۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

و باز هم نمایش خونخواری رژیم اسلامی :سه شهروند شیرازی در ملاءعام اعدام شدند

سه شهروند شیرازی به نام های "رضا- ر" ۲۸ ساله، "رکن‌الدین- ک" ۲۶ ساله و "ابوالفضل- ف" ۲۵ ساله، بامداد امروز شنبه، بیست و هفتم فروردین ماه در ملاء عام اعدام شدند.بر اساس گزارش منابع خبری دولتی، این سه تن آبان ماه سال گذشته به اتهام محاربه و افساد فی الارض از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب شیراز به اعدام محکوم شده بودند.حکم نامبردگان که به تازگی به تایید شعبه ۳۲ دیوان عالی درآمده بود، مقرر شده بود در‌‌ "فلکه صنایع" شیراز به اجرا درآید.گفته می شود این مکان، محل کشته شدن یکی از پرسنل نیروی انتظامی(سرهنگ قربانی) ست که این سه نفر "عاملین" قتل وی بودند. مراجع قضایی دیگر اتهامات این افراد که از اعضای باندی موسوم به "روشنفکر" بودند؛ چندین فقره سرقت، قتل و آدم ربایی اعلام کرده بودند. این اتهامات از سوی هیچ منبع مستقلی تایید نشده است.شایان ذکر است که رضا، رکن الدین و ابوالفضل هنگام خروج از ایران و پناهندگی به یکی از کشورهای اروپایی بازداشت شدند و به پرونده ایشان به طور ویژه رسیدگی شده بود.


هرانا

علی ابراهیمی، فعال مدنی و وبلاگ‌نویس بازداشت شده است

کمیته گزارشگران حقوق بشر - علی ابراهیمی، فعال مدنی و وبلاگ‌نویس توسط نیروهای امنیتی در منزل خود در تهران بازداشت شده است. این فعال حوزه اینترنت اول اسفندماه 89 بازداشت و به بند 240 زندان اوین منتقل شده است. وی با گذشت قریب به دو ماه از زمان بازداشت کماکان در بند 240 و تحت فشار بازجویی بسر می‌برد.

بنابر گزارش‌های رسیده ماموران امنیتی یکم اسفندماه سال گذشته با مراجعه به منزل وی اقدام به تفتیش منزل نموده و رایانه شخصی، کتاب‌ها، سی دی‌ها و سایر دست‌نوشته و وسایل وی را ضبط و به همراه خود برده‌اند. علی ابراهیمی طی سال‌های گذشته علاوه بر وبلاگ نویسی در بسیاری از حوزه‌های اینترنت حضور فعال و موثری داشته است. گزارش موجود نشان می‌دهد وی به دلیل فعالیت‌های اینترنتی خود دستگیر شده و از سوی بازجویان برای پذیرش هویت مستعار خود تحت فشار جسمی و روحی قرار گرفته است.

۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

رسوایی نمایش دروغین صداوسیما در بین شهروندان پاوه

نزدیک به دو ماه از شهادت صانع ژاله می‌گذرد، اما هنوز قاتل یا قاتلان او شناسایی و معرفی نشده‌اند. در این حال، بستگان این شهید و دیگر ساکنان شهر پاوه، به طرد و قطع رابطه با پسرخاله صانع ژاله پرداخته‌اند که در پروژه شهید دزدی، نقش مؤثری داشت.جوانان این شهر هم نسبت به تبلیغات حکومتی مبنی بر بسیجی بودن صانع ژاله، واکنش نشان می‌دهند؛ که بارها به دستگیر شدن آنها منجر شده است.خبرنگار کلمه از پاوه گزارش می‌دهد که ماجرای رسوایی صداوسیما در معرفی پسرخاله سپاهی صانع ژاله به جای پدرش و مصاحبه با او، هنوز هم موضوع صحبت مردم پاوه است. آنها او را خائن و متهم اصلی پروژه «شهید دزدی» می‌دانند و معتقدند صداوسیما و نیروهای امنیتی دولت کودتا، با همکاری این فرد توانستند نمایش دروغینی را به اجرا بگذارند که علت حضور صانع ژاله در خیابان در روز ۲۵ بهمن و عامل کشته شدن او را وارونه جلوه می‌دهد.صانع ژاله، دانشجوی دانشگاه هنر تهران بود که در راهپیمایی روز ۲۵ بهمن به ضرب گلوله به شهادت رسید. حاکمیت بلافاصله پس از شهادت او، در اقدامی غیرمنتظره و سخیف، ادعا کرد که صانع ژاله بسیجی بوده و منافقان او را کشته‌اند. پس از آن هم تبلیغات گسترده رسانه‌های و تشییع جنازه سازماندهی‌شده به کار گرفته شد تا پروژه‌ای که از سوی رسانه‌های مستقل، «شهید دزدی» نام گرفت، برای افکار عمومی توجیه شود. هرچند با مصاحبه برادر این شهید و اعلام اینکه او بسیجی نبوده، و نیز انتشار عکسهای دیدار او با مرحوم آیت‌الله منتظری و گزارش‌های فعالیتش در انتخابات به نفع مهندس موسوی، این تبلیغات نیز به ثمر نرسید.اکنون پروژه شهید‌دزدی در پاوه، شهر محل سکونت خانواده‌ی این شهید، نیز با واکنش مردم مواجه شده و فردی که به دروغ به عنوان پدر صانع ژاله در تلویزیون معرفی شده و در جعل کارت بسیج برای صانع ژاله نیز با ماموران امنیتی همکاری کرده بود، با طرد و قطع رابطه از سوی شهروندان پاوه روبه‌رو شده است.نام این فرد، زین‌الدین انصاری است. او پسرخاله شهید صانع ژاله است، اما خبرگزاری فارس و بخش خبری بیست و سی صداوسیما، به دروغ او را پدر صانع معرفی کردند. زین‌الدین انصاری که در بخش حراست قرارگاه خاتم‌الانبیای سپاه پاسداران مشغول به کار است، از عوامل جعل کارت بسیج برای صانع ژاله است و برادر این شهید، در مصاحبه‌ای فاش کرده بود که صبح روز ۲۶ بهمن، پیش از آنکه خانواده از شهادت صانع مطلع شوند، او به در خانه آمده و قطعه عکسی از این شهید را درخواست کرده است که بعدا برای جعل کارت بسیج او استفاده شده است.گزارش خبرنگار کلمه حاکی است که با توجه بافت سنتی شهرستان پاوه، که شبکه‌های فامیلی در آن گسترده‌اند و اکثر مردم بومی شهر همدیگر را می‌شناسند و و نام و نسب یکدیگر را می‌دانند، مردم پاوه پسرخاله شهید را خائن به خون او می‌دانند و از این رو نه تنها بستگان و آشنایان ارتباطشان را با او قطع کرده‌اند، بلکه مردم نیز به شکل‌های مختلف از او ابراز انزجار می‌کنند، تا جایی که بسیاری از مردم وقتی او را در حیابان می‌بینند، به سمت دیگر خیابان می‌روند تا با او چهره به چهره و هم‌کلام نشوند.همچنین از پاوه گزارش می‌رسد که در ادامه پروژه شهید دزدی، به غیر از ادارات دولتی و امکان رسمی، اصناف پاوه هم مجبور شده‌اند تا پلاکاردها و بنرهایی را مبنی بر بسیجی بودن شهید صانع ژاله بر سردر مغازه‌ها و فروشگاهها نصب کنند. اما این پلاکاردها و بنرها، به کرات توسط جوانان پاوه به پایین کشیده شده است.این گزارش همچنین حاکی است که تاکنون دهها نفر به بهانه پاره کردن یا پایین کشیدن این‌گونه تبلیغات دروغین، دستگیر شده و ساعت‌ها و گاهی چند روز را در بازداشت به سر برده‌اند.در همین حال گزارش‌های رسیده از پاوه، حاکی از ادامه فشارهای امنیتی بر خانواده این شهید است؛ به طوری که خانواده داغدار صانع ژاله، حتی برای یک ساعت از حضور آشکار و پنهان ماموران امنیتی و اطلاعاتی در امان نیستند و آرامش ندارند.این گزارش می‌افزاید: بزرگترین برادر صانع که ماجرای جعل کارت بسیج را در گفت‌وگو با رسانه‌ها افشا کرد، آزاد شده است، اما به طور دائم تحت نظر قرار دارد و حتی در آرایشگاه محل کار خود نیز آسایش ندارد.پیش از این هم گزارش شده بود که دو مسئول بسیج غرب کشور، به پدر شهید صانع ژاله، پیشنهاد رشوه ۷۵ میلیون تومانی تحت عنوان خون‌بها را داده‌اند، آن هم در حالی که قاتل شهید هنوز معرفی نشده؛ اما پدر شهید این حق‌السکوت را نپذیرفته و در مقابل تهدید آنها به بازداشت برادر دیگر این شهید، گفته است: «یک پسرم در راهی که فکر می‌کرد درست است کشته شد و پسر دیگرم هم کاری را کرده که اعتقاد دارد درست است و هر هزینه‌ای را هم می‌پردازد.»پدر این شهید همچنین به گواهی مردم پاوه، راضی به شرکت در مراسم ختم فرمایشی پسر خود نشده و ساعت‌ها بابت عدم حضور در آن مقاومت کرده است. گزارش‌ها همچینن حاکی است که تقریبا هیچ‌کس از مردم عادی هم در این مراسم فرمایشی شرکت نکرده، اما آنها به چشم خود دیده‌اند که بیش از ۲۰ دستگاه اتوبوس و دهها ماشین اداری و نظامی در روز تشییع جنازه، نظامیانی را از کرمانشاه به پاوه آورده‌اند تا به جای مردم پاوه، محوطه جلوی دوربین‌های صدا و سیما را پر کنند.

