۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

میلاد اسدی پس از پایان مرخصی به سلول انفرادی انتقال داده شده است

میلاد اسدی، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، پس از بازگشت از مرخصی به سلول انفرادی منتقل شده است.


بنا بر گزارش دانشجو نیوز، میلاد اسدی دانشجوی دانشگاه علامه و عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که از ۹ آذر سال ۸۸ در زندان اوین به سر می برد، پس ماهها محرومیت از حق مرخصی، نوروز سال ۹۰ به مدت دو هفته به مرخصی آمد که پس از پایان مرخصی به زندان اوین مراجعه کرده و که بلافاصله به سلول انفرای بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده است.

از دلیل یا دلایل انتقال میلاد اسدی به سلول انفرادی اخباری در دست نیست.

بهاره هدایت و مهدیه گلرو از دیگر فعالین سرشناس جنبش دانشجویی نیز از ابتدای هفته جاری به سلول انفرادی منتقل شده اند.

تاج زاده:مرتضوی سه نامه ازسه بیمارستان جعل کرد مبنی برفوت جانباختگان کهریزک بر اثر مننژیت

در ادامه انتشار پاسخهای سید مصطفی تاجزاده به پرسشهای خوانندگان صفحه فیس بوک وی، پاسخ وی به یکی دیگر از سوالات کاربران در خصوص اتهامات مطرح شده علیه وی پس از نگارش مقاله ” پدر، مادر، ما باز هم متهمیم!” خصوصا مطلب منتشر شده در سایت رجا نیوز که حتی قتل ندا آقا سلطان را هم به تاج زاده و اصلاح طلبان نسبت داده بود، منتشر شد.
 تاجزاده که در مقاله سایت رجانیوز به سیاه نمایی متهم شده و از وی به عنوان مجرمی برانداز یاد کرده اند در پاسخ به این مطلب با اشاره به قتلهای زنجیره ای و فجایع رخ داده در کشتارگاه کهریزک، آمرین و عاملین چنین جنایاتی را عامل واقعی سیاه نمایی می داند و معتقد است در قضیه قتلهای زنجیره ای آقای احمدی‌نژاد نیز مانند آقای حسینیان معتقد به “مهدور الدم” بودن مقتولان است.

متن کامل این پرسش و پاسخ که در اختیار تحول سبز قرار گرفته است در پی می آید:


پرسش: پس از انتشار “پدر، مادر، ما باز هم متهمیم” سایت رجانیوز با انتشار مقاله‌ای که نام نویسنده‌اش مشخص نیست، شما را “مجرم برانداز” خواند و اعلام کرد مقاله مزبور “نظام را یکسره سیاه و باطل” نشان داده است. در پایان نیز ادعا می‌کند “قتل ندا کار خودتان بوده و توسط کسانی صورت گرفته است که از این مسأله نهایت سوءاستفاده را کردند، مانند قتل‌های زنجیره‌ای.” نظرتان در این باره چیست؟

پاسخ: نمی‌دانم آن مقاله را یکی از بازجوهای من یا کس دیگری نوشته است. در هر حال نویسنده با سر هم کردن اطلاعات درست و نادرست سعی کرد از تأثیر آن مقاله یا نامه که در واقع حاصل تأملات چند ساله من بود، بکاهد. این‌که من و دوستانم “مجرم براندازی” باشیم، بهانه‌ای بود برای این‌که معاونت اطلاعات قرارگاه ثارالله سپاه ما را بلافاصله پس از انتخابات بازداشت کند و ماه‌ها در انفرادی نگه دارد و با روش‌های غیر قانونی و غیر اخلاقی بکوشند ما را به جایی برسانند که دیدگاه‌ها و در واقع اتهامات آنان را علیه خود “اعتراف” کنیم. اما حتی دادگاه نمایشی نیز جرأت نکرد چنین اتهامی را متوجه ما کند. اما مسأله مهم‌تر آن است که این اتهامات موجب نشود که روش‌های براندازانه دوستان ناآگاه انقلاب و نظام فراموش شود و از نقش “جهالت” در دفن “حقیقت” غافل بمانیم. اتفاقاً روح آن نامه نشان دادن تلاش برای “استحاله” نظام جمهوری اسلامی به یک “نظام استبدادی به نام اسلام” است. قصد من سیاه‌نمایی نبود. افشای سیاهی‌هایی است که اگر به حوزه آگاهی‌های عمومی نیایند، اراده‌ای برای مقابله با آن‌‌ها و پاک کردنشان شکل نمی‌گیرد.

اگر آشکار کردن سیاهی آن قدر تلخ است که یک خادم را به “مجرم برانداز” تبدیل می‌کند، انجام این سیاهی چقدر زشت است و مرتکبان آن آیا “براندازان واقعی” نیستند؟ فرض کنیم من و امثال من خطاها و انحرافات را به رشته تحریر نکشیم. در آن صورت مردم از این اشتباهات که بعضاً تا مرز جنایت ادامه یافته‌اند، مطلع نخواهند شد یا آثار سوء این اقدام‌های غیر اخلاقی و غیر مصلحت‌جویانه دامن‌گیر میهن و ملت نخواهد شد؟

من آماده‌ام هر کدام ازادعاهای خود را اثبات کنم. مواردی که ناقد محترم معتقد است نادرست است، آن‌ها را افشا کند تا سستی استدلال‌ها و مثال‌های “پدر، مادر…” روشن شود. بارها گفته‌ام که “جمهوری اسلامی” مانند “روحانیت تشیع” درخت آفت‌زده است. “اصل” آن خوب و “وضع” آن بد است. اگر بخواهیم این درخت سرزنده و پربار بماند باید با آفت‌هایش مبارزه کنیم. خطر این آفت‌ها کمتر از تلاش بدخواهان این نظام نیست که باتیشه به ریشه آن می‌زنند. به هر حال برای روشن‌تر شدن موضوع، چند نکته را متذکر می‌شوم:

من هر اندازه بکوشم “سیاه‌نمایی” کنم، نمی‌توانم به اندازه‌ای که در جوابیه رجانیوز “سیاه‌نمایی” شده است، فضا را تیره و تار جلوه دهم. به همین دلیل می‌پرسم چه سیاه‌نمایی بالاتر از همین جوابیه که در آن به سهولت تمام ما را به قتل “ندا”، همچون “قتل‌های زنجیره‌ای” متهم می‌کند و به راحتی عامل و مزدور آمریکایی‌ها می‌خواند؟ این اتهام افشاگر نظام فاسد اطلاعاتی و قضایی است که مقاصد خود را با اعتراف‌گیری و تواب‌سازی پیش می‌برد و آنچه برایش اصالت ندارد کشف حقیقت و مجازات مجرمان واقعی است.

به باور من اگر ترس از جنبش سبز و افکار عمومی ملی و جهانی نبود، ما را به آن‌جا می‌کشاندند که ضمن اعتراف به قتل ندا و نداها، از جرم مرتکب نشده “توبه” کنیم و سپس با استناد به همین “اعتراف” دادگاهی نمایشی تشکیل دهند و ما را به اشد مجازات محکوم کنند. مگر نمونه آن را قبل از افشای قتل‌های زنجیره‌ای ندیدیم؟ مگر فراموش کرده‌ایم که در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای، متهمان در زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها به آنچه بازجوها می‌خواستند، حتی در حد جاسوسی برای دولت اسراییل، “اعتراف” کردند؟ با کمال تأسف باید اذعان کرد در “جمهوری اسلامی واقعاً موجود” آنچه متهم سیاسی زیر فشار و شکنجه‌های جسمی و روحی می‌گوید و ظاهراً اعتراف می‌کند، عیناً مستند حکم قضایی قرار می‌گیرد. در حقیقت اتهام از پیش طراحی شده کانون قدرت به منتقدان تک‌صدایی که نمونه‌های آن را در مقاله رجانیوز به وفور می‌بینیم به راحتی به متن کیفرخواست دادستانی علیه متهمان یا همان منتقدان قانون‌گرای انسداد سیاسی، فساد اقتصادی و تحقیر فرهنگی و اجتماعی تبدیل می‌شود.حکم فرمایشی دادگاه نمایشی نیز بر اساس همان خواست کانون قدرت صادر می‌شود.

