۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

دانشجوی نخبه دانشگاه شریف از اوین به بیمارستان منتقل شد

علی اکبر محمدزاده، دانشجوی نخبه دانشگاه شریف که حدود ده روز پیش از سوی قاضی صلواتی به شش سال حبس محکوم شد، هفته پیش در پی تشدید یک بیماری خونی از زندان اوین به بیمارستان طالقانی تهران منتقل شده است و از وضعیت جسمی او اطلاعی در دست نیست….محمدزاده که به بیماری خونی فاویسم مبتلا بوده، به دلیل بی توجهی در ارائه خدمات پزشکی به وی در زندان، بیماری اش حاد شده است. بی خبری از وی پس از انتقالش به بیمارستان، موجب نگرانی شدید هم بندانش شده است.بی توجهی مسوولان زندان به بیماری محمدزاده، هفته گذشته موجب بروز مشکلات حاد جسمی برای وی شد، به طوری که مسوولان مجبور به انتقال وی به بیمارستان طالقانی شدند.محمد زاده که دبیر انجمن اسلامی دانشگاه شریف است، ۲۶ بهمن ماه سال گذشته به هنگام خروج از دانشگاه توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و به اوین انتقال داده شد. از وضعیت جسمی این زندانی از هنگام اعزام وی به بیمارستان اطلاعی در دست نیست.


نوشته ای از فرزان صفائیان

مادر مسعودهاشم زاده: ما از جان مان گذشته ایم و دیگر نمی ترسیم…

مادر مسعود هاشم زاده تاکید کرد فرزندش دنبال آزادی بود و بعد از انتخابات کشته شد؛ او نه بسیجی بود و نه اغتشاشگر.مسعود هاشم زاده، جوان ۲۷ ساله ای بود که روز ۳۰ خرداد در خیابان شادمان مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخت.خانواده او با طرح شکایتی خواهان معرفی قاتل فرزندشان شدند اما فاطمه محسنی، مادر مسعود می گوید : “به ما گفتند دیه بگیرید گفتیم ما دیه نمیخواهیم و قاتل را میخواهیم بعد دیگر پرونده مسکوت ماند. گفتند رسیدگی نمی شود. پدر مسعود هاشم زاده که پی گیر پرونده فرزندش بود ۲۲ شهریور ماه در گذشت.مادر مسعود می گوید: او آرزو داشت محاکمه قاتل مسعود و سایر بچه ها را ببیند اما به آرزویش نرسید. اینقدر غصه خورد که مریض شد یکسال خانه نشین بود و بعد هم رفت اما من هستم ایستاده ام و جواب میخواهم.

مصاحبه با فاطمه محسنی، مادر مسعود هاشم زاده را در ذیل بخوانید:

خانم محسنی بیش از دو سال از جان باختن فرزند شما می گذرد، نتیجه شکایت شما چه شد؟ آخرین پاسخی که به شما دادند چه بود؟

هیچ. هر بار پی گیری کردیم بی نتیجه بوده. یک بار ما را دادگاه خواستند و من و پدر مسعود رفتیم. گفتند باید دیه بگیرید. ما هم گفتیم دیه نمیخواهیم، قاتل را میخواهیم ببینیم و بپرسیم به چه گناهی بچه های ما را کشتند؟ مگر بچه های ما چه می خواستند؟ اما گفتند پرونده پی گیری نمی شود. پیگری هم نشد هر چه رفتیم و امدیم بی نتیجه بوده. الان یک سال و خورده ای از آن جلسه که گفتند دیه بگیرید گذشته و پرونده را مسکوت گذاشته اند. هیچ جوابی هم به ما نمیدهند. پدر مسعود هم که رفت اما من همچنان پی گیر خواهم بود.

گفتید پدر مسعود رفت. ایشان بعد از جان باختن مسعود بیمار شدند و به تازگی هم فوت کرده اند. درست است؟

بله. برایش خیلی دردناک بود طاقت نیاورد. یکسال به خاطر بیماری خانه نشین شده و در خانه بود. یکبار داشت تلویزیون نگاه میکرد صدایم کرد و گفت ببین رئیس قوه قضائیه چه می گوید به جای اینکه داد ما را بستاند می گوید فقط یک جوان کشته شده. پس این همه جوان های ما که کشته شدند چی؟ بچه های ما چی شدند؟ داغون شده بود دیگر. شما نمیدانید چقدر سخت است برای پدر و مادرها وقتی این سخنان را می شوند واقعا داغون می شوند و از درون از بین می روند. خیلی سخت است برای پدر و مادرها که جوان هایشان را پر پر کردند و بعد به راحتی می گویند فقط یک نفر کشته شده و… وقتی این ها را می شنویم دیگر تحملی برایمان نمی ماند. آقای هاشم زاده پارسال سر اولین سالگرد شهادت مسعود وقتی نگذاشتند مراسم بگیریم و اذیت کردند خیلی ناراحت شد کلا این مدت خیلی غصه میخورد. یکباره گفت پهلویم به شدت درد میکند. دکتر رفتیم و گفتند سرطان است و چند جلسه شیمی درمانی کردیم. دقیقا یکسال خانه بود و ۲۲ شهریور هم که تمام کرد و رفت پیش مسعود. او کارمند وزارت ارشاد بود. خیلی انسان مهربانی بود به داد همه می رسید اما این یکساله مریض و خانه نشین بود. از وقتی مریض شد تا وقتی که درگذشت حدود یکسال طول کشید،از وقتی مسعود شهید شد او مدام می پرسید گناه بچه های ما چه بود؟ به چه گناهی کشته شدند؟ آرزو داشت دادگاه محاکمه قاتلان بچه های مان را ببیند اما خب طاقت نیاورد. دادگاه هم که ما را خواسته بودند رفتیم همین ها را پرسید اما خب نمی توانست خوب حرف بزند من از قاضی پرسیدم و گفتم اگر بچه خودت بود، اگر خواهر زاده خودت بود باز هم می گفتی دیه بگیر؟ جوابی نداد…در مصاحبه ای که قبلا با شما داشتیم از بازداشت خود و همسرتان در همان روزهای اول جان باختن مسعود گفته بودید.ممکن است به عقب برگردیم و بفرمایید قضیه بازداشت شما و پدر مسعود چه بود؟

