۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

گزارش‌گران بدون مرز : تاييد احكام اعدام و فشار بر بازداشتيان در ايران مايه نگراني است!


گزارش‌گران بدون مرز نگرانی خود را از احتمال تائید حکم اعدام سعید ملک‌پور، از سوی دیوان عالی کشور اعلام می‌کند.
در تاریخ ٢٦ دی ماه، خانواده این وب‌نگار اعلام کرده‌اند، حکم اعدام از سوی دیوان عالی تائید شده است. این حکم ظاهرا بدون اطلاع مراجع بررسی کننده پرونده در دیوان عالی و تحت فشار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صادر شده است. این طراح و برنامه‌نویس در دی ماه ١٣٨٩ بنا بر گفته‌ی دادستان تهران، به اتهام " اقدام علیه امنیت ملی" و " توهین به اسلام" مجرم شناخته شده بود. محمود علیزاده طباطبایی وکیل سعید ملک‌پور در تاریخ ١٥ خرداد ماه ١٣٩٠ اعلام کرده بود که : " دیوان عالی کشور بسیاری از ایراداتی که در این لایحه نسبت به پرونده سعید ملک پور ایراد شده بود، را پذیرفت و حکم اعدام وی را نقض کرده است." اما در مهرماه ١٣٩٠ از سوی خانواده این زندانی اعلام شد، که شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه مجددا برای این وب‌نگار حکم اعدام صادر کرده است.دستگیری وب‌نگاران در ایران همچنان ادامه دارد. در تاریخ ٢١ دی ماه سیمین نعمت‌اللهی همکار سایت مجذوبان نور در منزلش در تهران از سوی ماموران وزارت اطلاعات به اتهام " تبلیغ علیه نظام " بازداشت شد. در تاریخ ١٤ و ١٥ شهریور تعدادی دیگر از وب‌نگاران این سایت بازداشت شده بودند که با سپردن وثیقه و یا با کفالت، در تاریخ ٧ و ٨ مهر ماه به شکل موقت از زندان شدند.در تاریخ ٢٠ دی ماه، محمد سلیمانی‌نیا مدیر سایت یو ٢٤ شبکه اجتماعی متخصصان ایرانیان، طراح و میزبان بسیاری از سایت‌های انجمن‌های جامعه مدنی و روشنفکران ایرانی، پس از احضار به دادگاه انقلاب کرج بازداشت شد. در همان روز ماموران امنیتی با بازرسی منزل ایشان در شهر کرج وسائل و اسناد شخصی وی را با خود بردند. در هفته‌های پیش از بازداشت، این وب‌نگار بارها از سوی وزارت اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود. خانواده محمد سلیمانی‌نیا تاکنون از علت و محل بازداشت وی بی اطلاع است.گزارش‌گران بدون مرز همچنین نگرانی خود را از سرنوشت وبلاگ‌نویس زندانی محمدرضا پورشجری که از تاریخ ٢١ شهریور ١٣٨٩ در زندان بسر می‌برد، اعلام می‌کند. وی برای نوشته‌های انتشار یافته در وبلاگش " گزارش به خاک ایران" با اتهام "توهین به مقدسات و پیامبر اسلام - سب‌النبی " در تاریخ ٣١ آذر ١٣٩٠ در شعبه ١٠٩ دادگاه انقلاب کرج محاکمه شد. به گفته خانواده وی " دادگاه بدون حضور وکیل برگزار شد و تنها یک ربع به طول انجامید.اتهام " سب النبی یا توهین به حضرت رسول و یا سایر ائمه اطهار" اتهام سنگين و مبهمی است که بنا بر ماده ٥۱٣ قانون مجازات اسلامی می‌تواند به صدور حکم اعدام بیانجامد. این اتهام سلاحی است در دست مقامات مسوول رژیم، تا از آن برای برای ایجاد ترس و خاموش کردن صداهای اعتراض و انتقاد علیه خود استفاده‌ کنند.
١٠ ژانویه ٢٠١٢ گزارش‌گران بدون مرز با ارسال نامه‌ای به ناوی پیلای کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل از وی خواست که نسبت به وضعیت نگران کننده روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران زندانی اقدام کند.


پيك ايران

۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

نامه تکان‌دهنده سعيد ملک‌پور از بند ۳۵۰ اوين، شرح بازجويی، شکنجه و اخذ اعترافات اجباری


