۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

سیامک قادری، روزنامه نگار زندانی در نامه ای از شکنجه های خود می گوید:آقای جوانفکر، به اشاره شما به !

سیامک قادری” خبرنگار اخراجی ایرنا (خبرگزاری جمهوری اسلامی) در واکنش به سخنان اخیر مشاور رسانه ای محمود احمدی نژاد در گفتگو با روزنامه ی اعتماد نامه ای از زندان اوین به بیرون فرستاده است.این روزنامه نگار در نامه ی خود برای نخستین بار سخن از رفتارهای ضد انسانی نیروهای اطلاعاتی با وی در قبال نامه ی جوانفکر به وزارت اطلاعات برای بازداشت وی می گوید.قادری با مخاطب قراردادن کسی که وزارت اطلاعات به اشاره ی او و با اتهام ضد نظام و ولایت فقیه بازداشت و زندانی اش کرده است ، جوانفکر و جریان متبوع وی را گروهی منحرف قدرت طلب و ثروت اندوز می خواند.خبرنگار سابق ایرنا می گوید: چرا در قبال فجایعی که بعد از خرداد ۸۸ رخ داد سخنی نگفتید و سکوت کردید ولی وقتی با برخی از اعضای باند شما به دلیل فساد مالی برخورد شده است از غیر قانونی بودن سلول انفرادی و نداشتن وکیل می گوئید!
قادری که سابقه همکاری با ایرنا برای دو دهه را در کارنامه دارد برای نخستین بار از سازماندهی نیروهای بسیج خبرگزاری ایرنا برای شرکت در سرکوب مردم معترض به نتایج انتخابات زیر نظر جوانفکر می گوید.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