معجزاتی که برای رهبری مشروعیت نمی آورد

ندای سبز آزادی: درست در اوج بالا گرفتن کشمکش ها میان دو طیف حامی دولت و رهبری بر سر توزیع گسترده سی دی فیلم موسوم به " ظهور بسیار نزدیک است و افزایش انتقادات حامیان آیت الله خامنه ای نسبت به انتشار این فیلم، " انتشار یک فیلم چند دقیقه ای در سایت اینترنتی یوتیوب در چند روز گذشته، بار دیگر اهالی فارسی زبان سرزمین مجازی اینترنت را متوجه خود کرده است. تکه فیلمی که از سخنرانی سعیدی یکی از وعاظ تولیت قم است که در آن مدعی معجزتی مشابه لحظه تولد امام اول شیعیان می شود.
این اتفاقات در حالی در دنیای رسانه های فارسی زبان داخل کشور رخ می دهد که به زعم اغلب کارشناسان مستقل و بی طرف سیاسی، نظام جمهوری اسلامی این روزها با یکی از بزرگترین بحرانهای پیش روی خود مواجه شده است. بحرانی که به نظر می رسد مشروعیت و جایگاه شخص اول نظام سیاسی ایران را به چالش می کشد. بحران مشروعیت رهبری.
نخستین معجزه
در فیلم مذکور یکی از وعاظ تولیت قم به نام سعیدی پرده از نخستین معجزه آیت الله خامنه ای در بدو تولد بر می دارد و به نقل از شوهر خواهر ناتنی او می گوید: " پدر آیت الله خامنه ای پس از درگذشت همسر اولش، مادر وی را به همسری اختیار کردند و وقتی مادر آیت الله خامنه ای به ایشان حامله شدند و وقت زایمان رسید .... قابله داشت زمینه تولد این فرزند ( سید علی خامنه ای ) را فراهم می کرد، ناگهان فریاد زد: « علی نگهدارت باشد! » وقتی ما ( خواهر ناتنی آیت الله خامنه ای و اطرافیان ) پرسیدیم چه شده است، قابله گفت: نوزاد شما ( سید علی خامنه ای ) در بدو تولد گفت : « یا علی ! »
برخی از کارشناسان سیاسی معتقدند که انتشار این تکه فیلم که با دوربینی کاملن حرفه ای تصویربرداری شده است در فضای مجازی اینترنت، احتمالن پاتکی است که هواداران محمود احمدی نژاد، برای دفع کردن حملات وسعت گرفته حامیان رهبری در خصوص انتشار گسترده سی دی " ظهور بسیار نزدیک است " ترتیب داده اند.
در این باره می توان به آخرین واکنشها نسبت به انتشار این سی دی از سوی مصباح یزدی اشاره کرد که درباره این فیلم گفته است: " اعتقادی که من به مقام معظم رهبری دارم خیلی بالا‌تر از آن سید خراسانی است که در روایات آمده است."
در «مستند ظهور» ادعا شده که آیت الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد به ترتیب سید خراسانی و شعیب‌ابن صالح دو تن از یاران امام دوازدهم شیعیان در زمان ظهور هستند.
مصباح یزدی در ادامه اظهار داشته " لزومی ندارد ما برویم دنبال آن روایات تا تاییدی بر معظم له بگیریم. به مراتب بسیار بالا‌تر از آن سید خراسانی که در روایات آمده است، ما به مقام معظم رهبری اعتقاد داریم."
اوهمچنین درباره انگیزه عوامل سازنده این مستند هم گفته است " فکر نکنم تولیدکنندگان قصد خاصی داشته باشند. ممکن است قصدشان هم خیر باشد امّا پرداختن به این مسائل درست نیست. "
به دنبال این سخنان امروز خبرها حاکی از آن بود که مسئولان امنیتی تصمیم گرفته اند تا از توزیع و پخش " مستند ظهور"جلوگیری کنند. آنهم در شرایطی که ماهها از انتشار گسترده این فیلم در شبکه های اینترنتی و به صورت سی دی گذشته است.
ریزشها ادامه دارد
این همه در حالی اتفاق می افتد که ریزش نیروهای هوادار کودتاگران همچنان ادامه دارد و در آخرین تحول از این دست، برجسته‌ترین وبلاگ‌نویس محافظه‌کاران با اعلام برائت از محمود احمدی‌نژاد اعلام کرده است که در حال حاضر «احمدی‌نژادی» واقعی به همه «بدگمان» است٬ همه را «منحرف» می‌داند و به مراجع تقلید احترام نمی‌گذارد.
امید حسینی دارنده وبلاگ «آهستان» که سال گذشته (۱۳۸۹) به عنوان برترین وبلاگ‌نویس محافظه‌کاران انتخاب شد و محافظه کاران وبلاگ وی را ششمین وبلاگ برتر جهان می‌دانند٬ نوشته که «من دیگر خودم را احمدی‌نژادی نمی‌دانم، اما دشمن او هم نیستم.»
او در ادامه تصمیمی گرفته است که واقعیاتی از حامیان دیکتاتور کوچک را بر ملا کند. حسینی می نویسد: «من از خودم مایه می‌گذارم و به دیگران کاری ندارم. خوشبختانه آرشیو وبلاگ من، همه نشانه‌های یک نیروی احمدی‌نژادی متعصب را دارد. متهم کردن همه، ناحق پنداشتن همه، بدگمانی به همه. از نگاه من ِ احمدی‌نژادی، همیشه و در همه حال، حق با احمدی‌نژاد بود.»

