۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

سومین روز اعتصاب غذای زندانیان سیاسی رجایی شهر

اعتصاب غذای جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر در اعتراض به وضعیت نامناسب خود در این زندان وارد سومین روز خود شد.

به گزارش خبرنگار کلمه، تعدادی از زندانیان سیاسی این زندان در اعتراض به شرایط نامناسب رفاهی و بهداشتی این زندان و همچنین محروم بودن زندانیان سیاسی از حقوق اولیه مانند ملاقات حضوری، مرخصی و تلفن از روز یکشنبه ۲۱ فروردین ماه اعتصاب غذای خود را آغاز کردند . براساس خبرهای رسیده به کلمه، این زندانیان همگی در اعتصاب غذای تر به سر می برند.یعنی فقط آب می نوشند و از خوردن هرگونه مواد غذایی خودداری می کنند.تاکنون مسوولان زندان از هرگونه توجه به خواسته های زندانیان و رسیدگی پزشکی به آنها خودداری کرده اند.در بین زندانیانی که در این زندان دست به اعتصاب غذا زده اند نام منصور اسانلو، رسول بداقی، عیسی سحر خیز، حشمت طبرزدی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رضا رفیعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی به چشم می خورد .زندانیان سیاسی رجایی شهر پیش از این در همبستگی با فخرالسادات محتشمی پور و در اعتراض به فشارهای وارده به خانواده های زندانیان سیاسی دست به یک اعتصاب غذای یک روزه زده بودند.این زندانیان اعلام کرده اند که تا رسیدن به حقو اولیه خود به اعتصاب غذا ادامه خواهند داد.در مرخصی های نوروزی امسال نام هیچ یک از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر دیده نشد، موضوعی که موجب اعتراض زندانیان این زندان و خانواده هایشان شده است. آنها می گویند به نظر می رسد زندانیان زندان رجایی شهر به فراموشی سپرده شده اند . همچنین شرایط نگهداری و وضعیت تغذیه این زندانیان نیز بسیار نامناسب است و آنها از هر گونه وسیله رفاهی در زندان محرومند. این در حالی است که ملاقات حضوری و مرخصی از حقوق اولیه همه زندانیان است و زندانیان با جرایم سنگین مانند قاچاقچیان مواد مخدر هم از این حقوق بهره مندند .در میان اعتصاب کنندگان زندان رجایی شهر نام زندانیان سیاسی قدیمی مانند بهروز جاوید تهرانی و منصور اسانلو و حشمت الله طبر زدی به چشم می خورد، همچنین مجید توکلی، فعال دانشجویی و کیوان صمیمی، روزنامه نگار دو زندانی سیاسی هستند که سال گذشته در اعتصاب غذای زندانیان سیاسی زندان اوین که با نام اعتصاب غذای ۱۵ زندانی سیاسی معروف شد شرکت داشتند، این دو پس از این اعتصاب غذا به زندان رجایی شهر تبعید شدند . کیوان صمیمی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است، او یک سال است که ازهیچ مرخصی استفاده نکرده است .مجید توکلی هم به هشت سال حبس تعزیری محکوم شده است .منصور اسانلو یکی از اعتصاب کنندگان زندان رجایی شهر به مدت چهار سال است که از مرخصی محروم بوده است. ریس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبسرانی در حالی دست به اعتصاب غذا می زند که به دلیل ناراحتی قلبی شرایط جسمی بسیار نامناسبی دارد .او بارها از دادستان تهران برای درمان درخواست مرخصی پزشکی کرده است اما هر بار دادستان تهران با این خواسته اش مخالفت کرده است . اسانلو از جمله زندانیانی است که انگار همه فشارها را تاب می آورد اما از خواسته های قانونی اش پا عقب نمی گذارد .شاید به همین خاطر بود که بعد از خروج از کشور و با وجود آنکه می دانست دوباره به زندان خواهد رفت به کشور بازگشت . رسول بداقی، معلم زندانی از دیگر زندانیان اعتصاب کننده زندان رجایی شهر است که به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است. او نیز پس از مدتی زندانی بودن در زندان اوین به زندان رجایی شهر تبعید شد او سه کودک خردسال دارد و تاکنون نیز از هر گونه مرخصی محروم بوده است .

عیسی سحرخیز ،روزنامه نگار زندانی هم در اعتصاب غذای زندانیان این زندان شرکت دارد، این روزنامه نگار هم به شدت بیمار است و بارها در خواست مرخصی درمانی داده است با این همه او نیز به همراه دیگر زندانیان این زندان در اعتراض به شرایط نامناسب این زندان دست به اعتصاب غذا زده است .این زندانی که از زندانیان حوادث پس از انتخابات محسوب می شود تاکنون از هیچ مرخصی استفاده نکرده است.

