۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

بابک جوادی فر، برادر شهید امیر جوادی فردست به هتاکی زده اند، چون نتوانستند با حذف فیزیکیِ امیر از گسترش اندیشه های او جلوگیری کنند

پس از اظهارات برخی از مسئولان ارشد جمهوری اسلامی در مورد انکار کشته شدگان حوادث پس از انتخابات سال ۸۸، و درخواست این مسئولان برای ورود گزارشگران ویژه حقوق بشر به بریتانیا جهت پیگیری وضعیت حقوق بشر، خانواده برخی شهدای جنبش سبز به اعلام موضع پرداختند. از آن جمله، برادر امیر جوادی فر در گفت و گو با جرس به این سخنان و نیز برخی هتاکی ها در فضای مجازی به برادرش، واکنش نشان داد.امیر جوادی فر، یکی از کشته شدگان جوان حوادث پس از انتخابات است که پس از شکنجه و ضرب و شتم در کهریزک جان باخت و خانواده ی وی نیز در کتار سایر خانواده های جان باختگان کهریزک در مصاحبه های رسمیِ خود از امیر جوادی فر به عنوان یکی از معترضانی یاد کرده بودند که با آگاهی به خیابان رفته بود و پس از دستگیری نیز با احترام به قانون خودش را تسلیم پلیس امنیت کرده بود.حاکمیت جمهوری اسلامی در حالی مسئولیت قتل امیر جوادی فر را به همراه جان باختن محسن روح الامینی و محمد کامرانی پذیرفته بود که پیشتر محمود احمدی نژاد رییس دولت ایران و برخی دیگر از مسئولان ارشد جمهوری اسلامی از کسانی که آگاهانه به خیابان رفته و در راهپیمایی های مسالمت آمیز شرکت کرده بودند، به عنوان « اراذل و اوباش» یاد کرده بودند.این روزها محمد احمدی نژاد و صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه ایران از جمله کسانی بودند که از راهپیمایی کنندگان وقایع اخیر لندن،به عنوان معترض یاد کرده و نسبت به کشته شدن این معترضان به شدت واکنش نشان داده اند تا آنجا که احمدی نژاد خواستار ورود شورای امنیت سازمان ملل در واکنش به وقایع لندن شده و صادق لاریجانی نیز اقدام به انکار کشته شدگان داخل ایران کرده است و شمار جان باختگان را تنها محدود به یک نفر دانست.آقای لاریجانی شهدای کهریزک را به حساب کشته شدگان پس از انتخابات نگذاشته اند.بابک جوادی فر ، برادر امیر جوادی فر در این باره به جرس می گوید: «ضمن آنکه من صحبت های ایشان را نخوانده ام و فقط شنیده ام که چنین موضع گیری کرده اند اما فکر می کنم منظور ایشان کسانی بودند که در خیابان کشته شدند و برداشت من این است که آقای لاریجانی کسانی که در کهریزک بر اثر شکنجه کشته شده اند را جزو کشته شدگان پس از انتخابات به حساب نیاورد. »برادر این جان باخته ی کهریزک تاکید کرد: «در این زمینه حداقل آقای لاریجانی در جریان هستند که بچه ها چطور جان باختند؛ حتی پدر من و پدر محمد کامرانی و آقای روح الامینی دیداری با ایشان (رییس قوه قضاییه) داشته اند و آقای لاریجانی در جریانِ ریز و جزییاتِ پرونده ی جان باختگان کهریزک هستند. »وی همچنین در واکنش به شکل گیری چند صفحه ی مجازی و توهین و هتاکی علیه “امیر جوادی فر” و یار و همراهِ او “لبخند بدیعی”، می گوید: «اول وقتی هتاکی ها را دیدم فکر کردم، این نوع هتاکی ارزش پاسخگویی ندارد و سکوت ما می تواند موثر تر واقع شود اما مایلم تاکید کنم کسانی که این چنین دست به هتاکی به امیر و عزیزِ او لبخندِ بدیعی می زنند، شان و جایگاهِ خودشان را به افکار عمومی نشان می دهند. »وی با بیان اینکه در همین راستا مطلبی کوتاه در پاسخ به هتاکان شبکه های مجازی نوشته، یاد آور شد که «در شرایط فعلی اصلا اهمیتی ندارد که این هتاکی ها و پرده دری ها با چه هدفی آغاز شده است مهم این است که پس از شهادت امیر، یارانِ امیر، از طریق اطلاع رسانی های صورت گرفته، اندیشه های آگاه، بینش، روش و منش برادرم را می شناسند و می توانند قضاوتی منصفانه نسبت به او داشته باشند. به همین دلیل باکی نیست اگر عده ای که نتوانستند با حذف فیزیکیِ امیر از گسترش اندیشه های وی جلوگیری کنند، امروز با فرار به جلو دست به هتاکی بزنند و عقده های روانی خویش را در شبکه های مجازی با نام های مستعار بیان کنند.»وی همچنین در مورد بخشی هایی از توهین های صورت گرفته می گوید: «در مور باز شدن چندین صفحه در شبکه فیس بوک و هتاکی به برادرم ( امیر جوادی فر ) و همنفس و یار امیر، خواهرم (لبخند بدیعی) نیز باید تاکید کنم که لبخند عزیزِ امیر بود و حالا هم مثل خواهر من است و برای پدر من هم بسیار عزیز است چون در تمام این دو سال کنار خانواده ی ما بود. هتاکی هایی که علیه همنفس و یار امیر صورت می گیرد هم نشان دهنده ی جایگاه و شانِ خود هتاکان است».بابک جوادی فر در نوشته ای ضمن اشاره به کارکردهای چندگانه ی شبکه های اجتماعی در اینترنت یادآور می شود: «مخالفت های حکومت های توتالیتر با گسترش روز افزون فیس بوک ، تویتر و شبکه هایی از این دست ومسدود نمون آنها، نشانه بارزی از ترس و مخالفت دولت ها با کارکرد این شبکه ها دارد. تاثیر شبکه های اجتماعی در اعتراضات خیابانی دو سال اخیر در خاورمیانه و شمال آفریقا در همبستگی توده ها نشان داد که این هراس کاملا بجا بوده است.»وی در عین حال در مورد «پرده دری ها و هتاکی هایی که در شبکه های مجازی صورت گرفته»، می گوید: «هنوز هم فکر می کنم مسائل مهمتری داریم که باید به آن بپردازیم برای همین خطابم به یاران و دوستانی که است که دیده ام به این صفحه های مجازی رفته و درصدد پاسخگویی بر آمدند، باید سکوت کنیم وارد بحث های سطحی و پاسخ دادن به توهین ها و سخنان سخیف عده ای بی خرد نشویم و با بازخوانی، کنش گری و تجربه اندوزی از آنچه بر ما گذشت در گسترش آگاهی و خرد چه در فضای واقعی و چه در فضای مجازی کوشا باشیم.»