ما با کمک پزشک درمانگاه جنازه مسعود را گرفتیم و با ماشین شخصی به روستای ولی آباد زیباکنار که روستای خودمان است بردیم که دفن کنیم، اما ماموران امدند و راننده ماشین و برادر مسعود را بازداشت کردند و گفتند حق ندارید دفن کنید. تعهد دادیم که مراسمی نخواهیم گرفت، گواهی پزشکی قانونی را دادند که نوشته بود مرگ بر اثر اصابت گلوله به قلب و سوراخ شدن ریه. بعد مسعود را به خاک سپردیم و برادر مسعود را آزاد کردند. بعد به ما گفتند حق ند ارید اینجا بمانید؛ یعنی نگذاشتند سر خاک بچه ام بمانم. برگشتیم تهران. همسایه ها و دوستان بر سر در منزلمان پارچه سیاه و اعلامیه زده بودند. ماموران امدند و گفتند چرا پارچه مشکی زده اید و چرا عکس اش را جلوی در زده اید. باید بردارید. گفتیم بر نمیداریم خودشان انها را پاره کردند و من و پدر مسعود را بازداشت کردند گفتند جوان ها این پارچه سیاه و عکس را می بینند و خشمگین می شوند و حق ندارید بزنید. بعد گفتند سند بیاورید گفتیم سند نداریم؛ اصلا گناه ما چیست؟ بی بی سی خبر بازداشت ما را اعلام کرده بود. به ما گفتند اینها خوبی شما را نمی خواهند و بدخواه شما هستند و… بعد کارتهای ملی ما را گرفتند و آزادمان کردند. دو ماه بعد کارت ملی ما را پس دادند. در اصل میخواستند همه سکوت کنیم نه پارچه مشکی بزنیم نه بگوییم که بچه ما کشته شده؛ می گفتند نباید حرف بزنید…

بعد از آن دیگر مشکلی پیش نیامد؟

مراسم که نتوانستیم بگیریم تا سر سالگرد هم که از یک ماه قبل گفتند حق ندارید مراسمی بگیرید. ما هم مراسم نگرفتیم با آشنایان و دوستان رفتیم سر مزار پسرم. آنجا هم آمدند و اذیت کردند. بعد از آن بود که پدر مسعود مریض شد… الان هم که دیگر پیش مسعود است. ما ساکن تهران بودیم در اصل اما بعد از شهادت مسعود آمدیم و ساکن رشت شدیم. پدر مسعود تهران بود کار میکرد و پنج شنبه و جمعه ها می امد پیش ما. اما بعد از اینکه بیمار شد دیگر خانه نشین شد…

و باز میخواهم عقب تر برگردم. مسعود چگونه کشته شد؟ شما چگونه خبردار شدید؟

من شمال بودم که به من زنگ زدند و گفتند مسعود بازداشت شده؛ خیلی نگران شدم اما خب فکر میکردم بازداشت شده و آزاد می شود با این حال طاقت نیاوردم راه افتادم به سمت تهران. اما پسر دیگرم زنگ زد و گفت مسسعود کشته شده و ما با جنازه در راه رشت هستیم…. او در خیابان شادمان تیر خورده بود و دوستانش سریع او را به درمانگاهی که همان نزدیک بود رسانده بودند اما خب شهید شد دیگر. زنده نماند.و اکنون با گذشت دو سال و چند ماه، آقای احمدی نژاد اعلام کرده که کشتهشدگان بعد از انتخابات ۳۲ نفر بوده اند که اکثر آنها هم بسیجی و نیروهای پلیس بوده اند.بله. ما عزادار بودیم و درگیر عزاداری برای همسرم که این سخنان را شنیدیم. باور کنید وقتی اینها را می شنویم واقعا داغون می شویم. ما پدر و مادرها چگونه باید تحمل کنیم و دردمان را به چه کسی باید بگوییم که پاسخگو باشد؟ مسعود من نه بسیجی بود نه طرفدار احمدی نژاد و نه اغتشاشگر. او و سهراب و کیانوش و سایر بچه های ما دنبال آزادی بودند. چیز زیادی نمی خواستند. بعد از انتخابات کشته شدند و مسئولان حرفی برای گفتن ندارند که هر بار حرف جدیدی می زنند و با دروغ هایشان خون به دل ما می کنند. جواب ما را که نمیدهند هیچ، می گویند فقط یک نفر کشته شده یا می گویند بسیجی بوده اند و…در پرونده پسر من مشخصات قاتل او هست و شاهدان عینی قاتل او را شناسایی کرده اند. بخواهند رسیدگی کنند خیلی راحت می توانند قاتل را معرفی کنند اما می بینید که نمی کنند و میخواهند با یک دیه همه چیز را تمام کنند و ازآن طرف هم اصلا منکر بچه های ما می شوند. چه بگوییم واقعا.

خانم محسنی با این اوصافی که و نه به شکایات شما رسیدگی میکنند و نه اصلا شهادت فرزندانتان را قبول دارند چه خواهید کرد؟

ما دیگر از جانمان گذشته ایم. ما پدر و مادرها دیگر نمی ترسیم. باور کنید جانمان را کف دستمان گرفته ایم دیگر و تا روزی که زنده هستیم پی گیری میکنیم. پدر مسعود همیشه می گفت از خدا هیچی نمیخواهم فقط میخواهم ظلمی را که به ما و به بچه های ما شده ببیند. او آرزو داشت محاکمه قاتل بچه اش را ببینداما رفت. ولی من هستم ایستاده ام و جواب میخواهم. تا روزی که زنده ام جواب میخواهم. بچه های ما نتوانستند ظلم را تحمل کنند ناحق را نتوانستند تحمل کنند و رفتند و کشته شدند ما نیز تحمل نخواهیم کرد باید مشخص شود بچه های ما به چه گناهی کشته شدند. اینجا جواب ندهند از سازمان ملل جواب خواهم خواست. از نهادهای بین المللی و سازمان ملل خواهم خواست که صدای ما را بشنوند و نگذارند خون جوان های ما پایمال شود.