همه کوشش من در آن مقاله این بود که اثبات کنم جمهوری اسلامی ایران استحاله شده است و چنین درکی از ماهیت نظام به وجود آمده و چنین روشی برای “حفظ نظام” حاکم شده است. یعنی اثبات کنم این شیوه غیر قانونی و غیر انسانی مواجهه با منتقدان که در آن بازجوها به آسانی می‌توانند بر اساس خواست یا نظر کانون قدرت هر اتهامی را متوجه منتقدان و مخالفان یکه‌سالاری کنند و سپس با انفرادی و انواع فشارهای جسمی و روانی بکوشند آنان را به “اعتراف” به اتهامات مذکور بکشانند تا سند و مدرک لازم را برای اثبات ادعاهای بی‌اساس خود در دادگاه نمایشی و توجیه افکار عمومی و مجازات متهمان بر اساس چنین اعترافاتی فراهم کنند. ربطی به انقلاب اسلامی، قانون اساسی، وعده‌های امام و خواست مردم ندارد. بر عکس، روشی است که از کمونیسم روسی به اقتدارگراهای ایرانی به ارث رسیده است. آیا سیاه‌کاری بالاتر از این سراغ داریم که اتهام قتل در حالی متوجه ما می‌شود که در یکسال گذشته بازجوها تمام تلاش خود را به کار بردند تا با استفاده از روش‌های تخریب فیزیکی و روانی در انفرادی و نیز با بهره‌برداری از شنودها، استناد به اعترافات رسوای بعضی دوستانمان علیه ما احکام سنگین اسارت و حتی تهدید به اعدام، اتهامات بی‌پایه خود را از زبان ما برای مردم بیان کنند تا انجام اقدام‌های غیر قانونی توسط ما اثبات شود، اما در نهایت شکست خوردند و تنها جرمی که توانستند برای آشنای اوین و سخنگوی دولت شهید رجایی یعنی مهندس بهزاد نبوی ثابت کنند، “اخلال در ترافیک” در روز ۲۵ خرداد ۸۸ بود!؟

من نیز که به علت بازداشت بودن،‌ توفیق شرکت در حماسه تاریخی- مردمی ۲۵ خرداد ۸۸ را نداشتم، به دلیل صدور اطلاعیه جبهه مشارکت ایران اسلامی محکوم شدم. اطلاعیه‌ای که در روز بعد از بازداشت غیر قانونی من منتشر شد. از منتقد محترم می‌پرسم چه تصویری سیاه‌تر و تاریک‌تر از “نظام” می‌توان ترسیم کرد که معترضان را رسماً به سرکوب تهدید می‌کند و به روی اعتراضات آرام مردمی آتش می‌گشاید و سپس از شناسایی و مجازات کردن ضاربان “ندا” و “سهراب” و ده‌ها شهید جنبش سبز خود را عاجز نشان می‌دهد؟ و در عین حال قربانیان دخالت‌های غیر قانونی نظامیان در انتخابات را که در این مدت در زندان بودند به قتل “ندا” متهم می‌کند؟ اگر راهپیمایی تاریخی مردم در ۲۵ خرداد نبود و جنبش سبز شکل نمی‌گرفت، بعید نبود که خانواده‌های ندا و سهراب را به تلویزیون می‌کشاندند تا به سبزها اعتراض کنند که چرا فرزندانشان را کشته‌اند و در نهایت نیز خواهان قصاص آنان می‌شدند!؟

در مورد قتل‌های زنجیره‌ای نیز توجه به این مسائل روشنگر است:

۱٫ رییس فراکسیون نمایندگان طرفدار آقای احمدی‌نژاد در مجلس، آقای روح‌الله حسینیان است که هنوز هم معتقد است مقتولین در جریان قتل‌های زنجیره‌ای “مهدور الدم” هستند. یعنی خونشان باید ریخته شود (کشته شوند).

۲٫ سعید امامی که مسئولیت سازماندهی این قتل‌ها را در درون وزارت اطلاعات به عهده داشت، توسط آقای حسینیان “شهید” خوانده می‌شوند که باید یاد و خاطره او گرامی داشته شود.

۳٫ در یکسال و نیم گذشته تعداد قابل توجهی از رهبران احزاب اصلی اصلاح‌طلب (جبهه مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران و اعتماد ملی) بازداشت شدند و تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند. اما با وجود این‌که اتهاماتی نظیر “براندازی” و حتی “ارتداد” (برای آقای صفایی فراهانی) در مراحل اولیه دستگیری متوجه آنان می‌شد، اما هیچ کدام درباره “قتل‌‌های زنجیره‌ای” مورد بازجویی قرار نگرفتند و حتی دادگاه‌های نمایشی نیز در این زمینه هیچ اتهامی متوجه آنان نکرد. با این حال “رجانیوز” اتهام قتل‌های زنجیره‌ای را متوجه ما می‌کند. قتل‌هایی که می‌دانند به دستور چه کسی و طبق چه سازوکاری انجام شده است. اگر قتل‌های زنجیره‌ای کار اصلاح‌طلبان بود، آقای احمدی‌نژاد ساکت می‌نشست؟ به باور من، او نیز مانند آقای حسینیان معتقد به “مهدور الدم” بودن مقتولان است و تاکنون حتی یک کلمه در محکومیت این جنایت سخن نگفته است. تشکیل کمیته حقیقت یاب در این زمینه پیشکش!

سیاه‌نمایی یعنی “جمهوری اسلامی ایران” را رسماً همسو و هم ماهیت با “میلوسویچ” قصاب مسلمانان بوسنی و بالکان خواندن،‌ کاری که فقط نظامیان سکولار- دیکتاتور و مداخله‌گر در سیاست و انتخابات ترکیه انجام دادند ودر کیفرخواست صادره علیه “حزب عدالت و توسعه” عملکرد آن حزب را الهام گرفته از بنیاد “سورس” نامیدند و سران حزب را شاگردان “جین شارپ” و همسو با جنبش “ات پور” خواندند که باعث سرنگونی “میلوسویچ” مدافع کشور “یوگسلاوی” شد. می‌بینید! منطق نظامیان مداخله‌گر در انتخابات در هر دو کشور یکی است. تفاوت در آن است که در ترکیه به نام “آتاتورک” و برای دفاع از نظام لائیک آن کشور ژنرال‌هایش اتهامات مذکور را متوجه اصلاح‌طلبان آن دیار می‌کنند و در ایران به نام “حفظ نظام ولایی” اصلاح‌طلبان قانون گرا اما منتقد سیاست‌های جاری کشور را با همین اتهامات مواجه می‌کنند. جالب آن‌که آقای اردوغان به کیفرخواست صادره درباره “انحلال حزب عدالت و توسعه” اعتراض کرد که چرا زبان مقامات قضایی کشورش در این کیفرخواست “سیاسی” است و نه “حقوقی” و همین مسأله را موجب ایجاد شائبه درباره مقاصد سیاسی دادگاه برشمرد و آن را محکوم کرد. با وجود این در نظام لائیک ترکیه اکثریت قضات به انحلال حزب عدالت و توسعه که در رأس آن چهره‌های مسلمان قرار دارند، رأی ندادند. در نظام استحاله شده کنونی دو حزب قانونی را که دیانت و سلامت سیاسی و اخلاقی و مالی اعضا و رهبرانش حتی برای بازجوها هم ثابت شده است، منحل کردند!؟

در نقطه مقابل اجازه دهید به یک نمونه از سیاه‌نمایی که نه، سیاه‌کاری کسی که “رجانیوز” از آن دفاع می‌کند، بپردازم.

