۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

با دستبند و زنجیر به بیمارستان نمی روم+عکس

به دستور دادستان باید به پاهایم پابند زده شود و هر یک از دستانم را نیز به یک سرباز دستبند بزنند و به قول زندانبان تحت تدابیر شدید امنیتی از زندان خارج شوم که البته هرگز به این رفتار غیرقانونی و غیر انسانی تن نخواهم داد.مهدی محمودیان در نامه ای به دادستان تهران با اشاره به مظالمی که طی این دوسال بر وی رفته، از شدت بیماری اش نوشته و افزوده است: گویا در جمهوری اسلامی دیگر گوشی برای تظلم‌خواهی ملت ایران نیست.به گزارش جرس، مهدی محمودیان که بخشی از ریه اش را در اثر عدم رسیدگی پزشکی درزندان از دست داده است، پس از ماهها نامه نگاری برای درمان، امروز به این دلیل که رییس بیمارستان می خواست بر دست و پای او زنجیر ببندد ازرفتن به بیمارستان خودداری کرد.گفتنی ا‌‌ست محمودیان به دلیل نگارش نامه به رهبری و توضیح شرایط وحشتناک زندان‌های ایران، تحت فشار قرار دارد و مردانی رییس جدید زندان رجایی‌شهر در توضیح دلیل زدن پابند و دستبند به او برای اعزام به بیمارستان گفته است که باید اینگونه به بیمارستان بروی تا متوجه شرایط وخیم زندان شوی.پس از این اتفاق مهدی محمودیان در نامه ای به دادستان تهران به شرح وضعیت خود پرداخت و از بی عدالتی موجود انتقاد کرد.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

دادستان تهران

جناب آقای جعفری دولت‌آبادی

همانطور که پیش از این شخصا به صورت حضوری و بارها به صورت کتبی به جنابعالی و معاونان و دستیارانتان گفته‌ و نوشته‌ام، بر اثر شکنجه‌های غیر انسانی دربند ۲۰۹ وزارت اطلاعات، دچار عفونت ریه شده و بعد از انتقال به بند ۳۵۰ اوین چندین بار دچار حملات تنفسی شده‌ام به‌گونه‌ای که مسئولین بهداری زندان اوین درخواست اورژانسی اعزام به بیمارستان را به دفتر شما ارسال نموده‌اند و شما بعد از ۷ ماه در مهرماه سال ۸۹ اجازه اعزام به بیمارستان را صادر فرمودید که دیگر نوشداروی بعد از مرگ سهراب بود. به گواهی پزشکی قانونی که نزد شما است، قسمت‌هایی از حجم ریه‌ام را به خاطر عدم رسیدگی به موقع از دست داده‌ و باید تا آخر عمر از اسپری برای تنفس استفاده کنم.

جناب آقای دادستان

در بهمن سال ۸۹ ده‌ها مرتبه و در مدت‌های طولانی دچار حملات عصبی و دچار بی‌هوشی و تشنج شده‌ام. تا کنون سه نفر از متخصصین بهداری زندان درخواست کردند تا برای “سی‌تی‌اسکن” مغز و انجام آزمایشات قلبی به بیمارستان خارج از زندان اعزام شوم که اینبار نیز مدت ۷ ماه به طول کشید تا مجوز اعزام به بیمارستان را صادر کنید. جالب اینجاست طی این مدت نزدیک به ۵ مرتبه پزشک قانونی کرج به دستور شما بنده را مورد معاینه قرار دادند و هربار بر انجام فوری “سی‌تی‌اسکن” تاکید کردند اما شما بعد از گذشت ۷ ماه مجوز درمان در خارج از زندان را صادر کردید.

آقای دولت‌ابادی

افسوس که امروز نیز پس از گذشت این همه مدت به گفته مسئولین زندان، به دستور شما باید به پاهایم پابند زده شود و هر یک از دستانم را نیز به یک سرباز دستبند بزنند و به قول زندانبان تحت تدابیر شدید امنیتی از زندان خارج شوم که البته هرگز به این رفتار غیرقانونی و غیر انسانی تن نخواهم داد.

آقای دادستان

همه اینها درحالی‌ست که بیش از دو سال از محکومیت خود را گذرانده‌ام و حتی یک دقیقه هم به مرخصی نرفته‌ام و در بیش از ۲۰ ماه از این مدت حتی از حق تماس تلفنی نیز محروم بوده‌ام و به طور کاملا غیرقانونی و بدون هیچ حکم قضایی بیش از ۱۸ ماه است که به زندان رجایی‌شهر تبعید شده‌ام.

آقای دادستان

گفتن از ظلم و ستمی که بر من و تمام دوستان در بندم رفته دیگر تکراری شده است و گویا در جمهوری اسلامی دیگر گوشی برای تظلم‌خواهی ملت ایران نیست که اگر با ورودم به زندان این ظلم‌ها را نمی‌دیدم، اگر این فشارها و شکنجه‌ها را نمی‌کشیدم و لمس نمی کردم به راهی که آمده‌ام شک می کردم. جناب آقای دادستان در انتها از خداوند می‌خواهم همه ما را در حفظ امانت‌های مادی و معنوی که مردم در دستانمان قرار داده‌اند یاری فرماید و عقیده‌مان را از حب مقام و ثروت نجات دهد.

مهدی محمودیان

زندان رجایی‌شهر

گزارش جرس

نوشته ای از مسعود نوری جاوید 

بیانات عظما آقا به سردارجعفری: وای الهی قربون بچم برم٫سردار شده٫کی واسه بابائی آدم میکشه؟+عکس


فتوا خامنه ای در باره فعالیت در فیس بوک: اگر موجب تقویت دشمنان باشد جایز نیست+عکس

فتوا خامنه ای درباره فعالیت درفیس بوک

متن سوال:

بسم الله الرحمن الرحیم

"حضرت" آیت العظمی خامنه ای

با سلام و احترام

با توجه به این که وب سایت فیس بوک در ایران فیلتر شده است آیا ورود به چنین سایتی صرفا برای ارتباط با دوستان و بدون هیچ فعالیت سوء علیه منافع ملی جمهوری اسلامی اشکال دارد؟

با تشکر

پاسخ خامنه ای:

موضوع: مسائل متفرقه

شماره استفتاء: 160275

بسمه تعالی

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

به‌طور کلی اگر مستلزم مفسده (مانند ترویج فساد، نشر اکاذیب و مطالب باطل) بوده و یا خوف ارتکاب گناه باشد و یا موجب تقویت دشمنان اسلام و مسلمین شود، (منظور اسلام و نظام خودش)جایز نیست و الا مانعى ندارد.

