یا نوع مواجهه با جامعه پس از آزادی نیز تاثیری می‌گذارد؟ و اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟
زندانیان سیاسی در خاطرات و نوشته‌های زندان خود همه از تاثیرگذاری روز‌ها یا سال‌های زندان بر خود سخن گفته‌اند. لابه‌لای سخنان آنان می‌توان برخی از انواع این تاثیرات را یافت.

گرفتن‌ها و دادن‌ها

داریوش اقبالی در مورد تجربهٔ زندان برای خود به عنوان هنرمند و آن چه زندان به او داد و آن چه از او گرفت می‌گوید: «در زندان اینو یاد گرفتم که کجا دارم زندگی می‌کنم…جایی که به خاطر شعر به خاطر ترانه آدمو زندانی می‌کنند. لحظه‌های خوب استودیو در زندان از من گرفته شد، یعنی الان برای این که ضبط کنم باید جلسات مختلف برم تو استودیو تا اون حس شعر در …وجودم باشه تا اینو بیان کنم ولی قبل از این که به زندان بیفتم … می‌رفتم در استودیو جلو میکروفون ظرف نیم ساعت با تصویری که برای خودم درست می‌کردم آهنگو می‌خوندم. موقعی هم که بازجو برگشت به من گفت ببین یادت نره من می‌رم…مثل عقاب بالا سرت هستم. نمی‌تونی جایی تکون بخوری… ولی گفتم شما یادتون باشه با من چکار کردین. از من یه چیزی گرفتین که اون تصویرو گرفتین ولی یاد دادین در کدام سرزمین دارم زندگی می‌کنم.» (برنامهٔ «به عبارت دیگر» بی‌بی‌سی فارسی، دسامبر ۲۰۱۱)
بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی حتی آنها که به خارج مهاجرت کرده‌اند تا سال‌ها وجود آن عقاب را احساس می‌کنند و این احساس آنها را از بیان راحت و بی‌دغدغهٔ باور‌ها و دغدغه‌های‌شان باز می‌دارد. یکی از علل عدم بیان خاطرات زندان توسط برخی از زندانیان سیاسی و عقیدتی همراه داشتن احساس آن عقاب بالای سر یا چیزی شبیه به آن است که در دوره‌ای نشان داده کاملا واقعی است و هر لحظه ممکن است به شکار طعمهٔ خود بپردازد.

تداوم درد

زندانیان سیاسی و عقیدتی که پایشان به زندان ولی فقیه باز شده باشد تا سال‌ها هنگامی که به شکنجه‌های زندان فکر کنند‌‌ همان رنج‌ها برای آنها بازآفرینی می‌شود. کیانوری در نامهٔ خود به خامنه‌ای در مورد همسرش مریم فیروز می‌گوید: «همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از ۷ سال، شب هنگام خوابیدن کف پا‌هایش درد می‌‌کند.» زندانی سیاسی دیگر، شیوا محبوبی، می‌گوید: «طوری که می‌زدند وقتی همین حالا که چشمامو می‌بندم دقیقا دردش رو روی انگشتای پام حس می‌کنم. وسط کف پام می‌زدند انگار که یک جریان برق از توی بدن آدم رد می‌شد.» (سایت یوتیوب)

فراموشی

سال‌های زندان برای زندانیان سیاسی و عقیدتی آن قدر رنج‌آورند که بسیاری از زندانیان پس از خلاصی و حتی قرار گرفتن در محیط امن و بدون امکان بازگشت دوباره به زندان یا سر و کار یافتن با زندانبانان یا بازجویان قبلی سال‌ها نمی‌خواهند در باب آن سخن بگویند. فعالان حقوق بشر همیشه در پی افکندن نوری بر تاریکی‌های درون زندان‌هایند و مشتاقند زندانیان سیاسی و عقیدتی از تجربه‌های خود در زندان سخن بگویند. این خواسته در بسیاری از موارد با سد نیاز به فراموشی تحقیر‌ها، شدائد، رنج‌ها و ناملایمات زندان برای زندانی و هم‌بند‌هایش مواجه می‌شود. اندک‌اند زندانیانی مانند ایرج مصداقی (مثلا در نامه به محمد نوری‌زاد) که در نوشته‌هایشان با جزئیات بیشتری به موارد نقض ابتدایی‌ترین حقوق زندانیان اشاره کرده باشند.

یادمان می‌رود

بخشی از نیاز به فراموشی بازمی‌گردد به خشونت و تحقیر عیان و گسترده‌ای که افراد در دوره‌هایی کوتاه علیه خود و دیگر زندانیان تجربه می‌کنند و بخشی دیگر به تجربهٔ بازجویی‌ها و اعترافات که در آنها زندانی را مجبور می‌کنند علیه خود عمل کند. این فراموشی ممکن است به کوچک‌ترین بخش‌های حافظه نیز تسری پیدا کند، مثل این که ساده‌ترین و دم دستی‌ترین نام‌ها و شماره تلفن‌ها نیز فراموش شوند: «اوایل فکر می‌کردم دچار مشکل خاصی شده‌ام، اما به نظر می‌رسد بقیه هم دچار این معضل شده‌اند. گاهی اسامی یادمان می‌رود، واژه‌هایی که قبلا و هر روز استفاده می‌کردیم، حالا به زحمت از زبان خارج می‌شود. بعضی وقت‌ها برای پیدا کردن یک کلمه و اصطلاح هرچه فکر می‌کنیم، کمتر موفق می‌شویم. بعد به یک باره بی‌هیچ دلیلی آن اسم یا هرچه که بوده، یادت می‌آید، اما معمولا این اتفاق خیلی دیر می‌افتد، یعنی زمانی که دیگر نیازی به آن نداری. همین چند روز پیش شماره تلفن برادرم را فراموش کردم. حتی به خاطر نمی‌آوردم که آن را کجا نوشته‌ام.» (نامه بهمن احمدی امویی از زندان به همسرش، گویا، ۱۰ بهمن ۱۳۹۰)
علیه خود عمل کردن و دوگانگی‌های ناشی از آن و برهم ریختن فضای احساسی و ذهنی زندانی سال‌ها احساسات و خرد وی را به چالش می‌گیرد. او از یک سو بدین کار مجبور بوده و برای حرف‌ها یا اقداماتش توجیهاتی دارد و از سوی دیگر خود را ممکن است برای ورود به آن فرایند ملامت کند.

