ضیا نبوی که تنها ۲۶ سال دارد در نامهای خطاب به محمدجواد اردشیر لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه بخشی از شرایط زندان کارون اهواز را توصیف کرده است. شرایطی دشوار و به قول خودش «ورای حد تقریر» که قابل بازنمائی نیست!ضیا نبوی، دانشجوی محروم از تحصیل و ستاره دار، از زندانیان حوادث پس از انتخابات است که پس از محاکمهای ناعادلانه به زندان کارون اهواز تبعید شد و اکنون نیز در این زندان به سر میبرد.این دانشجوی محروم از تحصیل در ابتدای نامهاش با اشاره به اینکه مدتهاست برای نوشتن نامه تردید داشته و اکنون نیز نمیداند آیا این نامه موثر خواهد بود یا خیر نوشته است «آنچه در این جا میگذرد حقیقتا ورای حد تقریر است و قابل بازنمائی نیست من چنین وضعیتی را نه پیش از این تجربه کرده بودم و نه جائی خوانده یا شنیده بودم. هیچ فیلمی یا داستانی تاکنون زندان را این گونه تصویر نکرده بود و هرگز در مخیلهام هم نمیگنجید که چنین جایی ممکن است وجود داشته باشد!آقای نبوی بزرگترین و اساسیترین مشکل در زندان کارون اهواز را ازدحام و تراکم وحشتناک جمعیت در آن دانسته و نوشته است به دلیل تعداد زیاد زندانیان نزدیک به یک سوم جمعیت بند «حیاط خوابند.وی تصریح کرده که حیاط خواب به این معنی است که تمامی هواخوری زندان توسط پتوهای زندانیان مفروش شده و تعدادی از زندانی ها روز و شب را در گرما و سرما در حیاط به سر می برند.این دانشجوی موسوم به «ستارهدار»،بزرگترین دلخوشی خود در زندان را حیاط خواب نبودناش عنوان کرده و اضافه کرده است که به دلیل تراکم جمعیت بسیار زیاد در زندان، اصل تفکیک جرایم هم رعایت نشده و از این رو زندانیان با جرایم مختلف از قبیل سیاسی، سرقت، مواد مخدر و غیره در یک بند هستند.ضیا نبوی با بیان وضعیت اسفبار بهداشت و سلامتی در این زندان نوشته است که به دلیل مشکل فاضلاب، «موش و سوسک به سادگی از سیستم فاضلاب بیرون می آیند و دیدن آنها دیگر جز معمول زندگی زندانیان شده است.وی همچنین با اشاره به اینکه وضعیت تغذیه و غذای زندان هم بسیار نامناسب و نگران کننده است اضافه کرده که برای مثال «آشپز محترم حتی زحمت پوست کندن سیب زمینیهای استفاده شده در غذا را هم به خود نمیدهد.این دانشجوی محروم از تحصیل در مورد امکانات ارتباطی هم گفته است که هیچ روزنامه، مجله و کتابی در زندان وجود ندارد و امکان وارد کردن آن نیز میسر نیست و برای تماس تلفنی، هر زندانی تنها ۳ دقیقه در هفته میتواند از تلفن استفاده کند.آقای نبوی در نامهی خود خطاب به محمدجواد اردشیر لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه نوشته است که بجای اینکه به نویسنده نامه نگاه کند، به محتوای نامه بنگرد.وی در بخشی از این نامه پر درد نوشته است: «در این چند ماهی که در این زندان به سر میبرم گاهی وقتی افکار و رفتارم را در طول شبانه روز مرور میکنم به نتایج عجیبی میرسم، احساس من این است که کم کم زندگیام از محتوای انسانی تهی میشود و به خلق و خوی حیوانی رجعت میکنم! منظورم این است که غریزه ی صیانت نفس و میل به زنده ماندن، کم کم به اصلی ترین محرک و دغدغه ام بدل شده است و گوئی جز زنده ماندن هیچ مساله ی مهمی برایم وجود ندارد!ضیاء نبوی از دانشجویان ستاره دار است که از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب با حکم قاضی عباس پیر عباسی به ۱۵ سال زندان در تبعید و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد؛ این حکم در دادگاه تجدید نظر به یازده سال زندان در تبعید کاهش یافت.
آزادی حق مسلم ماست (پدرام طنازی و مهرناز موسوی) Pedram Tannazi & Mehrnaz Mousavi زن زندگی آزادی 💚🤍♥️
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه
نامه مهدی کوهکن، زندانی سیاسی به دادستان تهران
مهدی کوهکن، زندانی سیاسی در نامهای به دادستان تهران ضمن اشاره به مشکلات جسمی خود و مجموعه اقداماتی که در جهت درمان بیماریهای خود کرده است خواهان رسیدگی پزشکی در بیمارستانی در خارج از زندان شده است.مهدی کوهکن زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین در بهمن ماه ۱۳۸۸ توسط وزارت اطلاعات بازداشت و روانه بند ۲۴۰ زندان اوین شد.
به دادستان محترم استان تهران جناب آقای جعفری دولت آبادی
با سلام و احترام، به استحضار میرسانم، اینجانب مهدی کوهکن (کوروش) زندانی بند ۳۵۰ اوین که از ۱۶ ماه پیش به دلیل فعالیتهای فرهنگی بازداشت و در حبس بسر میبرم، در بهمن ماه سال ۱۳۸۸، در جریان بازجویی در بازداشتگاه شمارهٔ ۲۴۰ وزارت اطلاعات دچار پارگی مینیسک زانوی راست شده و رسیدگی درمانی در این رابطه تا کنون بدون نتیجه مانده است، از سوی به دلیل مصرف مداوم داروهای مسکن جهت درد زانو دچار بیماری گوارشی نیز گردیدهام.یادآوری میکنم، در رابطه با رسیدگی درمانی مکاتیاتی با رئیس اندرزگاه، رئیس زندان، رئیس بهداری، قاضی پروندهام و جنابعالی داشتهام با پیگیریهای مکرر مادر کهنسال و بیمارم که در شهرستان فیروز آباد فارس ساکن و رفت و آمد به تهران برایش مشکل است.جنابعالی با عمل جراحی زانو در بیمارستان مشروط به تقبل هزینهٔ درمان و عمل جراحی از سوی خانواده موافقت فرمودهاید، اما از آنجا که اینجانب از کار اخراج شده و فاقد بیمه نامهٔ معتبر میباشم و هم چنین تامین هزینهٔ سنگین درمان از سوی خانوادهام غیر ممکن است و اینجانب نیز از درد شدید و قفل شدن زانویم در زندان رنج میبرم لذا با عنایت مادهٔ ۱۱۴ آئین نامهٔ سازمان زندانها، معاینه و عنداللزوم معالجهٔ زندانیان بیمار به عهدی زندان است و مادههای ۱۱۳، ۱۰۰، ۹۹، ۲۰، صراحتا به بیمهٔ درمانی زندانیان اشاره شده است.یادآوری میکنم که طبق مادهٔ ۱۰۰ آئین نامه زندان که گفته شده هزینهٔ درمان عوارض و بیماریهای که ضروریت و فوریت درمان ندارد و یا در اثر تقصیر ناشی شده است به عهدهٔ زندان و یا مقصر میباشد این در حالی است که من در بازداشتگاه ۲۴۰ هنگام بازجویی دچار پارگی میسنیک زانو شدهام با توجه به توضیحات داده شده از آن مقام محترم تقاضا دارم با توجه به اینکه بارها درخواست ملاقات با جنابعالی را داشتهام و این امر میسر نشده است با ملاقات اینجانب جهت ارائهٔ توضیحات لازم در خصوص وضعیت مالی و بیماریام و نیز دستورات فوری برای اعزام به مرکز درمانی و تامین هزینهٔ درمان توسط سازمان زندانها، موافقت فرمائید.
