۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

در انتخابات شرکت کنید یا نکنید فرقی نمی کند، هر دو سرش باخت است!

با توجه به نزدیک شدن به انتخابات مجلس، دوباره بحث کهنه ی رای بدهیم یا ندهیم شروع شد. بعد از سخنان آقای خاتمی- آن سید بی کرامت- که واکنش های بسیاری را بر انگیخت، نوبت به مسعود بهنود لندن نشین با آن اطوار مکش مرگ ما رسید. نه گذاشت و نه برداشت و خود را اصلاح طلب معرفی کرد – والله اگر نمی کرد هم از ریش سه تیغه و کراواتش معلوم بود که اهل اصلاحات است - و آماج حملات دوست و دشمن قرار گرفت. در همین هاگیر واگیر مجتبی واحدی که سخنگوی جناح اصلاح طلب بود اعلام کرد که مطلقا و به هیچ وجه و در نهایت افتخار اصلاح طلب نیست – که البته از ته ریش و لباس چرکش هم پیدا بود که با اصلاحات میانه ی خوبی ندارد- از همین رو مورد تشویق حضار قرار گرفت. بعد بنا به رسم معمول شیر تو شیر شد و طرفین موافق و مخالف به یکدیگر فحش و فضیحت بسیار دادند و بالعکس.اینجانب شخصا با پدیده ی اصلاحات میانه ای ندارم و معتقدم هزینه ی اصلاحات به دردش نمی ارزد. اگر هم مجبور به انتخاب شوم تیغ را به اپیلاسیون ترجیح می دهم اگرچه تیغ صورت خوشی ندارد و خشن است اما اپیلاسیون هم زیادی رادیکال محسوب می شود و درد هم دارد. بسیاری از ناظران سیاسی هم با من هم عقیده اند و باور دارند که دوران اصلاحات با پایان ریاست جمهوری خاتمی و سر کشیدن واجبی توسط سعید امامی به پایان رسید. در همین راستا زیباترین برداشت را عمه بلقیس در مصاحبه با روزنامه لوموند در مورد اصلاحات داشت و گفت: ننه، من مدتیه که خدا رو شکر پشم و پیلم ریخته... منو چه به اصلاحات,علی ایحالن در پاسخ به آن دسته از عزیزانی که مدام از ما می پرسند بالاخره رای بدهیم یا ندهیم باید گفت: بدهید و ندهید فرقی نمی کند! اگر شما در انتخابات شرکت کنید و حضور 60 درصدی آقای بهنود (راستی این شصت را ازکجاش در آورد؟) و حتی بیشتر (اصلا بگو 99.8%) در انتخابات داشته باشید دوستان رای شما را مثل سال 88 می دزدند ، چون تجربه ثابت کرده که تخم مرغ دزد شتر دزد می شود. تازه تخم مرغ تو این مدت جنازه دزد و وزارت خانه دزد و هزار تا کوفت دیگر هم شده است. حالا بیاید فرض کنیم که ملت انتخابات را تحریم کرد و حتی یک نفر هم رای نداد. آن ده میلیون ساندیسیان بیت رهبری رای خواهند داد و در شمارش هر رای را 4 تا می شمارند و نهایتا صدا و سیمای ملی اعلام می کند که 40 میلیون نفر با حضور حماسه ساز خود در رای گیری شرکت کردند. رهبر معظممان هم از این حضور و حماسه ی افتخار آفرین قدردانی می کند.دوز بازی کرده اید یا نه؟ ما بچگی ها زیاد بازی می کردیم. همون موقع اونهایی که باهوش تر بودند دو دوزه بازی می کردند. یعنی دست را جوری می چیدند که در مرحله پایانی دیگر مهم نبود چه جوری بازی می کنی، در هر حال بازنده بازی بودی. مدتهاست که کار ما و حکومت به این مرحله رسیده است و ملت مدام در برابر گزینه هایی قرار می گیرد که هر دو سرش باخت است. سوالاتی مثل رای دادن یا ندادن و پاسخ آن، هیچ یک راهی به سوی سعادت این ملت نمی گشاید، سهل است، اصلا توفیری نمی کند. ما مدتها قبل بازی را واگذار کردیم. از همان روز که نهاد های مدنی، احزاب، رسانه های آزاد، شوراها و نهادهای ناظر را واگذار کردیم. امروز آن طرف میز حریفی نشسته که به هیچ یک از اصول و قواعد بازی پای بند نیست. یک دستش دروغ و تقلب و نیرنگ است و دست دیگرش اسلحه. اما اگر فکر می کنید منظور من از این نوشته نا امید کردن شماست سخت در اشتباهید. سرانجام روزی گلوله های این اسلحه هم ته خواهد کشید، آن روز از سر بازی بلند خواهیم شد و این میز را واژگون می کنیم. آن روز؛ بجای دوز بازی، بازی دیگری را آغاز خواهیم کرد. بازی این بار بر مبنای آگاهی، دموکراسی و عدالت خواهد بود. بگو ایشالله!
نسوان مطلقه معلقه 

پدر حسین رونقی: پسرم در حال مرگ تدریجی است

احمد رونقی ملکی پدر حسین با ابراز نگرانی از وضعیت جسمی پسرش می‌گوید: «حسین حالش وخیم است و پزشکان کتباً به مقامات قضایی و مسئولان زندان نوشته‌اند که باید در خانه استراحت کند. اما مسئولان مخالفت می‌کنند.»حسین رونقی ملکی وبلاگ‌نویس ۲۵ ساله‌ و زندانی سیاسی که باید ۱۵ سال در زندان بماند، در حالی که یک کلیه‌ش را از دست داده و کلیه دیگرش نیز ۸۰ درصد فعال است و سنگی هم در کیسه صفرا دارد، از مرخصی و تماس تلفنی محروم است.پدر حسین در گفتگو با دویچه ووله گفته است که روز چهارشنبه ۱۵ تیرماه در راه تهران به تبریز بوده که خانواده‌اش با او تماس می‌گیرند و می‌گویند یک نفر از زندان اوین تلفن کرده و گفته حسین دچار تشنج شده است.آقای رونقی بلافاصله به سمت تهران باز می‌گردد و مستقیم به اوین می‌رود. او می‌گوید: «دیروز که شنیدم، بلافاصله رفتم زندان. هرچه قدر التماس کردم که او را برسانید بیمارستان، گفتند مریض نیست و در حمام است و در بند است. گفتم حداقل اجازه بدهید با مادرش تماس بگیرد، گوش ندادند. من مسئولین قضایی دادستانی را در جریان گذاشتم که وضعیت فرزند من وخیم است و اگر چنین باشد، جانش را از دست می‌دهد. من تقاضای کمک دارم و تقاضا دارم که به این موضوع رسیدگی شود. من به استحضار مسئولین قضایی هم رساندم. پسرم الان وضعش خیلی وخیم است و اگر توجه نشود، جانش را از دست می‌دهد».آقای رونقی تاکید می‌کند که پسرش هیچگونه بیماری قبلی نداشته و کلیه‌هایش سالم بوده است و تنها در اثر شکنجه و ماندن در سلول انفرادی به این بیماری‌ها مبتلا شده است.او با تکرار چند باره اسامی مسئولان پرونده پسرش، تاکید می‌کند که این افراد مانع آزادی وی می‌شوند و قصد دارند او را آنقدر در زندان و در شرایط سخت نگه دارند تا جانش را از دست بدهد.احمد رونقی ملکی می‌گوید: «از رئیس قوه قضائیه و از رهبر جمهوری اسلامی می‌پرسم آیا سزای یک زندانی این است که به اراده‌ی مسئولین پرونده‌اش جانش را از دست بدهد؟»خیلی‌ها حسین رونقی را هنوز هم با نام "بابک خرمدین" می شناسند. برای بعضی دیگر هم او همان "ایران پروکسی" است که گفته می‌شود فعال‌ترین گروه در زمینه ساخت نرم‌افزارهای فیلترشکن بود.   منبع: دویچه ووله