تهیه و تنظیم _ مسیح علی نژاد

فرزند دکتر سودبخش:پدرم حاضر نشد دروغ بگوید پدرم را کشتند، چون جزو معدود کسانی بود که اطلاعات دقیقی از جنایات کهریزک داشت

بهرنگ سودبخش به روز گفت که از پدرش خواسته بودند بنویسد قربانیان کهریزک بر اثر بیماری مننژیت فوت کرده اند و بیماران او که از جمله ازاد شدگان کهریزک بوده اند نیز مبتلا به مننژیت هستند. اما او حاضر نشد دروغ بگوید و کشته شد؛اکنون هم با گذشت نزدیک ۱۱ ماه از کشته شدن این استاد دانشگاه هیچ گونه رسیدگی به شکایت خانواده اش نشده است.دکتر عبدالرضا سودبخش، استاد دانشگاه و رئیس درمانگاه عفونی بیمارستان امام خمینی ۳۰ شهریور ۸۹ در مقابل مطب اش ترور شد. بلافاصله بعد از ترور دکتر سودبخش، فرمانده نیروی انتظامی هرگونه ارتباط او با پرونده کهریزک و بازداشت شدگان کهریزک را رد کرد اما گزارش ها حکایت از این داشت که این پزشک متخصص بیماری های عفونی، تعدادی از کسانی را که در زندان مورد تجاوز قرار گرفته بودند معاینه کرده بود. همچنین تعدادی از بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک که دچار بیماری های عفونی در مجاری ادراری و تناسلی شده بودند پس از آزادی برای درمان به او مراجعه کرده بودند.اکنون بهرنگ سودبخش، فرزند دکتر سودبخش ضمن تایید این مساله می گوید: پدرم را کشتند چون حاضر نبود دروغ بگوید و دروغ نگفت.متن کامل مصاحبه با بهرنگ سودبخش را در ذیل بخوانید:آقای سودبخش ۱۱ ماه از ترور پدرتان می گذرد و در آستانه سالگرد ترور او هستیم پرونده در چه مرحله ای است؟هیچ گونه بررسی نشده، هیچ فردی حتی به عنوان مظنون بازداشت نشده و هر چه هم که پی گیری کردیم فقط گفتند پرونده دارد جلو میرود و دیگر هیچ جوابی به ما ندادند.همان ابتدا مدعی شدند که انگیزه قتل پدر شما شخصی بوده اما در این زمینه نیز توضیحی ندادند و کلا قضیه مسکوت ماند؟بله . اما خودشان هم خوب میدانستند که اصلا مساله شخصی نبوده. ما هم اطمینان کامل داریم که به هیچ عنوان قضیه شخصی نبود. پدر من نه اینقدر مال و منال داشت که کسی به خاطر پول او را بکشد نه دشمنی داشت. تمام بیمارانش او را دوست داشتند و رابطه بسیار خوبی با بیمارانش داشت. حتی برای مراسم ترجیم او بسیاری از افرادی که می آمدند ما نمی شناختیم و وقتی خود را معرفی میکردند می فهمیدیم که بیماران پدرم بوده اند. پدر من انسان درستی بود او هر طور می توانست به بیمارانش کمک میکرد.حتی یکبار وقتی مادرم حساب و کتاب میکرد متوجه شد حدود ۱۲ میلیون از حساب کم است،از پدرم که پرسید متوجه شدیم یکی از بیمارانش نیاز داشته و پدرم حتی چک و سفته ای نگرفته و پول را به او داده. او از این کارها زیاد میکرد؛در اداره آگاهی هم ما گفتیم که اگر مساله این باشد که پدر من می بایست شاکی می بود نه کسی که پولی را گرفته و رفته. خود ماموران اداره آگاهی هم می گفتند این مساله نمی تواند درست باشد.ما هم در اداره آگاهی گفتیم مطمئن ایم به هیچ عنوان قتل عادی و شخصی نبوده. جالب این است که در اداره آگاهی از من سئوالات عجیبی میکردند. من از هند برگشته بودم و سئوالاتی که میکردند درباره زندگی در هند بود. کرایه خانه چطور است؟ قیمت نان چقدر است؟ پول بنزین چقدر است و … یعنی انگار کسی بخواهد به هند سفر کند و اطلاعاتی نیاز دارد. سئوالی که مربوط به پدرم باشد اصلا نمی پرسیدند . تنها سئوالی که در این مورد کردند این بود که به کسی مشکوک هستید؟ من هم نوشتم به هیچ عنوان و مطمئن ام که شخصی نبود.و بعد گفته شد که پرونده را از اداره آگاهی گرفته اند. پرونده پدرتان الان کجاست؟خبری دارید؟ما هیچ خبری نداریم به هیچ یک از سئوالات ما پاسخ ندادند؛ برای هیچ یک از ابهامات ما جوابی نداشتند.ممکن است توضیح دهید ابهامات و سئوالات شما چه بوده؟نیم ساعت تمام دو موتور سوار که دو ترکه بودند بدون داشتن کلاه کاسکت در محل می چرخیدند و خیلی ها آنها را دیده اند. قیافه شان را دیده اند. یعنی این آدم ها اینقدر به خودشان اطمینان داشتند که بدون کلاه کاسکت و ماسک ویراژ میدادند و در محل می چرخیدند. بعد هم که از پهلوی بابا به او شلیک کرده اند. یعنی احتمال میدادند که پدرم جلیقه ضد گلوله دارد و جلیقه را برتن کرده باشد لذا از زاویه پهلو که جلیقه کاور نمیکند به او شلیک کردند.همین نشان میدهد که کاملا تعلیم دیده بودند. همان موقع یک تاکسی بوده که خیابان را برای ده دقیقه بسته بود اما مسئولین هیچ حرفی از این تاکسی نمی زنند و نمیگویند این تاکسی چه نقشی داشت، چرا خیابان را بسته بود و … پی گیری هم که کردیم گفتند دوربین های محل در ان ساعت کار نمیکردند. شما ببینید قتل و جنایت در همه جای دنیا اتفاق می افتد اما اینکه دوربین ها دقیقا ده دقیقه از کار بیفتد آن هم ده دقیقه ای که پدرم ترور شده، راننده تاکسی شناسایی نشود و قاتلان تعلیم دیده به راحتی بدون ماسک و کاسکت بیایند بکشند و بروند و ۱۱ ماه بگذرد و هیچ مظنونی هم بازداشت نشود واقعا در هیچ جای دنیا اتفاق نمی افتد. این قضیه دیگر کاملا معلوم است که کجا و چگونه تعلیم دیده بودند و …فکر میکنید این افراد کجا تعلیم دیده اند؟ در اصل از کجا ساماندهی شده بودند؟ببینید خیلی چیزها روشن است. این افراد صدا خفه کن داشتند برای اسلحه شان که جرم آن از داشتن خود اسلحه در ایران سنگین تر است چون جرم سیاسی به دنبال دارد و … اینقدر هم مطمئن بودند که نیم ساعت بدون کاسکت می چرخیدند و بعد هم که کشتند با خیال راحت مسیر خلاف جهت بلوار کشاورز را حرکت کرده و به راحتی رفته اند. بعد از ترور پدرم هم دقیقا تا ۷ دقیقه بعد بیش از ۱۰۰ مامور ریخته اند آنجا از ارگان های مختلف. خب چطور این همه نیرو یکباره با این سرعت حضور یافته اند؟آماده باش بوده و خبر داشته اند؟ خب اگر ما چنین امنیت و چنین سرعت عمل بالایی در مملکت مان داریم چطور تا به حال با گذشت ۱۱ ماه حتی یک مظنون هم بازداشت نشده؟ چطور دقیقا ده دقیقه ای دوربین های بلوار کشاورز از کار افتاده که پدر من ترور شده؟ داروخانه همان جا و مطب دوربین مدار بسته داشتند. فیلم ها را اقایان بردند خب آیا چهره قاتل در این فیلم ها نیست؟ این واقعا غیر ممکن است. ما پرسیدیم و درخواست کردیم این فیلم ها را ببینند و جواب دهند اما پاسخی به ما ندادند .من با اطمینان می گویم کسی که خیلی زور و قدرت دارد پشت این قضیه است. حتی به ما گفته اند که فردی قیافه ها را دیده بوده و برای چهره نگاری به آگاهی رفته اما او رابا کتک بیرون کرده اند. برادرم یک نفر را پیدا کرده بود که همان ساعت در همان محل جریمه شده بود؛بعد از آقایان پرسیده بود چطور دوربین ها شماره ماشین این فرد را ثبت و بعد او را جریمه کرده اند اما چهره قاتل ثبت نشده؟ هیچ جوابی ندادند و باز گفتند دوربین ها آن موقع کار نمیکرده.گفته می شد برخی بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک بیمار پدر شما بودند اما همان زمان فرمانده نیروی انتظامی ارتباط پدرتان با کهریزک را رد کرد و گفت پدرتان ربطی به پرونده کهریزک نداشته.این دقیقا مثل این است که بگوند من به پدرم هیچ ربطی ندارم! مگر می شود؟ همه مدارک پدر من هست پرونده های پزشکی او ثبت شده برخی از بیمارانی که پدرم داشت کسانی بودند که در زندان به آنها تجاوز شده بود. پدر من پزشک متخصص بیماری های عفونی بود. من دقیقا یادم است مدتی بود به شدت به هم ریخته بود طوری که می فهمیدیم اتفاقی افتاده. آن روزها خیلی توی خودش بود. وقتی به او می گفتیم چی شده حرفی نمیزد اما یکبار گفت چقدر نامرد هستند چگونه توانسته اند به یک بچه ۱۸ ساله در حدی تجاوز کنند که فوت کند؟ اخر چطور توانستند اینطور به بچه های مردم تجاوز کنند و … پرونده های پزشکی پدرم هست و نمی توان این مساله را با انکار تمام کرد.آقای سودبخش شما معتقدید پدرتان را به خاطر اینکه از تجاوز ها در زندان بخصوص بازداشت گاه کهریزک اطلاعات داشت کشتند؟بله . پدر من انسان بسیار درستی بود، او شرافتمندانه زندگی کرد و هرگز دروغ نگفت. آدم بسیار ساده ای بود و همیشه در چارچوب قانون و اخلاق زندگی کرد. به او گفته بودند درباره قربانیان کهریزک رسما گواهی دهد که تشخیص اش مننژیت است. اما پدر من گفته بود باید آنها را ببیند. بعد که دیده بود گفته بود این بچه ها زیر شکنجه فوت کرده اند و مننژیت نبوده.درباره بیمارانی هم که از میان آزاد شدگان بازداشتگاه کهریزک داشت گفته بودند که اگر به آنها گواهی میدهد باید عفونت مجاری تناسلی آنها را ناشی از مننژیت بنویسد اما پدرم نپذیرفته بود. او حتی یکبار با رادیو آلمان مصاحبه کرد و درباره عفونت و بسته بودن لوله های ادراری برخی از آزاد شدگان حرف هایی زد. همان موقع که پدرم ترور شد چند ساعت بعد پرواز داشت و قرار بود برای دیدن برادرم به خارج از کشور سفر کند.ما سه برادریم که خارج از ایران زندگی میکردیم اما مادر و خواهرم ایران بودند. آقایان گمان میکردند پدرم، خانواده اش را از ایران خارج کرده و خود نیز میخواهد خارج شود. حتی این را بعدا در روزنامه ای نوشتند که او خانواده اش را به خارج منتقل کرده بود و … فکر میکردند پدرم میرود امریکا و در فضایی بازتر تمام اطلاعاتش را رو میکند و با توضیحات کامل همه چیز را می گوید. چون پدرم جزو معدود کسانی بود که اطلاعات دقیق داشت.حال با این اوصاف چه میخواهید بکنید؟ ۱۱ ماه گذشته و هیچ رسیدگی نشده چگونه میخواهید مساله ترور پدرتان را پیگیری کنید؟اگر رسیدگی نکنند و قاتل و قاتلان را معرفی نکنند قطعا ازطریق نهادهای بین المللی اقدام خواهیم کرد.آقای سودبخش اگر صحبت خاصی در پایان دارید بفرمایید.پدر من واقعا آدم خوبی بود، کسانی که او را از نزدیک دیده اند می دانند چه می گویم. او بزرگترین بنیان زندگی ما بود که از ما گرفتند فقط به این خاطر که آدم درستی بود. فقط به این خاطر که دروغ نگفت. از او خواستند دروغ بگوید اما نگفت. او تمام زندگی ما بود که گرفتند و متاسفانه فعلا چشم انداز برگزاری دادگاهی عادلانه برای محاکمه قاتلان او رانمی بینم اما قطعا پی گیر خواهیم بود و هرگز اجازه نخواهیم داد قاتلان پدرم به راحتی مساله را خاتمه دهند.

