حسین رونقی ملکی به خاطر فشارهای وارد شده در طول مدت بازداشت وی دچار ناراحتیهای جسمی از جمله عفونت شدید کلیه شد که نهایتا بعد از تاخیر چهار ماهه برای درمان به بیمارستان منتقل و تحت عمل جراحی قرار گرفت. اما روز شنبه وی به زندان منتقل گردید و تاکنون نسبت به درخواست مرخصی استعلاجی برای وی پاسخی داده نشده است. مادر حسین رونق ملکی با اشاره به نیاز مبرم فرزندش به مرخصی برای پیگیری درمانش می گوید: "الان نگران وضعیت حسین هستم . او باید تحت درمان قرار بگیرد. کیسه صفرایش هم سنگ دارد البته پزشک ها گفته اند چهل روز دیگر دوباره باید به بیمارستان برگردد. برای مرخصی هم درخواست دادیم تا ببینیم چه جوابی می دهند.گفتنی است، حسین رونق ملکی که در زمینه برنامهنویسی و ساخت وبلاگ و عبور از فیلترینگ تخصص داشته و در مبارزه با سانسور در فضای سایبری ایران تلاشهای گستردهای را انجام داده است، از تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۹ بازداشت و مدت هیجده ماه را در سلولهای انفرادی بند دو الف زندان اوین زیر نظر سپاه پاسداران و خارج از نظارت سازمان زندانها سپری کرد و از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی به ۱۵ سال زندان محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر عینا به تأیید رسید.
متن گفتگوی با زلیخا موسوی مادر حسین رونقی در پی می آید:
خانم موسوی با خبر شدیم فرزندتان را بعد از عمل جراحی به زندان بازگردانند .می توانید در این خصوص صحبت بفرمایید؟
بله روز شنبه ظهر حسین را به زندان برگردانند. عمل جراحی هم انجام شده و قرار شده بعد از چهل روز دوباره در بیمارستان درمانش را ادامه دهد.
در حال حاضر وضعیت جسمانی ایشان چطور است و برگرداندنشان به زندان خطرساز نیست؟
والله چه بگویم، درخواست مرخصی دادیم اما هنوز جواب نداده اند.
در بیمارستان توانستید با او ملاقات داشته باشید؟
هفده روز بود که حسین در بیمارستان بستری بود و من خودم شانزده روز است که از آذربایجان به تهران آمدم و در بیمارستان بودم تا بالاخره توانستم او را ببینم.
آن لحظه که پسر بیمارتان را از بیمارستان به زندان می بردند چه حسی داشتید؟
حس یک مادر، مثل همان حسی که وقتی حسین را بازداشت کردند و زندان بردند. حالم خوب نبود البته حال من هم مثل دیگر مادرها است اما حسین مریض و خیلی ناراحت بود و به او گفتم مرد باش. حتی وقتی شنیدم به دست و پایش زنجیر زده اند و ناراحت است گفتم عیبی ندارد چرا ناراحت می شوی به دست یک مرد زنجیر می زنند مثل یک مرد سرت را بالا بگیر برو زندان.
از نگرانی های خودتان بگویید؟
الان نگرانم باید تحت درمان قرار بگیرد کیسه صفرایش هم سنگ دارد. البته پزشک ها گفته اند چهل روز دیگر دوباره باید به بیمارستان برگردد. برای مرخصی هم درخواست دادیم تا ببینیم چه جوابی می دهند.
تا قبل از اینکه به بیمارستان منتقل شوند به مرخصی آمده بودند؟
نخیر هیجده ماه که در انفرادی بود و ملاقات نداشتیم و بعد که از انفرادی بیرون آمد ملاقات کابینی داشتیم. حسین هم این مدت را با صبر و توکل به خدا تحمل کرد.
بعد از هیجده ماه انفرادی اولین بار که با پسرتان حرف زدید به او چه گفتید؟
با وجودی که حالم بد بود به حسین گفتم مرد باش ببین بچه های کوچکتر از تو هم آنجا هستند و به خدا توکل کن و من هم هر روز دعا می خوانم. به او می گفتم زندان جای مردان است و این جوری به او دلداری می دادم. بخدا بعد از اینکه با او حرف می زدم خودم زار زار گریه می کردم. همه مادرها که من را می دیدند می گفتند با این همه رنجی که کشیدید اینجور به حسین روحیه می دهید نمی دانیم چه بگوییم!