مهدی محمودیان و رضا رفیعی فروشانی دو روزنامه نگار زندانی دیگر هستند که در این اعتصاب غذا دیگران را همراهی می کنند . محمودیان از ۲۵ شهریور‌ماه سال گذشته بدون مرخصی در زندان به سر می برد. او به پنج سال حبس تعزیزی محکوم شده است .

رضا رفیعی فروشانی هم در تاریخ ششم تیر ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. وی که در دادگاه‌ های نمایشی بازداشت‌ شدگان پس از انتخابات شرکت داده شده بود، در دادگاه بدوی به هفت سال زندان محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به سه سال ونیم زندان کاهش پیدا کرد.

حشمت الله طبر زدی ، ۵٣ ساله، روزنامه نگار و دبیرکل جبهه دمکراتیک ایران،هم در این اعتصاب غذا شرکت کرده است او با اینکه پیش از این ده سال را در زندانهای جمهوری اسلامی گذرانده بود بیش از یک سال و نیم که دوباره زندانی شده است و این بار هم به هشت سال زندان محکوم شده است .

بهروز جاوید تهرانی ، جعفر اقدمی، علی عجمی سه زندانی سیاسی دیگر هستند که برای چندمین بار در زندان دست به اعتصاب غذا می زنند جاوید تهرانی که سالهاست در زندان رجایی شهر است برای چندمین باردر اعتراض به شرایط نامناسب زندان دست به اعتصاب غذا می زند. بهروز جاوید تهرانی در سال ۱۳۷۸ برای اولین بار بازداشت و به هشت سال حبس محکوم شد. او پس از تحمل چهار سال حبس با آزادی مشروط از زندان بیرون آمد. وی در ۲ خردادماه سال ۱۳۸۷ بار دیگر بازداشت شد و تاکنون بدون مرخصی در زندان به سر می برد شرایط روحی و جسمی این زندانی سیاسی نامناسب گزارش می شود .

آزادی حق ماست

بر من هرچه گذشت باشد به پای تمام آرمان ها و باورهایم که همانا داشتن سرزمینی ست که در آن آشتی و صلح و زندگی مسالمت آمیز باشد و دموکراسی و عدالت . آزادی حق ماست و آبادی شایسته میهنهیلا صدیقی، شاعره جوان کشورمان، در نوشته ای خطاب به دکتر خزعلی به مطلب ایشان تحت عنوان “من و تو باید، راز این مزرعه را فاش کنیم!” پاسخ داده است.دکتر خزعلی در مطلب خود از هیلا صدیقی خواسته بود تا به بیان آنچه بر وی گذشته است بپردازد و سکوت خود را بشکند.

متن این نوشته به نقل از ندای سبز آزادی به شرح زیر می باشد:


این روزها که بازار شایعات داغ است و صدای هیچ تکذیبی انگار به گوش ها نمی رسد . این روزها که نامه ها ، اشعار و بیانیه های پر مهر هموطنان عزیزمان در حمایت از این فرزند کوچک وطن از همه سو روانه می شود و این روزها که در شبکه های تلویزیونی برون مرزی خبر بازداشت مرا اعلام میکنند و من اینجا تریبونی ندارم تا از میان این همه هیلا صدیقی های قلابی که هر روز بر تعدادشان در دنیای مجازی اضافه می شود تا احوالات واقعی مرا در انبوهی از اخبار دروغ گم کنند نشان دادن هر واکنش کوچکی سخت می نماید که بازتاب های مخرب و پرالتهابی را به همراه دارد.

به قلم آنچه خدا داد به نامش سوگند و به اندیشه که هرگز ننشیند دربند 

جناب آقای دکتر مهدی خزعلی
راز این مزرعه سکوت همان مردمی ست که رشد و بلوغ سیاسی خود را در ۲۵ خرداد ۸۸ برای دنیا به نمایش گذاشتند. راز این مزرعه همان سکوتی ست که پیام آور فرهنگ صلح و اتحاد نسلی بود که خشونت ، جنگ طلبی و افراط را راهکار رسیدن به اهدافش نمی دانست. نسلی که بر خلاف برخی از حاکمان از تاریخ درس عبرت گرفته است و راه خطا را دوباره تجربه نمی کند. این نسل پیش از آنکه سکوتش را بشکند و مشت هایش را بالا ببرد و هرکس ساز خود را بزند ، می اندیشد ، می بیند و می شناسد.