تهیه و تنظیم _ فرشته قاضی

۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

پشت پرده را افشا می کنم , پدرحسین رونقی: فرزندم بی گناه است و برایش پرونده سازی کرده اند

حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس محبوس در زندان اوین روزگذشته جهت انجام یکسری آزمایشات به بیمارستان هاشمی نژاد منتقل گردید اما با وجود تجویز پزشکان به مراقبت ویژه خارج از زندان “مجددا” به زندان بازگردانده شد.احمد رونق ملکی پدر این فعال حقوق بشر دربند,امروز حسین را برای گرفتن سی تی اسکن و آزمایشات به بیمارستان هاشمی نژاد منتقل کرده بودند، و بعد از آنجا دوباره به زندان برگرداندند. صدای من را بشنوید! ای مقامات قضایی پسر من به شدت مریض است و باید تحت مراقبت پزشکی باشد و در زندان جان خود را از دست می دهد. پسرم عمل کلیه انجام داده ؛ هشتاد درصد یکی از کلیه ها و بیست درصد کلیه ی دیگرش از بین رفته؛ او باید تحت مراقبت ویژه پزشکی باشد.الان کلیه اش عفونت کرده و سوزش ادرار دارد، کیسه صفرا و کلیه اش به شدت درد می کند. پسرم وضعیت وخیم و اورژانس دارد. بارها به مقامات قضایی نامه دادم؛ پرونده پزشکی حسین را بردم و درخواست کردم که به او مرخصی بدهند تا تحت مراقبت ویژه قرار گیرد. پرونده در دست دادستان است و هنوز جوابی به ما نداده اند. من از آقای دادستان تشکر می کنم که اجازه دادند حسین را بیمارستان ببرند؛ حالا هم از ایشان بعنوان یک انسان خواهش می کنم بگذارند حسین تحت درمان قرار بگیرد.وی با اشاره به کارشکنی ماموران اطلاعات برای اعطای مرخصی استعلاجی به پسرش ادامه می دهد: “ماموران اطلاعات علیرغم تجویز پزشک گفته اند ما نمی گذاریم حسین از زندان بیرون بیاید، دادستان هم اجازه دهد و ما نمی گذاریم. تمام هدف آنها کشتن حسین است… آقای ستاری، رئیس دفتر آقای پیرعباسی این کارشکنی ها را می کند. حتی آقای پیرعباسی از آقای ستاری دستور می گیرد. یکسری مسائل است که الان نمی گویم اما اگر با این فشارها به جان پسرم توجه نکنند همه چیز را “فاش” خواهم کرد و علت تمام این فشارها را خواهم گفت. بارها همسرم و خودم را تهدید کردند و یک بار می خواستند خود من را بکشند که موفق نشدند و همه اینها به دلیل این است که ما گوشی ها را جواب می دهیم و پیگیر کارهای حسین هستیم و اطلاع رسانی می کنیم.گفتنی است، چندی پیش حسین رونقی ملکی در نامه ای خطاب به جعفری دولت آبادی دادستان تهران به اقدامات فراقانونی و دخالت های سپاه پاسداران در مورد مرخصی استعلاجی خود اشاره و از مشکلات بند ۳۵۰ و زندان اوین گلایه کرده و نوشته بود: “سکوت من تا امروز نشانه نجابت من بود و تلاش می‌کردم تا با پرهیز از توسل به اهرم رسانه‌ها و افکار عمومی، حقوقی که شما نیز بر حقانیت آن تاکید فرموده‌اید را تحصیل نمایم.پدر دردمند حسین رونقی با تاکید بر اینکه لحظه ای از حق فرزند خود کوتاه نخواهد آمد، می افزاید: “پیگیری وضعیت حسین وظیفه من است نه بدلیل اینکه پسرم است بلکه به این خاطر که “بی گناه” است و برایش پرونده سازی کردند. یک لحظه هم از حق و حقوق حسین نمی گذرم. ما مسلمان هستیم و در قرآن هم آمده که باید حق و حقیقت را گفت و از حق خود دفاع کرد. همه می دانند فرزند من کاری نکرده و مدافع حقوق بشر بوده که این در قانون اساسی جرم نیست. من باز تاکید می کنم اگر حسین را در این شرایط در زندان نگه دارند به گفته پزشکان جانش را از دست خواهد داد و مسئولیت آن با مسئولین است که در مقابل پرودگار باید “جوابگو” باشند؛ اگر در این دنیا هم جواب پس ندهند بدانند در روز قیامت باید به نتیجه اعمال خود خواهند رسید.”گفتنی است بازجویان حسین رونقی خواستار نوشتن توبه نامه و قبول اتهامات توسط این زندانی سیاسی شده‌ و گفته اند تنها در این صورت وی را به مرخصی استعلاجی خواهند فرستاد.