این وبلاگ‌نویس در ادامه با انتقاد از برخورد احمدی‌نژادی‌ها با سایر محافظه‌کاران نوشته است: «از نگاه احمدی‌نژادی‌ها حق همیشه با احمدی‌نژاد بود و احمدی‌نژاد هم همیشه با حق. دیگران اگر با او همکاری می‌کردند قابل ترحم بودند وگرنه حتما ریگی به کفش داشتند.»
وی اضافه کرده است: «البته ماجرا به همین‌جا ختم نشد. کم‌کم این نگاه شک آلود و اهانت‌آمیز، دامن علما و مراجع را هم گرفت و باز هم معیار قضاوت درباره مراجع، حمایت و یا عدم حمایت آنها از دولت و احمدی‌نژاد شد.... و اگر مرجعی کمترین انتقادی به دولت و یا رییس جمهور بکند، از طرف احمدی‌نژادی‌ها متهم به بی‌بصیرتی می‌شود.»
به نوشته وبلاگ «آهستان» احمدی‌نژاد به جای کم کردن حاشیه‌ها و راضی کردن مراجع، «حاشیه‌ها را بیشتر کرد. جالب اینکه نظرات رهبری را هم بهانه می‌کرد: یعنی فاصله قائل شدن بین نظرات رهبری و مراجع.»
حسینی نوشته که بعد‌ از سال‌ها حمایت متعصبانه از احمدی‌نژاد به این نتیجه رسیده‌ که دیگر به کسی اطمینان مطلق نداشته باشد، به خصوص کسانی که در عرصه سیاست فعالیت می‌کنند.
جنگ ادامه دارد
مرور این نوشته و نوشته های از این دست که در حال گسترش در فضای رسانه های اینترنتی در ایران است نشان دهنده عمیق تر شدن شکافها میان حامیان دیکتاتور کوچک از یک سو و دیکتاتور بزرگ از سوی دیگر است. جنگی که بیشتر از پیش موجب فروپاشی مشروعیت آیت الله خامنه ای می گردد. رهبری که جایگاهش به شدت در میان هواداران جنبش سبز در داخل کشور آسیب دیده و حالا با جنگ قدرتی که میان هواداران او و احمدی نژاد آغاز شده است، روند این فروپاشی به صفوف هواداران اصولگرا و افراطی اش هم کشیده شده و در آینده شاهد ریزش بیشتر این نیروها خواهیم بود.
شاید کسانی همچون مصباح یزدی ها، پناهیانها، طائبها، مهدی احدیها، سعیدیها این خطر را به خوبی درک کرده اند که حالا از دیدار آیت الله خامنه ای با امام زمان خبر می دهند و برایش معجزه " یاعلی " می سازند و او را از سید خراسانی هم بالاتر می دانند. کافی است به یاد بیاوریم گفته های مهدی احدی را که اخیراً گفته است که از قول کاظم صدیقی امام جمعه تهران شنیده که رهبر ایران با امام زمان دیدار داشته است! نسخه دیداری و شنیداری این گفته ها مهم در اینترنت موجود است و بازدید کننده فراوان دارد.
با این همه بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند آبروی رفته از عالی ترین مقام حکومتی ایران در پی نادرایتی های وی در حوادث پس از کودتای 22 خرداد 1388، و گسترده و عمیق تر شدن ترَکهای وجاهت سیاسی وی بویژه پس از حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان، با این وصله پینه های خرافی، نزد اکثریت مردم ایران و به تبع آن مراجع عالی رتبه حوزه های علمیه و هوادارانشان، ترمیم نمی شود.
طرفه اینکه بی کفایتی ها و زیاده طلبیهای احمدی نژاد و یارانش، در این ماجرا مزید بر علت شده است. پس جای تعجبی ندارد اگر مسابقه بادمجان دور قاب پیان " ولایت " برای بالاتر بردن شیوه تملق و چاپلوسی را رقابتی برای هیچ ارزیابی کنیم. رقابتی که نتیجه ای معکوس برای اعتبار مخدوش و مشروعیت منفور شده وی در پی دارد. این موضوع را تنها با جستجویی کوچک در فضای اینترنتی این روزهای ایران زمین می توان به راحتی مشاهده کرد.

جمهوری اسلامی :«اینترنت حلال» به جای «اینترنت جهانی»!

چند روز پس از آنکه وزیر ارتباطات از راه اندازیِ قریب الوقوع "اینترنت ملی" به جای "اینترنت جهانی" خبر داد، یک مقام بلندپایه دولتی نیز، از راه‌اندازی "اینترنت حلال" سخن گفت و همزمان از آمادگی جمهوری اسلامی برای صدور و تدارک آن برای کشورهای همسایه خبر داد.

به گزارش ایرنا، علی آقا محمدی، معاون نظارت و هماهنگی در سیاست های اقتصادی معاون اول رئیس دولت، روز جمعه ۲۶ فروردین با اعلام خبر فوق، اظهار داشت که "این نخستین شبکه اینترنت حلال در ایران خواهد بود." وی همزمان با اشاره به تجربه چین در راه‌اندازی اینترنت داخلی، از آمادگی جمهوری اسلامی برای گسترش این شبکه به کشورهای همسایه و دیگر کشورهای اسلامی خبر داده است.

این مقام ارشد همچنین مدعی شد که شبکه "اینترنت حلال" از سایت‌های غیر اخلاقی پاک شده و همزمان اعلام کرد که برای راه اندازی شبکه اینترنتی حلال، کنسرسیومی به نام «ایرانیان نت» ثبت شده که گرچه هنوز اعضای آن مشخص نیست اما قرار است در زمینه توسعه فیبر نوری فعالیت کند و مرحله اول راه‌اندازی این شبکه ۱۸ ماه طول خواهد کشید.

گفتنی است چند روز پیش وزیر ارتباطات نیز، با بیان اینکه "از ابتدای شهریور ماه سال جاری، اینترنت ملی جایگزین اینترنت جهانی در کشور می شود"، گفته بود "با اجرای اینترنت ملی مباحثی چون امنیت و حفظ اطلاعات در درون کشور نیز تحقق می یابد."

لازم به ذکر است کنترل محتوا و محدودیت دسترسی به اینترنت، پس از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۸ و رویدادهای پس از آن، شدت گرفت، تا جایی که ارگان های نظامی، نهادهای امنیتی و همچنین دستگاههای قضایی و اجرایی، بار‌ها بر اهمیت کنترل بیشتر فضای اینترنت تاکید کرده و اقداماتی پر هزینه در این زمینه تدارک و اجرا کردند.

مقامات جمهوری اسلامی، قریب به اتفاق فعالیت‌های معترضان و منتقدان در فضای اینترنت را مصداق "جنگ نرم با نظام جمهوری اسلامی" و "تلاش برای براندازی حکومت" ذکر کرده اند.

رضا تقی پور، وزیر ارتباطات دولت دهم، ماه گذشته از تشکیل هسته‌های اولیه ایده "اینترنت پاک" در کشور و آغاز به کار اتاق‌های فکر خبر داد و گفت: نقطه شروع طرح اینترنت پاک کشور ایران خواهد بود و پس از آن در اختیار تمام بشریت قرار می‌گیرد.

ایران به دلیل کنترل و نظارت و در اختیار داشتن تمام امور اینترنت توسط دولت، از نظر سرعت دسترسی به شبکه جهانی وب، در آخرین رتبه های جهانی قرار دارد.

نامه خانواده زندانیان سیاسی به آملی لاریحانی در پی انحلال بند نسوان و بی خبری از زندانیان سیاسی زن

درحالی که هم اکنون و پس از انتقال عزيزانمان به زندانی نامعلوم، هيچ گونه اطلاعی از سرنوشت آنان نداريم، تصور انتقال آنان به زندانی بدتر از زندان رجايی شهر، بر نگرانيهای ما افزوده است. پيش از هرچيز به ما بگوييد آنها را به کجا انتقال داده ايد؟و سپس هرچه سريع تر اقداماتی فوری را برای فراهم کردن حداقل های يک زندگی سالم برای آنها در زندان برقرار کنيد.
خبرنگاران سبز,اخبار زندانيان سياسی: جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی زن در پی انتشار خبر انحلال بند زنان زندان رجایی شهر کرج و انتقال آنان به نقطه ای نامعلوم و تداوم بی خبری از آنان، برای دومین بار با نوشتن نامه‌ای سرگشاده به رياست قوه قضائيه، خواهان پاسخ سریع و مشخص آملی لاریجانی در مورد عزیزان اشان شدند.به گزارش سامانه خبری – تحليلی «کلمه»، اين خانواده ها پيش از اين با انتشار نامه‌ای نسبت به شرايط دهشتناک و غيرانسانی موجود در بند زنان هشدار داده و نسبت به جان زندانيان شان ابراز نگرانی کرده بودند.بر اساس اين گزارش، آنها همچنين پرسيده اند که آيا هدف از تبعيد زندانيان سياسی مرگ تدريجی آنان است؟

متن اين نامه به شرح زير است:

جناب آقای صادق لاريجانی
رياست قوه قضائيه
با سلام
اين دومين نامه‌ای است که ظرف دو ماه گذشته برای جنابعالی می‌نويسيم، هرچند که هنوز نامه‌ی اول که در روزهای انتهايی سال ۸۹ خطاب به شما نوشتيم و در آن نسبت به امنيت عزيزان زندانی‌مان در زندان رجايی‌شهر ابراز نگرانی کرديم، با پاسخی مواجه نشده است و در اقدامی جديد، زنان محبوس در اين زندان به مکانی نامشخص منتقل شده اند، با اين وجود، به جهت تنوير افکار عمومی و هم‌چنين ثبت شرايط دشوار زندانيان سياسی زن در برگ‌های تاريخ اين کشور، اين دومين نامه را نيز خطاب به شما می نويسيم.
همان‌طور که مطلع هستيد، بيش از هشت زندانی سياسی زن در که در زندان رجايی‌شهر زندگی می‌کردند، در دو روز گذشته از اين زندان به نقطه نامعلوم انتقال يافته اند.اين زندانيان که در مدت زندانی بودن خود در زندان رجايی شهر از هرگونه امکانات حداقلی محروم بوده و جهت زنده ماندن در اين زندان، مبارزه دشوار روزانه‌ای را آغاز کرده‌ بودند، هم اکنون در شرايط نامعلوم و نگران کننده ای به سر می برند.