به بهانه ی گفتگوی مشاور مطبوعاتی و رسانه ای احمدی نژاد با روزنامه اعتماد

آقای جوانفکر شما روزنامه نگار نیستید

مشاور رسانه ی احمدی نژاد به تازگی گفت و گویی طولانی با روزنامه ی وزین (توقیف شده) «اعتماد» داشت که در آن سعی به ارایه چهره ای صادق و دلسوز از دولت نهم و دهم نموده و با مظلوم نمایی و دادن آدرس های “انحرافی” تلاش بر مغلوب کردن یاران پیشین دولت نهم و دهم کرده است، که این روزها سخت به جان این مولود نا خلف خود افتاده اند.در آن نوشتار جوانفکر تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا از منظر یک روزنامه نگار بی طرف!
مدعیات و اسنادی بر مظلومیت جریان خود و بی انصافی رقیبان ارایه دهد، ادعایی که در همان نگاه اول نشان از سلطه و چیرگی توهم خود بزرگ بینی دست اندرکاران دولت از سویی و دست کم انگاری مخاطب دارد.در نوشتار زیر نگاهی گذرا به برخی از این مدعیات و اشاراتی در جهت روشن شدن صحت و سقم آن داشته ام.آقای مشاور رسانه ای در مصاحبه ی خود مدعی شده اند «اصولگرایان خودشان را به دولت احمدی نژاد چسبانده اند»! آقای جوانفکر گویی همانند سایر دوستان خود در این جریان متنوع بر این باورند که حکمرانی۶ ساله باند احمدی نژاد دستاوردهای مثبتی برای مردم داشته است که آن را افتخار آمیز و محل حسادت گروه ها و جریانات تلقی می کنند. مگر جز این است که حاصل عملکرد آنان در حوزه ی اقتصاد فرار سرمایه ها، نابودی کشاورزی، تعطیلی واحدهای صنعتی، تورم، فساد لجام گسیخته، در حوزه ی بین المللی انزوای مطلق ایران، ده ها قطعنامه بین المللی، انواع تهدیدهای نظامی و تحریم ها، از دست دادن مواضع استراتژیک منطقه ای و واگذاری آن به کشورهایی نظیر ترکیه، در حوزه ی سیاسی تعطیلی و بن بست همه ی نهادهای قانونی حتی پست ریاست جمهوری، در حوزه ی فرهنگ و اخلاق جامعه، گریز از دین، سقوط ارزش های اخلاقی، افزایش خشونت های اجتماعی، سرقت های مسلحانه و هزاران مشکل دیگر بوده است. این عملکرد مشعشع چه جای حسادت دارد که دیگران بخواهند خود را به رئیس جمهور و بانی این همه مصایب بچسبانند؟
ایشان مدعی شده اند «ثروت مال مردم است» و نتجه گرفته اند که احمدی نژاد باید پاسدار امانت مردم باشد! باید به ایشان متذکر شد که از این ثروت افسانه ای، سهم ملت چه میزانی است؟ مگر جز این است که آن چه به صورت ملموس در حساب های مردم واریز شده بخشی از جبران افزایش یک باره بهای حامل های انرژی است که در موسم های خاص به یک باره به حساب های مردم سرازیر شده است. شاید منظور ایشان خاصه خرجی های دولت در موسم انتخابات مد نظر باشد که به گفته نهادهای نظارتی هم اکنون نیز برای فرستادن نمایندگان دست نشانده به پارلمان در حال انجام است! تازه سهم ۴۰ هزار تومانی مردم کجا و تنها یک مورد اختلاس ۳ هزار میلیاردی جریان طرفدار رئیس جمهور کجا؟
جناب جوانفکر در فرازی که پاسخ به سوال صریح خبرنگار در مورد «فساد مالی اخیر» است به یک باره دست به شعبده بازی زده و به جای پاسخ به سوال خبرنگار می گوید «نتوانسته اند ثابت کنند که ما رمال و جن گیر هستیم»! عجبا ! در اثبات شعبده باز بودن جریان شما همین بس که در پاسخ به سوال روشن در مورد فساد ۳ هزار میلیاردی، مدعی می شوید که نتوانسته اند اتهام رمالی را در مورد جریان شما اثبات کنند !
اما شاید مهم ترین بخش از افاضات جناب مشاور رسانه ای رئیس جمهور آن جایی است که ایشان دردمندانه در مورد مصائب زندان، انفرادی و سختی های خانواده زندانیان جریان خود داد سخن می دهد. از زندان انفرادی ۶۰ روزه ملک زاده می گوید و از سقط جنین همسر او در زندان و مشقت ملاقات و عدم اجازه ملاقات با وکیل و … .
جناب جوانفکر ! اگر رفت و آمد به زندان برای همسر آقای ملک زاده سقط جنین به همراه داشت و سخت بود، حتما رفت و آمد پدران و مادران سالخورده زندانیانی که ۲ سال است (از خرداد ۱۳۸۸ تاکنون) هر هفته در سرما و گرما و از راه های دور و نزدیک به امید دیدار فرزندان شان از پشت کابین و با تلفن به این جا (زندان) می آیند یک تفنن است !
مرگ مادر دانشجوی زندانی که در هجوم شبانه دچار سکته قلبی شد، مرگ پدر یک فعال ستاد انتخاباتی که ۳ ماه از محل نگه داری فرزندش بی اطلاع بود پس چه ؟! آیا این ها از جمله ی آن ملتی نیستند که از آن ها دم می زنید، حتما باید قیافه آنان شبیه جنابعالی ، ملک زاده و یا احمدی نژاد باشد تا به پشتوانه قدرت و ثروت بر آنان دل سوزاند و اشک تمساح ریخت! عجبا که دست به بیت المالی مردم می برید و وقتی مورد بازخواست قرار می گیرید فریاد می زنید. مگر نه این که زندانیان پس از وقایع خرداد ۱۳۸۸ عمدتا شهروندانی بودند که جرم شان شرکت در تظاهرات، دادن شعار و ابراز عقیده بوده است که دستی هم به منابع ثروت و قدرت نداشته اند، چرا در این مدت صدای انسانیت شما و جریان وابسته به آن در نیامد! سرنوشت همسران و فرزندان زندانیانی که از تهران و شهرستان ها هر هفته برای ملاقات با همسران شان زیر برف و باران به زندان می آیند تا اسرای ملت خدای ناکرده گرفتار یاس و نومیدی نشوند چه؟ البته که شریف ترین فرزندان ایران بر خلاف نزدیکان جریان رانت خوار به سختی های زندگی رسالت مندانه عادت دارند و مصائب زندگی خود را فریاد نمی زنند تا امثال شما از آن لذت ببرند!
جناب جوانفکر به درستی اعلام کرده اید انفرادی غیر قانونی و کاری مذموم است! اما آیا دلسوزی تان شامل حال آن جوانی که به جرم ارسال (مثلا) یک پیامک (SMS) یا ایمیل، ۷ ماه در انفرادی بوده و امروز با روانی پریش هم بندی ماست نیز می شود؟
یا این که در انفرادی نگه داشتن فقط برای مجرمانی که چنگ به بیت المال برده اند بد است؟ برای بنده که ۹ ماه را در بازداشت گاه بدنام ۲۰۹ و ۲۴۰ به صورت غیر قانونی نگه داری شده ام چه؟ برای آن پزشکی که در آستانه دومین سالگرد دستگیری اش هنوز در بازداشت موقت است و ۹ ماه را در سلول انفرادی گذرانده چه طور ، آیا برای این ها نیز انفرادی بد است؟
به حق گفته اید که این طور نیست که «چون ما مسئولیتی داریم هر کاری دل مان خواست بتوانیم انجام دهیم، هر کس را که دل مان خواست احضار یا بازداشت کنیم و همه چیز باید بر اساس قانون باشد» !
بنده هم زمانی که چپ و راست سیلی بر صورت ام فرود می آمد و بوی تهوع آور توالت اتاق بازجویی، امانم را برده بود تا علیه جنبش سبز و سایت کلمه اراجیفی را به صورت مصاحبه تلویزیونی ارایه کنم یا هنگامی که سرم را با فشار به داخل آن استوانه ی مهوع هدایت می کردند ، با خود فکر می کردم یک جای کار ایراد دارد!
من فکر می کردم نباید همه تلاش هایی که در قامت یک ایرانی و در قالب یک خبرنگار به عشق ملت و مملکت انجام دادم منتهی به چنین دستاوردهایی شود. من نیز بارها با خودم زمزمه می کردم که نباید اصحاب قدرت هر کاری که دل شان خواست انجام دهند. ولی این سخن را از شما قبول ندارم.چرا که دست خط شما به حراست سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) هنوز به روشنی جلوی چشمانم است که در آن خواستار برخورد وزارت اطلاعات با بنده به عنوان عنصر ضد نظام و ضد ولایت شده بودید. همان نامه ای که همکاران تان برای من فاکس کردند و اکنون در پرونده ی من در دیوان عدالت اداری موجود است. برادر عزیر چه طور آن زمانی که بر توسن سرکش قدرت بلامنازع می تاختید، این اعمال را غیر قانونی نمی دانستید؟!
جنابعالی به درستی اشاره کرده اید حداکثر بازداشت موقت ۴۸ ساعت است، بنده ده ها مورد از هم بندیان خود را سراغ دارم که بالای ۱۵ هزار ساعت یعنی ۲ سال در بازداشت موقت به سر می برند! جنابعالی در خبرگزاری فخیمه ایرنا و در روزنامه هتاک ایران هرگز این ساعات را جمع نزده اید تا بفهمید چه فجایعی تحت عنوان بازداشت موقت جریان دارد اما حال که آقای ملک زاده و دوستان تان در مکتب مشائیسم گرفتار شده اند فغان به آسمان بلند کرده اید!
آقای جوانفکر ! بنده در آستانه هفدهمین ماه ، بسیاری از همبندانم در آستانه پایان محکویت هنوز نتوانسته اند با وکیل خود ملاقات کنند و شما از یاران تان می گوئید که ۲ ماه بازداشت بدون ملاقات با وکیل را تجربه کرده اند !
به درستی گفته اید مردم از شما به عنوان یک روزنامه نگار انتظار دارند که مطالبات آن ها را از مسئولین بخواهید، اما آیا مردم فقط ملک زاده و سایر وابستگان به جریانی هستند که این روزها به حق به صفت “انحرافی” متصف شده اند؟
جناب جوانفکر مدعی است روزنامه ایران یک شرکت خصوصی است ! بر فرض که در راه اندازی و بالندگی این روزنامه از توان و اموال و بودجه خبرگزاری دولتی ایرنا استفاده نشده باشد، جنابعالی چه کاره این شرکت خصوصی با اموال میلیاردی هستید که اجازه نمی دهید نهادهای نظارتی قانونی به انجام وظیفه خود بپردازند. شاید نگران رو شدن هزینه های نامشروع تبلیغاتی در ایام منتهی به انتخابات سال ۱۳۸۸ هستید که بی ضابطه در ایرنا و ایران صورت گرفته است!
اشاره داشتید که «امام جمعه مشهد در جریان انتشار ویژه نامه خاتون شما و همکاران تان را محارب خواندند و این را ظلمی خواندید که پایدار نمی ماند» .برای شما و مردم بسیار جالب است با همان حربه ای که معترضان پس از عاشورای ۱۳۸۸ را حشره و واجب القتل خواندند و به همان ادعا برای عده ای بی گناه حکم زندان و اعدام و تبعید بریدند، گرفتار آمده اید. همان هایی که خود در آن زمان سخنان شان را تیتر یک روزنامه خود می کردید. شما که دم از رسالت روزنامه نگاری می زنید بسم الله ! هنوز عده ای از آنان که به اتهام واهی محارب به اعدام محکوم اند چشم انتظار انجام رسالت شما هستند! از سرنوشت خانواده های آنان هم بگوئید!
اشاره به «قشر خاکستری جامعه کردید که حق حیات و {آزادی} بیان دارند» چطور است در آستانه شعبده بازی ای دیگر باز نیازتان به رای دهندگان افتاده است! یادآوری می کنم که در جریانات پس از انتخابات ۱۳۸۸ حدود ۳۰ هزار کارمند را از دولت اخراج کردید و پرونده آنان نزد دیوان عدالت اداری در حال رسیدگی است. آن ها به صرف مخالفت با احمدی نژاد و نه حتی اعلام و ابراز این مخالفت، شغل خود را از دست دادند و بنیان خانواده شان متزلزل و گاه منهدم شد. آیا آن ها حق حیات و زندگی شرافتمندانه نداشته اند؟ حرف زدن که بماند. چرا که این روزها کسانی را به بند ۳۵۰ اوین آورده اند که صرفا در درون تاکسی انتقادی یا اعتراضی به سیاست های حکومت کرده اند و در آستانه محکومیت یک ساله به اتهام تبلیغ علیه نظام قرار دارند. این ها همان قشر خاکستری هدف شما در انتخابات هستند یا نیستند؟
گله کرده اید که «عده ای با خواندن شما با وصف انحرافی حق زندگی شما و خانواده محترمتان را سلب کرده اند چرا که خانواده گناهی ندارند که با مطرح کردن یک داستان و سناریوی انحرافی زندگی را برایتان تلخ کرده اند»، خوشا به انصاف مردانی چون شما ! که سناریوهای ساختگی در دستگاه های اطلاعاتی را قبل از صدور حکم در اخبار و گزارشات خود انعکاس دادید و آبروی مسلمان را بر خلاف شرع و قانون بردید.البت شکایت و حتی مقابله کامل با این کجروی ها می ماند برای زمانی که خیلی دور نیست!
اشاره کردید «به خاطر دشمنی با مشایی یک عده انسان بی گناه را زندانی کرده اید و برخی را ۶۰ روز در انفرادی نگاه داشته اند و بعد افزوده اید که خداوند از این کار راضی نیست» !
باورم نمی شود قهر خدا را از حبس اولیای خودش و اصحاب خودش و بی توجهی نسبت به هزاران بازداشتی پس از انتخابات. این ادعاها، عدالت پروردگار را زیر سوال می برد.مدعی شده اید که وزارت اطلاعات در آن دوره حرف شما را نمی خوانده اند و برای اثبات دروغگویی جریان شما به همان دست نویس جنابعالی اشاره می کنم که صاحبان ۳ وبلاگ را در ایرنا که از قضا غیر از بنده که افتخار جانبازی نداشتم، آن دو تن از جانبازان سرافراز بودند به وزارت اطلاعات معرفی کردید و به اجبار آنها را واداشتید که وبلاگ های خود را تعطیل کنند و پس از امتناع بنده از تعطیل فعالیتم با احضارهای مکرر به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات، من را گرفتار زندان و حبس کردید! از آن اشاره شما به وزارت اطلاعات بنده به این مصایب گرفتار آمدم: سه سال حبس به دلیل حضور در نجمعات و تهیه گزارش های بی طرفانه ی آن و یک میلیون ریال جزای نقدی به دلیل فاسد و نامشروع خواندن دولت غیرقانونی شما. باز هم مدعی هستید نفوذی در وزارت اطلاعات نداشته اید. زهی شرمساری از این همه دروغ بافی.منافقانه زیر علم رهبری سینه می زنید اما به یک باره می گوئید «مردم تشخص می دهند چه کسی در خط احمدی نژاد است و او را به عنوان رئیس جمهور آینده انتخاب می کنند. دلبسته نام احمدی نژاد هستید نه نظام، نه رهبری، نه کشور، نه ملت و حتی حرفه روزنامه نگاری! برای اثبات این سرسپردگی به باند احمدی نژاد تنها کافی است نمونه ای از گزارش های تجمعات اعتراضی را ولو گزارش های محرمانه روکنید. متاسفانه آن زمانی که همه ی خبرنگاران زیر باتوم و گاز اشک آور فعالیت خبری می کردند جریان انحرافی تان در ایرنا به کار گماردن نیروهای خدماتی و بسیجی ایرنا با کلاه و چماق در خیابان ولی عصر بود.ادعای بزرگی کرده اید که «کسی که برای خدمت می آید باید آماده شهادت باشد»! ببینم آیا در این ادعا صادقید یا خیر. تمام کسانی که شما پاکسازی کردید و پس از وقایع ۱۳۸۸ در صحنه جدال حق و باطل ، سفره ثواب و نماز را ترک کردند بدون سر و صدا دارند هزینه ی آن را می پردازند. اما در مورد شما چه طور. تا جایی که در خاطر دارم در ایامی که ستاد بحران ساز بر سر راه دولت ملی خاتمی سنگ اندازی می کردند شما در بیت رهبری سنگر گرفته بودید و در سر خیال استراحت در سواحل اسپانیا را می پروراندید و با هزار فشار غیر قانونی ، مدیریت ایرنا را وادار به اعزام شما به مادرید کردید. حتی فراتر رفتید؛ در مطلبی در روزنامه ایران مجیز دولت خاتمی را گفتید که به آن اعتقاد نداشتید. پس از پایان ماموریت ۴ ساله و هنگام سوار شدن به هواپیما مدعی شدید که دولت اسپانیا جنابعالی را به دلیل اعلام آمادگی برای اجرای حکم قتل سلمان رشدی اخراج کرده است تا بار دیگر بتوانید تن به سواحل زیبای بارسلون بشوئید و صد البته خود را پاکباز و آماده شهادت می دانید. البته نه بر روی رمل های تفدیده ی جنوب یا برف های یخ زده ی غرب کشور بلکه در راحت و آسودگی سواحل کشورهای اروپایی برای خود دشمن فرضی می سازید و شعار شهادت و ایثار می دهید.در جای جای گفت و گوی خود با رزنامه اعتماد ، چشم انداز انتخابات ریاست جمهوری آینده را از نظر دور نداشته اید. مثلا آنجا که می گوئید «چرا باید پول ملت را به مترو داد که حساب پس نمی دهد»! ولی خودتان میلیون ها پول مردم را در ایرنا و ایران صرف مجیز گویی از دولتی بی کفایت کردید و حاضر به حساب پس دادن آن هزینه ها نیستید.ادعا می کنید «احمدی نژاد مراعات می کند پول مردم درست هزینه شود» که با یک ضرب و تقسیم ساده می توان نسبت سرقت ۳ هزار میلیاردی را با آنچه به مردم داده اید و از جیب آنان خارج ساخته اید به دست آورد.از حاکم شدن فضای نظامی گری در شهر تهران یاد می کنید چرا که شهردار آن یک نظامی بدون تخصص است و فراموش می کنید تخصص دولت مورد حمایت شما تبدیل بزرگراه های درجه یک به خیابان های درجه ۲ در تهران بوده است و ۲سال پس از انتخابات هیچ شبی را شما و یاران تان بدون دغدغه خیزش اعتراضات به صبح نرسانده اید و ناگزیر در تمام شئون مردم وامداران خود را به کار گمارده اید !
شهردار تهران را متهم به زدن افترا و بهتان به یک وزیر می کنید که او را عرق خور خوانده است و آن مستحق کیفر اسلامی و حد می دانید و فراموش می کنید بهتان ها و افتراهایی که به فرزندان ملت در قالب خبر و گزارش می زدید.این همه کارنامه شما و دولت شما در عرصه های مختلف است که نخبگان را به زنجیر کشیده و از کشور فراری داده است، مدیران را خانه نشین کرده و نهادهای لازم و قانونی را منهدم کرده است و همچنان مدعی هستید.بفرمائید اکنون در دولت نهم و دهم کدام مدیر با سابقه غیر نظامی و غیرامنیتی در مصدر امور است! شاید در چند ماه گذشته گرایش برخی از آنان به جریان رقیب موجب اخراج آنان از دولت شده باشد . نظامی ترین دولت های پس از انقلاب دولت احمدی نژاد است. باری مشاور محترم محترم رسانه ای آقای احمدی نژاد ، گویی باز بوی کباب به مشام شان خورده است و خود متوجه نیستند که این چیز دیگری است که دارند داغ می کنند.اما یک ادعا نیز در ابتدای گفت و گوی تان در مورد میرحسین موسوی داشته اید و مدعی شده اید که موسوی مقبولیت نداشت! این دیگر از آن ادعاهایی است که نشان از انتزاع از واقعیات در توهمات شما و دوستان تان دارد. اگر جرات دارید به موسوی اجازه دهید فقط ۵ دقیقه با مردم سخن بگوید تا تومار شما و اذناب تان را در هم بپیچد. چرا از ارتباط رادمردانی چون موسوی و کروبی با کسانی که به ادعای شما آنان را قبول ندارند وحشت دارید. اگر واقعا صادقانه می گوئید که موسوی مقبولیت ندارد چرا آن قدر از ارتباط آنان و آزادی شان وحشت زده اید! در مقبولیت موسوی و کروبی همین بس که حبس و ضرب و جرح هزاران طرفدار وی و دل سپردگان به دموکراسی و آزادی افزون بر۲ و نیم سال پس از انتخابات همچنان ادامه دارد و به کابوس شب های شما و دوستان شیفته ی قدرت تان تبدیل شده است.لازم می دانم بار دیگر حساب امثال جناب عالی را از حساب خبرنگاران، نویسندگان، مترجمان و فعالان خبری ایرنا و روزنامه ایران جدا سازم که آنان نیز همچون ما اسیر توهمات عده ای از خدا بی خبر مدعی شما و جریان انحرافی تان هستند نه خیر آقای جوانفکر شما روزنامه نگار نیستید و گرنه اکنون در جبهه ی سیاه کاری و سیاه بازان قرار نداشتید.