طبق کیفرخواست مدعی‌العموم علیه متهمان کشتارگاه کهریزک چهار نفر بر اثر ضرب و جرح عمدی در آن بازداشتگاه به قتل رسیدند. پزشکی قانونی هم تأیید کرد این افراد بر اثر ضربات و صدمات وارد شده در طول هفتاد و دو ساعت قبل از فوت و با توجه به شرایط زندان فوت کردند. این نظریه در مراحل مختلف ابتدا به امضای سیزده تن از پزشکان کشور و بار دیگر به امضای هفت پزشک دیگر که اکثریت آن‌‌ها از اساتید خوشنام در حرفه پزشکی هستند رسید. با وجود این آقای مرتضوی اعلام کرد علت مرگ سه نفر از بازداشت شدگان کهریزک مننژیت بود. علاوه بر این وی با سوء استفاده از پست خود یعنی دادستان وقت تهران به رییس بازداشتگاه کهریزک، رییس اداره ناجا و رییس وقت پلیس تهران دیکته کرد تا بنویسند کسانی که در کهریزک کشته شدند دچار بیماری مننژیت بودند. مهم‌تر این که نامه‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد سه بیمارستان مهم تهران (مهر، شهدا و لقمان حکیم) تأیید کردند که جان باختگان در اثر بیماری مننژیت فوت کرده‌اند. این نامه توسط آقای مرتضوی جعل شده است. افزون بر موارد فوق آقای “رامین‌ پوراندرزجانی” پزشک جوانی که در کهریزک خدمت می‌کرد و هرگز حاضر نشد آن لاطائلات و نامه‌های جعلی را امضا کند، به طور مشکوکی فوت کرد. هنوز علت مرگ مشکوک او روشن نشده است.

همچنین طبق آنچه در کیفرخواست آمده در میان ضاربان زندانیان در شکنجه‌گاه کهریزک حتی یکی از قمه‌کشان شناخته شده جنوب تهران دیده می‌شود که از او برای آرام کردن محیط ندامتگاه استفاده می‌کردند. علاوه بر آن تصریح شده شرایطی که زندانیان پس از ضرب و شتم در آن نگهداری می‌شدند آن قدر وحشتناک است که قابل توصیف نیست. ۱۳۵ متهم و زندانی را در یک سوله ۶۵ تا ۷۰ متری نگهداری می‌کردند. مأموران هر روز ماشین‌هایی را که از آن دود گازوییل خارج می‌شد به این فضا می‌فرستادند و به اسم سرشماری، زندانیان را در حالی که مورد ضرب و جرح قرار گرفته بودند، در گرم‌ترین ساعات روز، زیر آفتاب داغ، “کلاغ پر” و “بشین پاشو” می‌بردند که دست و پا و زانوهای آن‌ها تاول می‌زد. وقتی به سوله برمی‌گشتند دست و پای ورم کرده آن‌ها مورد مداوا قرار نمی‌گرفت، چشم‌های زندانیان عفونی و فرسوده می‌شد. تاول عفونی پشت آن‌ها به کف سوله می‌چسبید و نه تنها آب و غذای مناسبی به آن‌ها نمی‌دادند، بلکه شرایط تنفس و هوا و بهداشت بازداشتگاه هم وضعیت زندانیان را وخیم‌تر می‌کرد. وضعیت بازداشتگاهی که جوانان فرهیخته این سرزمین را به علت اعتراض به تخلف و تقلب انتخاباتی به آن‌جا اعزام کردند، مشاهده می‌فرمایید. درباره این کشتارگاه چه می‌توان گفت جز آن‌که اگر افشا نمی‌شد، هرگز برچیده نمی‌شد.

با وجود این قاضی مرتضوی پس از کناره‌گیری از دادستانی تهران،‌هم معاون آقای اژه‌ای دادستان کل کشور شد و هم از آقای احمدی‌نژاد حکم جدیدی دریافت کرد و مسئول مبارزه با قاچاق کالا شد.

همسر مهدیه گلرو : مسوولان قضایی مستقل تصمیم بگیرند



مهدیه گلرو ، فعال دانشجویی محروم از تحصیل،‌ دبیر انجمن اسلامی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی و نایب دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی در سال ۱۳۸۵، بعد از برگزاری انتخابات و تلاش‌هایش در جهت حفظ انجمن اسلامی و همچنین انتقادهایش به دولت محمود احمدی‌نژاد در حالی که تنها دو ماه به فارغ التحصیلی‌اش از دانشگاه مانده بود، از ادامه‌ی تحصیل محروم شد. مهدیه گلرو در تاریخ ۱۱ آذر ماه۱۳۸۸ همراه همسرش، وحید لعلی‌پور در منزل شان بازداشت و به زندان اوین و سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدند.

مهدیه و همسرش، وحید لعلی پور مدتی را در این سلولها گذراندند تا اینکه همسر وی با قید وثیقه از زندان آزاد شد . اما مهدیه از آن زمان تاکنون همچنان در زندان اوین نگهداری می شود .مهدیه پیش از این هم یک بار به خاطر پیگیری‌هایش در مورد محرومیت از تحصیل دانشجویان بازداشت شده بود . او هم اکنون در بند قرنطینه زندانیان سیاسی زن در اوین به همراه تعداد دیگری از زندانیان نگهداری می شود . این دومین نوروز مهدیه است که پشت میله های زندان می گذرد .خبرنگار کلمه درباره آخرین وضعیت مهدیه گلرو با همسرش وحید لعلی پور گفتگویی را انجام داده است

آقای لعلی پور ! از آخرین وضعیت خانم گلرو برایمان بگویید ؟شنیده ایم دوباره ممنوع الملاقات شده اند دلیل این ممنوع الملاقاتی چیست ؟

روز گذشته یعنی سه شنبه، بعداز کلی دوندگی موفق به ملاقات همسرم شدم در حالی که هفته قبلش وقتی برای ملاقات مراجعه کردیم گفتند ممنوع الملاقات است قبل از عید هم که حدود سه ماه ممنوع الملاقات بودند. اما بالاخره دیروز موفق به دیدارش شدم که اولین دیدارمان در سال نو بود .

این ممنوع شدن ملاقات ها به چه علتی است ؟می دانید چرا سه ماه از ملاقات با همسرتان محروم بوده اید؟ راستش نمی دانم اما لابد برای ایجاد فشار بیشتر است، همسرم قبل از نوروز مدتها ممنوع الملاقات بود .هر چند روز ۲۵ اسفند و قبل از شروع تعطیلات ملاقاتی دادند که موفق شدم قبل از عید همسرم را ببینم .

وضعیت روحی و جسمی همسرتان چگونه است؟

شرایط روحی مهدیه خوب است . اما در مورد شرایط جسمی خیلی نتوانستیم صحبت کنیم . بعد از این همه وقت طی زمان کوتاهی که در کنار هم بودیم فرصت پرسیدن جزییات پیش نیامد، اما ظاهرا بد نبود .

گذراندن عید نورز بدون مهدیه برای تان چگونه بود. کمی از حال و هوای تان در این روزها بگویید ؟

سال گذشته بر خلاف امسال چند ساعت پیش از سال تحویل با هم صحبت کردیم و به هم قول دادیم که سال تحویل امسال را در کنار هم خواهیم بود، ولی همیشه همه چیز بر طبق خواست ما پیش نمی رود. حال و هوای من هنگام سال تحویل قابل توصیف نیست و بدتر اینکه با گذشت چندین روز از آغاز سال نو موفق نشدم مهدیه را ببینم و صدایش را بشونم تا دیروز که بالاخره او را دیدم .


خانم گلرو تا به حال به مرخصی نیامده است. چرا مسوولان به مهدیه اجازه استفاده از حق مرخصی را نمی دهند ؟

حدودا دو هفته قبل از شروع سال جدید به دادستانی مراجعه کردم و درخواست مرخصی دادم . در پی پیگیری این درخواست اعلام شد که دادستان روی اسم همسرم جهت مرخصی نوروزی خط کشیده است و دلیلی هم برای این کار اعلام نشده است .

اگر مهدیه در لحظه سال تحویل در کنارتان بود به او چه می گفتید ؟

مطمئنا در لحظه سال تحویل به او می گفتم که دوستش دارم و در مقابل صبر و استقامتش سر تعظیم فرود می آورم.

شنیده ایم که پرونده جدیدی برای همسرتان تشکیل شده است این پرونده برای چه باز شده است ؟

پرونده جدید مهدیه در ارتباط با بیانیه امسال وی و دوستانش به مناسبت شانزده آذر روز دانشجو و درخواست از دانشجویان جهت فراموش نکردن این روز است. البته در این باره هنوز از سوی دادگاه حکمی صادر نشده است.

از مسوولا ن قضایی چه در خواستی دارید ؟

از مسئولان قضایی می خواهم که بی طرفانه و عادلانه و مستقل تصمیم بگیرند.

تلخ ترین خاطره تان در مدت دوری از همسرتان چه بوده است ؟

تمام دوران جدایی من از مهدیه بدترین لحظات زندگیم بوده اما به هر حال روزهای خاصی توی زندگی انسانها هست که بیش از هر زمان دیگری این جدایی درک می شود . مثل روز سال تحویل، روز تولد و سالگرد ازدواج که متاسفانه طی این مدت این لحظات به تلخ ترین لحظات زندگی ام تبدیل شده است.