سعيد ملک‌پور، در مهرماه سال ۸۷ بازداشت شد و از آن تاريخ در زندان اوين به سر می‌برد.وی متولد خرداد ماه ١٣٥٤، فارغ التحصيل رشته مهندسی متالورژی از دانش‌گاه صنعتی شريف با سابقه‌ی کار کارشناسی در شرکت ايران خودرو، مرکز تحقيقات رازی‌ و يکی‌ از بازرسان شرکت گرما فلز بوده است. وی در سال گذشته موفق به اخذ پذيرش از دانش‌گاه ويکتوريا کانادا جهت ادامه تحصيل در مقطع کارشناسی ارشد شد.ملک‌پور در مهرماه سال ۸۷ پس از ورود به ايران بازداشت شد. وی از سال ۲۰۰۵ ميلادی در کشور کانادا به طراحی‌ وب‌سايت اشتغال داشت. اين زندانی سياسی در رابطه با پرونده‌ی موسوم به «مضلين ۲» مربوط به جرايم اينترنتی بازداشت شد. در اواخر سال ۸۷ گزارشی توسط گروهی که خود را از اعضای سپاه پاسداران معرفی می‌کرد منتشر شد. متن اين اطلاعيه در خصوص متهمانی بود که عضو چندين «شبکه‌ی فساد اينترنتی» معرفی شده بودند. مشابه اين برخورد در اواخر سال ۸۸ با بازداشت گسترده فعالان حقوق بشر در سراسر ايران تکرار شد. اين‌بار گزارش‌هايی با عنوان «نبرد سايبری سپاه پاسداران با گروه‌های فعال در پروژه بی‌ثبات‌سازی» و بازداشت اعضای «شبکه جنگ سايبری آمريکا» منتشر شد و رسانه‌های دولتی نيز در اين زمينه برنامه‌هايی را پخش کردند.
 نامه‌‌ی زير، توسط سعيد ملک‌پور نوشته شده است. وی بيش از ۱۷ ماه است که در زندان اوين به سر می‌برد و به خانواده وی اعلام شده است جلسه بعدی دادگاه او ۲۹ و ۳۰ فروردين‌ماه برگزار خواهد شد.
متن نامه ی سعيد ملک‌پور
اينجانب سعيد ملک‌پور در تاريخ ۸۷/۷/۱۳ توسط مامورين لباس شخصی سپاه، بدون حکم بازداشت و يا نشان دادن کارت شناسايی در اطراف ميدان ونک دستگير شدم. دستگيری به صورت آدم‌ ربايی بدون نشان دادن حکم بازداشت و کارت شناسايی صورت گرفت. پس از آن توسط چند مامور لباس شخصی در يک خودروی سواری بدون آرم، با چشم بند و دستبند، در قسمت عقب (صندلی عقب) قرار گرفتم. يک مامور با جثه بسيار بزرگ با آرنج وزن خود را روی گردن من انداخت و به زور سر مرا پايين نگه داشته بود و مرا به نقطه نامعلومی که به آن دفتر فنی می‌گفتند، منتقل کردند. در آنجا چندين مامور در حالی که چشم بند و دستبند داشتم مرا مورد ضرب و شتم و فحاشی شديد قرار دادند و به زور مجبورم کردند يک برگه قرار بازداشت و چند برگه که روی آن را پوشانيده بودند را امضا نمايم. با توجه به نحوه انتقال من به دفتر فنی و ضرب و شتم وارده، گردن من تا چندين روز درد می‌کرد و در اثر ضربات مشت و لگد و سيلی، تمام صورتم ورم کرده بود. پس از آن همان شب به بازداشتگاه دو – الف اوين منتقل شدم و در يک سلول انفرادی به ابعاد ۱.۷ در ۲ متری قرار گرفتم. خروج از سلول تنها به قصد ۲ بار هواخوری و چند بار در زمان‌های مشخص شده، آن هم با چشم بند امکان‌پذير بود و تنها در سلول اجازه داشتم چشم بند از چشم بردارم.به مدت ۳۲۰ روز تا تاريخ ۸۸/۵/۲۸ در سلول انفرادی بدون دسترسی به کتاب و روزنامه و هر گونه ارتباط با خارج از سلول به سر بردم. در سلول تنها يک مهر و يک جلد قرآن، يک بطری آب و ۳ عدد پتو به من داده شد. پس از آن به مدت ۱۲۴ روز تا تاريخ ۸۸/۹/۳۰ در بند عمومی دو – الف زندان اوين به سر بردم. در دوران انفرادی و عمومی هيچ‌گاه ملاقات هفتگی نداشتم و در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف در تمامی ملاقات‌هايی که حداکثر به اندازه انگشت‌های يک دست بود، صحبت‌ها توسط يک مامور سپاه شنود می‌شد و ملاقات‌ها با حضور مامور همراه بود. تلفن هفتگی نيز در دوران انفرادی به من داده نشد و تمامی تلفن‌ها توسط کارکنان يا بازجوها شنود مستقيم می‌شد و هر گاه راجع به مسائل پرونده با خانواده‌ام صحبتی می‌کردم تلفن را قطع می‌کردند. در طول ۴۴۴ روز بازداشت در بازداشتگاه دو – الف بنا به دلايلی که ذيل عنوان می‌کنم هيچگاه امنيت جانی نداشتم و دائما احساس خطر جانی کرده و مورد تهديد بودم.در تاريخ ۸۸/۹/۳۰ بر ديگر به سلول انفرادی اين بار به بازداشتگاه ۲۴۰ اوين منتقل شدم و تا تاريخ ۸۸/۱۱/۱۹ يعنی ۴۸ روز ديگر در انفرادی بدون حق تماس و به تنهايی به سر بردم. از آن تاريخ تا کنون در بند عمومی زندان اوين، ابتدا در بند قرنطينه اندرزگاه ۷ و سپس در اندرزگاه ۳۵۰ به سر برده‌ام. تا کنون بيش از ۱۲ماه از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت من در سلول‌های انفرادی سپری شده و تا کنون هيچگاه اجازه ملاقات با وکيل به من داده نشده است. در طول بازداشت موقت، مخصوصا ماه‌های ابتدايی توسط گروه پدافند سايبری سپاه تحت انواع شکنجه‌های روحی روانی و جسمی قرار گرفته‌ام که برخی از اين شکنجه‌ها در حضور بازپرس پرونده، آقای موسوی صورت گرفته است. بخش زيادی از اقارير من، در اثر فشار، شکنجه روحی، روانی و جسمی ، تهديد خود و خانواده ام و وعده آزادی سريع در صورت اقرار به مطالب خلاف واقع، مطابق خواسته و ديکته بازجوها انجام گرفته است.توضيح اين که اقرارها در حضور بازپرس نيز با حضور بازجوها و تهديد به وخيم‌تر شدن شدت شکنجه‌ها، جهت جلوگيری از اعلام اقرار تحت فشار به بازپرس صورت می‌گرفت. گاهی هم تهديد می‌کردند که همسرم را دستگير می‌کنند و در حضور من شکنجه می‌کنند. در چند ماه اول دستگيری بارها در ساعات مختلف شب و روز تحت بازجويی قرار می‌گرفتم که غالبا با کتک و ضرب و شتم شديد همراه می‌شد. شکنجه‌ها گاهی در دفتر فنی که خارج از زندان است و گاهی در اتاق بازجويی بازداشتگاه دو – الف انجام می‌شد.اکثر اوقات شکنجه‌ها به صورت گروهی انجام می‌گرفت و در حالی که چشم بند و دست بند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و ساير اعضای بدنم می‌زدند. اين کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آن‌چه توسط بازجويان ديکته می‌شد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربين طبق سناريو دلخواه و نوشته شده توسط آنان می‌بود. گاهی شکنجه‌ها توام با شوک الکتريکی بود که بسيار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. يک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ هم مرا در حالی که چشم بند به چشم داشتم برهنه کرده و تهديد به استعمال بطری آب کردند. در همان روزها و در يکی از بازجويی‌ها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده می‌شد به قدری زياد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندين بار زير کتک بی‌هوش شدم که هر بار با پاشيدن آب به صورتم مرا به هوش می‌آوردند. آن شب مرا به سلولم برگرداندند. اواخر شب در زمان خاموشی احساس کردم که گوش من دچار خونريزی شده است. در سلول را کوبيدم کسی به سراغم نيامد. فردای آن روز مرا در حاليکه نيمه چپ بدنم بی‌حس بود و قادر به حرکت نبودم به درمانگاه اوين منتقل کردند. در درمانگاه اوين، دکتر پس از ديدن وضعيت من بر ضرورت انتقال من به بيمارستان تاکيد کرد ولی مرا به سلولم برگرداندند و تا ساعت ۹ شب به حال خود رها شدم. ساعت ۹ شب به همراه ۳ نگهبان با دستبند و چشم بند به بيمارستان بقيه الله انتقال يافتم. در راه آن ۳ نفر به من گفتند که حق ندارم در بيمارستان نام خود را به زبان بياورم و دستور دادند که خود را محمد سعيدی معرفی کنم و تهديد کردند در صورت سرپيچی از دستور به بازداشتگاه برگردانده شده و شکنجه سختی انتظارم را می‌کشد.يکی از نگهبانان قبل از من به ديدن پزشک کشيک بخش اورژانس رفت و با او صحبت کرد و پس از چند دقيقه به دنبال او به اتاق پزشک وارد شدم. پزشک کشيک بدون هيچ‌گونه معاينه، آزمايش و عکس راديوگرافی تنها عنوان کرد که ناراحتی من، ناراحتی اعصاب است و اين را در برگه گزارش پزشکی وارد کرد و چند قرص اعصاب تجويز کرد. حتی وقتی من خواهش کردم حداقل گوشم را شست و شو کند دکتر گفت لازم نيست و من با همان حال و گوشی که لخته خون در آن خشک شده بود به بازداشتگاه برگردانده شدم. به مدت ۲۰ روز نيمه چپ بدنم بی‌حس بود و کنترل کمی روی ماهيچه‌های دست و پای چپم داشتم. بنابراين به سختی راه می‌رفتم. علاوه بر اين شکنجه‌ها يک بار هم در تاريخ ۵ بهمن ۱۳۸۷ در دفتر فنی پس از ضرب و شتم جديد يکی از بازجوها با انبردست تهديد به کشيدن دندانم کرد که منجر به شکستن يکی از دندان‌هايم و در رفتن فکم در اثر لگد به صورتم شد. البته شکنجه‌های جسمی و بدنی، در مقابل شکنجه‌های روحی و روانی ناچيز بود.زندان‌های طويل المدت انفرادی (بيش از يک سال) بدون حق تماس تلفنی و امکان ملاقات عزيزانم، تهديدات مکرر به دستگيری و شکنجه همسر و خانواده‌ام در صورت عدم همکاری، تهديد به قتل و دادن اخبار دروغ از جمله دستگير کردن همسرم و اين قبيل تهديدها باعث آشفتگی روحی و بحرانی شدن سلامت روان من شده بود. در انفرادی به هيچ کتاب يا رسانه‌ای دسترسی نداشتم و برای روزها با هيچ کس هم صحبت نبودم.سخت گيری‌ها و فشارهای روحی و روانی به من و خانواده‌ام تا حدی پيش رفت که پس از رحلت پدرم در تاريخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ و با وجود مطلع شدن مسئولين بازداشتگاه و دادسرای جرايم رايانه‌ای از فوت ايشان، مرا که هيچ تماس تلفنی با خانواده‌ام نداشتم، از اين واقعه بی‌خبر نگه داشتند تا اين که تقريبا ۴۰ روز پس از فوت پدرم، وقتی پس از چند ماه اجازه يک تماس ۵ دقيقه‌ای تلفنی با حضور و شنود مستقيم بازجوها به من داده شد، از فوت پدرم مطلع شدم.وقتی يکی از بازجوها به نام مسعود گريه و زاری مرا شاهد شد وقيحانه قهقهه سر داده و شروع به تمسخر من کرد و با وجود خواهش فراوان من اجازه شرکت در مراسم چهلم پدرم نيز به من داده نشد. علاوه بر شکنجه‌های روحی و روانی، گروه بازجويی اطلاعات سپاه به طور غيرقانونی و غيرشرعی مبلغی از حساب کارت اعتباری من خرج کرده است که ادله قابل استنادی برای آن موجود است. همينطور حساب اينترنتی pay pal من نيز دست ايشان است که معلوم نيست چه بر سر آن آمده است. يکی ديگر از موارد شکنجه روحی، وادار کردن من به اجرای سناريوهای ديکته‌شده توسط بازجويان سپاه در مقابل دوربين و فيلم‌برداری اجباری از من بود. با اين که تيم بازجويی به من قول داده بودند که فيلم‌ها هيچگاه از تلويزيون پخش نخواهد شد و اين فيلم‌ها تنها جهت نمايش برای مسئولان نظام و با قصد گرفتن بودجه برای پروژه گرداب است، چند ماه بعد متوجه شدم که فيلم ها بدون پوشش صورت بارها در ايامی که خانواده ام داغدار پدر تازه درگذشته ام بوده اند، در تلويزيون سراسری به نمايش در آمده است. تيم بازجويی با وجود اطلاع از درگذشت پدرم و با وجود اطلاع از ناراحتی و تالم خانواده‌ام، دقيقاً در ايام برگزاری مراسم سوم تا هفتم درگذشت پدرم بارها اين فيلم‌ها را پخش کرده که منجر به شديدترين ضربات روحی به خانواده داغدارم خصوصا مادرم شد. به گونه‌ای که مادرم با ديدن تصاوير من در تلويزيون و آن اعترافات دروغين، دچار حمله قلبی گرديد. برخی از مواردی که مرا مجبور به بيان آن در مقابل دوربين کرده بودند، مضحک و به دور از واقعيت بود که از نظر فنی اصلا امکان‌پذير نمی‌باشد. برای مثال از من خواستند که در مقابل دوربين از خريداری يک نرم‌افزار از انگلستان و قرار دادن آن روی وب‌سايت خودم صحبت کنم. بايد اضافه می‌کردم، در صورت بازديد اشخاص از اين سايت، اين نرم افزار بدون آگاهی وی، بر روی کامپيوتر او نصب شده و پس از آن کنترل وب کم کامپيوترش، حتی زمانی که کامپيوتر خاموش است به دست من می افتد! و به اين ترتيب من از طريق اينترنت از اتاق خواب افراد فيلم تهيه می‌کردم! با اين که من به بازجوها گفته بودم، چنين مسئله‌ای از نظر فنی امکان‌پذير نيست، آنها پاسخ دادند کاری به اين کارها نداشته باش!
شايان ذکر است که بازجوها در حضور بازپرس پرونده به من قول دادند که در صورت اجرای سناريوهای کذايی مطابق خواست آنان در مقابل دوربين، علاوه بر تبديل قرار بازداشت به قرار کفالت يا وثيقه و آزادی من تا زمان دادرسی، حداکثر تخفيف در کيفرخواست برايم در نظر گرفته خواهد شد و حداکثر دو سال حبس در کيفرخواست برای من در نظر گرفته می شود و همچنين با چند برابر حساب شدن ايام حبس در سلول انفرادی، می‌توانم از آزادی مشروط استفاده کرده و به زندان بازنگردم.اين وعده ها بارها و بارها با ذکر قسم و قول های متعدد به من داده شد ولی بعد از پايان فيلم برداری هيچ کدام به اجرا نرسيد. با توجه به موارد فوق، اينجانب در مدت بازداشت موقف، مطابق با بندهای ۱.۲.۳.۴.۵.۶.۷.۸.۹.۱۴.۱۵.۱۶،۱۷ و ماده ۱ قانون منع شکنجه مصوب ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۱ و بند ۷ قانون احترام به آزادی‌های مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب سال ۱۳۸۳ مجلس شورای اسلامی، در معرض انواع شکنجه‌های روحی و روانی قرار داشته‌ام و مطابق با ماده ۴ قانون منع شکنجه، اقارير من از درجه اعتبار ساقط است و عموم اعترافات من در اثر شکنجه و در جهت کاهش فشار وارده و حمايت از خانواده‌ام انجام گرفته است. هم اکنون ، يعنی در تاريخ ۸۸/۲۲/۱۲ بعد از گذشت بيش از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت کماکان بلاتکليف بوده و تا کنون ملاقاتی با وکيل قانونی خود نداشته‌ام و اجازه ملاقات با ايشان به من داده نشده است. با توجه به نوع پرونده و حجم پرونده و نوع اتهامات وارده جهت نوشتن لايحه دفاعيه نياز به استخدام کارشناس رايانه مورد وثوق قوه قضاييه و همچنين دسترسی کافی به کارشناس و وکيل قانونی خود در محيطی مجهز به امکانات فنی مناسب، مانند دسترسی به اينترنت دارم.
لذا تقاضامندم يا با تبديل قرار من به کفالت يا وثيقه موافقت گردد و يا اين امکانات در زندان برايم فراهم گردد.
سعيد ملک پور
22 اسفند88
کميته گزارشگران حقوق بشر

پرستو دوکوهکی، روزنامه‌نگار، بازداشت شد


مأموران امنیتی شامگاه یکشنبه پرستو دوکوهکی، پژوهشگر و روزنامه‌نگار اجتماعی، را در منزلش در تهران بازداشت کرده‌اند.مقام‌های قضایی تاکنون نسبت به این خبر واکنشی ابراز نکرده‌اند.به گزارش رادیو آزادی، به گفته‌ی یکی از اعضای خانواده‌ی خانم دوکوهکی، فعالیت‌های او در سال‌های اخیر به ترجمه و همکاری با «بنیاد شریعتی» محدود بوده و هیچ‌گونه فعالیت سیاسی و رسانه‌ای نداشته است.بنابر همین گزارش، خانم دوکوهکی از چند ماه پیش و در پی مرگ پدرش، تحت درمان قرار داشته و به دستور پزشک، باید به شکل مداوم دارو مصرف کند.دوکوهی نویسنده‌ی وبنوشت (وبلاگ) زن‌نوشت است که در آن، در مورد مسائل ایران، مسائل اجتماعی، زنان و زندگی روزمره‌ی خود می‌نویسد. از دیگر فعالیت‌های او می‌توان به مشارکت در مجله‌ی اینترنتی کاپوچینو و همچنین وبنوشت گروهی هنوز اشاره کرد.وبنوشت او، به عنوان بهترین وبلاگ ژورنالیستی فارسی، در سال ۲۰۰۵ میلادی، از سوی دویچه وله انتخاب شد.وی از سال ۷۷ تا کنون در روزنامه های همبستگی، یاس نو، وقایع اتفاقیه، اقبال، ایرانشهر (ضمیمه‌ی روزانه‌ی همشهری)، سرمایه، اعتماد ملی، شرق و نشریات از جمله ماهنامه‌ی زنان به فعالیت پرداخته است.
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

به حال آن کشوری باید گریست، که دخلش بود نوزده و خرجش بیست!!


با ارقامی که مؤسسات آماری بین المللی منتشر می کنند ؛ درآمد سالیانه نفت ایران برای دولت محمود احمدی نژاد ، نسبت به سایر ممالک نفت خیز جهان چند برابر بوده است . اما متأسفانه با این درآمد دهان پرکن ، اوضاع مالی مردم و وضعیت اقتصادی کشور، روز به روز بدتر و محدودتر می گردد !
بدون تردید مسآله تحریمها در این خصوص نقش دارند ؛ اما آنچه که در این مورد رل بارزتری را ایفا می کند ؛ بی کفایتی دولت و سایر دست اندرکاران این رژیم خودکامه ی نالایق است . اینها به جای آنکه برای اوضاع وخیم اقتصاد کشور ، و شرایط بسیار سخت زندگی مردم کاری بکنند و تدابیری مفید را بیندیشند و بکار ببندند ؛ یا به دزدی و چپاول از درآمدهای ملی مردم مشغولند ؛ و یا نشسته اند و سر همدیگر را زیرآب می نمایند !
همه این بی لیاقتی ها در موقعیتی است که حکومت نکبت و ضد بشری خودشان هم رو به زوال نهاده و چیزی به پایان عمر منحوسش نمانده است . ماشین حیات کشور چرخش طبیعی خودش را دارد ، اما رانندگانی که به نوبت پشت فرمان این خودروی تمثیلی می نشینند ؛ به غایت بی کفایت و ناکارآمدند ! هرگز در این فکر نبوده و نیستند که این اتومبیل کهنسال که اکنون به دست بی کفایت اینها افتاده و چرخهایش می چرخند ؛ چرخششان درجا زدن در یک نقطه نباشد و پیشروی هم داشته باشد .نگاهی گذرا به یک سند مطبوعاتی مهم ، به نشریه جام جم ارگان رسمی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ، ارقامی را پیش نظر و مورد مطالعه شما می گذارد ، که حقیقت جملات بالا را به اثبات می رساند . این سند صفحه اقتصادی نشریه جام جم ، مورخه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۳ ، سال پنجم شماره ۱۲۳۶ است ؛ که متوسط بهای فروش سکه ، طلا و ارزهای عمده در بازارآنروز تهران را ، برای خوانندگان خودش منتشر کرده بوده است . بدیهی است که خواندن این نرخهای مربوط به هشت سال گذشته ، و مقایسه آن با بهای کنونی این اقلام ، ضمن عصبانی نمودن خواننده میهن پرست آن ، بیانگر چه تفاوت چشمگیری از بالا بودن نرخ تورم در کشور خواهد بود .قیاس و نتیجه گیری بر عهده صاحبنظران ، تفسیر و شرح کارشناسانه آن با متخصصان علم اقتصاد ، و نیز همچنان صبور بودن و بردباری نمودن هم با ملت فهیم میهنمان .اما یادمان نرود ، صبوری و بردباری مورد نظر ، نه به مفهوم راکد ماندن و بی تفاوت نشستن باشد ؛ بلکه فرصتی به حساب بیاید که همه دلسوزان میهن ، در امر بسیار مهم رهائی ایران و آزاد نمودن ملت آن از یوغ ستمهای فراتوحش کارگزاران این جمهوری مخوف ، صرف نظر از هر ایده سیاسی و عقیده مذهبی و نگرش اجتماعی ، لباس متحدالشکل ” اتحاد برای آزادی ” را بر قامت اراده آهنین خودشان بپوشانند و به عرصه این رزم دلاورانه پای بگذارند و تا لمس حقیقی پیروزی و دست یافتن واقعی به هدف بر جای ننشینند .متوسط بهای فروش سکه و طلا و ارز ، در تاریخ پنج شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳ در بازار تهران را ، به قرار زیر مطالعه فرمائید .
بهای سکه بهار آزادی ( طرح قدیم ) یک میلیون ریال
بهای سکه بهار آزادی ( طرح جدید ) هشتصد و هشتاد هزار ریال
بهای نیم سکه بهار آزادی چهارصد و چهل و هشت هزار ریال
بهای ربع سکه بهار آزادی دویست و نود هزار ریال
یک مثقال طلای آب شده ، دویست و هفتاد و نه هزار و سیصد ریال
یک گرم طلای ۱۸ عیار ( بدون اجرت ساخت ) هشتاد و هفت هزار و هشتصد و چهل ریال
هر دلار آمریکا ( بازار غیر رسمی ) هشت هزار و هشتصد ریال
هر یورو ( بازار غیر رسمی ) ده هزار و ششصد و نود ریال
و …… بالاخره جان آدمیزاد در طول هر سه دهه ، رایگان تر از مفت ! آیا امت همیشه در صحنه ، برای رسیدن به چنین اهداف درخشانی قیام کرده بودند ؟ که این روزگار سیاه را برای خود بدبخت شان ، ملت در غم فرو رفته و کشتی در گل نشسته ایران ، خاک نجس و متعفن این انقلاب شوم را بر سر خود و خویشاوندانشان ریختند ؟!
زمستان ۱۳۹۰ هلند
محترم مومنی روحی

حکم اعدام سعید ملک‌پور مورد تایید دیوان عالی واقع شد


خانواده سعید ملک‌پور از تایید حکم اعدام او در دیوان عالی کشور خبر داده و اعلام کردند جان این زندانی در خطر است.مریم ملک‌پور، خواهر سعید ملک‌پور، ضمن ابراز نگرانی نسبت به خطر اعدام برادرش می‌گوید که “در پی مراجعه‌ی وکلای پرونده به شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور به آن‌ها گفته شده حکم اعدام تایید شده است.خانم ملک پور می‌افزاید: “هیچ یک از نقایص پرونده سعید که پیش از این دیوان عالی کشور بر مبنای آن‌ها حکم اعدام را نقض کرده بود برطرف نشده و قاضی مقیسه بدون برطرف کردن این نقص‌ها مجددا حکم اعدام صادر کرده بود. دیوان عالی کشور هم بدون توجه به عدم رفع نواقص این حکم را تایید کرده و اکنون سعید در خطر اجرای حکم اعدام قرار دارد. حکم هم چند روز دیگر ابلاغ می‌شود و به شعبه اجرای احکام می‌رود و ما واقعا نگرانیم و نمی‌دانیم واقعا چه باید بکنیم.وی از بی‌خبری برادرش از این حکم خبر داد و گفت: “سعید اکنون در سلول‌های چند نفره‌ی بند ۲ الف سپاه است در یک سلول با دو نفر دیگر. یکشنبه شب هم که تماس گرفته از حکم خبر نداشته؛ یعنی هنوز به خود او هم ابلاغ نشده برای همین روحیه خوبی داشته و به نقض حکم امیدوار بوده است.حکم اعدام آقای ملک‌پور پیش از این از سوی دیوان عالی کشور به دلیل نقص در تحقیقات، نقض و برای تکمیل تحقیقات به دادگاه بدوی بازگردانده شده بود. اکرم اسماعیل‌پور، مادر آقای ملک‌پور چهارم آبان ماه از صدور مجدد حکم اعدام برای فرزندش از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب خبر داده و گفته بود که این شعبه هیچ یک از نقائص پرونده را رفع نکرده و بدون اینکه تحقیقات را کامل و نقائص را رفع کند، مجددا حکم اعدام صادر کرده و حکم بار دیگر به دیوان عالی کشور ارجاع شده است.سعید ملک‌پور فارغ التحصیل رشته مهندسی متالورژی دانشگاه صنعتی شریف و ساکن کشور کانادا، مهرماه ۸۷ پس از ورود به ایران و در ارتباط با پرونده‌ موسوم به مضلین ۲ مربوط به جرایم اینترنتی بازداشت و به اعدام محکوم شد.سایت گرداب، متعلق به سپاه پاسداران، آقای ملک‌پور را متهم به عضویت در چند شبکه فساد اینترنتی کرد و سپس از او به عنوان مدیر بزرگ‌ترین سایت‌های مستهجن، ضد دین و ضد امنیت نام برده شد؛ امری که خانواده آقای ملک‌پور آن را رد کرده‌اند.‌‌سعید ملک‌پور نیز پیش‌تر با انتشار نامه‌ای، شکنجه‌ها و نحوه اخذ اعترافات ازخود را مفصل شرح داده و اعلام کرده بود که زیر شکنجه وادار به اعتراف علیه خود شده است.
به گزارش روز آنلاین
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

محاکمۀ زندانی سیاسی ارژنگ داودی بر مبنای محاربه توسط صلواتی معروف به قاضی مرگ


”فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” زندانی سیاسی ارژنگ داودی جهت محاکمه به شعبۀ ۱۵ دادگاه انقلاب فراخوانده شد و قرار است که توسط صلواتی معروف به قاضی مرگ بر مبنای اتهام سنگین محاربه مورد محاکمه قرار گیرد.روز دوشنبه ۲۶ دی ماه زندانی سیاسی ارژنگ داودی جهت محاکمۀ چندین باره به شعبۀ ۱۵ دادگاه انقلاب برده شد. او قرار است توسط صلواتی معروف به قاضی مرگ بر مبنای اتهام سنگین محاربه مورد محاکمه قرار گیرد.آقای داودی پیش از این ۱۵ آبان ماه به این شعبه برده شده بود ولی دادگاه او به تعویق افتاد.زندانی سیاسی ارژنگ داودی هنگامی که در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین شکنجه گاه وزارت اطلاعات بسر می برد با پرونده سازی بازجویان وزارت اطلاعات او را به شعبۀ ۳ دادسرای انقلاب مستقر در زندان اوین منتقل کردند و توسط فردی بنام ناصری بازپرس این شعبه تفهیم اتهام شد. یکی از اتهامات که توسط ناصری به وی تفهیم شد:« محاربه از طریق عضویت و هواداری و تلاش موثر در پیشبرد اهداف سازمان مجاهدین خلق می باشد» ناصری گفت: به این دلیل بنابه مادۀ ۱۸۶ به محاربه متهم هستید ناصری در ادامۀ تهدیداتش علیه زندانی سیاسی ارژنگ داودی گفت :در صورت محکوم شدن ۴ حکم پیش بینی شده است. این احکام عبارتند از: ۱- قتل با طناب ۲- بریدن دست و پا ۳- سنگسار ۴ – نفی بلد
زندانی سیاسی ارژنگ داودی برای چندمین بار که آخرین مورد آن در تاریخ ۱۴ مردادماه بود به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ شکنجه گاه وزارت اطلاعات برده و ۷۸ روز در آنجا نگهداری شد که ۳۸ روز آن را در اعتصاب غذا و در سلول انفرادی با شرایط غیر انسانی بسر برد.بازجویان وزارت اطلاعات او را مورد شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی قرار دادند که در اثر این شکنجه ها پرده گوش وی پاره شد و دچار خونریزی و عفونت گردید و همچنین کتف سمت راست او دچار آسیب دیدگی شدید گردید اما بازجویان (شکنجه گران ) وزارت اطلاعات از انتقال او به مراکز درمانی خوداری کردند او همچنان از ناراحتی کتف سمت راستش در رنج می باشد.لازم به یادآوری است که زندانی سیاسی ارژنگ داودی در سال ۱۳۸۲ دستگیر و پس از مدتها نگهداری در شکنجه گاه ۲۰۹ زندان اوین به بند عمومی منتقل شد اما پس از مدتی او را به زندان گوهردشت کرج تبعید و از آنجا به زندان بندرعباس تبعید کردند و پس از گذراندن چندین ماه زندان در آنجا مجددا به زندان گوهردشت کرج بازگردانده شد.او که به ۱۵ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بود پس از مدتی به وی اعلام کرده اند که حکم وی به ۲۰ سال و ۸ ماه افزایش یافته است.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، انتقال به سلولهای انفرادی ،مورد بازجویی و شکنجه قرار دادن و پرونده سازی علیه زندانی که سالها در زندان بسر می برد و محاکمه او به اتهام محاربه را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اعزام گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد به ایران جهت بازدید از زندانها و ملاقات با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها برای تهیۀ گزارش از جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای و ارائۀ آن به سازمان ملل متحد می باشد.


فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران


۲۶ دی ۱۳۹۰ برابر با ۱۶ ژانویه ۲۰۱۲


گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:


کمیساریای عالی حقوق بشر


گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد


سازمان عفو بین الملل


http://hrdai.net


info@hrdai.net


pejvak_zendanyan10@yahoo.com


pejvakzendanyan@gmail.com
Tel.:0031620720193
نوشته ای از مسعود نوری جاوید
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان 

۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

نسل جوان شرکت در انتخابات غیرآزاد اسفند ۹۰ را ننگ می داند


به دنبال انتشار گزارش خبری در همین ستون با عنوان «آشنائی با برخی مشوقان شرکت در انتخابات فرمایشی اسفند ۹۰» که در ان آمده بود «محسن مهرعلیزاده رئیس اسبق سازمان تربیت بدنی در تشویق افراد به شرکت در انتخابات فرمایشی ۹۰ بسیار فعال است. وی در مهلت قانونی ثبت نام، با قول حمایت مالی در ثبت نام برخی از افراد موثر بوده است.» فرزند وی محمد علی مهر علیزاده خواستار تکذیب خبر فوق به شرح زیر شد:
  «محسن مهرعلیزاده هیچگونه موضع رسمی در این زمینه اتخاذ نکرده و هیچ گونه فعالیتی در خصوص حضور خود و یا تشویق دیگر اصلاح طلبان در این انتخابات انجام نداده است، چه رسد به حمایت های مالی، و موضع غیر رسمیشان همان نظر عموم مردم و جامعه اصلاح طلبان است.محسن مهرعلیزاده در انتخابات سال 84 به عنوان یکی از نامزد های اصلاح طلب در صحنه حاضر شد و از حمایت سید محمد خاتمی و برخی اصلاح طلبان سرشناس برخوردار بود. لازم به یادآوری است که در آن زمان 3 و به نقلی دیگر 4 نامزد اصلاح طلب برای انتخابات ریاست جمهوری به صحنه آمده بودند که هیچ یک به نفع دیگری کناره گیری نکردند.»
توضیح جرس: 
علیرغم اینکه تا این لحظه از آقای محسن مهرعلیزاده که نام وی در متن مطلب یاد شده درج شده بود، تکذیبیه ای به جرس  واصل نشده است، اما با درک دغدغه های فرزند ایشان که همانند اکثریت نسل جوان می اندیشد، پاسخ وی را درج کردیم. لازم به ذکر است که منبع مطلب فوق اظهارات یکی از اصلاح طلبان ثبت نام کرده در حضور جمعی دیگر از اصلاح طلبان معترض بوده است. 
گفتنی است، سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری هشتم (۸۴) که آقایان اکبر هاشمی رفسنجانی، مهدی کروبی، مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده در کنار محمود احمدی نژاد، محمد باقر قالیباف، علی لاریجانی و محسن رضائی کاندیدا بودند، بی شک از محسن مهرعلیزاده حمایت نکرده است. اگر ایشان سندی برای چنین حمایتی ارائه دهند جرس آماده انتشار آن است.سرنوشت نامزدهای اصلاح طلبان و افراد میانه بعد از شش سال محک ارزیابی تصمیم اصلاح طلبان و مردم در آن ایام است: شیخ شجاع مهدی کروبی به دلیل انتقاد از حاکمیت و دفاع جوانمردانه از حقوق ملت اکنون بطور غیرقانونی نزدیک یک سال در حبس است. مصطفی معین همچنان بر سر پیمان است. هاشمی رفسنجانی بیشتر از گذشته به مردم نزدیک شده است. اما از مواضع آقای مهر علیزاده در حمایت از جنبش سبز و یا خواسته های حداقلی سید محمد خاتمی، سندی در دست نیست.جرس آماده انتشار مواضع آقای محسن مهرعلیزاده در همراهی با اصلاح طلبان و سبزها و حداقل تکذیب عدم همراهی وی با اقتدارگرایان است. ما نیز همانند محمد علی مهرعلیزاده آرزو داریم محسن مهرعلیزاده با اصلاح طلبان همراه باشد.
جرس

نظرسنجی مجازی از حامیان جنبش سبز داخل و خارج از کشور


یکی از فعالان دانشگاهی، با تدوین و انتشار پرسشنامه ای در خصوص همراهان و حامیان درون مرزی و برون مرزی جنبش، به تحقیق و بررسی جامعه شناسانه پیرامون جنبش سبز پرداخته است.وی که در دانشگاه نیواسکول نیویورک مشغول به تحصیل و پژوهش است، با انتشار این پرسشنامه، به تحقیقی با موضوع مقایسه‌ نگاه خارج‌نشینان و داخل‌نشینان به مسائل ایران و جنبش سبز و انتخابات پرداخته و همزمان از حامیان و فعالان جنبش خواسته است تا ضمن بازنشر این نظرسنجی و پرسشنامه، به این پروژه تحقیقاتی کمک کنند.این فعال و پژوهشگر جنبش سبز، در نگاه آسیب شناسانه و جامعه شناختی به جنبش، دهها سوال مطرح کرده و با تفکیک برون مرزی و درون مرزی ها، به تحقیق میدانی پیرامون مقایسه‌ نگاه خارج‌نشین و داخل‌نشین به جنبش سبز پرداخته است.
 سوالات و پرسشنامه، در لینک زیر قابل دسترسی است:

https://acsurvey.qualtrics.com/SE/?SID=SV_1A3jpoUIGuSQzsg


جـــرس


آرش صادقی بازداشت شد


آرش صادقی، عضو ستاد ۸۸ میر حسین موسوی و فعال دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی امروز بازداشت شد.این فعال دانشجویی که در ششم دیماه سال ۸۸ بازداشت و در نهایت به یکسال حبس تعزیری و چهار سال حبس تعلیقی محکوم شده بود ماه گذشته از زندان اوین آزاد شد.نامبرده صبح امروز در حالی که بهمراه پدر بزرگ و مادریزرگش به بهشت زهرا می رفتند در داخل کوچه توسط ماموران بازداشت شد.این بازداشت که با درگیری و فحاشی همراه بود موجب آن شد که آرش صادقی از ناحیه ی سر آسیب دیده و سر وی شکسته شود.در چند روز گذشته بازجوی آرش صادقی با تهدید وی او را از دیدن دوستانش منع می کرد و به وی تهمت می زد که قصد اغتشاش در زمان انتخابات را دارد.آرش صادقی که به تازگی از بند رهایی یافته هنوز حکم ۴ سال تعلیق را در پرونده دارد. لازم به ذکر است تا کنون از مکان نگهداری وی اطلاعی در دست نیست.
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری
اطلاع گزارشگران هرانا

بازداشت دو دانشجوی کرد دانشگاه مریوان پس از احضار به وزارت اطلاعات



دو دانشجوی کرد دانشگاه پیام نور مریوان بنام های ژیار سلامتیان و دانا لنج آبادی پس از احضار به ستاد خبری وزارت اطلاعات از سوی نیروهای امنیتی این شهر بازداشت شده اند.روز جمعه ۲۳ دی ماه، دو دانشجوی دانشگاه پیام نور مریوان به نام های ژیار سلامتیان دانشجوی رشته حقوق و دانا لنج آبادی دانشجوی رشته اقتصاد کشاورزی، در پی احضار به ستاد خبری اداره اطلاعات و برخورد توهین آمیز بطور جداگانه بازداشت شده اند.گفته می شود ژیار سلامتیان روز جمعه حدود ساعت ١٢ ظهر ازسوی ستاد خبری این شهر احضار گردیده که بنابر گفته‌های شهود عینی ، در هنگام مراجعه‌ی نامبرده به اداره‌ی اطلاعات مریوان به شیوه‌ای بسیار غیرانسانی و توهین آمیز با وی برخورد شده است.همزمان نیز خبرها حاکی ازآن است که راس ساعت ١۴ همان روز یک دانشجوی دیگر به نام دانا لنج‌آبادی که دررشته‌ی اقتصاد کشاورزی دانشگاه پیام نور مریوان مشغول به تحصیل می‌باشد، نیز پس از احضار به وزارت اطلاعات بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است.تا لحظه تنظیم این خبر هیچ گونه خبری از سرنوشت و محل بدوی نگهداری نامبردگان دردست نیست و نگرانی ها از سرنوشت این ۲ فعال دانشجویی افزایش یافته است.به گفته نزدیکان این ٢ دانشجوی بازداشتی، احتمال دستگیری آنها را مشارکت در مراسم اعتراضی علیه ترکیه به مناسبت کشتار ٣۵ نفر از کوردهای شمال کردستان که در در جریان حمله جنگنده های ارتش ترکیه به یکی از روستاهای مرزی صورت گرفت، بوده است.شایان ذکر است بازداشت این دو فعال دانشجویی همزمان با سالگرد جان باختن ابراهیم لطف‌اللهی دانشجوی دانشگاه پیام نور در شهر سنندج بوده که در بازداشتگاه نیروی انتظامی در ۲۵ دی ماه ۱۳۸۶ درگذشت. و گمانه زنی ها حکایت از کشته شدن وی زیر شکنجه ماموران امنیتی حکومت ایران بوده است.ابراهیم لطف الهی دانشجوی سال چهارم رشته حقوق دانشگاه پیام نور سنندج بود، که پس از دستگیری در جلوی دانشگاه به بازداشتگاه فرستاده شده بود. وی در همان بازداشتگاه جان باخته و بگفته مسئولان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در سنندج، علت مرگ او «خودکشی» اعلام شده است.مرگ او که توسط رسانه‌های خارج از ایران پوشش خبری یافته به مرگ زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب تشبیه گردیده است.خانواده ابراهیم اعلام کرده بودند دلیل مرگ خودکشی ابراهیم از طرف نیروی انتظامی را مردود می‌دانند.
.دانشجونیوز
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...