سیامک قادری خبرنگار اخراجی ایرنا

۲۹ آبان ۱۳۹۰ بند ۳۵۰ زندان اوین

دانشجو نیوز

وضعیت حاد وبلاگ نویس زندانی در زندان ندامتگاه کرج

بنابه گزارشات رسیده وبلاگ نویس زندانی در شرایط حاد جسمی در زندان ندامتگاه کرج بسر می برد.در طی چند هفتۀ اخیر وضعیت جسمی وبلاگ نویس زندانی محمد رضا پورشجری در زندان ندامتگاه کرج رو به وخامت گراییده است.او در طی هفتۀ گذشته ۳ بار بیهوش گردید و هر بار به مدت یک ساعت در کما بسر برد. هم بندیانش، او را به بهداری زندان منتقل کردند اما بهداری زندان بدون انجام معاینات و آزمایشهای لازم برای تشخص علت بیماریش تنها به دادن قرصهای مسکن معمولی اکتفا کرده و او را به سلول خودش بازگرداندند.بنابه گفتۀ خانواده پورشجری ،وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) به سختی قادر به حرکت می باشد و هر روز وضعیت جسمی او وخیم تر می شود.وبلاگ نویس زندانی به دلیل شکنجه های جسمی و وارد کردن ضربات به سر وی توسط بازجویان زارت اطلاعات دچار چنین بیماری حاد جسمی شده است.او از درمان محروم می باشد و بازجویان وزارت اطلاعات اجازۀ انتقال و درمان وی در بیمارستانهای خارج از زندان را نمی دهند.این وبلاگ نویس قرار است که در ۳۰ آذر ماه در دادگاه انقلاب کرج بر مبنای محاربه به صرف نوشتن دیدگاه های شخصی اش مورد محاکمه قرار گیرد.او از بدو دستگیری تا به حال از داشتن وکیل محروم بوده و بازجویان وزارت اطلاعات مانع گرفتن وکیل برای وی می شوند.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،نسبت به وضعیت حاد جسمی وبلاگ نویس زندانی و عدم درمان وی بدستور بازجویان وزارت اطلاعات شدیدا ابراز نگرانی می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد .

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

۵ آذر ۱۳۹۰ برابر ۲۶ نومبر ۲۰۱۱

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد

گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد

سازمان عفو بین الملل



فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

دوازدهمین نامه ی محمد نوری زاد به خامنه ای (جام زهر رهبری); جام زهرمن آمیخته ای از این عصاره هاست

سلام به آقای خامنه ای

جنابِ خود را تجسم فرمایید که دریکی از خیابان های شهر تهران درحال رانندگی هستید. به ضرورتی، پای بر ترمز می فشارید. ناگهان دو نفر، با شتاب و بی اجازه داخل خودروی شما می شوند. یکی جلو می نشیند و یکی درست پشت سرتان. آن یکی که جلو نشسته و حدوداً سی و پنج ساله است و درهوای ابری عینکی دودی به چشم دارد و کلاهی پشمی به سر ، فوراً آینه را رو به سقف می گرداند تا شما چهره ی نفر پشت سرتان را نبینید. با گردشِ نا پیدای سرو گردنِ خود، تلاش می کنید از ریخت و قیافه و سن و سال مهمانانِ ناخوانده ی داخل خودرو، خبربگیرید. مرد سی و پنج ساله اما در کارِخود کارکشته است. محکم روی داشبورت اتومبیل می کوبد ومی گوید: جلوتو نگاه کن! و اما آن که پشت سرشما نشسته و لابد مقام بالاترِ این ماموریتِ بالاتر از خطراست، صدای گرفته ای دارد. نوری‌زاد

حداقل چیزی که عاید شما می شود این است که او متعمدانه سعی در تغییر صدای خود دارد. اوج قاطعیت و اقتدار و سربازی امام زمان را، یا نهایتِ درایتِ پاسداری از انقلاب را باید از سخنان همین نفر پشت سری دریافت: ” یا زیپِ تو می کشی، یا هم ترتیب خودتو می دیم هم ترتیب زن و بچه تو!”



راستی برمن ببخشایید که جناب شما را به جای خود نشاندم و این یک جمله ی نامبارک را برشما باریدم. شما کجا و ما کجا؟ شما خوشبختانه از لمسِ یک چنین هول و هراسِ هماره ای که مردمان ما با آن به همزیستیِ ناگزیر مبتلا شده اند مبرّایید. نه کسی جرأت می کند به دیوار بلند حریم جناب شما دست بساید، و نه کسی را یارای این است که تجسمِ ابرازِ یک چنین سخنِ سخیفی را رو به شما درذهنِ خود بپروراند. با این همه، مرا چاره ای جز سکوت در آن بهتِ ناچاری نبود. مرد پشت سری که به فرو بردنِ تیزی سخن خود احتیاجِ مبرم داشت، باردیگر همان خط و نشان بی ادبانه اش را تکرار کرد: ” شنیدی چی گفتم؟ یا زیپِ تو می کشی یا هم ترتیب خودتو می دیم هم ترتیب زن و بچه تو! “

من درپاسخ به او چه باید می گفتم؟ شما بفرمایید! می گفتم: چشم؟ من زیپم را می کشم، شما نیزکاری به من و به زن و بچه ام نداشته باشید؟ و لابد آن دو نیز از اتومبیل من پیاده می شدند و می رفتند و مرا با عهدی که با آنان بسته بودم، و با هول و هراس آن ملاقات ناگهانی تنها می گذاردند؟ اما نه، اوضاع جور دیگری پیش رفت. من هنوز در حیرتم چه شد که این جمله از دهانم بیرون جست:” من آنقدر ادب و شعور دارم که با زن و بچه ی کسی کاری نداشته باشم. اما فعلا این منم که ترتیب همه ی شما را داده ام.”

آن دو با تهدید به این که: ما بلدیم چطور پودرت کنیم و بلدیم چگونه داغ به دل تو و زن و بچه ات بنشانیم و توی صدتا سایتِ خبری وغیرخبری آبرو برایت نگذاریم، از خودروی من پیاده شدند و رفتند تا از فیض نماز جماعت اداره ی آسمانیِ خود بی نصیب نمانند. این واقعه را از این روی برای جناب شما بازگفتم تا اگر فردا روزی مرا پودر کردند و داغ مرا به دلِ خانواده ام، و داغ آنان را بردل من نشاندند و در یکصد سایت فراگیرشان مرا به خاک انداختند، هم شما و هم مردم ما شاهد باشید که در این مُلک، پاداش خیرخواهی و امربه معروف و نهی از منکر، چه گزاف و چه چشمگیراست.