جرس

عدم رسیدگی پزشکی به محمد سیف‌زاده، زندانی سیاسی

دستگاه قضایی از مرخصی استعلاجی و رسیدگی پزشکی به محمد سیف‌زاده، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین جلوگیری می کند ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محمد سیف‌زاده وکیل زندانی که به علت بیماری «دیسک کمر» در وضعیت جسمی نامناسبی قرار دارد باید جهت درمان به بیمارستان خارج از زندان منتقل و تحت نظر پزشکان متخصص قرار گیرد.بنا به نظریه پزشکان متخصص و تایید پزشک قانونی، کمر محمد سیف‌زاده بر اثر ایجاد فاصله بین مهره‌های چهار و پنجم در معرض آسیب نخاعی قرار گرفته است.اما با این توصیف دادستان تهران، جعفری دولت آبادی تاکنون از اعزام این زندانی به بیمارستان و درمان او موافقت نکرده است.لازم به یادآوریست محمد سیف‌زاده، وکیل دادگستری در دادگاه انقلاب تهران به ۹ سال زندان و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شده است.

 گزارشگران هرانا

۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

وخامت وضعیت جسمی فرح واضحان، زندانی سیاسی

فرح واضحان، زندانی سیاسی، در شرایط نامناسب جسمانی به سر می‌برد. وی که پیش از این نیز بار‌ها از زندان به بیمارستان منتقل شده بود، روز یکشنبه گذشته بار دیگر به سبب وخامت حالش به بیمارستان انتقال یافت، با این حال گفته می‌شود مسئولان بیمارستان به دلیل کمبود تخت از پذیرش وی خودداری کرده‌اند و وی مجددا به زندان اوین بازگردانده شده است.به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، فرح واضحان که از بیماریهای مختلفی رنج می‌برد، در جریان وقایع عاشورای سال ۸۸ بازداشت شد و از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. این حکم پس از اعتراض وی در دیوان عالی کشور، نقض شد و پرونده او جهت رسیدگی مجدد به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیشه ارجاع داده شد. وی سپس در دادگاه به اتهام «محاربه» مورد محاکمه قرار گرفت و به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. این زندانی سیاسی که از بیماری قلبی نیز رنج می‌برد، نیاز به درمانهای جدی و تخصصی در خارج از زندان دارد. با این حال و به رغم وعده‌های داده شده به خانواده وی، تاکنون از مرخصی او جلوگیری شده است.گفته می‌شود، فرح واضحان هر روز و یا یک روز در میان می‌بایست در بهداری اوین آمپول مسکن دریافت کند. با وجود این، گاهی شدت بیماری او به حدی است که حتی آمپولهای مسکن نیز، اثر چندانی بر دردهای وی ندارند.

محرومیت همه زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ از ملاقات هفتگی در هفته جاری

هم زمانی هر تعطیلی رسمی با روز ملاقات زندانیان سیاسی نتیجه ای جز محرومیت آنها از ملاقات هفتگی را در پی ندارد. آنگونه که در هفته جاری روز دوشنبه که تعطیل رسمی بود همه زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین از حق ملاقات هفتگی با خانواده هایشان محروم شدند. در هر تعطیلی رسمی، ملاقات زندانیان با خانواده هایشان لغو می شود و این حتی شامل تمام اعیاد مذهبی هم می شود و به جای این ملاقات از دست رفته هر گز ملاقات دیگری جایگزین آن نمی شود. این در حالی است که تلفن های بند زندانیان سیاسی چه در زندان اوین و چه در زندان رجایی شهر از مدتها پیش قطع است و تماس زندانیان با خانواده هایشان تنها به همین ملاقاتهای هفتگی محدود شده است.بنابراین زندانیان بند ۳۵۰ که هفته ای یک بار آن هم دوشنبه ها به مدت بیست دقیقه با خانواده هایشان ملاقات دارند به خاطر هر دوشنبه ی تعطیل، دو هفته در بی خبری مطلق از خانواده شان به سر می برند و زندانیان زندان رجایی شهر نیز که هر دو هفته یک بار حق ملاقات دارند هر تعطیلی رسمی که با روز پنج شنبه مصادف شود، تا یک ماه بی خبری کامل را برای خانواده و زندانی به همراه می آورد.این روند کاملا برخلاف مقرارت سازمان زندانهاست است ،چرا که در این آیین نامه قید شده که زندانی باید در هر شرایطی از حق ملاقات بهره مند باشد. حتی در دوره نظام ستمشاهی، زندانیان سیاسی هیچگاه به مناسبت تعطیلات رسمی از حق ملاقات محروم نمی شدند و در اعیاد ملی و مذهبی حق ملاقات زندانیان افزایش هم پیدا می کرد.این موضوع در خاطرات و نوشته های منتشر شده تعدادی از زندانیان سیاسی آن زمان به ثبت رسیده است.خانواده زندانیان سیاسی بارها به این روند اعتراض کرده اند و گفته اند با وجود قطع تلفن ها، مدت زمان طولانی بی خبری زندانی و خانواده را دچار مشکلات روحی می کند و به نوعی شکنجه روحی برای هر دو طرف تبدیل می شود، اما تاکنون مسوولان به این موضوع توجهی نشان نداده اند. این موضوع درباره زندانیانی که فرزند ان کوچک دارند بسیار سخت تر هم هست و زندانی و خانواده را تحت فشار بیشتری قرار می دهد.برخی ازخانواده زندانیان سیاسی می پرسند آیا بیمارستانها در روزهای تعطیل ملاقات بیماران با خانواده هایشان را لغو می کنند ؟که مسوولان زندان به خود اجازه می دهند هر گونه که مایلند با زندانی سیاسی و خانواده اش رفتار کنند . آنها تاکید می کنند حق ملاقات بیست دقیقه ای خانواده ها با زندانی شان همواره به بهانه های گوناگون از زندانی و خانواده اش گرفته می شود بدون اینکه هیچ توضیح قانع کننده ای درباره آن داده شود .آن گونه که حق تماسهای تلفنی زندانیان سیاسی به صورت غیر قانونی از آنها گرفته شد و مسوولان در این باره هیچ توضیحی ندادند.

