۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

نقش همیاری جامعه جهانی در آزادی ایران

اکنون به نظر می‌‌رسد جامعه بین‌المللی پس از سه دهه، درصدد ایفای نقش خود برآمده و آن را با برقراری تحریم‌های جدی آغاز کرده است. تحریم‌ها و فشارهایی که هر یک تأثیر خود را به جای خواهند گذاشت و در برکندن این ریشه فاسد از پیکر ایران مؤثر خواهد بود. در بیرون آوردن دندان فاسدی به نام جمهوری اسلامی که اتفاقاً ریشه عمیقی هم دارد از دهان بیماری به نام ایران، به یک چنین همکاری و معاضدتی بین‌ جامعه جهانی و مردم ایران نیاز است.«در بیرون آوردن دندان فاسدی به نام جمهوری اسلامی که اتفاقاً ریشه عمیقی هم دارد از دهان بیماری به نام ایران، به یک همکاری و معاضدتی بین‌ جامعه جهانی و مردم ایران نیاز است. همانگونه که صرفاً تلاش و فعالیت مردم برای برانداختن نظام جمهوری اسلامی به تنهایی کافی و کارساز نیست، جامعه بین‌المللی نیز بدون همکاری و همراهی مردم ایران هرگز قادر به براندازی رژیم حاکم نخواهد بود».صدور سه قطعنامه در هفته های اخیر علیه جمهوری اسلامی در سه نهاد بین‌المللی، زمینه انزوای بی‌سابقه رژیم حاکم بر ایران را فراهم آورده است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ارتباط با توطئه ترور عادل جبیر سفیر عربستان در واشنگتن که نیروی قدس سپاه پاسداران از سوی مقامات آمریکا به طراحی و سازماندهی آن متهم شده قطعنامه‌ای با اکثریت چشمگیر کشورهای عضو علیه ایران صادر کرد و در همین حال شورای حکام آژانس اتمی نیز با اکثریت 32 کشور از 35 کشور عضو قطعنامه‌ای دائر بر لزوم همکاری ایران با آژانس و شفاف سازی فعالیت‌های اتمی تا ماه مارس صادر کرد که می‌توان آن را دادن آخرین مهلت‌ها به ایران تلقی کرد. از سوی دیگر در کمیته سوم مجمع عمومی نیز باز هم با اکثریت چشمگیر، قطعنامه‌ای دائر بر محکومیت رژیم ایران به سبب نقض فاحش حقوق بشر به تصویب رسید.صدور قطعنامه در سازمان‌های بین‌المللی علیه جمهوری اسلامی پیش از این نیز سابقه داشته است، ولی صدور سه قطعنامه همزمان، آن هم با اکثریت کم سابقه را، می‌توان به عنوان عزم و اراده بین‌المللی برای حل نهایی معضل ایران تلقی کرد. به فاصله چند روز پس از صدور این قطعنامه‌ها، دولت بریتانیا در اقدامی بی‌سابقه بانک مرکزی جمهوری اسلامی را تحریم کرد و به تبع آن همکاری با مؤسسات مالی و بانک‌های ایران را متوقف ساخت و یک روز پس از آن نیز ایالات متحده که در یک ماه و نیم گذشته بارها مسأله تحریم بانک مرکزی ایران را پیش کشیده بود سرانجام رسماً این بانک را مورد تحریم قرار داد و تحریم‌های تازه‌ای نیز درباره صنایع پتروشیمی و نفت و گاز ایران برقرار ساخت و از سوی دیگر اتحادیه اروپا هم، اینک بحث تحریم خرید نفت از ایران را مطرح کرده که قرار است در اجلاس وزرای خارجه کشورهای عضو در این زمینه تصمیم‌گیری شود.قبل از این نیز پیش‌بینی کرده بودیم که با توجه به تحولاتی که در منطقه جریان دارد، به زودی بعد از حل مسأله سوریه نوبت به ایران خواهد رسید. اینک در حالی که حکومت سوریه با توجه به اختلافات شدیدی که با اتحادیه عرب و ترکیه پیدا کرده نفس‌های آخر را می‌کشد، به نظر می‌رسد جامعه جهانی به رغم مخالفت روسیه و چین که تنها درصدد کسب منافع خود هستند، خود را برای رفع معضل رژیمی به نام ولایت فقیه آماده می‌کند. این نکته را هم باید در نظر داشت که مشکل و معضلی که رژیم اسلامی برای کشورهای منطقه و امنیت جهانی فراهم کرده، منحصر و محدود به مسأله اتمی و تلاش حکومت ایران برای تولید بمب هسته‌ای نیست.جمهوری اسلامی دست کم در سه زمینه دیگر نیز دردسرساز بوده است. یکی از آنها حمایت لجستیکی، عملیاتی، مالی و آموزشی از گروههای تروریستی در منطقه بوده که امروز دامنه آن به کشورهای آمریکای لاتین هم گسترش پیدا کرده که اثرات آن را در طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن مشاهده می‌کنیم. حمایت از تروریسم در کارنامه سی و دو ساله جمهوری اسلامی، از زمان گروگانگیری دیپلمات‌های آمریکایی تا دهها حادثه نظیر بمبگذاری در قرارگاه سربازان آمریکایی و فرانسوی در بیروت در سال 1982 و انفجار پایگاه الخبار عربستان تا همین طرح ترور عادل جبیر کاملاً مشهود است. معضل دیگر، مخالفت علنی و عملی با صلح اسرائیل و فلسطین است که جمهوری اسلامی حتی به رغم خواست اکثریت مردم فلسطین با انواع توطئه‌ها از برقراری آن جلوگیری کرده است. و مسأله دیگر که از نظر مردم ایران بیش از همه اهمیت دارد نقض فاحش حقوق بشر و کشتن و زندانی کردن معترضان و مخالفان و نیز برقراری تبعیض مذهبی و قومی و غیره است که موجب محکومیت پی‌درپی جمهوری اسلامی طی سال‌های متمادی در نهادهای بین‌المللی شده است. کلیه این اقدامات در زمینه حمایت از تروریسم، مخالفت با صلح خاورمیانه و سرکوب خشونت‌بار حقوق بشر را رژیم جمهوری اسلامی در شرایطی انجام داده که بمب اتمی در اختیار نداشته است. اکنون نیز به فرض که بر اثر تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی، تلاش‌های اتمی خود را متوقف کند، و سایت‌های هسته‌ای را نیز برچیند، اقدامات توطئه‌آمیز و سرکوبگرانه خود را متوقف نخواهد کرد.براین اساس آنچه می‌تواند هم مشکلاتی را که ایران در سطح منقطه‌ای و جهانی ایجاد کرده برطرف سازد و هم مردم ایران را از سرکوب مداوم و گسترده نجات دهد و راهگشای تأسیس یک نظام دمکراتیک و آزاد در ایران باشد، برنامه تغییر رژیم است. واقعیت این است که در دنیای پیچیده و بهم پیوسته کنونی، تغییر یک حکومت، آن هم حکومتی که هیچ پروایی از کشتار و زندان و شکنجه مخالفان ندارد و متأسفانه برای هر یک از اقدامات سرکوبگرانه خود هم توجیهی مذهبی می‌تراشد، تنها با تلاش و کوشش مبارزان داخلی که تحت انواع فشارهای اقتصادی و اجتماعی دیگر هم هستند، امکان پذیر نیست. از شعار دادن و تعارف‌های دیپلماتیک که بگذریم به این نتیجه می‌رسیم که برای تغییر چنین نظام سفاک و بی‌پروایی، باید جامعه بین‌المللی نیز با مخالفان و مبارزان ایرانی داخل و خارج کشور همسویی و همکاری کند.این البته، به رغم تبلیغات مسمومی که برخی دل بستگان نظام می‌کنند، بدان معنا نیست که فی‌المثل آمریکا یا اسرائیل با حمله نظامی رژیم را ساقط کنند و مردم را نجات دهند. به هیچوجه. هیچ ایرانی با شرف و میهن پرستی با حمله نظامی موافق نیست، امّا دست کم این است که جامعه بین‌المللی و بخصوص کشورهای غربی از دادن امکانات مختلف، و به ویژه امکانات مالی به رژیم اسلامی خودداری کنند و آن را در جامعه جهانی به طور کامل منزوی سازند. آزادسازی مملکت و برپایی یک نظام دمکراتیک را مردم ایران که از هر نظر شایستگی دارند خود انجام خواهند داد.اکنون به نظر می‌‌رسد جامعه بین‌المللی پس از سه دهه، درصدد ایفای نقش خود برآمده و آن را با برقراری تحریم‌های جدی آغاز کرده است. تحریم‌ها و فشارهایی که هر یک تأثیر خود را به جای خواهند گذاشت و در برکندن این ریشه فاسد از پیکر ایران مؤثر خواهد بود.در بیرون آوردن دندان فاسدی به نام جمهوری اسلامی که اتفاقاً ریشه عمیقی هم دارد از دهان بیماری به نام ایران، به یک چنین همکاری و معاضدتی بین‌ جامعه جهانی و مردم ایران نیاز است. همانگونه که صرفاً تلاش و فعالیت مردم برای برانداختن نظام جمهوری اسلامی به تنهایی کافی و کارساز نیست، جامعه بین‌المللی نیز بدون همکاری و همراهی مردم ایران هرگز قادر به براندازی رژیم حاکم نخواهد بود.اکنون به نظر می‌رسد جامعه جهانی سرانجام پس از تأخیر طولانی، این واقعیت را دریافته است که برای حل مسأله ایران باید با اکثریت مردم ایران که سال‌هاست برای رهایی از چنگ رژیم اسلامی در صحنه مبارزه ایستاده و دهها هزار کشته و زندانی داده‌اند همراهی کند تا ریشه این نظام فاسد از بیخ کنده شود. سهم جامعه بین‌المللی آن است که از یک سو با تحریم‌های جدی و گسترده ـ مانند تحریم بانک مرکزی و تحریم خرید نفت که بحث آن آغاز شده ـ از دادن امکانات مالی به رژیم خودداری کند و از نظر سیاسی نیز حکومت ایران را در سطح جهان منزوی سازد و از سوی دیگر مردم ایران را از نظر سیاسی و تبلیغاتی مورد حمایت قرار دهد تا نظام دمکراتیک دلخواه خود را از طریق صندوق‌ رأی تعیین نمایند و در ایران مستقر سازند.در سوی دیگر این معادله، اکثریت مردم ایران چه در داخل و چه در خارج، به این حقیقت آگاهی دارند که برانداختن نظام اسلامی حاکم بر ایران، کار این یا آن گروه و سازمان به تنهایی نیست. آنهایی که همچنان سودای خام اصلاح رژیم ولایت فقیه را در سر می‌پرورانند و یا سازمان‌ها و گروههایی که قصد دارند به تنهایی اختیار حکومت آینده را به دست گیرند، فرسنگ‌ها از واقعیات و خواست اکثریت ملت ایران فاصله دارند و همان بهتر که در رویای خوش خویش بمانند. برانداختن رژیم اسلامی و از آن مهم‌تر پایه‌ریزی یک نظام دمکراتیک و آزاد در ایران تنها در گرو همرایی و همکاری کلیه گروهها و سازمان‌های سیاسی و اجتماعی و معاضدت کلیه آحاد مردم است. تاریخ مبارزات یکصد و چند ساله مردم ایران برای دست یابی به آزادی و دمکراسی نشانگر آن است که دسترسی به چنین هدف والایی بدون همرایی و همکاری همه نیروهای سیاسی امکان‌پذیر نیست. این، البته با «همه با هم» (یا در اصل «همه با من») که در ماههای انقلاب مطرح شد و همه را در به وجود آوردن این وضع فلاکت‌بار امروزی سهیم کرد، تفاوت اساسی دارد. سازمان‌ها و گروههای سیاسی و اجتماعی گوناگون می‌توانند با حفظ مواضع و اصول عقیدتی ویژه خود بر سر اصولی مشترک و همگانی که مورد تائید کلیه گروهها باشد و در عین حال زمینه ایجاد یک دمکراسی را فراهم کند، از جمله تمامیت ارضی ایران، جدایی دین از حکومت، پایبندی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و دمکراسی، هم بسته و متحد شوند و پس از فروپاشی جمهوری اسلامی که بهرحال به وقوع خواهد پیوست، نظام آینده ایران را در یک همه پرسی بر پایه هر «یک نفر یک رأی» از طریق صندوق آراء تعیین کنند.ما در «شورای دمکراسی برای ایران» در تلاش و کوشش هستیم که به سهم خود زمینه‌های یک چنین همبستگی ملی و پیوندی را در میان مردم ایران فراهم نمائیم و به نوبه خود از دریافت نظرات و پیشنهادات همه ایرانیانی که دل در گرو میهنی آزاد و دموکراتیک و پیشرفته دارند استقبال می کنیم.