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

تایید حکم اعدام برای فعال 20 ساله دانشگاه دامغان

حکم اعدام محمدامین ولیان عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه دامغان تأیید شد. خبرنگار ندای سبز آزادی مطلع شده است که در پرونده این دانشجوی ۲۰ ساله محکوم به اعدام به سخنان آیت‌الله مکارم شیرازی در خصوص محارب بودن حرمت‌شکنان روز عاشورا استناد شده است و این سخنان به عنوان یک فتوای شرعی تلقی گشته و بر اساس آن حکم اعدام صادر گشته است و در دادگاه تجدید نظر تایید شده و هر لحظه امکان اجرای آن وجود دارد. گفتنی است که این حکم هنوز به خانواده ولیان و وکیل او ابلاغ نشده و همین مساله بر ابهام ماجرا افزوده است. روز گذشته دادستانی انقلاب طی اطلاعیه‌ای تأیید حکم اعدام این جوان ۲۰ ساله در دادگاه تجدید نظر را اعلام کرد. محمدامین ولیان، عضو فعال انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه دامغان و ستاد انتخاباتی دانشجویی میرحسین موسوی در این شهر، برآمده از خانواده‌ای مذهبی و انقلابی است، همواره مواضعی در چارچوب قانون اتخاذ کرده است و هیچ‌گونه وابستگی فکری و تشکیلاتی به گروه‌های معاند نظام جمهوری اسلامی و تشکل‌های غیرقانونی ندارد و تنها با اتهام در دست داشتن سنگ در روز عاشورا بازداشت شده است.ولیان فردی مذهبی، متدین و با مواضع اصلاح‌طلبانه است و صدور حکم اعدام برای او با استناد به یک عکس موجی از بهت و حیرت و نگرانی را در میان خانواده مذهبی و دوستان و آشنایان این دانشجوی خوش‌خلق و نجیب ایجاد کرده است.ندای سبز آزادی در دهمین طرح هم‌صدایی از کلیه همراهان جنبش سبز و ایرانیان عدالت‌طلب دعوت می‌کند برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام محمدامین ولیان و تسریع در آزادی او در حد توان خود بکوشند و از طرق ممکن قانونی و مسالمت‌آمیز احتمال اجرای این حکم را کاهش دهند. از میان اقدامات متعددی که امکان اجرای آن وجود دارد به طور خاص موارد زیر در اولویت است:

۱- عکس پروفایل خود در سایت فیس‌بوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی مجازی را موقتاً به عکس محمدامین ولیان که در ابتدای این متن آمده است تغییر دهید.

۲- اگر صاحب رسانه یا وبلاگ هستید در پوشش خبری این فراخوان ما را یاری کنید و در اعتراض به اجرای حکم اعدام او بنویسید.

۳- اگر به آیت الله مکارم شیرازی و بیت ایشان دسترسی دارید وی را در جریان این فاجعه انسانی-اسلامیدر شرف وقوع قرار دهید و از ایشان و دیگر مراجع عظام تقلید بخواهید تا با اعلام موضع قاطع و به موقع از ریخته شدن خون جوانی بی‌گناه و متدین جلوگیری کنند تا آبروی مرجعیت شیعه افزون شود و خون این جوان نجیب به گردن ایشان و دستگاه قضایی نیافتد.

۴- اگر به هر یک از مقامات عالی قضایی و مسئولان عالی‌رتبه جمهوری اسلامی دسترسی دارید،‌ صدای دادخواهی خانواده ولیان و اعتراض به حق سبزها به اعدام این جوان بی‌گناه را به گوش آن‌ها برسانید و از آن‌ها بخواهید بکوشند این حکم ناعادلانه تغییر کند و محمدامین ولیان زودتر آزاد شود.

مظلومیت ولیان و عذاب وجدان دانشجوی بسیجی

گفتنی است چند روز پیش از بازداشت محمدامین ولیان شبنامه‌ای مبنی بر شركت او در تظاهرات اعتراض‌آمیز روز عاشورا در تهران توسط طیفی از دانشجویان افراطی وابسته به بسیج دانشجویی در دانشگاه پخش شد كه طی آن خواهان برخورد جدی نیروهای امنیتی و مسئولین دانشگاه با وی شده بودند. پس از انتشار این شبنامه محمدامین ولیان بازداشت و به تهران منتقل شد و در دادگاه متهمان روز عاشورا به محاربه و افساد فی‌الارض متهم گشت.جالب اینجاست که مظلومیت او چنان آشکار بوده‌است که پس از محکومیت او به اعدام همان دانشجوی بسیجی که مطالب شبنامه را تنظیم و او را معرفی کرده دچار عذاب وجدان شده و برای درخواست لغو حکم اعدام او اقدام به گردآوری امضا از دانشجویان دانشگاه خود کرده است. ریاست دادگاه نمایشی محمدامین ولیان را قاضی صلواتی برعهده داشت و او را به محاربه، افساد في‌الارض، اجتماع و تبانی جهت انجام جرائم علیه امنیت كشور، فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و توهین به مقامات ارشد نظام متهم کرد.بنا به گزارش خبرگزاری ایسنا محمدامین ولیان در جلسه دادگاه خود گفت: «من وقتی در زندان بودم در تلویزیون دیدم كه سران بزرگ اصلاحات در این دادگاه ایستاده‌اند.» مطلبی که حاکی از تحت فشار قرار دادن وی و دادن اخبار دروغ و کذب توسط بازجویان به او است. گفتنی است در این دادگاه امین ولیان هیچ یک از اتهامات را نپذیرفت و حتی نماینده دادستان در پاسخ به ولیان و وکیل تسخیری وی که اتهام محاربه و افساد فی‌الارض را رد کردند، به طور غیرمستقیم از ایراد این اتهام به این فعال دانشجویی دانشگاه دامغان عقب‌نشینی کرد و گفت: «در باب محاربه اختلاف نظر زیادی وجود دارد كه این موضوع جای بررسی دارد و تصمیم با ریاست دادگاه است».همچنین گفتنی است در این دادگاه در مورد بیانیه‌های انجمن اسلامی دانشگاه دامغان و دفتر تحکیم وحدت و همچنین برگزاری مناظره انتخاباتی بین مصطفی تاج‌زاده و اسماعیل گرامی مقدم به وی اتهاماتی وارد شد. ولیان در جریان دادگاه فقط پذیرفت که در تظاهرات برای دفاع از خود و به دلیل عصبانی ناشی از اقدامات وحشیانه نیروهای نظامی و لباس شخصی در سه مرحله سنگ پرتاب کرده است، اما این سنگ‌ها به کسی آسیب نزده است و از دادگاه خواست که بررسی کنند که چرا احساسات و نارضایتی او به این شکل بروز کرده است.او همچنین اعلام کرد که در راهپیمایی‌ها شعار "مرگ بر دیکتاتور" سر داده است. محمدامین ولیان از روز بازداشتش تاکنون هیچ‌گونه ملاقاتی با خانواده و امکان انتخاب وکیل تعیینی و ملاقات با وی نداشته است و مستقیما از سلول انفرادی در بازداشتگاه‌های نامعلوم اطلاعات سپاه به دادگاه منتقل شده است. چندی پیش ارون رودز - سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران - در مورد محاکمه ولیان گفت: «قوه قضائیه با یک چنین محکومیت کاملا بی‌ربطی، زندگی و حیات سرشار از امید و آینده این جوان دانشجو را بی‌ارزش کرده است». ارون تاکید کرد: «حتی مهم‌تر از آن این است که این محاکمه معیارهای نظام قضایی در ایران را به خواری کشاند.