و چه لحظاتی برای شما از دیگر لحظات شیرین تر بوده اند ؟

شیرین ترین لحظاتم هم لحظه هایی بوده اند که توانسته ام مهدیه را ببینم ، نه به این دلیل که فقط مهدیه را دیده باشم، نه! بیشتر به خاطر اینکه همیشه روحیه ی بالای او من را به وجد می آورد و امید به آینده و زندگی را در من زنده می کند و شیرین ترین این لحظات ۲۵ اسفند بود که توانستم مهدیه را بعد از سه ماه ممنوع الملاقات بودن و پیش از آغاز سال نو با آن روحیه بالا ببینم.

حرفی مانده؟

در آخر آرزو می کنم سال ۹۰ و دهه ۹۰ روزهای خوبی در انتظار مردم ایران باشد.

تائید حکم اعدام سه شهروند متهم به محاربه/تبعید دو زندانی به رجایی شهر

حکم اعدام سه شهروند متهم به محاربه در دیوان عالی تایید شد

طی روزهای اخیر حکم اعدام سه تن به اتهام محاربه در شیراز و از سوی دیوان عالی مورد تایید قرار گرفته است. بر اساس گزارش آفتاب، احکام اعدام "رضا- ر" ۲۸ ساله، "رکن‌الدین- ک" ۲۶ ساله و "ابوالفضل- ف" ۲۵ ساله، که پیش‌تر به اتهام محاربه از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب شیراز به اعدام محکوم شده بودند، مورد تایید شعبه ۳۲ دیوان عالی قرار گرفته است. گزارش می‌افزاید این افراد از اعضای باندی موسوم به "روشنفکر" بودند که به دلیل چندین فقره سرقت، قتل و آدم ربایی از طرف دادگاه محارب شناخته شدند.گفته می‌شود که نامبردگان هنگام خروج از ایران و پناهندگی به یکی از کشورهای اروپایی بازداشت شدند. از سوی دیگر به تازگی این سه تن در شعبه چهارم دادگاه کیفری استان فارس به اتهام کشتن یکی از نیروهای انتظامی (سرهنگ قربانی) محاکمه شدند و در صورت موافقت مسئولان عالی‌رتبه قضایی، حکم اعدام در ملاء عام و در‌‌ همان فلکه صنایع- محل قتل قربانی- اجرا خواهد شد.

دو زندانی از زندان اوین به رجایی شهر تبعید شدند

هفته گذشته دو زندانی به نامهای ایوب قنبرپوریان و هادی حسینی از زندان اوین به زندان رجایی شهر کرج تبعید شدند.بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، «ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» ایوب قنبر پوریان یکی از زندانیان سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین که در تظاهرات مسالمت آمیز مردمی در ۲۲ خرداد ماه سال ۸۸ بازداشت و به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده بود به دلیل نامعلومی به همراه هادی حسینی که به اتهام همکاری با القاعده بازداشت شده است به زندان رجایی شهر کرح تبعید شدند. لازم به یادآوریست زندانیان سیاسی محبوس در سالن ۱۲ بند ۴ زندان رجایی شهر از حق تماس تلفنی و ملاقات حضوری و شرعی محروم هستند و در طی ماه‌های اخیر فشار بر این زندانیان در حد طاقت فرسایی افزایش یافته است و برخی از زندانیان از امکان درمان نیز برخوردار نیستند.

چرخش قابل توجه درسیاست حقوق بشرهلند

وزارت امورخارجه هلند با تحولات جدیدی روبرو است. یوری روزنتال وزیرامورخارجه حفظ منافع اقتصادی هلند را درالویت قرارخواهد داد. اوخود را واقع بین و نه آرمانگرا می داند. به نظر سازمان عفو بین الملل شاخه هلند، بنابراین این وزارت خانه نمی خواهد مسئله حقوق بشردر دنیا را درالویت قرار دهد. اما با این همه پارلمان هلند با زیر فشارگذاشتن روزنتال او را واداربه تدوین لایحه جدیدی درزمینه پیگیری حقوق بشر کرده است.به گفته " لارس فان تروست" رئیس امورسیاسی سازمان عفوبین الملل درهلند، این وزیر ازآغاز دوره ی وزارتش این سیاست را با عنوان "رالیست" و نه " ایده آلیست" درروابط بین المللی بکار گرفته است. واقع گرایان از سیاستی حمایت می کنند که درآن امنیت و رفاه کشورخویش درآن الویت دارد. ومسائلی مانند حقوق بشروحقوق بین الملل در بهترین حالت ابزاری برای پیش بردن منافع آن کشوراست.با این وجود با توجه به نارضایتی پارلمان، یک لایحه جدید حقوق بشرتدوین خواهد شد. روزنتال می گوید که درگزینه هایش سعی خواهد کرد که کیفیت لایحه جدید را ارتقا دهد. اما به عقیده" فان تروست"، این لایحه سوالات زیادی را مطرح می کند. مهمترین سوال آنست که: آیا روزنتال واقعا طرحی برای دفاع از حقوق بشرارائه می دهد؟ همه شواهد حاکی است که اومسئله حقوق بشر را با مسئله آزادی یکی می گیرد. البته این دو موضوع یکی نیستند. زیرا درمهمترین معاهده اروپایی دراین زمینه وحتی در دوعنوان آن می خوانیم: " حقوق بشر. آزادی های اساسی".

استراتژی تامین آزادی

مثلا حق داشتن یک دادرسی قانونی به عقیده او با داشتن حق آزادی بیان متفاوت است. ویا حق استفاده از دوا ودرمان برای زندانیان ربطی به موضوع آزادی ندارد. ولی مثلا موضوع آزادی مذهب یکی از مقولات مربوط به بحث آزادی است. به نظر می رسد که روزنتال خواهان پیش بردن برنامه ای در زمنیه "آزادی" و نه تدوین طرحی برای ترقی" حقوق بشر" است. نظرات او بیشتردرچارچوب دموکراتیزه کردن که او شدیدا به آن علاقه مند است می گنجد. بنابراین طرح جدید حقوق بشر بیشتر درزمینه پیشبرد آزادی درچارچوب سیاست خارجی هلند است.

به عقیده" فان تروست" درست به همین دلایل می بینیم که این وزیر درهنگام خواندن طرح مربوطه تنها دونوع سیستم سیاسی را در دنیا مد نظر دارد: دموکراسی ها و ژریم های سرکوبگر.ازآنجا که دیکتاتوری ها آزادی را محدود و تهدید می کنند. این مسئله دراین لایحه درالویت قراردارد.

مجازات مرگ

هلند برای لغو مجازات اعدام فعالین سیاسی دردنیا همچنان تلاش خواهد کرد. برای وزرای سابق مبارزه با این مجازات همیشه درالویت قرارداشت. با توجه به تعداد قابل توجهی ازکشورها که در دهه های اخیرمجازات اعدام را لغو کرده اند میتوان ازاهمیت و تاثیرمثبت این سیاست صحبت کرد. با توجه به اینکه هنوزهم در کشورهای دموکراتیکی مثل ایالات متحده مجازات اعدام لغو نشده است، می توان دراین مورد به نحوه انتخاب و بررسی یوری روزنتال پی برد. اما او دراین انتخاب رژیمهای سرکوبگری مانند ایران را هم شناسایی می کند که مجازات اعدام را در مورد مخالفان سیاسی به کار می گیرند. بنابراین در این انتخاب باید توجه به ارزش های انسانی قربانیان درالویت باشد.سازمان عفو بین الملل براین که هلند همچنان با سرکوب وشکنجه مدافعان حقوق بشر مبارزه خواهد کرد، اشاره می کند. اگر چه "فان هورست" آن را هم یک گزینه عجیب می داند. آیا باید شکنجه یک فعال حقوق بشر را بیشتر از شکنجه تروریست و یا جنایتکار جدی گرفت؟ آیا این فقط رژیم های بیرحم هستند که مدافعان حقوق بشر را شکنجه می کنند؟ ویا همانطور که تجربه سالها نشان می دهد شکنجه در سیستم های دموکراتیک هم رایج است و مثلا درمورد متهمان تروریست اعمال می شود.ارجحیت دادن " محدودیت" بر" کیفیت" ؟ بنا برآخرین گزارش مربوط به حقوق بشر هلند در 2010 که در زمان وزارت وزیر سابق فرهاخن، تهیه شده، سیاست هلند درزمینه حقوق بشر خیلی موثر بوده است. بنابراین لزومی به انتخاب تم های مشخص و محدود کردن آن نیست.اگرمسئله محدودیت انتخاب درطرح روزنتال باعث گزینه خاص سیاسی دراین موارد شود. سیاست جدید حقوق بشرهلند اعتبار بین المللی و هم ارزش محتوایی خود را ازدست خواهد داد.