دکتر بهروز بهبودی

۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

چراغ ها را ما به موقع خاموش کردیم؛ پشت صحنه وقایع کودتای ۸۸

هیچ انقلابی با تظاهرات پیروز نمی شود. من در مقالات متعددم این نکته را توضیح دادم. چه در انقلاب های قرن بیستم و چه انقلاب های رنگین، تظاهرات نقطه عطفی در اوج اعتراضات مردمی بود، اما شرط مکفی برای پیروزی نبود. از این سبب، اگر انقلاب های رنگین در گرجستان و اوکراین پیروز شد، در اکثر کشورهای آسیانه میانه با وجود اعتراضات گسترده و حتی درگیری های شدید، فروپاشی اتفاق نیافتاد و در همان ایام حزب الله لبنان نیز برای سقوط دولت وقت دست به عمل مشابه ای زد که باز با سقوط دولت همراه نشد. چون تظاهرات و اعتصابات، نقطه اوج انقلاب را اعلام می کنند، اما نه ضرورتاً فروپاشی دیکتاتورها و نه قطعاً پیروزی انقلاب را. همان گونه که در سال ۵۷ دیکتاتوری فروپاشید، اما انقلاب پیروز نشد، بلکه توسط یک تیم امنیتی حرفه ای دزدیده شد و در مدت کوتاهی با مهندسی مجدد، به دیکتاتوری دیگری انجامید.از سویی، اگر انقلابیون هر انقلابی در حین مواجه با دیکتاتوری یا دشمن، تنها به اعتراض و نقد دیکتاتور و حکومت خودکامه اش فکر کنند، خود در موقعیت های حساس دچار همان اشتباهات دیکتاتورها می شوند و شما در بسیاری از انقلاب های قرن بیستم، این نوع از بازآفرینی دیکتاتوری ها را می توانید ببینید که انقلابیون دیروز به سرعت به دیکتاتورهای امروز بدل شدند. ما پس از کودتای خاموش ۸۸ توسط بخشی از حاکمیت، سعی کردیم که از افتادن در این تله خودساخته پرهیز کنیم، چون اگر آن گونه حاکمیت را نیز تصاحب می کردیم، تنها به بازآفرینی ظلم و استبداد با اشکال جدید روبرو می شدیم و سرخوردگی های حاصل از این تحولات تا مدت ها مردم را از عرصه فعال اداره جامعه و جامعه مدنی دور می کرد، همان گونه که در سال ۵۷ چنین شد.کودتاگران تنها شامل بخشی از حاکمیت می شدند. آنان در روزهای نخستین کودتا حتی بالاترین رهبران را از صحنه کنار زده بودند، اما با شروع اعتراضات مردمی در نخستین ساعات اعلام نتایج دروغین انتخابات، مردم به خیابان ها ریختند و خیل اعتراضات آنقدر بود که کودتاگران ناگزیر شدند، سایر بخش های حاکمیت را که کنار گذاشته بودند، وارد صحنه کنند و برای این ورود دست به انعطافاتی بزنند.تیم امنیتی ای که پشت صحنه گردانان ظاهری حاکمیت و کودتاگران ظاهری حرکت می کرد، تیمی حرفه ای است و دوره های متعددی را در سازمان امنیتی مطرح دنیا دیده و توسط موساد هدایت و برنامه ریزی می شود، درصدد بود تا فضای را نظامی کند و کشور را پس از تصاحب ارکان حکومت، با خنثی سازی جامعه مدنی و ناامید ساختن مردم به سمت هر چه قطبی تر شدن پیش ببرد؛ همان کاری که در ابتدای انقلاب ۵۷ کرد. اما با این حرکت مردم، هم مجبور شد از بخشی دیگر از حاکمیت کمک بگیرد و از این روی تقسیم قدرت کند و سپس خود را در مقابل خطر شکست کودتا بیابد. پس به سرکوب هر چه شدیدتر مردم و اعتراضات پرداخت، با تصور این که مردم را می شناسد و چون ۱۸ تیر اگر اراذل و اوباش حکومتی با قمه به خیابان بریزند، کار فیصله پیدا می کند.اما این موج سر ایستادن نداشت و نخستین تأثیر خارجی اش آن بود که ریاکاران که چون انقلاب ۵۷ با شعارهای خوش رنگ و آب به قدرت رسیدند، ناگهان رنگ عوض کردند و چنان با همان انقلابیون کردند که یزید با اسرای عاشورا نکرد، در خاورمیانه نزد قشری از اعراب جا باز کرده بودند و آن از طیف شیعه ای که سنتی به ایران تعلق خاطر دارد، فراتر می رفت، چهره بی نقاب آنان را دید و دید که کشتار، تجاوز، شکنجه و سربه نیست کردن توسط شیادان را و از آنان دست کشید، از این سبب خطر کودتای ۸۸ که ابتدا تنها برای کشور نبود و می رفت تا تندروی های خاورمیانه را به سوی خود بکشد، در سطح خارجی با شکست مواجه شد و اینک می بینید که چگونه در بهار عربی که موقع برداشت سال ها شیطنت رژیم در منطقه بود، چون محبوبیت اش را از دست داده است، نه تنها نتوانست تأثیری در روند تحولات داشته باشد، بلکه به مثابه حاکمیتی خارجی با مطامع مضر برای جامعه عربی شناخته شود.جایی که موساد با برنامه هایش از درون سپاه قدس، اهداف پلیدش را دنبال می کرد و به دودوزه بازی اش ادامه می داد، و با چندین طرحی که از داد و ستدهای باواسطه و بی واسطه اسرائیل با حکومت ایران در ابعادی، نظامی و امنیتی و تجاری پرده برداشته شد، این نقاب کنار رفت. درست همان کسانی که حتی یک نانوایی را نمی توانستند اداره کنند، حالا با کمک طراحان موساد می خواستند همچون عراق بر کل خاورمیانه چنگ بیاندازند. اما حتی در عراق نیز نه تنها محبوبیت مردمی را از دست دادند، بلکه تنها با گروگان گرفتن بخش کوچکی از حاکمیت به روزمرگی افتاده اند و کار پیش نمی برند.حال پس از شکست کودتاگران در خاورمیانه، نوبت خود ایران بود. سرکوب بی رحمانه مردم در ایران می توانست با درگیری ها و کشتار مردم همچون سوریه همراه باشد. اما جامعه ایرانی هم نتیجه انقلاب های مسلحانه و هم تحولات با کشتار بی رویه را در مشروطه و ۵۷ دیده بود و تغییراتی عمقی تر و موثرتر را در سطح جامعه مدنی طلب می کرد. از آن سوی، کسانی در سمت معترض نسبت به انتخابات فرمایشی قرار داشتند که سوابق بسیاری از آنان در انقلاب بیش از کودتاگران ظاهری بود و اصلاً بخشی از تاریخ انقلاب بودند و در میان ارزشی ترین نیروهای انقلاب و نظامیان، این دوگانگی دیده می شد، اما به سبب گستردگی اعتراضات و خطر انقلابی با کشتار و حتی تجزیه کشور، منفعلانه و با کجدار و مریض به موضع گیری در مقابل معترضان مردمی روی می آوردند. اینان از مخالفان کودتاگران بودند، اما امکان کشیدن پایشان از ترمز برایشان نبود.فراموش نکنیم که اعتراضات ۸۸ ابتدا خواهان تغییر چند پست حکومتی بین دو یا چند شخص در حاکمیت بود که همگی در گذشته سوابقی را نیز در اداره کشور داشتند، اما با همین روند مداوم سرکوب مردم، اعتراضات مردمی عمق یافت و از رأی من کو به حق من کو رسید و با فراتر رفتن حتی از تغییر قانون اساسی به سمت ارکان زنده حاکمیت در جامعه هدف گیری شد. اینک حتی کسانی که در کانون قدرت بودند، تنها در ظاهر از کودتاگران حمایت می کردند و نارضایتی زمانی به مساجد و حسینیه ها رسید که بخشی از حاکمیت متوجه کودتاگران حقیقی شد که پشت حاکمیت خوابیده و با آن ها بازی می کند و به سرعت رفتارهای غیرانسانی نظامیان با مردم نیز پشت بخشی از نظامیان را لرزاند و حساب خود را از کودتاگران جدا کردند که این دو عامل موجب شد که حاکمیت کودتا، بچه مسجدی ها و بسیجی های سابق خود را از دست دهد و در آخرین سرکوب ها دیدیم که بچه های کم سن و سالی را از مناطق محروم دیگر کشور آورده بودند، چون کودتاگران پشت صحنه متوجه شدند که بخشی از حاکمیت دست شان را خوانده، از این سبب به سرعت تحت عنوان جریان انحرافی سعی کرد تا آنان را خارج سازد.