گزارش کلمه 

گزارشی از چند تجربه‌ی موفق جوانان سبز: حضور در عرصه‌ی عمومی و گفت‌وگوی رودررو با مردم

تجمعات و راهپیمایی‌ها، تنها تجربه‌ی خیابانی سبزها نیست و کمرنگ شدن تظاهرات خیابانی را نباید به معنای رها کردن عرصه‌ی عمومی دانست. این، نتیجه‌ای است که پس از خواندن گزارش زیر، شما هم با آن همنظر خواهید بود. تجربه‌هایی که در این گزارش به مرور آنها پرداخته می‌شود، نشان می‌دهد که در پیش گرفتن راهبرد اساسی آگاهی‌بخشی، به معنای قهر با خیابان نیست و نباید تصور کرد که با بسته شدن فضای عمومی رسمی بر فعالیت جنبش سبز، حضور در این فضا به اشکال غیررسمی و ابتکاری دنبال نخواهد شد.از قضا بسیاری از این تجربه‌های بکر و خلاقانه را کسانی آفریدند که جز «همراهان گمنام جنبش سبز» هیچ نام و نشان دیگری هم ندارند و نخواهند داشت. در دو سال گذشته بسیاری از حامیان اهداف جنبش سبز، به ویژه جوانان، در حمایت از زندانیان سیاسی و اعلام همبستگی با آنان اقدام به گرفتن روزه کردند. اعلام همبستگی‌ها فقط در گرفتن روزه هم خلاصه نشد و بسیاری از آنان افطارهای خود را نیز با مردم تقسیم کردند.چندی قبل که جوانان اصلاح طلب به روزه سیاسی در همبستگی با اعتصاب غذای زندانیان دعوت کرده بودند، برخی فعالان سبزاندیش در روزهای اعلام شده برای گرفتن روزه سیاسی، با درست کردن نان و پنیری ساده، راهی خیابان‌های تهران شدند و با تقسیم افطار خود سعی کردند مردم را نیز در جریان وضعیت زندانی‌های سیاسی سبز قرار دهند و گامی در مسیر آگاهی‌بخشی بردارند.آنها این تجربه‌های اجتماعی و معنوی توأمان را، بی‌سروصدا و فارغ از هیاهوی روزمره خبری، و تنها با باور به این واقعیت آفریدند که «فقط از پشت صفحه‌ی فیس بوک و دنیای مجازی نمی‌توان جنبش سبز را در جامعه و بین مردم تکثیر کرد و آنان را از اتفاقات پیش‌آمده در کشور باخبر ساخت، پس باید در خیابان‌های شهر به صورت مسالمت‌آمیز و مدنی حضور یافت و با صحبت رو‌در‌رو با مردم نیز به تکثیر جنبش کمک کرد.»این، سخن یکی از جوانانی است که با جمعی از دوستان همفکر خود، نه به قصد تظاهرات، بلکه برای بسط آگاهی‌های عمومی به خیابان رفته است. او با ذکر مثالی جالب، می‌گوید: «شاهنامه هم همین‌طوری در بین مردم زنده ماند، زمانی که اینترنتی نبود و حتی با فرهنگ ایرانی نیز مبارزه می‌شد، مردم با جمع شدن دور هم و نقل داستان‌های شاهنامه، به همین سادگی تاریخ کهن سرزمینمان را زنده نگه داشتند.»این همراه گمنام جنبش سبز ادامه می‌دهد: «نباید فقط به فضای مجازی تکیه کرد. شاید این کار خطرات خاص خود را داشته باشد و وقتی وارد خیابان می‌شوی تا افطار را بین مردم تقسیم کنی، نگران این باشی که ماموران امنیتی شناسایی‌ات کنند و دردسری برایت به وجود بیاید. اما در عین حال نمی‌توان بی‌عمل ماند و فقط به فیس‌بوک و اینترنت اکتفا کرد. مردم باید از طرق مختلف متوجه شوند که در کشور چه می‌گذرد.»فعالان یکی از این هسته‌های خودجوش سبز در تهران، تاکنون در مناسبت‌های مختلفی که اعلام روزه‌ی سیاسی شده، مانند اعتصاب امسال زندانیان بند ۳۵۰ اوین در اعتراض به شهادت هاله سحابی و هدی صابر یا اعتصاب سال گذشته زندانیان بند ۳۵۰ اقدام به پخش افطار در بین مردم کرده‌اند.آنها در تجربه‌ای دیگر، تصمیم گرفتند برای سلامتی مهندس موسوی و شیخ مهدی کروبی و همسرانشان روزه‌ی سیاسی بگیرند و با نیت سلامتی این چهار نفر، نان و پنیر خود را با مردم شهر تقسیم کنند تا آنها هم مطلع شوند که بر رهبران استوارشان که بر سر پیمان خود با مردم ایستاده‌اند چه می‌رود.یکی از این جوانان در گفت‌و‌گو با خبرنگار کلمه، تجربه‌ی سبز خود را این‌گونه بازگو می‌کند: «اولش کمی سخت بود، خیلی نان و پنیر درست کرده بودیم و مطمئن نبویم که مردم همه‌ی آنها را خواهند گرفت یا نه و اصلا واکنش‌ها چه خواهد بود. اما با حضور در خیابان، انگار یک بار دیگر به یاد آوردیم که ما بی‌شماریم. بسیاری از مردم با اشتیاق نان و پنیرها را از ما می‌گرفتند و برای سلامتی زندانیان و خصوصا رهبران سبزمان دعا می‌کردند.»یکی دیگر از جوانان فعال در این تجربه‌ی گفت‌وگوی رودررو با مردم، در این باره می‌گوید: «بعضی‌ها از ما می‌پرسیدند که چطور آنها هم می‌توانند در این کار مشارکت کنند. جواب ما خیلی ساده بود: احتیاج به هماهنگی با کسی یا جایی نیست؛ شما هم می‌توانید چند بسته نان و پنیر بخرید و درست کنید و سپس به پخش آن بین مردم بپردازید، با نیت دعا برای سلامتی رهبران سبز. جالب بود که آنها هم استقبال می‌کردند. حتی چند نفر پیرمرد با خوشحالی تمام به خود من گفتند: مرحبا به غیرت شما جوانان.»البته تجربه‌ی همه یکسان نیست. یکی دیگر از همراهان جنبش سبز که در یک تجربه‌ی مشابه حضور خیابانی شرکت داشته، می‌گوید: «در جایی که ما بودیم، مردم یک کم ترسیده بودند، انگار که شنیدن اسم مهندس و کروبی هم جرم باشد. اما یک کمی که می‌گذشت، کم کم یخ مردم باز می‌شد و از خود اشتیاق هم نشان می‌دادند. در مجموع می‌توان گفت بیشتر مردم زیر لب بانیان ظلم را نفرین می‌کردند و بعد هم دعای خیر خود را نثار زندانیان می‌کردند. البته چند نفر بسیار اندک نیز بودند که اصلا نگرفتند و یا مسخره کردند.»یکی از اقدامات ابتکاری که از سوی فعالان سبز صورت گرفت، پخش خرما در شب‌های پس از شهادت هاله سحابی و هدی صابر در خیابان‌های شهر بوده است. فعالان یکی از هسته‌های سبز جوانان که در آن شب‌ها در برخی اماکن مذهبی اقدام به پخش خرما کرده بودند، درباره‌ی تجربه‌ی خود می‌گوید: «خودم خیلی بغض داشتم، اما سعی می‌کردم نشان ندهم. نمی‌خواستم مردم تحت تأثیر من قرار بگیرند. هرکس خرما بر می‌داشت، می‌گفتم برای شادی روح دختری که زیر تابوت پدرش رفت دعا کنید، و بعد علت را جویا می‌شدند و من توضیحی از ماجرا می‌دادم.او ادامه می‌دهد: «در زمان درگذشت هاله خانم، عکس‌العمل‌ها بغض بود و تأسف. لعنت می‌کردند و اعلام همدردی. برای هدی صابر هم همین‌طور بود و اتفاقا عصبانی‌تر هم بودند. اما نکته‌ی جالب اینجاست که هر دفعه تعداد بیشتری از مردم نسبت به وقایع خبردار می‌شوند و سطح آگاهی عمومی روز به روز بیشتر می‌شود.»یک جمع دیگر از جوانان سبز نیز که در همان ایام برای آگاه کردن مردم به اماکن مذهبی رفته بودند، در این باره تعریف می‌کنند: «استقبال مردم خیلی خوب بود، بیشتر کسانی که برای عبادت آمده بودند با ما وارد گفت‌و‌گو شدند و ناراضی بودند از اینکه حاکمیت احساسات اقشار مذهبی را به بازی گرفته است. می‌گفتند: گمان می‌کنند که می‌توانند از این راه خواسته‌های خود را پیش ببرند، در حالی که ما می‌دانیم زندانیان و آقای موسوی و کروبی افراد متدینی هستند و درد دین دارند.»یکی از این جوانان می‌گوید: «برای من برخورد این بخش از جامعه خیلی جالب بود. آنها اتفاقا بیشتر از همه استقبال کردند و با ما همراهی کردند، خصوصا در رابطه با شهادت خانم سحابی و هدی صابر که خیلی عصبانی بودند و از آنان دفاع می‌کردند.»گروه دیگری از جوانان سبز، در روزی که اعلام روزه‌ی سیاسی شده بود، برنامه‌ی پخش افطار خود را در جنوب تهران برگزار کردند. آنها البته به کسی نمی‌گفتند که افطار برای چیست و فقط تاکید می‌کردند که برای یک زندانی بی‌گناه است. اما همین‌ها تعریف می‌کنند که «بسیاری از مردم هنگام برداشتن افطاری تاکید می‌کردند که مگر بی‌گناه‌تر از مهندس موسوی و آقای کروبی و همسرانشان و زندانیان بی‌گناه سبزمان هم کسی را داریم… در واقع به این شکل، گویی همراهان جنبش سبز همدیگر را تازه پیدا می‌کردند. مردم هم اعلام همراهی می‌کردند و می‌گفتند که بعد از این، خودشان نیز چنین اقداماتی را صورت خواهند داد.»گزارش‌ها و روایت‌های این جوانان سبز از تجربه‌های بدیع و نوآورانه‌شان در مواجهه با مردم، از سویی نشان از زنده بودن جنبش سبز دارد و از سوی دیگر، خبر از وجود ظرفیت‌های دست‌نخورده و کمتر شناخته‌شده‌ای می‌دهد که با هزینه‌های اندک اما نتیجه‌بخشی بالا می‌توان از آنها بهره گرفت. جنبش سبز در شرایط بسته و خفقانی موجود، راهی جز آگاهی‌بخشی برای رهایی از استبداد کنونی ندارد.برای همین بود که امسال به نام «سال آگاهی تا رهایی» نامگذاری شد، و برای همین است که باید این گام‌های ولو کوچک را برای رسیدن به اهداف بزرگ جنبش سبز، پیگیر و مستمر برداشت. برخی از هسته‌های سبز جوانان اعلام کرده‌اند که برای ماه رمضان امسال هم برنامه داشته‌اند و به تاسی از امام مظلومان، افطارهای خود را با هموطنان تقسیم کرده‌اند.شاید شما هم بخواهید به آنها بپیوندید و در این راه سبز پر از معنویت و امید، با آنها همقدم شوید. برای این منظور، نیاز به هماهنگی با کسی نیست؛ در جنبش سبز، هر شهروند یک ستاد، یک رسانه و یک رهبر بوده و هست.