کدام محاربه؟

نظام قضایی در ایران باید مثل هر نظام قضایی دیگری از زندگی و حیات انسان‌ها حفاظت کند نه این‌که آن را به حراج بگذارد». عبدالفتاح سلطانی، وکیل برجسته حقوق بشر در تهران درباره شرایط اصلی ورود اتهام محاربه به یک فرد به کمپین بین‌المللی حقوق بشر گفت که شرط محاربه این است که فرد متهم باید حتما درگیر فعالیت مسلحانه باشد و کار مسلحانه انجام داده باشد. آقای سلطانی چنین توضیح داد که "در همه کتب فقهی این مطلب تصریح شده است. در مواد 86 و 89 قانون مجازات اسلامی ایران هم چند شرط برای آن گذاشته شده است از جمله این شروط تصریح شده آن است که گروهی تشکیل شده باشد که کار آن مبارزه مسلحانه باشد - یعنی خط مشی آن مسلحانه باشد- و در نهایت اگر کسی عضو این گروه مسلح یا هوادار آن باشد و اگر اقدام موثری در راستای اهداف آن گروه مسلح کند، به او محاربه می‌گویند. یعنی خودش حتما اقدام مسلحانه باید کرده باشد یا باید هوادار و یا عضو یک گروه مسلح باشد و در جهت آن گروه مسلح، حتما اقدامات موثری انجام داده باشد.اگر این شروط محقق نشود، محاربه معنا ندارد." آقای سلطانی در باره این‌که آیا پرتاب سنگ در خیابان می‌تواند اتهام و حکم محاربه را به خود بگیرد، گفت: "قطعا نه. اگر فرد دستگیر شده هوادار و یا عضو یک گروه مسلح باشد یا در راستای آن گروه مسلح این کارها را بکند، می‌توانند در قالب محارب با او برخورد کنند. اگر یک فرد عادی باشد که به هر دلیل از جمله این‌که عصبانی شده یا تندروی کرده باشد و در حد این‌که شیشه شکانده باشد و یا تخریب کرده باشد و کسی را زخمی کرده باشد، می‌توان با او برخورد قانونی کرد، اما عمل او حکم محاربه ندارد". کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از رئیس قوه قضائیه درخواست کرده بود که در این مورد مداخله و ولیان را آزاد کند. همچنین این کمپین توصیه کرده بود که فورا گروهی مرکب از متخصصین مستقل حقوقی این پرونده را مورد بررسی قرار دهند؛ اما متاسفانه با تایید حکم اعدام وی به نظر می‌رسد که این درخواست‌ها اجرا نشده است.ندای سبز آزادی امیدوار است با همراهی همراهان جنبش سبز با دهمین طرح هم‌صدایی سبز و اقدامات مسالمت‌آمیز و قانونی سبزها در اعتراض به صدور این حکم و شنیده شدن این درخواست‌ها توسط مقامات عالی قضایی این حکم غیرعادلانه، غیراسلامی و غیرقانونی تغییر کند و جان این جوان اخلاقی و پایبند به قانون حفظ شود. در صورت تحقق چنین هدف انسان‌دوستانه،‌ اخلاقی و خداپسندانه‌ای، یکایک ایرانیانی که ما را در اجرای این طرح همراهی کرده‌اند در نجات جان محمدامین ولیان که هر لحظه امکان اجرای حکم اعدامش وجود دارد شریک‌ خواهند بود

بازداشت جراحی، فعال کارگری با وجود تعلیق حکم حبس

محمد جراحی، فعال کارگری روز سی‌ام خرداد ماه سال نود و در پی دریافت احضاریه از شعبه ۱۱ اجرای احکام دادگاه انقلاب تبریز بازداشت و به مکان نا‌معلومی انتقال یافته است‌.رادیو کوچه,بر اساس گزارش رسیده، پیش‌تر، آقای جراحی در سال ۸۶ به دلیل فعالیت در میان کارگران، در دست داشتن و مطالعه نشریات اتحادیه کارگری و عضویت در «انجمن سلامت اجتماعی آذربایجان» بازداشت و بدون حق استفاده از وکیل و به اتهام «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و به نفع گروه‌های ضد‌انقلاب» به چهارده ماه حبس محکوم شده بود.پس از اعتراض نقی محمودی وکیل وی که جهت پی‌گیری پرونده، وکالت آقای جراحی را برعهده گرفته بود به رای صادره، مجازات حبس را به حالت تعلیق در‌آمد.این در حالی است که با وجود تعلیق مجازات حبس، محمد جراحی هم‌چنان در زندان به‌سر می‌برد.

۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

تداوم بازداشت دو فعال دانشجویی در تبریز

ساسان واهبی وش و نیما پوریعقوب دو فعال دانشجویی دانشگاه آزاد تبریز پس از گذشت ۲۴ روز کماکان در بازداشت اداره‌ی اطلاعات تبریز هستند.به گزارش «خانه حقوق بشر ایران»، این دو دانشجوی بازداشتی در این مدت تنها دوبار و به مدت بسیار کم در ارتباط تلفنی با خانواده ی خود صحبت کرده اند.
ساسان واهبی وش دانشجوی رشته ی مهندسی پزشکی دانشگاه آزاد تبریز است که روز ۲۰ خرداد در تبریز بازداشت شد و نیما پوریعقوب نیز دانشجوی رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز است و تاریخ بازداشت وی روز ۱۹ خرداد بوده است.
لازم به ذکر است که با گذشت ۲۴ روز هنوز اطلاعی از علت بازداشت این دو فعال دانشجویی در دست نیست.