جناب آقای لاريجانی
طبق آيين‌نامه سازمان زندان‌ها و قوانين موجود، مسئوليت جان زندانی، با سازمان زندانها و تمامی نهادهای مرتبط با‌ آن است، در زندان رجايی‌شهر کرج، تنها چيزی که ارزش نداشت جان آدميزاد بود. دسترسی به امکانات پزشکی و بهداری در اين زندان به شدت محدود بوده و در مواردی غيرممکن بود. زندانيان در صورت ابتلا به بيماری، نه تنها از سوی تيم پزشکی مستقر در زندان مورد معالجه قرار نمی‌گرفتند بلکه در مواردی به بخش قرنطينه منتقل می‌شده تا خودشان بهبود پيدا کنند.در ماه‌های گذشته بارها عزيزان ما به دليل ابتلا به بيماری‌های مختلف و گاها خطرناک( همانند بيماری قلبی) درخواست مراجعه به بهداری و مداوا را داشتند که با بی توجهی مسئولان مواجه شده و در صورت انتقال به بهداری نيز ، از سوی پزشکان با توهين و تحقير مواجه می شدند.
مشکلات و مسائل ديگری همانند مشکلات بهداشتی و نبود حمام و توالت کافی برای زندانيان، عدم وجود آب گرم، وجود مواردی چون تجاوز، قتل و .. در اين زندان، همگی از جمله شرايطی بودند که حيات زندانی را با مشکل مواجه می‌کردند.

جناب ‌آقای لاريجانی
آيا هدف از تبعيد زندانيان سياسی و به خصوص زنان به زندانهای خارج از محل زندگی شان، ايجاد شرايطی برای مرگ تدريجی آنان است؟ آيا قصد دستگاه قضايی بر اين است که اين افراد پس از بازگشت دوباره به جامعه، دچار بيماری‌های مختلف جسمی و روحی باشند و هرگز در قامت يک انسان سالم به جامعه بازنگردند؟ زنان و دختران محبوس در تبعيدگاهها نيز، مادران امروز و فردای جامعه هستند، آيا آنچه در اين زندانها بر عزيزان ما می‌گذرد، ناديده گرفتن جزئی‌ترين اصول انسانيت نيست؟در حالی که هم اکنون و پس از انتقال عزيزانمان به زندانی نامعلوم، هيچ گونه اطلاعی از سرنوشت آنان نداريم، تصور انتقال آنان به زندانی بدتر از زندان رجايی شهر، بر نگرانيهای ما افزوده است. پيش از هرچيز به ما بگوييد آنها را به کجا انتقال داده ايد؟و سپس هرچه سريع تر اقداماتی فوری را برای فراهم کردن حداقل های يک زندگی سالم برای آنها در زندان برقرار کنيد.

جناب آقای لاريجانی
حال که عزيزانمان را به سبب داشتن انديشه‌ی متفاوت محبوس زندانتان کرده‌ايد، بگذاريد پس از سا‌ل‌ها تحمل حبس و زندان، سالم به نزد ما بازگردند.

جمعی از خانواده های زندانيان سياسی زن در کرج (رجايی شهر)

دکتر سروش به مناسبت تولد بهاره: در مقابل قامت پراستقامت شما سر خم می کنیم

فروردین مصادف بود با سالروز تولد و ازدواج بهاره هدایت، سخنگوی دربند دفتر تحکیم وحدت و مسئول کمیته زنان این دفتر، به همین مناسبت برخی از شخصیت های سیاسی و اجتماعی پیام تبریکی خطاب به وی ارسال کردند، دکتر عبدالکریم سروش، نظریه پرداز، متکلم، شاعر و مترجم ایرانی نیز با ارسال پیامی سالروز تولد بهاره هدایت را تبریک گفته است. در بخشی از پیام دکتر سروش آمده است: "خزان صفتان جز بهار سوزی و گلستان ستیزی چه در انبان دارند و جز زردی و سردی برای خلایق چه ارمغان آورده اند؟ دور نیست روزی که جفای ظالمان خاتمت پذیرد و شیفتگان آزادی قدر شناس آزادی خواهانی چون تو باشند که از راحت و عافیت خود گذشتند و ترک کام خود گرفتند تا کام خلق بر آید."



متن کامل این پیام که در اختیار دانشجونیوز قرار گرفته به شرح زیر است:


برای بهاره هدایت

بهاره گرامی ، سالگرد زاد روز تو است. تو را که زاده بهاری و فریاد گر آزادی ، به زندان افکندند و بهار و آزادی را از تو دریغ کردند و ندانستند که بهار در جان توست ،همچنان که در نام توست.

خزان صفتان جز بهار سوزی و گلستان ستیزی چه در انبان دارند و جز زردی و سردی برای خلایق چه ارمغان آورده اند؟ دور نیست روزی که جفای ظالمان خاتمت پذیرد و شیفتگان آزادی قدر شناس آزادی خواهانی چون تو باشند که از راحت و عافیت خود گذشتند و ترک کام خود گرفتند تا کام خلق بر آید.

ای بندیان ستم در بندید اما سربلندید و ما در مقابل قامت پر استقامت شما سر خم می کنیم.

شیر شیر بود ، گرچه به زنجیر بود

نبرد بند و قلاده، شرف شیر ژیان

عبدالکریم سروش

16 فروردین90  

روز تحویل لباس برای زندانی ها

فصل بهار است و زندان برای این فصل از خانواده ها برای زندانی هایشان لباس می گیرد.تو با حوصله و دقت زیاد همه لباس هایی را که برایش خریده ای، توی ساک می گذاری.جوری لباس ها را روی هم می گذاری که زیاد چروک نشود.یک کتانی هم خریده ای که موقع دویدن در هواخوری زندان پایش کند.

اصلا وقتی زندان می رفت کدام کفش پایش یود.به درد دویدن می خورد یا نه؟ در این مدت با کدام کفش پیاده روی کرده یا دویده است؟هرچه به مغزت فشار می آوری یادت نمی آید که با کدام فش به زندان رفت.

ساک را دستت می گیری و توی صف تحویل لباس می ایستی و می ترسی که همه لباس ها را نگیرند.نوبتت می شود.خد را شکر!مامور تحویل لباس خوش اخلاق است و می گوید :«تو را یادم هست .همیشه برای آقای امویی لباس های نو می آوری .»

و با خنده ای می گوید :«خوش به حالش!»

یک نفر دیگر هم کنارش هست که لباس ها را یکی یکی از ساک در می آورد و وارسی می کند و بعد مچاله می کند و می اندازد روی هم..

می گویی:لااقل اینقدر مچاله نکنید، تا به دستش برسد که این لیاس ها چروک می شود.

انگار حوصله جواب دادن ندارد و یا می خواهد یادت بیاورد که می تواند برخی لباس ها را به جای مچاله کردن اصلا نپذیرد.می گوید: ببینم نکند بیشتر از حد مجاز لباس آورده باشی.

زود می گویی:باور کنید به اندازه لباس آورده ام....نه!اصلا مهم نیست، مچاله کنید.