نوشته ای از رضا صالحی

مدیریکی از زندان‌های ولایت وقیح:ترويج تفكر بسيجي وظيفه زندانبانان اسلامي است+عکس

منبع حکومتی :مدیرکل زندان‌های قزوین گفت: ترویج تفکر بسیجی در این برهه از زمان، وظیفه خطیر و سنگین زندانبانان اسلامی است.سایت حکومتی فارس، وابسته به برادران قاچاقچی:مدیرکل زندان‌های قزوین اضافه کرد: حفظ ارزش‌ها و آرمان‌های دفاع مقدس وظیفه آحاد جامعه است و انتشار آن موجب عزت و بالندگی ایران اسلامی است، دستاوردهای دفاع مقدس برای همه زندانیان و خانواده آنها تبیین و برنامه‌های این هفته هرچه باشکوه‌تر در زندان‌ها برگزار می‌شود.وی افزود: باید از همه فرصت‌های پیش‌رو برای ظرفیت سازی و الگوگیری از این دوران در عرصه‌های مختلف استفاده کرد.فراست طلب مکتب انسان‌سازی را از دستاوردهای مهم دوران دفاع مقدس دانست و خاطر نشان کرد: شهادت در راه خدا اوج منزلت انسانیت و ارزشمندترین سعادت‌هاست، شهدای جنگ تحمیلی راه را برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی هموار کردند. وی عنوان کرد: جنگ در همه عرصه‌های فردی و اجتماعی اثرگذار بوده و با شروع پیروزی انقلاب اسلامی، درس مقاومت و ایستادگی را به همه مردم آموخت.مدیرکل زندان‌های قزوین به ضرورت ترویج روحیه بسیجی اشاره کرد و توضیح داد: شجاعت، دینداری، فداکاری و ایثار از ویژگی‌های برجسته بسیجی بودن است و رمز سربلندی و اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران، در برابر قدرت‌های استکباری و سلطه‌گر است.وی در ادامه با اشاره به نقش اثرگذاری مثبت کارکنان متعهد بر منش و رفتار زندانیان گفت: ترویج تفکر بسیجی در این برهه از زمان، وظیفه خطیر و سنگین زندانبانان اسلامی است که در سنگر اصلاح و تربیت و با سلاح اخلاق و ایمان به بازسازی شخصیت زندانیان منجر خواهد شد.

پارس دیلی نیوز 

اعتراض شدید دو آمریکایی آزاد شده به نقض حقوق بشر در ایران و روایت آنها از زندانها و شکنجه زندانیان سیاسی