موفق و مؤید باشید

سایت حکومتی قدس

پارس دیلی نیوز

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

مادر احسان مهرابی، روزنامه نگار دربند: “محکم” ایستاده ایم و لحظه ای کوتاه نمی آییم چرا که خدا با ماست

احسان مهرابی روزنامه نگار اصلاح طلبی که در اواخر دوران محکومیتش بسر می برد هنوز نتوانسته حتی از یک ساعت مرخصی استفاده کند و با آزادی مشروط وی نیز مخالفت بعمل آمده است.صغری باقری مادر این روزنامه نگار دربند در این خصوص به “جرس” می گوید: “احسان بر اساس حکمی که گرفت به یکسال زندان محکوم شد و الان در اواخر دوران محکومیتش است. در این مدت نه توانسته از حق مرخصی خود استفاده کند و نه با آزادی مشروطش موافقت شده است. سه بار همسرش به دادستانی برای گرفتن مرخصی ایشان مراجعه کرده اما با پاسخ منفی آنها روبرو شده است، بدون اینکه علتی برای این مخالفت بیان کنند. عید امسال دومین سالی بود که احسان در کنار ما نبود. این در حالی است که پارسال در شرایط بسیار سخت انفرادی هفتاد روز را گذراند… متاسفانه من و پدرش به علت دوری مسافت و مشکلات جسمانی نمی توانیم هر هفته به دیدنش برویم و این خیلی دردآور است اما همسرش هر هفته بطور منظم به ملاقات کابینی با او می رود.احسان مهرابی سال‌ها با نشریات اصلاح طلب از جمله روزنامه اعتماد همکاری داشت و در زمان بازداشت خبرنگار پارلمانی روزنامه فرهیختگان بود. بازداشت وی که از خبرنگاران پارلمانی مجلس بود با واکنش اقلیت مجلس شورای اسلامی مواجه شد و این نمایندگان جلسه‌ای را در این زمینه تشکیل دادند.احسان مهرابی اولین بار در ۱۸ بهمن ماه ۸۸ در ادامه‌ی بازداشت روزنامه‌نگاران و فعالان حوزه‌ای رسانه‌ای بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. وی در هفت اسفند ماه ۸۸ برای اولین بار بعد از دستگیری با خانواده‌ی خود ملاقات کرد و یک روز پس از آن در تماسی با خانواده از تعیین وثیقه ۳۰ میلیونی برای خود خبر داد. با وجود تودیع وثیقه از سوی خانواده مهرابی از زندان آزاد نشد و عید نوروز را در زندان سپری کرد. سرانجام در ۱۲ اردیبهشت ماه ۸۹ از زندان آزاد و در دوم بهمن ۸۹ جهت گذراندن یک سال محکومیت خود بار دیگر بازداشت و به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.مهرابی پس از آزادی به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق گفت و گو با بی بی سی فارسی در دادگاه انقلاب به ریاست مقیسه محاکمه و به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. در فرآیندی کم نظیر، ابتدا دادگاه تجدید نظر حکم او را به فوریت تایید کرد و تنها چند هفته پس از تایید حکم، شعبه اجرای احکام اوین، مستقر در دادسرای این زندان، احسان مهرابی را برای اجرای حکم فرا خوانده شد.مادر احسان در خصوص اتهام وی می افزاید: “شهریور ماه دادگاه او برگزار و به جرم تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با بی بی سی به یکسال حبس تعزیری محکوم شد. بعد به سرعت حدود بیست روز دیگر دادگاه تجدید نظر حکم او را تایید کرد و بعد از ده روز این حکم اجرا شد. از دوم بهمن ماه پارسال هم بدون حتی یکروز مرخصی در زندان بسر می برد.لازم به ذکر است، در آخرین بازجویی، کارشناس پرونده به احسان مهرابی گفته بود که من هنوز قانع نشده ام و مهرابی هم به وی پاسخ داده بود: “آیا وجدان شما می پذیرد که من کاری را که نکرده ام بر عهده بگیرم.خانم باقری با بیان اینکه بعد از دو سال هنوز نتوانسته ایم وسایل توقیف شده را پس بگیریم بیان می کند: “متاسفانه بعد از گذشت یکسال و نیم که لپ تاپ، تلفن همراه، مدارک شناسایی و دیگر وسایل شخصی احسان مهرابی به همراه برخی از مدارک شناسایی و موبایل و پاسپورت برادر وی، در جریان بازداشت احسان توقیف شده می گذرد اما هنوز به ما بازگردانده نشده است. هر چه که پیگیری می کنیم تا وسایل را برگردانند، می گویند بازجو ممانعت می کند. خود احسان هم در این خصوص نامه نوشته، ما هم به دادستانی مراجعه کردیم و حتی نامه دادستان را داشتیم و بردیم اوین تا وسایلش را بگیریم که تا این لحظه خبری از بازگرداندن این وسایل نشده است.این مادر دردمند همچون مادران دیگر زندانیان بعد از زندانی شدن فرزندش دچار مشکلات جسمی و روحی شدیدی شده است. او می گوید: “احسان از نظر شخصیتی خیلی تو دار است و در مورد مشکلاتش چیزی بر زبان نمی آورد و مخصوصا نمی خواهد با بیان مشکلاتش خانواده را ناراحت و نگران کند. خود من هم الان از نظر روحی در شرایط خوبی نیستم و دستگیری احسان باعث شدت گرفتن بیماری قلبی من و پدرش شد. در این مدت که احسان در زندان بوده است یک لحظه آرام و قرار ندارم و ناخودآگاه گریه می کنم و دچار افسردگی حاد شده ام و معدود روزی است که به دکتر مراجعه نکنم. در این مدت هم که احسان در حبس بوده فقط سه بار توانسته ام به دیدنش بروم و بعد از هر ملاقات مریض شده ام و تحمل دیدن احسان در پشت میله ها و در آن شرایط سخت را ندارم.”مادر این روزنامه نگار با بیان بخشی از مشکلاتی که خانواده ها زندانیان با آن دست و پنجه نرم می کنند، بر روحیه قوی و محکم خانواده ها تاکید می کند و می گوید: “درکنار تمام مشکلات و سختی های خود زندانیان، شرایط خانواده ها هم بسیار بد است و از هر جهت بویژه از نظر روحی تحت فشار هستند. مثلا همین تماس تلفنی را در نظر بگیرید اگر زندانیان می توانستند با خانواده هایشان تلفنی صحبت کنند کمی آرامش خاطر پیدا می کردند. اما متاسفانه این حق از آنها و خانواده هایشان گرفته شده و خانواده ها تا دوشنبه هفته آینده باید برای نوبت ملاقات صبر کنند و خدا نکند که دوشنبه ای به تعطیلی بخورد که آنوقت دو هفته در بی خبری مطلق بسر می بریم. اما خانواده ها تمام این شرایط سخت را بخاطر عقاید عزیزان دربندشان تحمل می کنند. همانطور که آنها بخاطر عقایدشان این همه سختی را تحمل می کند همین به ما قوت قلب می دهد که این روزهای دشوار را پشت سر بگذاریم و هزینه اش را با جان و دل می پردازیم و مانند آنها “محکم” می ایستیم و لحظه ای کوتاه نمی آییم و خدا هم با ماست.فعالان عرصه رسانه ای قشری هستند که در مقاطع حساس مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفتند و از زمان حوادث پس از انتخابات تا کنون تعدادی از روزنامه نگاران ایرانی به دلیل همکاری با رسانه های خارجی بازداشت و در مواردی به حبس های طویل المدت محکوم شده اند. تعدادی از روزنامه نگاران نیز مجبور به جلای وطن شده اند.هم اکنون احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی، علی ملیحی، مهدی محمودیان و سیامک قادری از جمله روزنامه نگارانی هستند که به همراه تعدادی دیگر از روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان زندانی دوران محکومیت خود را می گذرانند. برخی از روزنامه نگاران دیگر نیز در بازداشت موقت به سر می برند و برخی دیگر نیز با سپردن وثیقه های سنگین، دوران آزادی موقت خود را در انتظار اجرای حکم می گذرانند.این در حالی است که طی روزهای گذشته موج جدیدی از بازداشت و تهدید فعالان رسانه ای شدت گرفته است. مهدی افشارنیک، روزنامه نگار حوزه نفت و انرژی، محمد حیدری و علی اکرمی روزنامه نگارانی هستند که طی دو روز گذشته دستگیر و خانواده های آنها از وضعیت آنها بی اطلاع هستند. همچنین در شیراز چهار روزنامه نگار و عکاس خبرگزاری ایسنا به نامهای سعید نظری ، فرزاد صدری،علی نظام الملکی و هخامنش یونسی بازداشت شده اند.