واما آغاز سخن:

چرا نگویم: این روزها، تلخ ترین روزهای عمرشماست؟ وچرا نگویم: سالهای آرام و پرازاختیار شما سپری شد و رفت؟ درجوارما اما، حوزه ی اختیار فردی چون “امیرِ قطر”، هم همه ی کشور یک وجبی اوست و هم همه ی دنیای فراخ. او اکنون به هرکجا که بخواهد سفر می کند و با هرکشوری که بخواهد می آمیزد. چرا؟ چون دراین دنیای پرتلاطم، اندازه ومقدارِ خود را فهم کرده و سفره ای بقدر همان اندازه ی ناچیز خود گسترانیده است. امروز همان وسعتِ ناچیز او آنچنان قدروقیمت یافته است که هواپیماهای قطری باید آسمان حقارتِ ما را درنوردند و مغرورانه ما و شما را به اسم مسافر جابجا کنند. نمی دانم آیا این را شنیده اید: کشورقطر، درست درهمان سالی تأسیس شد که ” ایران ایرِ” ما تاسیس شد؟!

برخلاف امیر قطر که اگر پای به هرکجای دنیا گذارد، همگان برای او و برای دلارهای نفتی اش آغوش می گشایند، حوزه ی اختیارما و شما حتی درهمین داخل کشورمان به چالش گراییده است. چه برسد به این که ما را به مراوده با افغانستان و تاجیکستان و چند کشوراینچنینی محدود کرده اند.

من در حیرتم چرا جناب شما نمی توانید از کشور خود پای بیرون بگذارید؟ وچرا حتی نمی توانید برای بجای آوردنِ مناسک حج به عربستان سفرکنید؟ شاید به این دلیل که هم در داخل و هم در خارج، چهره عبوس و تند ما وشما افزون تر از چهره ی متبسم وفهیمانه ی ما به باور مردمان جهان راه یافته است! و بازبه این دلیل که درجمهوری اسلامی ایران، هیچ امری استحقاقِ ثبات ندارد الا این که امضای ثباتش را از بیت حضرت شما دریافت کرده باشد.

این “هیچ” ی که من برآن تأکید می ورزم، یک قاعده ی نفوذ ناپذیر نیست. پس چه بهترکه بگویم: از استثنائات که بگذریم، تنها دو دسته از هرتصمیم و تحرکی درجمهوری اسلامی ایران، ثبات دارند. یک: هرآنچه که امضای ثباتش را از بیت رهبری دریافت کرده باشد، و دو: دزدی از اموال و اعتماد و اعتقاد مردم توسط مسئولین، و به تبعِ مسئولین: خودِ مردم از همدیگر. این دو شجره ای که ریشه ی ارتزاقشان یکی است، همان است که ما را درهدر دادن و ضایع کردن هزار هزار استعداد بخاک افتاده دراین مُلک ، متبحر ساخته است.

یک زمانی ما رو به آمریکا شعارمی دادیم: “به بمب های اتم خود می نازی؟ ما ایرانیان هریک بمب اتمیم”. ودر توضیح این شعار خود می فرمودیم: ” درایران – برخلاف آمریکا – حکومت نه برجسم ها که بردل های مردمان استواراست”. و رجز می خواندیم: “حکومتی که پایه های استحکام خود را بردل مردمانش محکم کند، فرو ریختنی نیست”. این رجزها نه از آن روی پوک و بی پشتوانه بود که ما هم طرفِ خود را نمی شناختیم و هم دستمان از توش و توان نظامی تهی بود، بل از این روی که: ما سال به سال بر همان دل های مردمانِ بی پناهِ خنجر کشیدیم و یک به یک آنان را از خود متنفر و دور ساختیم. رجزهای پوکِ ما بیشتربه عربده های آن پهلوان سیلی خورده می مانست که هیبت پهلوانی اش، بلافاصله درآنسوی عربده هایش تمام می شد.

آقای خامنه ای

من، همچنان از باب ادب و دوستی و خیرخواهی تلاش می کنم منصفانه ترین راهکار خروجمان را از هزارتوی بُحران هایی که گرفتار آن شده ایم، تقدیم جناب شما کنم. عصاره ی این راهکار، این است که من کاسه ای و جامی را به نیابت از شما به درخانه ی یک یک ایرانیان می برم تا آنان به تناسبِ عُلقه ای که به ما و شما و نظام دارند، چیزی در آن فرو بریزند. سرآخر، من این جام لبریز از نوشیدنی را برای شما باز می آورم. به این شرط که شما نیز بی تأمل شربت این جام را سربکشید. اگرچه در او شهد باشد یا شوکران. شوکران نوشیِ بزرگان که تنها برای دفنِ در کتاب های تاریخی نیست. درهمین نزدیکی ها، حضرت امام نیز برای به دربُردنِ کشوراز بلایی که برسرمردمان ما پرپر می زد آن را نوشید. پس چرا شما ننوشید؟

شما از همان بدو انقلاب، و بویژه از همان بدو رهبری، عزتِ ما ایرانیان را در دشمنی با آمریکا تعریف فرمودید. وآنچنان براین دشمنی تأکید ورزیدید که گویا حیات ما با ابراز دشمنی با آمریکا معنا می گیرد و مرگ ما در مراوده با او. هرسفیر و کاردار و مسئولی اگر از چند صد متری یک آمریکایی عبور می کرد و تنه اش به او می سایید، با غوغایی غریب و آشوبی مفتضحانه از گردونه ی اعتبار به دور انداخته می شد. چرا که در تعریف جناب شما، به گناه نابخشودنیِ همنشینی با این عقرب جراره مبتلا شده بود و باید از حریم ما به دور می افتاد.

این برجِ بلندِ دشمن جویی و آمریکا ستیزیِ ما و شما، آنقدر افراخته و پرآوازه بود که هرکُنشِ نادرستِ ما را به ضربِ توجیه خود مجاب می کرد. که یعنی اگر ما در داخل به خطایی دست می بریم و زیر گوش کسی می زنیم و هست و نیستش را به باد می سپریم، یا اگر قانون را به شوخی می گیریم و ثروت ملی را همچو ارث پدری بالا می کشیم، برما حَرَجی نیست. چرا؟ چون در حال ستیز با آمریکا هستیم و در مسیر ستیز با آمریکا، بروزِ این خُرده خطاها بدیهی و البته قابل اغماض است.

ایکاش در ستیز با آمریکا بقدر سالهای بی خبریِ خود صادق بودیم. و به موازات تربیت مردم در شعارگویی و شعارخواری و مرگ برآمریکاهایی که مثل اکسیژن به ریه های مردم فرو می فشردیم، به تحکیم پایه های لرزان اقتصاد کشور، وترمیم آشفتگی های فرهنگی، و به مدیریتِ اوضاع نابسامان اجتماعی مان همت می کردیم. ای عزیز، زمان گذشت و ما با لباسی ژنده برهمان برج بلند شعارپراکنی جا ماندیم. با جامعه ای که هیچ نسبتی با آن همه هیاهو و شعار و خط ونشان بین المللی نداشته و ندارد. قبول بفرمایید که ما و شما راه را به خطا طی کرده ایم. پرچم دشمنی با آمریکا تنها فایده ای که برای ما و شما داشته و دارد، درهمان کوفتن برسرمخالفان و منتقدان خودمان است. که: خاموش! ما درحال جنگ با آمریکاییم! از باب نمونه به این سخن خام و تکراری وزیر اطلاعات خودمان که اخیراً درقم و درارتباط با انتخابات اسفندماه آتی افاضه فرموده اند، توجه بفرمایید: «احیای مجدد فتنه برنامه جدی آمریکا علیه ایران است.» می دانید کارکرد همین یک جمله ی کوتاه در چیست؟ یعنی: هرکه به ابروی بالای چشم ما اشاره کند، آمریکایی است و ما خوب می دانیم با آنها چه بکنیم!

اگر پا به پای این نوشته با من همراه شوید، به رازِ پوکی این شعارها اشاره خواهم کرد. می دانم به مرحوم “جلال آل احمد” علاقه ی وافری دارید. او را نویسنده و روشنفکری سرآمد و اُسوِه می پندارید. ما نیز در امتداد شیفتگی جناب شما به این نویسنده ی گرانقدر و در تجلیل از او، بزرگراهی را به اسم جلال آل احمد نام گذارده ایم. سردرِمدارس و کتابخانه ها و اماکن فرهنگی بسیاری را به نام او آذین بسته ایم. در یک نشست پر هیاهو به اسم جلال آل احمد، نویسندگان دولتی ما سالانه به انتخاب کتاب های برتر می نشینند. و کارهای بسیاری از این دست. اما چرا نگویم: نام جلال آل احمد بعنوان یک نویسنده ی مقبولِ جمهوری اسلامی، از آن روی برکشیده می شود که وی در اواخر عمر، آری دراواخرعمر، ودر چند اثر پایانی اش، به حس وحال دینی و به روحانیان روی خوش نشان داده است؟

من شخصاً به شیوه ی نگارش این نویسنده ی خوب، وبه نگاه تیز و صریح و کاوشگرانه ی او بسیار علاقه مندم. جلال آل احمد الحق در میان نویسندگان معاصرما، صاحب وجاهت و جایگاه ویژه ای است. وصادقانه می گویم: ما وشما در برکشیدنِ او، دچار افراط نشده ایم. منتها در این گزینش گری ناشیانه و البته متعمدانه، ازیک تارموی او آویخته ایم و از چهل گیسِ دیگران روی برتافته ایم. ای عزیز، خود شما بهتر از هرکسی می دانید: جلال آل احمد تنها در اواخر عمر خود، به گرایش دینی ما گوشه ی چشمی نشان داد. و درهمه ی سالهای جوانی و میانسالی، بلحاظ شخصی و فردی، نویسنده ای بی دین و لامذهب و مشروب خور و بی قید بود. ما عجبا به جلال آل احمد که می رسیم به همان اواخر عمر او بسنده می کنیم و سال های معلق بودن او را در دوره های جوانی و میان سالی اش، به خصلت کاوشگرانه ی او ربط می دهیم و از سرِ خطاهای او در می گذریم!