جاش فتال، شان باوئر وسارا شورد گفتند که در طول مدتی که در زندان بوده اند مزه بی رحمی دستگاه قضایی ایران را چشیده اند، در مدت بازداشت بارها به آنها دروغ گفته شده است، از دنیای خارج کاملا منزوی بودند و اینکه بارها صدای فریاد زندانیانی که مورد ضرب و شتم قرارگرفته بودند را شنیده بودند اما کاری نمی توانستند بکنند.به گزارش خبرنگار کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران شان بائر در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود درنیویورک به خبرنگاران رسانه های آمریکا گفت:‌«شاید شما بپرسید: حالا که آزاد شدید می توانید دولت ایران را برای آنچه با شما کرد ببخشید؟ جواب ما این است:‌چطور می توانیم دولتی را ببخشیم که به زندانی کردن تعداد بسیار زیادی از افراد بیگناه و زندانیان عقیدتی اقدام می کند و به آن ادامه می دهد؟ این مردم ایران هستند که فشار سنگین و سخت دولت بی رحمی که هیچ احترامی برای حقوق بشر ندارد را تحمل می کنند. مردمی در ایران هستند که تنها برای شرکت در یک تظاهرات یا نوشتن یک بلاگ طرفدار دموکراسی یا برای عقاید مذهبی زندانی شده اند. روزنامه نگاران پشت میله های زندان می مانند و مردم بیگناه اعدام می شوند. اگر دولت ایران می خواهد که تصویر خود را در جهان تغییر دهد و فشار بین المللی را کاهش دهد، باید تمام زندانیان سیاسی و زندانیان عقیدتی را آزاد کند. آنها شایسته آزادی داشتن هستند همچنان که ما آن را به دست آوردیم.»نماینده کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران در خصوص صدای فریاد زندانیان وضرب وشتم آنها پرسید که وی گفت این صداها تاثیر عمیقی برآنها گذاشته است. سارا شورد همچنین درجواب این سوال کمپین که چه کسی شما را دستگیر کرده بود گفت که ما تا اخر هم نفهمیدیم که چه کسی ما را دستگیر کرد.» آنها تاکید کردند اگر آمریکایی نبودند هیچگاه چنین سرانجامی نداشتند. سارا شورد در بخشی دیگری به سوالات کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران به صورت اختصاصی پاسخ داد که به زودی روی وب سایت کمپین قرار خواهد گرفت. جاش فتال و شان بائر امروز صبح (یکشنبه) از عمان به نیویورک رسیدند. در محل کنفرانس دهها دوربین تلویزویونی و نمایندگان روزنامه های آمریکا حضور داشتند.جاش فتال در سخنان خود گفت: « بعد از ۷۸۱ روز شان و من دوباره مردانی آزاد هستیم. چهار شنبه گذشته وقتی که ورزش روزانه مان را در زندان اوین تمام کرده بودیم چیزی کاملا غیر منتظره اتفاق افتاد. در هر روز دیگری ما بعد از تمرین روزانه باید چشم بند می زدیم و به به سالن هدایت می شدید دتا به سلول ۴ در ۲/۵ دو متری مان برویم. اما آن روز نگهبانان ما را به طبقه پایین بردند. آنها از ما انگشت نگاری کردند و لباس های معمولی مان را به ما برگرداندند. آنها به ما نگفتند چه قراراست به کجا برویم به جای آن آنها ما را به بخش دیگیری از زندان بردند که ما دکتر سالم الاسلامی که نماینده سلطان قابوش پادشان عمان بود رفتیم. اولین چیزی که به ما گفت این بود: «بگذارید به خانه برویم»او همچنین گفت:‌« چیزی که ما دنبال کردیم شگفت انگیزترین تجربه زندگی مان بود. ما در اسارت بودیم بد انزوای تقریبا کامل برای مدت دو سال. اما در چند روز آخر آزادی را تجربه کردیم. » جاش فتال در بخش دیگری ازسخنانش با اینکه بالاخره دولت ایران کاردرست را در مورد این پرونده انجام داد گفت که دولت ایران نمی تواند برای آزادی ما بخواهد اعتبار(کردیت)‌کامل بگیرد. او گفت که از همان ابتدا دستگیر شده اند به خاطراینکه آمریکایی بودند: «سارا ۴۱۰ روز زندانی بود و ما دو نفر ۷۸۱. این زمان بیشتری از مدت زمانی است که گروگان های امریکایی در سفارت آمریکا در تهران زندانی بودند. » جاش فتال همچنین گفت که صدای فریاد زندانیان دیگر را می شیندند اما نمی توانستند برای آنها کاری کنند. او همچنین گفت که به دروغ به آنها گفته شده بود که خانواده آنها ازنامه نوشتن به آنها دست کشیده اند.جاش فتال افزود: « ما در دنیای دروغها و امیدپوچ زندگی کردیم. بازجوها در مورد سفیر سوییس در تهران دروغ می گفتند که نمی خواهد ما راببیند. آنها به دروغ به ما گفتند که دادرسی عادلانه نصیبمان خواهد شد وبه وکیل دسترسی خواهیم داشت: وکیل شجاع و استوارمان آقای مسعود شفیعی. وحشتناک تر از همه آنها به ما گفتند که خانواده های از فرستادن نامه به ما خودداری کردند.»