سرنوشت نامشخص بهروز جاوید تهرانی پس از انتقال به بند ۲۰۹

از سرنوشت بهروز جاوید تهرانی پس از انتقال ایشان به بند ۲۰۹ زندان اوین اطلاعی در دست نیست و این موضوع نگرانی خانواده وی را در پی داشته است.بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پس از آنکه بهروز جاوید تهرانی به همراه سه زندانی سیاسی دیگر به نامهای صالح کهندل، محمد علی منصوری و فرزاد مددزاده در تاریخ ۷ تیرماه سال جاری از زندان رجایی شهر کرج به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدند، علیرغم پیگیریهای خانواده‌ها از سرنوشت آنان اطلاعی حاصل نشده است. این انتقال مبهم در حالی صورت گرفته است که آقای جاوید تهرانی آخرین سال از محکومیت ۷ ساله زندان خود را تحمل می‌نمود و زمینه‌ای برای این انتقال وجود نداشته است،این وضعیت تمام زندانیان منتقل شده یا بازجویی شده روزهای اخیر را نیز در بر می‌گیرد.در این رابطه بعضی منابع مطلع به هرانا گفته‌اند یک پرونده سازی گسترده از سوی دستگاه امنیتی بر علیه تعداد زیادی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج در جریان است و علاوه بر چهار زندانی نام برده که تحت بازجویی در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر می‌برند، روزهای گذشته سه زندانی سیاسی دیگر در زندان رجایی شهر به نامهای منصور رادپور، رضا جوشن و افشین بایمانی نیز جهت بازجویی به بند اطلاعات سپاه واقع در‌‌‌ همان زندان منتقل و مورد بازجویی قرار گرفته‌اند.درباره بهروز جاوید تهرانی لازم به توضیح است، وی زندانی سیاسی جوانی است که سابقه بازداشتهایی در اعتراضات دانشجویی ۱۸ تیر سال ۷۸، تجمع مقابل سازمان ملل در سال ۸۳ در دفاع از زندانیان سیاسی و فعالیت برای تحریم انتخابات در سال ۸۴ را دارد. وی علیرغم جوانی حداقل مدت ۱۰ سال را از سال ۷۸ تا کنون به دلایل عقیدتی در زندان به سر برده است و اکنون نیز در آخرین سال محکومیت بلند مدت خود به سر می‌برد.

«باید بهار عربی را به زمستانی برای رژیم ایران بدل کرد»

الیس جوردن، تحلیل‌گر آمریکایی و از مشاوران مطبوعاتی شورای امنیت ملی آمریکا، در دوران ریاست جمهوری جورج بوش، در تحلیلی که وب‌سایت «نشنال ریویو» منتشر کرده می‌نویسد که حکومت ایران از تازه‌ترین تحولات در منطقه بهره جسته و احساس اطمینان بیشتری پیدا کرده است، ولی باید تلاش شود تا «بهار عربی» به زمستانی برای حکومت ایران تبدیل شود.وی در مقدمه تحلیل خود یادآوری می‌کند که نیروهای آمریکایی در حال خروج از عراق و افغانستان هستند. نمونه لیبی نشان داد که ارتش آمریکا حاضر به دخالت‌های بیشتر در منطقه نیست. برخی از دولت‌های عربی متحد آمریکا در منطقه سرنگون شده‌اند و حکومت‌های عربی حاشیه خلیج فارس نیز که در برخی از آنها اقلیت شیعه پرشماری زندگی می‌کنند تحت تاثیر تحولات سیاسی جهان عرب موقعیت باثباتی ندارند. در چنین شرایطی حکومت ایران به پیشبرد سیاست‌های خود در سطح منطقه شتاب بیشتری داده است.هفته پیش وزارت خارجه بریتانیا اعلام کرد که ایران موشک‌هایی را آزمایش کرده است که قادر به حمل کلاهک هسته‌ای هستند. این تسلیحات می‌توانند خاک اسرائیل و اروپا را هدف بگیرند. به این ترتیب عملا حکومت ایران به جامعه بین‌المللی می‌گوید که تحریم‌های شما کارساز نبوده و ما به سلاح هسته‌ای دست خواهیم یافت.الیس جوردن سپس با انتقاد از روش برخورد دولت آمریکا می‌گوید که واشینگتن در برابر این آزمایش‌های موشکی سکوت کرد. این موضع‌گیری درست مثل سکوت واشینگتن در برابر سرکوب خشونت‌آمیز اعتراضات گسترده مردم ایران در سال ۲۰۰۹ بود. در یک چنین شرایطی است که ایران نه تنها مخالفان خود را سرکوب کرده، بلکه با استفاده از فضای ملتهب جهان عرب، به گفته رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا، سعی دارد از این اوضاع به بهترین نحو به نفع خود بهره‌برداری کند.سیاست‌های منطقه‌ای ایران جهات گوناگونی دارد که همه آنها به ضرر منافع و امنیت آمریکاست. مصر در ماه‌های اخیر به کشتی‌های جنگی ایران اجازه داد از کانال سوئز عبور کرده و در بنادر نظامی سوریه پهلو بگیرند. کار‌شناسان امور نظامی می‌گویند که یکی از دلایل افزایش تلفات نیروهای آمریکایی طی ماه‌های اخیر در عراق، تسلیحاتی است که ایران در اختیار گروه‌های شیعه تندرو قرار می‌دهد. همزمان با سخنرانی باراک اوباما در مورد خروج بخشی از نیروهای آمریکایی از افغانستان، حامد کرزی در تهران با آیت‌الله خامنه‌ای رهبر ایران دیدار و مذاکره کرد.در مورد سوریه شواهد زیادی وجود دارد که حکومت ایران به سرکوب مخالفان در این کشور کمک می‌کند. اما دولت اوباما طبق معمول شهامت و قاطعیت لازم را نشان نداده و هنوز خواستار برکناری رژیم بشار اسد نشده است. این سیاست واقعا تاسف‌بار است، چون سقوط حکومت سوریه می‌تواند یکی از متحدان اصلی ایران در منطقه را حذف کند.الیس جوردن در ادامه تحلیل خود در وب‌سایت «نشنال ریویو» می‌نویسد که دخالت نظامی آمریکا در لیبی باعث شده که واشینگتن تمرکز خود روی ایران را از دست بدهد. البته نمونه لیبی در عین حال نشان داد که می‌توان باراک اوباما را به پذیرفتن یک عملیات نظامی محدود قانع کرد. بنابراین احمدی‌نژاد و خامنه‌ای به درستی باید بدانند که احتمال به کارگیری قدرت نظامی در مورد آنها کاملا منتفی نیست.کار‌شناسان امور ایران عملکرد حکومت اسلامی در صحنه معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی را با اصطلاح «بازی شطرنج سه‌بعدی» توضیح می‌دهند. زمان آن فرا رسیده است که دولت باراک اوباما نیز عینک‌های سه بعدی خود را به چشم بزند. پیشنهاد من در پیش گرفتن روشی است بین حمله نظامی و تداوم تحریم. اوباما همیشه در مورد دغل‌کاری رهبران ایران حرف می‌زند. بنابراین بهترین راه اعمال فشار به حکومت ایران احیاء فرصت‌های دیگری برای حرکت به سوی دموکراسی در این کشور است. با حمایت از گروه‌های مخالف دولت ایران می‌توان از فرصتی که در منطقه خاورمیانه ایجاد شده استفاده کرد و «بهار عربی» را به «زمستانی برای حکومت ایران» بدل نمود.