اما این آسان نبود، چون آن ها در تمام این سال ها توسط همین تیم امنیتی در همه جا رخنه کردند بودند، و حذف شان مساوی با حداقل از دست دادن بخشی از حاکمیت و پیوستن به معترضان بود. از سویی، با شدیدتر شدن اعتراضات، حاکمیت امنیتی کودتا که ابتدا برخی از بالاترین مقامات را از صحنه بیرون کرده بودند و برای مشروعیت دوباره شان مجبور شده بودند تا دوباره آنان را به صحنه آورند، حالا برای سرکوب شدیدتر مردم نمی توانستند از آنان تأییدیه بگیرند و حتی درخواست های متعددشان برای دستگیری و حبس برخی از رهبران نمادین جنبش سبز نیز رد شده بود، تصمیم به یک صحنه گردانی خطرناک گرفتند تا حاکمیت را کاملاً به وسیله تیم دیگری که در تمام این سال ها پرورانده و در آب نمک برای روز مبادا قرار داده بودند، بسپارند. آنان به یک صحنه سازی نیاز داشتند تا به حاکمیت بقبولانند که یا با سرکوب بیشتر موافقت کند یا ممکن است نظام سقوط کند. روز عاشورا که حساسیت برانگیز بود برای این کار انتخاب شد و کسانی که وقایع آن روز را زیر نظر داشتند، می دانند که از کنترل خارج کردن ۵ نقطه تهران از دست نیروی انتظامی، کار تیمی حرفه ای و درحقیقت با مدیریت و حتی اجرای همین تیم امنیتی بود و این سناریو زمانی کامل شد که در همان شب، بالاترین مقامات را تحت این عنوان که نمی توانند امنیت شان را تضمین کنند شبانه به یک پادگان نظامی منتقل ساختند و هواپیمایی نیز آماده کردند که در صورت وخیم شدن اوضاع او را به سوریه بفرستند.نقشه آن بود که در روزهای پیش رو از این طریق یا مجوز برخوردهای قهری تر را بگیرند یا با خارج کردن رهبران مزاحم به سوریه، کشور را در اختیار تیم امنیتی دیگری قرار دهند که بسیاری از نیروهای امنیتی حاضر از شاگردان شان بودند و در تمام بیت های قدرت نیز نفوذ داشتند و حتی برخی از معتمدترین آقازاده ها را نیز شست و شوی روانی داده بودند برای یک خلافت اسلامی که مجوز نه تنها ساخت که حتی استفاده از بمب هسته ای را نیز برای حفظ حکومت داده بود و اگر لازم می دید تا سخنی مخالف به میان می آمد، ناموس این و آن را برای ولایت اش می خواست!
سخن از فرعونی بود که در زمان شاه با ساواک همکاری داشت و همواره از پیش از انقلاب کادرسازی را مدنظر داشت و در تمام تحولات همواره سوی قدرت بود و ریسک نمی کرد تا با یک اشتباه از صحنه حذف نشود و می ایستاد تا ورق برگردد و بعد از این که شرایط جدید قدرت تثبیت شد، سوی طرف مقابل را می گرفت و البته با افراط و شدت بیشتر تا عقب افتادگی ای که از رقبا داشت با همین افراطی گری جبران نماید و در صدر قرا گیرد. از همین خاطر در دوران انقلاب نه به زندان افتاد و نه یک روز سوابق مبارزاتی داشت و حکومت پهلوی را تأیید و تثبیت می کرد و با سواک همکاری می نمود و حتی در ابتدای انقلاب ۵۷ که کسی فکر نمی کرد، به این راحتی شاه سقوط کند، مخالف انقلاب بود و انقلابیون را به باختن آخرت متهم می کرد. اما با تغییر و تثبیت انقلاب، یک انقلابی تمام عیار با خلوص کامل شد و همان هایی را که اگر پیش از انقلاب کتاب یا جزوه ای از ایشان در دست شاگردانش می دید، تنبیه می کرد، با مبالغه تأیید و یک مرکز نیز به نام همان ها زد تا بتواند نقشه یک کودتای خزنده و آرام را در فرصتی مناسب و با موفقیت عملی سازد و حالا به نظر می رسید که همه چیز آماده آن است تا فرعون زمان بیعت خود را بگیرد.
پس هر چهار مولفه اهداف و نتایج اعتراضات مردمی ۸۸، یعنی روی نیاوردن به تحول از طریق کشتار و عوض شدن چند پست حکومتی از یک سوی و عدم بازآفرینی خشونت توسط انقلابیون از سوی دیگر، و آن دو شکافی که در حاکمیت بین کودتاگران با سایر بخش های حاکمیت به وجود آمده بود از یک طرف و خلاصه نقشه یک کودتای خاموش در دل حاکمیت به معنای آن بود که رهبری مسئول که همزمان خواهان تحولاتی ژرف تر بود و خنثی سازی کودتای خزنده بود، می بایست چراغ ها را درست و به موقع -همین حالا- خاموش کند و این اتفاقی بود که در انتهای همان سال افتاد و اعتراضات مردمی به شعارهای شبانه پناه برد که هم اعتراضات را تداوم می بخشید و هم موجب می شد تا کودتاگران نتوانند با متوسل شدن بدان، خروج رهبران کنونی و کودتای خزنده شان را عملی سازند. وقتی این نقشه کودتاگران خاموش، این گونه خنثی شد و برنامه های آنان برای تصاحب قدرت تغییر کرد.
آنان چند سناریو را در دستور کار قرار دادند. چون با تغییر شرایط اعتراضات، دیگر نمی توانستند کسی را به سرکوب شدیدتر متقاعد سازند و کسانی را از صحنه بیرون کنند تا فرعون مقدّس شان بر کرسی بنشیند. پس تصاحب یک به یک نهادهای قدرت را تحت لوای حذف جریان انحرافی در پیش گرفتند و با بلوای این که تیم جریان انحرافی می خواهد در انتخابات پیروز شود، یک به یک استانداری ها و نهادهای اجرایی را از آنان خالی و شروع به پر نمودن فضا از طریق تیم فرعون نمودند و نظامیان را نیز آرام آرام به بیت شان آوردند تا به ایشان قول اختیارات بیشتر در زمان حکومت و همزمان بیعت با فرعون بگیرند. اما در این راه یک اشتباه مهلک کردند. طرح ترور رهبران انقلاب با همراهی کسانی که آنان تصور می کردند از تخم چشم شان بدان ها نزدیکترند. چون سر کلاس درس فرعون، اگر فرعون ولایت، ناموس تان را خواست باید بدهی، چه رسد ترور پدر برای مصالح و حفظ نظام و نشستن فرعون ولایت بر کرسی. این اشتباه مهلک وقتی لو رفت، کارها خراب شد، گرچه تیم امنیتی آنان که در اکثر سیستم های امنیتی هستند سعی می کنند آن را بپوشانند و برای رهبران کنونی طوری دیگر سناریوسازی کنند تا فرعونیان را از صحنه اتهام خارج کنند، اما فتنه شان لو رفته بود و تنها معذورات ناشی از هشدارهای دیگران به رهبران کنونی درخصوص مطامع این تیم برای تصاحب قدرت و بی توجهی ایشان بدان می توانست برای سرپوش گذاشتن کودتای خاموش مجوز صادر کند تا شاید در فرصتی دیگر کودتاگران فرعونیان را بر سر کار آورند.از آن سوی، اعتراضات مردمی آرام تر شد و فرو کش کرد و طبیعی نیز بود، چون هر انقلابی تلاطم و فراز و فرودی دارد و همواره ما در اوج موج بسر نمی بریم، بلکه شکل آن تغییر کرد؛ به هر بهانه ای از بهارعربی و خشک شدن دریاچه ارومیه گرفته تا جنبش های دانشجویی و تبعیض نسبت به زنان و حجاب اجباری گُر می گیرد و سپس دوباره می رود زیر استتار تا برای فرصتی دیگر بروز کند و مهمتر از آن، جامعه معترض که پیش از آن تماشاچی بود، اینک فعالانه جامعه مدنی را در اختیار گرفته و بر علیه خواسته های زورگویان و تصاحب کنندگان قدرت پیش می برد با جنبش هایی خاموش و بسیار کم تاوان تر و پربارتر از اعتراضات علنی؛ جنبش های دینی که با تغییر کیش همراه اند توسط جوانان کلید خورده و پیش از آن ها، جنبش اقوام مختلف ایرانی نیز ابراز وجود کردند و اختلاف در حاکمیت، اگر در گذشته با اعتراضات به حق مردمی، به شکاف منتهی شده بود، اینک با لو رفتن دست کودتاگران فرعون که می رفت، اعتراضات مردمی دیگری را به نفع خود مصادره کند، اینک با ریزش بخشی از کودتاگران توأم شده و بخشی دیگر با چراغ خاموش برای فرصت طلبی ادامه می دهند و در حالی که مبارزه مردمی و داخلی ما به شکلی خاموش ادامه دارد، اقدامات انتحاری کودتاگران با بی توجهی به هشدارهای منتقدان، چنان وضعیت سیاست خارجی و موقعیت جهانی حکومت را به هم ریخته که تنها به اندازه یک سال برای تغییراتی در حاکمیت که با خواسته های مردمی همراه باشد، فرصت دارد و گرنه باید خود را برای جنگ با دول خارجی آماده سازد که با خداحافظی همیشگی و البته متأسفانه کشتارهای بسیار همراه خواهد بود.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری

عضو جامعه شناسان بدون مرز

به برکت حکومت دینی دو دیکتاتور به جای یک دیکتاتور!

منطقه در آماده باش کامل نظامی
بجنگ تا بجنگیم!
8 دی- کیهان آنلاین: پس از تکرار کُرکُری خوانی های نظامی و جنگ افروزانه جمهوری اسلامی مبنی بر بستن تنگه هرمز، این بار این تهدید با واکنش شدید آمریکا و کشورهای دیگر روبرو شد.گذشته از اینکه آمریکا و اروپا سالها پیش با همکاری کشورهای عربی خلیج فارس یک پروژه حمل و نقل عظیم را برای مقابله با این تهدید به انجام رسانده اند، که کسی امروز از آن سخن نمی گوید، و گذشته از اینکه به نظر کارشناسان، امکانات جمهوری اسلامی برای عملی کردن این تهدید بسیار نازل و در واقع غیرعملی است، اما این تهدید ظاهرا بسیج نظامی در منطقه را تشدید کرده و به مواضع آمریکا صراحت بخشیده است.پس از موضع قاطعانه وزارت خارجه، وزارت دفاع و رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا مستقر در افغانستان، ناوگان پنجم نیروی دریایی این کشور مستقر در خلیج فارس نیز با تأکید بر حضور ناوگان های جنگی آمریکا در منطقه طی بیانیه ای اعلام کرد: «کسی که بخواهد در رفت و آمد تنگه هرمز اخلال ایجاد کند باید بداند که با این کار در برابر تمام دنیا قرار خواهد گرفت و ما به هیچ عنوان در برابر بستن این تنگه سکوت نخواهیم کرد.»این در حالیست که همزمان با این تهدیدات، قیمت نفت به بشکه ای 109 دلار افزایش یافت و سعودالفیصل وزیر امور خارجه عربستان نیز که در بستر بیماری است و کشورش هم از نظر نفتی و هم از نظر تحرکات نظامی مؤثرترین نقش را در وضعیت کنونی جمهوری اسلامی بازی می کند گفت: «بستن تنگه هرمز اعلان جنگ بین المللی به جهان است.»



پارس دیلی نیوز 

۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

ضرب وشتم و تشکیل پرونده جدید برای مازیار یزدان نیا

در ادامه آزار و فشار بر فعالین دانشجویی محبوس در زندان متی کلای بابل با دانشجویان، مازیار یزدان نیا فعال دانشجویی دانشگاه مازندران توسط زندانیان جرایم عادی، مورد ضرب و شتم قرار گرفت.مازیار یزدان نیا ،رحمان یعقوبی و علی عباسی سه تن از فعالین دانشگاه مازندران بودند که در جریان اعتراضات سال ۸۸ این دانشگاه به همراه ده ها نفر دیگر از دانشجویان، بازداشت و به شش ماه حبس تعلیقی محکوم شده بودند، اما ماه گذشته بصورت غیرمنتظره دادستانی بابلسر به این فعالان دانشجویی و چند تن دیگر از دانشجویان این دانشگاه اطلاع داد که احکامشان به تعزیری تغییر یافته است.مازیار یزدان نیا در سال ۸۸ بیش از یک ماه را در زندان اداره اطلاعات ساری بسر برده بود و هم اکنون نیز در حالی که تنها دو هفته از بازگشت او به زندان می گذرد سه بار توسط زندانیان جرایم عادی مورد ضرب وشتم قرار گرفته است.این گزارش ها می افزاید در گذشته نیز مسوولین زندان متی کلا با قرار دادن زندانیان سیاسی در بند مجرمین خطرناک و تحریک زندانیان عادی به ازار و اذیت این زندانیان،ان ها را تحت فشار قرار می دادند.یکی از دوستان مازیار یزدان نیا در این خصوص می گوید:"حدود ده روز پیش در حالی که مازیار در بند مجرمین خطرناک بسر می برد فقط بدلیل بلند خندیدن توسط یکی از زندانیان خلافکار مورد ضرب و شتم قرار گرفت و بعد از این درگیری به دلایلی نامشخص او را به سلول انفرادی منتقل کردند،اما پس از چند روز دوباره مازیار به همان بند انتقال یافت و دو بار دیگر توسط زندانیان ضرب و شتم شد که با سکوت تایید امیز زندانبانان مواجه بود.در بخش دیگری از اظهارات وی است: "دوستانی که در دو سال اخیر بازداشت می شدند و یا به نهادهای امنیتی احضار می شدند،همواره تاکید می کنند که در بازجویی ها به انها گفته می شد اگر دانشگاه مازندران ساکت نشود همه ی پرونده ها را دوباره به جریان خواهیم انداخت و احکام قضایی را از تعلیقی به تعزیری تغییر خواهیم داد. اتفاقی که عملی شده و نشان می دهد هیچ استقلالی برای دستگاه قضایی مازندران باقی نمانده است.همچنین بر اساس گزارش ها، مازیار در تماسی تلفنی به خانواده اش گفته که پرونده دیگری برای این فعال دانشجویی به اتهام "توهین به مقدسات و اهانت به رهبری" تشکیل شده است.گفتنی است علی اکبر سروش، علیرضا فلاحتی، علیرضا شهیری و احمد میری چهار تن دیگر از فعالین سیاسی استان مازندران هستند که هم اکنون در زندان متی کلای بابل بسر می برند.



گزارش خانه حقوق بشر ایران

ژیلا کرم‌زاده، از همراهان مادران پارک لاله بازداشت شد

"ژیلا کرم‌زاده مکوندی"، از همراهان مادران پارک لاله(مادران عزادار)، جهت اجرای حکم ۲ سال حبس تعزیری بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است.خبرگزاری حقوق بشر ایران، صبح روز ششم دی ماه ژیلا کرم‌زاده، که برای انجام کارهای اداری مربوط به گذرنامه به اداره‌ی گذرنامه تهران مراجعه کرده بود، توسط ماموران اطلاعات این ارگان دستگیر و جهت اجرای حکم حبس به دادسرای زندان اوین و از آنجا به بند نسوان منتقل شد.خانم کرم‌زاده، پیش از این در روز ۱۹ بهمن سال ۱۳۸۸ در منزل دستگیر و مدت ۳۴ روز را در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر برده بود و سپس با قرار کفالت ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد. هم‌چنین در بهمن ماه سال ۱۳۸۹ دادگاه بدوی جهت بررسی اتهامات وی تشکیل و در ۲۰ام فروردین ماه ۱۳۹۰ حکم چهار سال حبس تعزیری را برای او صادر کرد.دادگاه تجدید نظر نیز سرانجام حکم وی را به ۲ سال حبس تعزیری و ۲ سال حبس تعلیقی در مدت ۵ سال تقلیل داد، که از زمان صدور حکم، یعنی ۲۲ شهریور ۱۳۹۰، قابل اجرا بوده است.گفتنی ست که دستگاه امنیتی فشار بر مادران پارک لاله را افزایش داده و هزینه فعالیت را برای آن‌ها و حامیانشان را به شدت بالا برده است. از جمله این احکام می‌توان به احکام صادره برای خانم‌ها لیلا سیف اللهی و ژیلا مهدویان اشاره کرد. ژیلا کرم‌زاده مکوندی، شاعر و از همراهان مادران پارک لاله است.



بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
بند ۱ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هرکس حق آزادی و امنیت شخصی دارد.
بند ۱ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هیچکس را نمی توان بمناسبت عقایدش مورد مزاحمت اخافه قرار داد.
بند ۲ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعه اطلاعات و افکار از هر قبیل بدون توجه به سر حدات خواه شفاهاً یا بصورت نوشته یا چاپ یا بصورت هنری یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود می باشد.
ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد.



هرانا

نامه سروش به خامنه ای نشانه ای از چیست؛ وطن پرستی، یا سودجویی و بقای رژیم؟

وام گرفته از سایت همکارانمان ما فضول محله 
عبدالکریم سروش مانند تنی چند از سودجویان دیگر، با پوشاندن پرونده سیاه گذشته، و تبلیغات و صحنه سازی تلاش می کند تا خود را فردی میهن دوست و مردمی نشان دهد، و اعتبار سیاسی کسب کند. تلاشی که شاید برای گروهی نا آگاه، و ساده اندیش پذیرفته باشد ولی بی تردید عده زیادی در جامعه هستند که این زرنگی، فرصت طلبی، و نقش بازی ها را به درستی در می یابند و به نقش مخرب این بازیگر افکار عمومی آگاهی دارند.ما هنوز یادمان نرفته و فراموش نمی کنیم که چگونه این فرد همراه با همکارانی چند، بی رحمانه با داس و تبر به جان دانشگاههای کشورافتادند، استادان و فرهنگ کشورمان را از دم درو کردند، و چه سهم به سزایی در جایگزینی این انقلاب ضد مردمی و تخریب جامعه ایرانی داشتند؟. آخر آخوند که نمی تواند در محیط علم و دانش رشد و فعالیت کند. بلکه او به محیط هایی گسترده و پر از انسان های ناآگاه و ساده دل نیازمندست تا کورکورانه و بدون اندیشیدن، گفته های خرافاتی و زهرآگینی به آنان بخوراند.به همین دلیل، خامنه ای تاکنون بارها به نوکران خود مانند کامران دانشجو وزیر به اصطلاح علوم دستور داده است که علوم فرنگی را از دانشگاهها حذف نموده، و به جای آنها بساط روضه خوانی، دعا نویسی، رمالی، و جادوگری برپا کنند، و در این راه از استادان فوق تخصص حوضچه علمیه قم و علمای اعلامی چون احمد خاتمی، مصباح یزدی، و مانند آن ها مدد و یاری بطلبند.آقای سروش که خود را متفکر دینی می نامد، مانند گذشته با بازی کلمات و ردیف کردن واژه های مترادف و فریبنده، خامنه ای را از فروپاشی اسلام عزیز و دور ماندن از سرشت پاک پیامبران آگاهی می دهد و به او توصیه می کند که دیگران را هم که یقیناً منظور خود ایشان است، در قدرت شرکت دهد.نخستین پرسش ما از این عالم ربانی که به راستی نقش جادوگری خود را در میان ناآگاهان به خوبی بازی می کند، اینست که متفکر دینی یعنی چه؟!.دینی که میان دو قبیله صحرانشین ۱۴۰۰ سال پیش به وسیله فردی به نام محمدابن عبدالله، که از کودکی با یتیمی و دربدری بزرگ شده بود، و به دلیل تحقیر شدن و سرکوب در اجتماع، خودکامه و زنباره بار آمده بود، ابداع و اختراع گردیده، دیگر کجای آن جای تفکر و اندیشیدن است که القاب کریه و زننده ای به نام «متفکر اسلامی»، به دنبال داشته باشد.آخر کلاه برداری و تحمیر مردم بینوا تا چه اندازه؟. چرا عده ای از بی وطن های ایرانی نما این چنین برای خود قداست و اندیشمندی به وجود می آورند، تا مانند همیشه بر جامعه سوار باشند؟. کسی که متفکر باشد هرگز خود را پای بند دین بی محتوا و بی اساس ننموده، و به ریسمان میان پیامبر و آسمان آویزان نمی شود. عنوان هایی چون آیت الله، آیت الله عظمی، و یا فوق تخصص، و مانند آن، سوای حقه بازی، و گمراه کردن مردم چیز دیگری نیست.عنوان «متفکر دینی»، یک نوع حقه بازی و مردم فریبی است. بنابراین، باید گفت ایشان «معتقد دینی» است، نه متفکر دینی. دیگر این که آن چه بلا و مصیبت است از این اسلام و همان پیامبر عزیز بر ما وارد شده. این رژیم نماینده راستین همان پیامبر و امامی است که آقای سروش سنگ آن را به سینه می زند. پس هرگونه کوششی برای بقای رژیم اسلامی و یا تبلیغ به اسلام به وسیله ایشان و هم قطارانشان، خیانت به مردم کشورمان است.نکته قابل توجه این است که خامنه ای مانند دیگر جنایتکاران، از کردار و رفتار خود به خوبی آگاه بوده، و از زورگویی و برسر قدرت بودن شادمان است و لذت می برد. حال، چگونه ممکن است با دریافت و خواندن چند نامه، حاضر بشود دیگران مانند سروش را در این دیکتاتوری و زورگویی شرکت دهد؟. وانگهی، زورگویان و خودکامگان عادت ندارند که نصیحت شوند. از این روی، آنان نامه های رسیده را نخوانده روانه سطل خاکروبه می کنند.نکته دیگر این که سروش خامنه ای را نصیحت می کند تا نقدپذیری را شروع کند زیرا به گفته او؛ «این کار مقدمه آشتی ملی و نقطه آغاز ورود به عرصه مدنیت و مدرنیت خواهد بود.». با این کار او به خود اجازه می دهد تا به نمایندگی ملت ایران از یک جنایت کار و کسی که سر تا پایش غرق در خون زنان و مردان کشورمان است، دعوت به آشتی ملی کند. گرچه طبیعت و سرشت ذاتی یک دیکتاتور به او اجازه نمی دهد که دست از خودکامگی خود برداشته، و با مردم همراه باشد، ولی حتی عنوان این مطلب و پیشنهاد آشتی ملی یک نوع دهن کجی و نادیده گرفتن حقوق پایمال شده یک ملت است.از آن چه گفته شد این پرسش پیش می آید که به چه دلیل سروش هرچندگاه نامه ای پندآمیز و فدایت شوم برای خامنه ای می فرستد؟. آنچه بدیهی و مسلم است، سروش هم مانند بسیاری از فرصت طلبان دیگر دلش برای مردم نمی سوزد. به گفته ای گربه محض رضای خدا موش نمی گیرد.نگارنده بر این باور است سروش که در آغاز انقلاب همراه و همتای خامنه ای به پیاده کردن اسلام ناب محمدی می پرداخت، ناگهان از دایره قدرت و سهیم بودن درعملکرد رژیم آخوندی به کنار زده شد. این بدان دلیل بود که آخوند نمی تواند کسی را همراه و همتای خود بداند. آخوند همیشه به بالای منبر می رود، و دوست دارد که مردم در زیر پای او نشسته، و بدون آن که بتوانند از گفتار او پرسش ویا انتقادی داشته باشند، به موعظه و نصیحت کردن او گوش فرا دهند.بر این اساس، سروش جاه طلب و خود بزرگ بین، از رده آخوندها به کنار زده شد، و راهی فرنگ گردید. اکنون، نیز با نوشتن نامه هایی وانمود می کند که می خواهد خامنه ای را بر سر عقل در آورد، و خود نیز در آن آبشخورملی مانند گذشته
سهمی داشته باشد.از سوی دیگر، این نامه ها تبلیغات، صندوق پس اندازی است که نشان می دهد تا چه اندازه این آقا دلش به حال اسلام عزیز می سوزد، و دوست دارد با یک آشتی ملی روی همه چیز سرپوش گذاشته شود، و در آینده نیز باوجود این رژیم و یا در نبودن آن، شرکت و سهم ایشان محفوظ و پا برجای بماند. این همان روشی است که دولت آمریکا نیز به دنبال ارتباط با این رژیم و شرکت در منافع و در آمد ملی ما است.



نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

توسط جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی, برگزاری مراسم دومین دوشنبه اعتراض+عکس


جمعی از اعضای خانواده های زندانیان سیاسی و زنان و جوانان معترض به رفتارهای بی خردانه صورت گرفته توسط حاکمیت به خصوص حصر رهبران جنبش، آقایان کروبی و موسوی و نیز خانم رهنورد و زندانی کردن منتقدین دومین روزه اعتراضی خود را در کنار یکدیگر افطار کردند.این مراسم که با قرائت فاتحه برای شادی روح شهید مظلوم عاشورا، سید علی موسوی خامنه، و مروری بر نحوه شهادت ایشان شروع شد، در فضایی معنوی ادامه یافت و حاضرین پس از دعا برای رهایی همه عزیزان دربند ستم، روزه شان را افطار کردند. و سپس پیرامون مشکلات مبتلا به زندانیان سیاسی و خانواده هایشان گفتگو کردند.گفتنی است دومین دوشنبه اعتراض، به نام شهید عاشورای ۸۸، خواهرزاده میرحسین موسوی، سید علی موسوی نام گذاری شده بود. دوشنبه آذرماه با نام شهید نداآقاسلطان مزین شده بود و اولین دوشنبه بهمن ماه نیز به پیشنهاد مصطفی تاجزاده و حامیان جنبش سبز، به نام شهید سهراب اعرابی، نام گذاری شده است.تاجزاده پس از یک سال روزه داری اعتراضی خود به مردم پیشنهاد داده بود که دوشنبه های اول هر ماه شمسی را به نام یک شهید جنبش در اعتراض به حصر رهبران جنبش و استمرار ظلم و فشار بر زندانیان سیاسی، روزه بگیرند یا اعتصاب غذای یک روزه داشته باشند و در پایان روز با جمع شدن در کنار یکدیگر پیرامون مسائل روز و مشکلات جامعه بحث و گفتگو کنند.تاجزاده هم چنین سوالاتی که می تواند این روزها توسط مردم و به ویژه جوانان، دانشجویان، فرهنگیان و اهل اندیشه و نظر مورد بررسی قرار گیرد به شرح زیر مطرح کرده است:
چرا پس از انتشار گزارش دبیرکل آژانس بین الملل انرژی هسته ای علیه ایران، نظام با دعوت از نمایندگان آن سازمان برای بازدید از تأسیسات هسته ای کشورمان و نیز با سفر وزیر اطلاعات ایران به عربستان برای ارائه توضیحات درباره اتهام ترور سفیر آن کشور در آمریکا موافقت کرد. اما تاکنون با سفر نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل به تهران برای رسیدگی به موارد نقض حقوق بشر مخالفت کرده است؟
چرا در آن دو مورد جناح حاکم قائل به گفتگو با مدعیان است اما از گفت و گو درباره نقض حقوق بشر استقبال نمی کند؟
عضو ارشد جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین پیش از این نیز با مطرح نمودن سوالاتی از هموطنان خواسته بود تا برخلاف میل حاکمیت به طرح این سوالات در جامعه بپردازند. سوالات پیشنهادی تاجزاده به شرح زیر بود:

۱- چرا احزاب اسلام گرایی که در انتخابات تونس، مراکش و مصر حائز اکثریت نسبی آرا شدند تاکید کرده اند حقوق اساسی همه رقبا و هم وطنان خود از قبیل انتخابات آزاد ، مطبوعات آزاد، احزاب آزاد، تجمعات آزاد و آزادی سبک زندگی را رعایت می کنند؟

۲- چرا این احزاب اعلام کرده اند حجاب اسلامی را اختیاری خواهند کرد و با وجود مخالفت با رژیم اسراییل خواهان روابط خوب و تداوم همکاری ها با کشورها و دولت های بزرگ می باشند؟

۳- چرا آنان به امتیاز ویژه و حق انحصاری رهبری کشور برای فقها معتقد نیستند و تنها از مشارکت و رقابت آزاد روحانیون مانند دیگر قشرها در عرصه های اجتماعی و سیاسی دفاع می کنند؟

۴- چرا هیچ کدام از این احزاب خواهان تاسیس و استقرار نظام سیاسی به شکل جمهوری اسلامی نشده اند؟

۵- چرا صدا و سیمای میلی درباره دیدگاه ها و مواضع این احزاب درباره مسائل فوق سکوت کرده است؟



تحول سبز

کاندیداهای پاستوریزه، رقابت های واکسینه شده، انتخابات گلخانه ای

جنبش سبز آرزویی برای کامگیری از قدرت ندارد،می خواهد طعم قدرت را به کام حاکمان تلخ کند تا آن را آسانتر فروبگذارند
روزهای آغازین جنبش سبز از هر فرصتی برای کنشگری استفاده می کردیم. نماز جمعه ی هاشمی، روز قدس، روز دانش آموز، روز دانشجو ، عاشورا،... انتخابات دانش آموزی، دعاهای کمیل، دید و بازدیدها، هتک حرمت مجید توکلی و...
به تدریج فرصت ها برای کنشگری سبزها در عرصه های اجتماعی و سیاسی محدود و محدودتر شد. فضای امنیتی، دستگیری فعالان، محدود شدن رسانه ها، از هم گسیختگی شبکه های آغازین، مهاجرت نخبگان و مهمتر از همه « سیاسی شدن جنبش» فرصت کنش های اجتماعی را از ما گرفت. 
اما همه چیز طبیعی بود. نمی شود همواره یک «جنبش فراگیرِ مسالمت آمیز» را در کف خیابان نگه داشت. نمی شود از مردمِ عادی خواست که زندگی روزمره و مشکلات شخصی و خانوادگی را کنار بگذارند و زندگی را در سیاست خلاصه کنند. هیچ فرمولی برای نگه داشتن جنبش در وضعیت چند ماه اول وجود نداشت، هنوز هم وجود ندارد!
جنبش سبز یک جنبش اصلاح طلبانه بود و هنوز هم گفتمان غالبِ آن اصلاحطلب باقی مانده است.این جنبش اگر هوای براندازی داشت در همان روزهای نخست می توانست دستاوردهای متفاوتی داشته باشد و چه بسا به خواسته ی خود برسد. اما در آن روزها هیچ خواسته ی براندازانه و انقلابی نمیتوانست چنان جنبشی را در جامعه ایجاد کند؛ هنوز هم نمیتواند.

