۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

ترکشهای گلوله باقیمانده در سر علیرضا صبوری، جان او را گرفت

یک روز پس از انتشار اخبار مربوط به درگذشت یکی از مجروحان تظاهرات سکوت روز ۲۵ خرداد ۸۸، نزدیکان علیرضا صبوری میاندهی جزئیات تازه ای از نحوه کشته شدن این جوان بیست و دو ساله را بیان کرده و گفته اند علیرضا صبوری بر اثر عفونت ناشی از ترکش های گلوله شلیک شده به سرش، جان خود را از دست داده است.علیرضا صبوری میاندهی، جوان بیست و دو ساله‌ای که بعد از ظهر ۲۵ خرداد ۸۸، مقابل پایگاه بسیج ۱۱۷ گردان عاشورا مجروح شده بود، پس از تحمل دو سال بیماری و دربه دری، در بوستون آمریکا دچار سکته مغزی شد و درگذشت.خانواده علیرضا صبوری میاندهی در این باره گفته اند: “من به اتفاق همسرم، علی را از ایران خارج و به سازمان ملل معرفی کردیم و بارها به آنها گفتیم او باید در آلمان پیش بستگانش باشد تا از او مراقبت کنند اما سازمان ملل طبق معمول هیچ اهمیتی به حرف ما نداد و او را به آمریکا فرستاد.نزدیکان این جوان معترض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ در ادامه گفته اند: “در حق علیرضا چه در ایران و چه در خارج ظلم شد. چون ما نتوانستیم به هیچ ارگانی شکایت کنیم و علی در سکوت و تنهایی و غربت از دنیا رفت.یکی از نزدیکان وی نیز می افزاید: “در صورتی که پیکر علیرضا در آمریکا دفن کردند، حتما بنویسید که او را با گلوله زدند . گلوله در سرش منفجر شد و تکه ای از آن از کنار ابرو بیرون آمد و مرمی آن در سرش ماند و چهار ترکش در قسمت چپ سر باقی ماند که آن مرمی را طی عمل جراحی سخت و سنگین دوم در آوردند. اما ترکش ها باقی ماند.وی در ادامه گفتگویش با اشاره به نحوه پوشش خبر جانباختن علیرضا می گوید: “شما به این نکته مهم هیچ اشاره ای نکردید. و در سایت های دیگر هم نوشته اند جسم خارجی. نمی دانم چرا؟ در صورتی که تمام اسناد و مدارک علی هست و نشان میدهد که با گلوله به پیشانی اش زدند و عوارض همان ترکشها که در سرش باقی بود و دو عمل جراحی مغز سنگین باعث مرگ زود هنگامش شد.این فرد نزدیک به شهید صبوری، سخنانش را اینگونه به پایان می برد: “نمی دانید چه آتشی وجودم را می سوزاند. شاید نتوانید مرا درک کنید. اما حداقل می توانید واقعیت را بنویسید تا دنیا بداند با ما چه کردند و چه بر سر ما آوردند. همه می دانند علیرضا مانند هزاران جوان دیگر که روز ۲۵ خرداد در خیابان بودند بی گناه بود خیلی بیگناه و این حقش نبود.



گزارش ندای سبز آزادی

۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

مردم باید هزینه بدست آوردن آزادی را بپردازند

سه تن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در بیانیه ای در مورد دستگیر و کشته شدن معمر قذافی دیکتاتور لیبی ضمن اشاره به ترس دیکتاتورهای منطقه از سرنوشتی مشابه، خواستار "حرکتی پیوسته و دنباله دار" از طرف مردم ایران برای رسیدن به آزادی شدند.این بیانیه که از طرف آرش صادقی، مصطفی نیلی و احمد شاهرضائی، سه فعال بازداشتی در بند ۳۵۰ زندان اوین صادر شده، با اشاره به حوادث منطقه خاطرنشان می کند "خیزش دموکراسی خواهانه مردم ایران قبل از تمام این قیام‌ها آغاز شد اما به دلیل عدم وجود حرکتی پیوسته و دنباله‌دار به نتیجه دلخواه نرسید و هنوز دیکتاتور بر جای خویش قرار دارد. امید است که مردم ایران با مشاهده انقلاب‌های عربی به این نتیجه رسیده باشند که اگر می‌خواهند در کشوری آزاد و دموکرات زندگی کنند، باید هزینه بدست آوردن آزادی را بپردازند.