رادیو فردا

ناگفته های زندان خانگی در گفت و گو با مادر زهرا رهنورد

«خانه‌ی موسوی و رهنورد را به زندانی با دیوارهای بلند آهنی برای آنها تبدیل کردند.» این، مشاهدات برخی از کارمندان نهاد ریاست جمهوری، پزشکان و بیماران بیمارستان شهید شوریده است که روبه‌روی کوچه اختر قرار دارد؛ کوچه‌ای که منزل موسوی در آن واقع شده است.یاد آر روزهای سردی را که دلگرم بودیم بانوی سبزی که گاه مخفی و بیشتر پس از درگیر شدن با مامورین امنیتی از خانه بیرون می زد و با هزار زحمت، خودش را به جمع های منتظر می رساند.رهنورد برای اصرارش بر حق جویی، برای مبارزه بر تبعیض ها ، برای قرآن پژوهی اش , محبوبیتش بارها به باد تهمت وتوهین گرفته شد.هنوز زمان طولانی نگذشته است از آن روزی که درصحن دانشگاه الزهرا ،به ناروا روسری از سرش کشیدند. در صحن علنی مجلس عکسهای خصوصیش را پخش کردند . سالها اجازه چاپ کتابهایش را ندادند با اندیشه اش به ستیز پرداختند در طول مبارزات جنبش سبز. با گاز فلفل و اشک آور به او حمله ور گشتند ، با ضربات باتوم کبودش کردند یا در خیابان برسر او تاختند و و بی ادبانه به سوال و بازجوییش کشیدند . دست آخر چه سبک فکرانه بعداز چندین بار تهدید بر اخراج ، از ورودش به دانشگاه تهران جلو گیری کردند بعد از آنهم چنانکه رسمشان بود و هست ، به دروغ پردازیهای خود در این زمینه ادامه دادند و از این طریق به آرام کردن دلهای بیمار خود پرداختند.تمام آن روزها، زمزمه های نگران مادر بدرقه ی راهش بود و نگاه های سکوت پدر به یاد تمام مجاهدت های جوانی، ستایشگر استحکام قدومش بود.امروز تقویم می گوید از زندانی کردن میرحسین و رهنورد صد و چهل روز گذشته است . اما دل بی قرار مادر شمردن نمی داند. دل بی تاب مادر کوچه ی بن بستی می شناسد که با دیوار و نرده هایی آهنی و سیاه، زندان شده است. دل نگران مادر، دختری را می شناسد که دیگر پشت زنگ تلفن حالی نمی پرسد و درآستانه ی در خانه مادری ظاهر نمی شود.امروز نیز او را در خانه خودش زندانی کرده اند. به دروغ می گویند آزاد است و سرگرم فعالیتهای هنری و اما دغدغه این روزهای خانواده نگران او است که نکند این پدر پیر تن وجان فرسوده چون اسماعیل پدر میرحسین تشنه دیدار فرزند ارشد و چشم به در دوخته از میانشان رخت بربندد.مادر زهرا رهنورد همان بود که انتظار می رفت، استحکام صدایش، یاد آور فریادهای بانوی سبز ایران بود و غم پنهان شده در گفتارش، درد مادران دیگر اسرای سبز را تداعی می کرد. صحبت کردن و مصاحبه با مادری پیر در این شرایط ساده نیست. مادری که خانواده اش در معرض تهدیدهای مختلف هر روز نگران تر از قبل منتظر خبری نشسته اند.او این ماه ها شاهد ضعف جسمانی و کاهش وزن شدید دختر و دامادش بوده است که در دیدار آخر کاملا مشهود و نگران کننده بوده است. همچنین براین باور بود که کل این روند غلط بیشتر به آدم ربایی شبیه بوده است.

در باره وضعیت میرحسین موسوی و زهرا رهنورد گفت و گویی را با مادر پیر خانم رهنورد انجام داده ایم که با هم می خوانیم:

از آخرین خبری که از آقای مهندس و خانم دکتر دارید برای ما می گویید؟

حدود دو هفته پیش با داماد و دخترم ملاقات داشتم. و آنها هم روحیه ی خیلی خوب و قوی داشتند، محکم، مثل همیشه.

آزادی عمل در این دیدارها چقدرهست؟ مثلا فرزندان دیگرتون هم که به هرحال دلتنگ هستند می تونن باشن؟

ملاقات بدون هماهنگی قبلی بوده و به همین دلیل یکی دو بار اتفاقی فرزندان دیگرم هم حضور داشته اند.

در ملاقات می توانید راحت صحبت کنید؟ فکر می کنید چقدر فضای آن با واقعیتی که در آن محصور هستند تطابق می کند؟من یک مادرم و حتما راحت صحبت خودم را می کنم. البته حرف های سیاسی نمی زنم چون شنیدم که به بچه ها هم گفته اند در دیدارها حرف سیاسی نزنند که در غیر این صورت همین دیدارهای محدود کوتاه هم قطع می شود تمام دیدارها هم با حضور تعداد خیلی زیادی از مامورها انجام می شود. یک عده داخل هستند خانم و آقا یعنی آنها هم در زوایای مختلف کنار ما می نشینند. در فضای بیرون هم که خب من تابه حال نشمرده ام اما خیلی زیاد هستند.من هیچ اطلاعی درباره اینکه در جاییکه حصر هستند چگونه زندگی می کنند ندارم و بعید می دانم که کسی هم اطلاعی داشته باشد. البته این را هم بگویم که بعد از یک ماه و نیم بی خبری چندباری خیلی کم به من و همسرم تلفن کرده اند.