کابوس

زندانبانان و بازجویان برای ترساندن زندانی ممکن است وی را در قبر بگذارند یا زمان اعدام احتمالی‌اش را به وی بگویند یا وی را به اعدام تهدید کنند یا صحنهٔ اعدام را برای او به اجرا در بیاورند بدون آن که وی را بکشند. همچنین زندانی سیاسی ممکن است با خطر اعدام هم‌بندان خود یا دیگر زندانیان سیاسی روبه‌رو شود. این‌ها همه می‌توانند موجب کابوس دیدن زندانی حتی تا سال‌ها پس از آزادی در خواب و بیداری شوند.این کابوس‌ها از زندان آغاز می‌شوند: «خیلی شب‌ها خواب‌های بد و ترسناک می‌بینم. دیگران هم همین طورند. بیشتر خواب‌ها حول و حوش جنگ، درگیری، و اعدام است. از همه بد‌تر این است که اغلب خواب‌های‌مان تکراری است. تعدادی از زندانی‌ها می‌گویند مدت‌هاست که خواب‌های‌شان را به یاد نمی‌آورند و برخی دیگر هم ترجیح می‌دهند درباره‌اش با کسی حرف نزنند. عده‌ای اگر خوابی می‌بینند، خوابی است که همه رویداد‌هایش در محیط زندان می‌گذرد، حتی دوستان و آشنایان خود را نیز در محیط زندان می‌بینند.» (نامه بهمن احمدی امویی از زندان به همسرش، گویا، ۱۰ بهمن ۱۳۹۰)
اما کابوس‌ها به زندان محدود نمی‌مانند و ممکن است تا آخر عمر دست از سر زندانی برندارند.

امید دست‌نیافتنی

دستگاه امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی به گونه‌ای تعبیه شده و عمل می‌کند که زندانی را تا روز اعدام یا آزادی در حالت تعلیق نگاه می‌دارد، به گونه‌ای که وی در ‌‌نهایت به این نتیجه برسد که سلولش آخر دنیاست: «با وجود گذشت چندین سال از آزادی‌ام اما هر بار با شنیدن نام» دیزل‌آباد «این جمله دوباره در ذهنم خطور می‌کند که «اینجا ایستگاه آخر دنیاست». دو سال حبس در این زندان، مفهوم «ایستگاه آخر دنیا» را برایم روشن کرد.» (خاطرات کریم رحمانی از زندان کرمانشاه، سایت خبرنامهٔ ملی ایرانیان)
در زندان‌های جمهوری اسلامی، زندانی سیاسی و عقیدتی نمی‌داند اتهامش، محکومیتش و سرنوشتش چیست. هر لحظه ممکن است اتهامی تازه برایش بتراشند و او را چند سال بیشتر نگاه دارند (مثل ابوالفضل قدیانی یا عمادالدین باقی). هر لحظه ممکن است اعدامش کنند (مثل هزاران اعدامی سال ۶۷ که همه به زندان محکوم شده بودند) یا هر لحظه ممکن است او را از همهٔ حقوق زندانیان محروم کنند. تنها امیدی در دوردست وجود دارد که رژیم از هم بپاشد که زمانش روشن نیست و در شرایط زندان دست‌نیافتنی می‌نماید. در چنین شرایطی زندان برای هر زندانی سیاسی و عقیدتی آخر دنیاست.