من اگر بخواهم یک انتخاب خوب جمهوری اسلامی را برگزینم، همین برگزیدن جلال آل احمد را نمونه می آورم. منتها با این ادلّه که: جلال آل احمد در جوانی و میانسالی هرچه بوده و هرچه کرده، به خودش، آری به شخصِ خودش مربوط بوده. به ما چه که او در خلوتش چه می کرده؟ مهم پایان کار اوست. اما متاسفانه این انتخابِ خوب، در همین جلال آل احمد متوقف ماند. و ما بلافاصله پس از انقلاب، به محض تماشای یک خطای مختصر از جوانان و زنان و مردانمان، آنها را از پشت میز درس و از دانشگاه و از کوچه پس کوچه های اجتماع، و درست از میانِ کشاکشِ کسب تجربه، بیرون کشیدیم و به دلایلی که با روح قرآن و با طریقِ انسانیت مغایراست، به زندانشان انداختیم.

من با اطمینان می گویم اگر جلال آل احمد در زمان ما بود و برای فهمیدن و تجربه کردن و برگزیدن بهترین ها، به همان راهی می رفت که رفته بود، و مثلا از دین برمی گشت و می رفت و کمونیست می شد تا بعدها هوشمندانه تر به مسلمانی بازآید، یا در نوشته های آوارگونش برمفاسد جاریِ ما انگشت می نهاد، حتماً به دست خود ما دودمانش به باد می رفت و ما تلسکوپِ افشاگرانه ی خود را برهمان مسائل شخصی اش تنظیم می کردیم و آبرویش را برطبقِ بی آبرویان می نهادیم. چه برسد به این که خبردار شویم جلال آل احمد برای فهمیدن و تجربه کردن دو بار به اسراییل سفر کرده است و در کتاب “سفربه عزراییل”، موشه دایان و امثال او را در ردیف پیامبران بنی اسراییل وبلکه برتر از آنها اسم برده است. که در این صورت ما ابتدا پوستش را می دریدیم و سپس باقیمانده اش را تا خود جهنم فرو می تپاندیم.

من در زندان دو الفِ سپاه، با جوانی هم بند بودم که اتفاقاً زندگی اش مثل زندگی جلال بود. درنوشته های جوانی اش هم به نعل زده بود و هم به میخ. برای کسب تجربه، به کارهایی دست برده بود که به گرد پای کارهای جلال نمی رسید. ما اما با او چه کرده بودیم؟ او را از میانه ی راه کسب تجربه، گرفته بودیم و بعد از ماهها انفرادی و تهدید و فشارهای ویرانگرِ روانی، تلاش کرده بودیم از او جاسوسی چند جانبه بسازیم. بلافاصله درهمان چند ماه نخست برایش حکم اعدام صادر فرموده بودیم ولابد به اسم این که او جاسوس است و عمله ی دستگاه استکباری، او را از بدیهی ترین حقوق انسانی اش باز داشته بودیم. کمی که گذشته بود، دستگیرمان شده بود که نخیر، او جاسوس نیست و ما باید سروته این حکم اعدام را یکجوری به هم آوردیم. با چه؟ با نوشته های سالهای دور او. گشته بودیم و یک الفاظی در نوشته های دور او پیدا کرده بودیم تا چیزی در مجاورت اعدام برای او دست و پا کنیم. من کاری به سستیِ این احکام عهد عتیق ندارم، بلکه روی سخنم به این است که چرا ما مسیر تجربه کردن را به روی زنان و مردان و بویژه به روی جوانمان بسته ایم؟ و چرا برای برقراری خودمان، از خود خدا در تعریف دین او جلو زده ایم؟

همین اکنون، چه بسیار زنان و مردانی که می خواسته اند بعدها جلال آل احمد سرزمینشان شوند، زندانیِ بد فهمی ما هستند و به حکم های خنده داری چون تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی و توهین به سران نظام و احکامی اینچنینی، گرفتار ماهها و سال ها حبس بی دلیل اند. باردیگر شما را دعوت می کنم به مطالعه ی احکام بُهت آوری که ما برای هنرمند نام آشنایی چون جعفر پناهی تحکم فرموده ایم!

آقای خامنه ای

من کاری به سرنوشت صدام و قذافی و رهبرانی همانند این دو ندارم، بلکه می گویم: رهبران لجوج و کج فهم و دیرفهمی چون صدام و قذافی، گرچه خود با خفت به دَرَک واصل شدند و ذخایر کشورشان را به تاراج اشقیا سپردند، اما همزمان مردمشان را، آری مردمشان را، درچشم مردمان جهان، حقیرو سرشکسته کردند. شما که قصد تحقیر و سرشکستگیِ ایرانیان ندارید؟ اگر می فرمایید: ” نخیر، قصد من فرا بردنِ شوکت و شأن و بهروزیِ مردمان ایران است”، می گویم: اگرهم قصد شما این بوده باشد، امروز، آری همین امروز، به برکت جمهوری اسلامی، یکی از حقیرترین مردمان جهان ما ایرانیان هستیم. اگر این ادعای مرا باور ندارید و نمی خواهید به حال و روز جاریِ مردم بنگرید، یک نگاهی به آمارهای جهانی بیاندازید تا بدانید جمهوری اسلامی ایران حتی از نظر اخلاقی درکجای جدول بداخلاقان و تربیت ناشدگان و ورشکستگان تاریخ لمیده است.

ما و شما هرچه توانستیم شعار پوک سردادیم و بی خیالِ مناسبات جاریِ دنیا، به همه پشت کردیم تا در خفا و بناگاه شعبده ای به اسم قدرت اتمی برآوریم و بُهت دنیا را برانگیزیم و دیگران را در برابر یک عمل انجام شده قرار دهیم و بشویم : یک قدرت اتمی! بله، این شدنی بود و هست. بفرض که ما همین اکنون به خیلِ کشورهای اتمیِ دنیا پیوسته ایم و سری میان سرها درآورده ایم. آیا نباید دراین روند کاذب و سطحی، به تعارض ویرانگری که بدان مبتلا شده ایم بیندیشیم؟ کدام تعارض؟ “از دست دادن وحدت ملی”! نکند با این تفسیرنادرست خود را بفریبیم که: اگر ما به انشقاق داخلی دچار شده ایم و بخش وسیعی از مردم خود را از دست داده ایم، باکی نیست، پول بی زبان نفت که هست، این خلأ را با پول نفت و قدرتِ ناشی از دستیابی به انرژی اتمی پرمی کنیم!

آقای خامنه ای

شما نیک تر از همه ی ما به اوضاع اسفبار این روزهای کشورمان واقفید. این اوضاع اسفبار یک واقعیت بی تردید است. و نه یک سیاه نمایی مغرضانه. ما: ورشکسته ایم ای عزیز. دستمان از آرزوها و آرمانهای انقلاب تهی ست. افق پیش روی ما تیره و تاراست. نه تنها تحریم ها، که هجومی از جهل های آذین یافته ما را محاصره کرده اند. اگر اکنون دهان گشوده ی تحریمها ما را بدهکار خود کنند، جهالت این روزهای ما، مدت هاست که ما را بدهکار نسل های بعدی مان کرده است.

چه کسی گفته ما مالکِ دار و ندار این سرزمینیم؟ که مرتب از کیسه ی دارایی های روبه اتمام مردم و نسل های بعدی خویش، برداریم و به دیگران ببخشیم و برای هرچه که خود می پسندیم خرج کنیم و جز خسارت و افسوس به آن کیسه ی تهی شده بازنگردانیم؟ نسل های بعدی ما بی بروبرگشت از ما مطالبه ی حق خویش را خواهند کرد. ما از همین امروز ، سخت بدهکارآنانیم. آخرچرا باید نسل های بعدی ما بدهکار خسارتهایی باشند که ما با ندانم کاری های امروزینِ خویش آن ها را ببار آورده ایم؟

بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده ام سربکشید و مردمان این سرزمین رها مانده را از سرگشتگی، و از غارت اغنیا ونوکیسه ها و پاسداران اسلحه به دست به در ببرید. جام زهرمن آمیخته ای از این عصاره هاست:

بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده ام سربکشید و مردمان این سرزمین رها مانده را از سرگشتگی، و از غارت اغنیا ونوکیسه ها و پاسداران اسلحه به دست به در ببرید. جام زهرمن آمیخته ای از این عصاره هاست:

یک: قدر و اندازه ی خود را بدانیم و رسماً به سازمان های بین المللی اعلام کنیم از این پس ما به همه ی تعهدات معقول و منطبق با منافع ملی مان پایبندیم. تعهداتی که سایر کشورها آن را امضا کرده اند و هرگز نیز نگران فروپاشی خود نیستند.

دو: داستان دستیابی به انرژی هسته ای را بنحوی آبرومند و با بهره مندی از ظرفیت های معمول جهانی به سرانجام برسانیم. اگر قرار باشد به ما حمله کنند و نابودمان کنند، دانش نیم بند هسته ای به داد ما نخواهد رسید. پایه های برقراری ما اگر بر دل و فهم و همراهی مردمانمان جوش خورده باشد، هیچ قدرتی و هیچ بمبی ما را فرو نمی پاشد.

سه: سپاه را در ارتش ادغام کنیم و ارتش کشور را از این ریخت نامناسبی که از او پرداخته ایم به درآوریم. اگر این برای جناب شما مقدور نیست، حداقل از ورود سپاهیان به مواضع پولی و سیاسی و اطلاعاتی کشورجلوگیری کنید. اتکای شما به سپاهیان، برای شما اطمینان، و برای آنان حاشیه ی امن ایجاد کرده است. این حاشیه ی امن، آنچنان بلایی برسرمقدرات کشور آورده است که مگر جناب شما با سرکشیدن این جام زهر و با مجاهده ای به یاد ماندنی، بتوانید سرسپاهیان را از سفره ی بلعیدن اموال مردم پس بکشید.