جاش فتال همچنین گفت: « در تمام مدتی که در بازداشت بودیم کلا ۱۵ دقیقه با تلفن با خانواده هایمان صحبت کردیم و یک ملاقات کوتاه با مادرانمان داشتیم. برای اینکه بتوانیم نامه هایی که از طرف عزیزانمان فرستاده می شد مجبور بودیم که اعتصاب غذا کنیم. خیلی از اوقات، در مواردبسیار زیادی، صدای فریاد زندانیان دیگر را می شنیدیم که موردضرب و شتم قرار می گرفتند و واقعا کاری برای کمک کردن به آنها نمی توانستیم انجام بدهیم. سلول انفرادی بدترین تجربه زندگی ما بود و کابوسی بود که سارا ۱۴ ماه آن را تحمل کرد. قدرت سارا در آن یک ساعت ملاقات های روزانه به ما اجازه داد که بتوانیم این وضعیت را تحمل کنیم.»جاش فتال افزود: « ما در دنیای دروغها و امیدپوچ زندگی کردیم. بازجوها در مورد سفیر سوییس در تهران دروغ می گفتند که نمی خواهد ما راببیند. آنها به دروغ به ما گفتند که دادرسی عادلانه نصیبمان خواهد شد وبه وکیل دسترسی خواهیم داشت: وکیل شجاع و استوارمان آقای مسعود شفیعی. وحشتناک تر از همه آنها به ما گفتند که خانواده های از فرستادن نامه به ما خودداری کردند.»جاش فتال گفت که هرگونه اقدام مثبت باید مورد توجه قرار گیرد. ما تحسین کردیم تصمیم مقامات ایرانی را مبنی براینکه بالاخره تصمیم درست را گرفتند در مورد پرونده ما. اما می خواهیم کاملا روشن باشیم که که آنها شایسته این نیستند که اعتبار کامل را برای این عمل بگیرند چرا که آنها حق نداشتند و توجیهی نداشتند که این کار از از همان ابتدا اصلا آغاز کنند( دستگیری).» بنابرگزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران در این جلسه شان باوئر نیز با تشکر افراد حاضر گفت: « می خواهم خیلی روشن باشم. این ( دستگیری) هیچ وقت به خاطر عبور از مرزهای مشخص نشده نبود.. در واقع پرونده های زیادی از ورود غیرقانونی وجود دارد که افراد در مدت خیلی کمی یا کشور را ترک کردند یا اخراج شدند. ما نمی دانیم که آیا از مرز عبور کردیم. ما شاید هیچ وقت نخواهیم دانست. اما حتی اگر ما داخل ایران شده باشیم هیچ وقت آن دلیل آن نبود که مسوولان ایرانی ما را برای این مدت نگهداری کردند. تنها توضیح برای بازداشت بلندمدت ما دشمنی بین دولت ایران و آمریکا در طی ۳۲ سال گذشته است.نکته جالب این است که جاش و من و سارا مخالف سیاست های آمریکا در مورد ایران هستیم که این دشمنی را ادامه دار می کند. ما به جاسوسی متهم شده بودیم چون آمریکای هستیم. هیچ مدرکی علیه ما هیچ وقت ارائه نشد. این برای این است که که هیچ شاهدی وجود نداشت و ما کاملا بی گناه بودیم. دو دادگاهی که در آن شرکت کردیم کاملا دروغی و ساتگی بود. دادگاه ساخته شده بود از دروغ های مسخره که ما را به عنوان بخشی از توطیه آمریکایی اسراییلی معرفی می کرد.»او همچنین گفت: « سارا وجاش و من مزه بی رحمی دولت ایران را چشیدیم. ما در ایزوله کامل از دنیای خارج و‌انچه دوست داشتیم نگهداری شدیم و حقوق و آزادی هایمان را از ما گرفتند. » در بخشی دیگری باوئر به شرح آنچه دولت ایران با مردمش می کند و زندانیان ایرانی و خواستار آزادی زندانیان ایرانی شد چنانکه خود آزاد شدند. شان از وکیل خود مسعود شفیعی تمجید کرد که با اینکه نمی توانسته به راحتی از انها دفاع کند اما تا دقیقه آخر از دفاع خود دست برنداشت و تسلیم نشد.بائر افزود: « در زندان هر گاه که از وضعیت شکایت می کردیم نگهبانان بلافاصله به ما شرایط مشابه در زندان گوانتانامو بی را یاد آوری می کردند. آنها به ما یاداوری می کردند شرایط زندان های سیا را در دیگر نقاط دنیا و شرایط ایرانی ها و دیگرانی را که در زندان های آمریکا شرایط مشابهی دارند. ما اعتقاد نداریم که چنین نقض حقوق بشری از طرف دولت ما توجیه می کند آنچه با ما انجام شده است. نه حتی برای یک لحظه. اگر چه ما اعتقاد داریم که این اعمال دولت آمریکابرای برخی از دولت ها از جمله دولت ایران بهانه ایجاد می کند که به این طریق عمل کنند.»سارا شورد پس از سخنان شان وجاش به همراه خانواده به سوالات پاسخ داد. او گفت که طی مدتی که انجا بودند هر وقت صحبت می کردند در مورد زندانی شدنشان ماموران ایرانی دائما به آنها وضعیت زندانیان در زندان های گونتاناموا و ابوغریب را به آنها یادآوری می کردند: « ما می گفتیم که یکی اشتباه کرد که با اشتباه دیگری کار درست نمی شود. این درحالی است که من و شان همواره با سیاست های آمریکا در زمینه زندانیان و جنگ مخالف بوده ایم.» سارا شورد همچینن گفت در مدتی که زندان بوده اند به صورت گسترده تحت فشارهای روانی بوده اند.»

۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

واکنش مادر ندا آقا سلطان به اظهارات احمدی نژاد در مورد شهدای جنبش سبز

هاجر رستمی مطلق، مادر ندا آقا سلطان در مورد سخنان اخیر محمود احمدی نژاد گفت: آقای احمدی نژاد هر چه می خواهند بگویند هیچ اهمیتی ندارد؛ مردم ایران و جهان می دانند چه کسی ندا را کشت. محمود احمدی نژاد در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمزصحنه جان باختن ندا آقا سلطان را نمایشی و شبکه بی بی سی را کارگردان این صحنه نمایش خوانده و ادعا کرده است که "ما اسنادی داریم که نشان می دهد او بعدا کشته شده و بی بی سی کارگردانی می کرده است. ندا آقاسلطان، 30 خرداد سال 88 و تنها 8 روز پس از انتخابات ریاست جمهوری، بر اثر اصابت گلوله جان باخت و به نماد جنبش اعتراضی مردم ایران تبدیل شد. فیلم لحظه جان باختن او در جریان سرکوب اعتراضات مردمی، به نوشته "تایم"، به عنوان پربیننده‌ترین لحظه مرگ یک انسان در تاریخ بشریت ثبت شد؛ لحظه ای که چشم های بازاین دختر جوان در واپسین لحظه زندگی، چشم های بسته جهانیان را به وقایع ایران گشود.مادر ندا آقاسلطان دررابطه با اظهارات احمدی نژاد به روز آنلاین گفته است با دیدن مصاحبه احمدی نژاد خیلی خندیدم. خودشان هم هیچ جوابی ندارند بدهند، هر روز قصه جدیدی می بافند.اومی گوید: بعد از دو سال و سه ماه وقتی چنین می گویند من چه باید بگویم؟ کسی که اینجا به داد ما نمی رسد. به چه کسی بگویم؟ این همه حرف زدم صحبت کردم در فیلم و مصاحبه و... چه کسی به داد ما میرسد؟

مادر ندا آقاسلطان می افزاید: یک مقام رسمی می رود امریکا و می گوید ناراحت شدم و بی بی سی کشته و نمایش بوده و... من هم فقط می خندم به حرف های این آقا. مردم خوب میدانند چه کسی ندا را کشت. آقای احمدی نژاد سال اول که رفت عکس آن خانم مصری را بالا برد و وقتی از ندا پرسیدند او از آن خانم مصری حرف زد. سال گذشته هم که انطور حرف زد و گفت همه آزاد هستند و... امسال هم که چنین می گوید. هر سال می رود و یک چیزهایی می گوید خب چه باید بگویم؟ بروم به او بگویم اخر تو رئیس دولت هستی وجدان داری؟ چگونه به خود اجازه میدهی بگویی ساختگی بوده و... اما این هم فایده ای ندارد.او سپس با اشاره به لحظه جان باختن فرزندش که مردم جهان به نظاره نشستند می گوید: مهم این است که مردم ایران و مردم جهان میدانند قضیه چیست و چه اتفاقی افتاده. حال اینها هر چه میخواهند بگویند. برای من مهم مردم هستند که بعد از دو سال و سه ماه همچنان پشتیبان ما هستند و تنهایمان نگذاشته اند.من همیشه قدردان محبت های همه مردم هستم؛مهم این است که بعد دو سال مردم همچنان می آیند و دلگرمی میدهند حال احمدی نژاد هر چه میخواهد بگوید کسی که باور نمیکند.خانم رستمی مطلق در عین حال با خنده می گوید به هر حال دستشان هم درد نکند بعد از دو سال و سه ماه حداقل یک قاتلی معرفی کردند اما خودشان هم خوب میدانند که ندا را چه کسی کشت.