نوشته مجید محمدی (جامعه‌شناس) / رادیو فردا

۱۳۹۰ بهمن ۱۱, سه‌شنبه

مادر حسین رونق ملکی: تهدیدم کرده اند که می آییم دخترهایت را هم می گیریم


در تداوم فشار بر زندانیان سیاسی و بازجویی های مجدد و گشودن پرونده های جدید برای آنها و فشار جهت مصاحبه، روز گذشته حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی، برای مصاحبه تلویزیونی بر علیه خود و همبندیانش از سوی بازجویان پرونده تحت فشار قرار گرفت.
زلیخا موسوی مادر حسین رونقی ملکی در این خصوص به جرس می گوید: دیروز پدر حسین به ملاقاتش رفته بود و حسین گفته بود که دوباره تحت فشارش گذاشته اند که مصاحبه تلویزیونی کند و اسم دوستانش را بگوید.بخدا نمی دانم چرا اینقدر این بچه ها را عذاب می دهند؟ این همه انفرادی و حکم سنگین و بازجویی و فشار و مریض کردنش کافی نبوده، دوباره شروع کرده اند. حسین مریض است، حالش خوب نیست که این همه اذیت و آزارش می کنند. الان دوباره پرونده اش رفته زیر دست پیرعباسی و ستاری و آنها دوباره همان فشارها را شروع کرده اند و دست بر دار نیستند. آن روز در بیمارستان که حسین را دیدم گفت دوباره او را به بازپرسی برده اند و می خواهند حکمش را اضافه کنند، پانزده سال کم بوده حالا می خواهند یکسال دیگر هم اضافه کنند. من هم گفتم که به آنها بگو خیلی بی انصاف هستید این کم است! پسرم را به موقع به بیمارستان نبردند و مورفین بهش تزریق می کردند که الان کلیه هایش این جوری شده است و یکی از کلیه هاش ۸۰ درصد و دیگر ۲۰ درصد از کار افتاده است.در مهر ماه سال ۸۹ این وبلاگ نویس جوان به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم گردید و به خاطر امتناع از امضای حکم مورد ضرب شتم رئیس دفتر و ماموران همراه قرار گرفت.مادر او ادامه می دهد: “الان حسین بیشتر از دو سال از ۲۴ سالگی در زندان است و نه تنها جوانی بلکه سلامتی اش را هم از دست دارد می دهد. ماه رمضان که بعضی ها آزاد شدند به حسین گفتند عفو بنویس تا آزاد شوی با تمام دردی که کشیدم و هنوز می کشم به خود حسین هم گفتم اگر نامه عفو بنویسی یا مصاحبه تلویزیونی کنی، شیرم را حلالت نمی کنم. ما تمام این ظلمها را تحمل می کنیم اما زیر بار ذلت نمی رویم. اینها باید بدانند خدا صبور است و هیچ حکومتی با این رفتارها که با مردمش می کند پایدار نبوده و بزودی رفتنی است.حسین رونقی ملکی با نام مستعار بابک خرمدین در آذر ماه سال ۸۸ همراه برادرش حسن رونقی ملکی بازداشت شد. بازداشت برادر وی به خاطر اعمال فشار بر وی برای اخذ اعتراف صورت گرفت و این دو برادر تحت فشارهای جسمی و روحی قرار گرفتند.این مادر رنج دیده با شرح زجرهایی که بعد از انتخابات سال ۸۸ بر او و خانواده اش رفته می افزاید: “دو تا پسر مثل دسته گل داشتم، پسر بزرگم را که همان موقع با حسین بازداشتش کردند اینقدر زدند و و انفرادی نگهش داشتند. دندانهایش از فک در آمده و ستون فقراتش آسیب دیده و شبها نمی تواند بخوابد. خدا شاهد است بعد از یکماه که از زندان بیرون آمد نمی شناختمش و نصف شده بود آخر من مادرم چطور این بلاهایی که به سر پاره های تنم می آورند تحمل کنم، خدا از سرشان نمی گذرد.مادر این فعال حقوق بشر می افزاید: “این کارهایی که اینها کردند، کشتند و شکنجه کردند و به زندان انداختند و الان هم اینجور اذیت می کنند مگر خدا شاهد نیست؟ زندان ها پر است از بچه های مریض احوال که آنها مریضشان کردند…بخدا قسم دیگر جمهوری اسلامی در کار نیست و در آن دو انتخابات به احمدی نژاد رای ندادم الان هم دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنم و رای نمی دهم. حالا آقای احمدی نژاد دستور هم می دهند که مردم بچه دار شوند و تا پول بهشان دهیم! نمی دانم اصلا فکر می کند که چه می گوید؟! من سالها زجر کشیدم تا فرزندان پاک و سالم تحویل جامعه دهم و حالا این بلاها را بر سر جگر گوشه هایم می آورند. نه تنها من بلکه بچه های مردم را می زنند و می کشتند بعد می گویند بچه بیاورید. مگر ما بچه هایمان را از سر راه آورده ایم واقعا حرفهای ایشان تعجب آور است!
خانم موسوی با بیان اینکه بارها به او دروغ گفته اند می گوید: “من به رئیس قوه قضاییه هم گفتم اینجا جمهوری اسلامی است؟ اینجور حقوق انسانها را رعایت می کنید؟ فقط دروغ می گویند. کدام قانون می گوید پسر بزرگ من را اینطوری کتک بزنید و شب چشمهایشان را ببندید و در بیابان بیاندازید؟ کدام حقوق بشر این را تایید می کند؟ این مملکت قانون ندارد. اصلا خدا را نمی شناسند. همه اینها ادعای اسلام دارند در کجا با مردم چنین کارهایی را می کنند که در جمهوری اسلامی می کنند؟ مگر می توانید مردم را با این بگیر و ببندها ساکت کنید. ببنید من یک مادر هستم فقط برای اینکه گفتم که چه بر سر پسرهایم آورده اند الان هم دست بردار نیستند و تهدیدم کرده اند که می آییم دخترهایت را هم می گیریم. گفتم خدایی هم هست اگر می توانید بگیرید. در کجای یک کشور اسلامی با یک مادر چنین می کنند که با من در این دو سال کردند. بخدا الان قرص مصرف می کنم مریض هستم مدام فکر حسینم که چه بلایی به سرش می آورند…(به علت گریه مدتی گفتگو قطع شد)
در حالیکه فشارها و برخوردهای نامناسب با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها به صورت امری متداول در آمده است، این فعال حقوق بشری طی نامه ای به دادستان تهران، نسبت به نقض حقوق بشر گسترده در ایران و فشار بر زندانیان سیاسی و خانواده های ایشان به شدت اعتراض کرد.مادر حسین رونقی ملکی در پایان می گوید: “من از قوه قضاییه و مسئولین می خواهم درست رفتار کنند و به حق قضاوت کنند. مگر پسر من چکار کرده و در دادگاه که برایش حکم زدند حتی نگذاشتند من او را که در انفرادی نگه داشته می شده است، ملاقات کنم. حتی وقتی در دادگاه حسین به قاضی پورعباسی می گوید من را زده اند قاضی به او جواب داده که خوب کردند خود من گفتم ترا بزنند. خوب این هم قاضی یک کشور اسلامی! فقط از خدا می خواهم روزی برسد که بچه های ما آزاد شوند و اینها بیافتند زندان تا ببینند که ما و بچه هایمان چه کشیدیم. هر بلایی که به سر ما می آورند به سرشان بیاید و خدا جزایشان را بدهد. آن روز دیر نیست بدانید خدا بزرگ است و شاهد همه چیز است.گفتنی است، حسین رونقی ملکی در زمینه برنامه‌نویسی و ساخت وبلاگ و عبور از فیلترینگ تخصص داشته و در زمینه مبارزه با سانسور در فضای سایبری ایران تلاش‌های گسترده‌ای انجام داده است. وی همچنین عضو گروهی به نام ایران پراکسی است که در زمینه عبور از فیلترینگ و سانسور در فضای مجازی به کاربران ایرانی کمک می‌کند.