انتقال بازیگر سینما به دادگاه انقلاب /حکم ۶ ماه حبس دانشجوی ستاره

انتقال رامین پرچمی، بازیگر سینما به دادگاه انقلاب


رامین پرچمی، بازیگر سینما و تلویزیون ساعت 11 امروز، چهارشنبه، 24 فروردین 90 به دادگاه انقلاب تهران برده شد. انتقال این بازیگر تحت تدابیر امنیتی انجام گرفت، رامین پرچمی با دستبند و محاسنی بلند و ظاهری نه چندان مناسب به همراه چندین مامور در دادگاه انقلاب حاضر شد. از جزئیات پرونده و شعبه‌ی رسیدگی کننده به اتهامات وی اطلاعی در دست نیست.رامین پرچمی، کارشناس ارشد کارگردانی و بازیگری تئاتر از دانشگاه آزاد 25 بهمن سال گذشته در راهپیمایی اعتراضی مخالفان در تهران بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. وی متولد ۲۷ شهریور ۱۳۵۲ در لاهیجان، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون است. پرچمی علاوه بر بازیگری، کارگردان فیلم کوتاهی با عنوان راه حل بوده است. پرچمی فعالیت خود در عرصه‌ی بازیگری را با بازی در سریال در پناه تو و فیلم سینمایی ضیافت آغاز کرد. وی برای مدتی سردبیر هفته‌نامه فرهنگی هنری نقش‌آفرینان بود.

اجرای حکم زندان همایون پناهی، دانشجوی ستاره دار دانشگاه زنجان

حکم ۶ ماه حبس همایون پناهی دانشجوی ستاره دار دانشگاه زنجان به اجرا در آمده است.همایون پناهی، ‫از فعالین سابق دانشجویی دانشگاه زنجان، فارغ التحصیل فلسفه این دانشگاه و از دانشجویان ستاره دار در مقطع کار‌شناسی ارشد است که از روز ۱۴ فروردین ماه جاری طی حمله ناگهانی مامورین به منزلشان دستگیر شده و برای تحمل حبس به زندان اراک منتقل شده است.همایون پناهی، پس از تظاهرات عاشورای سال ۱۳۸۸، برای اولین بار بازداشت شد و دادگاه انقلاب اراک، طی حکمی وی را به تحمل ۶ ماه و یک روز حبس محکوم کرد. اتهام این فعال دانشجویی اقدام علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی عنوان شده است.


گفتنی است که این حکم بدون طی شدن مراحل قانونی به اجرا درآمده است. ‬

منبع:کمیته گزارشگران حقوق بشر

جمهوری اسلامی” فعلی مانند درخت آفت‌زده است


در ادامه انتشار پاسخهای سید مصطفی تاجزاده به پرسشهای خوانندگان صفحه فیس بوک وی، پاسخ وی به یکی دیگر از سوالات کاربران در خصوص اتهامات مطرح شده علیه وی پس از نگارش مقاله ” پدر، مادر، ما باز هم متهمیم!” خصوصا مطلب منتشر شده در سایت رجا نیوز که حتی قتل ندا آقا سلطان را هم به تاج زاده و اصلاحطلبان نسبت داده بود، در اختیار سایت تحول سبز قرار گرفته است.
تاجزاده که در مقاله سایت رجانیوز به سیاه نمایی متهم شده و از وی به عنوان مجرمی برانداز یاد کرده اند در پاسخ به این مطلب با اشاره به قتلهای زنجیره ای و فجایع رخ داده در کشتارگاه کهریزک، آمرین و عاملین چنین جنایاتی را عامل واقعی سیاه نمایی می داند و معتقد است در قضیه قتلهای زنجیره ای آقای احمدی‌نژاد نیز مانند آقای حسینیان معتقد به “مهدور الدم” بودن مقتولان است.
متن کامل این پرسش و پاسخ که در اختیار تحول سبز قرار گرفته است در پی می آید:
پرسش: پس از انتشار “پدر، مادر، ما باز هم متهمیم” سایت رجانیوز با انتشار مقاله‌ای که نام نویسنده‌اش مشخص نیست، شما را “مجرم برانداز” خواند و اعلام کرد مقاله مزبور “نظام را یکسره سیاه و باطل” نشان داده است. در پایان نیز ادعا می‌کند “قتل ندا کار خودتان بوده و توسط کسانی صورت گرفته است که از این مسأله نهایت سوءاستفاده را کردند، مانند قتل‌های زنجیره‌ای.” نظرتان در این باره چیست؟