با تشکر فراوان
مهدی کوهکن
به دادستان محترم استان تهران جناب آقای جعفری دولت آبادی
با سلام و احترام، به استحضار میرسانم، اینجانب مهدی کوهکن (کوروش) زندانی بند ۳۵۰ اوین که از ۱۶ ماه پیش به دلیل فعالیتهای فرهنگی بازداشت و در حبس بسر میبرم، در بهمن ماه سال ۱۳۸۸، در جریان بازجویی در بازداشتگاه شمارهٔ ۲۴۰ وزارت اطلاعات دچار پارگی مینیسک زانوی راست شده و رسیدگی درمانی در این رابطه تا کنون بدون نتیجه مانده است، از سوی به دلیل مصرف مداوم داروهای مسکن جهت درد زانو دچار بیماری گوارشی نیز گردیدهام.یادآوری میکنم، در رابطه با رسیدگی درمانی مکاتیاتی با رئیس اندرزگاه، رئیس زندان، رئیس بهداری، قاضی پروندهام و جنابعالی داشتهام با پیگیریهای مکرر مادر کهنسال و بیمارم که در شهرستان فیروز آباد فارس ساکن و رفت و آمد به تهران برایش مشکل است.جنابعالی با عمل جراحی زانو در بیمارستان مشروط به تقبل هزینهٔ درمان و عمل جراحی از سوی خانواده موافقت فرمودهاید، اما از آنجا که اینجانب از کار اخراج شده و فاقد بیمه نامهٔ معتبر میباشم و هم چنین تامین هزینهٔ سنگین درمان از سوی خانوادهام غیر ممکن است و اینجانب نیز از درد شدید و قفل شدن زانویم در زندان رنج میبرم لذا با عنایت مادهٔ ۱۱۴ آئین نامهٔ سازمان زندانها، معاینه و عنداللزوم معالجهٔ زندانیان بیمار به عهدی زندان است و مادههای ۱۱۳، ۱۰۰، ۹۹، ۲۰، صراحتا به بیمهٔ درمانی زندانیان اشاره شده است.یادآوری میکنم که طبق مادهٔ ۱۰۰ آئین نامه زندان که گفته شده هزینهٔ درمان عوارض و بیماریهای که ضروریت و فوریت درمان ندارد و یا در اثر تقصیر ناشی شده است به عهدهٔ زندان و یا مقصر میباشد این در حالی است که من در بازداشتگاه ۲۴۰ هنگام بازجویی دچار پارگی میسنیک زانو شدهام با توجه به توضیحات داده شده از آن مقام محترم تقاضا دارم با توجه به اینکه بارها درخواست ملاقات با جنابعالی را داشتهام و این امر میسر نشده است با ملاقات اینجانب جهت ارائهٔ توضیحات لازم در خصوص وضعیت مالی و بیماریام و نیز دستورات فوری برای اعزام به مرکز درمانی و تامین هزینهٔ درمان توسط سازمان زندانها، موافقت فرمائید.
با تشکر فراوان
مهدی کوهکن
مادر رونقی ملکی: امیدوارم بگذارند حسین به مرخصی بیاید تا بقیه درمانش را پیگیری کنیم
حسین رونقی ملکی به خاطر فشارهای وارد شده در طول مدت بازداشت وی دچار ناراحتیهای جسمی از جمله عفونت شدید کلیه شد که نهایتا بعد از تاخیر چهار ماهه برای درمان به بیمارستان منتقل و تحت عمل جراحی قرار گرفت. اما روز شنبه وی به زندان منتقل گردید و تاکنون نسبت به درخواست مرخصی استعلاجی برای وی پاسخی داده نشده است. مادر حسین رونق ملکی با اشاره به نیاز مبرم فرزندش به مرخصی برای پیگیری درمانش می گوید: "الان نگران وضعیت حسین هستم . او باید تحت درمان قرار بگیرد. کیسه صفرایش هم سنگ دارد البته پزشک ها گفته اند چهل روز دیگر دوباره باید به بیمارستان برگردد. برای مرخصی هم درخواست دادیم تا ببینیم چه جوابی می دهند.گفتنی است، حسین رونق ملکی که در زمینه برنامهنویسی و ساخت وبلاگ و عبور از فیلترینگ تخصص داشته و در مبارزه با سانسور در فضای سایبری ایران تلاشهای گستردهای را انجام داده است، از تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۹ بازداشت و مدت هیجده ماه را در سلولهای انفرادی بند دو الف زندان اوین زیر نظر سپاه پاسداران و خارج از نظارت سازمان زندانها سپری کرد و از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی به ۱۵ سال زندان محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر عینا به تأیید رسید.
متن گفتگوی با زلیخا موسوی مادر حسین رونقی در پی می آید:
خانم موسوی با خبر شدیم فرزندتان را بعد از عمل جراحی به زندان بازگردانند .می توانید در این خصوص صحبت بفرمایید؟
بله روز شنبه ظهر حسین را به زندان برگردانند. عمل جراحی هم انجام شده و قرار شده بعد از چهل روز دوباره در بیمارستان درمانش را ادامه دهد.
در حال حاضر وضعیت جسمانی ایشان چطور است و برگرداندنشان به زندان خطرساز نیست؟
والله چه بگویم، درخواست مرخصی دادیم اما هنوز جواب نداده اند.
در بیمارستان توانستید با او ملاقات داشته باشید؟
هفده روز بود که حسین در بیمارستان بستری بود و من خودم شانزده روز است که از آذربایجان به تهران آمدم و در بیمارستان بودم تا بالاخره توانستم او را ببینم.
آن لحظه که پسر بیمارتان را از بیمارستان به زندان می بردند چه حسی داشتید؟
حس یک مادر، مثل همان حسی که وقتی حسین را بازداشت کردند و زندان بردند. حالم خوب نبود البته حال من هم مثل دیگر مادرها است اما حسین مریض و خیلی ناراحت بود و به او گفتم مرد باش. حتی وقتی شنیدم به دست و پایش زنجیر زده اند و ناراحت است گفتم عیبی ندارد چرا ناراحت می شوی به دست یک مرد زنجیر می زنند مثل یک مرد سرت را بالا بگیر برو زندان.
از نگرانی های خودتان بگویید؟
الان نگرانم باید تحت درمان قرار بگیرد کیسه صفرایش هم سنگ دارد. البته پزشک ها گفته اند چهل روز دیگر دوباره باید به بیمارستان برگردد. برای مرخصی هم درخواست دادیم تا ببینیم چه جوابی می دهند.
تا قبل از اینکه به بیمارستان منتقل شوند به مرخصی آمده بودند؟
نخیر هیجده ماه که در انفرادی بود و ملاقات نداشتیم و بعد که از انفرادی بیرون آمد ملاقات کابینی داشتیم. حسین هم این مدت را با صبر و توکل به خدا تحمل کرد.
بعد از هیجده ماه انفرادی اولین بار که با پسرتان حرف زدید به او چه گفتید؟
با وجودی که حالم بد بود به حسین گفتم مرد باش ببین بچه های کوچکتر از تو هم آنجا هستند و به خدا توکل کن و من هم هر روز دعا می خوانم. به او می گفتم زندان جای مردان است و این جوری به او دلداری می دادم. بخدا بعد از اینکه با او حرف می زدم خودم زار زار گریه می کردم. همه مادرها که من را می دیدند می گفتند با این همه رنجی که کشیدید اینجور به حسین روحیه می دهید نمی دانیم چه بگوییم!
در پایان صحبتی با مسئولین ندارید؟
من از همه مسئولین خواهش می کنم به حسین مرخصی بدهند. از آقای دادستان و مسئولین زندان خواهش و تمنا دارم بگذارند حسین به مرخصی بیاید تا بقیه درمانش را پیگیری کنیم. بخدا بعد از درمانش مثل یک مرد او را به زندان تحویل می دهم. من از همین جا از همه مسئولینی که گذاشتند حسین به بیمارستان بیاید و عمل کند تشکر می کنم و امیدوارم دادستان با درخواست مرخصی موافقت کند.
متن گفتگوی با زلیخا موسوی مادر حسین رونقی در پی می آید:
خانم موسوی با خبر شدیم فرزندتان را بعد از عمل جراحی به زندان بازگردانند .می توانید در این خصوص صحبت بفرمایید؟
بله روز شنبه ظهر حسین را به زندان برگردانند. عمل جراحی هم انجام شده و قرار شده بعد از چهل روز دوباره در بیمارستان درمانش را ادامه دهد.
در حال حاضر وضعیت جسمانی ایشان چطور است و برگرداندنشان به زندان خطرساز نیست؟
والله چه بگویم، درخواست مرخصی دادیم اما هنوز جواب نداده اند.
در بیمارستان توانستید با او ملاقات داشته باشید؟
هفده روز بود که حسین در بیمارستان بستری بود و من خودم شانزده روز است که از آذربایجان به تهران آمدم و در بیمارستان بودم تا بالاخره توانستم او را ببینم.
آن لحظه که پسر بیمارتان را از بیمارستان به زندان می بردند چه حسی داشتید؟
حس یک مادر، مثل همان حسی که وقتی حسین را بازداشت کردند و زندان بردند. حالم خوب نبود البته حال من هم مثل دیگر مادرها است اما حسین مریض و خیلی ناراحت بود و به او گفتم مرد باش. حتی وقتی شنیدم به دست و پایش زنجیر زده اند و ناراحت است گفتم عیبی ندارد چرا ناراحت می شوی به دست یک مرد زنجیر می زنند مثل یک مرد سرت را بالا بگیر برو زندان.
از نگرانی های خودتان بگویید؟
الان نگرانم باید تحت درمان قرار بگیرد کیسه صفرایش هم سنگ دارد. البته پزشک ها گفته اند چهل روز دیگر دوباره باید به بیمارستان برگردد. برای مرخصی هم درخواست دادیم تا ببینیم چه جوابی می دهند.
تا قبل از اینکه به بیمارستان منتقل شوند به مرخصی آمده بودند؟
نخیر هیجده ماه که در انفرادی بود و ملاقات نداشتیم و بعد که از انفرادی بیرون آمد ملاقات کابینی داشتیم. حسین هم این مدت را با صبر و توکل به خدا تحمل کرد.
بعد از هیجده ماه انفرادی اولین بار که با پسرتان حرف زدید به او چه گفتید؟
با وجودی که حالم بد بود به حسین گفتم مرد باش ببین بچه های کوچکتر از تو هم آنجا هستند و به خدا توکل کن و من هم هر روز دعا می خوانم. به او می گفتم زندان جای مردان است و این جوری به او دلداری می دادم. بخدا بعد از اینکه با او حرف می زدم خودم زار زار گریه می کردم. همه مادرها که من را می دیدند می گفتند با این همه رنجی که کشیدید اینجور به حسین روحیه می دهید نمی دانیم چه بگوییم!
در پایان صحبتی با مسئولین ندارید؟
من از همه مسئولین خواهش می کنم به حسین مرخصی بدهند. از آقای دادستان و مسئولین زندان خواهش و تمنا دارم بگذارند حسین به مرخصی بیاید تا بقیه درمانش را پیگیری کنیم. بخدا بعد از درمانش مثل یک مرد او را به زندان تحویل می دهم. من از همین جا از همه مسئولینی که گذاشتند حسین به بیمارستان بیاید و عمل کند تشکر می کنم و امیدوارم دادستان با درخواست مرخصی موافقت کند.
جهنمی به نام زندان قرچک/ ضرب و شتم و شکنجه زنان سیاسی در زندان ورامین
خانواده های زنذانیان سیاسی زن در زندان رجایی شهر که به تازگی به زندان قرچک ورامین منتقل شده اند می گویند که این زندان کهریزکی دیگر است .گفته می شود که به زودی زندانیان سیاسی زن در اوین نیز به قرچک ورامین منتقل خواهند شد.این زندانیان زن در تماس های تلفنی با خانواده هایشان اعلام کرده اند این زندان کهریزک دیگری است که در آن به زندانیان حتی آب و غذا به موقع داده نمی شود و مسوولان زندان هر زمان دلشان بخواهد به زندانیان غذا می دهند .آب این زندان نیز در بیشترین ساعات روز قطع است .این زندانیان گفته اند روز گذشته وقتی به این شرایط اعتراض کرده اند، ماموران زندان با باتوم آنها را کتک زده اند که این ماجرا موجب شکستن ناخن چند تن از این زندانیان شده است .زندانیان این زندان شرایط این زندان را با یک” مرغدانی “مقایسه کرده و گفته اند اگر این شرایط تا فردا پایان نیابد و این زندانیان به زندان دیگری منتقل نشوند و یا به وضعیت شان رسیدگی نشود دست به اعتصاب غذای نامحدود خواهند زد.شبنم مددزاده و جمع دیگری از زندانیان سیاسی زن در رجایی شهر از جمله زندانیان انتقال یافته به زندان قرچک هستند.این زندان همچون زندان کهریزک در حاشیه تهران واقع است و با توجه به وضعیت نامناسب و نگهداری زندانیانی با جرایم سنگین از قبیل اعتیاد و توزیع مواد مخدر، سرقت و تخلفات اجتماعی، شرایط سختی را برای زندانیان سیاسی که به آنجا منتقل می شوند به وجود می آورد.خانواده های زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر نیز پیش از این با انتشار نامهای نسبت به شرایط دهشتناک و غیرانسانی موجود در بند زنان زندان رجایی شهر اعتراض کرده بودند ، اما به جای رسیدگی به این شرایط اکنون این زندانیان به زندانی به مراتب بدتر از زندان رجایی شهر منتقل شده اند ، زندانی که استانداردهای لازم برای زندانی کردن افراد را ندارد و به بازداشتگاه کهریزک شباهت دارد.آنها در این نامه نوشته بودند : «طبق آییننامه سازمان زندانها و قوانین موجود، مسئولیت جان زندانی، با سازمان زندانها و تمامی نهادهای مرتبط با آن است، در زندان رجاییشهر کرج، تنها چیزی که ارزش نداشت جان آدمیزاد بود. دسترسی به امکانات پزشکی و بهداری در این زندان به شدت محدود بوده و در مواردی غیرممکن بود. زندانیان در صورت ابتلا به بیماری، نه تنها از سوی تیم پزشکی مستقر در زندان مورد معالجه قرار نمیگرفتند بلکه در مواردی به بخش قرنطینه منتقل میشده تا خودشان بهبود پیدا کنند.آنها در این نامه از ریاست قوه قضاییه ، صادق لاریجانی پرسیده بودند :«آیا هدف از تبعید زندانیان سیاسی و به خصوص زنان به زندانهای خارج از محل زندگیشان، ایجاد شرایطی برای مرگ تدریجی آنان است؟ آیا قصد دستگاه قضایی بر این است که این افراد پس از بازگشت دوباره به جامعه، دچار بیماریهای مختلف جسمی و روحی باشند و هرگز در قامت یک انسان سالم به جامعه بازنگردند؟ زنان و دختران محبوس در تبعیدگاهها نیز، مادران امروز و فردای جامعه هستند، آیا آنچه در در این زندانها بر عزیزان ما میگذرد، نادیده گرفتن جزئیترین اصول انسانیت نیست؟آنها تاکید کرده بودند :«هیچگونه اطلاعی از سرنوشت عزیزان شان ندارند و تصور انتقال آنان به زندانی بدتر از زندان رجاییشهر، بر نگرانیهای آنها افزوده است. »اکنون این تصور خانواده ها به واقعیت پیوسته است و عزیزان شان به زندانی که به بازداشتگاه کهریزک شباهت دارد منتقل شده اند آیا این زندان مانند کهریزک قربانیان جدیدی خواهد گرفت ؟
او ایستاد و روزی دیگر خواهد آمد…
من از روزهای زندان و حصر و ایستادگی آمده ام. من از روزهای سیاه و مردم سبزی آمده ام که آرمان زندگی همه، سربلندی کشورم بود و من سر افراز از حقی که به پایش ایستاده بودم همچنان آمده ام تا اعتلای میهن اسلامیمان و دوباره زنجیره های سبز جوانان است که یاد آور روزهای سخت مقاومت خواهد بود و دوباره مشت های گره کرده از اتحاد است که در دست هایمان جوانه خواهد زد.او آمد. آمد و ایستاد. ایستاد تا تلخ ترین لحظه های مقاومت در کشورش را مزه مزه کند. ایستاد تا از سیاه ترین روزهای زندگی در کشورش را عبور کند.و روزی دیگر خواهد آمد که می گوید: من آمدم تا انسانیت انسان ها را پاس بدارم. من ایستادم تا حق ملتم پایمال نشود.روزی دیگر خواهد آمد که می گوید: من از روزهای زندان و حصر و ایستادگی آمده ام. من از روزهای سیاه و مردم سبزی آمده ام که آرمان زندگی همه، سربلندی کشورم بود و من سر افراز از حقی که به پایش ایستاده بودم همچنان آمده ام تا اعتلای میهن اسلامیمان و دوباره زنجیره های سبز جوانان است که یاد آور روزهای سخت مقاومت خواهد بود و دوباره مشت های گره کرده از اتحاد است که در دست هایمان جوانه خواهد زد.روزی دیگر خواهد آمد.بازخوانی پیام موسوی در سالروز ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری امروز معنایی تازه دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام به محضر ملت شریف ایران و یکایک حضار گرامی؛ ایام سوگواری حضرت فاطمه اطهر (س) را به شما و همه پیروان و دوستداران اهل بیت پیامبر (ص) تسلیت میگویم.به جاست از فرصتی که توجه رسانههای جمعی و در ورای آن دقت ملت عزیز فراهم آورده است استفاده کنم و کلماتی چند درباره آنچه اینجانب را به حضور در صحنه انتخابات ریاست جمهوری واداشته است، بیان کنم و پیمانی را که به امید ادای آن در این راه قدم گذاشتهام، تشریح نمایم.مردم سربلند ایران، پروردگار شما نعمت را بر این زاد و بوم تمام کرد. آن را به ثروتهای بسیار تجهیز کرد و به فرهنگ و معنویت آراست. آن را چهار سوی تمدنها قرار داد، آن را سرزمین میانه و سرپل اتصال ملتها، آن را پناهگاه آیینهای آسمانی و زادگاه مفاخر بشری پسندید تا جایی که امام (ره) ما فرمود، ایران موجودی آسمانی است که هیچکس نمیتواند به آن لطمه بزند.آنچه اینک مردم ما را از دیگر ملل ممتاز میکند نه خودپسندی و مباهات به گذشتهای سپری شده بلکه میل به بهترینها و ظرفیت نیل به آنهاست. این خصوصیتی است که در سرشت ما نهادینه شده است و در تمامی رفتارهای شخصی و اجتماعی ما آثار آن را میتوان جستوجو کرد.آیا ممکن است ملتی وجود داشته باشد که به چیزی کمتر از بهترین قناعت کند یا در محقق کردن چشماندازی از بهروزی که در پیشرویش قرار میگیرد، سستی به خرج دهد؟ شرایطی که امروزه در آن به سر میبریم بیتردید بهترین نیست.در وضعیتی هستیم که شایسته و شان ملت و مردم ما نیست. سرمایههایی که حاصل تاریخ پر فراز و نشیب ماست به ویژه انقلاب عظیم اسلامی و بذل خونهای گرامی بودهاند، در خطرند. آنچه امروز میبینیم آن چیزی نیست که میخواستیم، آن چیزی نیست که میتواند باشد.من میرحسین موسوی، فرزند کوچک انقلاب اسلامی به صحنه آمدهام چون روندهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موجود را نگرانکننده یافتم.آمده ام تا کرامت انسانها را پاس بدارم.آمدهام تا از حق ملت برای اطلاع از امور کشور دفاع کنم و حامی گردش آزادانه و شفاف اطلاعات برای مردم، این ولینعمتان دولتها باشم.آمدهام تا از آزادی اندیشه و بیان پاسداری کنم و مدافع آزادیهای مصرح در قانون اساسی باشم.آمدهام تا با دستور کار قرار دادن فرمان هشت مادهای امام خویش، آن را از نو چراغی تابنده در مسیر تحقق حقوق شهروندی و حفظ حریم خصوصی قرار دهم.آمدهام تا وسیلهای باشم برای بازگرداندن اقتدار، عزت و هویت ایرانی.آمدهام تا با تنشزدایی و تعامل سازنده روابط بهتری میان کشورمان ایران و جهان برقرار کنم تا فضا را برای توسعه کشور بگشایم و احترام به ایرانیان را در جهان تامین کنم.