مژگان مدرس علوم


تحول سبز

بیست روز بازداشت امیر علی علامه زاده دبیر سابق سرویس بین الملل ایلنا

امیرعلی علامه زاده روزنامه نگار و دبیر سابق سرویس بین الملل ایلنا از ۲۰ روز پیش تا کنون توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت شده است.تاکنون هیچ دستگاه امنیتی مسئولیت بازداشت وی را به عهده نکرفته است. آقای علامه زاده روز یکشنبه۲۷ شهریور توسط سه مامور لباس شخصی در منزل پدری اش در تهران بازداشت شده است. تاکنون مقامات قضایی محل نگهداری این روزنامه نگار را اعلام نکرده اند ، با این حال یک منبع به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که وی در بازداشتگاه دو الف زندان اوین، متعلق به سپاه پاسداران نگهداری میشود.ماموران لباس شخصی هنگام بازداشت بسیاری از وسایل وی و اعضای خانواده علامه زاده از قبیل همه سیستم های کامپیوتر ، موبایلها و دستنوشته های شخصی او را از منزل وی نیز توقیف کرده اند. به گفته منبع یاد شده در حکمی که ماموران ارائه کرده اند دستور بازداشت آقای علامه زاده توسط بازپرسی شعبه ۱۴ ناحیه ۲۸ دادسرای کارکنان دولت و رسانه ها صادر شده است. دادسرای کارکنان دولت و اصحاب رسانه مسئول رسیدگی به جرایم رسانه ای میباشد. ‏طی این مدت امیر علی علامه زاده تنها یکبار و مدت کمتر از دو دقیقه توانسته با خانواده اش به صورت تلفنی صحبت کند. به گفته افراد نزدیک به این روزنامه نگار، دبیر سابق سرویس بین الملل خبرگزاری ایلنا، مبتلا به بیماری دیسک کمر میباشد و هم اکنون با بی خبری از وضعیت وی نگرانی در رابطه با وضعیت سلامت وی تشدید شده است.منبع یاد شده همچنین به کمپین گفت که تا کنون علی رغم مراجعات مکرر خانواده به زندان اوین ، این خبرنگار بازداشت شده از حق ملاقات با خانواده محروم بوده است.ماموران از بیان اتهام و علت بازداشت آقای علامه زاده خودداری کرده اند. با این حال و با توجه به تشکیل پرونده در دادسرای کارکنان دولت و رسانه ها ، به نظر میرسد فعالیت های خبرنگاری آقای علامه زاده علت بازداشت وی بوده است.

نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری 


بیانیه تشکل های پناهندگی ایرانی درسوئد پیرامون "روز جهانی برای لغو اعدام"

جمعی از پناهجویان و تشکل های پناهندگی در سوئد در آستانه 10 اکتبر روز جهانی مبارزه برای لغو اعدام با صدور بیانه ای خواستار مبارزه جهانی بر علیه اعدام در جمهوری اسلامی شدند.در این بیانیه آمده است : 10 اکتبر، روز جهانی مبارزه برای لغو مجازات اعدام که برای نخستین بار، در سال 2003 میلادی در اولین نشست اتحادیه ی اروپا برای مبارزه با مجازات اعدام ، اعلام شد فرصت مناسبی است تا هر چه بیشتر رژیم جمهوری اسلامی ایران را به خاطر اجرای روز افزون حکم اعدام، یعنی "سلب حق زندگی" از انسانها، در افکار عمومی جهان افشا کرده و نگذاریم که نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران به فراموشی سپرده شود.در حالی که مجازات اعدام در اکثر کشورهای جهان به خاطر تلاش مستمر نیروهای پیشرو این کشورها، لغو شده و تاکنون 137 کشور در جهان این حکم غیر انسانی را لغو کرده اند ، ایران در اجرای حکم اعدام مقام نخست را در جهان داراست.این بیانیه می افزاید : ایران یکی از کشورهایی است که احکام اعدام در آن به اشکال مختلف و در انظار عمومی به طرز وحشتناکی به اجراء در می آید و رژیم جنایتکارجمهوری اسلامی با اعدام کودکان، فعالین سیاسی ، دگر اندیشان ،اقلیت های جنسی و اقلیت های مذهبی، از این حربه برای حذف مخالفین خود و سرکوب مردم بهره برداری می کند .ما جمعی از پناهندگان ایرانی در سوئد ضمن اینکه همه را به مخالفت علیه جمهوری اسلامی و قوانین قرون وسطائی آن در این روز فرا می خوانیم ، اعدام را يك قتل سازمان يافته دانسته و مخالف هرگونه قتل با هر شكل و نام از جمله سنگسار و قصاص بوده و خواهان لغو فوری قانون مجازات اعدام هستیم .

جمعه 7 اکتبر 2011

کانون پناهجویان ایرانی در سوئد

کمپین پناهجویان ایرانی در گوتنبرگ سوئد

کمیته پناهندگی و حقوق بشر اتحادیه سراسری ایرانیان سوئد - واحد غرب
 
پارس دیلی نیوز

ماحرمت این خاکیم+ویدیئو

این دشت

کوله ی کدام میراث بر دوش می کشد

که طوفان هزار فاجعه می رماند هنوز

آوازهای غم انگیزیست

خیل سواران در کوچ

کرانه به تاراج

تاخت زدن



باتو از کدام داغ بگویم

دردهای غریبی است

غریبانه نگاه مات

باران هزار آرزو می گیراند

آه

که این خاک را

ما به شهادت نشسته ایم

گلگونه های سیاووشان خاوران



ما

باری

حرمت این خاکیم رهگذر

شاید راهی زودگذر

یاد نماند ترا

شاید آوایی گم

چونان نای گم پرنده ای

در برگریزان این دیار

بازبگوید هوارِ ما

که ما

داغ هزار فاجعه ی خاک بردوش کشیده ایم



دلم بیتاب سربداریست

شعله کشان ِجنگل ِ مشتهای به خشم

دردی هنوز

سوگواره های دشت می سراید

وای اگر حرمت خویش ببازد خاک

وای اگر رهگذری دست بر نیارد

هوی اینهمه فریاد

کوله ی هماره دشت است انتظار

هر روز مرگ

هر روز زندگی

پاندول واره ی بیتاب

طوفانی دیگر

یا انتحاری

به میراث خاک



2





مشتی اگر بیافشانی

تنها دستهای به یاری هم

خرمن آوازهای شاد

رنگین کمان بودنمان حک می کند

بر آسمان بی آفتابِ خاک

تو

من

ماییم باز

هوار بودن این جاری

تلاطم خوابهای پریشان

از چه هیمه ی دعوایی

که نه از ماست

نه با ماست

برماست

برما

ضجه های نهفته ی بیغوله ها

شهر می آشوباند هنوز

دارها به زبان دیگری می گویند

چارپایه جنبان گزمه خو

کابوس می هراسد

زین دارهای به لبخند

شاهدانند سرکشان سربدار

جنگل بیتابانه می سراید هنوز

از چه سر در گریبان بی مشت

آی

حرمت این خاکیم

رهواره های هماره ی بودن

تاریخ از گرده ی ما گذشته است

سر در خاک

سر به دار

سرو سرو سبز

سبزانه سرودن ِاین آواز

باز

وقت است وقت

بخوانیم

زندگی


http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=N5tzm3lCi1M#!

اکتبر 2011

گیل آوایی /اکتبر2011 

برادر سهراب اعرابی: قوه قضاییه پیشنهاد پرداخت دیه داده است؛ حلالیت فقط با آزادی زندانیان سیاسی