می دانی که بهمن این همه لباس را برای خودش بر نمی دارد.می دانی که وقتی لباس سفارش می داده درفهرستش به فکر زندانیانی بوده که کسی را در تهران ندارند و یا اگر هم دارند وضع مالی مناسبی ندارند.

نوبت کفش کتانی می شود.مامور بی آنکه نگاهی به آن بیندازد،می گوید:نمی شود.برش دار!

- کتانی ورزشی است، برای دویدن و پیاده روی

- فرقی نمی کند! نمی شود

و تو می دانی اصرار فایده ندارد.کتانی را از روی میز بر می داری و فقط می گویی : چقدر حیف!

منبع: وبسایت شخصی ژیلا بنی یعقوب

تحلیل و بررسی جنبش سبز بعد از ۲۵ بهمن ۱۳۸۹، بیژن حکمت و محسن سازگارا


جلسه هم اندیشی جمعی از فعالان سابق دانشجویی که با حضور و گفتگوی آقایان بیژن حکمت و محسن سازگارا به صورت مجازی برگزار شد، به موضوع " تحلیل و بررسی جنبش سبز بعد از 25 بهمن 1389" پرداخت. بیژن حکمت، فعال سیاسی از پایه گذاران جمهوری خواهان ملی ایران و از اعضای اتحاد جمهوری خواهان است. دکتر محسن سازگارا، فعال سیاسی و مدیر مرکز تحقیقات ایران معاصر در واشنگتن است.

تصویری از تظاهرات مردم تهران - ۲۵ بهمن ۱۳۸۹

موضوعاتی که در این جلسه بدان پرداخته شد عبارت بود از تحلیل و بررسی چگونگی خیزش دوباره مردم در 25 بهمن ماه 1389، حد، دامنه و قدرت حرکت های اخیر، حصر رهبران جنبش سبز و تشکیل شورای هماهنگی راه سبز امید، تحلیل آینده سیاسی ایران و راه های گسترش و قوت بخشیدن به جنبش سبز. بیژن حکمت معتقد است: "باید از عزم و شجاعت به وجود آمده در مردم استفاده کرد که همان شجاعتی را که در رفتن به خیابان ابراز می‌کنند، همان شجاعت را در رفتن به مراکز کارگری، معلمان و... برای گسترش گفتمانی و عمق بخشیدن به لایه های مختلف جنبش سبز از خود نشان دهند."

محسن سازگارا نیز معتقد است: "باید فعالان و افراد درگیر در جنبش سبز را قانع کنیم از 198 روش مبارزه مدنی که پیشنهاد شده، حضور خیابانی تنها یکی از آن روش‌هاست و ده‌ها روش دیگر وجود دارد که با توجه به سرکوب در ایران روش‌های دیگر کارآمدی بیشتری دارند. به عنوان مثال روش عاقلانه استفاده از تظاهرات خیابانی این است که ما آن را بکشانیم به تظاهرات پراکنده در محله‌ها و کوچه‌ها." لازم به ذکر است تاریخ برگزاری این جلسه و گفتگو 13 اسفند ماه 1389 بوده است.

متن این گفتگو که در اختیار وبسایت دانشجونیوز قرار گرفته به شرح زیر است:

تحلیل شما از حرکت مردم در 25 بهمن ماه چیست؟ چگونه جنبش سبز که برای مدت بیش از یک سال رکود را تجربه می‌کرد دوباره در شکل حضور خیابانی ظاهر شد؟ قوت، قدرت و گسترش خیزش اخیر جنبش سبز را تا چه حد می‌دانید؟



بیژن حکمت: همه متفق القول هستیم که اتفاقات رخ داده در خاورمیانه و در کشورهای مصر و تونس از عوامل چنین خیزشی بود. پیام دعوت موسوی وکروبی، حضور مردم در خیابان‌ها و متعاقب آن حصر موسوی و کروبی همبستگی عاطفی را در تمام گرایش‌های جنبش سبز تقویت کرد و یک عزم جدیدی برای پیکار فراهم آورد. اما مسئله اصلی این است که جنبش سبز حتی با خیزش اخیر گسترش و قدرت کافی پیدا نکرده است. باید دید چگونه می‌شود اقشار و اقلیت‌هایی که به این جنبش گرایش چندانی ندارند را به آن جذب کرد و به سمتی برویم که توازن قوا به تدریج تغییر کند و حاکمیت به خواست‌های دموکراتیک مردم تن بدهد. عده ای فکر می‌کنند که رادیکال کردن شعارها علت کافی را جهت گسترش و قوت جنبش فراهم خواهد کرد. ولی من این طور نمی‌بینم و به نظرم باید به عنوان مثال شبکه سبز معلمان، سندیکای سبز کارگران و... به وجود بیاوریم، با اقلیت‌ها در ارتباط باشیم. این نیازمند یک سازماندهی سخت و سازماندهی شبکه‌های سست است.



محسن سازگارا: ممکن است جنبش سبز فراز و فرود داشته باشد اما مادامی‌که عوامل به وجود آورنده آن در جامعه حضور دارد، این جنبش مثل آتش زیر خاکستر است و اگر منفذها و موقعیت‌های مناسبی جهت بروز پیدا کند، بروز و نمود پیدا خواهد کرد. آن چه که تحت عنوان جنبش سبز مطرح است چیزی نیست جز یک جنبش گذار به دموکراسی. جنبش گذار به دموکراسی در ایران مختصاتی دارد و ریشه‌های عمیقی هم دارد. غیر از ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی‌خیلی عوامل دیگر هم هست که این جنبش را تقویت کرده و می‌کند. مانند بیش از دو دهه کار فکری که پشتوانه دموکراسی خواهی مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر در ایران شده است. یا شکاف‌ها و گسل‌هایی که در بخش‌های مختلف جامعه ایران هست و... اطلاعیه آقایان موسوی و کروبی برای 25 بهمن حرکت هوشیارانه ای بود و آکسیون سیاسی خیلی به موقع و به جایی انجام شد. بنده هیچ تعجبی نمی‌کنم که این آتش زیر خاکستر در مدت زمان کوتاهی دوباره ققنوس وار از خاکستر خودش سر بلند کرد و دوباره به خیابان‌ها آمد و بروز پیدا کرد.

اتفاقات اخیری که در خصوص رهبری جنبش سبز پیش آمد مثل حصر آقایان موسوی و کروبی و تشکیل شورای هماهنگی راه سبز امید که به نوعی شاهد انتقال هدایتگری جنبش سبز از داخل به خارج کشور بودیم را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آن را واجد چه ویژگی‌های مثبت و منفی ای می‌دانید و آیا فکر می‌کنید تشکیلات راه سبز امید می‌تواند راهگشا باشد؟

حکمت: علیرغم آن که آقایان موسوی و کروبی نمی‌گفتند که رهبران جنش سبز هستند و همیشه خود را همراهان یا خدمتگزاران جنبش می‌دانستند، اما همواره یک مرکز ثقل اساسی برای پیداش و ادامه جنبش سبز بودند و چه بخواهند چه نخواهند جایگاه رهبری در این جنبش دارند. حصر آقایان موسوی و کروبی و آمدن مشاوران و نزدیکان آن‌ها به خارج از کشور و راه اندازی تشکیلات شورای هماهنگی راه سبز امید سوالات مختلفی را ایجاد کرده است. اولا باید ببینیم جایگاهی که این شورا برای خود متصور است چیست. آیا به عنوان رهبری جنبش سبز ظاهر شده است یا به عنوان یک تشکیلات خاص. اگر صرفا به عنوان تشکیلات خاص راه سبز امید با منشوری که دارند باشد به عنوان بخشی از این جنبش می‌توان روی آن‌ها حساب کرد و دیگر نمی‌توان به آن‌ها همان وزن و اعتباری را داد که به آقایان موسوی و کروبی می‌دادیم. چرا که این آقایان دارای روشن‌بینی‌های ویژه ای بودند و در مقابل ظلم حاکم ایستادگی ستودنی‌ای کردند که بر منبای ایستادگی‌شان توانستند سرمایه اجتماعی قابل ملاحظه‌ای جمع کنند. در حالی که مشاوران و نزدیکان ایشان واجد چنین سرمایه اجتماعی نیستند. همچنین این که این شورا چه قدر با داخل و فضای داخل کشور در ارتباط است. مساله رهبری در خارج از کشور امر خیلی دشواری است. شما می‌دانید که سازمان‌های سیاسی زیادی در خارج از کشور وجود دارند که از قدیم حضور داشتند و برخی از آن‌ها رابطه اتحاد و انتقاد نزدیک با جنبش سبز و رهبری آن داشته‌اند. دو کار می‌توان کرد. یک این که بتوانیم یک رهبری جمعی برای مجموعه جریان‌های دموکراسی خواه از قدیم تا جدید به وجود آوریم و این رهبری وارد تعامل و گفتگو و هماهنگی با رهبری راه سبز امید شوند. یا این که همین رهبری شورای هماهنگی راه سبز امید خودش را گسترش داده و نمایندگانی از جریان‌های سیاسی و شخصیت‌های مستقل شناخته شده و مورد احترام را در درون خود جمع کند تا بتواند مجموعه فعالیت‌ها را مقداری هماهنگ کند و نقش راهبردی داشته باشد.