آمدهام تا راهی و همراهی باشم برای رفتن به سوی ایرانی مستقل، آباد، آزاد، پیشرفته و سربلند.آمدهام در حالی که راهی ساده و یکشبه برای مشکلات اقتصادی کشور و مردم نمیشناسم و معضلات امروز را ناشی از چارهجوییهای شتابزده، یکشبه و یکنفره میبینم.آمدهام تا ساختار آسیبخورده اداره کشور را از طریق احیای دستگاه برنامهریزی و مدیریت، استقرار شوراهای مهمی که نماد خرد جمعی مردم ما بودهاند و تعطیل شدند، ترمیم کنم.آمدهام تا به صورت صریح و روشن از تولید ملی در کشاورزی و صنعت و همه فعالیتهای مفید اقتصادی پشتیبانی کنم.آمدهام تا حامی مستضعفین باشم. آنانی که فشار تورم قامتشان را خم کرده و سیاستهای نادرست اقتصادی عزتشان را نشانه رفته است.آمدهام تا اشتغال را دغدغه هر روزه دولت قرار دهم. آمدهام تا با گسترش بیمههای همگانی قدمی در جهت آزادی اقشار مردم از فقر و رهایی آنها از نیاز بردارم. اقشاری که استقلال کشور و عظمت جمهوری اسلامی مرهون فداکاری و فضیلتهای آنهاست و هیچکس نیست که بتواند نقش آنان را در استقرار نظام فراموش کند یا حماسههایی را که فرزندان مرزدارشان در دفاع مقدس آفریدهاند از یاد ببرند.آمدهام تا با تشکیل دولتی فرهنگی مدافع فرهنگ غیردولتی و غیر دستوری باشم و میان دولت و گروههای مرجع هنرمندان و روشنفکران، دانشگاهیان، روحانیان و تمامی نخبگان رابطهای دوستانه و خلاق در جهت اهداف و آرمانهای کشور برقرار کنم و آمدهام تا با الهام از شهیدان در خدمت اعتلای میهن اسلامی باشم.اینجانب آمدهام تا با کمک و همراهی همگان در جهت تحقق جامعهای پر از امید و نشاط تلاش کنم. این آرمانی است که همه در برابر آن مسوولند. شرایط و حوادث، خواستی عمومی و مستقل از تمایلات گروهی و صنفی برای بهبود فراهم آورده است که بزرگترین سرمایه ما در مسیر پیشروست. ما نمیتوانیم این سرمایه بزرگ را نادیده بگیریم و نباید با سرایت دادن تفاوتهای خود به متن جامعه آن را از دست بدهیم؛ لذاست که اینجانب با اعلام گفتمانی که از همان روز نخست آن را در معرض نگاه ملت شریف قرار دادهام و همواره پذیرای اصلاح اصولگرایانه در آن هستم، در عین دوستی با طیفهای متنوع سیاسی و سپاسگزاری از تمام احزاب و تشکلهایی که به حمایت از پشتیبانی از این خدمتگزار مردم پرداختند، مستقل پا به صحنه میگذارم تا مرزبندیهای جناحی، این راه روشن را مسدود نکند.استقلال اینجانب نه از سر تکروی یا استغنا که از روی استمداد از تمامی توانهایی است که سعادت کشور منوط به همکاری آنان است. امیدوارم نتیجه فعالیتهای عادیای که به مدد همه شایستگان کشور از زنان و مردان و از تمامی گرایشها، اقشار، اقوام و مذاهب و ادیان حاصل خواهد شد، پاسخی مناسب به اعتماد تمامی کسانی باشد که اینجانب را در خور حمایت یافتند. میدانم که طی این طریق جز با توکل بر الطاف الهی و همدلی، همفکری و همگامی مردم عزیز و یاری رهبر فرزانه انقلاب میسر نمیشود. اطمینان دارم که ملت شریف ایران هوشمندانه تحولات کشور را دنبال میکنند و با شرکت مسوولانه در انتخاباتی که آینده این سرزمین را رقم خواهد زد به وظیفه انسانی، ملی و دینی خود عمل خواهم کرد و راهی را برخواهند گزید که خیر عمومی در آن است. همچنین ایمان دارم که خداوند همه تلاشگران در مسیر حق را که ملت مجاهد ما بیتردید از جمله آنانند با حمایتهای خود یاری خواهند فرمود.
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام به محضر ملت شریف ایران و یکایک حضار گرامی؛ ایام سوگواری حضرت فاطمه اطهر (س) را به شما و همه پیروان و دوستداران اهل بیت پیامبر (ص) تسلیت میگویم.به جاست از فرصتی که توجه رسانههای جمعی و در ورای آن دقت ملت عزیز فراهم آورده است استفاده کنم و کلماتی چند درباره آنچه اینجانب را به حضور در صحنه انتخابات ریاست جمهوری واداشته است، بیان کنم و پیمانی را که به امید ادای آن در این راه قدم گذاشتهام، تشریح نمایم.مردم سربلند ایران، پروردگار شما نعمت را بر این زاد و بوم تمام کرد. آن را به ثروتهای بسیار تجهیز کرد و به فرهنگ و معنویت آراست. آن را چهار سوی تمدنها قرار داد، آن را سرزمین میانه و سرپل اتصال ملتها، آن را پناهگاه آیینهای آسمانی و زادگاه مفاخر بشری پسندید تا جایی که امام (ره) ما فرمود، ایران موجودی آسمانی است که هیچکس نمیتواند به آن لطمه بزند.آنچه اینک مردم ما را از دیگر ملل ممتاز میکند نه خودپسندی و مباهات به گذشتهای سپری شده بلکه میل به بهترینها و ظرفیت نیل به آنهاست. این خصوصیتی است که در سرشت ما نهادینه شده است و در تمامی رفتارهای شخصی و اجتماعی ما آثار آن را میتوان جستوجو کرد.آیا ممکن است ملتی وجود داشته باشد که به چیزی کمتر از بهترین قناعت کند یا در محقق کردن چشماندازی از بهروزی که در پیشرویش قرار میگیرد، سستی به خرج دهد؟ شرایطی که امروزه در آن به سر میبریم بیتردید بهترین نیست.در وضعیتی هستیم که شایسته و شان ملت و مردم ما نیست. سرمایههایی که حاصل تاریخ پر فراز و نشیب ماست به ویژه انقلاب عظیم اسلامی و بذل خونهای گرامی بودهاند، در خطرند. آنچه امروز میبینیم آن چیزی نیست که میخواستیم، آن چیزی نیست که میتواند باشد.من میرحسین موسوی، فرزند کوچک انقلاب اسلامی به صحنه آمدهام چون روندهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موجود را نگرانکننده یافتم.آمده ام تا کرامت انسانها را پاس بدارم.آمدهام تا از حق ملت برای اطلاع از امور کشور دفاع کنم و حامی گردش آزادانه و شفاف اطلاعات برای مردم، این ولینعمتان دولتها باشم.آمدهام تا از آزادی اندیشه و بیان پاسداری کنم و مدافع آزادیهای مصرح در قانون اساسی باشم.آمدهام تا با دستور کار قرار دادن فرمان هشت مادهای امام خویش، آن را از نو چراغی تابنده در مسیر تحقق حقوق شهروندی و حفظ حریم خصوصی قرار دهم.