جرس

امیرعلی علامه زاده، بازداشت شد

امیرعلی علامه‌زاده روزنامه نگار و خبرنگار خبرگزاری ایلنا، صبح روز شنبه گذشته بازداشت شد.به نقل از تارنمای جرس، علی رغم گذشته یک هفته از بازداشت این روزنامه نگار از محل بازداشت و نهاد امنیتی مسئول این دستگیری اطلاعی در دست نیست. گفتنی است بازداشت علامه‌زاده خبرنگار حوزه بین الملل ایلنا در حالی رخ داده که چند روز پیش اعلام شد مهرداد سرجویی همکار مطبوعاتی روزنامه‌های انگلیسی زبان چاپ تهران که در حوزه بین الملل فعالیت می‌کرد، نزدیک به دو ماه و نیم قبل بدون ارائه دلیل مشخصی در منزلش بازداشت و به بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات منتقل شده است. سرجویی که با ایران نیوز همکاری می‌کرد، در منزل شخصی‌اش بازداشت شد و هم اینک در وضعیتی بلاتکلیف دربند ۲۰۹ زندان اوین محبوس است.

بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
بند ۱ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هرکس حق آزادی و امنیت شخصی دارد. هیچ کس را نمیتوان خودسرانه دستگیر یا بازداشت کرد.
بند ۱ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هیچکس را نمی توان بمناسبت عقایدش مورد مزاحمت اخافه قرار داد.
بند ۲ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعه اطلاعات و افکار از هر قبیل بدون توجه به سر حدات خواه شفاهاً یا بصورت نوشته یا چاپ یا بصورت هنری یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود می باشد.
ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد.
ماده ۹۲ کنوانسیون حقوق زندانیان: زندانی محاکمه نشده باید اجازه داشته باشد بلافاصله خانواده خود را از بازداشت، مراحل محاکمه و از احوال خود مطلع کند. همچنین تمام امکانات مناسب برای برقراری ارتباط با خانواده و دوستان و نیز ملاقات حضوری، با نظارت و با در نظر گرفتن مقررات زندان و حفظ امنیت و نظم زندان، می بایست برای وی مهیا باشد.

گزارش هرانا

انتقال ناگهانی پانزده زندانی آذری به اطلاعات

عزیز پورولی یکی از فعالین سرشناس آذربایجان است که به همراه بیست و نه نفر از دیگر فعالان در مراسم افطاری در محله قوم تپه دستگیر شده و بعد از بیست روز حبس در زندان اطلاعات به بند قرنطینه زندان مرکزی تبریز منتقل شده است.اما پیگیری های خانواده وی برای اطلاع از اتهام وی و انتقالش به بند عمومی تاکنون به نتیجه نرسیده است. خانواده وی که برای اولین بار موفق شده اند او را ملاقات کنند از شرایط نگهداری وی در بند قرنطینه و وضعیت نامناسب روحی ابراز نگرانی می کنند.حبیب فرزند ارشد عزیز پورولی در این خصوص به “جرس” می گوید: ” حدود چهار روز پیش یک ملاقات حضوری دادند و بالاخره توانستیم ایشان را ببینیم که این اولین ملاقات بعد از بازداشت ایشان بود.از دوم شهریور ماه که ایشان را در مراسم افطاری به شکل غیرقانونی و بطور وحشیانه بدون حکم بازداشت و اعلام اتهام، آنها را بازداشت کرده بود تا بیست روز ایشان را در اطلاعات نگه داشتند و از آنجا به بند قرنطینه زندان مرکزی تبریز منتقلش کردند و علی رغم اینکه وعده دادند که دو روز پیش به بند عمومی منتقلش می کنند اما هنوز در قرنطینه است که شرایط مناسبی ندارد.این فعال مدنی به همراه دیگر فعالان به دنبال راهکاری برای جلوگیری از خشک شدن دریاچه اورمیه بوده اند که روز دوم شهریور ماه سال جاری با یورش ماموران اداره اطلاعات به مراسم بازداشت گردید و هنوز از اتهام وی اطلاعی در دست نیست.حبیب پورولی با تشریح نحوه دستگیری پدر و دیگر فعالان مدنی ادامه می دهد: “پدرم بهمراه دیگر فعالان مدنی که بازداشت شده اند، می خواستند راه کاری برای جلوگیری ازخشک شدن دریاچه ارومیه پیدا کنند که ماموران بطور وحشیانه به آن مراسم یورش بردند و برخوردشان به حدی خشونت آمیز بود که حتی اجازه کفش پوشیدن به آنها ندادند و آنها را پا برهنه با خود بردند. بعد از دو روز نگرانی و بی خبری پدرم یک تماس تلفنی با خانواده گرفت و ما فهمیدیم که در زندان اطلاعات است. زمانیکه در اطلاعات بود وضعیت روحی خوبی نداشت به علت اینکه در سلول انفرادی اطلاعات زندانیان تحت شکنجه روحی و روانی قرار دارند که پدر من هم از آن شکنجه روحی مستثنی نبود.بعد از گذشت چند روز از بازداشت فعالین مدنی آذری، پانزده نفر از آنها به زندان مرکزی تبریز و بقیه بازداشت شدگان نیز به اداره اطلاعات منتقل شدند. برای فعالینی که به زندان منتقل شده اند در روز چهارشنبه ۱۷ شهریور ماه دادگاهی برگزار شد در دادگاه در مقابل چشم خانوادهای دستگیر شدگان این زندانیان از طرف نیروهای امنیتی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و در نهایت در روز یکشنبه ۲۰ شهریور ماه در دادگاه انقلاب شعبه یک برای این فعالین مدنی به نامهای احمد علیزاده، یوسف سلحشور، یاسر سلمانی رضایی، عبداله صدوقی، مصطفی عوض پور، ایلقار کریمی، فرزاد مهدوی، علی شیرناک، مهدی مهاجری، محمد علیمرادی، قادر نوروزی حکم صادر شد و به اتهام خانه تیمی، چهار ماه حبس تعزیری ودو سال حبس تعلیقی محکوم شدند.حبیب پورولی در خصوص وضعیت دیگر بازداشت شدگان آذری، می گوید: ” برای پانزده نفر از این دستگیر شدگان دادگاه برگزار کردند و حکم صادر کردند اما اینها دو روز پیش در اقدامی ناگهانی مجددا به اطلاعات منتقل شدند و هنوز علت آن را نمی دانیم شاید دوباره می خواهند اتهام جدیدی به آنها بزنند…عزیز پورولی همچنین طی سال های ۷۸ در منزل شخصی ، سال ۸۰ مراسم قلعه بابک در کلیبر، سال ۸۱ در مراسم سالگرد پروفسور ذهتابی در شبستر و سال ۸۲ در مراسم قلعه بابک در کلیبر بازداشت و ماه ها در بازداشتگاه های نهاد های امنیتی به سر برده است.حبیب با تاکید بر فعالیت های مدنی و غیر سیاسی پدرش می گوید: “پدرم از فعالین مدنی سرشناس آذربایجان است که بارها در سالهای ۷۸ و ۸۱ و ۸۲ بخاطر فعالیت های مدنی و حقوق آذری زبانها بازداشت شده است. البته اینها می خواهند فعالیت های مدنی پدر و دیگر فعالین مدنی را سیاسی جلوه دهند و اتهامات غیرقانونی اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام و امثال اینها، به آنها بزنند و سرکوبشان کنند. در حالیکه این فعالان مدنی فقط در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی فعالیت دارند.وی با اشاره بر اینکه وضعیت روحی خانواده خوب نیست می افزاید: “هر چقدر پیگیر وضعیت پدر هستیم پاسخی نمی دهند، به همین علت وضعیت روحی خانواده هم مناسب نیست. بخصوص که یک خواهر یازده ساله دارم که بسیار برای پدر بی تابی می کند. آن روز هم که بعد از بازداشت پدر ماموران بطور وحشیانه به منزل ما آمدند و همه جا را تفتیش کردند و وسایل شخصی پدر را با خودشان بردند، آیدا خواهرم وضعیت روحی اش بهم ریخت و الان خیلی ناراحت است. مادرم هم همینطور خیلی نگران و ناراحت است. به هر کجا هم مراجعه می کنیم که حداقل از اتهام ایشان و زمان برگزاری دادگاه اطلاع پیدا کنیم، جوابی نمی دهند و پدرم همچنان در بلاتکلیفی بسر می برد.فرزند عزیز پورولی در پایان بر ضرورت دخالت سازمان های حقوق بشری تاکید کرده و بیان می کند: “متاسفانه ما هر چه می گوییم حاکمیت گوش نمی دهد و جواب فعالین مدنی را با شکنجه و زندان می دهد و وضعیت کنونی بسیار “اسفناک” است. بخاطر همین به نظر من باید از سازمان های حقوق بشر درخواست کنیم که به این مسائل ضد حقوق بشری رسیدگی کنند تا انشالله روزی برسد که کسی به جرم فعالیت سیاسی و مدنی در زندان نباشد.مرتضی عوض پور، مصطفی عوض پور، محمود فضلی، جلیل علمدار میلانی، تقی سلحشور، یوسف سلحشور، عبدالله صدوقی، مهدی حمیدی شفیق، جمشید زارعی، حسن ارک، مهدی مهاجر، عزیز پورولی، احمد علیزاده، یاسر سلمانی رضایی، ، ایلقار کریمی، مهدی نوری، احمد ریاضی مبارکی، فرزاد مهدوی، موسی برزین خلیفه لو، یعقوب رمضانی، وحید شیخ بگلو، محمدعلیمرادی، علی شیرناک، محمد امیری، تقی صوفیانی از جمله فعالین مدنی آذربایجانی هستند که درجریان مراسم افطاری در منزل عوض پور بازداشت شده اند.