سازگارا: در مورد رهبری جنبش سبز بنده هم با آقای حکمت موافقم. رهبری یک جنبش چیزی نیست که به صورت خودخوانده فردی، عده ای، حزب یا جریانی پیدا بشود و بخواهد ادعا کند که رهبر یک جریان است. رهبری در عمل نفوذ خود را نشان می‌دهد. از حق نباید گذشت. آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد در 20 ماه گذشته هم خیلی خوب حرکت کردند و خیلی خوب در میدان ایستادند. با مردم همراهی کردند و پای قول شان ایستادند. به دلیل رایی هم که بین مردم داشتند و حرکاتی که بعد از انتخابات کردند جایگاه ویژه و والایی بین مردم پیدا کردند و به حق مورد اعتماد مردم قرار گرفتند. علیرغم این که خودشان همیشه گفتند همراه کوچک جنبش سبز هستند، از این تعارفات که بگذریم مردم به آن‌ها جایگاه رهبری اعطا کردند و همچنان این موضع ادامه دارد. زندان رفتن پایان راه نیست بلکه همان طور که در هند و آفریقای جنوبی ما مشاهده کردیم با زندانی شدن گاندی و ماندلا نفوذ و نقش رهبری آن‌ها بین مردم کم که نشد، افزایش هم پیدا کرد. اما حالا به خاطر این که ارتباط رهبران جنبش با بدنه قطع شده اگر دیگرانی بخواهند پشت فرمان رهبری جنبش سبز بنشینند باید توجه کنند همان طور که در لهستان رهبران جنبش آزادیخواهی متوجه شدند که برای پیروزی باید کارگران، روشنفکران و کلیسا را با خود همراه کنند، در ایران به دلیل لایه‌بندی‌های مختلف اجتماعی و استراتژی محاصره مدنی، اقشاری که باید همراه جنبش آزادیخواهی بشوند بیشتر هم هستند. فقط کارگران، معلمان، دانشجویان و روزنامه نگاران نیستند که می‌توانند به عنوان موتورهای پیش برنده جنبش عمل کنند. درون مایه‌های زیاد دیگری نیز در جنبش وجود دارد. غیر از گرایشات مختلف سیاسی و احزاب، در این جنبش اقوام، اقلیت‌های دینی، سازمان‌های حقوق بشری، هنرمندان و ده‌ها فکر و گرایش دیگر هم هستند. بنابراین هر مدلی که برای رهبری جنبش در نظر می‌گیریم باید به نوعی تمام این گرایشات بتوانند با آن تعامل و در کار مشارکت داشته باشند. لذا نه یک فرد، نه یک حزب و نه یک شورا نمی‌تواند همه را راهبری کند و بتواند همه گرایش‌ها را پوشش دهد. شخصا فکر می‌کنم مدلی مثل مجلس ملی فلسطین، یعنی پارلمان مانندی که به نوعی انتخاباتی باشد با یک هیئت اجرایی منتخب که همه بتوانند رای بدهند. امروز با کامپیوتر و اینترنت تکنولوژی‌هایی در اختیار ماست که مسئله رای دادن عملی است. لذا مدل جنبش و جامعه ایران به ما تحمیل می‌کند که در سازماندهی مدلی انتخابی را شکل بدهیم مخلوطی از مجلس و هیئت اجرایی منتخب از تمام گرایشات و گروه‌ها داشته باشیم. البته وجود شخصیت‌هایی مثل آقایان موسوی و کروبی کمک می‌کند که این مدل‌ها قوام و دوام پیدا کند.

یک تحلیل بدبینانه در مورد سیر تحولات در ایران وجود دارد که می گوید قوت و قدرت جنبش سبز یا جنبش دموکراسی خواهی ایران به طور عام به صورتی نیست که بتواند حاکمیت را مجبور به پذیرش خواسته های دموکراتیک کند. سرکوب سیستماتیک و موثری نیز از طرف حاکمیت در حال اعمال شدن است و این بیم وجود دارد که بعد از مدتی مدلی مانند دیکتاتوری ای که در کره شمالی حاکم است در ایران نیز حاکم شود. نظرتان در این خصوص چیست؟

سازگارا: سرکوبی که از طرف حکومت‌های اتوریتین اعمال می‌شود امروزه در تئوری‌های علوم سیاسی جایگاه مهمی دارد و سویه بدبینانه را هم نگاه کردن به نظرم کمک می‌کند که دید ما به واقع گرایی نزدیک بشود و همیشه نیمه پر لیوان را نبینیم. همان طور که شما گفتید بله احتمال این هست که حکومت با حاکم کردن جو سرکوب شدید جامعه را به سکوت و رخوت بکشاند. راه حلش هم این است که فعالان عرصه‌های مختلف متداوما کار و تلاش کنند که بر این جو فایق آیند. اتفاقی که در مصر افتاد نباید ما را گول بزند که می‌توان خیلی راحت بر سیستم سرکوب جمهوری اسلامی پیروز شد. اتفاقاتی که در مصر و تونس افتاد که مردم با حضور چند هفته ای در خیابان توانستند به هدف خود که سرنگونی دیکتاتوری حاکم بود برسند، اگر چه برای جوانان و مردم ما انرژی‌زا و روحیه بخش است اما می‌تواند بدآموزی هم داشته باشد. باید این نکته را در نظر گرفت که ساختار حکومت و سیستم سرکوب در ایران با آن چه که در مصر و تونس بود متفاوت است. شاید اگر مدلی قابل درس آموزی برای ما باشد حرکت مردم در شیلی یا لهستان است که هر کدام نزدیک به یک دهه طول کشید. این به این معنا نیست که حرکت مردم ایران هم الزاما باید یک دهه طول بکشد. ولی مدل حرکتی است که باید بتواند آموزش عمومی بدهیم که تصور پیروزی برق آسا را کنار بگذاریم. تا آن جا که من فیلم‌های تجمعات در مصر را دیده ام نیروهای امنیتی و لباس شخصی در مصر در مقایسه با ایران بسیار ناشی و غیرسازمان یافته بودند. اما شما در این سو سپاه، بسیج، اطلاعات، اطلاعات سپاه، نیروی انتظامی‌و... را در نظر بگیرید که روزی مثل اول اسفند می‌تواند به یکباره صدهزار نیرو را برای سرکوب به خیابان‌ها بیاورند. این مسئله به هر حال قدرت مالی، تشکیلاتی و سازمانی گسترده ای می‌طلبد که این‌ها فراهم کرده اند. این را مقایسه کنید با نیروهای سرکوب در مصر که چند هزار نفر نیروی ناشی لباس شخصی داشتند و ارتشی که نه تنها به سمت مردم اسلحه نکشید، حتی از مردم حفاظت کرد. لذا صحبت من این است که با مشابه سازی‌های اشتباه نباید دچار ساده انگاری و اشتباه شویم.