ملاقات دخترخانمها به چه ترتیبی است؟ مرتب می توانند به ملاقات بروند؟ و تعریفشان از ملاقاتها چه بوده است؟

متاسفانه باید بگویم که نوه هایم یعنی دخترها به مدت طولانی از پدر و مادرشان بی خبر بوده اند و برای ۳ ماه اول که تقریبا ملاقاتی نداشته اند حتی یکبار بیش از ۵۰ روز تمام خانواده به طور مطلق از آنها بی خبر بودند. جز چند دقیقه بالای سر پدر مرحومِ آقای موسوی . ولی در ۴۰ روز اخیرملاقات های محدودی صورت گرفته است که آنهم با حضور مامورهای خانم و آقا و دوربینهای متعدد نصب شده در محل بوده است.طفلک نوه هایم با من زیاد صحبت نمی کنند. چرا که صحبت کردن راجع به این قضیه با کنترل دائمی مکالمه ها و دیدارهای خانوادگیمان سخت است در ضمن آنها نمی خواهند مرا نگران کنند. اما حتما بودن نیروهای امنیتی و کنترل کردن و بازرسی بدنی دختران ایشان و حتی مواد خوراکی که برده اند و لوازم نوه های دختر و دامادم برایشان خیلی آزاردهنده بوده است .حتی وقتی بچه ها می روند موهای سر آن ها را هم گشته اند که ببینند چه چیزی قایم کرده اند. گل سرشان راباز کرده اند .آخر این رفتار درست است؟

برخورد ماموران با شما و دختران آقای موسوی و خود مهندس و همسرشان چطور است؟

در ظاهر که محترمانه، اما واقعیتش تهدید امیز است. مثلا دختر من نمی تواند یک کلمه به من خصوصی چیزی بگوید، چشم های آنها مرتب روی ماست که ببینند کی چه می شنود و چه جواب می دهد. همیشه هم می گویند خبر ندهید، تهدید می کنند و می گویند سکوت کنید. اما تا کی؟

وضع روحی خانواده ، دخترهای مهندس چه؟ آیا آنها مشکل خاصی ندارند؟

آن ها هم مثل پدر و مادرشان روحیه ی مقاومی دارند. اما همگی ناراحتند از اینکه در چنین مخمصه گرفتار شده ایم. من یک مادرم. پدرش هم که بیمار است و من می ترسم اتفاقی بدی برایش بیفتد. مثل اتفاقی که برای موسوی بزرگ افتاد.امیدوارم همچین اتفاقی نیفته و سایه ی ایشون همچنان بر سر ما باشد.

از وضعیت جسمی خانم رهنورد و آقای موسوی چه خبری دارید؟

من که مدام نمی بینمشان و به هرحال دیدارها هم محدود بوده چون اونها زندانی هستند. اما از روی ظاهر می توانم بگویم که نسبت به ملاقات های اخیر، دفعه آخر متوجه رنگ پریدگی و لاغری شدید و ناگهانی دختر و دامادم شدم. و این از نظر من که مادر هستم پنهان نبود. من نمیدانم واقعا بر آنها چه گذشته است. البته خودشان برای اینکه ناراحتی ما را دیدند و خواستند من را از نگرانی در آورند گفتند گاهی روزه می گیرند. اما بی شک دلیلش این نمی تواند باشد و تغییر ناگهانی ظاهری آنها و رنگ کاهی پوست و از دست دادن وزنشان به شدت نگران کننده است.

خوب این مساله ی خیلی مهمیه…. اصلا وضعیت پزشکی آنها چطور است؟ قبل و یا بعد از زندان شما خبر دارید؟ مثلا آیا تحت نظر پزشک خاصی هستند؟

دخترم و دامادم پیش از این سالم سالم بودند و همه هم این را می دانستند. اصلا اگر غیر از این بود که نمی توانستند اینهمه فعالیت و جنب و جوش در این دو ساله داشته باشند .الان را طبیعتا نمی توانم بگویم، فقط از روی ظاهر و جسمشان می توانم قضاوت کنم. این نگرانی البته برای دخترانش و بقیه اعضای خانواده هم پیش آمد و همه پیگیر شدند. اما آنها گفتند که خودمان دکتر داریم و پیگیری میکنیم. ولی پزشک از طرف ما نبوده است. معلوم است که تا زمانی که پزشک از طرف ما نباشد نگرانی ما همچنان باقیست.

یعنی خانواده مشخصا خواسته اند که این موضوع پیگیری شود و توجهی نشده است؟

بله دخترها و خانواده دامادم خواسته اند و بارها اصرار کردند ولی هر بار بهانه ای آورده اند و گفته اند ما خودمان دکتر خودمان رامیبریم و ظاهرا هم دکتر از طرف خودشان برده اند.نکته ی نگران کننده این است که دامادم( مهندس موسوی) پیش از این گفته بود که تنها در یک بیمارستان رسمی حاضر به انجام چکاپ است. یک بار هم اوایل حصر ظاهرا خواسته اند پزشک بیاورند که دخترم گفته بوده در همان بیمارستان ویزیت بشود و اگرنه راضی نمی شوم…اینها برای من نگرانی می آورد. روزهای سختیست …من مدام به این فکر می کنم که تا قبل از زندانی شدن، آنها هر دو در وضعیت سلامتی کاملا مناسبی بودند و این را همه خبر داشتند. اما بار آخر واقعا ما دچار شوک و نگرانی شدیم به خصوص اینکه اجازه نداده اند یک دکتر شناخته شده و قابل قبول از طرف خودمان به وضعیت سلامتی آنها رسیدگی بکند.

همه ی ما نگران شدیم با این خبر… هیچ خبری نیست که تا کی می خواهد این وضعیت ادامه داشته باشه؟

نه. هیچ خبری نیست. و هیچ معلوم نیست علت این زندان بی دلیل چه بوده است و تنها خبری که ما داریم وجود چند در و دیوار در یک کوچه کوچک است. نوه هایم می گویند که کوچه را با چند دیوار بلند آهنی مسدود کرده اند و هیچ کس هم نمی داند اصلا داخل این محدوده چه میگذرد؟ چه تعدادی نیرو هست و آیا نیروها اصلا داخل خانه مقیم هستند یا خارج از آن و تا کی قرار است ادامه پیدا کند.البته باید تذکر بدهم که من این را حبس و حصر نمی دانم. این دقیقا آدم ربایی است. دختر و داماد من که کاری نکردند که زندانی شوند اینها جز خدمت به کشورشان هیچ کاری نکردند.

نظر دختر و دامادتون درباره ی این مسائل چیست؟

آنها راجع به این قضیه حرف خاصی نزده اند. زیرا همانطور که گفتم در دیدارهای کوتاه ما مثل هر زندانی دیگری فضای این حرفها نیست. من خودم مواظبم سوالی نکنم که گرفتاری ایجاد شود. اما خوب با توجه به زندانی شدن پسر بزرگم سال قبل که در راستای همین اتفاقات بود یاد گرفته ام که صحبت هایم چگونه و در چه مواردی باشد .

شما( یا اعضای خانواده ) تا حالا با بازجوها یا نیروهای امنیتی صحبتی داشته اید؟

البته من نه اما بارها دخترهای مهندس، نوه ها و بقیه اعضای خانواده بطور رسمی و غیر رسمی تلفنی و حضوری بازجویی شده اند و یا تحت فشار و تهدید قرار گرفته اند، تهدیدهای شغلی وجانی. و حتی توهین های آزار دهنده ای که نه تنها کلامی بلکه بدنی هم بوده است.

خواسته ی آن ها چیست؟

خواسته اصلی آنها که از همه پوشیده است. اما حتما یک از خواسته های بزرگ آنها سکوت کردن همه اعضای خانواده است. که همین هم به شک ما درمورد وضعیت زندگی و سلامتی آنها دامن می زند. شاید هم با سکوت ما برنامه های دیگری هم دارند.