چهار: یک نگاهی به جهان اطراف مان بیاندازیم. آخر چرا باید وهابی های عربستان سعودی به مردم معترض خود اجازه ی اعتراض بدهند و ما اما لجوجانه و البته ناشیانه، همه ی راههای نقد و اعتراض را که حق قانونی مردمان ماست، از آنان دریغ کنیم؟ این همه ترس از فریاد اعتراض مردم، اولین تعبیر بایسته اش، نابحق بودن خود ماست. به مردم اجازه بدهیم اعتراض کنند. فریاد بکشند. ما را با صراحت نقد کنند. اصلاً اجازه بدهیم خواستار سرنگونی ما باشند. مردم اگر امروز اجازه ی فریاد و اعتراض پیدا نکنند، فردا چشم به راه مجوز از دیوار بتنی وزارت کشور نخواهند ماند. اگر آنها امروز با ما به مسالمت سخن می گویند، فردا جور دیگر سخن خواهند گفت. آزادی را به صدا و سیما وسایر رسانه ها بازگردانید. اجازه بدهید مردم همه ی حرف های درگلو مانده ی خود را برسر ما و شما فرو بریزند. حرفشان که تمامی گرفت، حالا به میانه ی میدان بروید و به مردم بگویید: من همه حرف های شما را شنیدم و به تأسی از علی (ع) و به تأسی از دنیای عقل، آینده ی کشور را به تصمیم خود شما وامی نهم. اگر مرا بخواهید، می مانم و این باقیِ عمر را به جبران مافات می پردازم. وگرنه، این شما و این هرچه که اراده ی آن دارید.

پنج: با سازمان های بین المللی وارد گفتگو شویم و برای بازآوردن آبروی از دست رفته ی ایرانیان و حذف تحریم های جهانی همه ی همت خود را بکار بگیریم. خط قرمزهای بین المللی را رعایت کنیم. آنقدر از خود حسن نیت – ونه عجز- نشان بدهیم تا مجامع جهانی و مردمان جهان صداقت ما را باور کنند. دراین مجامع جهانی که عمدتاً تحت سیطره ی آمریکا و قدرت های برتر جهان اند، هنوز آنقدر انصاف و شرافت هست که بشود سرفرازی ایرانیان را از زیر دست وپایشان بیرون کشید.

شش: با آزادی بی قید وشرط زندانیان سیاسی و دلجویی از آنان و از خانواده های آنان، فضا را برای انتخاباتی پرشور و بدور از حساسیت های امنیتی فراهم کنید و مجلس و دولت و دستگاه قضایی و شورای نگهبان و نظارت استصوابی و پاسداری از انقلاب را به عرصه ی “بازتعریف” هدایت فرمایید. در حقارتِ رفتارما و بد اخلاقیِ ممتدِ ما همین بس که ما پاکمردی چون مهندس “محمد توسلی” را قریب به یک ماه درزندان نگاه داشته ایم و یک خبرمختصر به خانواده اش نداده ایم که او کجا زندانی است و اساساً آیا زنده است یا مرده!؟ مهندس محمد توسلی، هموست که هم درسالهای پیش از انقلاب به زندان شقاوتِ شاه رفته، و هم بارها در سالهای پس از انقلاب به زندان اسلامیِ ما. همو که هم اکنون داماد فهیم و فرهیخته اش مهندس فرید طاهری و دختر بی گناهش لیلا توسلی زندانی عصبیت ما هستند. ما با این همه لجاجت و کینه توزی به کجای آداب مسلمانی چشم دوخته ایم؟

آقای خامنه ای

از سخن تلخ من مرنجید. ما را چاره ای جز این صراحت نیست. می دانم سرکشیدنِ عصاره ی این شش منظرِ حیاتی برای جناب شما تلخ است. بسیار تلخ. با این همه من با اطمینان می گویم اگر شما شربت این جام را سربکشید – با هرنتیجه ای که برشما فرو بارد – نام مبارکتان در امتداد نامِ نیکمردانِ بزرگِ تاریخ جای خواهد گرفت و خدای خوب با تبسم به شما و به شرافتِ رفتار شما خواهد نگریست. یاعلی!

بدرود تا جمعه ی آینده

با احترام و ادب: محمد نوری زاد / چهارم آذر ماه سال نود

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

بیانیه اعتراضی دانشجویان دانشگاه آزاد شیراز، در واکنش به بازداشت مسعود سپهر

در واکنش به بازداشت مسعود سپهر، فعال جنبش سبز و استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد شیراز، دانشجویان این دانشگاه بیانیه ای صادر کرده و خواستار آزادی فوری استاد خود شدند.مسعود سپهر استاد علوم سیاسی و از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب، صبح پنج شنبه ۲۶ آبان در منزل خود دستگیر شد.دانشجویان دانشگاه آزاد شیراز در اعتراض به بازداشت دکتر مسعود سپهر استاد علوم سیاسی این دانشگاه و از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بیانیه ای صادر کردند.در این بیانیه آمده است: در روزهای اخیر بازهم ضربه دیگری بر پیکر نحیف جامعه علمی کشور ما وارد شد و ما دانشجویان دانشگاه آزاد شیراز در کمال ناباوری شاهد به بند کشیده شدن معلم ارزنده خود ، دکتر مسعود سپهر بودیم.این ناباوری از آن روی بود که ما حبس را جزای مردی دیدیم که جز به جستجو و تحقیق سخنی نگفت و جز برای رشد علم و بسط آگاهی نکوشید و جز به امنیت و آبادانی ایران نیاندیشید و در این راه نیز لحظه ای اصول انسانی و اخلاقی و ایمانی را زیر پا نگذاشت و از دایره قانون اساسی کشور خارج نشد.افسوس که تاریخ ما دیرگاهیست که نیک ترین فرزندان خود را اینگونه جزا می دهد.اما باز هم امید است که فرمان به دستان امروز که به حذف نخبگان و دلسوزان و فرهیختگان این مرز و بوم کمر بسته اند از تاریخ درس بگیرند و این راه رفته را بازگردند و ما نیز هرچه زودتر شاهد حضور معلم عزیزمان بر سر کلاس هایمان باشیم.



گزارش جرس

فراخوان حامیان مادران پارک لاله به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان

به مناسبت فرا رسیدن ۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، تشکل «حامیان مادران پارک لاله»، با صدور بیانیه ای، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی – عقیدتی بخصوص زندانیان زن شده و همزمان لغو احکام جاری در دادگاهها و رفع هر گونه خشونت علیه زنان در ایران را خواسته اند.به گزارش تارنمای «مادران پارک لاله- مادران عزادار ایران»، در این بیانیه که با عنوان “روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان را به روز دفاع از زندانیان سیاسی- عقیدتی زن در ایران تبدیل کنیم”، آغاز شده، ضمن یادآوری تعدادی از زنانی که به دلیل خشونت و تبعیض توسط حکومت جمهوری اسلامی جان باخته اند – از جمله زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، شیرین علم هولی، پروانه فروهر، ترانه موسوی، ندا آقا سلطان، شبنم سهرابی، هاله سحابی و …- خاطرنشان شده است: “زنان ما علاوه بر نداشتن حقوق مساوی انسانی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مدنی، برای دفاع از حقوق طبیعی خود نیز دستگیر و زندانی می شوند.در همین زمینه آمده است: “… در حال حاضر تعداد بسیاری از زنان فعال ایران، از جمله نسرین ستوده، بهاره هدایت، مهدیه گلرو، زینب جلالیان، فریبا کمالآبادی، مهوش ثابت، فرشته شیرازی، عالیه اقدام دوست، محبوبه کرمی و ده ها تن دیگر در زندان ها، در بد ترین شرایط غیر انسانی و ضدحقوق بشری به سرمی برند.در این بیانیه، همچنین به فشارهای وارده به حامیان مادران عزدار، از جمله بازداشت و آزار لیلا سیف اللهی و ژیلا کرمزاده مکوندی، منصوره بهکیش، اکرم نقابی و تعدادی دیگر از حامیان مادران عزادار اشاره شده، که “به جرم همدردی”، در انتظار دادگاه به سر می برند.حامیان مادران پارک لاله در انتها خاطرنشان کرده اند: “با همه زنان شجاع و مبارز ایران و جهان ابراز همبستگی می کنیم و هر گونه خشونت علیه زنان را خشونت علیه بشریت دانسته و به شدت محکوم می کنیم .ما حامیان مادران پارک لاله، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی – عقیدتی بخصوص زندانیان زن هستیم. ما خواهان لغو احکام جاری در دادگاهها و رفع هر گونه خشونت علیه زنان در ایران می باشیم .مادران پارک لاله، صدای دادخواهی مادران جان باختگان ۳۳ سال گذشته در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران می باشند که خواستار آزادی همه زندانیان سیاسی – عقیدتی و لغو مجازات اعدام بوده و تا محاکمه علنی و عادلانه همه آمران و عاملان جنایات صورت گرفته، به دادخواهی خود ادامه خواهند داد…