 25 بهمن 89 تنها «آزمونِ رفتارِ حاکمیت» نبود، تنها «آزمون موجودیتِ جنبش» نبود، تنها «آزمون پایمردی و همراهی» میرحسین و شیخ مهدی با مردم نبود، تنها « آزمون مردود شدنِ» کسانی نبود که میرو شیخ و مردم را تنها گذاشتند، بلکه آزمون «اصلاحطلب ماندنِ جنبش» هم بود. درخواست قانونی میرحسین و کروبی به وزارت کشور و رفتار مدنی جنبش در 25 بهمن89، باز هم گویای اصلاح طلب ماندن گفتمان غالبِ جنبش بود. هیچ خواسته ی انقلابی و هیچکدام از مدعیان انقلاب! نتوانسته اند روز دیگری را آزمونِ حیاتِ خود و قوتِ گفتمان خویش و آزمونِ پایمردی و همراهی خود با مردم قرار دهند، هنوز هم نمی توانند!
اگر نماز جمعه ی هاشمی را تحریم می کردیم، اگر روز قدس را به بهانه ی عربی بودن آن تحریم می کردیم، اگر روز دانش اموز را به بهانه ی مخالفت با تسخیرِسفارت، تحریم می کردیم و اگر عاشورا را به بهانه ی مذهبی! بودن آن تحریم می کردیم، نه تنها جنبشی نبود، بلکه مردمی هم نبودند. جنبشی بدون مردم مگر می تواند وجود داشته باشد؟ بدون کسانی که در روز قدس علیه نژادپرستی و صهیونیستِ اسرائیل شعار می دهند، بدون کسانی که نماز می خواندند، بدون دانش آموزان و بدونِ دانشجویان و بدون عاشورائیان مگر جنبشی مردمی در ایران شکل می گیرد؟ مگر هم وجود می داشت؟ هنوز هم نمی تواند وجود داشته باشد!
در غیبتِ نهادهای مدنی و در جامعه ی جنبشی ایران، همان اندازه که «جنبش »عرصه ی «کنشگری» و «تاثیرگذاری» و «غافلگیر کردن حریف» است و میدان «هزینه و فایده» است، «تحریم» کنجِ عافیتِ بی خاصیتی هاست ،تحریم، واژه ی تمام نمای «غیبت» در عرصه ی اجتماعی و سیاسی است، «مرز»جدیدی است برای قبیله قبیله شدن ملت. «تحریم» تعبیر رویای اقتدارگرایی است. 
تحریم، تنها شکست «اصلاح طلبی» نیست، «مرگِ جنبش» هم هست. تحریم اگر بود، جنبشی هم نبود. در 2 خرداد، جنبش اصلاحات را پی ریختیم، با حضورمان. در انتخابات 22 خرداد مشارکت کردیم تا جنبش سبز را بسازیم. این بار اگرچه انتخاباتی نمی بینیم و اگرچه در پای صندوق های رای نمی رویم و اگر چه کاندید نمی شویم، اما بر بستر فضای انتخاباتی و در حاشیه سوروساتِ «کاندیداهای پاستوریزه، رقابت های واکسینه شده و انتخابات گلخانه ای»، دوباره مشتی خس و خاشاک می شویم و ادبیات زنده ی جنبش را پی میگیرم نه واژگان عاریتی و مرگ افکن همچون «تحریم» را؛ حتی اگر به فتوای مرجع سفرکرده ی جنبش، حضور در انتخابات را «حرام» بدانیم.
ما هستیم و «انتخابات مالِ ماست»، اگر چه این بار برگه های رایمان را به دست نامحرمان نمی سپاریم. این بار انتخاباتی نیست ، روزِ انتخاباتی نیست، فرصتی برای رسیدن به قدرت نیست، عرصه ی شکست و پیروزی نیست، بلکه هر روزِ این سیاه بازیهای انتخاباتی برای ما یک «فرصت سیاسی» است. بهترین فرصتی که می شود شعارهای جنبش و خواسته های آغازین جنبش را یادآوری کنیم. در هر فرصتی یاداوری می کنیم «رای من کجاست؟» در لابلای منازعاتِ سیاسی، در میان مناظره های آبکیِ کاندیداهای پاستوریزها هر از گاهی حالشان را جا می آوریم؛ با سوالی از «شیخ»، با کلامی از «میر». می پرسیم چه برنامه ای برای آزادی اسیران سیاسی دارند. می پرسیم آن 3000 میلیارد تومان کجا رفت؟ می پرسیم چرا اصلاحطلبان کاندید نشده اند؟ می پرسیم چرا باید رای بدهیم؟ می پرسیم چه تضمینی برای عدم تقلب در سیاه بازیتان وجود دارد؟ می پرسیم نامه های نوریزاد را خوانده اید یا نه؟ در لابلای تبلیغات کاندیداها، روزنامه های تک صفحه ای را توزیع می کنیم.عکس هایی از زندانیان را به دیوار می زنیم، پیامی از میرحسین را تبلیغ می کنیم. اصلاٌ این بازی این بار برای ما فرصتِ «حیاتی متفاوت» است نه تحریم.
تحریم یعنی «تماشاچی» شدن در بازی اقتدارگرایی ، آنهم یک بازی بی ثبات که هر آن ممکن است به هم بخورد. تحریم که گفتیم یعنی برویم خانه هایمان بنشینیم و فراموش کنیم اصل بازی را . فراموش کنیم مردمانی هستند که در پای صندوق ها میروند، اگرچه ناراضی. فراموش کنیم «انتخابات یارانه ای» ومردم نیازمندِ یارانه ها را. فراموش کنیم الگوی مبارزه مدنی در جغرافیای ایران زمین را. «تحریم» شعار و استراتژی نیست، استراتژی بی عمل هاست. تحریم، توجیه ناتوانی و عافیت طلبی است. تحریم، محصور شدن در کیهانی موهوم وتسلیم شدن به واژگانِ دشمن تراشِ حسین شریعتمداری است. تحریم سخن گفتن به زبان الکنی است که دموکراسی را در عمل تجربه نکرده است و مشق دموکراسی را ننوشته است و بی آزمون به خودش بیست می دهد.
«تحریم» واژه ی بی خاصیتی است بر وزنِ «تسلیم». ما می خواهیم در حاشیه ی این حادثه ی سیاسی-اجتماعی حی و حاضر باشیم تا از این «فرصتِ ناب» استفاده کنیم. سیاست ورزی در ایران عرصه ی همین فرصت هاست. فعلاً فرصت های دیگر! همه «بیگانه» اند.
«تحریم»، تسلیم شدن به «دموکراسی آسمانی» است. از همان نوعی که از آسمان عراق و افغانستان و لیبی باریدن گرفت ؛ ما مردمانیم در سرزمینِ ایران، «دموکراسی زمینی» می خواهیم حتی اگرگاهی محتاجِ گونی های سیب زمینی باشیم.
یادمان باشد: «جنبش سبز» آرزویی برای کامگیری از قدرت ندارد، می خواهد طعمِ قدرت را به کامِ حاکمان تلخ کند تا آن را « آسان تر» فروبگذارند. این رسالتِ تاریخیِ جنبشِ ماست.