تا حالا پیشنهاد یا راه حلی از سوی حکومت یا نیروهای امنیتی به خانواده شده برای حل این مسئله؟

البته که نه. چون خودشان می دانند راه حلی هم جز آزادی سریع آنها و جواب دادن به این ۵ ماه زندانی بودن بی دلیل دختر و دامادم نیست همه می دانند داماد و دخترم جز خیرخواهی در این سالها برای مردم و کشور چیزی نخواسته اند و از همه زندگیشان هم گذشته اند. دخترو دامادم برای مردم از هیچ کاری دریغ نمیکردند و حتی از ما هم کمک می گرفتند. این جواب تلخ و دردناکیست برای من که ناظر زندگیشان بوده ام و همه ی کسانی که حقیقت را دیدند و می دانند.دختر شما یکی از زنان فعالی بود که در این دو سال خانواده های زندانیان را تنها نگذاشت و همین دیدار ها و سر زدن های خانم دکتر همیشه بدخواهان را خشمگین می کرد، در این چند ماه برخورد مردم و خانواده های زندانیان سیاسی و فعالان سیاسی با خانواده ی موسوی و رهنورد چطور بوده است؟

خیلی صمیمانه. البته من دیداری با کسی نداشته ام یا صحبتی. بیشتر احتیاط می کنم . اما هرجا می رویم همه احوالپرسند و نگرانند در کوچه خیابان محل همه جا هرکسی که متوجه می شود خیلی ابراز دوستی و محبت ونگرانی و ناراحتی و خشم از این وضع می کنند.با توجه به فضای تبلیغاتی و دروغ هایی که درباره ی این زندان گفته می شود که ایشان اصلا در حصر نیستند ویا فعالیت روزمره یا هنری عادیشان را فقط تحت مراقبت ادامه می دهند، از همینجا صحبتی با مسببان این ماجرا ها دارید؟

هیچ معلوم نیست تا کی آن ها باید در این وضعیت آنجا بمانند. مگر اینها جز خدمت به مردم و خانواده های زندانیان سیاسی کاری کردند؟ اول از همه باید بگم که حتی اگر برفرض محال هم چنین بود یعنی آنها در امن و آسایش هم بودند که نیستند خود نفس زندان کردن بیگناهان و قطع ارتباطشان با همه انقدر بد هست و اسیر بودن انقدر دردناک هست که لازم به توضیح نیست. اما خطاب من با کسانیست که این دستور را داده اند یا اجرا کردند. برای من رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون.از دیگر سو سخنی با مردمی که این مصاحبه رو می خوانند دارید؟ نکته ای وجود دارد که لازم باشه در اختیار مردم قرار گیرد؟ در آخر هم اگر صحبتی هست بفرماییدتشکر میکنم از شما که جویای حال من شدید. من خودم بیمارم و نگران دختر و داماد خوبم هم هستم و شوهرم که به شدت مریض احوال و رنجور است و بی تابی هایش برای خانم رهنورد ما را نگران و متاثر کرده است و تشکر میکنم از همه ی مردمی که یا همدرد ما هستند یا درد مارا درک می کنند.مرتب به من آشنا و غریبه زنگ می زنند و می پرسند از آقای مهندس چه خبر از خانم دکتر چه خبر؟ من هم می گویم همان خبری که شما دارید را ما هم داریم. خیلی نکته ها هست اما فعلا نگفتنش بهتر است.آرزو دارم روزی همه ی کسانی که دربند هستند روزی پیش خانواده هایشان برگردند و خانه هایشان دوباره روشن شود. من فقط برای دختر خودم دعا نمی کنم. امیدارم همه ی آنهایی که به هر علتی در بازداشت هستند و به آنها ظلم و ستم می شود زودتر آزاد شوند. ان شاالله خبر آزادی همگی را بشنویم که حتما همه خوشحال می شویم.

منبع: کلمه

دلنوشته‌ مریم شربتدار قدس برای همسرش، فیض‌الله عرب‌سرخی

مریم شربتدار قدس در نامه‌ای برای همسر زندانی‌اش، فیض‌الله عرب‌سرخی، نوشت: به این روزهای عزیز سوگند می خورم که بی گناهی تو و دیگر قهرمانان در بند را نه تنها در پیشگاه تاریخ که در محکمۀ عدالت حق نیز فریاد خواهم کرد و ایمان دارم که صبر خدا تنها مهلتی است برای اتمام حجت با ستم پیشگان و فرصتی است برای عروج معنوی ستم دیدگان .

به گزارش کلمه، این دلنوشته بشرح زیر است:

باسمه تعالی
دو سال گذشت. آن روز سالگرد ازدواجمان و چند روز بعد از آن نیز تولدم بود.حتماً تو نیز مانند من تمام لحظاتش را به خاطر داری؛ سیزدهم رجب و روز پدر، در حالی که دخترانمان نبودند و ما دلتنگ از بدرقۀ عزیزانمان راهی مزار پدر مرحوم و برادران شهیدت شدیم. می دانم به یاد داری عزیزم که پس از آن نیز به دیدن مادر پیر و نگرانت رفتیم و صبحانه را میهمانش بودیم گویا نیرویی غریب، ما را وادار به انجام همۀ کارهایمان می کرد.فردای آن روز نمی دانم چه حسی مرا واداشت که هنگام وداع و خروج از منزل، تو را از زیر قرآن بگذرانم، درست مانند زمان هایی که عازم سفر می شدی. زیر لب زمزمه کردم : خدایا عزیزم را به تو می سپارم، نگهدارش باش؛ و تو چه سبکبار و آسوده از نگرانی های همیشگی برای دلبندانمان، چون پرنده ای با بالهایی گشوده و لبریز از شوق پرواز بودی و کوهی استوار را می مانستی که آرامش را به قلبم ارزانی می داشت.عصر همان روز یعنی سه شنبه ۱۶ تیر ۸۸ اتفاق افتاد در حالی که می دانستم بد دلان و روسیاهان همیشۀ تاریخ، بزرگی و عزتت را تاب نمی آورند و بی خبر از عقوبت و عذاب الهی، بر بالا بردن ستون های پوشالی ظلم و بی عدالتی اصرار می ورزند.شنیده بودم اما باور نمی کردم که خانه و زندگی ساده و پر مهرمان در غیاب ما اینچنین مورد هجوم مأمورانی قرار گیرد که با مفهوم حریم خصوصی و محرم و نامحرم، کاملاً بیگانه اند.از همان شب بود که با حس و درک عمیق تنهایی، به خدا نزدیک تر شدم و می دانستم تو نیز این فرصت را از دست نخواهی داد و چقدر هر دومان سپاسگزار خدا شدیم که با دست جور و ستم، ما را به خود و به یکدیگر نزدیک تر کرد.فیض الله مهربانم، مدت ها بود برایت ننوشته بودم، حتی وقتی نامۀ زیبایت را خواندم که برای سالگرد پیوند مقدسمان از آن سوی میله ها برایم فرستاده بودی، تنها سکوت کردم و در خلوت خود با تو نجواها داشتم اما مراقب بودم کسی شاهد شکستن بغض فرو خورده ام نباشد.عزیز همیشه همراهم!
زمانی طولانی است که برایت ننوشته ام چرا که حکایت هجران عشاق جوان و ستم های رفته بر آنان در این دو سال، مرا از بیان دلتنگی هایم، شرمگین می سازد اما گفتنی هایم بسیار است و دیر نخواهد بود که تمام خاطرات و رنج های تحمیل شده بر ما و دیگر قربانیان این فجایع عظیم و شرح پایمردی ها و سر بلندی ها، خواندنی ترین حکایات تاریخ را رقم خواهد زد.
اینک در این ایام عزیز ماه شعبان، هنگام آرزو برای صبوری بیشتر پرندگان محبوس و زوج های عاشق آنها ، برای شفای دل سیاه صیادان این پرندگان مظلوم نیز دعا می کنم تا آنان که هنوز امیدی به هدایتشان هست راه خود را جدا کرده و تا دیر نشده، بیش از این اسیر چنگال شوم هوای نفس نگردند.همسر خوبم ، به این روزهای عزیز سوگند می خورم که بی گناهی تو و دیگر قهرمانان در بند را نه تنها در پیشگاه تاریخ که در محکمۀ عدالت حق نیز فریاد خواهم کرد و ایمان دارم که صبر خدا تنها مهلتی است برای اتمام حجت با ستم پیشگان و فرصتی است برای عروج معنوی ستم دیدگان . ألَیس الصّبحُ بقَریبٍ

به آزار مدافعان حقوق بشر پایان دهید

در پی آزار و اذیت و صدور احکام سنگین قضایی برای محمدعلی دادخواه، محمد سیف زاده و عبدالفتاح سلطانی، و همچنین بازداشت معصومه دهقان (همسر عبدالفتاح سلطانی)، گروه تحت عنوان «برنامه نظارت بر حمایت از مدافعان حقوق بشر»، که برنامه مشترک «فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر» و «سازمان جهانی مبارزه با شکنجه» (OMCT) است، از عموم ایرانیان و فعالان حقوق بشر دعوت کرده است تا جهت توقف محکومیت ها و آزار و اذیت قضایی فعالان حقوق بشری و وکلا، اقدامی عملی صورت دهند.در بیانیه ای که در همین زمینه تارنمای« فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر» منتشر کرده ، آمده است. برنامه نظارت از منابع موثق در باره تداوم آزار و اذیت قضایی اعضا و موسسان کانون مدافعان حقوق بشر، به ویژه آقایان محمد علی دادخواه و عبدالفتاح سلطانی، دو وکیل دادگستری و اعضای موسس کانون مدافعان حقوق بشر مطلع شده است.بنا به اطلاعات دریافتی، آقای دادخواه در روز ۱۲ تیر ۱۳۹۰ مطلع شد که به اتهام «اقدام و تبلیغ علیه نظام اسلامی» در ارتباط با تشکیل کانون مدافعان حقوق بشر و سخنگویی آن، و وکالت در پرونده علیه مترو اصفهان به خاطر به خطر انداختن ساختمان های میراث فرهنگی ملی براساس ماده ۶۹۸ قانون مجازات اسلامی به ۹ سال زندان و ۱۰ سال محرومیت از حرفه وکالت و تدریس در دانشگاه محکوم شده است. محاکمه او در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ برگزار شده بود. آقای دادخواه ۲۰ روز برای درخواست تجدید نظر فرصت دارد و در زمان انتشار این فراخوان فوری با وثیقه آزاد است.در روز ۱۴ تیر ۱۳۹۰، خانم معصومه دهقان، همسر عبدالفتاح سلطانی، به دادگاه انقلاب اسلامی مستقر در زندان اوین احضار و بازداشت شد. آقای سلطانی، که وکیل خانم دهقان نیز هست، اجازه نیافت در دادگاه همراه او باشد. اطلاع بیشتری در باره اتهام یا دلیل بازداشت خانم دهقان ارایه نشده است. در زمان انتشار این فراخوان خانم معصومه دهقان هنوز در بازداشت به سر می برد. برنامه نظارت از این نگران است که خانم معصومه دهقان به خاطر فعالیت های حقوق بشری همسرش احضار و بازداشت شده باشد.برنامه نظارت این اقدام های آزار و ارعاب علیه موسسان کانون مدافعان حقوق بشر را، که گویا فقط به قصد مجازات آنها به خاطر فعالیت های مسالمت آمیز و مشروع حقوق بشری است، به شدت محکوم می کند.آقای محمد سیف زاده، یکی دیگر از موسسان کانون مدافعان حقوق بشر، در تاریخ ۷ آبان ۱۳۸۹ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» از طریق تشکیل کانون مدافعان حقوق بشر، و «تبلیغ علیه نظام» از طریق مصاحبه با رسانه های خارجی به ۹ سال زندان و ۱۰ سال محرومیت از حرفه وکالت محکوم شد او از ۲۲ فروردین ۱۳۹۰ در بازداشت بوده و علیه حکم خود اعتراض کرده است. در اوایل تیر ماه ۱۳۹۰ به خانواده آقای سیف زاده اطلاع داده شد که دادگاه تجدید نظر حکم زندان او را به دو سال کاهش داده است.این گروه حقوق بشری همچنین “اقدامات مورد درخواست” را چنین اعلام کرده است “لطفا به دولتمردان ایران نامه بنویسید و از آنها بخواهید:

۱ – تحت هر شرایطی، سلامت روحی و جسمانی آقایان محمد علی دادخواه، عبدالفتاح سلطانی، محمد سیف زاده و خانم شیرین عبادی و خانواده های آنها و نیز تمام مدافعان حقوق بشر و خانواده هایشان را در ایران تضمین کنند.

۲ ـ به هر گونه آزار و اذیت ـ از جمله در سطح قضایی ـ علیه آقایان محمد علی دادخواه، عبدالفتاح سلطانی، محمد سیف زاده و خانم شیرین عبادی و خانواده های آنها و نیز به طور کلی تمام مدافعان حقوق بشر در ایران پایان دهند؛

۳ ـ در هر شرایطی اعلامیه سازمان ملل در باره مدافعان حقوق بشر را، که در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۷۷ (۹ دسامبر ۱۹۹۸) در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شده، رعایت کنند.

۴ ـ به طور کلی، در هر شرایطی تضمین کنند که حقوق بشر و آزادی های اساسی مطابق با عهدنامه های بین المللی حقوق بشر و موازین بین المللی که ایران نیز متعاهد آنهاست رعایت خواهند شد.در انتهای این بیانیه از ایرانیان و فعالان خواسته شده است تا ” نامه ها و درخواست های خود را، به رهبر جمهوری اسلامی، ریاست قوه قضاییه، وزیر امور خارجه ایران، نمایندگی دائمی جمهوری اسلامی ایران در ژنو، سوئیس، سفارت ایران در بروکسل، بلژیک، و همچنین به نمایندگان دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در کشورخودتان ارسال نمایند.

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...