نوشته ای از عباس صفائیان

پدر شهید مختاری: اگر محمد زنده بود باز هم به راهپیمایی سبزها می رفت

پدر محمد مختاری در آستانه سالگرد کشته شدن فرزندش در راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن می گوید: می خواستند محمد را بسیجی معرفی کنند اما محمد پیش از مرگ خودش را معرفی کرده بود و آنها نمی دانستند اگر محمد را بسیجی معرفی کنند جواب نوشته های فیسبوکی اش را چه بدهند.
مراسم تشییع جنازه محمد مختاری سال گذشته پس از راهپیمایی ۲۵ خرداد در حالی برگزار شده بود که خبرگزاری فارس و تلویزیون جمهوری اسلامی گزارش داده بودند که این جوان توسط آمریکا و اسراییل و منافیق کشته شده است و در این مراسم شعارهایی نظیر “مرگ بر موسوی “، “مرگ بر کروبی” و “مرگ بر منافق” سر می دادند.پس از گذشت یک سال، اسماعیل مختاری پدر محمد مختاری در گفتگو با “سرخ سبز” در توضیح آنچه در روز تشییع جنازه بر آنان گذشته است می گوید، برخی از زنان که برای خانواده ی ایشان هم ناشناس بوده اند با حضور در مراسم تشیع جنازه در مقابل دوربین ها نقش مادر محمد مختاری را بازی کرده و شعارهایی را سر می دادند که در آن شرایط باعث رنجش این خانواده شد.حسین شریعتمداری نماینده رهبر جمهوری اسلامی در روزنامه کیهان، چند روز پس از کشته و دستگیر شدن معترضان راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن، در تلویزیون جمهوری اسلامی، صانع ژاله دیگر شهید سبز این راهپیمایی را به عنوان «بسیجی» معرفی کرد که همان زمان با واکنش شدید خانواده صانع ژاله مواجه شد.برادر صانع ژاله آن زمان توضیح داد که طرفداران حاکمیت از طریق پسرخاله صانع توانسته بودند عکسی از صانع را از خانواده تحویل گرفته و برای این دانشجوی معترض کارت بسیج صادر کنند تا او را به عنوان یکی از بسیجان که توسط «منافقان» کشته شده است معرفی کنند.اینک پدر محمد مختاری که به گفته ی خودش هنوز نمی داند به خانواده ی وی اجازه برگزاری مراسم سالگرد را می دهند یا نه، پرده از تلاش هایی که یک سال قبل برای بسیجی معرفی شدن محمد مختاری صورت گرفته بود بر می دارد و می گوید شبی که محمد جان باخت، ساعت دو نیم بعد از نیمه شب به منزل آنان مراجعه کردند و از آنان خواستند تا عکسی از محمد را در اختارشان قرار دهند که او را پیش از روز تشییع جنازه به عنوان بسیجی معرفی کنند.این پدر داغدیده در ادامه می گوید، هر جایی که می بینیم یاد او می افتیم. از طرفی فکر می کنیم چر این یک سال کسی نیامد بپرسد چه شد. این یک سال در ایران یک سکوتی حاکم شده ، صدایی نمی آید. به جز رسانه های خارجی هم کسی هم سراغ ما نیامده.اسماعیل مختاری با بیان اینکه اگر محمد زنده بود بازهم در راهپیمایی سبزها شرکت می کرد گفت، او این اعتقاد را داشت و می رفت و همیشه هم وقتی راهپیمایی می رفت من دلنگران بودم.وی با بیان اینکه از رسیدگی عادلانه به پرونده قتل فرزندش در دستگاه قضایی نا امید است، گفت: به هر حال خودشان می دانند جریان چه بوده و چه اتفاقی افتاده. همه چیز را خودشان آگاه هستند اگر می خواستند بگویند همان روز اول می گفتند نه فقط به ما ، بقیه هم وضعیت شان همین است. کدام یک را تا به حال گفتند؟ تعداد دقیق کشته شدگان را نمی دانم ولی بیش از صد نفر کشته شده است. به جز آنکه در همان روزهای اول اعلام کردند منافقین کشته اند، خب اگر منافقین بودند چرا تا حالا معرفی نمی کنند، شما که می گویید هر جنبنده ای تکان بخورد ما می فهمیم، چطور شد این عده که کشته شدند حتی یک نفر را معرفی نمی کنند ؟ بیاورند در تلویزیون تا ما هم آگاه شویم چه کسی کشت.پدر شهید مختاری اضافه کرد: از طریق گزارشگر ویژه سازمان ملل پیگیر شدند ما هم گزارش دادیم اما نمی دانیم به دست احمد شهید رسیده است یا نه. ما هیچ چیزی نمی خواهیم جز اینکه بگویند به چه دلیل بچه ما را کشتند و قاتلش چه کسی بود.وی در شرح ماجرای کشته شدن فرزندش در تظاهرات مسالمت آمیز جنبش سبز گفت: من آن روز سر کار بودم و وقتی متوجه شدم درگیری هایی در راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن رخ داده بوده خیلی ناراحت بودم. توی فکر محمد بودم چون خانه نیامده بود می دانستم محمد بلاخره طرفدار بود به راهپیمایی رفته بود. چندین بار خانه زنگ زدم نبود، ساعت چها رو نیم پنج رسیدم خانه دیدم محمد هنوز نیامده، بعد دوست محمد زنگ زد و گفت سر محمد آجر خورده است و در بیمارستان است. ما نگران شدیم حرکت کردیم به سمت بیمارستان، وقتی رسیدم پسرم سهیل را دیدم که زودتر از من رسیده بود بیمارستان. وقتی مرا دید، اشکش سرازیر شد و گفت که محمد را از دست دادیم…هر کار کردم که وارد شوم تا خودم بتوانم پسرم را ببینم، نیروها آنجا زیاد بودند و نمی گذاشتند…