متن این بیانیه به شرح زیر است:

پس از مدتها جنگ داخلی و تعقیب و گریز و کشتار هزاران بی‌گناه، عاقبت قذافی دیکتاتور خونریز لیبی نیز چون اسلافش به دست مردم انقلابی لیبی دستگیر و کشته شد.قیام باشکوه مردم لیبی و ایستادگی کم نظیر آنها، پس از ۴۰ سال بساط دیکتاتوری قذافی را برهم زد و اینک با مرگ وی امید می‌رود که آرامش به لیبی بازگردد و آزادی و دموکراسی در این کشور پا بگیرد. آری این سرنوشت محتوم دیکتاتورها است. در ماه‌های اخیر، مبارک و بن‌علی نیز به پایان دیکتاتوری خود رسیدند و یکی محاکمه می‌شود و دیگری به غربت فرار کرده است و به زودی سقوط دیگر دیکتاتورهای منطقه چون اسد و صالح جشن گرفته می‌شود.تصاویری که از قذافی در هنگام دستگیری و لحظاتی پس از آن منتشر شد بسیار دلخراش و تأسف‌برانگیز بود و این اعمال مورد تأیید هیچ یک از مجامع حقوق بشری نبوده و نیست. اما بر همه کاملاً روشن است که جنایات دیکتاتور منفور لیبی نتیجه‌ای جز این را رقم نمی‌زند و خشم انقلابیون حاصل اعمال فجیع قذافی بود که دست آخر دامان خودش را گرفت.قذافی در حالی که اعلام کرده بود "همه انقلابیون را سوراخ به سوراخ و شکاف به شکاف دنبال خواهم کرد و به سزای اعمالشان خواهیم رساند"، خود مجبور به پنهان شدن در شکافی شد که آخرین پناهگاهش بود و همانجا به دست انقلابیون خشمگین افتاده و به طرز دلخراشی کشته شد. ما با معنی و مفهوم این‌چنین جملات کاملاً آشنا هستیم و اولین بار نیست که با این‌چنین عباراتی مواجه می‌شویم. اکثر دیکتاتورهای جهان این‌چنین جملات را در طول تاریخ تکرار کرده‌اند. شاید در سال ۸۸ بارها این قبیل عبارات را از زبان حاکمان جمهوری اسلامی نیز شنیده‌ایم، اما با ادبیات و الفاظی متفاوت. و شاید آنها نیز قذافی شوند، با عاقبتی یکسان.مطمئناً این تصاویر دلخراش را دیکتاتورهای منطقه نیز دیده‌اند، اما بی‌شک احساسی متفاوت از آنچه که در ما ایجاد شده وجود این بیننده‌های خاص را فراگرفته است. ترس، ترس از عاقبتی همچون قذافی، ترسی که لرزه بر تن حاکمان و خلفای دیکتاتور بحرین، یمن، سوریه و جمهوری اسلامی انداخته و قطعاً تا مدت‌ها خواب از چشمشان خواهد ربود، چون خود را به جای جسد خونین قذافی تصور می‌کنند در حالی که در دست انقلابیون کشورشان به مدفن خود حمل می‌شوند.تنها عامل این اتفاقات، مردمان آزادی‌خواهی هستند که به خاطر آزادی و دموکراسی به میدان آمدند و از جان خویش گذشتند و با وجود تمام کشتارها و سرکوب‌ها لحظه‌ای پا پس نکشیدند و امروز نتیجه این جانفشانی ها را مشاهده می‌کنند. قیام مردم منطقه نشان داد که تنها راه رسیدن به آزادی و دموکراسی در کشورهای دیکتاتوری، ایستادگی مردم و پا پس نکشیدن از آرمانهایشان می‌باشد و اینکه گمان نکنند با حرکت‌های مقطعی می‌توان شاهد مطلوب را در آغوش کشید.خیزش دموکراسی خواهانه مردم ایران قبل از تمام این قیام‌ها آغاز شد اما به دلیل عدم وجود حرکتی پیوسته و دنباله‌دار به نتیجه دلخواه نرسید و هنوز دیکتاتور بر جای خویش قرار دارد. امید است که مردم ایران با مشاهده انقلاب‌های عربی به این نتیجه رسیده باشند که اگر می‌خواهند در کشوری آزاد و دموکرات زندگی کنند، باید هزینه بدست آوردن آزادی را بپردازند. دیکتاتور حاکم بر ایران و اعوان و انصارش نیز سرنوشت قذافی را در پیش روی خویش قرار داده و بدانند:
پیش از شما
به سان شما بی‌شمارها
با تار عنکبوت نوشتند روی باد
این دولت خجسته جاوید زنده باد.