مژگان مدرس علوم

تحول سبز  

مجید دری: دانشجو تن به ذلت و عافیت طلبی نمی دهد و در برابر قدرت طلبان زورگو می ایستد

مجید دری در نامه ای از زندان بهبهان بمناسبت اول مهر نوشته است: دانشجو و دانشگاه حرمتی دارد و هیچگاه سر در برابر هیچ کس خم نمی کند و تن به ذلت هیچ عافیت خواهی نمی نهد و در برابر قدرت طلبان زورگو می ایستد.با برشمردن ویژگی های دانشگاه و دانشجو آورده است: دانشجو! دانشگاه! دلم برایتان تنگ شده و قلبم از دوریتان می تپد. پس اینبار هم با بغضی فرو خورده فریاد می زنم:

سلام بر مجید توکلی! سلام بر مهدیه گلرو! سلام بر ضیا نبوی! سلام بر عبدالله مومنی! سلام بر بهاره هدایت!

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

باران! ببار ببار و برگ های تباه شده ام را فرو ریز

ببار تا به نغمه اندوهگینت در خوابی پر میوه فرو شوم .

“شمس لنگرودی”

سخت است از مهر سخن گفتن ، از دانشگاه و آغاز دوباره اش حرف زدن و خاطراتش را وا کاویدن.ساده لوحانه است که از ایستادگی و دانشگاه بگویم و تاثیرگذاریش ، از موضع نقد و به چالش کشیدنش ، از فریادهای همیشه بر سر تسخیرکنندگانش. اینها را همه می دانیم. می دانیم که زیر بار زور نمی رفت ، که سخن ناحق را حتی در سخت ترین شرایط مردود می دانست و درخت آزادی را هرچند با بذل جانش آبیاری می نمود و به این می بالید . می بالید و با کم و بیش ها به بعدی می سپرد و تازه نفس هایی می آمدند و …روزی فریاد برآوردیم که اگر در مقابلشان کوتاه بیاییم فردا روز می گویندمان چه بگویید ، چه بخوانید ، چه بپوشید . و نهایت سیاسی برایمان این بود و با اعتراض های هرچند تنهامان از یکدست شدن دانشگاه و به جریان افتادن انقلاب فرهنگی دوم جلوگیری می کردیم .شوربختانه اما قصه جور دیگری شده و ما از آن بی خبر انگار مهر آغاز می شود و تمامی این فجایع یکجا صورت می گیرد و از آن بدتر دانشجویان بدان تن می دهند ، می پذیرند و باورش می کنند و فاجعه عمیق تر از این حرف ها می شود. چندی دیگر می گویند به چه فکر کنید و چه را باور کنید و… و این دلاور دانشجویان با فریادهای اعتراضی خاموش می پذیرند و تن می دهند.روزی که زمان حرف و گنده لاف زدن ها گذشت و پای عمل در میان آمد و ایستادگی و ادامه را احمقانه می دانستند و به ما که مانده بودیم خرده می گرفتند گفتند: “ما عقب نکشیدیم ، تغییر تاکتیک دادیم” و این تغییر تاکتیک چنان ثمربخش افتاد که نسل بعدی را به گور سازش سپرد و این فجایع را که در تاریخ دانشجو و دانشگاه بی سابقه است را رقم زد. حال کجایند که جواب گویند و لاف و عملشان را در ترازو نهند و دسته کم به ابراز ندامتی دست یازند یا همچنان مصرند که تغییر تاکتیکشان موثر افتاده و ما – که به زعم ایشان مقصریم – این اوضاع را آفریدیم.می خواستم بگویم سلام بر دانشگاه ، دیدم دانشگاه مشخصه های خاص خود را دارد و این محل بیشتر به دبیرستان شبیه است ، خواستم بگویم سلام بر دانشجو ، دیدم اینان بیشتر به محصل می مانند. پس – با عرض پوزش از بعضی – می گویم : آهای! با شمایم! آهای! شما که نمی دانم کیستید ، شادم که در این سال تحصیلی چون چهار سال گذشته در کنارتان نیستم و ننگ تحصیل در چنین محیطی را نمی خرم. شادم که اخراج شدم و به این تحقیرها تن ندادم. خوشحالم که تنهایم و دوستانی چون شما ندارم. نمی دانم کیان!دانشجو و دانشگاه حرمتی دارد و هیچگاه سر در برابر هیچ کس خم نمی کند و تن به ذلت هیچ عافیت خواهی نمی نهد و در برابر قدرت طلبان زورگو می ایستد. نمی هراسد و به چالش می کشد. جان می دهد و می ایستد ، خون می دهد و می ماند ، عمر می گذارد و بارور می کند. شما که می دانید دانشجو کیست و دانشگاه کجاست این درخت اگر بخشکد همه ما مسئولیم ، آری ، همه ما.دانشجو! دانشگاه! دلم برایتان تنگ شده و قلبم از دوریتان می تپد. پس اینبار هم با بغضی فرو خورده فریاد می زنم:

سلام بر مجید توکلی! سلام بر مهدیه گلرو! سلام بر ضیا نبوی! سلام بر عبدالله مومنی! سلام بر بهاره هدایت!

مجید دری

دانشجوی اخراجی علامه


منبع:جرس

علی منصوری پناهنده سیاسی از ایران برای بار دوم از دیپورت به جمهوری اسلامی ایران و مجازات زندان و اعدام نجات یافت

دومین تلاش پلیس سوئد برای اخراج علی منصوری به جهنم جمهوری اسلامی ایران با ناکامی روبر گشت. علی منصوری پناهده سیاسی از ایران روز جمعه 23 سپتامبر با دستبند و پا در زنجیر از سوی پلیس سوئد برای دیپورت به ایران به فرودگاه استکهلم منتقل می شود. وی قرار بود پس از انتقال به آمستردام از آنجا با یک هواپیمای دیگر به جمهوری اسلامی ایران دپیورت شود. علی منصوری در هواپیما یی که قصد پرواز به ایران را داشت دست به اعتراض می زند وتوجه مسافرین را به خود جلب می کند. در اثر اعتراضات شجاعانه علی منصوری و برخی از مسافرین از اخراج او به ایران جلوگیری می شود. وی در حال حاضردر بازداشتگاه مشتا در استکهلم بسر می برد.در طول عملیات دیپورت ناکام علی منصوری پلیس از خشونت وحشیانه ای علیه وی استفاده کرده است. علی منصوری به لحاظ جسمی و روحی آسیب زیادی دیده است. ما قویا خشونت پلیس سوئد در اخراج پناهجویان را شدیدا محکوم می کنیم. فدراسیوان با بسیج افکار عمومی و پیگیری راههای حقوقی تلاش می کند با این رفتار خشونت آمیز و ضد انسانی پلیس نسبت به پناهجویان اخراجی مقابله کند.خاطر نشان کنیم که روز 26 اوت نیز پلیس سوئد تلاش داشت که علی منصوری را به حکومت اعدام و شکنجه جمهوری اسلامی دیپورت کند که با اعتراض فعالین حقوق پناهندگی این اقدام نیز به شکست انجامید. فدراسیون تلاش می کند از طریق گفتگو با علی منصوری و انعکاس آن در رسانه ای جمعی و اجتماعی شما را از جزئیات مربوط به دیپورت دوم علی منصوری مطلع نماید.فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی همه را فرا می خواند که برای مقابله با اخراجها، رفتار خشونت آمیز پلیس و برای یک سیاست پناهنده پذیری انسانی در مارش 28 اکتبر استکهلم وسیعا شرکت کنند.

همبستگی، فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی – سوئد

24 سپتامبر2011 

سه شنبه 5مهرماه، مراسم علي حسن پور، بهشت زهرا+عکس

دومين سالگرد خاكسپاري علي حسن پور از جان باختگان راه آزادي, در بهشت زهرا برگزار خواهد شد. زمان برگزاري مراسم, سه شنبه 5مهرماه, ساعت 5 و نيم بعد از ظهر در قطعه 222 بهشت زهرا مي باشد.علي حسن پور در روز 25خرداد88 بر اثر اصابت گلوله, جانش را از دست داد و خانواده اش بعد از 105 روز موفق به دريافت پيكر عزيزشان شدند.

كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها


پارس دیلی نیوز 

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...