پاسخ: نمی‌دانم آن مقاله را یکی از بازجوهای من یا کس دیگری نوشته است. در هر حال نویسنده با سر هم کردن اطلاعات درست و نادرست سعی کرد از تأثیر آن مقاله یا نامه که در واقع حاصل تأملات چند ساله من بود، بکاهد. این‌که من و دوستانم “مجرم براندازی” باشیم، بهانه‌ای بود برای این‌که معاونت اطلاعات قرارگاه ثارالله سپاه ما را بلافاصله پس از انتخابات بازداشت کند و ماه‌ها در انفرادی نگه دارد و با روش‌های غیر قانونی و غیر اخلاقی بکوشند ما را به جایی برسانند که دیدگاه‌ها و در واقع اتهامات آنان را علیه خود “اعتراف” کنیم. اما حتی دادگاه نمایشی نیز جرأت نکرد چنین اتهامی را متوجه ما کند. اما مسأله مهم‌تر آن است که این اتهامات موجب نشود که روش‌های براندازانه دوستان ناآگاه انقلاب و نظام فراموش شود و از نقش “جهالت” در دفن “حقیقت” غافل بمانیم. اتفاقاً روح آن نامه نشان دادن تلاش برای “استحاله” نظام جمهوری اسلامی به یک “نظام استبدادی به نام اسلام” است. قصد من سیاه‌نمایی نبود. افشای سیاهی‌هایی است که اگر به حوزه آگاهی‌های عمومی نیایند، اراده‌ای برای مقابله با آن‌‌ها و پاک کردنشان شکل نمی‌گیرد.
اگر آشکار کردن سیاهی آن قدر تلخ است که یک خادم را به “مجرم برانداز” تبدیل می‌کند، انجام این سیاهی چقدر زشت است و مرتکبان آن آیا “براندازان واقعی” نیستند؟ فرض کنیم من و امثال من خطاها و انحرافات را به رشته تحریر نکشیم. در آن صورت مردم از این اشتباهات که بعضاً تا مرز جنایت ادامه یافته‌اند، مطلع نخواهند شد یا آثار سوء این اقدام‌های غیر اخلاقی و غیر مصلحت‌جویانه دامن‌گیر میهن و ملت نخواهد شد؟
من آماده‌ام هر کدام ازادعاهای خود را اثبات کنم. مواردی که ناقد محترم معتقد است نادرست است، آن‌ها را افشا کند تا سستی استدلال‌ها و مثال‌های “پدر، مادر…” روشن شود. بارها گفته‌ام که “جمهوری اسلامی” مانند “روحانیت تشیع” درخت آفت‌زده است. “اصل” آن خوب و “وضع” آن بد است. اگر بخواهیم این درخت سرزنده و پربار بماند باید با آفت‌هایش مبارزه کنیم. خطر این آفت‌ها کمتر از تلاش بدخواهان این نظام نیست که باتیشه به ریشه آن می‌زنند. به هر حال برای روشن‌تر شدن موضوع، چند نکته را متذکر می‌شوم:
من هر اندازه بکوشم “سیاه‌نمایی” کنم، نمی‌توانم به اندازه‌ای که در جوابیه رجانیوز “سیاه‌نمایی” شده است، فضا را تیره و تار جلوه دهم. به همین دلیل می‌پرسم چه سیاه‌نمایی بالاتر از همین جوابیه که در آن به سهولت تمام ما را به قتل “ندا”، همچون “قتل‌های زنجیره‌ای” متهم می‌کند و به راحتی عامل و مزدور آمریکایی‌ها می‌خواند؟ این اتهام افشاگر نظام فاسد اطلاعاتی و قضایی است که مقاصد خود را با اعتراف‌گیری و تواب‌سازی پیش می‌برد و آنچه برایش اصالت ندارد کشف حقیقت و مجازات مجرمان واقعی است.
به باور من اگر ترس از جنبش سبز و افکار عمومی ملی و جهانی نبود، ما را به آن‌جا می‌کشاندند که ضمن اعتراف به قتل ندا و نداها، از جرم مرتکب نشده “توبه” کنیم و سپس با استناد به همین “اعتراف” دادگاهی نمایشی تشکیل دهند و ما را به اشد مجازات محکوم کنند. مگر نمونه آن را قبل از افشای قتل‌های زنجیره‌ای ندیدیم؟ مگر فراموش کرده‌ایم که در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای، متهمان در زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها به آنچه بازجوها می‌خواستند، حتی در حد جاسوسی برای دولت اسراییل، “اعتراف” کردند؟ با کمال تأسف باید اذعان کرد در “جمهوری اسلامی واقعاً موجود” آنچه متهم سیاسی زیر فشار و شکنجه‌های جسمی و روحی می‌گوید و ظاهراً اعتراف می‌کند، عیناً مستند حکم قضایی قرار می‌گیرد. در حقیقت اتهام از پیش طراحی شده کانون قدرت به منتقدان تک‌صدایی که نمونه‌های آن را در مقاله رجانیوز به وفور می‌بینیم به راحتی به متن کیفرخواست دادستانی علیه متهمان یا همان منتقدان قانون‌گرای انسداد سیاسی، فساد اقتصادی و تحقیر فرهنگی و اجتماعی تبدیل می‌شود.حکم فرمایشی دادگاه نمایشی نیز بر اساس همان خواست کانون قدرت صادر می‌شود.
همه کوشش من در آن مقاله این بود که اثبات کنم جمهوری اسلامی ایران استحاله شده است و چنین درکی از ماهیت نظام به وجود آمده و چنین روشی برای “حفظ نظام” حاکم شده است. یعنی اثبات کنم این شیوه غیر قانونی و غیر انسانی مواجهه با منتقدان که در آن بازجوها به آسانی می‌توانند بر اساس خواست یا نظر کانون قدرت هر اتهامی را متوجه منتقدان و مخالفان یکه‌سالاری کنند و سپس با انفرادی و انواع فشارهای جسمی و روانی بکوشند آنان را به “اعتراف” به اتهامات مذکور بکشانند تا سند و مدرک لازم را برای اثبات ادعاهای بی‌اساس خود در دادگاه نمایشی و توجیه افکار عمومی و مجازات متهمان بر اساس چنین اعترافاتی فراهم کنند. ربطی به انقلاب اسلامی، قانون اساسی، وعده‌های امام و خواست مردم ندارد. بر عکس، روشی است که از کمونیسم روسی به اقتدارگراهای ایرانی به ارث رسیده است. آیا سیاه‌کاری بالاتر از این سراغ داریم که اتهام قتل در حالی متوجه ما می‌شود که در یکسال گذشته بازجوها تمام تلاش خود را به کار بردند تا با استفاده از روش‌های تخریب فیزیکی و روانی در انفرادی و نیز با بهره‌برداری از شنودها، استناد به اعترافات رسوای بعضی دوستانمان علیه ما احکام سنگین اسارت و حتی تهدید به اعدام، اتهامات بی‌پایه خود را از زبان ما برای مردم بیان کنند تا انجام اقدام‌های غیر قانونی توسط ما اثبات شود، اما در نهایت شکست خوردند و تنها جرمی که توانستند برای آشنای اوین و سخنگوی دولت شهید رجایی یعنی مهندس بهزاد نبوی ثابت کنند، “اخلال در ترافیک” در روز ۲۵ خرداد ۸۸ بود!؟
من نیز که به علت بازداشت بودن،‌ توفیق شرکت در حماسه تاریخی- مردمی ۲۵ خرداد ۸۸ را نداشتم، به دلیل صدور اطلاعیه جبهه مشارکت ایران اسلامی محکوم شدم. اطلاعیه‌ای که در روز بعد از بازداشت غیر قانونی من منتشر شد. از منتقد محترم می‌پرسم چه تصویری سیاه‌تر و تاریک‌تر از “نظام” می‌توان ترسیم کرد که معترضان را رسماً به سرکوب تهدید می‌کند و به روی اعتراضات آرام مردمی آتش می‌گشاید و سپس از شناسایی و مجازات کردن ضاربان “ندا” و “سهراب” و ده‌ها شهید جنبش سبز خود را عاجز نشان می‌دهد؟ و در عین حال قربانیان دخالت‌های غیر قانونی نظامیان در انتخابات را که در این مدت در زندان بودند به قتل “ندا” متهم می‌کند؟ اگر راهپیمایی تاریخی مردم در ۲۵ خرداد نبود و جنبش سبز شکل نمی‌گرفت، بعید نبود که خانواده‌های ندا و سهراب را به تلویزیون می‌کشاندند تا به سبزها اعتراض کنند که چرا فرزندانشان را کشته‌اند و در نهایت نیز خواهان قصاص آنان می‌شدند!؟
در مورد قتل‌های زنجیره‌ای نیز توجه به این مسائل روشنگر است:
۱٫ رییس فراکسیون نمایندگان طرفدار آقای احمدی‌نژاد در مجلس، آقای روح‌الله حسینیان است که هنوز هم معتقد است مقتولین در جریان قتل‌های زنجیره‌ای “مهدور الدم” هستند. یعنی خونشان باید ریخته شود (کشته شوند).
۲٫ سعید امامی که مسئولیت سازماندهی این قتل‌ها را در درون وزارت اطلاعات به عهده داشت، توسط آقای حسینیان “شهید” خوانده می‌شوند که باید یاد و خاطره او گرامی داشته شود.
۳٫ در یکسال و نیم گذشته تعداد قابل توجهی از رهبران احزاب اصلی اصلاح‌طلب (جبهه مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران و اعتماد ملی) بازداشت شدند و تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند. اما با وجود این‌که اتهاماتی نظیر “براندازی” و حتی “ارتداد” (برای آقای صفایی فراهانی) در مراحل اولیه دستگیری متوجه آنان می‌شد، اما هیچ کدام درباره “قتل‌‌های زنجیره‌ای” مورد بازجویی قرار نگرفتند و حتی دادگاه‌های نمایشی نیز در این زمینه هیچ اتهامی متوجه آنان نکرد. با این حال “رجانیوز” اتهام قتل‌های زنجیره‌ای را متوجه ما می‌کند. قتل‌هایی که می‌دانند به دستور چه کسی و طبق چه سازوکاری انجام شده است. اگر قتل‌های زنجیره‌ای کار اصلاح‌طلبان بود، آقای احمدی‌نژاد ساکت می‌نشست؟ به باور من، او نیز مانند آقای حسینیان معتقد به “مهدور الدم” بودن مقتولان است و تاکنون حتی یک کلمه در محکومیت این جنایت سخن نگفته است. تشکیل کمیته حقیقت یاب در این زمینه پیشکش!
سیاه‌نمایی یعنی “جمهوری اسلامی ایران” را رسماً همسو و هم ماهیت با “میلوسویچ” قصاب مسلمانان بوسنی و بالکان خواندن،‌ کاری که فقط نظامیان سکولار- دیکتاتور و مداخله‌گر در سیاست و انتخابات ترکیه انجام دادند ودر کیفرخواست صادره علیه “حزب عدالت و توسعه” عملکرد آن حزب را الهام گرفته از بنیاد “سورس” نامیدند و سران حزب را شاگردان “جین شارپ” و همسو با جنبش “ات پور” خواندند که باعث سرنگونی “میلوسویچ” مدافع کشور “یوگسلاوی” شد. می‌بینید! منطق نظامیان مداخله‌گر در انتخابات در هر دو کشور یکی است. تفاوت در آن است که در ترکیه به نام “آتاتورک” و برای دفاع از نظام لائیک آن کشور ژنرال‌هایش اتهامات مذکور را متوجه اصلاح‌طلبان آن دیار می‌کنند و در ایران به نام “حفظ نظام ولایی” اصلاح‌طلبان قانون گرا اما منتقد سیاست‌های جاری کشور را با همین اتهامات مواجه می‌کنند. جالب آن‌که آقای اردوغان به کیفرخواست صادره درباره “انحلال حزب عدالت و توسعه” اعتراض کرد که چرا زبان مقامات قضایی کشورش در این کیفرخواست “سیاسی” است و نه “حقوقی” و همین مسأله را موجب ایجاد شائبه درباره مقاصد سیاسی دادگاه برشمرد و آن را محکوم کرد. با وجود این در نظام لائیک ترکیه اکثریت قضات به انحلال حزب عدالت و توسعه که در رأس آن چهره‌های مسلمان قرار دارند، رأی ندادند. در نظام استحاله شده کنونی دو حزب قانونی را که دیانت و سلامت سیاسی و اخلاقی و مالی اعضا و رهبرانش حتی برای بازجوها هم ثابت شده است، منحل کردند!؟
در نقطه مقابل اجازه دهید به یک نمونه از سیاه‌نمایی که نه، سیاه‌کاری کسی که “رجانیوز” از آن دفاع می‌کند، بپردازم.
طبق کیفرخواست مدعی‌العموم علیه متهمان کشتارگاه کهریزک چهار نفر بر اثر ضرب و جرح عمدی در آن بازداشتگاه به قتل رسیدند. پزشکی قانونی هم تأیید کرد این افراد بر اثر ضربات و صدمات وارد شده در طول هفتاد و دو ساعت قبل از فوت و با توجه به شرایط زندان فوت کردند. این نظریه در مراحل مختلف ابتدا به امضای سیزده تن از پزشکان کشور و بار دیگر به امضای هفت پزشک دیگر که اکثریت آن‌‌ها از اساتید خوشنام در حرفه پزشکی هستند رسید. با وجود این آقای مرتضوی اعلام کرد علت مرگ سه نفر از بازداشت شدگان کهریزک مننژیت بود. علاوه بر این وی با سوء استفاده از پست خود یعنی دادستان وقت تهران به رییس بازداشتگاه کهریزک، رییس اداره ناجا و رییس وقت پلیس تهران دیکته کرد تا بنویسند کسانی که در کهریزک کشته شدند دچار بیماری مننژیت بودند. مهم‌تر این که نامه‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد سه بیمارستان مهم تهران (مهر، شهدا و لقمان حکیم) تأیید کردند که جان باختگان در اثر بیماری مننژیت فوت کرده‌اند. این نامه توسط آقای مرتضوی جعل شده است. افزون بر موارد فوق آقای “رامین‌ پوراندرزجانی” پزشک جوانی که در کهریزک خدمت می‌کرد و هرگز حاضر نشد آن لاطائلات و نامه‌های جعلی را امضا کند، به طور مشکوکی فوت کرد. هنوز علت مرگ مشکوک او روشن نشده است.
همچنین طبق آنچه در کیفرخواست آمده در میان ضاربان زندانیان در شکنجه‌گاه کهریزک حتی یکی از قمه‌کشان شناخته شده جنوب تهران دیده می‌شود که از او برای آرام کردن محیط ندامتگاه استفاده می‌کردند. علاوه بر آن تصریح شده شرایطی که زندانیان پس از ضرب و شتم در آن نگهداری می‌شدند آن قدر وحشتناک است که قابل توصیف نیست. ۱۳۵ متهم و زندانی را در یک سوله ۶۵ تا ۷۰ متری نگهداری می‌کردند. مأموران هر روز ماشین‌هایی را که از آن دود گازوییل خارج می‌شد به این فضا می‌فرستادند و به اسم سرشماری، زندانیان را در حالی که مورد ضرب و جرح قرار گرفته بودند، در گرم‌ترین ساعات روز، زیر آفتاب داغ، “کلاغ پر” و “بشین پاشو” می‌بردند که دست و پا و زانوهای آن‌ها تاول می‌زد. وقتی به سوله برمی‌گشتند دست و پای ورم کرده آن‌ها مورد مداوا قرار نمی‌گرفت، چشم‌های زندانیان عفونی و فرسوده می‌شد. تاول عفونی پشت آن‌ها به کف سوله می‌چسبید و نه تنها آب و غذای مناسبی به آن‌ها نمی‌دادند، بلکه شرایط تنفس و هوا و بهداشت بازداشتگاه هم وضعیت زندانیان را وخیم‌تر می‌کرد. وضعیت بازداشتگاهی که جوانان فرهیخته این سرزمین را به علت اعتراض به تخلف و تقلب انتخاباتی به آن‌جا اعزام کردند، مشاهده می‌فرمایید. درباره این کشتارگاه چه می‌توان گفت جز آن‌که اگر افشا نمی‌شد، هرگز برچیده نمی‌شد.
با وجود این قاضی مرتضوی پس از کناره‌گیری از دادستانی تهران،‌هم معاون آقای اژه‌ای دادستان کل کشور شد و هم از آقای احمدی‌نژاد حکم جدیدی دریافت کرد و مسئول مبارزه با قاچاق کالا شد.