راز این مزرعه تجربه های تاریخی سرزمینی ست که امروز، ما را به اینجا کشانیده است .
سالهای نوجوانی ام به این می اندیشیدم که جدای تمام صعودها و سقوط های فرهنگی در طول دوران مختلف ، سرزمینی با چنین تاریخ کهن و باستانی که شکوه ،‌قدرت و تمدن ، ره آورد بسیاری از قرن های آن بوده ، پهنه ای که در آن اقوام و قبیله های مختلف ، عشیره و بادیه نشین و کشاورز همه در همسایگی هم آشیانه می کردند و در یک کلام ، همزیستی فرهنگ مشترک مردمان آن بوده است ، کجای تاریخ پایش سر خورد که باور به همزیستی را از کف داد ؟‌کجای راه بودیم که مسالمت ها ، حرمت ها و ریش سفیدی ها از قصه زندگی ما حذف شد ؟‌که میراث شوم نسل ما بدبینی شد و کینه و دشمنی ، که منش ما شد خط کشی و سرکشی؟ کجای روزگار شکافی به این عمق میان نسل های گذشته افتاد که ما را هم به دسته بندی و مقابله ترغیب کرد ؟‌که اگر سهم دین از جهاد ، سهم فرهنگ از اتحاد و سهم علم از زندگی اجتماعی هنوز به جای خود مانده باشد ، کدام قدرت بر همه اینها غالب شد که ما را در مقابل هم به صف کشید ؟
تاریخ را که ورق زدم به انقلاب ۵۷ رسیدم . جایی که گروه ها و احزاب مختلف دست به دست هم دادند و زنجیری از اتحاد بافتند تا انقلابی بر پا کنند و همراه شدند تا روز پیروزی … فردای پیروزی اما دسته ها و گروه ها از هم جدا شدند و خط کشی ها آغاز شد . رقابت جای اتحاد را گرفت و تعصب و تنگ نظری به خانواده ها رخنه کرد .برادر به جان برادر افتاد و همسایه با همسایه دشمن شد . تعصب بر ایدئولو‍ژی های مختلف جای سیاست ورزی و وطن پرستی را گرفت و مردم را در مقابل هم صف آرایی کرد .آنچه در آن روزهای بحرانی بعد از انقلاب ، بر مردم گذشت نتیجه اش بی اعتمادی و بدبینی شد که هزینه هایش گریبان نسل ما را گرفت .
ما فرزندان همان نسلی هستیم که باور دارد من حقم و مخالف من باطل … خودی و غیر خودی ، هم جنس و غیر همجنس ، هم خط و مخالف شد سرفصل ارتباطات اجتماعی ما از همان کودکی ، از مدرسه تا دانشگاه ، تا محله تا شهر …


آقای دکتر خزعلی
اگر ما شنیده ابم و خوانده ایم ، شما اما به چشم خود دیده اید برادرانی را که تعصبات بر ابدئولوژی های حزب مطبوعشان را برهمه چیز ارجعیت دادند و با هم مقابله کردند و به جان هم افتادند و برادرکشی کردند . حالا فرزندان همان برادرها بزرگ شده اند و با میراثی از جنس کینه و بدبینی و با سرگذشتی مملو از هزینه های سنگین و غیر قابل جبران در کنار هم زندگی می کنند و می خواهند رسم خونخواهی پدران را ریشه کن کنند .
شاید به همین خاطر بود که هیچ گاه آرزوی براندازی و انقلاب در سر نداشتیم . چرا که اصل براندازی ایده آل ما نبود . چرا که نمی خواستیم این چینی بند زده را دوباره بشکنیم و میراثی از جنس پدران و مادرانمان برای فرزندانمان به جا بگذاریم . دوباره خط کشی دوباره صف آرایی دوباره قدرت طلبی ، دشمنی ، جنگ … دوباره و دوباره رفتن این راه آرزوی ما نبود . ما فرهنگ سازی و اصلاحات را ( اصلاحات به معنای واقعی کلمه نه به معنای حزبی و قشری نگری ) انتخاب کردیم تا راهی آرام و سازنده را برای آبادی ایران طی کنیم . مبادا شکاف دوباره ، اینبار ایرانمان را ایرانستان کند و تمامیت ارضیمان را تهدید …
مایی که امروز متهم می شویم ، محکوم می شویم ، باتوم می خوریم ، زندان می رویم و فتنه گر نامیده می شویم همان هایی هستیم که افتخار یک انتخابات چهل میلیونی را دودستی تقدیم حکومت کرده ایم . همان هایی هستیم که بهترین سالهای جوانی و نوجوانیمان را فدای ناملایمتی ها و پستی و بلندی های سخت ترین روزهای این برهه از تاریخ سرزمینمان کرده ایم تا فردایی آباد را برای سرزمینمان به ارمغان آوریم و شکوه و عظمت باستانی این مرز و بوم را دوباره به مام وطن تقدیم کنیم . گرچه سالها به جرم اصلاح طلبی هم از سوی حاکمیت و هم از سوی مخالفان حکومت طرد شدیم اما از پا ننشستیم …


از پا ننشستیم تا شعار «زنده باد مخالف من » بخش بزرگی از نسل ما را بیدار کرد و ریشه محکمی شد برای رشد فرهنگ صلح و آشتی و روح تازه ای بخشید به کالبد مرده ما … و زنجیره تازه ای شد برای پیوند ما که سیاست را برای زندگی می خواستیم نه زندگی را برای سیاست…
ما یاد گرفتیم اگرچه تفاوت میان وطن پرستی و حزبی نگری بسیار است اما منافع مشترک جمعی می تواند دو سر این زنجیره را چنان به هم وصل کند که اتحاد و آشتی مردم را در مسیر آبادی ایران به ارمغان آورد . درست مانند انتخابات خرداد ۸۸ که منافع مشترک ، حتی شناسنامه های سفید را هم تا پای صندوق های رأی کشانید و ربان سبز سنبلی شد برای دست به دست دادن اقشار مختلفی که شاید تا پیش ازآن در صف یکدیگر قرار نمی گرفتند . سبز، یک ایدوئولوژی نبود و پیامی جز آشتی و اتحاد نداشت . سبز، بهاری بود که در زمستان بی اعتمادی رویید و بسیاری از خط کشی ها و شکاف ها را از میان مردم برداشت . سبز بلوغ مردمی بود که به جای نشان دادن دندان تیز به هم لبخند زدند و حضور یکدیگر را باور کردند …
آنچه بعد از انتخابات ۸۸ مردم را به خیابان کشانید و رنگ خون برزمین جاری کرد نه برنامه از پیش تعیین شده سبزها که واکنشی بود در برابر بازی بد حریف که تا اینجا رسید.


مگر نه اینکه همان هایی که با حکم تفتیش منزل به سراغ شاعری می روند که جرمی جز نوشتن حقایقی که بر سرزمینش گذشت ندارد و روزها و هفته های متوالی بازجویی اش می کنند از سوی دیگر از خبرنگاری که به دستور مستقیم رئیس جمهور یک کشور از آنجا اخراج می شود قهرمان می سازند و رجز می خوانند که در غرب آزادی ببان نیست ؟ بگذارید نشان دهیم که ما بر خلاف آنها به این شیوه و با این فرهنگ رشد نمی کنیم . اگرچه در دنیای امروز ، تبلیغ ، مثبت و منفی ندارد ، اما برای ما تحریم شدن ، هو شدن ، مورد حمله و اعتراض بیانیه ها و جنبش های مختلف قرار گرفتن و غیره و غیره وسیله ای برای کسب شهرت و خودنمایی نیست .


جناب آقای دکتر خزعلی
هر سکوتی که نشان ترس نیست . قلمی که از نوشتن حق بازماند شکسته باد اما گفتن و نوشتن و در بوق و کرنا کردن آنچه در دو سال گذشته برمن گذشت تحقیرم می کند و هرچقدر هم خبرساز باشد افتخاری ندارد که در واقع شرمنده همه آنهایی هستم که مصیبت های بسیار کشیده اند و هزینه های بسیار داده اند . حالا که هوای دودآلود این شهر را تنفس میکنم و هر روز صبح سر از روی بالش خود برمیدارم و در چشمان خانواده ام می نگرم و حالا که چه من با شم و چه نباشم شعرهایم هستند و به گوش مردم میرسند دیگر حرفی برای گفتن ندارم در برابر آنهایی که برای همیشه رفتند و یا ماهها در حبس مانده اند و بسیاری هنوز هم گمنامند… بر من هرچه گذشت باشد به پای تمام آرمان ها و باورهایم که همانا داشتن سرزمینی ست که در آن آشتی و صلح و زندگی مسالمت آمیز باشد و دموکراسی و عدالت . آزادی حق ماست و آبادی شایسته میهن .


و در آخر به قول حافظ:
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که درازست ره مقصد و من نوسفرم

هیلا صدیقی
فروردین نود

۵ سال زندان برای لاله حسن‌پور

لاله حسن‌پور، فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس از سوی شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر تهران، به پنج سال حبس قطعی محکوم، و جهت اجرای حکم به دادسرای مستقر در زندان اوین احضار شده است.لاله حسن‌پور، فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس از سوی شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر تهران، به پنج سال حبس قطعی محکوم، و جهت اجرای حکم به دادسرای مستقر در زندان اوین احضار شده است.
 حکم یک سال حبس تعزیری و چهار سال حبس تعلیقی لاله حسن‌پور که پیش از این توسط قاضی پیرعباسی صادر شده بود، از سوی دادگاه تجدید نظر مورد تایید قرار گرفته و قطعی است. وی پیش از این در یورش گسترده اطلاعات سپاه پاسداران به فعالان حقوق بشر در اسفندماه سال ۸۸ با اتهاماتی از قبیل «عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر، اجتماع و تبانی، فعالیت تبلیغی علیه نظام، توهین به مقدسات و توهین به ریاست جمهوری» بازداشت، و با تودیع وثیقه به طور موقت آزاد شده بود.

ابراز نگرانی خانواده های زندانیان سیاسی در مورد وضعیت فخرالسادات محتشمی پور

در پی ادامه بازداشت فخرالسادات محتشمی پور، جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی، طی یادداشتی در گرامیداشتِ این زندانی سیاسی، از عدم حضور وی در جلسات هفتگی قرآن اظهار تاسف کردند.
به گزارش جرس، متن یادداشت جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی پیرامون ادامه بازداشت همسر مصطفی تاجزاده که در جریان خیزش های اواخر سال گذشته بازداشت شده، به شرح زیر است:
به نام خدای فریادرس
این چندمین جلسۀ قرآن است که خانوادۀ بزرگ زندانیان سیاسی بدون حضور همراه همیشگی و دلسوزشان برگزار می کنند.
آیات قرآن و دعاهایی که فخرالسادات محتشمی پور با صوت حزین و دلنشین خود به همراه سایر خانواده های دلسوخته، قرائت می کرد تسکین دهنده و آرام بخشی بود که دل های مادران و همسران و فرزندان ستمدیده را نوید فریادرسی می داد و صبوری و پایداریمان را به امید هدایت گمراهان و نابودی مغرضان، بیشتر می ساخت.
اکنون حضور سبزش بسیار سبزتر از گذشته بوده و باران دعاهای توسل و آیات قرآن را به سوی خود سرازیر نموده است.
اینک حدود یک ماه و نیم است که این فرزند حضرت زهرا(س) تنها به جرم پی گیری حقوق مسلم همسر بی گناهش که بی هیچ دلیل قانونی در قرنطینه به سر برده و از درمان بیماری هایش محروم می باشد، در سلول انفرادی بند ۲-الف، که قانونی بودن آن نیز مورد تردید است،به سر برده، از دیدار همسرش محروم گشته و در این مدت حتی وکیل ایشان نیز اجازۀ دیدار و صحبت با وی را نیافته است.
ما خانواده های زندانیان بی گناه سیاسی که به دلایل بی اساس و واهی نزدیک به دو سال است در عسر و حرج ناشی از غرض ورزی های عده ای معلوم الحال به سر می بریم، ضمن ابراز نگرانی از شرایط جسمی و روحی خواهر خوبمان فخرالسادات محتشمی پور اعلام می داریم جلسات قرائت قرآن را تا رهائی ایشان و تمامی آزادگان بی گناه ادامه داده و مسئولیت وخامت حال هر زندانی سیاسی را تنها متوجه مسئولین قضائی و حکومتی می دانیم.

ترس از تجمع و اعتراض در شيراز

بعد از تظاهرات مردم شيراز در روز تحويل سال جديد در حافظيه و بازتاب گسترده آن در ميان مردم, ماموران امنيتي با نيروهاي مختلف انتظامي و امنيتي و لباس شخصي در مكان هاي خلوت حافظيه نيز حضور قابل توجهي دارند. هدف, اين است كه تظاهرات و تجمعي در آنجا شكل نگيرد.

شرح وضعیت وخیم جسمی مهدی محمودیان از زبان مادرش

مهدی محمودیان، در تاریخ ۲۶ شهریور ۸۸ بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. اولین دادگاه محمودیان در تاریخ ۱۳ اسفند ۸۸ برگزار شد. وی نقش عمده ای را در افشای حقایق پیش آمده در فاجعه کهریزک داشته است.گفتنی است، مهدی محمودیان که در اردیبهشت ۸۹ به زندان رجائی شهر منتقل شد به اتهام تبانی علیه نظام به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد که در تاریخ ۳۰ شهریور ۸۹ این حکم در دادگاه تجدید نظر تأیید شد.
از فروردین ماه ۸۹ وضعیت جسمی مهدی محمودیان وخیم گزارش شده بود، و تا این تاریخ چندین بار بیهوش و به عفونت ریوی هم مبتلا شده بود که با بی اعتنایی و بی توجهی مسئولان زندان به بیماری وی رو به رو شد و از آن تاریخ تا به امروز محمودیان از عفونت ریوی رنج می برد و نیمی از ریه اش هم بر اثر عفونت به طور کامل از بین رفته است. علاوه بر بیماری ریوی، محمودیان در زندان و بر اثر شکنجه و فشار به بیماری صرع مبتلا شده است که این بار هم با عدم امکانات درمانی و جلوگیری از معاینه وی در زندان رو به رو شده است.به گزارش ندای سبز آزادی، مادر مهدی محمودیان می گوید: وقتی من به دادستانی و مسئولین از شرایط ناگوار فرزندم می گویم مرا دروغ گو خطاب می کنند و من بارها خواهش کرده ام که مسئولیت درمان فرزندم را به ما بسپارند و بعد از معاینه و درمان باز هم مهدی را به زندان باز گردانند که مسئولین و نهادها با کمال بی توجهی به خواسته های ما حتی از فرستادن پزشک متخصص به داخل زندان صرف نظر می کنند و مهدی را که از بیماری صرع رنج می برد را به دکتر عمومی نشان می دهند که کاری هم از دستشان بر نمی آید. فرزند من بارها به مدت طولانی در زندان بی هوش شده و بر زمین افتاده اما مسئولین بی اعتنایی می کنند. هر بار بی هوشی مهدی دو ساعت و یا دو روز هم طول می کشد.و هم چنین اشاره می کند که دادستان برای صدور حق درمان برای فرزندم از او نامه ای مبنی بر ندامت و نوشتن درخواست عفو خواسته اند که مهدی هم از این کار سرباز زده است و متذکر شده که کار اشتباه انجام نداده که در ازایش درخواست عفو کند.
به گفته ی مادر این روزنامه نگار در طول ملاقات ها و گاها تماس تلفنی مهدی محمودیان روحیه خوبی دارد و تنها از وضعیت جسمی خود رنج می برد.
این روزنامه نگار از جمله افرادی بود که با نوشتن مطالبی درباره بازداشتگاه کهریزک انتقادها و افشاگرایی ها را درباره اعمال روش های غیر انسانی و غیر قانونی با متهمان کهریزک مطرح کرد.

همایون پناهی، فعال دانشجویی بازداشت شد

همایون پناهی‬ از فعالین سابق دانشجویی دانشگاه زنجان ،فارغ التحصیل فلسفه این دانشگاه و از دانشجویان ستاره دار در مقطع کارشناسی ارشد در تاریخ ۱۴/۱/۹۰ طی حمله ناگهانی مامورین به منزلشان دستگیر شده و برای تحمل حبس به زندان اراک منتقل شده است.

به گزارش «رهانا» سامانه خبری «خانه حقوق بشر ایران»، اولین دستگیری آقای پناهی بعد از تظاهرات عاشورا سال ۱۳۸۸ بوده و بعد از آن در دادگاه انقلاب اراک به تحمل ۶ ماه و یک روز حبس به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی محکوم گردید.

این حکم که بدون طی شدن مراحل قانونی به اجرا درآمده است.‬

جرم و جنایت جمهوری اسلامی حد و مرز نمی شناسد

سفارت رژیم در اسلو فعالین سیاسی را به سرقت 50000 کرون و یک دستگاه تلفن دستی سفارت متهم کرد.جمهوری اسلامی با انتشار بیانیه ای به زبان فارسی و انگلیسی، مخالفین سیاسی خود در کشور نروژ را اراذل و اوباش خواند و آنان را متهم به سرقت تلفن همراه یکی از کارکنان سفارت و همچنین مبلغ 50.000 کرون پول نقد نمود. در بیانیه سفارت آمده است که: " اسناد و مدارک این دزدی موجود می باشد که همراه با شکایت کتبی برای پیگرد قضایی مرتکبین تحویل پلیس گردیده است." سناریوی سفارت رژیم در اسلو و اتهامات بی اساس اش علیه فعالین شناخته شده سیاسی در نروژ، امر تازه ای نبوده و نیست. اساس و پایه رژیم جمهوری اسلامی را دروغ، توطئه، سرکوب ، کشتار، ترور و جنایت تشکیل داده و می دهد. هر آنجا که مزدوران رژیم امکانش را بیابند، مخالفین را دستگیر، شکنجه و می کشند و هر آنجا که نمی توانند مخالفین خود را سرکوب سازند، به این گونه سناریوهای شرم آور و بی پایه متوسل می شوند. اما اینگونه پرونده سازیها در کشوری مثل نروژ خریدار ندارد و این عمل رژیم، را بیش از پیش در افکارعمومی رسواترمی کند. بیانیه سفارت که توسط سازمان امنیت و اطلاعات رژیم در داخل ایران نگارش شده و در نروژ بنام سفارت رژیم در اسلو، منتشر شده است، نشانه عجز و درماندگی جمهوری اسلامی و برای منحرف کردن اذهان عمومی جامعه نروژ منتشر شده است. آنان فهمیده اند که چه جرم و جنایتی مرتکب شده اند و چه اسناد و مدارکی از آنان در اختیار پلیس و مقامات قضایی قرار گرفته است. در کمتر از چند ماه، چند فیلم مستند از تلویزیون دولتی کشور نروژ علیه جمهوری اسلامی پخش شده است که جامعه نروژ را در شوک و ناباوری فرو برده است. دو فیلم در باره مسجد امام علی سفارت در اسلو که در آنها نشان داده شده است که چگونه مزدوران سفارت و کارکنان رژیم در مسجد امام علی علیه نروژ و کشورهای غربی تبلیغات سوء نموده و چگونه مسلمانان را برای اجرای عملیات تروریستی و انتهاری علیه غرب آماده می کرده است.فیلم آخر که با واکنش جدی و سریع فعالین سیاسی ایران در اسلو روبرو شد و منجر به رسوایی بیشتر جمهوری اسلامی شد، در باره فعالیت های جاسوسی جمهوری اسلامی در میان پناهجویان ایرانی بود. سفارت دربیانیه خود نوشته است: سفارت جمهوری اسلامی در اسلو با اعتراض شدید به اقدام غیر حرفه ای شبکه تلویزیون رسمی نروژ NRK که با ساخت و پخش یک برنامه سراسر کذب و تحریک کننده که زمینه ساز این حمله وحشیانه عوامل وابسته به گروه های تروریست و خشونت گرا به سفارت شد ....." تلاش کرده است که با مظلوم نمایی این حادثه را برنامه ریزی قبلی و هدفمند بنامد و با تهمت دزدی به فعالین سیاسی شناخته شده برای جامعه ایرانی و نروژی، آنان را با اتهام دزدی بترساند.جمهوری اسلامی خود می داند که اسناد و مدارکی که از آن نام برده است، شبیه به اسناد و مدارکی است که بیش از سی سال علیه مخالفان خود چه در داخل و چه در خارج بکار گرفته است. آنچه رژیم اسلامی را ترساند است، اسناد و مدارکی است که در آینده ای نزدیک در دادگاهی عادلانه در نروژ علیه آنها بکار گرفته خواهد شد. دادگاهی که اینبار قاضی اش سعيد مرتضوی و دیگرجنایتکارانی چون وی نیستند و برای اولین بار مخالفان جمهوری اسلامی در دادگاهی آزاد و عادلانه بخشی از جنایات جمهوری اسلامی و عوامل اش را بر ملا خواهند کرد. آنگاه معلوم می شود که چه کسی، دزد، تروریست و خشونت گرا است.

رحمان ساکی

اسُلو

12 آپریل 2011

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

بی اطلاعی کروبی از فوت پدر مهندس موسوی

اسماعیل دوستی، استاندار قبلی کهکیلویه و بویراحمد و از اعضای شورای مرکزی اعتماد ملی در دیداری که چند روز پیش با مهدی و فاطمه کروبی داشته است خبر فوت پدر مهندس موسوی را به آنها می دهد.
به گزارش ندای سبز آزادی، "دوستی" که با اجازه نهادهای امنیتی به دیدار کروبی رفته بود در ابتدا تنها اجازه داشته است که کروبی را در لابی محل اقامتش ببیند اما سپس با اصرار و تقاضای دیدار با فاطمه کروبی، می تواند به طبقه بالا برود و فاطمه کروبی را هم ببیند.
مهدی و فاطمه کروبی در این دیدار، خبر فوت پدر مهندس موسوی را می شنوند و از اینکه تا پیش از این دیدار، به آنها در مورد فوت پدر مهندس موسوی خبری داده نشده بود به شدت ناراحت می شوند. هرچند بنا بر خبری که در اختیار ما قرار گرفته است این زوج سبز کماکان از روحیه عالی برخوردار هستند.

وضعیت حاد جسمی زندانی سیاسی سعید ماسوری و ممانعت بازجویان وزارت اطلاعات از درمان وی

زندانی سیاسی سعید ماسوری از ناراحتی حاد گردن درد و کلیه به شدت رنج می برد ولی بازجویان وزارت اطلاعات از درمان او ممانعت می کنند.
زندانی سیاسی سعید ماسوری بیش از 6 ماه است که از ناراحتی حاد گردن درد و کلیه درد و ناراحتی لثه رنج می برد.ناراحتیهای او اخیرا همراه با دردهای شدید و مستمربه حد طاقت فرسایی شدت یافته است که آرامش و قرار را از او سلب کرده است. زندانی سیاسی سعید ماسوری تا به حال بارها خواستار رسیدگی به وضعیت جسمی اش شده است ولی از درمان او خوداری می کنند. عامل اصلی ممانعت از درمان این زندانی سیاسی بازجویان وزارت اطلاعات می باشند.بازجویان وزارت اطلاعات بطور سیستماتیک بیماریهای جسمی زندانیان سیاسی را به عنوان وسیله ای برای تحت فشار و مورد شکنجه قرار دادن زندانیان سیاسی بکار می برند.
بنابه گزارشات رسیده به" فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" لازم به یادآوری است دکتر سعید ماسوری در سال 1379 توسط مأمورین وزارت اطلاعات دستگیر و چند سال در سلولهای انفرادی زندان دزفول،اهواز و بند 209 زندان اوین بسر برد. او در طی این مدت تحت شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی قرار داشت. در سال 1381 مورد محاکمه قرار گرفت و به اعدام محکوم شد ولی با فشارهای بین المللی حکم اعدام او به حبس ابد تبدیل گردید و در حال حاضر در سالن 12 بند 4 زندان گوهردشت کرج در شرایط حاد جسمی و بدون درمان زندانی است.
در حال حاضر تعدادی زیادی از زندانیان سیاسی دچار بیماریهای حاد جسمی هستند مانند،بیماری قلبی،بیماری کلیوی،ریه،فشار خون ، کمر درد و غیره و جان بعضی از آنها به دلیل بیماریهای حاد قلبی و تنفسی و عدم درمان در معرض خطر جدی قرار دارد که از جملۀ آنها می توان فعال کارگری منصور اسالو،ماشالله حاثری،شیرمحمد رضایی ،سعید متین پور،حسن رونقی ملکی ،فرح واضحان،کبری بنازاده امیر خیزی،محمد صدیق کبودوند را نام برد .
از طرفی دیگر محدودیتهای غیر انسانی و قرون وسطایی علیه زندانیان سیاسی سالن ایزوله شدۀ 12 بند 4 با شرایط طاقت فرسایی ادامه دارد. زندانیان سیاسی حتی از داشتن روزنامه های حکومتی محروم و در بایکوت خبری کامل قرار دارند،ازتماسهای تلفنی و ملاقاتهای حضوری محروم هستند و حتی ملاقاتهای کابینی را برای بعضی از زندانیان چند ماه است که قطع کرده اند که از جملۀ آنها زندانی سیاسی ارژنگ داودی را می توان نام برد ،یورشهای مستمر به درون سالن زندانیان سیاسی توسط گارد زندان و تخریب حداقل وسایل زندانیان سیاسی بطور مستمر ادامه دارد.بستن ناگهانی و بی دلیل دربهای سالن برای مدت طولانی.قرار دادن حداقل 2 دستگاه پارازیت در سالن که منجر به سر درد ،تهوع ،سرگیجه ، ضعف و سایر تبعات دیگر شده است . این محدودیتهای غیر انسانی علاوه برمحدودیتهایی است که پیش از این علیه زندانیان سیاسی بکار برد می شد.
سیاست سرکوب خونین مردم ایران و ایجاد شرایط طاقت فرسا علیه زندانیان سیاسی توسط ولی فقیه علی خامنه ای تعیین می شود و بوسیلۀ نیروهای سرکوبگر انتظامی و نظامی ، صادق لاریجانی رئیس منصوب قوۀ قضاییه،وزارت اطلاعات و سازمان زندانها به اجرا گذاشته می شود.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، عدم درمان زندانیان سیاسی که در شرایط وخیم جسمی بسر می برند وبه نظر می رسد که قصد دذارند آنها را نیز همانند زنده یاد محسن دگمه چی زجر کش نمایند، به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم می کند و از دبیر کل ، کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد برای گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد.

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...