تحول سبز

ترکشهای گلوله باقیمانده در سر علیرضا صبوری، جان او را گرفت

یک روز پس از انتشار اخبار مربوط به درگذشت یکی از مجروحان تظاهرات سکوت روز ۲۵ خرداد ۸۸، نزدیکان علیرضا صبوری میاندهی جزئیات تازه ای از نحوه کشته شدن این جوان بیست و دو ساله را بیان کرده و گفته اند علیرضا صبوری بر اثر عفونت ناشی از ترکش های گلوله شلیک شده به سرش، جان خود را از دست داده است.علیرضا صبوری میاندهی، جوان بیست و دو ساله‌ای که بعد از ظهر ۲۵ خرداد ۸۸، مقابل پایگاه بسیج ۱۱۷ گردان عاشورا مجروح شده بود، پس از تحمل دو سال بیماری و دربه دری، در بوستون آمریکا دچار سکته مغزی شد و درگذشت.خانواده علیرضا صبوری میاندهی در این باره گفته اند: “من به اتفاق همسرم، علی را از ایران خارج و به سازمان ملل معرفی کردیم و بارها به آنها گفتیم او باید در آلمان پیش بستگانش باشد تا از او مراقبت کنند اما سازمان ملل طبق معمول هیچ اهمیتی به حرف ما نداد و او را به آمریکا فرستاد.نزدیکان این جوان معترض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ در ادامه گفته اند: “در حق علیرضا چه در ایران و چه در خارج ظلم شد. چون ما نتوانستیم به هیچ ارگانی شکایت کنیم و علی در سکوت و تنهایی و غربت از دنیا رفت.یکی از نزدیکان وی نیز می افزاید: “در صورتی که پیکر علیرضا در آمریکا دفن کردند، حتما بنویسید که او را با گلوله زدند . گلوله در سرش منفجر شد و تکه ای از آن از کنار ابرو بیرون آمد و مرمی آن در سرش ماند و چهار ترکش در قسمت چپ سر باقی ماند که آن مرمی را طی عمل جراحی سخت و سنگین دوم در آوردند. اما ترکش ها باقی ماند.وی در ادامه گفتگویش با اشاره به نحوه پوشش خبر جانباختن علیرضا می گوید: “شما به این نکته مهم هیچ اشاره ای نکردید. و در سایت های دیگر هم نوشته اند جسم خارجی. نمی دانم چرا؟ در صورتی که تمام اسناد و مدارک علی هست و نشان میدهد که با گلوله به پیشانی اش زدند و عوارض همان ترکشها که در سرش باقی بود و دو عمل جراحی مغز سنگین باعث مرگ زود هنگامش شد.این فرد نزدیک به شهید صبوری، سخنانش را اینگونه به پایان می برد: “نمی دانید چه آتشی وجودم را می سوزاند. شاید نتوانید مرا درک کنید. اما حداقل می توانید واقعیت را بنویسید تا دنیا بداند با ما چه کردند و چه بر سر ما آوردند. همه می دانند علیرضا مانند هزاران جوان دیگر که روز ۲۵ خرداد در خیابان بودند بی گناه بود خیلی بیگناه و این حقش نبود.



گزارش ندای سبز آزادی

۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

مردم باید هزینه بدست آوردن آزادی را بپردازند

سه تن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در بیانیه ای در مورد دستگیر و کشته شدن معمر قذافی دیکتاتور لیبی ضمن اشاره به ترس دیکتاتورهای منطقه از سرنوشتی مشابه، خواستار "حرکتی پیوسته و دنباله دار" از طرف مردم ایران برای رسیدن به آزادی شدند.این بیانیه که از طرف آرش صادقی، مصطفی نیلی و احمد شاهرضائی، سه فعال بازداشتی در بند ۳۵۰ زندان اوین صادر شده، با اشاره به حوادث منطقه خاطرنشان می کند "خیزش دموکراسی خواهانه مردم ایران قبل از تمام این قیام‌ها آغاز شد اما به دلیل عدم وجود حرکتی پیوسته و دنباله‌دار به نتیجه دلخواه نرسید و هنوز دیکتاتور بر جای خویش قرار دارد. امید است که مردم ایران با مشاهده انقلاب‌های عربی به این نتیجه رسیده باشند که اگر می‌خواهند در کشوری آزاد و دموکرات زندگی کنند، باید هزینه بدست آوردن آزادی را بپردازند.

متن این بیانیه به شرح زیر است:

پس از مدتها جنگ داخلی و تعقیب و گریز و کشتار هزاران بی‌گناه، عاقبت قذافی دیکتاتور خونریز لیبی نیز چون اسلافش به دست مردم انقلابی لیبی دستگیر و کشته شد.قیام باشکوه مردم لیبی و ایستادگی کم نظیر آنها، پس از ۴۰ سال بساط دیکتاتوری قذافی را برهم زد و اینک با مرگ وی امید می‌رود که آرامش به لیبی بازگردد و آزادی و دموکراسی در این کشور پا بگیرد. آری این سرنوشت محتوم دیکتاتورها است. در ماه‌های اخیر، مبارک و بن‌علی نیز به پایان دیکتاتوری خود رسیدند و یکی محاکمه می‌شود و دیگری به غربت فرار کرده است و به زودی سقوط دیگر دیکتاتورهای منطقه چون اسد و صالح جشن گرفته می‌شود.تصاویری که از قذافی در هنگام دستگیری و لحظاتی پس از آن منتشر شد بسیار دلخراش و تأسف‌برانگیز بود و این اعمال مورد تأیید هیچ یک از مجامع حقوق بشری نبوده و نیست. اما بر همه کاملاً روشن است که جنایات دیکتاتور منفور لیبی نتیجه‌ای جز این را رقم نمی‌زند و خشم انقلابیون حاصل اعمال فجیع قذافی بود که دست آخر دامان خودش را گرفت.قذافی در حالی که اعلام کرده بود "همه انقلابیون را سوراخ به سوراخ و شکاف به شکاف دنبال خواهم کرد و به سزای اعمالشان خواهیم رساند"، خود مجبور به پنهان شدن در شکافی شد که آخرین پناهگاهش بود و همانجا به دست انقلابیون خشمگین افتاده و به طرز دلخراشی کشته شد. ما با معنی و مفهوم این‌چنین جملات کاملاً آشنا هستیم و اولین بار نیست که با این‌چنین عباراتی مواجه می‌شویم. اکثر دیکتاتورهای جهان این‌چنین جملات را در طول تاریخ تکرار کرده‌اند. شاید در سال ۸۸ بارها این قبیل عبارات را از زبان حاکمان جمهوری اسلامی نیز شنیده‌ایم، اما با ادبیات و الفاظی متفاوت. و شاید آنها نیز قذافی شوند، با عاقبتی یکسان.مطمئناً این تصاویر دلخراش را دیکتاتورهای منطقه نیز دیده‌اند، اما بی‌شک احساسی متفاوت از آنچه که در ما ایجاد شده وجود این بیننده‌های خاص را فراگرفته است. ترس، ترس از عاقبتی همچون قذافی، ترسی که لرزه بر تن حاکمان و خلفای دیکتاتور بحرین، یمن، سوریه و جمهوری اسلامی انداخته و قطعاً تا مدت‌ها خواب از چشمشان خواهد ربود، چون خود را به جای جسد خونین قذافی تصور می‌کنند در حالی که در دست انقلابیون کشورشان به مدفن خود حمل می‌شوند.تنها عامل این اتفاقات، مردمان آزادی‌خواهی هستند که به خاطر آزادی و دموکراسی به میدان آمدند و از جان خویش گذشتند و با وجود تمام کشتارها و سرکوب‌ها لحظه‌ای پا پس نکشیدند و امروز نتیجه این جانفشانی ها را مشاهده می‌کنند. قیام مردم منطقه نشان داد که تنها راه رسیدن به آزادی و دموکراسی در کشورهای دیکتاتوری، ایستادگی مردم و پا پس نکشیدن از آرمانهایشان می‌باشد و اینکه گمان نکنند با حرکت‌های مقطعی می‌توان شاهد مطلوب را در آغوش کشید.خیزش دموکراسی خواهانه مردم ایران قبل از تمام این قیام‌ها آغاز شد اما به دلیل عدم وجود حرکتی پیوسته و دنباله‌دار به نتیجه دلخواه نرسید و هنوز دیکتاتور بر جای خویش قرار دارد. امید است که مردم ایران با مشاهده انقلاب‌های عربی به این نتیجه رسیده باشند که اگر می‌خواهند در کشوری آزاد و دموکرات زندگی کنند، باید هزینه بدست آوردن آزادی را بپردازند. دیکتاتور حاکم بر ایران و اعوان و انصارش نیز سرنوشت قذافی را در پیش روی خویش قرار داده و بدانند:
پیش از شما
به سان شما بی‌شمارها
با تار عنکبوت نوشتند روی باد
این دولت خجسته جاوید زنده باد.

آرش صادقی - مصطفی نیلی - احمد شاهرضائی



گزارش سایت «جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی»  

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

رأی بی‌سابقه سازمان ملل به محکومیت نقض حقوق بشر در ایران

مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت بزرگ آراء نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد. قطعنامه محکومیت ایران در این نشست با ۸۶ رای تصویب شد. این تعداد آرا یک رکورد محسوب می‌شود.مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز دوشنبه (۲۱ نوامبر) با رایی بی‌سابقه نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد. ۸۶ کشور به محکومیت جمهوری اسلامی ایران رای مثبت دادندز تاکنون این تعداد از نمایندگان در محکومیت ایران هم‌رای نبوده‌اند. سال گذشته ۸۰ نماینده به قطعنامه محکومیت ایران رای داده بودند.تعداد نمایندگان کشورهایی که به محکومیت ایران رای مخالف دادند نیز از ۴۴ در سال ۲۰۱۰ به ۳۲ تقلیل یافته است. ۵۹ نماینده رای ممتنع دادند.در قطعنامه محکومیت نقض حقوق بشر در ایران، که توسط کانادا تنظیم شده است از به کارگیری شکنجه و تنبیهات غیرانسانی، شلاق و قطع اعضای بدن به عنوان مجازات توسط مقام‌های مسئول ایران یاد شده است.هم‌چنین به افزایش هولناک اعدام‌ها اشاره شده که بویژه علیه افرادی به کار گرفته می‌‌شود که زمانی مرتکب جرم شده‌اند که به سن قانونی نرسیده بودند. محمد جواد لاریجانی، نماینده ایران در شورای حقوق بشر سازمان ملل این قطعنامه را بی‌اساس و اقدامی برای تخریب ایران خوانده است. سوریه که روز سه شنبه در انتظار قطعنامه‌ای مشابه است به شدت از متحد خود ایران دفاع کرد.قطعنامه سازمان ملل کره شمالی و میانمار را نیز در کنار ایران محکوم کرده است. کره شمالی با ۱۱۲ رای مثبت، ۱۶ رای منفی و ۵۵ رای ممتنع و میانمار با ۹۸ رای مثبت، ۲۵ منفی و ۶۳ ممتنع محکوم شدند.مجمع عمومی سازمان ملل درباره شکنجه‌های غیرانسانی، احکام خودسرانه و اعدام در ملاء عام در کره شمالی ابراز نگرانی عمیق کرد. درباره میانمار نیز گفته شد اگرچه گفتگوها میان رهبران مخالفان و حکومت که نظامیان سهم مهمی در آن دارند، گامی به جلو محسوب می‌شود، اما در این کشور بکارگیری سیستماتیک خشونت و پایمال کردن حقوق اولیه انسان‌ها هم‌چنان ادامه دارد.