نوشته ای بود ازسارا زرتشت

۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

از کیسه ملت به جیب نورچشمی ها

حاتم بخشی ۸۰۰ میلیارد تومانی احمدی نژاد

افشای زنجیره اختلاس ها ادامه دارد؛اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در شبکه بانکی کشور، اختلاس هزار میلیارد تومانی در شستا (بهزیستی) و اینک فرمان واگذاری معادن سنگ کشور به یکی از نزدیکان دولت با سود ماهیانه 800 میلیارد تومانی.براساس دستورالعمل احمدی نژاد به غضنفری وزیر صنعت و معدن، قرار شده معادن سنگ آهن کشور به تملک شخصی درآید که میلیاردها تومان به شبکه بانکی کشور بدهکارست.پس از افشای اختلاس سه هزارمیلیارد تومانی، محسنی اژه ای، سخنگوی قوه قضاییه و دادستان کل کشور،گفته بود این اختلاس بدون وابستگی به قدرت یک شخص حقیقی و یا حقوقی، امکان پذیر نبوده؛پس از آن هم بر اساس سندی كه در روزنامه تهران امروز به چاپ رسید، مشخص شداسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر احمدی نژاد در نامه‌ای به وزرای اقتصاد و راه خواستار تسریع در واگذاری سهام شرکت فولاد خوزستان به گروه امیر منصور آریا كه از آن به‌عنوان عامل اصلی اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی یاد می‌شود، شده است.روزنامه تهران امروز،نزدیک به گروههای اصولگرا،بااستناد به این سند و"با توجه به برخی قرائن دیگر"، نوشته بود جریان انحرافی -ـ عنوانی که اصولگرایان به حلقه نزدیکان احمدی نژاد و مشایی می دهند-ـ به احتمال قوی در اختلاس 3 هزار میلیاردی دخالت دارد.همان زمان سید ناصر موسوی، نماینده مردم فلاورجان و عضو هیات رئیسه کمیسیون اقتصادی مجلس نیز با اشاره به پرونده اختلاس 3 هزار میلیاردی گفت: شکی در این نیست که در این اختلاس با این حجم عظیم، افرادی دست داشتند که دارای قدرت بالایی بودند.حالا براساس همان "وابستگی ها" قرار است یک حاتم بخشی دیگر در جمهوری اسلامی انجام شود؛ واگذاری معادن سنگ آهن کشور به شخصی به نام محمد رضا زنوزی مطلق. فردی که درحال حاضر 12 هزارمیلیارد تومان بدهی بانکی دارد. براساس دستورالعمل احمدی نژاد به غضنفری وزیر صنعت و معدن، قرار شده معادن سنگ آهن کشور به تملک وی درآید.محمدرضا زنوزی در دهه هفتاد فعالیت خود را با یک سوله ۵۰۰ متری شروع کرد و امروز صاحب ده‌ها کارخانه و مجموعه بزرگ اقتصادی است. افزایش خیره کننده ثروت وی اما در طول دولت احمدی‌نژاد رخ داد تا جایی که او هم اکنون مالک اصلی بانک گردشگری و صاحب ۲۴ درصد بانک سامان است؛ هر چند ادعا کرده تاکنون هیچ گونه رانت وتسهیلاتی دریافت نکرده است؛آن هم در حالیکه براساس سندی که در تاریخ 20 مهر 90 در سایت آینده منتشر شده وی در نامه ای به احمدی‌نژاد خواستار دریافت سهمیه ماهیانه ۶۵ هزار تنی شمش از تولید فولاد خوزستان شده که با دستور احمدی‌نژاد مبنی بر «عمل فوری و اعلام نتیجه» همراه بوده است.ما به التفاوت قیمت هر کیلو از این فولاد در بازار، حدود ۱۳۰ تومان است که برای ۶۵هزار تن معادل ۸ و نیم میلیارد تومان در ماه و بیش از ۱۰۰میلیارد تومان در سال می شود.براساس گزارشی که معاون وزیر صنعت و معدن به دفتر آیت الله خامنه ای ارسال کرده است، سود ماهیانه معادن واگذار شده به زنوزی مطلق 800 میلیارد تومان خواهد بود. به عبارت دیگر طی مدت یک سال حدود 10 هزار میلیارد تومان نصیب هواداران احمدی نژاد خواهد شد.با توجه به اینکه نمایندگان مجلس گفته اند دولتی ها برای در اختیار گرفتن ۱۵۰ صندلی مجلس، نهصد میلیاردتومان کنار گذاشته اند، می توان به این نتیجه رسید که سود یکسال این معادن قادر است هزینه290 کرسی مجلس را تامین و یا در انتخابات ریاست جمهوری برای هراستان به طور متوسط 333 میلیارد تومان هزینه کند.به نوشته سایت های رسمی زنوزی مطلق برای ملاقات با احمدی نژاد نیاز به گرفتن وقت قبلی ندارد و گاه با بالگرد به نزد وی می رود.
از اقتصاد به سیاست
دستور احمدی نژاد برای واگذاری معادن به زنوزی مطلق که امروز 12 شرکت فولاد را درمالکیت خود دارد از نظر ناظران اقتصادی معنای دیگری هم می دهد؛ تولید طبقه جدیدی از «یقه سفیدان» ـ آن طور که توکلی گفته ـ برای تحکیم قدرت و پیروزی در انتخابات های آینده. سید ناصر موسوی نماینده مردم فلاورجان و عضو هیات رئیسه کمیسیون اقتصادی مجلس در همین راستا گفته است: "جریان انحرافی قصد دارد با کسب قدرت و مال، در آینده، قدرت سیاسی و اقتصادی را در کشور به دست بگیرد.اسفندیار رحیم مشایی رئیس دفتر رئیس جمهور هم در همین راستا، به نوشته سایت های حکومتی،ریاست ستاد حامیان دولت را در انتخابات نهم مجلس بر عهده گرفته و تا کنون 150 نفر از فهرست نامزدهای این جریان قطعی شده اند. پیش بینی می شود تا 210 نامزد از سوی حامیان احمدی نژاد برای انتخابات مجلس نامزد شوند که برای هر یک از آنها میان یک تا چهار میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است .بودجه انتخاباتی این ستاد را افرادی همچون زنوزی تامین می کنند .گفته می شود دفتر آیت الله خامنه ای با مطالعه گزارش گردش کار معاون وزیر صنعت و معدن ، با واگذاری معادن کشور به زنوزی مخالفت کرده ولی احمدی نژاد از وزیر صنایع خواسته هر چه زودتر دستور مذکور اجرایی شود.

از ساده زیستی تاجنایت سازمان یافته

محمود احمدی نژاد که با شعار افشای مفسدان اقتصادی و بدهکاران بانکی به مسند قدرت رسید، اکنون پس از 6 سال حضور در کرسی قدرت نه تنها تاکنون حتی یک اسم را اعلام نکرده که اکنون احمد توکلی و در نطق علنی خود از اختلاس 3 هزارمیلیاردی او به عنوان جنایت سازمان یافته یاد می کند.هر چند احمدی نژاد زمانی که درمیان هواداران ستاد انتخاباتی اش سخن می گفت برای بی اهمیت جلوه دادن اختلاس هزارمیلیارد تومانی در شستا ، آن را " سوء استفاده" ای نامید که وجود دارد ولی تاکید کرد که "این قضیه یک بازی است.روزنامه دنيای اقتصاد که نطق ميان دستور احمد توکلی را منتشر کرده ، از قول او نوشته که "فساد اقتصادی در ايران طی يک سال اخير ۳۴ ميليارد دلار ميليارد" هزينه داشته است. براساس "برآورد سازمان شفافيت بين‌المللی تنها در يک سال، فساد، ۳۴ ميليارد دلار برای اقتصاد ايران هزينه داشته است، که ۳۱ ميليارد از کاهش بهره‌وری و ۳ ميليارد با فراری دادن سرمايه‌گذاری خارجی رخ داده است." به عبارت دیگر براساس سخنان توکلی "یقه سفيد ها" طی يک سال "34 ميليارد دلار را بالا کشيدند."

نوشته:میلاد رضوانی ، روز

اطلاعیه، پشتیبانی‌ از طرح شکایت شاهزاده رضا پهلوی از خامنه‌ای در شورای امنییت

اگر سر به سر تن‌ به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم
پشتیبانی‌ انجمن پادشاهی ایران از درخواست شاهزاده رضا پهلوی
برای محاکمه ملا خامنه‌ای در دادگاه بین‌المللی
رژیم ددمنش انیران اسلامی در درازای این ۳۳ سال نشان داده تا چه اندازه خونخوار و جنایتکار هست. در کشوری که ۷۰۰۰ سال تاریخ را پشت سرگذشته و نخستین منشور حقوق بشر را بوجود آورده حقوق انسانی ایرانیان نادیده گرفته میشود .بارها فریادهای دردمند مردم ایران به گوش سازمان‌های حقیقی‌ و حقوقی رسیده است اما یک پیوند همگا نی و یکپارچه وجود نداشته که آوای ما ایرانیان را در سطح بین‌المللی به گوش همگان برساند.شاهزاده رضا پهلوی با همکاری با سازمان‌های حقیقی‌ و حقوقی طرح شکایت نامه رسمی از ولایت فقیه و ملا خامنه ای‌‌ برای کشتار هزاران هزار ایرانی‌ و نقض حقوق بشر در ایران را انجام داده, زمان آن فرا رسیده است که با به اجرا گذاشتن این شکایت توجه بین‌المللی به نقض حقوق‌بشر در ایران هر چه بیشتر جلب کنیم.انجمن پادشاهی ایران در این راستا با پشتيباني از شاهزاده رضا پهلوی و دیگر فعالان حقوق بشر از تمامی شما هممیهنان به ویژه ایرانیان برون مرز درخواست دارد این فراخوان را پشتیبانی‌ کنید و شکایت نامه را امضا کنید.ما میتوانیم با هموندی با یکدیگر این رژیم اهریمنی را واژگون کنیم بدون آنکه نیاز به دولتهای بیگانه داشته باشیم. سکوت را بشکنیم و بلند فریاد بزنیم ما مردم ایران اراده کردیم برای آزادسازی کشورمان از چنگال ایران ستیزان . کشور ایران به دست ایرانیان آزاد خواهد شد.

پاینده ایران

برقرار باد درفش شیر و خورشید ایران


رزیتا

سخنگوی انجمن پادشاهی ایران

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...