روز ۲۵ خرداد هنوز هم یادآور عکس جوانی است که با سربند سبز در کنار مادر نگران آینده است که در چشمانش فریاد می شود. سهیل اعرابی برادر سهراب تعریف کرده بود: “عکاس آن عکس خودم بودم. به نظرم آن روز دستها و چشم های من برای خودم نبود، قدرت عجیبی داشتم مثل خیلی از شهروندان معمولی که عکاس و فیلمبردار نبودند اما پس از انتخابات و در روزهای اعتراض و راهپیمایی، لحظه به لحظه ظلم و خشونتی که در خیابان می دیدند را ثبت می کردند.سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله ای که پس از راهپیمایی مسالمت آمیز ۲۵ خرداد ماه، خانواده ی وی مدت ها به دنبالش زندان ها و کلانتری ها و بیمارستان ها را گشتند و پس از ۲۶ روز، مادر و برادرِ سهراب، جنازه ی این جوانِ ۱۹ ساله را در پزشکیِ قانونی شناسایی می کنند.پروین فهیمی از نخستین مادران داغداری بود که پس از کشته شدن فرزندش سکوت نکرد. وی تنها چند روز پس از خاکسپاری سهراب اعرابی به همراه جمعی از زنان عضو کمپین یک میلیون امضاء ، علی رغم فضای کاملا امنیتی، به دیدار خانواده ندا، دیگر شهید جنبش رفت.وی همان روز ها در گفتگو با کلمه تنها شرط گذشتن از خون پسرش را آزادی تمام زندانیان سیاسی اعلام کرده و گفته بود اگر همه زندانیان سیاسی را با اعلام برائت آزاد کنند از خون سهراب می گذرم اما اگر قرار باشد فرزندم را که کشته اند و زندانیان هم در زندان باشند از خون سهراب نمی گذرم.حکایت این روزهای کشور، یادآور قصه ی دو زنی است که هر دو مدعی می شوند کودک بینشان فرزند اوست، به دستور حاکم هر کدام یکی از دستان کودک را می کشند و قرار است هر که موفق شد بچه از آن او باشد. پس از چند دقیقه مادر اصلی که نگران درد دست کودک است نگران او را رها می کند و زن کذاب همچنان می کشد. مادر اصلی است که دلنگران واقعی کودک است. قصه ی این روزهای ایران شده است که هر که از راه می رسد ضربه ای می زند و او که مادر اصلی است دغدغه ی کشور را دارد و از خون پسرش می گذرد تا اوضاع کشور به سامان شود.در همین باره سهیل اعرابی برادر سهراب در گفتگو با کلمه در واکنش به هجویات منافقین داخلی و خارجی علیه مردم و جنبش مردمی سبز، می گوید: سازمان مجاهدین خلق به نظر من یعنی تعدادی آدم در یک کمپ که معلوم است تحت چه فشارهایی از جانب سرانشان قرار دارند. طبیعتا اعضای این کمپ اگر نظری هم بدهد و حرفی بزند نمی تواند ادعا کند مردمی است. من معتقدم مجاهدین خلق با رفتارهایی که دارد فقط تداعی کننده ی یک دیکتاتوری است. من به آنها که به هر طریق تلاش می کنند خودشان را به مردم بچسبانند پیشنهاد می کنم که اگر واقعا دوست دارید با مردم باشید ببینید مردم داخل چه می خواهند و صدای آنها را بشنوید به جای آنکه از اعتراض مردم استفاده کنید و اسم خودتان را مطرح کنید.گفتگوی کلمه با سهیل اعرابی، برادر سهراب پیش روی شماست:

چندی پیش واکنشی از شما به هجویات علیه جنبش سبز از جانب مجاهدین خلق دیدیم. اصل ماجرا و دلیل آن واکنش چه بود؟

من، برادرم و مردمی که آن روزها با رنگ سبز که برایمان نماد میرحسین موسوی، کاندیدای منتخب مان بود وارد خیابان شدیم. آن روزها بحث جنبش و اعتراض در این سطح نبود. ما به دنبال تغییراتی در کشورمان بودیم که در آن زندگی برای همه بهتر باشد. می خواستیم تغییری در کشورمان به وجود بیاوریم. نه تنها برادر من خیلی از جوان ها نظرشان همین بود. اما بعد از انتخابات و پس از آن تقلب گسترده همان حرکت های خودجوش تبدیل به اعتراض شد و باز هم به خیابان ها آمد و این بار نام جنبش اعتراضی سبز را به خود گرفت. و بعد هم تمام آن اتفاقات. من فیلمی از این تلویزیون دیدم که نه تنها مسخره کردن شخصیتی به نام آقای موسوی بود که انتخاب برادرم و خیلی از افراد دیگر بود، بلکه توهین به عقاید تک تک ایرانیانی بود که از این جنبش دفاع می کنند.

به نظر شما این برخوردها از سوی منافقین چقدر با ادعای هوادار خلق بودن آن ها همخوانی دارد؟

سازمان مجاهدین خلق و هر جای دیگری اگر می خواهند وجود داشته باشند باید ببیند حرف مردم چیست. سازمان مجاهدین خلق به نظر من یعنی تعدادی آدم در یک کمپ که معلوم است تحت چه فشارهایی از جانب سرانشان قرار دارند. طبیعتا اعضای این کمپ اگر نظری هم بدهد و حرفی بزند نمی تواند ادعا کند مردمی است. من معتقدم مجاهدین خلق با رفتارهایی که دارد فقط تداعی کننده ی یک دیکتاتوری است. همین که اعضای کمپ اجازه ندارند از آنجا خارج شوند خودش نشان دهنده سطح دیکتاتوری در این سازمان است. من به آنها که به هر طریق تلاش می کنند خودشان را به مردم بچسبانند پیشنهاد می کنم که اگر واقعا دوست دارید با مردم باشید ببینید مردم داخل چه می خواهند و صدای آنها را بشنوید به جای آنکه از اعتراض مردم استفاده کنید و اسم خودتان را مطرح کنید.مدتی است از جانب مسئولان سخنانی مبنی بر اینکه سرکوب های پس از انتخابات کشته ای نداشته یا کشته شده ها حامیان دولت یا نیروی انتظامی بوده اند، مطرح می شود. می خواستم نظر شما را در این باره بدانم.من در این زمینه نامه ای خطاب به آقای لاریجانی نوشتم و تذکر دادم که ایشان باید گوش و چشمشان را بیشتر باز کنند تا بتوانند بیشتر حقایق را ببینند. من برادر یکی از کشته شده ها هستم. آیا از نظر اسلام، از نظر قرآن، در آن دینی که مدعی هستید به آن مومن هستید، گفتن این جملات و مصاحبه ها دروغ نیست؟ اگر برادر من کشته نشده پس کجاست؟ من یادم هست روز پزشکی قانونی را و لحظه ای را که جسد برادرم را دیدم. حال و هوایی که در آن روز داشتم غیر قابل توصیف است. واقعا روز سختی بود. نمی دانم قدرت چقدر شیرین است که این آقایان حاضرند به خاطرش از دین و اسلام و قرآن و یا هر چیز دیگری که به آن معتقدند بگذرند فقط برای اینکه در قدرت بمانند.حس و شرایط آن روز ها را نمی توانم توضیح دهم. شوکه بودیم و باور نمی کردیم سهراب کشته شده. من هنوز هم باور نمی کنم که برادرم کشته شده باشد. ما ۲۶ روز تک تک مراجع دولتی را گشتیم. معاون آقای مرتضوی به مادرم گفته بودند که سهراب در اوین است، نگران نباشید. روزهای بدی بود که کسی تا تجربه اش نکند نمی تواند درکش کند.مادرتان بارها گفته اند که در ازای آزادی زندانیان سیاسی از خون سهراب شهیدش می گذرند به نظر شما با چه منطقی می توان چنین حرفی زد؟

تا جایی که من مادرم را می شناسم، می دانم حاضر است از تک تک آزادی های زندگیش هم بگذرد برای اینکه جان دیگران در خطر نباشد. حاضر است که همه چیز را ببخشد و حسی را که به قاتل پسرش دارد را در خود بکشد تا دیگران آزاد زندگی کنند. هدفی که مادر من دارد آزادی است. زندگی در صلح. نه تنها ایران بلکه همه ی کشورهای جهان. این حس واقعی ای است که مادرم دارد.غیر از فعالان سیاسی و آن ها که به لحاظ فکری همراه جنبش سبز و شما بوده اند از مسئولان، کسی برای همدردی به منزل شما آمده اند؟

بعد از ۶ ماه یک بار از استانداری آمدند و بعد هم از هلال احمر. تا آنجا که من می دانم چه پلیس امنیت چه نیروی انتظامی و چه ارگان های دولتی دیگر، هیچ وقت کسی برای دلجویی به خانواده ی من سر نزده است.