آرش صادقی - مصطفی نیلی - احمد شاهرضائی



گزارش سایت «جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی»  

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

رأی بی‌سابقه سازمان ملل به محکومیت نقض حقوق بشر در ایران

مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت بزرگ آراء نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد. قطعنامه محکومیت ایران در این نشست با ۸۶ رای تصویب شد. این تعداد آرا یک رکورد محسوب می‌شود.مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز دوشنبه (۲۱ نوامبر) با رایی بی‌سابقه نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد. ۸۶ کشور به محکومیت جمهوری اسلامی ایران رای مثبت دادندز تاکنون این تعداد از نمایندگان در محکومیت ایران هم‌رای نبوده‌اند. سال گذشته ۸۰ نماینده به قطعنامه محکومیت ایران رای داده بودند.تعداد نمایندگان کشورهایی که به محکومیت ایران رای مخالف دادند نیز از ۴۴ در سال ۲۰۱۰ به ۳۲ تقلیل یافته است. ۵۹ نماینده رای ممتنع دادند.در قطعنامه محکومیت نقض حقوق بشر در ایران، که توسط کانادا تنظیم شده است از به کارگیری شکنجه و تنبیهات غیرانسانی، شلاق و قطع اعضای بدن به عنوان مجازات توسط مقام‌های مسئول ایران یاد شده است.هم‌چنین به افزایش هولناک اعدام‌ها اشاره شده که بویژه علیه افرادی به کار گرفته می‌‌شود که زمانی مرتکب جرم شده‌اند که به سن قانونی نرسیده بودند. محمد جواد لاریجانی، نماینده ایران در شورای حقوق بشر سازمان ملل این قطعنامه را بی‌اساس و اقدامی برای تخریب ایران خوانده است. سوریه که روز سه شنبه در انتظار قطعنامه‌ای مشابه است به شدت از متحد خود ایران دفاع کرد.قطعنامه سازمان ملل کره شمالی و میانمار را نیز در کنار ایران محکوم کرده است. کره شمالی با ۱۱۲ رای مثبت، ۱۶ رای منفی و ۵۵ رای ممتنع و میانمار با ۹۸ رای مثبت، ۲۵ منفی و ۶۳ ممتنع محکوم شدند.مجمع عمومی سازمان ملل درباره شکنجه‌های غیرانسانی، احکام خودسرانه و اعدام در ملاء عام در کره شمالی ابراز نگرانی عمیق کرد. درباره میانمار نیز گفته شد اگرچه گفتگوها میان رهبران مخالفان و حکومت که نظامیان سهم مهمی در آن دارند، گامی به جلو محسوب می‌شود، اما در این کشور بکارگیری سیستماتیک خشونت و پایمال کردن حقوق اولیه انسان‌ها هم‌چنان ادامه دارد.

از گزارش احمد شهید تا نشست عمومی

احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل در تاریخ ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۱ گزارش خود درباره وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران را به مجمع مجمع عمومی سازمان ملل ارایه داد. گزارشی که در این سازمان ثبت و سپس در تاریخ ۱۵ اکتبر ۲۰۱۱ منتشر شد.احمد شهید در گزارش خود به شکنجه، رفتارهای بی‌رحمانه و تحقیرآمیز به هنگام بازداشت و بازجویی، سلول‌های انفرادی، تهدید و ارعاب خانواده‌های بازداشت‌شدگان، تعیین وثیقه‌های سنگین و در موارد بسیار بازنگرداندن وثیقه حتی پس از تبرئه زندانی، صدور حکم اعدام در نبود تضمین‌های قضایی متناسب، وضعیت نامناسب زنان در قانون و جامعه، آزار و اذیت اقلیت‌های قومی و سلب حقوق مدنی و سیاسی آنان، آزار و ارعاب مدافعان حقوق بشر و فعالان جامعه مدنی با طرح اتهاماتی علیه آنها چون “اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری” اشاره کرده بود.هفته گذشته عبدالکریم لاهیجی در مضاحبه‌ای به دویچه وله گفت ایران تنها کشوری است که شورای حقوق بشر سازمان ملل برای آن گزارشگر ویژه تعیین کرده است. او تاکید کرد که «من مطمئنم درخواست عدم رسیدگی به وضعیت حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل رد خواهد شد و طرح قطعنامه هم پس از بررسی با اکثریت قابل توجهی به تصویب کمیته‌ی سوم خواهد رسید و از آن طریق به مجمع عمومی می‌رود تا در ماه دسامبر در آنجا به رای گذاشته شود.»