مختاری ادامه داد: در بیمارستان هم لباس شخصی ها بودند و هم نیروهای انتظامی. پسرم زودتر از من رفته بود و محمد را دیده بود و از او پرسیدم چه شد که برایم گفت من اسم محمد را آوردم و گفتند بروم میان چند نفر که تیر خورده بود پسرم را ببینم ولی من نگاه کردم به زخمی ها و نشناختم. از پرستار سوال کردم محمد کدام است گفت همان که سرش بسته است. رفتم دیدم خودش است. تیر از بالا به سرش شلیک شده بود. ما را خواستند و گفتند رضایت بدهید تا ما عمل کنیم. عمل کردند و در سی سی یو بود به ما هم گفتند بروید و صبح بیایید. ولی من خودم توی راه متوجه شده بودم که با عمل کاری نمی شود کرد چون پاهایش سرد شده بود و معلوم بود تمام کرده بود. ساعت شش صبح که مراجعه کردیم گفتند فوت کرده است.این پدر داغدار با ذکر مشکلاتی که برای تحویل گرفتن جسد محمد فرزندش با آن رویرو شد اظهار داشت: گفتیم جسد را تحویل بدهید گفتند باید تسویه حساب کنید، رفتیم اورژانس و عمل و برای خوابیدن یک شب پولش را بدهیم گفتند باید بروید کلانتری، از یک طرف به ما گفتند باید بروید امنیت ملی. آنجا هم به ما گفتند بروید ما باید تحقیقات مان را انجام بدهیم یک روز طول می کشد. آمدیم خانه دیدیم همسایه ها می گویند محمد چه شد، چون آمده بودند توی محل از همسایه ها تحقیق کرده بودند رفته بودند شاهرود که بچه ام آنجا درس می خواند و چیزی به دست نیاوردند. بلاخره با ناراحتی توی خانه نشسته بودیم. ساعت دو بعد از نیمه شب دیدیم زنگ در خانه ما را زدند. رفتم پایین به من تسلیت گفتند و بعد به ما گفتند اگر می شود یک قطعه عکس از محمد بدهیم که ما او را به عنوان بسیجی معرفی کنیم. من گفتم نه کاری که شده و من نمی خواهم بچه ام را به عنوان بسیجی معرفی کنم. گفتند به نفع شماست و از امتیازات اش استفاده می کنید. من گفتم نه. گفتند حالا شما با خانواده مشورت کنید ما نیم ساعت روی نیمکت توی میدان می نشینیم بیایید به ما جواب بدهید. من رفتم بالا با خانواده ام صحبت کردم و هیچ کس موافقت نکرد. برگشتم پایین و به آنها گفتم هیچ یک از اعضای خانواده ام قبول نمی کنند که محمد را به عنوان بسیجی معرفی کنید.وی افزود: آنها از من پرسیدند چرا قبول نمی کنید؟ من هم پاسخ دادم تا به حال کجا بودید که حالا بچه ام فوت کرد به عنوان بسیجی می خواهید معرفی کنید امتیاز بدهید. گفتم الان اگر قبول نکنم چه خواهد شد؟ گفتند فردا با مشکل تحویل جنازه مواجه خواهید شد. من گفتم نه ما یک خانواده مذهبی هستیم و دوست داریم جسد بچه مان را تحویل بگیریم. آنها رفتند و وقتی صبح برگشتند دیگر صحبتی در مورد اینکه عکس محمد را بدهید نکردند، من فکر می کنم آنها شب رفتند وارد فیسبوک محمد شدند و دیدند محمد در فیسبوک خود چه نوشته بود که نشان می داد محمد کیست و فکر می کنم همین نوشته ها را دیدند و دیگر اصرار نکردند.صبح یک نفر از خانواده ما رفت که جسد را تحویل بگیرد.مردم زیادی آمده بودند و به نظرم آمد که آنها تحویل جسد را طولانی کردند تا مردم پراکنده شوند. برخی از مهمانان پرس و جو می کردند بعضی ها را می گرفتند تا اینکه ساعت دو نیم جسد را آوردند. جسد را به خانه آوردند ما خواستیم در تابوت را باز کنیم اجازه نداند که محمد را ببینیم. دو دقیقه نشد که تابوت را بلند کردند و بردند.آقای مختاری در ادامه اظهار داشت: من آمدم بیرون دیدم عده ای زن آنجا نشسته اند، از صبح هم آنها را دیدم ما هنوز به میدون نرسیدیم که آنها شروع کردند شعار دادن و دوربین هم از آنها فیلم می گرفت، نقش بازی کردند، نقش مادرِ محمد را بازی کردند، رفتند به سمت مسجد ایستادند شعار دادند مرگ بر موسوی، مرگ بر کروبی. من گفتم الان ساعت سه و نیم چهار است، اجازه بدهیم من به مردم بگویم فردا صبح بیایند برای تدفین. آنها گفتند نه با بهشت زهرا هماهنگ شده و همین الان باید برویم.
مختاری با بیان اینکه کسی که در مراسم به عنوان مادرش گریه و زاری می کرد، مادر محمد مختاری افزود: اصلا من و مادرش تازه از در حیاط داشتم می آمدم بیرون که شنیدیم این خانم ها اینکار را کردند و خودم دیدم این خانم ها را که داشتند شعار می دادند و من عصبانی شدم و داد زدم و گفتم چرا شما می گویید آمریکا کشته، فلان کس کشته یا فلانی کشته، چرا این شعارها را می دهید.
وی افزود: ما رسیدیم بهشت زهرا دیدیم همه چی آماده است. پرنده پر نمی زند ولی نیروها ایستاده بودند . رفتند توی مرده شور خانه خودشان شستند و پرده ها را کشیدند اجازه ندادند ما ببینیم. فقط وقتی آوردند دفن کنند صورتش را باز کردند تا فقط خانواده بتوانند برای لحظه ی آخر ببینند. دیگر نزدیک شش عصر بود، زمستان بود و هوا تاریک شده بود.پدر شهید مختاری در پایان گفت: خون این جوان ها نباید پایمال شود. دنبالش باشند ببینند خواسته های این جوانان چه بود. در یک جایی من رفتم برای پیگری به من جواب دادند، جنگ هست و در جنگ حلوا خیر نمی کنند.