شما در حال حاضر دو نقش دارید. هم برادر یک شهید سبز هستید و هم خودتان جوانی هستید که دغدغه های جنبش سبز را دارید. برای اینکه این راه ادامه پیدا کند چه می کنید؟

من و خیلی از هموطنان و دوستانم که دغدغه مان آزادی کشور بود باور و هدفی داریم. من تا زمانی که آزادی به کشورم بر نگردد دست از مبارزه دست برنمیدارم. هر کسی به نوبه خودش، سهراب برای پس گرفتن حقش به خیابان آمد و در همان راه هم کشته شد. ندا و خیلی از جوان ها و مردم کشور من برای آزادی به خیابان آمدند و خواسته هایشان را فریاد کردند.

اگر الان بخواهید از اینجا به مادرتان پیغامی بدهید، چه می گویید؟

می گویم امیدوارم. آن کسی که همیشه به من امیدواری می داده و می دهد مادرم است و من این درس را از او گرفتم. اما دوست دارم از اینجا به مادر خودم و باقی مادرها بگویم که که آن باوری که من و سهراب را به خیابان ها کشاند از بین نرفته و نخواهد رفت. نه با سرکوب نه با کشتن. تنها راهی که ما را از متوقف می کند به دست آوردن آزادی است. آن زمانی که باور ما که به هدفمان تبدیل شده محقق شود.با توجه به اینکه به نظر می رسد پیگیری های قضایی برای پیدا کردن و قصاص قتل برادر شما بی نتیجه خواهد ماند خطاب به مسئولان قوه قضاییه به عنوان برادر شهید سهراب اعرابی چه پیامی دارید؟

من فقط لازم میدانم دوباره به این عزیزان یاداوری کنم مفهموم انسانیت را. و این نکته ی مهم را که انسانیت تان را به خاطر قدرت زیر سوال نبرید.تا آنجا که می دانم خانواده ی من در این زمینه پیگیر هم بوده اند و قوه قضاییه مدعی است که پرونده در دست بررسی است. اما من می خواهم سوالم را تکرار کنم که “آقای لاریجانی اگر برادر من کشته نشده پس چرا قوه ی قضاییه پیگر پرونده ی وی هستند و یا دیه ای که می خواهند به خانواده ما پرداخت کنند چیست؟ اگر برادر من کشته نشده پس چرا شما می خواهید دیه پرداخت کنید؟”

به شما پیشنهاد دیه داده اند؟

بله از مادرم خواستند بروند، دیه بگیرند و از خون برادرم بگذرند.

و واکنش مادرتان چه بوده؟

همان که خودتان گفتید. “به شرطی از خون بچه ام می گذرم که آزادی تمام زندانیان سیاسی را ببینم.