در پایان صحبتی با مسئولین ندارید؟
من از همه مسئولین خواهش می کنم به حسین مرخصی بدهند. از آقای دادستان و مسئولین زندان خواهش و تمنا دارم بگذارند حسین به مرخصی بیاید تا بقیه درمانش را پیگیری کنیم. بخدا بعد از درمانش مثل یک مرد او را به زندان تحویل می دهم. من از همین جا از همه مسئولینی که گذاشتند حسین به بیمارستان بیاید و عمل کند تشکر می کنم و امیدوارم دادستان با درخواست مرخصی موافقت کند.
متن گفتگوی با زلیخا موسوی مادر حسین رونقی در پی می آید:
خانم موسوی با خبر شدیم فرزندتان را بعد از عمل جراحی به زندان بازگردانند .می توانید در این خصوص صحبت بفرمایید؟
بله روز شنبه ظهر حسین را به زندان برگردانند. عمل جراحی هم انجام شده و قرار شده بعد از چهل روز دوباره در بیمارستان درمانش را ادامه دهد.
در حال حاضر وضعیت جسمانی ایشان چطور است و برگرداندنشان به زندان خطرساز نیست؟
والله چه بگویم، درخواست مرخصی دادیم اما هنوز جواب نداده اند.
در بیمارستان توانستید با او ملاقات داشته باشید؟
هفده روز بود که حسین در بیمارستان بستری بود و من خودم شانزده روز است که از آذربایجان به تهران آمدم و در بیمارستان بودم تا بالاخره توانستم او را ببینم.
آن لحظه که پسر بیمارتان را از بیمارستان به زندان می بردند چه حسی داشتید؟
حس یک مادر، مثل همان حسی که وقتی حسین را بازداشت کردند و زندان بردند. حالم خوب نبود البته حال من هم مثل دیگر مادرها است اما حسین مریض و خیلی ناراحت بود و به او گفتم مرد باش. حتی وقتی شنیدم به دست و پایش زنجیر زده اند و ناراحت است گفتم عیبی ندارد چرا ناراحت می شوی به دست یک مرد زنجیر می زنند مثل یک مرد سرت را بالا بگیر برو زندان.
از نگرانی های خودتان بگویید؟
الان نگرانم باید تحت درمان قرار بگیرد کیسه صفرایش هم سنگ دارد. البته پزشک ها گفته اند چهل روز دیگر دوباره باید به بیمارستان برگردد. برای مرخصی هم درخواست دادیم تا ببینیم چه جوابی می دهند.
تا قبل از اینکه به بیمارستان منتقل شوند به مرخصی آمده بودند؟
نخیر هیجده ماه که در انفرادی بود و ملاقات نداشتیم و بعد که از انفرادی بیرون آمد ملاقات کابینی داشتیم. حسین هم این مدت را با صبر و توکل به خدا تحمل کرد.
بعد از هیجده ماه انفرادی اولین بار که با پسرتان حرف زدید به او چه گفتید؟
با وجودی که حالم بد بود به حسین گفتم مرد باش ببین بچه های کوچکتر از تو هم آنجا هستند و به خدا توکل کن و من هم هر روز دعا می خوانم. به او می گفتم زندان جای مردان است و این جوری به او دلداری می دادم. بخدا بعد از اینکه با او حرف می زدم خودم زار زار گریه می کردم. همه مادرها که من را می دیدند می گفتند با این همه رنجی که کشیدید اینجور به حسین روحیه می دهید نمی دانیم چه بگوییم!
در پایان صحبتی با مسئولین ندارید؟
من از همه مسئولین خواهش می کنم به حسین مرخصی بدهند. از آقای دادستان و مسئولین زندان خواهش و تمنا دارم بگذارند حسین به مرخصی بیاید تا بقیه درمانش را پیگیری کنیم. بخدا بعد از درمانش مثل یک مرد او را به زندان تحویل می دهم. من از همین جا از همه مسئولینی که گذاشتند حسین به بیمارستان بیاید و عمل کند تشکر می کنم و امیدوارم دادستان با درخواست مرخصی موافقت کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر