۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه

اجرای حکم محمد غزنویان

محمد غزنویان فعال مدنی و دانش‌‌آموخته‌ی رشته‌ی علوم سیاسی برای گذراندن دوران شش ماه محکومیت، خود را به زندان چوبین‌در قزوین معرفی کرد.

به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، صبح امروز چهارشنبه ۲۴ فروردین، این فعال حقوق زنان و کودکان که از سوی دادگاه تجدیدنظر به شش ماه حبس تعزیری محکوم شده بود به زندان چوبین‌در قزوین مراجعه کرد. غزنویان پیش از این از سوی دادگاه بدوی به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به شش ماه کاهش یافت.

دادگاه انقلاب، اتهامات این فعال مدنی را «ارتباط با گروه‌های معاند» و «تبلیغ علیه نظام» اعلام کرده بود.

محمد غزنویان دانش آموخته‌ی علوم سیاسی، روزنامه‌نگار و وبلاگ نویس است که تاکنون مقالات بسیاری از وی در حوزه‌ی فرهنگ و اجتماع در رسانه‌های مختلف منتشر شده است.

وی در ۱۹ بهمن ماه سال ۸۸ در قزوین بازداشت و در نهایت با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی در فروردین ۸۹ از زندان چوبین‌در قزوین آزاد شده بود.

دانشجوی دانشگاه امیرکبیر به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد


فواد سجودی فریمانی، دانشجوی دانشگاه امیرکبیر از سوی شعبه‌ی ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد.


این حکم در حالی صادر شده که این دانشجوی مقطع دکترا پس از آزادی از زندان به‌دلیل فشارهای وارده در بند ۲-الف سپاه در زندان اوین در بیمارستان اعصاب و روان مهرگان تهران بستری شده بود.

سجودی در تاریخ ۲۳ شهریور سال گذشته بازداشت و به بند ۲-الف سپاه در زندان اوین منتقل شد. وی در تاریخ ۲۸ آذر با تودیع وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شد.فواد سجودی فریمانی دانشجوی کارشناسی ‌ارشد دانشگاه پلی‌تکنیک است که دوران کارشناسی خود را در دانشگاه شریف گذرانده است. این دانشجو پذیرفته شده دوره دکترای مهندسی پزشکی دانشگاه امیرکبیر در سال تحصیلی گذشته بوده که با توجه به بازداشت وی در روزهای آغازین سال تحصیلی، از ادامه تحصیل محروم شد.

انتشار:کمیته گزارشگران حقوق بشر 

آغاز تحریم های فردی علیه سران جمهوری اسلامی

مجید محمدی، استاد دانشگاه در آمریکا و پژوهشگر امور ایران به رادیو فرانسه گفت: اینگونه تحریم ها، که تحریم های سیاسی باید تلقی کرد، با مجازات های بین المللی گذشته جامعه جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران، که عمدتأ جنبه های اقتصادی داشته است، دارای تفاوتهای ماهوی است


مجید محمدی: یکی از تفاوت های اساسی بین تحریم های فردی علیه شخصیت های حقیقی دولت اسلامی و تحریم های گذشته علیه آن دولت اینست که هیچگونه پیامدی برای مردم ایران در پی نخواهد داشت. حال آنکه تحریم های اقتصادی، مثلأ علیه صنایع نفت و گاز دولت اسلامی ایران مستقیمأ بر زندگی شهروندان این کشور تأثیرات منفی بجای میگذارد.

برعکس، تحریم های سیاسی علیه مسئولین شناخته شده دولت اسلامی تأثیرات مثبتی در پی دارد. از جمله کاهش امکان دسترسی مقامات جمهوری اسلامی به جهان آزاد. همچنین بر خلاف تحریمهای اقتصادی، کاملأ قابل اجرا و دارای قابلیت پیگیری است. ضمن آنکه نیازی به تأیید شورای امنیت سازمان ملل متحد ندارد، چون توافقی است بین یک گروه از کشورها و هیچ تعارضی هم با موازین بین المللی ندارد. در این مورد خاص، توافقیست بین بیست و هفت کشور عضو اتحادیه اروپا و بعضأ چند کشور داوطلب دیگر.

افرادی که در این فهرست جای گرفته اند نه تنها اجازه سفر به کشورهای تحریم کننده را ندارند بلکه حساب های بانکی آنان در این کشورها نیز مسدود و توقیف میشود

در همین مورد رادیو دویچه وله با عبدالکریم لاهیجی، نایب رییس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر، گفتگویی انجام داده است که در زیر می خوانید:

دویچه وله:پیگیری سازمان‌های حقوق بشری، بالاخره به نتیجه رسید و اتحادیه اروپا دست به تحریم ۳۲ تن از مقام‌های ایرانی ناقض حقوق بشر زد. تحریم شامل چه کسانی می‌شود، چه تاثیری دارد و تا چه حد قابل اجراست؟

دویچه‏ وله: آقای لاهیجی، اسامی کسانی که تحریم شده‌اند، هنوز اعلام نشده، آیا شما اطلاع دقیق‏تری از افرادی که شامل این لیست می‏شوند، دارید؟

عبدالکریم لاهیجی: ما گزارش مفصلی را در بهمن ماه گذشته به اتحادیه‏ی اروپا دادیم و در آن، ساختار نهادهای سرکوب در جمهوری اسلامی را ترسیم و تصویر کردیم. رهبری، دفتر رهبری با شبکه‏های امنیتی‏اش، دولت، دفتر ریاست جمهوری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور، وزارت دفاع، وزارت ارشاد، کمیسیون امنیت ملی، سپاه پاسداران و شبکه‏های امنیتی سپاه، نیروی انتظامی، بسیج، قوه‏ی قضاییه و شبکه‏های رسانه‏ای در توجیه سیاست سرکوب، رادیو تلویزیون، روزنامه‏های دولتی، به‏ویژه روزنامه‏ی کیهان، شبکه‏های نماز جمعه و… این‏ها را به‏طور کلی، در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و اصولاً همان چیزی که ما از آن به اسم ساختار این سیاست سرکوب یاد می‏کنیم، به صورت مفصل توضیح دادیم.

هرم این سرکوب را هم در آن‏جا تصویر کردیم. مثلاً توضیح داده‏ایم که در قوه‏ی قضاییه به چه صورت عمل می‏شود. رییس قوه‏ی قضاییه، دادستان‏ها، دادستان کل کشور، دادستان تهران، دادستان‏های استان‏ها و بعد دادگاه‏های انقلاب، به‏ویژه شعبه‏هایی که نقش اصلی را در صدور احکام محکومیت‏ها دارند، همه را اعلام کرده‏ایم و اسامی بیش از ۶۰ تن را در این گزارش آورده‏ایم؛ از فرد اول، یعنی آقای خامنه‏ای، احمدی‏نژاد و دیگران.

حال این‏که از این اسامی، چه تعدادی و چه کسانی در لیست ۳۲ نفره‏ی اتحادیه‏ی اروپا هستند را تاکنون اطلاع نداریم. ولی تردیدی نداریم که بخشی از صورتی که ما داده‏ایم، مورد تایید اتحادیه‏ی اروپا قرار گرفته است.


دیدیم که در رابطه با آقای علی‏اکبر صالحی، اتحادیه‏ی اروپا استثنا قائل شد. آیا بازهم شاهد این استثناها خواهیم بود یا این‏که اتحادیه‏ی اروپا می‏تواند به این تحریم پای‏بند باشد؟ این تحریم تا چه اندازه در عمل قابل اجرا است؟


مسئله‏ی آقای صالحی را نباید به عنوان یک استثنا تلقی کرد. برای این‏که آقای صالحی قبل از این‏که وزیر خارجه باشد، رییس سازمان انرژی اتمی ایران بوده و به آن اعتبار بوده که جزو لیست تحریم بوده است.

ولی اصولاً در ارتباط با مناسبات و روابط بین‏المللی باید همیشه یک مخاطب وجود داشته باشد، برای مذاکره. حتی در زمان جنگ هم همین‏طور است و معمولاً وزیر خارجه کسی است که باید طرف مذاکرات جامعه‏ی بین‏المللی باشد. به این اعتبار بود که وقتی صالحی به عنوان وزیر خارجه تعیین شد، منع مسافرت را از او برداشتند که او بتواند در جریان تماس و گفت‏وگو با جامعه‏ی بین‏المللی باشد. ولی افراد دیگر نه؛ به‏خاطر این‏که همین‏قدر که یک نماینده به عنوان وزیر خارجه از جمهوری اسلامی بتواند به کشورهای دیگر، از جمله کشورهای اروپایی سفر کند و به گفت‏وگو و مذاکره ادامه بدهد، کافی است. بنابراین ما این امید را داریم که این مصونیت موقت شامل حال دیگران نشود. این‏ها از دور گفت‏وگو، از دور عضویت در هیأت‏های نمایندگی جمهوری اسلامی خارج شده‏اند و نمی‏توانند به کشورهای اروپایی سفر کنند. علاوه بر آن، ما خواسته‏ایم که اموال این افراد در کشورهای خارج مورد شناسایی قرار بگیرد. ما می‏دانیم که بخش بزرگی از این افراد، به‏ویژه در کشورهای منطقه‏ی خلیج فارس سرمایه‏گذاری کرده‏اند و خواستار آن هستیم که اموال این‏ها توقیف بشود.
بنابراین باید در انتظار این باشیم که روز به‏روز حلقه‏ی این محاصره تنگ‏تر و تنگ‏تر بشود.فکر می‏کنید تنگ‏تر شدن حلقه‏ی محاصره، تحریم‏های سیاسی و تحریم‏های اقتصادی‏ای که قبلاً به تصویب رسیده بود، چه پیامدهایی برای کشور دارد؟این تصمیم مقارن با ایامی است که شورای حقوق بشر سازمان ملل هم برای نخستین بار، قطعنامه‏ای را بر ضد جمهوری اسلامی صادر کرد و پس از هشت سال، باز هم برای ایران گزارش‏گر ویژه انتخاب شد و باز توجه دارید که از ۲۲ کشوری که به عنوان اعضای شورای حقوق بشر به این قطعنامه رأی مثبت دادند، بیشترین سهم از آن کشورهای امریکای لاتین، کشورهای آفریقایی و آسیایی است. بنابراین دیگر، تصمیم، تصمیم کشورهای غربی و اروپایی نیست. کشورهای امریکای لاتین، کشورهای آفریقایی و کشورهای اروپایی غیر عضو اتحادیه‏ی اروپا، که با اتحادیه‏‏ی اروپا طرف معاملات و مراوادات بازرگانی، بین‏المللی و دیپلماتیک هستند نیز نمی‏توانند نسبت به این فهرست بی‏تفاوت باشند. چنان‏که دیدیم در شورای حقوق بشر هم اتخاذ تصمیم کردند و رأی موافق دادند. بنابراین همین‏قدر که بخشی از مسئولان حکومتی از نظر بین‏المللی بایکوت بشوند و مورد تحریم قرار بگیرند، جمهوری اسلامی بالاخره یا باید نسبت به این سیاست تجدید‏نظر کند، یا این‏که خود را روزبه‏روز در انزوای بیشتری ببیند.اجبار برای پای‏بندی به این مصوبه، برای کشورهای اتحادیه‏ی اروپا، تا چه اندازه است؟ و اگر کسی تخطی کند - نمونه‏ای که پیش از این در آلمان دیدیم که روابط مالی ایران و هند را تنظیم کرد - چه اتفاقی برای‏اش می‏افتد؟با این‏که خانم اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه‏ی اروپاست، اما متأسفانه کشورهای اروپایی هنوز سیاست واحدی را در رابطه با ایران ندارند. در خبرها آمده بود که طی سال گذشته، حجم معاملات اتریش با جمهوری اسلامی پنج‏برابر شده است. متأسفانه حجم معاملات آلمان با ایران هم طی این سال‏ها بسیار بالا بوده است. این دیگر با اتحادیه‏ی اروپا است که اعضای خود و کشورهای عضو اتحادیه‏ی اروپا را چگونه ملزم به اجرای این تصمیم بکند. این با ما نیست. مسلم است که ما نظارت دقیق خواهیم داشت برای این‏که بتوانیم به اتحادیه‏ی اروپا گزارش بدهیم که چه کشورهایی رعایت کرده‏اند و چه کشورهایی نکرده‏اند، ولی تضمین اجرایی این تصمیم با اتحادیه‏ی اروپاست.

پنجمین روز اعتصابات بزرگ کارگران پتروشیمی ها


اعتصاب هزاران کارگر پیمانکاریهای مجتمع های پتروشیمی منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر با قدرت ادامه دارد.


اعتصاب گسترده و بزرگ کارگران مجتمع های پتروشیمی منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر وارد پنجمین روز خود شد. این اعتصاب که از روز ۲۰ فروردین ماه جاری با اعتصاب و تجمع کارگران پیمانکاریهای مجتمع پتروشیمی بندر امام آغاز شده است طی روز های گذشته بسرعت سایر مجتمع های پتروشیمی منطقه از قبیل پتروشیمی های امیرکبیر، خوزستان، شیمائی رازی، تندگویان، بوعلی و اروند را نیز دربرگرفته است.کارگران این پتروشیمی ها تا لحظه دریافت این خبر (ظهر روز چهارشنبه ۲۴ فروردین) همچنان مصمم و یکپارچه بر خواستهای محوری خود از قبیل حذف پیمانکاران متعدد واسطه ای، لغو قراردادهای موقت و تدوین قراردادهای مستقیم و دسته جمعی با کارفرمای اصلی پا فشاری می‌کنند.


بنا بر این گزارش در پنجمین روز اعتصاب گسترده کارگران پیمانکاریهای مراکز پتروشیمی منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر، هزاران کارگر این مراکز هر روز صبح در محل کار خود حاضر می‌شوند و تا پایان وقت اداری در اعتصاب بسر می‌برند و سپس بصورت راهپیمائی و با دادن شعار حول خواستهای خود به منازل شان می‌روند.در ادامه این اعتصابات و اعتراضات گسترده، دیروز سه شنبه ۲۳ فروردین ماه کارگران مجتمع های امیرکبیر، تندگویان وبوعلی در یک حرکت هماهنگ و به هم پیوسته از مقابل محوطه پتروشیمی ها با سر دادن شعار به راهپیمائی پرداختند.


بنا بر آخرین گزارشهای رسیده، مدیریت پتروشیمی های منطقه در برخورد به این اعتصابات گسترده همچنان سیاست سکوت و رها کردن کارگران به حال خود را درپیش گرفته اند تا با اینکار کارگران را در ادامه اعتصاب و اعتراضات خود خسته و فرسوده کنند و از طرفی فرصت کافی برای چگونگی بر خورد با این اعتصاب گسترده را که کل منطقه و فعالیتهای روزمره در آن را تحت الشعاع قرار داده است داشته باشند.

اتحادیه آزاد کارگران ایران

اجرای طرح انتقال زندانیان به خارج از شهرها

بند نسوان زندان رجایی شهر کرج منحل شد

رئیس سازمان زندان‌های استان البرز به دستور دادستانی، طرح ایزوله کردن زندانیان سیاسی و امنیتی را کلید زدند و در همین راستا بند نسوان زندان رجایی شهر کرج منحل شد.


بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صبح امروز چهارشنبه، بیست و چهارم فروردین ماه ۹۰، کلیه زندانیان سیاسی و عادی محبوس در بند نسوان (زنان) زندان رجایی شهر کرج به مکان نامعلومی منتقل شدند.گزارش‌های تایید نشده حاکی از انتقال ایشان به "زندان کچویی" ست. زندان کچویی از ندامتگاه‌های قدیمی استان البرز است که با توجه به توسعه جمعیت هم اکنون در نزدیکی بافت مسکونی در منطقه "فردیس" قرار گرفته است.

در همین راستا شایعاتی مبنی بر احتمال انتقال زندانیان سیاسی بند ۴ سالن ۱۲ به بند نسوان، نیز گزارش شده است که در صورت تحقق این امر، ایشان قادر به برقراری هیچ نوع ارتباطی با دنیای خارج از بند ائم از زندانیان عادی نخواهند بود.این در حالیست که در زمستان سال گذشته اکثر زندانیان سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج با ایجاد بندی امنیتی به محل مذکور منتقل و کلیهٔ تماس‌های تلفنی و ملاقات‌های حضوری ایشان لغو شده بود.از سوی دیگر نیز بیش از ۲۰۰ تن از زندانیان عادی زندانی رجایی شهر (مردان) به زندان‌های قزلحصار، کچویی و فشافویه منتقل شدند. گفته می‌شود مسئولان قصد دارند از این پس تنها محکومین تهران و زندانیان جرایم سنگین ائم از امنیتی و جرایم خطرناک را در زندان رجایی شهر کرج نگه دارند و باقی ایشان را به دیگر زندان‌ها و ندامتگاه‌های اطراف تهران و البرز منتقل نمایند. زندان فشافویه، که به تازگی به بهره برداری رسیده است، گفته می‌شود تا ۱۰۰۰۰ تن گنجایش داشته و برخی مسئولان منجمله معاون دادستان تهران در امور زندان‌ها، پیشتر از انتقال زندانیان تهران به این زندان در راستای طرح انتقال زندان‌ها به خارج از شهر‌ها خبر داده بودند. منطقه فشافویه از بخش‌های شهرستان ری به حساب می‌آید و زندان فشافویه در جاده حسن آباد قم، بعد از طی مسافتی طولانی و در دل بیابان قرار گرفته است. هم چنین زندان قزلحصار نیز با داشتن ۲۰ هزار زندانی، که حدود ۱۳ هزار نفر از آن‌ها محکومان مواد مخدر هستند، بزرگ‌ترین زندان کشور بوده و با تراکم شدید (۳۰۰ درصدی) مواجه است.

كهريزكی ديگر در خطه خراسان

كهريزكي ديگر در خطه خراسان -افشاي جنايت بر عليه انسانيت و جوانان اين سرزمين.

چندي پيش كانون حمايت از خانواده هاي جانباختگان وبازداشتي ها در مورد يك زندان مخفي در شيراز بنام پلاك 100 افشاگري نمود. در آن افشاگري جنايات مأموران امنيتي درپلاك 100 تا حدي بيان گرديد و نشان داد كه تا آنجا كه ممكن است مأموران نظام در جاي جاي اين ميهن، براي خود دخمه هايي دارند كه بتوانند در راستاي وحشت آفريني و به زانو درآوردن جوانان اين مرز و بوم از آن استفاده كنند و يا با قربانيان همين حاكميت متأسفانه به پستي و پلشتي برخورد نمايند.گوييا كه حس انسانيت و شرافت انساني رخت بربسته و تنها كاري كه ميتوانند بكنند،همين دار و درفش و تازيانه است و بس!بي سبب نيست كه به افشاي همين زندانيان در زندان مشهد در عرض و كمتر ازچند شبانه روز، شبانه تا بيش از 500 نفر اعدام ميگرديد و كسي هم صدايش را در نمياورد.هم اكنون گوشه اي از كهريزكي ديگر در خطه خراسان،يعني مشهد مقدس! كه توسط جوانان اين مرز وبوم به دست كانون حمايت ازخانواده هاي جانباختگان و بازداشتي ها رسيده است را در ذيل مياوريم و قضاوت را بدست خوانندگان آن ميسپاريم.همچنين از تمامي جوانان اين مرز و بوم ميخواهيم كه اسناد و گزارشات افشاگرانه خودشان را در رابطه با چنين جناياتي،به كانون ارسال نمايند كه بتوانيم نمونه هايي از ان را در معرض وجدان بشريت در دنياي معاصرقرار دهيم ميخواهيم بگوييم كه در قرن 21 كه عصر ارتباطات و دنياي سيبرنتيك است،در سرزمين خون چكان ما با انسانهاي در بند چگونه تنظيم ميشود،آنان ميخواهند كه محتواي دروني و انساني،آدمها را تهي و خالي كنند و بر آن ديدگاههاي منحوس و كثيف خودشان را بدمانند.البته كور خوانده اند و تا جوانان ميهن دوست و شرافتمندي در اين سرزمين براي احقاق حقوق خود ميجنگند به ظالمان ميدان را نميبازند و در مقابل آنان ايستادگي ميكنند.

كانون حمايت ازخانواده هاي جانباختگان و بازداشتي ها.90.1.23


كهريزكي ديگر در خطه خراسان( مشهد مقدس)


همه ميدانند كه ظرفيت جا و مكاني كه در زندان مشهد وجود دارد از ابتدا اين زندان براي دو هزار نفر ساخته شده است،اما هم اکنون جمعیت ان بین 15 تا 18 هزار نفر در تغییر است!!!علاوه بر زندان وکیل اباد زندانهاي ديگري مانند زندان طرقبه و زندانی در چهارراه دکترای مشهد و همچنين زنداني ديگر در جاده سنتو و... وجود دارد که جمعیت زندانيان محبوس در آنجا بر كسي معلوم نيست و مشخص است كه آنها نيز به همين نسبت زندان اصلي شهر زنداني را در خود جاي داده اند!در بندهای زندان وکیل اباد جمعیت به حدی زیاد است که زمان خواب، زندانیان بر سر اینکه چه کسی در دستشویی بخوابد دعوا میکنند! چون روی دستشویی یک مقوا می اندازند و میخوابند.در داخل بندها بخصوص بند قرنطینه جمعیت به حدی زیاد است که زمان خواب همه باید کتابی بخوابند یعنی بر روی یک شانه ی خود بخوابند وهمچنین عمل لواط به شدت زیاد است .تعداد زندانيان محكوم به اعدام در اين زندانها بسيار زياد است،و به واقع انجام اعدامها نیز که بیداد میکند و كسي نيز صدايش را در نمياورد و اسمي هم مطرح نيست.ملاقات كنندگاني كه براي ديدار عزيزانشان به ملاقات ميروند، در دو قسمت جداگانه به شدت مورد تفتيش بدني میگيردند تا مبادا در بدن خود مواد مخدر پنهان کرده باشد! و اين تفتيش ها بقدري تحقير آميز است كه نميتوان نمونه ها و يا عملش را در اين سطور آورد و انسان حتي شرم ميكند كه نمونه هاي تفتش بدني را بيان نمايد.فقط سر بسته بگوييم كه اگر کسی قیافه اش مقداري غلط انداز باشد،کاملآ در بین جمع مجبورش میکنن لخت شود و...ان سرباز بدبخت با دستکش انگشتش را داخل.... طرف میکند و او را شدیدآ اذیت میکنند

چند سال قبل،هنگامي كه از طرف شوراي حقوق بشر ملل متحد برای بازرسي و بررسی شرايط زندان امده اند جلوی درب دو بند که شمارش الان یادم نیست را پراز پتو میکرده اند و بالای ورودی و سردر آن تابلو انبار پتو نصب ميكردند، در حالی که پشت ان پتوها پر از زندانی بوده!در سال گذشته، یک بار که حدود 76 نفر را در یک روز میخواستند اعدام کنند و حشت زيادي بين زندانيان بطور خاص زندانيان مسن تر حاكم بوده است.یک پیرمرد که در بهداری بستری بوده سربازي به نزد وي میرود و به او میگوید حاجی بلند شو! پيرمرد در حال بلند شدن از سرباز سوال كرده است كه برای چی؟ سرباز هم بی معطلی به او گفته بودحکم اعدامت امده! پيرمرد بيچاره در همانجا در جا سکته کرده و مرده بود.یا به یکي از زندانيان ديگر كه قربانيان همين حاكميت هستند و محكوم به اعدام شده بوده زمان اعدام را به وي ميگويند.این اعدامی با دوستانش خوش و خوشحال بوده! تعدادي از وي سؤال ميكنند كه چرا خوشحالی؟! وي گفته بود كه اینها نمیتونن منو اعدام کنند وقتی زمان اعدام وي نزدیک شده است،از اتاقش بیرون ميرود و به اولین زندانی که رسیده بود،با چاقو به درون قلب طرف مقابلش ميزند! با اینکار حداقل 2سال اجرای حکم وي به تأخير ميافتد!بله اينها نمونه هايي از شرايط زندانيان در زندانهاي حاكميت در مشهد است.جايي كه هنوز ذره اي از اين جنايات افشاء نگرديده!
گزارش دریافتی از کانون حمايت ازخانواده جان باختگان و بازداشتي ها

مهمترین جایزۀ انجمن قلم آمریکا برای نسرین ستوده

مهمترین جایزۀ انجمن قلم آمریکا برای نسرین ستوده، وکیل، نویسنده و مدافع حقوق زنان، زندانی در ایران

نیویورک، ۲۲ فروردین ۱۳۹۰ — انجمن قلم آمریکا، امروز نسرین ستوده، نویسنده، وکیل، و یکی از رهبران جنبش زنان و مدافع حقوق کودکان در ایران را به عنوان برندۀ جایزۀ ۲۰۱۱ انجمن قلم/جایزۀ آزادی برای نوشتن باربارا گلداسمیت اعلام کرد. ستوده در تاریخ ۱۳ شهریور دستگیر شد و به ۱۱ سال زندان برای دفاع صریح خویش از موکلانش که بعد از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ دستگیر شدند، و برای مصاحبه هایی که با سازمانهای حقوق بشری و مطبوعات در این خصوص انجام داده بود محکوم شده است.این جایزه، که برای احترام به چهره های ادبی بین المللی که به دلیل اقدام به و یا دفاع از حق آزادی بیان مورد آزار قرار گرفته و یا زندانی شده اند بر پا شده است، در برنامه سالانۀ انجمن قلم در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ در موزۀ تاریخ طبیعی شهر نیویورک اعطاء خواهد شد. برندۀ جایزۀ صلح نوبل شیرین عبادی، دوست نزدیک و همکار خانم ستوده، در برنامه انجمن قلم در ۶ اردیبهشت حاضر خواهد شد و جایزه را از طرف او خواهد پذیرفت. خانم عبادی، نویسندۀ کتاب بیداری ایران و کتاب خاطرات به تازگی منتشرشدۀ “قفس طلایی: سه برادر، سه انتخاب، یک سرنوشت” برای انجام مصاحبه در خصوص این رویداد آمادۀ مصاحبه خواهد بود.کوآمه آنتونی آپیا، رییس انجمن قلم آمریکا گفت: “نسرین ستوده نه تنها مظهر روح جایزۀ انجمن قلم/جایزۀ آزادی برای نوشتن باربارا گلداسمیت است، بلکه مظهر روح این سال استثنایی نیز هست. وی افزود: “به عنوان یک نویسنده، به عنوان یک فعال، و به عنوان یک وکیل، او خود را وقف یک ایدۀ ساده و نیرومند کرده است: این اصل که حقوق تضمین شده توسط قانون مطلق هستند و متعلق به همگان می باشند. در لحظه ای که زنان و مردان سراسر جهان بطور مسالمت آمیز به حمایت از یکدیگر ایستاده اند تا این حقیقت بسیار اساسی را مجددا از آن خود سازند، او در یکی از بدنام ترین زندانهای جهان است و این مایۀ شرم دولت ایران است. با تقدیم این جایزه، ما احترام خود را به او ادا می کنیم و همراه با میلیونها ایرانی که وی از حقوق آنها دفاع می کند و منشاء الهام آنها شد می ایستیم و از افراد و دولت های سراسر جهان می خواهیم تا در درخواست برای آزادی فوری وی به ما بپیوندند.”


نسرین ستوده که ۴۷ سال سن دارد و مادر دو فرزند خردسال است، فعالیتهای خود را به عنوان کنشگر در سال ۱۳۷۰ به عنوان تنها نویسندۀ زن نشریۀ ملی- مذهبی دریچۀ گفتگو آغاز کرد. یکی از اولین پروژه های وی آماده ساختن چندین مصاحبه، گزارش و مقاله در خصوص زنان ایرانی به مناسبت روز بین المللی زن بود که مرجع تصمیم گیری نشریه کلیۀ مقالات وی را رد کرد. پس از اتمام درجۀ کارشناسی ارشد در رشتۀ حقوق بین الملل در دانشگاه شهید بهشتی، نسرین ستوده در امتحان کانون وکلا در سال ۱۳۷۴ قبول شد اما هشت سال طول کشید تا بتواند پروانۀ وکالت بگیرد و در این دوره روی روزنامه نگاری تمرکز پیدا کرد و در چندین روزنامۀ اصلاح طلب مانند روزنامۀ جامعه مشغول به کار شد. وقتی بالاخره در سال ۱۳۸۲ پروانۀ وکالت خویش را دریافت کرد، زمینۀ کاری خود را حقوق زنان و کودکان قرار داد و همچنین به نوشتن مقالات در بارۀ این مسایل ادامه داد. موکلان وی شامل فعالان حقوق زنان که در میان آنان می توان از جمله فعالان کمپین خانه به خانۀ یک میلیون امضاء برای تغییر، روزنامه نگارانی مانند عیسی سحرخیز، فعالان سیاسی مانند حشمت الله طبرزدی، از سازمان جبهۀ دموکراتیک، و شخص شیرین عبادی نام برد. وی همچنین وکالت نوجوانانی که بدلیل جرایمی که زیر سن ۱۸ سال مرتکب شده اند به اعدام محکوم شده اند، و فعالان معترض ایرانی که در سرکوب بعد از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ دستگیر شده اند را به عهده داشته است.


در تاریخ ۷ شهریور ۱۳۸۹، ماموران امنیتی به منزل و محل کار نسرین ستوده حمله کردند و پرونده ها و اسناد وی را ضبط کردند. در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۸۹، وی به دادسرای ویژۀ زندان اوین احضار شد و سپس به اتهام “تبلیغ علیه نظام،” “همکاری با مرکز مدافعان حقوق بشر،” و “توطئه برای برهم زدن نظم عمومی” دستگیر شد. وی از دسترسی به وکیل خود منع شد و ملاقات های وی با خانواده اش ظرف چندین ماه پس از دستگیری اش بسیار محدود بودند.


در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۸۹، شعبۀ ۲۶ دادگاه انقلاب نسرین ستوده را به مجموع ۱۱ سال زندان– یک سال برای “تبلیغ علیه نظام” و مجموع ده سال برای “اقدام علیه امنیت ملی،” و “عدم رعلیت حجاب اسلامی در یک فیلم سخنرانی” محکوم کرد. دادگاه همچنین وی را از حرفۀ وکالت و از سفر به خارج از کشور به مدت ۲۰ سال محروم کرد، محکومیتی که بعد از آزادی وی از زندان آغاز خواهد شد و عملا وی را در ایران محصور نموده و از ادامۀ حرفه اش برای باقی عمرش منع خواهد کرد.از زمان دستگیری اش تا کنون، برای اعتراض به بازداشت و بد رفتاری داخل زندان اوین، نسرین ستوده بارها دست به اعتصاب غذا زده است و حتی یک بار به مدت ۱۱ روز از پذیرفتن آب نیز امتناع کرده است. طبق گزارشات، وی مقدار قابل توجهی وزن از دست داده است و سلامتی وی به شدت ضعیف شده است. وی در بند ۲۰۹ زندان اوین، جایی که اکثر مدت بازداشتش را در آنجا در سلول انفرادی گذرانده است به سر می برد. ستوده هنوز در انتظار تصمیم دادگاه تجدید نظر در خصوص پروندۀ خویش می باشد.امروزدر زمان اعلام جایزه اش در نیویورک، مدیر برنامۀ آزادی برای نوشتن، لاری سیمز “روحیۀ سازش ناپذیر نسرین ستوده در مبارزه برای عدالت، تساوی، و حکومت قانون در ایران” را ستود.لاری سیمز گفت: “ازهمان آغاز، نسرین ستوده اصرار بر بیان واقعیت های ناگفتۀ ایران پس از انقلاب داشت.” وی افزود: “نسرین ستوده با به خطر انداختن آزادی خویش، تلاش کرده است تا مبارزات زنان، موارد مربوط به نوجوانان زیر ۱۸ سالی که گرفتار مشکلات سیستم قوۀ قضاییۀ ایران شده اند، آرمان های نویسندگان، روزنامه نگاران، و ایرانیان عادی برای شرکت در بحث باز و آزاد در مورد آیندۀ کشور، همگی مورد توجه قرار گیرند. در واقع کلیۀ این امور مورد توجه قرار گرفته اند چون وی را به زندان انداخته اند و این خود نشان می دهد که حکومت ایران چگونه حکومتی است و این واقعیت که او یک قهرمان است و الهام بخش میلیونها نفر از هموطنان خویش است نیز نشان می دهد که مردم ایران چگونه مردمی هستند.”لاری سیمز به همراهی آپیا از دولت اوباما خواست تا مقامات ایرانی را تحت فشار بگذارد تا کشور خویش را با انقلاب حقوق بشری که سراسر خاورمیانه را در بر گرفته است همگام کنند و ستوده، یکی از بارز ترین سمبل های این ارزش های جهانی در ایران را آزاد کنند. وی گفت: “ریس جمهور احمدی نژاد مکررا ازخیزش های مردمی در منطقه تمجید کرده ، در حالیکه درست در همین زمان، نیروهای امنیتی ایران به شکل خشونت آمیزی اعتراضات مسالمت آمیز مردمی را در ایران سرکوب کرده اند. چه در ایران و چه در خارج از کشور، هیچکس از این دورویی غافل نیست.”


نویسنده ، مورخ و عضو انجمن قلم باربارا گلداسمیت جایزۀ انجمن قلم/جایزۀ آزادی برای نوشتن باربارا گلداسمیت را تامین می کند. این بیست و پنجمین سالی است که این جایزه یک چهرۀ بین المللی که به دلیل استفاده از و یا دفاع از حق آزادی بیان مورد آزار قرارگرفته و یا زندانی شده است را مورد تمجید قرار می دهد. نامزدهای این جایزه توسط انجمن قلم بین المللی و هر یک از ۱۴۵ مراکز انجمن قلم تشکیل دهندۀ آن در سراسر جهان تعیین می شوند، و سپس توسط مرکز انجمن قلم آمریکا و هیئت مشورتی متشکل از برخی از برجسته ترین متخصصان دراین زمینه بررسی می شوند. هیئت مشورتی جایزۀ انجمن قلم/باربارا گلداسمیت شامل کارول بوگارت، معاون سازمان دیده بان حقوق بشر، وارطان گریگوریان، ریس سازمان کارنگی، جوان لیدم-اکرمن، معاون بین المللی انجمن بین المللی قلم، آریه نیر، رییس موسسۀ جامعۀ باز، و جول سایمون، مدیر کمیتۀ حمایت از روزنامه نگاران است.جایزۀ آزادی برای نوشتن در امتداد فعالیت های سالیانۀ انجمن قلم در حمایت از بیش از۹۰۰ نویسنده و روزنامه نگاری است که در حال حاضر مورد تهدید قرار گرفته و یا در زندان به سر می برند. چهل و پنج زن و مرد از سال ۱۹۸۷ این جایزه را دریافت کرده اند و ۳۲ نفر از ۳۶ نفری که در زمان دریافت جایزه در زندان بودند، متعاقبا آزاد شده اند.مرکز انجمن قلم در آمریکا، بزرگترین مرکز از ۱۴۵ مرکز انجمن قلم بین المللی است که قدیمی ترین سازمان حقوق بشری جهان و قدیمی ترین سازمان بین المللی ادبی محسوب می شود. برنامۀ آزادی برای نوشتن مرکز انجمن قلم در آمریکا برای محافظت از آزادی نوشتن در هرکجا که در معرض خطر باشد تلاش می کند. این مرکز از حقوق نویسنده ها و روزنامه نگارانی که به زندان افتاده اند، مورد تهدید قرار گرفته اند، مورد آزار قرار گرفته اند، و یا در حین انجام حرفه شان مورد حمله قرار گرفته اند در سراسر جهان دفاع می کند.

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

میلاد اسدی پس از پایان مرخصی به سلول انفرادی انتقال داده شده است

میلاد اسدی، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، پس از بازگشت از مرخصی به سلول انفرادی منتقل شده است.


بنا بر گزارش دانشجو نیوز، میلاد اسدی دانشجوی دانشگاه علامه و عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که از ۹ آذر سال ۸۸ در زندان اوین به سر می برد، پس ماهها محرومیت از حق مرخصی، نوروز سال ۹۰ به مدت دو هفته به مرخصی آمد که پس از پایان مرخصی به زندان اوین مراجعه کرده و که بلافاصله به سلول انفرای بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده است.

از دلیل یا دلایل انتقال میلاد اسدی به سلول انفرادی اخباری در دست نیست.

بهاره هدایت و مهدیه گلرو از دیگر فعالین سرشناس جنبش دانشجویی نیز از ابتدای هفته جاری به سلول انفرادی منتقل شده اند.

تاج زاده:مرتضوی سه نامه ازسه بیمارستان جعل کرد مبنی برفوت جانباختگان کهریزک بر اثر مننژیت

در ادامه انتشار پاسخهای سید مصطفی تاجزاده به پرسشهای خوانندگان صفحه فیس بوک وی، پاسخ وی به یکی دیگر از سوالات کاربران در خصوص اتهامات مطرح شده علیه وی پس از نگارش مقاله ” پدر، مادر، ما باز هم متهمیم!” خصوصا مطلب منتشر شده در سایت رجا نیوز که حتی قتل ندا آقا سلطان را هم به تاج زاده و اصلاح طلبان نسبت داده بود، منتشر شد.
 تاجزاده که در مقاله سایت رجانیوز به سیاه نمایی متهم شده و از وی به عنوان مجرمی برانداز یاد کرده اند در پاسخ به این مطلب با اشاره به قتلهای زنجیره ای و فجایع رخ داده در کشتارگاه کهریزک، آمرین و عاملین چنین جنایاتی را عامل واقعی سیاه نمایی می داند و معتقد است در قضیه قتلهای زنجیره ای آقای احمدی‌نژاد نیز مانند آقای حسینیان معتقد به “مهدور الدم” بودن مقتولان است.

متن کامل این پرسش و پاسخ که در اختیار تحول سبز قرار گرفته است در پی می آید:


پرسش: پس از انتشار “پدر، مادر، ما باز هم متهمیم” سایت رجانیوز با انتشار مقاله‌ای که نام نویسنده‌اش مشخص نیست، شما را “مجرم برانداز” خواند و اعلام کرد مقاله مزبور “نظام را یکسره سیاه و باطل” نشان داده است. در پایان نیز ادعا می‌کند “قتل ندا کار خودتان بوده و توسط کسانی صورت گرفته است که از این مسأله نهایت سوءاستفاده را کردند، مانند قتل‌های زنجیره‌ای.” نظرتان در این باره چیست؟

پاسخ: نمی‌دانم آن مقاله را یکی از بازجوهای من یا کس دیگری نوشته است. در هر حال نویسنده با سر هم کردن اطلاعات درست و نادرست سعی کرد از تأثیر آن مقاله یا نامه که در واقع حاصل تأملات چند ساله من بود، بکاهد. این‌که من و دوستانم “مجرم براندازی” باشیم، بهانه‌ای بود برای این‌که معاونت اطلاعات قرارگاه ثارالله سپاه ما را بلافاصله پس از انتخابات بازداشت کند و ماه‌ها در انفرادی نگه دارد و با روش‌های غیر قانونی و غیر اخلاقی بکوشند ما را به جایی برسانند که دیدگاه‌ها و در واقع اتهامات آنان را علیه خود “اعتراف” کنیم. اما حتی دادگاه نمایشی نیز جرأت نکرد چنین اتهامی را متوجه ما کند. اما مسأله مهم‌تر آن است که این اتهامات موجب نشود که روش‌های براندازانه دوستان ناآگاه انقلاب و نظام فراموش شود و از نقش “جهالت” در دفن “حقیقت” غافل بمانیم. اتفاقاً روح آن نامه نشان دادن تلاش برای “استحاله” نظام جمهوری اسلامی به یک “نظام استبدادی به نام اسلام” است. قصد من سیاه‌نمایی نبود. افشای سیاهی‌هایی است که اگر به حوزه آگاهی‌های عمومی نیایند، اراده‌ای برای مقابله با آن‌‌ها و پاک کردنشان شکل نمی‌گیرد.

اگر آشکار کردن سیاهی آن قدر تلخ است که یک خادم را به “مجرم برانداز” تبدیل می‌کند، انجام این سیاهی چقدر زشت است و مرتکبان آن آیا “براندازان واقعی” نیستند؟ فرض کنیم من و امثال من خطاها و انحرافات را به رشته تحریر نکشیم. در آن صورت مردم از این اشتباهات که بعضاً تا مرز جنایت ادامه یافته‌اند، مطلع نخواهند شد یا آثار سوء این اقدام‌های غیر اخلاقی و غیر مصلحت‌جویانه دامن‌گیر میهن و ملت نخواهد شد؟

من آماده‌ام هر کدام ازادعاهای خود را اثبات کنم. مواردی که ناقد محترم معتقد است نادرست است، آن‌ها را افشا کند تا سستی استدلال‌ها و مثال‌های “پدر، مادر…” روشن شود. بارها گفته‌ام که “جمهوری اسلامی” مانند “روحانیت تشیع” درخت آفت‌زده است. “اصل” آن خوب و “وضع” آن بد است. اگر بخواهیم این درخت سرزنده و پربار بماند باید با آفت‌هایش مبارزه کنیم. خطر این آفت‌ها کمتر از تلاش بدخواهان این نظام نیست که باتیشه به ریشه آن می‌زنند. به هر حال برای روشن‌تر شدن موضوع، چند نکته را متذکر می‌شوم:

من هر اندازه بکوشم “سیاه‌نمایی” کنم، نمی‌توانم به اندازه‌ای که در جوابیه رجانیوز “سیاه‌نمایی” شده است، فضا را تیره و تار جلوه دهم. به همین دلیل می‌پرسم چه سیاه‌نمایی بالاتر از همین جوابیه که در آن به سهولت تمام ما را به قتل “ندا”، همچون “قتل‌های زنجیره‌ای” متهم می‌کند و به راحتی عامل و مزدور آمریکایی‌ها می‌خواند؟ این اتهام افشاگر نظام فاسد اطلاعاتی و قضایی است که مقاصد خود را با اعتراف‌گیری و تواب‌سازی پیش می‌برد و آنچه برایش اصالت ندارد کشف حقیقت و مجازات مجرمان واقعی است.

به باور من اگر ترس از جنبش سبز و افکار عمومی ملی و جهانی نبود، ما را به آن‌جا می‌کشاندند که ضمن اعتراف به قتل ندا و نداها، از جرم مرتکب نشده “توبه” کنیم و سپس با استناد به همین “اعتراف” دادگاهی نمایشی تشکیل دهند و ما را به اشد مجازات محکوم کنند. مگر نمونه آن را قبل از افشای قتل‌های زنجیره‌ای ندیدیم؟ مگر فراموش کرده‌ایم که در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای، متهمان در زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها به آنچه بازجوها می‌خواستند، حتی در حد جاسوسی برای دولت اسراییل، “اعتراف” کردند؟ با کمال تأسف باید اذعان کرد در “جمهوری اسلامی واقعاً موجود” آنچه متهم سیاسی زیر فشار و شکنجه‌های جسمی و روحی می‌گوید و ظاهراً اعتراف می‌کند، عیناً مستند حکم قضایی قرار می‌گیرد. در حقیقت اتهام از پیش طراحی شده کانون قدرت به منتقدان تک‌صدایی که نمونه‌های آن را در مقاله رجانیوز به وفور می‌بینیم به راحتی به متن کیفرخواست دادستانی علیه متهمان یا همان منتقدان قانون‌گرای انسداد سیاسی، فساد اقتصادی و تحقیر فرهنگی و اجتماعی تبدیل می‌شود.حکم فرمایشی دادگاه نمایشی نیز بر اساس همان خواست کانون قدرت صادر می‌شود.

همه کوشش من در آن مقاله این بود که اثبات کنم جمهوری اسلامی ایران استحاله شده است و چنین درکی از ماهیت نظام به وجود آمده و چنین روشی برای “حفظ نظام” حاکم شده است. یعنی اثبات کنم این شیوه غیر قانونی و غیر انسانی مواجهه با منتقدان که در آن بازجوها به آسانی می‌توانند بر اساس خواست یا نظر کانون قدرت هر اتهامی را متوجه منتقدان و مخالفان یکه‌سالاری کنند و سپس با انفرادی و انواع فشارهای جسمی و روانی بکوشند آنان را به “اعتراف” به اتهامات مذکور بکشانند تا سند و مدرک لازم را برای اثبات ادعاهای بی‌اساس خود در دادگاه نمایشی و توجیه افکار عمومی و مجازات متهمان بر اساس چنین اعترافاتی فراهم کنند. ربطی به انقلاب اسلامی، قانون اساسی، وعده‌های امام و خواست مردم ندارد. بر عکس، روشی است که از کمونیسم روسی به اقتدارگراهای ایرانی به ارث رسیده است. آیا سیاه‌کاری بالاتر از این سراغ داریم که اتهام قتل در حالی متوجه ما می‌شود که در یکسال گذشته بازجوها تمام تلاش خود را به کار بردند تا با استفاده از روش‌های تخریب فیزیکی و روانی در انفرادی و نیز با بهره‌برداری از شنودها، استناد به اعترافات رسوای بعضی دوستانمان علیه ما احکام سنگین اسارت و حتی تهدید به اعدام، اتهامات بی‌پایه خود را از زبان ما برای مردم بیان کنند تا انجام اقدام‌های غیر قانونی توسط ما اثبات شود، اما در نهایت شکست خوردند و تنها جرمی که توانستند برای آشنای اوین و سخنگوی دولت شهید رجایی یعنی مهندس بهزاد نبوی ثابت کنند، “اخلال در ترافیک” در روز ۲۵ خرداد ۸۸ بود!؟

من نیز که به علت بازداشت بودن،‌ توفیق شرکت در حماسه تاریخی- مردمی ۲۵ خرداد ۸۸ را نداشتم، به دلیل صدور اطلاعیه جبهه مشارکت ایران اسلامی محکوم شدم. اطلاعیه‌ای که در روز بعد از بازداشت غیر قانونی من منتشر شد. از منتقد محترم می‌پرسم چه تصویری سیاه‌تر و تاریک‌تر از “نظام” می‌توان ترسیم کرد که معترضان را رسماً به سرکوب تهدید می‌کند و به روی اعتراضات آرام مردمی آتش می‌گشاید و سپس از شناسایی و مجازات کردن ضاربان “ندا” و “سهراب” و ده‌ها شهید جنبش سبز خود را عاجز نشان می‌دهد؟ و در عین حال قربانیان دخالت‌های غیر قانونی نظامیان در انتخابات را که در این مدت در زندان بودند به قتل “ندا” متهم می‌کند؟ اگر راهپیمایی تاریخی مردم در ۲۵ خرداد نبود و جنبش سبز شکل نمی‌گرفت، بعید نبود که خانواده‌های ندا و سهراب را به تلویزیون می‌کشاندند تا به سبزها اعتراض کنند که چرا فرزندانشان را کشته‌اند و در نهایت نیز خواهان قصاص آنان می‌شدند!؟

در مورد قتل‌های زنجیره‌ای نیز توجه به این مسائل روشنگر است:

۱٫ رییس فراکسیون نمایندگان طرفدار آقای احمدی‌نژاد در مجلس، آقای روح‌الله حسینیان است که هنوز هم معتقد است مقتولین در جریان قتل‌های زنجیره‌ای “مهدور الدم” هستند. یعنی خونشان باید ریخته شود (کشته شوند).

۲٫ سعید امامی که مسئولیت سازماندهی این قتل‌ها را در درون وزارت اطلاعات به عهده داشت، توسط آقای حسینیان “شهید” خوانده می‌شوند که باید یاد و خاطره او گرامی داشته شود.

۳٫ در یکسال و نیم گذشته تعداد قابل توجهی از رهبران احزاب اصلی اصلاح‌طلب (جبهه مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران و اعتماد ملی) بازداشت شدند و تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند. اما با وجود این‌که اتهاماتی نظیر “براندازی” و حتی “ارتداد” (برای آقای صفایی فراهانی) در مراحل اولیه دستگیری متوجه آنان می‌شد، اما هیچ کدام درباره “قتل‌‌های زنجیره‌ای” مورد بازجویی قرار نگرفتند و حتی دادگاه‌های نمایشی نیز در این زمینه هیچ اتهامی متوجه آنان نکرد. با این حال “رجانیوز” اتهام قتل‌های زنجیره‌ای را متوجه ما می‌کند. قتل‌هایی که می‌دانند به دستور چه کسی و طبق چه سازوکاری انجام شده است. اگر قتل‌های زنجیره‌ای کار اصلاح‌طلبان بود، آقای احمدی‌نژاد ساکت می‌نشست؟ به باور من، او نیز مانند آقای حسینیان معتقد به “مهدور الدم” بودن مقتولان است و تاکنون حتی یک کلمه در محکومیت این جنایت سخن نگفته است. تشکیل کمیته حقیقت یاب در این زمینه پیشکش!

سیاه‌نمایی یعنی “جمهوری اسلامی ایران” را رسماً همسو و هم ماهیت با “میلوسویچ” قصاب مسلمانان بوسنی و بالکان خواندن،‌ کاری که فقط نظامیان سکولار- دیکتاتور و مداخله‌گر در سیاست و انتخابات ترکیه انجام دادند ودر کیفرخواست صادره علیه “حزب عدالت و توسعه” عملکرد آن حزب را الهام گرفته از بنیاد “سورس” نامیدند و سران حزب را شاگردان “جین شارپ” و همسو با جنبش “ات پور” خواندند که باعث سرنگونی “میلوسویچ” مدافع کشور “یوگسلاوی” شد. می‌بینید! منطق نظامیان مداخله‌گر در انتخابات در هر دو کشور یکی است. تفاوت در آن است که در ترکیه به نام “آتاتورک” و برای دفاع از نظام لائیک آن کشور ژنرال‌هایش اتهامات مذکور را متوجه اصلاح‌طلبان آن دیار می‌کنند و در ایران به نام “حفظ نظام ولایی” اصلاح‌طلبان قانون گرا اما منتقد سیاست‌های جاری کشور را با همین اتهامات مواجه می‌کنند. جالب آن‌که آقای اردوغان به کیفرخواست صادره درباره “انحلال حزب عدالت و توسعه” اعتراض کرد که چرا زبان مقامات قضایی کشورش در این کیفرخواست “سیاسی” است و نه “حقوقی” و همین مسأله را موجب ایجاد شائبه درباره مقاصد سیاسی دادگاه برشمرد و آن را محکوم کرد. با وجود این در نظام لائیک ترکیه اکثریت قضات به انحلال حزب عدالت و توسعه که در رأس آن چهره‌های مسلمان قرار دارند، رأی ندادند. در نظام استحاله شده کنونی دو حزب قانونی را که دیانت و سلامت سیاسی و اخلاقی و مالی اعضا و رهبرانش حتی برای بازجوها هم ثابت شده است، منحل کردند!؟

در نقطه مقابل اجازه دهید به یک نمونه از سیاه‌نمایی که نه، سیاه‌کاری کسی که “رجانیوز” از آن دفاع می‌کند، بپردازم.

طبق کیفرخواست مدعی‌العموم علیه متهمان کشتارگاه کهریزک چهار نفر بر اثر ضرب و جرح عمدی در آن بازداشتگاه به قتل رسیدند. پزشکی قانونی هم تأیید کرد این افراد بر اثر ضربات و صدمات وارد شده در طول هفتاد و دو ساعت قبل از فوت و با توجه به شرایط زندان فوت کردند. این نظریه در مراحل مختلف ابتدا به امضای سیزده تن از پزشکان کشور و بار دیگر به امضای هفت پزشک دیگر که اکثریت آن‌‌ها از اساتید خوشنام در حرفه پزشکی هستند رسید. با وجود این آقای مرتضوی اعلام کرد علت مرگ سه نفر از بازداشت شدگان کهریزک مننژیت بود. علاوه بر این وی با سوء استفاده از پست خود یعنی دادستان وقت تهران به رییس بازداشتگاه کهریزک، رییس اداره ناجا و رییس وقت پلیس تهران دیکته کرد تا بنویسند کسانی که در کهریزک کشته شدند دچار بیماری مننژیت بودند. مهم‌تر این که نامه‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد سه بیمارستان مهم تهران (مهر، شهدا و لقمان حکیم) تأیید کردند که جان باختگان در اثر بیماری مننژیت فوت کرده‌اند. این نامه توسط آقای مرتضوی جعل شده است. افزون بر موارد فوق آقای “رامین‌ پوراندرزجانی” پزشک جوانی که در کهریزک خدمت می‌کرد و هرگز حاضر نشد آن لاطائلات و نامه‌های جعلی را امضا کند، به طور مشکوکی فوت کرد. هنوز علت مرگ مشکوک او روشن نشده است.

همچنین طبق آنچه در کیفرخواست آمده در میان ضاربان زندانیان در شکنجه‌گاه کهریزک حتی یکی از قمه‌کشان شناخته شده جنوب تهران دیده می‌شود که از او برای آرام کردن محیط ندامتگاه استفاده می‌کردند. علاوه بر آن تصریح شده شرایطی که زندانیان پس از ضرب و شتم در آن نگهداری می‌شدند آن قدر وحشتناک است که قابل توصیف نیست. ۱۳۵ متهم و زندانی را در یک سوله ۶۵ تا ۷۰ متری نگهداری می‌کردند. مأموران هر روز ماشین‌هایی را که از آن دود گازوییل خارج می‌شد به این فضا می‌فرستادند و به اسم سرشماری، زندانیان را در حالی که مورد ضرب و جرح قرار گرفته بودند، در گرم‌ترین ساعات روز، زیر آفتاب داغ، “کلاغ پر” و “بشین پاشو” می‌بردند که دست و پا و زانوهای آن‌ها تاول می‌زد. وقتی به سوله برمی‌گشتند دست و پای ورم کرده آن‌ها مورد مداوا قرار نمی‌گرفت، چشم‌های زندانیان عفونی و فرسوده می‌شد. تاول عفونی پشت آن‌ها به کف سوله می‌چسبید و نه تنها آب و غذای مناسبی به آن‌ها نمی‌دادند، بلکه شرایط تنفس و هوا و بهداشت بازداشتگاه هم وضعیت زندانیان را وخیم‌تر می‌کرد. وضعیت بازداشتگاهی که جوانان فرهیخته این سرزمین را به علت اعتراض به تخلف و تقلب انتخاباتی به آن‌جا اعزام کردند، مشاهده می‌فرمایید. درباره این کشتارگاه چه می‌توان گفت جز آن‌که اگر افشا نمی‌شد، هرگز برچیده نمی‌شد.

با وجود این قاضی مرتضوی پس از کناره‌گیری از دادستانی تهران،‌هم معاون آقای اژه‌ای دادستان کل کشور شد و هم از آقای احمدی‌نژاد حکم جدیدی دریافت کرد و مسئول مبارزه با قاچاق کالا شد.

همسر مهدیه گلرو : مسوولان قضایی مستقل تصمیم بگیرند



مهدیه گلرو ، فعال دانشجویی محروم از تحصیل،‌ دبیر انجمن اسلامی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی و نایب دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی در سال ۱۳۸۵، بعد از برگزاری انتخابات و تلاش‌هایش در جهت حفظ انجمن اسلامی و همچنین انتقادهایش به دولت محمود احمدی‌نژاد در حالی که تنها دو ماه به فارغ التحصیلی‌اش از دانشگاه مانده بود، از ادامه‌ی تحصیل محروم شد. مهدیه گلرو در تاریخ ۱۱ آذر ماه۱۳۸۸ همراه همسرش، وحید لعلی‌پور در منزل شان بازداشت و به زندان اوین و سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدند.

مهدیه و همسرش، وحید لعلی پور مدتی را در این سلولها گذراندند تا اینکه همسر وی با قید وثیقه از زندان آزاد شد . اما مهدیه از آن زمان تاکنون همچنان در زندان اوین نگهداری می شود .مهدیه پیش از این هم یک بار به خاطر پیگیری‌هایش در مورد محرومیت از تحصیل دانشجویان بازداشت شده بود . او هم اکنون در بند قرنطینه زندانیان سیاسی زن در اوین به همراه تعداد دیگری از زندانیان نگهداری می شود . این دومین نوروز مهدیه است که پشت میله های زندان می گذرد .خبرنگار کلمه درباره آخرین وضعیت مهدیه گلرو با همسرش وحید لعلی پور گفتگویی را انجام داده است

آقای لعلی پور ! از آخرین وضعیت خانم گلرو برایمان بگویید ؟شنیده ایم دوباره ممنوع الملاقات شده اند دلیل این ممنوع الملاقاتی چیست ؟

روز گذشته یعنی سه شنبه، بعداز کلی دوندگی موفق به ملاقات همسرم شدم در حالی که هفته قبلش وقتی برای ملاقات مراجعه کردیم گفتند ممنوع الملاقات است قبل از عید هم که حدود سه ماه ممنوع الملاقات بودند. اما بالاخره دیروز موفق به دیدارش شدم که اولین دیدارمان در سال نو بود .

این ممنوع شدن ملاقات ها به چه علتی است ؟می دانید چرا سه ماه از ملاقات با همسرتان محروم بوده اید؟ راستش نمی دانم اما لابد برای ایجاد فشار بیشتر است، همسرم قبل از نوروز مدتها ممنوع الملاقات بود .هر چند روز ۲۵ اسفند و قبل از شروع تعطیلات ملاقاتی دادند که موفق شدم قبل از عید همسرم را ببینم .

وضعیت روحی و جسمی همسرتان چگونه است؟

شرایط روحی مهدیه خوب است . اما در مورد شرایط جسمی خیلی نتوانستیم صحبت کنیم . بعد از این همه وقت طی زمان کوتاهی که در کنار هم بودیم فرصت پرسیدن جزییات پیش نیامد، اما ظاهرا بد نبود .

گذراندن عید نورز بدون مهدیه برای تان چگونه بود. کمی از حال و هوای تان در این روزها بگویید ؟

سال گذشته بر خلاف امسال چند ساعت پیش از سال تحویل با هم صحبت کردیم و به هم قول دادیم که سال تحویل امسال را در کنار هم خواهیم بود، ولی همیشه همه چیز بر طبق خواست ما پیش نمی رود. حال و هوای من هنگام سال تحویل قابل توصیف نیست و بدتر اینکه با گذشت چندین روز از آغاز سال نو موفق نشدم مهدیه را ببینم و صدایش را بشونم تا دیروز که بالاخره او را دیدم .


خانم گلرو تا به حال به مرخصی نیامده است. چرا مسوولان به مهدیه اجازه استفاده از حق مرخصی را نمی دهند ؟

حدودا دو هفته قبل از شروع سال جدید به دادستانی مراجعه کردم و درخواست مرخصی دادم . در پی پیگیری این درخواست اعلام شد که دادستان روی اسم همسرم جهت مرخصی نوروزی خط کشیده است و دلیلی هم برای این کار اعلام نشده است .

اگر مهدیه در لحظه سال تحویل در کنارتان بود به او چه می گفتید ؟

مطمئنا در لحظه سال تحویل به او می گفتم که دوستش دارم و در مقابل صبر و استقامتش سر تعظیم فرود می آورم.

شنیده ایم که پرونده جدیدی برای همسرتان تشکیل شده است این پرونده برای چه باز شده است ؟

پرونده جدید مهدیه در ارتباط با بیانیه امسال وی و دوستانش به مناسبت شانزده آذر روز دانشجو و درخواست از دانشجویان جهت فراموش نکردن این روز است. البته در این باره هنوز از سوی دادگاه حکمی صادر نشده است.

از مسوولا ن قضایی چه در خواستی دارید ؟

از مسئولان قضایی می خواهم که بی طرفانه و عادلانه و مستقل تصمیم بگیرند.

تلخ ترین خاطره تان در مدت دوری از همسرتان چه بوده است ؟

تمام دوران جدایی من از مهدیه بدترین لحظات زندگیم بوده اما به هر حال روزهای خاصی توی زندگی انسانها هست که بیش از هر زمان دیگری این جدایی درک می شود . مثل روز سال تحویل، روز تولد و سالگرد ازدواج که متاسفانه طی این مدت این لحظات به تلخ ترین لحظات زندگی ام تبدیل شده است.

و چه لحظاتی برای شما از دیگر لحظات شیرین تر بوده اند ؟

شیرین ترین لحظاتم هم لحظه هایی بوده اند که توانسته ام مهدیه را ببینم ، نه به این دلیل که فقط مهدیه را دیده باشم، نه! بیشتر به خاطر اینکه همیشه روحیه ی بالای او من را به وجد می آورد و امید به آینده و زندگی را در من زنده می کند و شیرین ترین این لحظات ۲۵ اسفند بود که توانستم مهدیه را بعد از سه ماه ممنوع الملاقات بودن و پیش از آغاز سال نو با آن روحیه بالا ببینم.

حرفی مانده؟

در آخر آرزو می کنم سال ۹۰ و دهه ۹۰ روزهای خوبی در انتظار مردم ایران باشد.

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...