از گزارش احمد شهید تا نشست عمومی

احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل در تاریخ ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۱ گزارش خود درباره وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران را به مجمع مجمع عمومی سازمان ملل ارایه داد. گزارشی که در این سازمان ثبت و سپس در تاریخ ۱۵ اکتبر ۲۰۱۱ منتشر شد.احمد شهید در گزارش خود به شکنجه، رفتارهای بی‌رحمانه و تحقیرآمیز به هنگام بازداشت و بازجویی، سلول‌های انفرادی، تهدید و ارعاب خانواده‌های بازداشت‌شدگان، تعیین وثیقه‌های سنگین و در موارد بسیار بازنگرداندن وثیقه حتی پس از تبرئه زندانی، صدور حکم اعدام در نبود تضمین‌های قضایی متناسب، وضعیت نامناسب زنان در قانون و جامعه، آزار و اذیت اقلیت‌های قومی و سلب حقوق مدنی و سیاسی آنان، آزار و ارعاب مدافعان حقوق بشر و فعالان جامعه مدنی با طرح اتهاماتی علیه آنها چون “اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری” اشاره کرده بود.هفته گذشته عبدالکریم لاهیجی در مضاحبه‌ای به دویچه وله گفت ایران تنها کشوری است که شورای حقوق بشر سازمان ملل برای آن گزارشگر ویژه تعیین کرده است. او تاکید کرد که «من مطمئنم درخواست عدم رسیدگی به وضعیت حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل رد خواهد شد و طرح قطعنامه هم پس از بررسی با اکثریت قابل توجهی به تصویب کمیته‌ی سوم خواهد رسید و از آن طریق به مجمع عمومی می‌رود تا در ماه دسامبر در آنجا به رای گذاشته شود.»



دویچه وله

بعد از اسفندیار رحیم مشایی قرعه غضب "ولی فقیه" به نام علی اکبر جوانفکر اصابت کرد

با یورش ناگهانی نیروهای دادستانی به دفتر کار علی اکبر جوانفکر مدیر "خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی" و مشاور محمود احمدی نژاد، کار به درگیری شدید کشید و چند ساعت بعد جوانفکر در یک مصاحبه خبری اعلام داشت که "نیروهای دادستانی در ساختمان گاز اشک آور انداختند و سعی در وارد شدن کردند. بعدهم بالاخره تعدادی از خبرنگاران روزنامه ایران را بازداشت کردند و با خود بردند و یکی از همکاران من را با شوک الکترونیکی زدند و اکنون وضعیت خوبی ندارد.

جریان موسوم به انحراف و جریان موسم به عماریون پنجه در پنجه یکدیگر

بعد از اسفندیار رحیم مشایی قرعه غضب ولی فقیه به نام علی اکبر جوانفکر اصابت کرد چرا که علی او هم مانند رحیم مشایی یکی از نزدیکترین پشتیبانان محموداحمدی نژاد میباشد که همیشه مورد حمله های تند جریان موسوم به "عماریون" به سرکردگی "مهدی طائب – حاج سعید قاسمی" قرار داشت و از طرف آنان یکی از اعضای "جریان انحراف" لقب گرفت. اما محمود احمدی نژاد که پرونده های قطوری از اختلاسهای کلان اعضای جبهه اصولگرایان مقابل خود دارد هنوز سنگرهای مقاومت خودرا فرماندهی کرده و تلاش برای جلب نیروهای موسوم به حزب اللهی به جانب خود دارد. در همین رویکرد علی اکبر جوانفکر - مدیر "موسسه مطبوعاتی ایران" و ناشر مجموعه ای از نشریات زنجیره ای همخط، از جمله روزنامه ایران -ماموریت یافته تا در غیاب رحیم مشایی، در صف اول معرکه حاضر شود و جوشن رزم به تن کند .گفتگوی برنامه ریزی شده بسیار شفاف علی اکبرجوانفکر با روزنامه اعتماد ، پیگیری همین سیاست پایوران دولت احمدی نژاد در مقابله جویی با جریان مخالف از جبهه اصولگرایان را نشان میدهد. جوانفکر دراین مصاحبه با روزنامه اعتماد (که متعاقبا از طرف دادستانی منجر به توقیف این روزنامه شد) اکثر مخالفان و منتقدان دولت در مجلس و سایر دستگاه های وابسته به قوای قضائیه و پاسداران و دستگاه امنیتی را بلحاظ مالی و اخلاقی فاسد و بی اعتقاد معرفی کرد. در فردای این مصاحبه جنجالی و پرسروصدا "دادگاه کیفری استان تهران" اقدام به صدور حکم یک سال زندان برای آقای جوانفکر - به جرم اینکه در خلال تابستان سا ل جاری ویژه نامه "خاتون" را با بحثهای متنوع پیرامون قضیه حجاب منتشر کرده بود- نمود. براساس این حکم، علی اکبر جوانفکر به یک سال حبس و سه سال محرومیت از هرگونه فعالیت مطبوعاتی محکوم شد.با این حال، علی اکبرجوانفکر برای این که نشان دهد که در پافشاری بر نقطه نظرهای خود ثابت قدم است روز دوشنبه سی آبان به دفتر کار خود در روزنامه ایران رفت، که مورد حمله نیروهای دادستانی قرار گرفت که اورا توقیف و دستبند به دست در اتاقی محبوس کردند تا اسباب انتقال اورا به بازداشتگاه فراهم آورند. جوانفکر در مصاحبه مطبوعاتی روز دوشنبه سی ام آبان - پس از اختتام درگیری منجربه بازداشت عده ای از کارکنان روزنامه ایران و یارانش- تصریح کرد که نیروهای مهاجم از جاها ی دیگری دستور میگیرند و اطاعتی نسبت به رئیس دولت یا رئیس قوه قضائیه ندارند. به نظر میرسد که زمانی که این ماموران کوشیده بودند تا با "دستنبد زدن جوانفکررا بازداشت و توقیف کنند"خود محمود احمدی نژاد به عنوان به اصطلاح "رئیس جمهور نظام ولایت فقیه" تلاش کرده بود پادرمیانی کند و قضیه را فیصله بخشد. اما آنها اعتنایی نکرده و کارمیان طرفین به تشنج و زدوخورد کشیده بود . جوانفکر میگوید: "آقای رئیس جمهور تلاش می کردند که این مساله به خوبی حل شود ولی آن‌ها می‌گفتند ما کاری به رئیس قوه قضاییه و همچنین رئیس‌جمهور نداریم، ما دستور داریم." به گزارش خبرگزاریها جوانفکر سرانجام برای فروخواباندن این درگیریها به خواسته مهاجمان تمکین کرده و مدت زمانی نیز "با دست بند در دفتر خود تحت نظر نیروهای انتظامی و امنیتی و ضابط قوه قضائیه بود که پس از رایزنی های صورت گرفته آزاد شد." اما ماموران دادستانبی پس از ضرب و شتم شدید کارکنان روزنامه اقدام به توقیف برخی از اعضاء تیم روزنامه نگاران روزنامه ایران کرده و از جمله "مصیب نعیمی" مدیر مسئول روزنامه را باخود بردند.



انجمن جهانی دفاع از حقوق بشر درایران 

عزیز دانشور، برادر شهید کیانوش آسا بازداشت شد

عزیز دانشور آسا، برادر شهید کیانوش آسا از جانباختگان حوادث پس از انتخابات سال ٨٨ بازداشت شد. وی از فعالین مدنی کرمانشاه و دبیر جبهه ی سبز کرمانشاه (صلح سبز) می باشد.صبح روز جمعه ٢٧ آبان نیروهای اطلاعات سپاه کرمانشاه با مراجعه به منزل آقای آسا ایشان را برای ادای پاره ای از توضیحات احضار کردند. صبح شنبه ایشان با اتومبیل شخصی خود به سپاه نبی اکرم کرمانشاه مراجعه کرده و تا پایان روز به منزل بازنگشت. خانواده ی آسا که به شدت نگران وی بوده اند تا نیمه شب تمام مراکز سپاه را به دنبال او جستجو کرده اند اما هیچ خبری از وی نیافتند. ساعات اولیه امروز یکشنبه مشخص شده که عزیز دانشور در سپاه نبی اکرم کرمانشاه به سر می برد. مسئولین در گفتگو با خانواده اظهار کرده اند که حکم بازداشت او صادر شده است.عزیز دانشور آسا برادر شهید کیانوش آسا از جانباختگان حوادث پس از انتخابات سال ٨٨ و از فعالین مدنی کرمانشاه و دبیر جبهه ی سبز کرمانشاه (صلح سبز) است. وی کارشناس آب منطقه ای کرمانشاه و کارشناس رسمی دادگستری می باشد.کیانوش آسا از فعالین مدنی کرمانشاه و دانشجوی نخبه ی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه علم و صنعت بود که در جریان تظاهرات مسالمت آمیز ٢۵ خرداد ٨٨ به ضرب گلوله ی نیروهای امنیتی اطراف میدان آزادی تهران به شهادت رسید. اعضای خانواده ی آسا از زمان شهادت فرزندشان تحت انواع فشارها قرار داشته و تا به حال بارها بازداشت و به نهادهای امنیتی احضار شده اند.



گزارش دانشجونیوز  

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...