آمدهام تا وسیلهای باشم برای بازگرداندن اقتدار، عزت و هویت ایرانی.آمدهام تا با تنشزدایی و تعامل سازنده روابط بهتری میان کشورمان ایران و جهان برقرار کنم تا فضا را برای توسعه کشور بگشایم و احترام به ایرانیان را در جهان تامین کنم.آمدهام تا راهی و همراهی باشم برای رفتن به سوی ایرانی مستقل، آباد، آزاد، پیشرفته و سربلند.آمدهام در حالی که راهی ساده و یکشبه برای مشکلات اقتصادی کشور و مردم نمیشناسم و معضلات امروز را ناشی از چارهجوییهای شتابزده، یکشبه و یکنفره میبینم.آمدهام تا ساختار آسیبخورده اداره کشور را از طریق احیای دستگاه برنامهریزی و مدیریت، استقرار شوراهای مهمی که نماد خرد جمعی مردم ما بودهاند و تعطیل شدند، ترمیم کنم.آمدهام تا به صورت صریح و روشن از تولید ملی در کشاورزی و صنعت و همه فعالیتهای مفید اقتصادی پشتیبانی کنم.آمدهام تا حامی مستضعفین باشم. آنانی که فشار تورم قامتشان را خم کرده و سیاستهای نادرست اقتصادی عزتشان را نشانه رفته است.آمدهام تا اشتغال را دغدغه هر روزه دولت قرار دهم. آمدهام تا با گسترش بیمههای همگانی قدمی در جهت آزادی اقشار مردم از فقر و رهایی آنها از نیاز بردارم. اقشاری که استقلال کشور و عظمت جمهوری اسلامی مرهون فداکاری و فضیلتهای آنهاست و هیچکس نیست که بتواند نقش آنان را در استقرار نظام فراموش کند یا حماسههایی را که فرزندان مرزدارشان در دفاع مقدس آفریدهاند از یاد ببرند.آمدهام تا با تشکیل دولتی فرهنگی مدافع فرهنگ غیردولتی و غیر دستوری باشم و میان دولت و گروههای مرجع هنرمندان و روشنفکران، دانشگاهیان، روحانیان و تمامی نخبگان رابطهای دوستانه و خلاق در جهت اهداف و آرمانهای کشور برقرار کنم و آمدهام تا با الهام از شهیدان در خدمت اعتلای میهن اسلامی باشم.اینجانب آمدهام تا با کمک و همراهی همگان در جهت تحقق جامعهای پر از امید و نشاط تلاش کنم. این آرمانی است که همه در برابر آن مسوولند. شرایط و حوادث، خواستی عمومی و مستقل از تمایلات گروهی و صنفی برای بهبود فراهم آورده است که بزرگترین سرمایه ما در مسیر پیشروست. ما نمیتوانیم این سرمایه بزرگ را نادیده بگیریم و نباید با سرایت دادن تفاوتهای خود به متن جامعه آن را از دست بدهیم؛ لذاست که اینجانب با اعلام گفتمانی که از همان روز نخست آن را در معرض نگاه ملت شریف قرار دادهام و همواره پذیرای اصلاح اصولگرایانه در آن هستم، در عین دوستی با طیفهای متنوع سیاسی و سپاسگزاری از تمام احزاب و تشکلهایی که به حمایت از پشتیبانی از این خدمتگزار مردم پرداختند، مستقل پا به صحنه میگذارم تا مرزبندیهای جناحی، این راه روشن را مسدود نکند.استقلال اینجانب نه از سر تکروی یا استغنا که از روی استمداد از تمامی توانهایی است که سعادت کشور منوط به همکاری آنان است. امیدوارم نتیجه فعالیتهای عادیای که به مدد همه شایستگان کشور از زنان و مردان و از تمامی گرایشها، اقشار، اقوام و مذاهب و ادیان حاصل خواهد شد، پاسخی مناسب به اعتماد تمامی کسانی باشد که اینجانب را در خور حمایت یافتند. میدانم که طی این طریق جز با توکل بر الطاف الهی و همدلی، همفکری و همگامی مردم عزیز و یاری رهبر فرزانه انقلاب میسر نمیشود. اطمینان دارم که ملت شریف ایران هوشمندانه تحولات کشور را دنبال میکنند و با شرکت مسوولانه در انتخاباتی که آینده این سرزمین را رقم خواهد زد به وظیفه انسانی، ملی و دینی خود عمل خواهم کرد و راهی را برخواهند گزید که خیر عمومی در آن است. همچنین ایمان دارم که خداوند همه تلاشگران در مسیر حق را که ملت مجاهد ما بیتردید از جمله آنانند با حمایتهای خود یاری خواهند فرمود.
تداوم بازداشت خانگی، ادامه محرومیت از حقوق اولیه، ملاقات یک ساعته با یکی از فرزندان
در طول تمام هفته های گذشته محدودیت تماسهای تلفنی خانواده با این زوج سبز همچنان به قوت خود ادامه داشته است. همچنین به اطلاع می رساند اولین ملاقات پس از عید تنها بین دختر بزرگتر به همراه خانواده ایشان در حضور ماموران امنیتی به مدت یک ساعت در محلی غیر از منزل مسکونی آنها با مهندس موسوی و دکتر رهنورد انجام شده است. براساس این گزارش وضعیت روحی و جسمی مهندس موسوی و همسرشان خوب و رضایت بخش بوده...با گذشت حدودسه ماه از بازداشت خانگی غیر قانونی میر حسین موسوی و زهرا رهنورد ابهامها در مورد شرایط زندگی، دسترسی به حقوق قانونی وانسانی آنها همچنان باقیست.با توجه به تماس مکرر علاقمندان به میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با کلمه و جویا شدن از وضعیت ایشان، به اطلاع می رساند، اولین ملاقات پس از عید تنها بین دختر بزرگتر به همراه خانواده ایشان در حضور ماموران امنیتی به مدت یک ساعت در محلی غیر از منزل مسکونی آنها با مهندس موسوی و دکتر رهنورد انجام شده است. براساس این گزارش وضعیت روحی و جسمی مهندس موسوی و همسرشان خوب و رضایت بخش بوده است. به جز ملاقات ذکرشده در طول تمام هفته های گذشته محدودیت تماسهای تلفنی خانواده با این زوج سبز همچنان به قوت خود ادامه داشته است.غیر از ملاقات هفته پیش و در طول مدت حصر نیز فقط یکی دیگر از دختران خانواده موسوی در اسفند ماه سال گذشته توانسته بود ملاقات کوتاهی با والدین خود داشته باشد.مهندس موسوی و همسرش دکتر زهرا رهنورد پس از ۲۵ بهمن در زندان خانگی قرار گرفتند و از بامداد ۲۷ بهمن کلیه ارتباطات آنها نیز قطع شد. در ایام نوروز پدر مهندس موسوی دار فانی را وداع گفت که مهندس موسوی مجال حضور در مراسم سوگواری پدر و نیز چهلم آن مرحوم که در روز شنبه همین هفته بود را نیافت.پاسخ گو نبودن مقامات قضایی، امنیتی و دیگر مقامات زیربط و تصمیم گیرندگان اصلی، در مورد وضعیت حقوقی و قضایی ایشان و نقض آشکار و مستمر حقوق اولیه و آزادی های آنها و همچنین اصرار در بی توجهی به قوانین و مقررات جاری کشور نگرانی ها را از این زندان خانگی غیر قانونی بیشتر می کند.