بازداشت بهزاد ذبیحی، شهروند بهایی و انتقال سارا محبوبی به دادسرای انقلاب ساری

جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی- بهزاد ذبیحی، شهروند بهایی شهر ساری برای دومین بار بازداشت شد. همچنین سارا محبوبی دانشجوی محروم از تحصیل بهایی جهت تفهیم اتهام به دادسرای انقلاب ساری منتقل شد.
به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، دیروز دوشنبه این شهروند بهایی و دیگر شهروند بهایی محروم از تحصیل بهایی، سارا محبوبی جهت تفهیم اتهام به دادسرای انقلاب ساری منتقل شده اند. از اتهامات این دو شهروند بهایی اطلاعی در دست نیست.
بهزاد ذبیحی روز ۲۱ فروردین ۱۳۹۰ در پی احضار و مراجعه به اطلاعات شهر ساری بازداشت شد. این در حالیست که پیش از این نیز ایشان در تاریخ سوم اسفند ۸۹، در پی احضار مامورین اطلاعات ساری به ستاد خبری این شهر به مدت پنج روز بازداشت و در روز یکشنبه، ۸ اسفند ۸۹ به قید جواز کسب آزاد شده بود که در مرتبه اول بازداشت حکم پلمپ مغازه عینک فروشی ایشان نیز به وی ابلاغ شد.
سارا محبوبی، دانشجوی محروم از تحصیل بهایی است که صبح ۲۰ فرودین ماه سال ۱۳۹۰ برای دومین بار در یک سال گذشته بازداشت و به بازداشتگاه اطلاعات ساری منتقل شده بود.

نامه از ایران :شوهر من حجت نهاوندی کارگر ساده ساختمانی بود

آنچه در زیر می خوانید عین نوشته ای است که به ایمیل آدرس پارس دیلی نیوز ارسال شده است:


سلام


شوهر من حجت نهاوندی کارگر ساده ساختمانی بود و پس از مدت‌ها بیکاری از ۶ ماه پیش برای کار در یک کار ساختمانی در سرخه حصار تهران با دوستش ووریا که کرد سنّی بود رفتند . چون کار مال یک پادگان ارتش بود پول خوبی‌ میدادند و ماهی‌ ۱ بار مرخصی می‌‌آمد ولی‌ کارشان سخت بود و باید ساعت‌ها زیر زمین کار میکردند . بار‌ها از صدای ناله و گریه و شکنجه حرف میزد و اینکه آنجا خیلی‌ مشکوک و مثل یک زندان است و برای رفت و آمد خیلی‌ سخت میگیرند چون سواد خیلی‌ کمی‌ داشت و ساده بود بارها به شوهرم گفتم سرت را بنداز پایین و کار کن به این کارها کاری نداشته باش ممکن است اخراجت کنند . ما ساکن اسلامشهر بودیم . ۲ ماه پیش که برای مرخصی آمد شبانه مامورین زیادی ریختند و حجت را دستگیر کردند و از شوهرم خبری نداشتیم . پدر و مادرش خیلی‌ پیر هستند و ناتوان و حجت همیشه برای آن‌ها هم پول میفرستاد . بعد از تعطیلات ۴ نفر از کلانتری آمدند به خانه ما که شوهرت و دوستش به جرم جاسوسی اعدام شدند و تهدید کردند که اگر حرفی‌ بزنید به خودت و فرزند شیرخوارت هم رحم نمی‌کنیم . شوهر من حتی سواد درست خواندن و نوشتن هم نداشت و شبانه روز جز کارگری ساختمانی و کار برای نظافت خانه مردم یا قالیشویی کاری بلد نبود . حتی جای قبرش را هم به من نگفتند . از این ظالمانه و بیشرمانه تر اینکه ۲ بار به منزل ما ریختند و به من بی‌ پناه عزادار با لباس پلیس تجاوز کردند . به صاحب خانه هم ۳ ماه هست کرایه نپرداختیم و دیگر تاب و توانی‌ برای من نمانده است . تصمیم گرفتم به زندگی‌ خودم و فرزندم خاتمه دهم چون هیچ پناهی نداریم .حجت همیشه سخت کار میکرد و می‌خواست پسرمان باهوش و باسواد شود ولی‌ این آرزو را با او به زیر خاک کردند . ما هم به او میپیوندیم .


سمیه اکبری تکیه

همسر اسدی زیدآبادی: تحمل این شرایط برای پنج سال، واقعا “آزاردهنده” و “سخت” است

حسن اسدی زیدآبادی، دبیر کمیته حقوق بشر سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) که در بند 350 زندان اوین نگهداری می شود همچنان از حقوق اولیه خود محروم است و ایام عید را هم نتوانست به مرخصی بیاید.
خلفی همسر این عضو دربند ادوار تحکیم با بیان اینکه تنها خواسته من این است که به قانون "عمل" شود یعنی حداقل حقوق یک زندانی رعایت شود، می گوید: " ما برای مرخصی عید مانند سایر خانواده های زندانیان سیاسی درخواست دادیم و خیلی پیگیری کردیم اما متاسفانه نمی دانم بر چه سیاست و مبنایی مرخصی برای عید داده نشد. با حجم کاری که از کارکنان دادستانی می دیدیم قبل از عید احساس می کردیم که اکثریت زندانیان سیاسی به مرخصی خواهند آمد اما بر خلاف انتظار تعداد محدودی به مرخصی آمدند. در حالیکه در پیگیری ها بارها توضیح دادم که آقای اسدی پدر و مادر سالخورده و مریض دارند که نمی توانند زیاد به ملاقات فرزندشان بروند حداقل یک مرخصی کوتاه بدهند تا آنها بتوانند فرزندشان را ببینند... با عدم رعایت حقوق زندانیان یک فشار مضاعف را به آنها و خانواده هایشان وارد نکنند و بعنوان شهروند این جامعه حقوق ما رعایت شود."
گفتنی است این عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران دوبار پس ازحوادث انتخابات پر مناقشه خرداد ۸۸ بازداشت گردیده است که بار نخست آن در آبان سال ۱۳۸۸ و در آستانه ۱۳ آبان بود که وی بیش از ۴۰ روز را در بند ۲۰۹ گذرانده و پس از آن به قید کفالت آزاد شد، اسدی بار دیگر در مرداد ماه سال گذشته بازداشت گردید. در حالیکه حکم ۵ سال حبس اسدی زیدآبادی از سوی دادگاه تجدید نظر تایید شده است وی درخواستی از زندان به دیوان عالی کشور ارسال کرد و با تشریح موارد نقض قانون در جریان رسیدگی به پرونده اش، خواستار بازنگری در حکم صادره علیه خود شد. اسدی زیدآبادی در این درخواست به عدم تناسب میان اتهامات وارده و تصمیم گیری سیاسی به جای قضایی در مورد فعالیت های خود اشاره نموده است.
جرس با عاطفه خلفی همسر حسن اسدی زیدآبادی در خصوص آخرین وضعیت وی به گفتگو پرداخته که در پی می آید:
خانم خلفی لطفا در خصوص آخرین وضعیت همسرتان صحبت بفرمایید.
آقای اسدی دبیر کمیته حقوق بشر سازمان ادوار هستند که از سی و یکم مرداد ماه که برای بار دوم بازداشت شدند و الان در حال سپری کردن دوران محکومیت پنج ساله خود در بند 350 زندان اوین هستند که حدود هفت ماه آن گذشته است. ما برای مرخصی عید مانند سایر خانواده های زندانیان سیاسی خیلی درخواست دادیم و پیگیری کردیم اما متاسفانه نمی دانم بر چه سیاست و مبنایی مرخصی برای عید داده نشد. با حجم کاری که از کارکنان دادستانی می دیدیم قبل از عید احساس می کردیم که اکثریت زندانیان سیاسی به مرخصی خواهند آمد اما بر خلاف انتظار نمی دانم چرا تعداد محدودی به مرخصی آمدند. در حالیکه در پیگیری ها بارها توضیح دادم که آقای اسدی پدر و مادر سالخورده و مریض دارند و نمی توانند زیاد به ملاقات فرزندشان بروند حداقل یک مرخصی کوتاه بدهند تا آنها بتوانند فرزندشان را ببینند. من هم خوب اول زندگی مشترکمان دوست داشتم در هنگام سال تحویل همسرم در کنارم باشد، اما نمی دانم بر چه مبنایی مرخصی به همسرم تعلق نگرفت. تنها درخواستم هم این است که همسرم دارد دوران محکومیت خود را می گذراند و با مرخصی وی که حداقل حق قانونی او بعنوان یک زندانی است و بیشتر از آن حق خانواده زندانی سیاسی است موافقت شود.
آیا حداقل تلفن یا ملاقات حضوری در ایام عید داشتید؟
تماس تلفنی نداشتند اما باز شرایط ما نسبت به سایرین بد نبود و روز اول فروردین توانستیم یک ملاقات حضوری با همسرم داشته باشیم و همین ملاقت هم در اوج ناامیدی باعث شد سال نو را با روحیه آغاز کنیم.
وضعیت جسمی و روحی ایشان چطور است؟
شکر خدا وضعیت جسمی و روحی ایشان خوب است و مشکلی از این نظر نداریم. امکاناتی که در اختیار آنها قرار می دهند با استانداردهای جهانی خیلی فاصله دارد و حداقل حقوق آنها یعنی استفاده از تلفن و ملاقات حضوری رعایت نمی شود اما باز شرایط بند 350 که همسرم در آن نگهداری می شود بهتر است.
آقای اسدی در بهمن ماه یک درخواستی از زندان به دیوان عالی کشور دادند و خواستار بازنگری در حکمی که برای ایشان صادر شده ، گردیدند. آیا تاکنون پاسخی به این درخواست داده شده است؟
در حقیقت ایشان در بهمن ماه اعاده دادرسی کردند که در آن دلایل خودشان را برای این درخواست ذکر کردند اما نمی دانم رسیدگی به این درخواست تاکنون به چه مرحله ای رسیده است. نزدیک عید هم خیلی شلوغ بود و دنبال مرخصی برای ایشان بودم و نتوانستم این موضوع را پیگیری کنم. به هر حال تاکنون پاسخی به ایشان یا به ما و وکیلشان داده نشده است.
با توجه به مشکلاتی که ذکر کردید بعنوان یکی از اعضای خانواده بزرگ زندانیان سیاسی هر صحبتی با مقامات قضایی دارید بفرمایید.
تنها خواسته من این است که به قانون عمل شود یعنی حداقل حقوق یک زندانی رعایت شود. اگرچه حکمی که به همسر من داده شد با عملکرد و فعالیت او مطابقت ندارد و همسر من چاره ای جز گذراندن این حکم را ندارد و ما هم که تحمل می کنیم اما حداقل حقوق قانونی زندانی سیاسی و خانواده اش رعایت شود. با عدم رعایت حقوق زندانیان یک فشار مضاعف را به آنها و خانواده هایشان وارد نکنند و بعنوان شهروند این جامعه حقوق ما رعایت شود. اگر پنج سال بخواهیم این شرایط را تحمل کنیم واقعا "آزاردهنده" و "سخت" است و انتظار داریم در این مدت حداقل حقوق همسر و ما رعایت شود.

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...