کلمه – گروه اجتماعی

انتقال مجدد حسین رونقی ملکی به بیمارستان

حسین رونقی ملکی زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین با وخیم‌تر شدن وضعیت جسمی مجدد به بیمارستان خارج از زندان منتقل شد. ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صبح امروز حسین رونقی ملکی جهت درمان به بیمارستان خارج از زندان منتقل و دوباره توسط بازجویان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به زندان اوین بازگردانده شد.این در حالی است که وضعیت وی وخیم گزارش شده و پزشک معالج وی تاکید بر بستری شدن این زندانی سیاسی در بیمارستان خارج از زندان داشته است. پیش‌تر حسین رونقی در اثر ضرب و شتم توسط مسئولین زندان اوین بیهوش و به بیمارستان منتقل شده بود.خانواده حسین رونقی با اعلام این خبر از دادستان محترم انقلاب عمومی و کل تهران جعفری دولت‏ آبادی درخواست کردند که با مرخصی فرزنداشان موافقت کرده و جان این ایشان را نجات دهند.لازم به ذکر است بازجویان وی خواستار نوشتن توبه نامه و قبول اتهامات توسط این زندانی سیاسی شده‌اند و تنها در این صورت وی را به مرخصی استعلاجی خواهند فرستاد.

 گزارش هرانا 

انتقال همسر مهدیه گلرو به دادسرای اوین

وحید لعلی‌پور، همسر مهدیه گلرو که بیست ماه از حکم دو سال و چهار ماه زندان خود را گذرانده، روز یک‌شنبه از سوی پلیس امنیت احضار و امروز پس از مراجعه به پلیس امنیت گیشا، با یک ون به دادسرای مستقر در زندان اوین منتقل شد.او برای گذراندن حکم یک سال حبس خود، به زندان اوین و بند ۳۵۰ منتقل شده است. وحید لعلی‌پور از سوی شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب به دو سال زندان تعزیری به اتهام «تجمع و تبانی علیه نظام» محکوم شده بود. این رای که مقیسه آن را به امضا رسانده بود، در دادگاه تجدیدنظر به یک سال حبس تعزیری و یک سال حبس تعلیقی به مدت پنج سال تبدیل شد.وحید لعلی‌پور، مترجم زبان انگلیسی است و فعالیت سیاسی نداشت. وی در آذرماه ۸۸، به دلیل فعالیت‌های دانشجویی همسرش و به همراه مهدیه گلرو بازداشت شد و با وجود نداشتن سابقه سیاسی، به سبب پیگیری مجدانه پرونده همسرش که حق قانونی خانواده زندانیان سیاسی است، به زندان محکوم و حکمش به اجرا درآمد.

 گزارش جرس  

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

بیانیه جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی در حمایت از نسرین ستوده

نسرین ستوده از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر در اعتراض به دستگیری چند ساعته همسر، فرزندان و خواهرش و محرومیت از حق تلفن، برای دومین هفته متوالی از ملاقات با خانواده‌اش خودداری کرد.  نسرین ستوده چندی پیش در نامه‌ای به رییس قوه قضاییه و سرپرست دادسرای اوین، اعلام کرده بود که به دلیل اینکه خوفناک‌ترین دادسرای ایران به طور غیر قانونی هفته گذشته خانواده‌اش را به اتفاق دو کودک خردسالش ساعاتی به گروگان گرفته است از این پس ترجیح می‌دهد برای آسیب نرسیدن به فرزندانش از انجام چنین ملاقاتی خودداری کند.لازم به ذکر است که دو هفته پیش، همسر و فرزندان نسرین ستوده به جرم همراه داشتن دفترچه چند ساعت بازداشت شدند و خواهر این زندانی سیاسی مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفت.جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی در حمایت از نسرین ستوده بیانیه‌ای منتشر کرده است که متن آن به شرح زیر است.نسرین ستوده وکیل دادگستری و از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر یکی از وکلایی است که در راستای تحقق حقوق محرومین از تحصیل و فعالین اجتماعی فعالیت مستمر داشته است. این وکیل دادگستری با قبول پرونده‌های محرومین از تحصیل در کنار قبول پرونده‌ی زندانیان سیاسی، فعالین زنان، فعالان دانشجویی و کودکان در معرض اعدام، همواره تلاش کرده است که بدون در نظر گرفتن مصلحت خود، از موکلین خود در مقابل بی‌قانونی های رایج در کشور و نهادهای فراقانونی دفاع کند به امید روزی که در این کشور دیگر بی قانونی نباشد.نسرین ستوده به دلیل دفاع از زنان و مردان، کودکان و دانشجویان و محرومین از تحصیل بازداشت و در یک روند غیرقانونی به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد. وی در حالی بدون داشتن حقوق اولیه یک زندانی دوران محکومیت غیرقانونی خود را سپری می‌کند که خود یکی از کنشگران رفع این بی قانونی ها بوده است.طی هفته‌های اخیر ماموران امنیتی در طول ملاقات کابینی همسر نسرین ستوده (رضا خندان)، دو فرزند خردسال و خواهر ایشان را به صورت غیرقانونی برای چند ساعت بازداشت کردند. نسرین ستوده در پی اطلاع از بی حرمتی به خانواده‌اش و در اعتراض به این حرکت مسئولین زندان اوین، اعلام کرده که تا اعاده‌ی حیثیت کامل از خانواده‌اش و وصل شدن تلفن بند زنان از حضور در ملاقات‌های هفتگی خودداری خواهد کرد.جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی ضمن حمایت کامل از خواسته‌های نسرین ستوده، این اقدام ماموران امنیتی را که در راستای فشار بر خانواده های زندانیان سیاسی صورت گرفته محکوم می‌کند و خواهان رعایت منزلت انسانی و قانونی ایشان است. همچنین جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی هشدار می‌دهد بر خلاف اصول قانونی ایران که بر فردیت جرائم تاکید می کند، اینک خانواده‌ها و فرزندان خردسال زندانیان سیاسی و عقیدتی تاوان فعالیت‌های حق طلبانه آنها را می‌دهند.جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی بر این باور است که چنین اقدامات حکومتی تنها محدود به خانم ستوده نبوده و نیست و در دو سال گذشته جامعه وکلای مستقل را تحت الشعاع قرار داده است. حاصل این فشارها سالها حبس و محدودیت شغلی برای وکلایی نظیر دکتر سیف‌زاده، محمد علی دادخواه، عبدالفتاح سلطانی، محمد اولیایی‌فر و هوتن کیان است و تبعید ناخواسته را برای وکلایی نظیر مهناز پراکند و محمد مصطفایی داشته است. حاکمیت تلاش می نماید با فشار بر این وکلای مستقل، فریاد عدم رعایت قانون در کشور را در جامعه وکلای حقوق بشر ساکت کند غافل از اینکه این فشارها و بی‌قانونی‌ها تاثیری بر خواسته‌های آزادی‌خواهانه و برابری طلبانه در ایران نخواهد داشت.

تا تحقق خواسته های برحقمان ایستاده‌ایم.

جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...