شیرین! دعا كن همينطور ايستاده بمانيم/ نوشتهای از یک همبندی سابق برای شیرین علم هولی
شیرین علمهولی آتشگاه سحرگاه یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ پس از گذراندن یک سال و ۹ ماه حبس در زندان اوین تهران به اتهام محاربه و بدون اطلاع خانواده و وکلایش در زندان اوین اعدام شد. متن زیر نوشتهی یکی از همبندیان سابق اوست که توسط کمیته گزارشگران حقوق بشر تنظیم و منتشر میشود.شب بود، آمدند دنبال شيرين، همه مات مانده بودند كه كجا ميبرندش. بيلباس. بيوسيله، تا بچهها به خودشان بيايند، شيرين را از در بند بردند بيرون و در بسته شد. بچهها، مستأصل و نگران، پشت ميلههاي در بند، سرك ميكشيدند، داد ميزدند. خبري از شيرين ميخواستند. يك چيزي انگار توي دل همه چنگ ميانداخت. ته چشمهاي همه، يك حرف بود. كسي دلش نميخواست حدسي بزند. كسي دلش نميخواست فكر كند كه شيرين را كجا بردهاند. دل توي دل كسي نبود. هي راهرو را ميرفتند تا دم در بند، در ميزدند. كسي باز نميكرد. بر ميگشتند توي اتاق. چند نفري كتابهاي دعايشان را بيرون آورده بودند. توي صورت همه، يك حس ناگفتني بود. ترس، اضطراب. چيزي كه نميشد توصيفش كرد. كسي دلش نميخواست حرف بزند. شيرين را برده بودند.زندانيهاي مالي، با برو بيايي كه داشتند. در به در به دنبال خبر بودند. هيچكس ، آن شب توي بند نخوابيد. بعضيها توي راهرو نشسته بودند و تسبيح دستشان بود. برخي ديگر توي حمام سيگار ميكشيدند. زندانيهاي مالي آن شب، پشت به پشت بچههاي سياسي ايستادند و نخوابيدند و دعا كردند و خواب به چشمشان نيامدند. اين شب لعنتي.. تمام نميشد. هيچكس خبري از شيرين نميداد.يكي از بچههاي مالي كه توي دفتر رفت و آمد داشت؛ آمد و گفت كه بردنش انفرادي.بعضيها يواشكي گريه ميكردند. تمام ترس عالم انگار توي دل بچههاي اين بند بود. نكند شيرين برنگردد . هيچكس دلش نميخواست، حتي فكر كند. بچهها به خودشان اميدواري ميدادند كه هنوز حكمش توي ديوان است. هنوز قطعي نشده است. نميشود كه حكم قطعي نشده را اجرا كنند. آن شب لعنتي. تمام نميشد.
راهروي بند را وجب كرديم زير پاهايمان آن شب تا صبح.
و صبح ديگر كسي اميدي نداشت به بازگشت شيرين. يك بغض بود توي گلوي همه. بغضي كه كسي نميخواست رهايش كند.صبح كه شد مأمور آمد توي اتاق. نگاه كرد و تسليت گفت. گفت كه وسايلش را جمع كنيم.تمام بچههاي اتاق يخ زده بودند انگار. خشم بود و بغض و كينه. بعضيها رويشان را برگرداندند و زدند زير گريه. كسي دلش را نداشت برود سراغ وسايل شيرين.بچههاي تختهاي كناري. بالا و پايين. در سكوت ديوانهكننده اتاق، وسايلش را جمع كردند و دادند دست مأمور. او باز تسليت گفت و رفت.اتاق سياسيها ماند و تختي كه خالي مانده بود از شيرين. از بوي شيرين. از نگاه شيرين. از مقاومتش. از خندههايش. يك اتاق بود و جاي خالي شيرين كه هر جا سر بر ميگرداندي، ميزد توي چشمت.چقدر آن روز و روزهاي بعدش، پنهاني اشك ريختيم. چقدر جاي خالياش را دلتنگي كرديم. چقدر بغض داشتيم و رهايش نكرديم كه بقيه زندانيها نبينند كه سياسيها هم گريه ميكنند.تا عصر، هي اتاق پر و خالي ميشد از زندانيهاي بند كه ميآمدند. گريه ميكردند. تسليت ميگفتند و ميرفتند. ما صاحب عزاي شيرين شده بوديم. ما صاحب عزاي همه بچههايي بوديم كه بيگناه رفتند پاي چوبه دار. صاحب عزاي فرزاد كمانگر، فرها وكيلي، علي حيدريان.توي اخبار كه اعدامشان را اعلام كرد. ديگر فهميديم كه جاي شيرين براي هميشه اين روزگار در بين ما خالي مانده است. ما صاحب عزاي شيرين بوديم. ما هنوز صاحب عزاي شيرينايم و براي نبودنش بغض داريم.حالا يكسال گذشته است. از روزي كه رفتهاي، شيرين. خيلي اتفاقها افتاد. خيليها را بردند به تبعيد توي زندان رجاييشهر و حالا قرچك ورامين. شبنم و معصومه و سيمين و ريحانه و مريم؛ توي زندان قرچك دارند براي زنده ماندن مبارزه ميكنند. ميگويند آنجا زندانيها نه آب دارند و نه غذا. نه حمام و دستشويي درست و حسابي. دارند دوستانمان را آرام آرام ميكشند. شيرين.بچههاي ديگر را از بند 2، بردند بند متادون. حالا ديگر زندگيشان شده است، از صبح تا شب چرخيدن توي آن سالن كوچك 40-50 متري كه نه هواخوري مستمر دارد و نه ديگر دسترسي به كلاسهاي فرهنگي دارند. نه سالن ورزش. نه هيچ امكان ديگري.از وقتي رفتهاي خيلي چيزها عوض شده.حالا آنجا كه نشستهاي، براي روزهاي دوستانمان. براي روزهاي ما، دعا كن شيرين. دعاهاي ما براي برگشتنت به بند، نتيجه نداد. تو اما آنجا دعا كن كه ديگر آن اتاقها از بوي هيچكس خالي نشود.دعا كن كه كه جاهاي خاليمان بيش از اين نشود. شيرين. دعا كن بتوانيم همينطور صبر كنيم. دعا كن همينطور ايستاده بمانيم. دعا كن كه جاي خاليمان از ذهن اين شهر فراموش نشود.
شيرين ....... شيرين
راهروي بند را وجب كرديم زير پاهايمان آن شب تا صبح.