نوشته ای از عباس صفائیان 

دیده‌بان حقوق بشر به بازداشت فعالان کارگری در ایران اعتراض کرد


به گزارش بی بی سی ، یک سازمان مدافع حقوق بشر از بازداشت شماری از فعالان کارگری در ایران خبر داده و خواستار آزادی آنان شده است.دیده بان حقوق بشر با صدور بیانیه ای در مورد وضعیت فعالان کارگری در ایران، با ابراز این نظر که "اتحادیه های مستقل کارگری در حمایت از حقوق کارگران در دوره زمامداری محمود احمدی نژاد نقشی حساس ایفا کرده اند" از موج جدید بازداشت این گروه از شهروندان ایرانی خبر داده و این اقدام را به عنوان "نشانه استمرار سنت دیرین و زشت هدف قرار دادن اتحادیه های مستقل کارگری به منظور تحمیل کنترل کامل حکومت بر این تشکل‌ها" محکوم دانسته است.این بیانیه با عنوان "ایران: بازداشت های جدید فعالان کارگری" منتشر شده و در آن آمده است که مقامات ایران باید چندین تن از مدافعان حقوق کارگران و اعضای تشکل های مستقل کارگری را که صرفا به دلیل اظهار نظر مسالمت آمیز در دفاع از منافع کارگران زندانی شده اند، فورا آزاد کند و احکام قضایی و اتهاماتی را که صرفا به دلیل استفاده از آزادی تشکیل اجتماعات علیه بعضی از این افراد صادر شده است، لغو کند.به گفته دیده بان حقوق بشر، اخیرا بازداشت های گسترده فعالان کارگری در تهران، آذربایجان شرقی و کردستان صورت گرفته و از جمله در اواسط ماه ژانویه سال جاری، چهار فعال کارگری برای گذراندن محکومیت به دوره های طولانی حبس که سال گذشته میلادی علیه آنان صادر شده بود احضار شدند و در روز ۲۸ ژانویه، ماموران امنیتی علیرضا اخوان، آموزگار و فعال کارگری را در تهران بازداشت کردند و به محلی نامعلوم انتقال دادند.این اطلاعیه می افزاید که در روز ۱۸ ژانویه، محمد جراحی در خانه خود در تبریز بازداشت شد و سه روز پیش از آن، ماموران اطلاعاتی شاهرخ زمانی، یک آمورگار و فعال کارگری را بازداشت، و دو نفر دیگر را در تبریز احضار کردند.دیده بان حقوق بشر همچنین از دستگیری شیث امانی، از مدافعان سرشناس حقوق بشر و عضو یک اتحادیه کارگری مستقل دز سنندج در روز ۱۶ ژانویه، و پیش از آن، بازداشت مهدی شاندیز و انتقال او به بند ۳۵۰ زندان اوین خبر داده است و افزوده است که تمامی این افراد به دلیل فعالیت در حمایت از حقوق کارگران یا عضویت در اتحادیه های کارگری فاقد مجوز دولتی در ایران بازداشت شده اند.به گفته دیده بان حقوق بشر، شاهرخ زمانی در روز ۷ ژوئن سال ۲۰۱۱ در ارتباط با فعالیت به عنوان عضو سندیکای مستقل کارگران نقاش و عضو هیات رئیسه کمیته پیگیری تاسیس اتحادیه های کارگری مستقل در شعبه ۱ دادگاه انقلاب تبریز محاکمه و به اتهام "مشارکت در سازماندهی گروه غیرقانونی مخالف نظام و اقدام برای اخلال در امنیت ملی از طریق تشویق به اعتصاب کارگری و قیام مسلحانه و تبلیغ علیه نظام اسلامی" به یازده سال زندان محکوم شد.در همین شعبه دادگاه، محمد جراحی که روز ۲۰ ژوئن بازداشت شده بود به اتهام سازماندهی یک گروه "غیرقانونی" به نام جنبش دموکراتیک کارگری به پنج سال زندان، نیما پور یعقوب، به همین اتهام همراه با اتهام اضافی "تبلیغ علیه نظام" به دو دوره پنج ساله زندان و ساسان واهبی وش به شش ماه حبس محکوم شدند.به گزارش رسانه های ایران، آقایان پوریعقوب و واهبی وش دانشجویان رشته مهندسی دانشگاه آزاد اسلامی شعبه تبریز بوده اند.پس از صدور این احکام، این چهار متهم در برابر سپردن وثیقه آزاد شدند اما در ماه نوامبر سال ۲۰۱۱، شعبه ۶ دادگاه تجدید نظر آذربایجان شرقی احکام اولیه را تایید و آنان را برای اجرای حکم احضار کردند.