حکمت: در جمهوری اسلامی یک نوع انتخابات را برای تقسیم قدرت به وجود آوردند. چون قدرت را از طریق انقلاب مردمی به دست آورده بودند نمی‌توانستند از همان ابتدا مردم را کنار بگذارند و از روز اول دیکتاتوری تشکیل دهند. بنابراین انتخابات همیشه در جمهوری اسلامی مسئله مهمی بوده است که زمینه‌ای برای طرح دعوا و وزن‌کشی بین نیروهای خودی با نظر و رای مردم بوده است. اما گرایشی به تدریج در ج.ا پیدا شد که به سمت تمرکز قدرت و کنار گذاشتن آن بخش انتخاباتی که به مردم واگذار شده بود حرکت می‌کند. این را به روشنی در انتخابات مجلس هفتم و هشتم دیدیم. انتخابات سال 84 یک استثنا در این زمینه بود که باز در انتخابات سال 88 نشان دادند که به همین سمت دارند می‌روند. این که آیا حکومتگران در جمهوری اسلامی می‌توانند به سمتی بروند که یک نوع دیکتاتوری مشابه آن چه در کره شمالی حاکم است یا یک مقدار سست‌تر از آن را در ایران پیاده کنند، بنده فکر نمی‌کنم که این حرکت به سمت تمرکز قدرت به یک چنین دیکتاتوری ای منجر بشود. من فکر می‌کنم ایجاد نگاه بدبینانه ناشی از این است که ما خوشبینی زیاد و توهمی‌ نسبت به پیروزی سریع جنبش سبز داشتیم. من این نگاه بدبینانه را ندارم و فکر می‌کنم که این جنبش یک عزم جدیدی را برای مبارزه در مردم ایران به وجود آورده است و لایه‌های زیادی از جوانان و اقشار تحصیلکرده ما با این رژیم مشکل دارند و خواهان دموکراسی هستند. نکته دوم آمادگی هزینه دادن در مردم است که به وجود آمده است.

با توجه به فضای فعلی و سرکوب ها چه راهکارهایی برای مبارزات موثرتر و کاراتر و برای این که جنبش سبز گسترش و قدرت بیشتری پیدا کند، پیشنهاد می کنید؟ همچنین برای پیوستن سایر اقشار اجتماعی به جنبش سبز چه راهکارهایی مشخصی می شود اتخاذ کرد؟

سازگارا: اگر اقدام به ترمیم و تداوم سازماندهی، رهبری، برنامه ریزی، آموزش‌ها و... نکنیم کاری از پیش نخواهیم برد. در کنار مشکلاتی مثل رهبری، سازماندهی و... که مطرح می‌شود به نظر من ما باید فعالان و افراد درگیر در جنبش سبز را قانع کنیم از 198 روش مبارزه مدنی که پیشنهاد شده، حضور خیابانی تنها یکی از آن روش‌هاست و ده‌ها روش دیگر وجود دارد که با توجه به سرکوب در ایران روش‌های دیگر کارآمدی بیشتری دارند. به عنوان مثال روش عاقلانه استفاده از تظاهرات خیابانی این است که ما آن را بکشانیم به تظاهرات پراکنده در محله‌ها و کوچه‌ها. به طوری که هر کس 2 تا محل آن طرف تر از محل خودش قرار بگذارد تا این هسته‌های محلی شکل بگیرید. نباید حرکت ها به شکل یک سری نقطه‌های جدا از هم باشد که افراد از ماهواره یا اینترنت چیزی را بشنوند و بعدبه صورت شخصی در خیابان حضور یابند. تشکیل شبکه های محله ای و خانوادگی در حضور جو سنگین سرکوب و خفقان راهکار مناسبی است که جنبش را از حالت نقطه ای بیرون می آورد. ایجاد این شبکه ها، غیر از تظاهرات پراکنده برای بخش‌های دیگر جنبش و آکسیون‌های دیگرهم به کار می آید. مثل همین نپرداختن پول گاز و محافظت از کنتورهای گاز با استفاده از همین شبکه‌های محلی که نتوانند آن را قطع کنند. همچنین بایستی تشکیلات و شبکه های اجتماعی که به انحاء مختلف بعد از انتخابات تضعیف شدند دوباره احیا و بازسازی شوند، شبکه هایی مثل تشکل های دانشجویی، زنان، احزاب و... باید ضرباتی که جنبش به دلیل از بین رفتن یا تضعیف شبکه‌های اجتماعی خورده، بازسازی شود و این شبکه‌های اجتماعی بتوانند ارتباط گیری کنند.

حکمت: جز با رفتن میان مردم و سازماندهی لایه‌های مختلف ما نمی‌توانیم جنبش را گسترش بدهیم و لایه‌های مختلف را با آن درگیر کنیم. تنها بخش‌هایی از کار سازماندهی را می‌توان از طریق اینترنت انجام داد. به عنوان مثال معلمان دارای سازماندهی خاص خودشان هستند و در میان آن‌ها فعالان سیاسی و افراد متمایل به جنبش سبز وجود دارد. ما باید با آن‌ها تماس بگیریم وببینیم خواسته و مطالبه آن‌ها چیست. مطالبات صنفی معلمان را سعی کنیم در بین کلیه معلم‌ها تکثیر کنیم. همین طور کارگرها و... ما باید مطالبات آن‌ها را هم در نظر بگیریم. سازماندهی یک امر دو طرفه است، ما باید به مطالبات سایر اقشار هم توجه کنیم تا بتوانیم آن‌ها را هم با این جنبش همراه‌تر کنیم. در ارتباط با اقلیت‌ها ما به اندازه کافی کار نکردیم. می‌خواهم تاکید کنم که کار سازماندهی خیلی مهم است که بخشی از کار را می‌شود از طریق مجازی انجام داد. ولی نیاز به شبکه‌های حقیقی هم برای این کار هست. آن جایی که می‌گفتم باید از این عزم و شجاعت به وجود آمده استفاده کرد دقیقا همین جاست که باید طوری این مسئله را به هم بقبولانید که همان شجاعتی را که در رفتن به خیابان ابراز می‌کنید، باید همان شجاعت را در رفتن به عسلویه و رفتن به فلان مرکز کارگری از خودتان نشان دهید. برای این که خواسته‌ها و مطالبات اقشار مختلف را بگیرید. این کارها چون خطر دارند باید برای آن شجاعت به خرج داد.

سازگارا: من هم تاکید می کنم که جنبش احتیاج به گفتگوی افقی در درون خودش دارد. یعنی بخش کارگری با دانشجویی، دانشجویی با معلمان، معلمان با وکلا، وکلا با روزنامه نگاران، روزنامه نگاران با زنان، زنان با اقلیت‌ها و... ما باید بتوانیم که این گفتگو بین بخش‌های مختلف را برقرار کنیم و در کلان جنبش هم حرکت کنیم. واقعا باید به کارگران این را قبولاند که نان بدون آزادی میسر نیست. همین طور جنبش سبز باید بتواند به زنان بفهماند که ما پشتیبان شما برای رسیدن به حقوق برابر هستیم اما شما هم باید بدانید که خواست شما بدون خواست کلان جنبش محقق نمی‌شود و همین طور به اقلیت‌های قومی، دینی، دانشجویان و... این گفتگوی افقی در جنبش خیلی خیلی واجب است.

سپاه به عنوان یکی از نیروهای فعال در عرصه سرکوب در ایران در مدت دو سال گذشته حضور مستمر داشته است. همیچنین در سیاست و اقتصاد ایران هم نقش گسترده‌ای دارد. چطور می شود ماشین سرکوب حاکمیت که بخش عمده آن سپاه است از کار انداخت یا از آن عبور کرد، کما این که بعضا به اختلافات داخلی سپاه هم اشاره می شود، این مسئله تا چه حد قابل اتکاست؟ همین مسایل در مورد روحانیت هم مطرح است.