کلمه

نوشته ای از فرزان صفائیان 

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

از خوشکیش تا خاوری+عکس

هفته گذشته یکی دیگر از نمونه های فساد گسترده مالی مافیای اقتصادی جمهوری اسلامی افشا شد و در طی آن محمودرضا خاوری، رئیس بانک ملی ایران (و به قول وب سایت رسمی بانک ملی بزرگترین بانک دنیای اسلام) که از عوامل این رسوایی مالی بود به کانادا گریخت. زوایای این رسوایی مالی آنقدر است که رسیدگی به همه آنها نیاز به گروه های کارشناسی ویژه دارد، اما شاید بزرگترین رسوایی برای نظام جمهوری اسلامی این است که ارشدترین مقامات آن نظام نیز احساس امنیت اجتماعی نمی کنند و متوسل به شهروندی کشور دیگری می گردند. محمودرضا خاوری دارای شهروندی کانادا است و این اوج رسوایی نظامی است که جز پوسیدگی از آن چیزی نمانده است. نظامی که حتی لحظه ای توان ایستادن بدون اتکا به اسلحه را ندارد. بیش از سه دهه پیش زمانی که شایسته سالاری نسبی در کشور حاکم بود، در جایگاه رئیس هیات مدیره بانک ملی ایران، یوسف خوشکیش بود که پس از پیروزی انقلاب دستگیر شد و مدتی بعد اعدام گردید. یوسف خوشکیش در ابتدا کارمند ساده بانک بود که پس از قبولی در کنکور اعزام کارمندان بانک به خارج به فرانسه رفت و دوره بانکداری را در آنجا تکمیل کرد. پس از بازگشت به ایران و چند سال خدمت در بانک با گذراندن امتحان دیگری از طرف بانک ملی برای تکمیل تحصیلات بانکداری، این بار به انگلستان رفت و پس از طی این دوران مجددا به ایران بازگشت و به خدمت خود در این بانک ادامه داد. وی به دلیل شایستگی ها و دانش گسترده در زمینه بانکداری مراتب ترقی را طی نمود تا به عضویت هیات مدیره بانک ملی رسید و نهایتا به ریاست هیات مدیره برگزیده شد. در طی مدیرت او بانک ملی به یک بانک معتبر جهانی تبدیل گشته و در رده بندی یکصد بانک معتبر دنیا جای می گیرد که تاکنون هیچ بانک ایرانی در چنین جایگاهی قرار نگرفته است. خوشکیش به مدیری مصمم و بسیار حساس به منافع بانک مشهور بود که حتی برای ایجاد حسابی برای کمک های ضروری به کارمندان بانک وجه اولیه آن را از حساب شخصی خود مصرف کرد تا به بانک ضرری نرسد. خوشکیش در ابتدای سال 57 به ریاست بانک مرکزی ایران رسید و پس از پیروزی انقلاب دستگیر و روانه زندان شد. شایع بود که او را وادار می کردند تا دستشویی های زندان را بشوید و وقتی او به این امر اعتراض کرد او را به دستور خلخالی و به روایتی به دستور خمینی تیرباران کردند. در گرماگرم انقلاب به خوشکیش هشدار می کنند که از ایران خارج شود، اما او ماند چون اعتقاد داشت گناهی مرتکب نشده و پرونده اش کاملا پاک است. اموال او در هنگام مرگ به منزل ویلایی اش در شمال تهران و اتومبیل شخصی اش محدود می شود.حکایت خوشکیش و خاوری تنها حکایت دو فرد نیست. این داستان دو سیستم متفاوت است که یکی خوشکیش را می پروراند و دیگری خاوری را. یکی نظامی است که مدیریت اداری با نظمی نسبی دارد. یک کشور در حال توسعه با رشدی موزون و با ثبات و فضایی که در آن اندازه ای از شایسته سالاری حاکم است. افراد به سازمان خود دل بسته اند و مهمتر از آن امید به آینده وجود دارد. در نظام دیگر اما تنها چاپلوسی و نوکرمآبی است که حاکم است. تعهد نه به سازمانی است و نه به کشوری. مافیای رانت خواری است که برای هیچ چیز و هیچ کس ارزش و شأنی قائل نیست و بر تمام سازمان های اداری بر آن مستقر است.در تاریخ جمهوری اسلامی این اولین باری نیست که اختلاس بزرگی کشف می شود. در دهه شصت بنیاد نبوت نمونه ای از اختلاس های کلان بود و تنها زمانی ماجرا افشا شد که رئیس بنیاد هوای آن کرده بود که کاندید ریاست جمهوری شود. این امر بر برخی گران آمد و به قولی زیرآبش را زدند. آن دیگر ماجرای اختلاس یکصد و بیست میلیارد تومانی بود که آقای رفیق دوست و برادرش درگیر آن بودند. این ماجرا توسط حشمت طبرزدی و در نشریه دانشجوی بسیجی افشا گردید. در پی آن حشمت طبرزدی دستگیر شد و نشریه اش توقیف گردید، اما متهم اصلی پرونده یعنی آقای رفیق دوست همچنان مشغول بیزینس است. طبرزدی در سیستمی که عدالتی وجود ندارد به جرم حق خواهی همچنان در زندان به سر می برد. چند سال پیش نیز ماجرای اختلاس صدها میلیون پول توسط شهرام جزایری برملا شد. آن هم تنها به این دلیل که با اصلاح طلبان هم سر و سری داشت اما ده ها آقازاده دیگر و در ابعادی بسیار بزرگتر همچنان به حیف و میل اموال بیت المال مشغول بوده و هستند. کشف چندباره صدها تن طلا و تبدیل شدن آنها به مس و کشف صدها میلیون ارز در حال خروج از مرزهای کشور تنها موارد کشف شده غارت منابع کشور توسط باند حاکم است.در نظام جمهوری اسلامی همه چیز سرتاسر فاسد شده است. نظام بانکی کشور که زمانی یکی از سالم ترین نهادهای این کشور بود، آماج دست اندازی ها و فساد گسترده شبکه های مافیای قدرت شده است. از استقلال نظام بانک نیز همانند قوه قضاییه و دیگر نهادهای کشور چیزی باقی نمانده است. ایران ثروتمند در چمبره گروهی است که مملکت را مایملک خویش می دانند. گروهی ناشایست که با رجزگویی و نوکر مآبی به مقامی می رسند و تنها با زور اسلحه بر قدرت می مانند. بدین گونه است که در چهار گوشه ایران ثروتمند، فقر بیداد می کند. اقتصادی با درآمد یک صد میلیارد دلاری رشد آن صفر است و تولیدی وجود ندارد و تنها جولانگاه معامله گران ارز است. ایران ما در نازل ترین دوران خود به سر می برد و راهی جز با فروپاشی نظام دینی حاکم به بیرون از این بن بست نیست.

دکتر مهرداد حریری

نوشته:دکتر مهرداد حریری ، شهروند


پارس دیلی نیوز

از تقیه تا دروغ - از حقیری تا دزدی+عکس

جمهوری‌اسلامی حاكمیتی برآمده از باورهای دینی است كه در طول زمان استحاله یافته و در معیارهای اخلاقی و نرم‌های رفتاری به بار نشسته است؛ اركانی از آن و در عملی سازی آن اعتقادات در سویه‌های اخلاقی، تبار به مفهوم مذهبی تقیه در شیعه می‌برد؛ مفهومی كه به مؤمنان اجازه می‌دهد برای حفظ خود، حقیقت را دروغ و دروغ را حقیقت سامان دهند؛ تقیه ریشه در برحق دانستن باورمندان دارد و بر پایه آن می‌توان هر كنش و رفتاری را توجیه كرد و از نعمات اخروی بهره‌مند شد. کسی كه تقیه می‌كند، با دلی آرام و وجدانی راحت، از دنیا می‌گذرد و در قیامت سرخوشانه به پای حساب الهی می‌رود؛ اگر مؤمنی در دست‌یابی به مقامی و مواجه با غیرمؤمنی، واقعیتی را به زبان بیاورد، بدون این كه در پی عملی ساختن آن باشد، رفتاری را به اجرا گذارد، بدون این كه به آن باوری داشته باشد، در واقع به دستورات دینی عمل كرده و تقیه پیشه ساخته است؛ تقیه در تمامی عرصه‌های زندگی مؤمن، سخن اول است و هر آن كنش و نظری را می‌توان با آن محك زد و راست‌های دروغ‌نما و دروغ‌های راست چهره را به خلایق عرضه كرد؛ مؤمن پای در سیاست و مسائل اجتماعی، اخلاق تقیه‌ای را در عملكرد خویش، راست كرداری دینی دانسته و با این زمینه هر كاری و سخنی را پسندیده می‌شمارد. وعده عفو می‌دهد و شخص را از زندگی حذف می‌كند. قراردادی را منعقد و با قدرت‌گیری، آن را حمل بر تقیه و بر حسب مصلحت‌اش، از خود دور می‌گرداند. موارد تقیه در آموزه‌های دینی از گهواره تا گور است و هیچ رفتار مؤمنانه‌ای از آن تهی نیست. در صدارت جمهوری‌اسلامی و استمرار آن در سه دهه گذشته، بنیان‌های سیاسی و اخلاقی-اقتصادی و فرهنگی رهبران و عاملان و آمران رژیم با تمسك به اعتقاد دینی تقیه، راستی را دروغ شمرده‌اند و دروغی را به مصلحت، راست قالب زده‌اند. در بحبوحه شور عاری از شعور انقلابی 1357 خمینی با تمسك به اصل تقیه در اظهار آزادی كمونیست‌ها و دگراندیشان، جو را به سود خود برگرداند و زمانی كه پایه‌های رژیم‌اش محكم شد، دهه اول جمهوری‌اسلامی را با خون‌ریزی و خشونت مذهبی به فرجام رساند؛ در ماجرای مفتضح گرونگیری هم تقیه و تمسك به عنصر مصلحت اعتقادی برآمده از آن به كار نوحكومتیان رسید و آنان به طرفه‌العینی، منافع كشور را با آن تجاوز به سفارت آمریكا و پایان خفت بارش، در جامعه بین‌المللی به باد دادند. از آن دوره تا به امروز، تقیه و دروغ‌گویی در برابر فشارهای مراكز و نهادهای حقوق بشری، راهگشای انكار رژیم بوده و در حالی كه به انواع و اقسام بهانه‌ها، فرزندان این مرزوبوم به چوبه‌دار سپرده می‌شوند، جمهوری‌اسلامی بر پایه مصلحت نظام، اعدامیان را قاچاقچی و آمار اعدام را كذب می‌خواند.حقارت فردی در منش و كنش باورمند به اعتقادات در شیعه نیز همانند تقیه و دیگر دستورات اخلاقی، ریشه در متون كلاسیك دارد كه در نزد مؤمنان متون مقدس بوده و تقید به آن‌ها، رهاننده از آتش جهنم و راهبر به بهشت خداوندی است؛ استفاده از حقارت كه ریشه در شكسته نفسی دارد، اخلاقی بدكردار و نیك عرضه، از مصادیق تقیه می‌تواند شمرده شود؛ چرا كه مؤمن به واسطه تمسك به باورهای دینی، خود را نماینده آسمان و برحق‌ترین موجودات می‌داند و با به كارگیری حقارت در سخنان، پای فتوا، حكم حكومتی و... پای در راهی غیرانسانی و غیراخلاقی دارد كه بهره‌ای از واقعیت ندارد؛ مؤمن متشرع خوانده شده به «حقیر»، در برابر «فقیر» كه بسامد عارفان است، اگر در مسائل اخلاقی و اجتماعی، واقعا حقیر است، در مسائل مرتبط به زندگی و دنیا، تقیه‌دار و دزد بار می‌آید؛ مؤمن می‌تواند در اموال عمومی دست‌اندازی كند و اسم آن را عزت مؤمنان بداند و تصرف در آن را حق‌الهی‌اش بخواند؛ اختلاس در نظام ارزشی مؤمن به تقیه و حقارت الهی، چونان ارزنی است كه ارزشی در آن نیست.آن حقارتی كه رهبر مستضعفان- كه ضعیفتر از هر انسانی در اندیشیدن بود- اقتصاد را مال خر می‌دانست و انقلاب برای شكم را مذموم، سالیانی بعد، پیروان حقیرش متقیانه دست در اختلاس از ثروت ملی دراز كرده و سخن یاوه انقلاب برای اسلام را به سخره گرفته است؛ سلسله اختلاس‌هایی-عنوانی حقیر بر دزدی در رژیم جمهوری‌اسلامی- كه در سی سال گذشته از منابع و منافع شهروندان ایران به یغمای مومنان پای در تقیه و دل در حقارت رفته و می‌رود، پوشالی و غیرواقعی بودن باورهای شتاب‌آلود و آمیخته به شور بی شعورانه‌ای را نمایان می‌كند كه انقلاب خوانده شده به اسلامی را به وجود آورد و كشور را در جهل و استبداد و خرافه گرفتار كرد. آخرین این حقارت و تقیه‌مداری در ماجرای اختلاس میلیاردی اخیر است كه رژیم از یك سو با پای بندی به عنصر مصلحت و تقیه اصل آن را پذیرفته و بر واقعیت آن سرپوش می‌نهد و از سویی دیگر سعی در گم كردن آن در فراسوی اخبار ناراحت كننده اعدام و گزارشات انحرافی از مسائل فرعی دارد.سالیانی است به سلطه نامشروع جمهوری‌اسلامی، تقیه(دروغ) و حقارت(دزدی) در عمل اخلاقی و اجتماعی ایران زمین ریشه دونده و این مرزوبوم را از حذرخواهی داریوش-پادشاه هخامنشی- در دوری از دروغ و بی آبی، به پستوی ذهن رانده است؛ استبداد دینی با خود الگوهای ناهنجارین را به عنوان باورهای دینی در شیوع اجتماعی پراكنده و اخلاق را به حقیری و دزدی آلوده است؛ آلودگی كنش و رفتار اكنون در جایگاه حساس و سرنوشت‌ساز سیاست و امور كشورداری مأوا گزیده است و پلشتی خویش را بر سرتاسر حیات حكومت اسلامی گسترانده است؛ جنبش مدنی ایران در رشد و شكوفایی‌اش، تمامی جمهوری‌اسلامی را با پشتوانه‌های اعتقادی‌اش در تقیه و حقارت، كنش‌هایش در كشتار و دزدی و ماهیت ضددموكراتیك‌اش در سركوب و تجاوز به حرمت انسانی، به فردای ایران دموكراتیك، سكولار و آزادی خواهانه راهبر است.

آریا پارسی

(آریا پارسی ،، حزب مشروطه ايران لیبرال دموکرات)

پارس دیلی نیوز 

 

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...