نگرانی از وضعیت فعالان بازداشتی

به گفته رسانه های خبری ایران، آقای امانی، از مدافعان برجسته حقوق کارگران در سنندج و عضو هیات رئیسه اتحادیه آزاد کارگران هنگامی بازداشت شد که برای کسب اطلاعات در مورد وضعیت دو فعلان زندانی به دفتر دادستانی مراجعه کرده بود.
دیده بان حقوق بشر در اطلاعیه خود نسبت به وضعیت چند تن دیگر از فعالان برجسته حقوق کارگری که زندانی شده و یا با خطر زندانی شدن مواجه هستند ابراز نگرانی کرده و از ابراهیم مددی و رضا شهابی، معاون رئیس و خزانه دار سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، و علی نجاتی و بهنام ابراهیم زاده از فعالان کارگری در این زمینه نام برده است.
منصور اسانلو، رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی که چندین بار بین سال های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۷ بازداشت شده بود به پنج سال حبس محکوم شده است.دیده بان حقوق بشر گفته است که برخی از زندانیان مدت‌ها را در حبس انفرادی گذرانده و سلامت برخی دیگر در خطر است در حالیکه این افراد غالبا از امکانات درمانی مناسب محروم هستند.این سازمان مدافع حقوق بشر بخشی از بیانیه خود را به تاریخچه اتحادیه آزاد کارگران؛ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی و اتحادیه کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه اختصاص داده و سابقه تاسیس و فعالیت آنها در حمایت از حقوق کارگران را بیان کرده است.دیده بان حقوق بشر می نویسد: "قانون کار ایران حق کارگران در تشکیل اتحادیه های کارگری غیر وابسته به حکومت را به رسمیت نمی شناسد" و افزوده است که از سال ۲۰۰۵، مقامات حکومتی به آزار، احضار، بازداشت و محکومیت کارگران وابسته به اینگونه تشکل ها مبادرت کرده و اعضای خانواده های آنان نیز در معرض فشار قرار گرفته اند.بسیاری از این افراد در جریان مراسم بزرگداشت روز جهانی کارگر و یا شرکت در اعتصابات کارگری در اعتراض به عدم دریافت دستمزد بازداشت شده اند.همچنین، اتحادیه های مستقل کارگری نسبت به تغییراتی که دولت محمود احمدی نژاد در نظر دارد در قانون کار جمهوری اسلامی اعمال کند و شامل آزادی عمل بیشتر کارفرمایان در اخراج و یا کاهش مزایای کارگران است به شدت معترض بوده اند، اما امکان ابراز آزادانه اعتراض خود را ندارند.این بیانیه یادآور شده است که ایران از امضا کنندگان پیمان های بین المللی مربوط به صیانت از حقوق مدنی و همچنین عضو سازمان بین المللی کار است و باید به تعهدات خود در این چارچوب عمل کند.دیده بان حقوق بشر در پایان این بیانیه نوشته است: "فعالان کارگری پیشتاز مبارزه برای آزادی اجتماع و تشکل در ایران بوده و بهایی سنگین برای فعالیت خود پرداخته اند و لازم است قوانین ایران حق تشکیل اتحادیه های مستقل کارگری را به رسمیت بشناسد و فعالان بازداشتی را که به جز نمایندگی کارگران و دفاع از منافع آنان جرم دیگری ندارند هر چه سریعتر آزاد کند.

منبع : بی بی سی

تاریخ نگاری جمهوری اسلامی: خامنه ‌ای علیه رفسنجانی

اکبر هاشمی بهرمانی که سه دهه در ایجاد محدودیت در بسط و نشر اطلاعات از طریق سانسور، فیلترینگ و پارازیت برای شکل گیری و تحکیم قدرت مطلقه نقشی محوری در ایران ایفا می کرد چند گاهی است که پس از دوره‌ی «بهرام که گور می گرفتی همه عمر» به مرحله‌ی «دیدی که چگونه گور بهرام گرفت» وارد شده است.او پس از آن که کاملا از دایره‌ی قدرت حذف شد همانند همه‌ی فعالان سیاسی همسن و سال اش به نوشتن خاطرات و نشر یادداشت‌های سیاسی مشغول شده است. اما در کشوری که محدودیت در جریان اطلاعات ابزار کسب و حفظ قدرت است قدرتمند پیشین نمی تواند با اتکا به نفوذ سابق به حیطه‌ی اهل قلم بدون هیچ محدودیتی وارد شود. نظامی که قدرتمندان برای سانسور و فیلترینگ و پارازیت ساخته‌اند گریبان خود آنها را نیز می گیرد.

کارگروه‌ها و هیات‌ها

دیکتاتورها برای صورت موجه بخشیدن به محدودیت در جریان اطلاعات انواع هیات‌ها (مثل هیات نظارت بر مطبوعات) یا کارگروه‌ها (مثل کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه در فضای مجازی) تشکیل می دهند که همه‌ی اعضای آنها از کاست حکومتی و معتمدان رهبری است و نهادهای مدنی و حرفه‌ای یا مردم کوچه و خیابان هیچ نقشی در آنها ندارند.به عنوان مثال اعضای کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه در اینترنت متشکل است از شش وزیر، رییس سازمان تبلیغات اسلامی، رییس سازمان صدا و سیما یا نمایندگان آنان، یک نماینده از شورای عالی انقلاب فرهنگی و دادستان کل کشور. این کارگروه به عنوان نماینده‌ی حکومتی که دارای قوه‌ی قاهره برای فیلترینگ است به سرویس‌دهندگان سایت‌ها اعلام می‌کند که فلان مصادیق مجرمانه در سایت‌شان وجود دارد یا بدون اعلام آنها را می بندد.

رویه‌های دوگانه

این گروه دو رویه‌ی مجزای کار را دنبال می کند. برای غیر خودی‌ها یا «خواص بی بصیرت» صرفا فهرستی تهیه شده و سایت‌های آنان فیلتر می شود. اما برای خودی‌ها یا «خواص کم بصیرت» مراحلی در نظر گرفته شده است: «ابتدا به افراد گفته می‌شود سایت خود را ثبت کنند. اگر مصادیق مجرمانه‌ای در سایت دیده شود، تذکر داده می‌شود. اگر به تذکر توجه شد و مورد را برداشتند که هیچ ولی اگر برداشته نشد بستگی به نوع اقدام مجرمانه تا سه بار تذکر داده می‌شود و بعد از آن سایت فیلتر می‌شود.» (محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه‌ی قضاییه، تابناک، ۱۲ دی ۱۳۹۰)
در برخورد با سایت شخصی رفسنجانی همین رویه‌ی دوم در پیش گرفته شد: «در مهرماه این کارگروه موارد خلاف را بررسی کرد و تذکر داده شد که پنج یا شش مورد مجرمانه‌ای را که وجود دارد، بردارند. این موارد برداشته شد. ضمن اینکه این سایت اصلا به نام محسن هاشمی رفسنجانی است، در حالی که در روزنامه‌ها مطرح شده که سایت متعلق به آقای هاشمی رفسنجانی است… بعد از مدتی مجددا هم موارد قبلی و هم موارد جدیدی روی سایت گذاشته شد و دوباره نسبت به رفع آن تذکر داده شد که در این مورد اقدامی صورت نگرفت تا اینکه این سایت در هفتم دی ماه فیلتر شد و الان هم فیلتر است.» (همانجا)

خاطرات عبور از بحران‌ها

خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی به طور قطع خوشایند علی خامنه‌ای و بیت رهبری نبوده و نیست. این خاطرات به گونه‌ای نوشته‌ می شوند که گویی وی نقش محوری در اداره‌ی امور کشور و تعیین جهت گیری‌ها و سیاست‌های کشور در دهه‌ی اول عمر جمهوری اسلامی و عبور دادن جمهوری اسلامی از بحران‌ها را بر عهده داشته است (نام خاطرات وی «عبور از بحران» است).
خاطرات رفسنجانی به گونه‌ای روایت می شوند که گویی مورخان آینده چاره‌ای بجز ارجاع به اثر وی نخواهد داشت. حتی اگر وی چنین نقشی داشته است (که در همه‌ی موارد این گونه نیست) این موضوع کسی را که پس از خمینی به مقام ولایت فقیه رسیده و مدعای بهترین جایگزین برای خمینی و نیابت امام زمان است و می خواهد در همه جا بازیگر نقش اول باشد خوش نمی آید.
علی خامنه‌ای به عنوان رهبری که پس از انتشار اولین روزنامه‌ی رنگی در ایران (همشهری) به علت آن که عکس خود را هر روز در صفحه‌ی اول آن مشاهده نمی کرد به تغییر کادر سر دبیری آن حکم داد نمی تواند یکه تازی‌های رفسنجانی را در روایت پشت صحنه‌ی حکومت خمینی تحمل کند.رفسنجانی از علی خامنه‌ای به خمینی نزدیک تر بود و در فرایندهای سیاسی (حذف رقبا، ترورها، مهندسی انتخابات، و چینش نیروها)، قانونگذاری و جنگ نقشی بسیار مهم تر از علی خامنه‌ای بر عهده داشت اما یکه تاز میدان نبود.کشور بالاخص در سال‌های پایانی عمر خمینی عمدتا توسط یک گروه پنج نفره (میر حسین موسوی، اکبر هاشمی، علی خامنه‌ای، سید احمد خمینی و عبدالکریم موسوی اردبیلی) اداره می شد. موارد خلافی که محسنی اژه‌ای از آنها در زیر نویس‌ها و حاشیه‌های سایت رفسنجانی به عنوان موارد تخلف ذکر می کند (همانجا) عمدتا به نکاتی از تاریخ دهه‌ی اول جمهوری اسلامی ارجاع دارند که رفسنجانی را در مقام عقل منفصل نظام قرار می دهد و طبعا ذکر آنها خوشایند علی خامنه‌ای نبوده و نیست.

خامنه‌ای در مقابل نمی تواند خود کار رفسنجانی را در این باب بر عهده بگیرد.

او شخصیت قدسی و قدرت مطلقه‌ی خود را در مقامی بالاتر از انتشار خاطرات روزانه تصور می کند یا اگر به نوشتن خاطرات خود مشغول است انتشار آن را به پس از مرگ محول کرده است. خامنه ای در نوشتن خاطرات روزانه با این چالش جدی روبروست که همه‌ی آنچه در چنته دارد موضوعات و تصمیمات امنیتی و نظامی است که حتی پس از مرگ وی نیز در دوران جمهوری اسلامی قابل انتشار نیست.چگونه می توان دستور به تیراندازی مردم در خیابان یا خفه کردن نویسندگان در قسمت عقب ون و رها کردن اجساد آنها در بیابان، افزایش اعدام‌ها یا تعیین میزان زندان و شکنجه‌ی دانشجویان و فعالان سیاسی را برای تاریخ به دست خود ثبت کرد؟

خبر سازی و جدا افتادگی

سایت اینترنتی برای یک سیاستمدار پیشین به کار خبر سازی نیز می آید. به عنوان نمونه، کافی است در مورد یکی از موضوعات روز مثل انتخابات در آن اظهار نظر شود. این اظهار نظر برای رسانه‌ها (چه در داخل و چه در خارج) ارزش خبری دارد و موج ایجاد می کند. علی خامنه‌ای فعلا یک رفسنجانی در حال یخ زدگی و خواب زمستانی می خواهد که به تدریج از این خواب بیدار نیز نشود. سایت اینترنتی مخل چنین سیاستی است. این خواست فراتر از آن است که مثلا خطبه‌ی رفسنجانی در آخرین نماز جمعه اش باز نشر شود یا خیر. بنابر این دلیل اصلی فیلترینگ سایت رفسنجانی برگشت دادن وی به دنیای جدا افتادگی و بی خبری است و نه صرفا یک سر و صدای بسیار خاص و کوچک.

پرهیز از تقسیم مسوولیت تباهکاری‌ها

غیر از دو موضوع حساس فراهم کردن مواد برای تاریخ نویسی و خبر سازی، سیاستمداری که در نظام‌های استبدادی از چرخه خارج می شود به تدریج باید خود را محذوف حساب کند به گونه‌ای اصولا وجود خارجی نداشته است.کتب تاریخ معاصر رسمی در جمهوری اسلامی اصولا به گونه ای نوشته می شوند که شخصیت‌هایی مثل صادق قطب زاده، ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی صدر، مهدی بازرگان، حسینعلی منتظری، کاظم شریعتمداری، مسعود رجوی و نورالدین کیانوری وجود خارجی نداشته‌اند. اکنون زمان اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی و یوسف صانعی و محمد موسوی خویینی‌ها رسیده است.سایت و نشریات و کتب این افراد فیلتر و توقیف می شود تا به تدریج نام آنها از تاریخ حذف شود. «وزارت حقیقت اورول»ی در جمهوری اسلامی روزهای پرکاری را بعد از جنبش سبر گذرانده و چهره‌های بسیاری هستند که عکس و اسم و نظرات آنها باید از خاطره‌ی قومی ایرانیان پاک شود تا فقط «برادر بزرگ» دیده شود. علی خامنه‌ای حتی نمی خواهد مسوولیت سیاهکاری‌ها و تباهی‌های جمهوری اسلامی را با دیگران قسمت کند.

رادیو فردا



نوشته ای از Akbar Pourahmadi

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...