سازگارا: در رابطه با سپاه من هیچ سازمانی دردنیا سراغ ندارم که در عین حال که هم حزب کمونیست است، ک.گ.ب هم باشد، کارتل و تراست هم باشد، ارتش کلاسیک هم باشد، سازمان تروریستی هم باشد، در قاچاق مواد مخدر و مشروبات الکلی و... هم دست داشته باشد. هم در مجلس باشد هم در دولت. این سازمان توانایی‌های خودش را هم نشان داده است. نظیر سازماندهی 230 هزار نیرو در تظاهرات 22 بهمن در تهران. بنابراین نمی‌شود ابتدا به ساکن و با دست خالی در خیابان با این نیرو مبارزه کرد. لذا ما همه هنرمان باید این باشد که حداقل خسارت را بدهیم و حداکثر راندمان را داشته باشیم. باید بتوانیم با برگزاری آکسیون های مختلف ابتدا به قدر کافی فرسایش و شکاف در سپاه ایجاد کنیم و سپس آن را شکست دهیم. این سازمان در شرایط حاضر تقریبا دارای سه گرایش است. بخش نظامی سپاه که به شدت به این شرایط معترض هستند. باید این فضا را تشدید کرد به گونه ای که این بخش که بیشترین امکانات سرکوب را در اختیار دارد نسبت به سرکوب مردم مسئله بیشتری پیدا کند. بخش دیگر بخش اقتصادی سپاه است که از کسوت نظامی بیرون آمده اند و دنبال امنیت برای فعالیت‌های اقتصادی شان هستند. این بخش بیشتر همراه احمدی نژاد هستند و او را تشویق می‌کنند برای برقراری ارتباط با غرب برای سود و تسهیلات اقتصادی بیشتر. بخش سوم و مهم تر که مسئله اصلی جنبش هم است سازمان امنیت سپاه است که امثال طائب و مجتبی خامنه‌ای در راس آن هستند و از امکانات سپاه هم استفاده می‌کنند. آن ها حتی با فرماندهی سپاه هم خیلی هماهنگی به عمل نمی‌آورند. این بخش با بسیج به فرماندهی نقدی یک ماشین سرکوب تمام عیار به وجود آورده است. ماشین سرکوب را باید بتوانیم در میدان عمل دور بزنیم شانس این که در این بخش بتوانیم شکاف ایجاد کنیم فعلا دور است. بایدابتدا بخش‌های دیگرسپاه را از آن جدا کرد.

حکمت: مطالبی که در مورد سپاه و روحانیت گفتید، آقای سازگارا مقداری توضیح دادند. من هم روی این موضع تاکید می‌کنم که روحانیت شیعه نهادی است که از قدیم در ایران حضور داشته و در آینده هم حضور خواهد داشت. این که مثل قبل گروه مرجع نیستند یا مردم به آن‌ها مثل قبل مراجعه نمی‌کنند، مسئله دیگری است. اما نباید وزن و تاثیر آن‌ها را در ساختار جمهوری اسلامی نادیده گرفت. از قدیم گرایشی در بین روحانیت شیعه وجود داشته که می‌گوید تا زمان ظهور امام دوازدهم، به نام دین نباید حکومت را در دست گرفت. این گرایش روز به روز دارد تقویت می‌شود که یکی از سردمداران آن آقای وحید خراسانی است. این گرایش در آینده برای تشکیل یک حکومت سکولار می‌تواند خیلی کمک کننده و پیش برنده باشد. با این مراجع باید وارد گفتگو شد. این مراجع در قم و بین روحانیت و مردم پایگاه قابل توجهی دارند. از آن سو همان طور که روشنفکرانی مثل آقای دکتر سروش که تلاش می‌کنند اسلام را با دموکراسی آشتی دهند مهم است، مواضع این دسته از مراجع و روحانیون هم مهم است. این بحث از مدت‌ها پیش مطرح است که دموکراسی را فقط دموکرات‌ها نمی‌سازند. نیروهای دموکرات اگر چه در پیشبرد دموکراسی خیلی مهم هستند ولی توازن نیرو بین نیروهایی که خودشان چندان دموکرات نیستند می‌تواند گذار به دموکراسی را تسهیل کند. سپاه هم یک نیروی نسبتا منسجم در جامعه ایران هست که با سایر ارتش‌های دنیا فرق می‌کند. سپاه نیرویی است که از داخل خود مردم رشد کرده، جنگ کرده، شهید داده و به همین خاطر هم بین مردم و هم بین خودشان همبستگی و اعتباری برایش به وجود آمده است. این به این معنی است که کل نیروهای سپاه خواستار سرکوب مردم نیستند. از قدیم این گونه بود که در سپاه گرایشات و جناح‌های مختلف حضور داشتند که چه بسا به اصلاح طلبان نزدیک بودند و چه بسا که دموکرات هم بودند. سپاه سازمان بسته‌ای است که اطلاعات ما از آن‌ها خیلی کم است. اما چیزی که از قدیم بود و الان هم وجود دارد این است که در سپاه هم گرایشات اصلاح طلبانه و دموکرات حضور دارند که ما باید این‌ها را مورد خطاب قرار دهیم.


دانشجونیوز 

پدر حسین رونقی ملکی: حال فرزندم هر روز بدتر می‌شود، کسی هم پاسخگو نیست


حسین رونقی ملکی، وبلاگ‌نویس و فعال حقوق بشر که به خاطر ناراحتی کلیه در وضعیت جسمی بسیار بدی در زندان اوین به سر می‌برد، همچنان از مرخصی استعلاجی و رسیدگی پزشکی محروم است.
خانواده حسین رونقی ملکی که امروز با وی در زندان دیدار کردند، در گفت و گو با خبرنگار کلمه، از حاد شدن وضعیت جسمی وی خبر دادند و گفتند: هر هفته که او را در زندان می‌بینیم، دارای وضعیت بدتری نسبت به گذشته است.
پدر حسین رونقی ملکی گفت: «مثل دو سه ماه اخیر، باز هم به مراجع قضایی و زندان مراجعه کرده و درخواست مرخصی حسین را مطرح کردیم، اما باز هم کسی پاسخگوی ما نیست. نمی‌گذارند حسین درمان شود، نمی‌دانیم دیگر باید چه کاری انجام دهیم.»
پدر این وبلاگ‌نویس اضافه کرد: «برای ملاقات او هر هفته به تهران می‌آییم، نگرانیم که با این وضعیت سلامتش به خطر بیفتد، کلیه‌هایش عفونت کرده‌اند و پزشکان گفته‌اند هر چه سریع‌تر باید مورد عمل جراحی قرار بگیرد، اما اجازه این کار را نمی‌دهند. باز هم در این روزها در تهران می‌مانیم تا شاید بتوانیم کاری برای فرزندم انجام دهیم.»
لازم به ذکر است که اواخر دی ماه به خاطر وخامت حال جسمی، رونقی را شبانه از زندان به بیمارستان مدرس تهران منتقل کردند و پزشکان بیمارستان مدرس گفتند که وضعیت وی اورژانسی است و هرچه سریع‌تر باید مورد عمل جراحی قرار بگیرد.
همچنین در بهمن ماه نیز بار دیگر با توجه به وضعیت نامناسب جسمی که این وبلاگ‌نویس زندانی پیدا کرده بود، بار دیگر او را به بیمارستان بقیه‌الله در خیابان ملاصدرا منتقل کردند، که پزشکان بیمارستان بقیه‌الله درخواست عمل فوری وی را مطرح کردند، اما به علت بالا بودن هزینه عمل، او را به زندان بازگرداندند.
مسئولان زندان در آن زمان گفته بودند که نمی‌توانند هزینه عمل این زندانی را تامین کنند. این در حالی است که خانواده حسین رونقی ملکی هزینه درمان وی را تقبل کرده و به مسئولین اعلام کرده‌اند که خودشان هزینه درمان را پرداخت خواهند کرد، با این وجود همچنان از درمان و رسیدگی پزشکی نسبت به وضعیت وی خودداری می‌شود.
حسین رونقی ملکی در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در منزل پدری بازداشت و به زندان اوین تهران منتقل شد. وی حدود ۱۰ ماه را در سلول‌های انفرادی بند ۲ الف سپاه پاسداران در زندان اوین، تحت فشارهای جسمی و روحی شدید گذراند. در مهر ماه سال گذشته، وی در یک پروسه قضایی غیر شفاف از طرف دادگاه انقلاب به ۱۵ سال زندان محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدیدنظر عینا مورد تایید قرار گرفت. وی هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می‌شود.

رژیم خون ریز جمهوری اسلامی، ماشین اعدام همچنان قربانی می گیرد

  موج اعدام‌ها در جمهوری اسلامی ادامه دارد. همزمان شماری از معترضین و زندانیان سیاسی نیز به اعدام محکوم شده‌اند. نگاهی به آمار نیز این وضعیت...