و صبح ديگر كسي اميدي نداشت به بازگشت شيرين. يك بغض بود توي گلوي همه. بغضي كه كسي نميخواست رهايش كند.صبح كه شد مأمور آمد توي اتاق. نگاه كرد و تسليت گفت. گفت كه وسايلش را جمع كنيم.تمام بچههاي اتاق يخ زده بودند انگار. خشم بود و بغض و كينه. بعضيها رويشان را برگرداندند و زدند زير گريه. كسي دلش را نداشت برود سراغ وسايل شيرين.بچههاي تختهاي كناري. بالا و پايين. در سكوت ديوانهكننده اتاق، وسايلش را جمع كردند و دادند دست مأمور. او باز تسليت گفت و رفت.اتاق سياسيها ماند و تختي كه خالي مانده بود از شيرين. از بوي شيرين. از نگاه شيرين. از مقاومتش. از خندههايش. يك اتاق بود و جاي خالي شيرين كه هر جا سر بر ميگرداندي، ميزد توي چشمت.چقدر آن روز و روزهاي بعدش، پنهاني اشك ريختيم. چقدر جاي خالياش را دلتنگي كرديم. چقدر بغض داشتيم و رهايش نكرديم كه بقيه زندانيها نبينند كه سياسيها هم گريه ميكنند.تا عصر، هي اتاق پر و خالي ميشد از زندانيهاي بند كه ميآمدند. گريه ميكردند. تسليت ميگفتند و ميرفتند. ما صاحب عزاي شيرين شده بوديم. ما صاحب عزاي همه بچههايي بوديم كه بيگناه رفتند پاي چوبه دار. صاحب عزاي فرزاد كمانگر، فرها وكيلي، علي حيدريان.توي اخبار كه اعدامشان را اعلام كرد. ديگر فهميديم كه جاي شيرين براي هميشه اين روزگار در بين ما خالي مانده است. ما صاحب عزاي شيرين بوديم. ما هنوز صاحب عزاي شيرينايم و براي نبودنش بغض داريم.حالا يكسال گذشته است. از روزي كه رفتهاي، شيرين. خيلي اتفاقها افتاد. خيليها را بردند به تبعيد توي زندان رجاييشهر و حالا قرچك ورامين. شبنم و معصومه و سيمين و ريحانه و مريم؛ توي زندان قرچك دارند براي زنده ماندن مبارزه ميكنند. ميگويند آنجا زندانيها نه آب دارند و نه غذا. نه حمام و دستشويي درست و حسابي. دارند دوستانمان را آرام آرام ميكشند. شيرين.بچههاي ديگر را از بند 2، بردند بند متادون. حالا ديگر زندگيشان شده است، از صبح تا شب چرخيدن توي آن سالن كوچك 40-50 متري كه نه هواخوري مستمر دارد و نه ديگر دسترسي به كلاسهاي فرهنگي دارند. نه سالن ورزش. نه هيچ امكان ديگري.از وقتي رفتهاي خيلي چيزها عوض شده.حالا آنجا كه نشستهاي، براي روزهاي دوستانمان. براي روزهاي ما، دعا كن شيرين. دعاهاي ما براي برگشتنت به بند، نتيجه نداد. تو اما آنجا دعا كن كه ديگر آن اتاقها از بوي هيچكس خالي نشود.دعا كن كه كه جاهاي خاليمان بيش از اين نشود. شيرين. دعا كن بتوانيم همينطور صبر كنيم. دعا كن همينطور ايستاده بمانيم. دعا كن كه جاي خاليمان از ذهن اين شهر فراموش نشود.
شيرين ....... شيرين
قطع تماس تلفنی نسرین ستوده
رضا خندان همسر نسرین ستوده خبر داده است که از ۱۰ روز پیش که خانم ستوده را به بند موسوم به «متادون» زندان اوین منتقل کردهاند، امکان برقراری تماس تلفنی با ایشان نبوده است.همسر خانم ستوده روز گذشته در گفتوگو با پایگاه اینترنتی «تغییر برای برابری» گفت: «اولین بار پس از این جابهجایی، به سالن ملاقات مراجعه کردیم و متأسفانه از ملاقات حضوری بچهها ممانعت کردند؛ این در حالی بود که از چند ماه پیش بچهها میتوانستند پنج دقیقه بهطور غیررسمی مادرشان را حضوری در راهرو ملاقات کنند.رضا خندان در بخش دیگری از گفتوگو خود با سایت «تغییر برای برابری» ابراز نگرانی کرده است که با انتقال خانم ستوده به زندان قرچک ورامین، ملاقات فرزندان ایشان با مادرشان از این نیز دشوارتر خواهد شد.پیشتر، در جریان آخرین ملاقاتی که نسرین ستوده با همسرش داشت به او خبر داده بود قرار است به زودی آنها را به زندان «چرمشهر ورامین» منتقل کنند.زندان چرمشهر در جنوب تهران و در منطقه «قرچک ورامین» واقع است. برخی از گزارشهای منتشر شده حکایت از آن دارد که وضعیت بهداشتی و خدماتی این زندان بسیار نامناسب و غیراستاندارد است. پیشتر گزارشات دیگری مبنی بر انتقال برخی از زندان زن سیاسی به این زندان در حوالی ورامین منتشر شده بود.خانم ستوده از ۱۳شهریورماه گذشته در بازداشت بهسر میبرند و در دیماه سال پیش از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی با اتهام امنیتی محاکمه و به ۱۱ سال زندان، ۲۰ سال محرومیت از حرفه وکالت و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شد.در فروردین گذشته خانم ستوده اعلام کرد که از حق اعتراض خود در دادگاه تجدیدنظر صرفنظر کرده است. در طول این مدت نسرین ستوده دو بار در اعتراض به شرایط «غیرقانونی» خود در زندان دست به اعتصاب غذا زده است.
بیانیه اعتراضی خانواده های دو کوهنورد زندانی در ایران
خانواده های شین بائر و جاش فتال، دو کوهنورد آمریکایی زندانی در ایران، با انتشار بیانیه ای خواستار پایان یافتن حبس فرزندان خود و آزادی آنها شده اند.
صدای آمریکا:خانواده های این دو زندانی ضمن اعتراض به برگزاری دادگاه برای شین و جاش در روز چهارشنبه، نارضایتی خود را از روند رسیدگی به پرونده آنها اعلام کرده اند.سارا شورد، کوهنورد زندانی دیگری که مدتی پیش با وثیقه آزاد شده بود، اعلام کرده است که در جلسه دادگاه روز چهارشنبه حضور پیدا نخواهد کرد.
صدای آمریکا:خانواده های این دو زندانی ضمن اعتراض به برگزاری دادگاه برای شین و جاش در روز چهارشنبه، نارضایتی خود را از روند رسیدگی به پرونده آنها اعلام کرده اند.سارا شورد، کوهنورد زندانی دیگری که مدتی پیش با وثیقه آزاد شده بود، اعلام کرده است که در جلسه دادگاه روز چهارشنبه حضور پیدا نخواهد کرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)
رژیم خون ریز جمهوری اسلامی، ماشین اعدام همچنان قربانی می گیرد
موج اعدامها در جمهوری اسلامی ادامه دارد. همزمان شماری از معترضین و زندانیان سیاسی نیز به اعدام محکوم شدهاند. نگاهی به آمار نیز این وضعیت...
-
گزارش دریافتی زندانيان و بازداشتي هاي شيراز در استان فارس مختصري از وضعيت و فضاي امنيتي و ضد قوانين و موازين حقوق بشري كه در بازداشتگاه پلاك...
-
رضا رسايي را كشتند. او يكي از معترضان شجاعي بود كه پس از كشته شدن وحشيانه مهسا ژينا اميني براي اعتراض به خيابانها آمده بود. او در تاريخ ١٦...