دویچه وله

بعد از اسفندیار رحیم مشایی قرعه غضب "ولی فقیه" به نام علی اکبر جوانفکر اصابت کرد

با یورش ناگهانی نیروهای دادستانی به دفتر کار علی اکبر جوانفکر مدیر "خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی" و مشاور محمود احمدی نژاد، کار به درگیری شدید کشید و چند ساعت بعد جوانفکر در یک مصاحبه خبری اعلام داشت که "نیروهای دادستانی در ساختمان گاز اشک آور انداختند و سعی در وارد شدن کردند. بعدهم بالاخره تعدادی از خبرنگاران روزنامه ایران را بازداشت کردند و با خود بردند و یکی از همکاران من را با شوک الکترونیکی زدند و اکنون وضعیت خوبی ندارد.

جریان موسوم به انحراف و جریان موسم به عماریون پنجه در پنجه یکدیگر

بعد از اسفندیار رحیم مشایی قرعه غضب ولی فقیه به نام علی اکبر جوانفکر اصابت کرد چرا که علی او هم مانند رحیم مشایی یکی از نزدیکترین پشتیبانان محموداحمدی نژاد میباشد که همیشه مورد حمله های تند جریان موسوم به "عماریون" به سرکردگی "مهدی طائب – حاج سعید قاسمی" قرار داشت و از طرف آنان یکی از اعضای "جریان انحراف" لقب گرفت. اما محمود احمدی نژاد که پرونده های قطوری از اختلاسهای کلان اعضای جبهه اصولگرایان مقابل خود دارد هنوز سنگرهای مقاومت خودرا فرماندهی کرده و تلاش برای جلب نیروهای موسوم به حزب اللهی به جانب خود دارد. در همین رویکرد علی اکبر جوانفکر - مدیر "موسسه مطبوعاتی ایران" و ناشر مجموعه ای از نشریات زنجیره ای همخط، از جمله روزنامه ایران -ماموریت یافته تا در غیاب رحیم مشایی، در صف اول معرکه حاضر شود و جوشن رزم به تن کند .گفتگوی برنامه ریزی شده بسیار شفاف علی اکبرجوانفکر با روزنامه اعتماد ، پیگیری همین سیاست پایوران دولت احمدی نژاد در مقابله جویی با جریان مخالف از جبهه اصولگرایان را نشان میدهد. جوانفکر دراین مصاحبه با روزنامه اعتماد (که متعاقبا از طرف دادستانی منجر به توقیف این روزنامه شد) اکثر مخالفان و منتقدان دولت در مجلس و سایر دستگاه های وابسته به قوای قضائیه و پاسداران و دستگاه امنیتی را بلحاظ مالی و اخلاقی فاسد و بی اعتقاد معرفی کرد. در فردای این مصاحبه جنجالی و پرسروصدا "دادگاه کیفری استان تهران" اقدام به صدور حکم یک سال زندان برای آقای جوانفکر - به جرم اینکه در خلال تابستان سا ل جاری ویژه نامه "خاتون" را با بحثهای متنوع پیرامون قضیه حجاب منتشر کرده بود- نمود. براساس این حکم، علی اکبر جوانفکر به یک سال حبس و سه سال محرومیت از هرگونه فعالیت مطبوعاتی محکوم شد.با این حال، علی اکبرجوانفکر برای این که نشان دهد که در پافشاری بر نقطه نظرهای خود ثابت قدم است روز دوشنبه سی آبان به دفتر کار خود در روزنامه ایران رفت، که مورد حمله نیروهای دادستانی قرار گرفت که اورا توقیف و دستبند به دست در اتاقی محبوس کردند تا اسباب انتقال اورا به بازداشتگاه فراهم آورند. جوانفکر در مصاحبه مطبوعاتی روز دوشنبه سی ام آبان - پس از اختتام درگیری منجربه بازداشت عده ای از کارکنان روزنامه ایران و یارانش- تصریح کرد که نیروهای مهاجم از جاها ی دیگری دستور میگیرند و اطاعتی نسبت به رئیس دولت یا رئیس قوه قضائیه ندارند. به نظر میرسد که زمانی که این ماموران کوشیده بودند تا با "دستنبد زدن جوانفکررا بازداشت و توقیف کنند"خود محمود احمدی نژاد به عنوان به اصطلاح "رئیس جمهور نظام ولایت فقیه" تلاش کرده بود پادرمیانی کند و قضیه را فیصله بخشد. اما آنها اعتنایی نکرده و کارمیان طرفین به تشنج و زدوخورد کشیده بود . جوانفکر میگوید: "آقای رئیس جمهور تلاش می کردند که این مساله به خوبی حل شود ولی آن‌ها می‌گفتند ما کاری به رئیس قوه قضاییه و همچنین رئیس‌جمهور نداریم، ما دستور داریم." به گزارش خبرگزاریها جوانفکر سرانجام برای فروخواباندن این درگیریها به خواسته مهاجمان تمکین کرده و مدت زمانی نیز "با دست بند در دفتر خود تحت نظر نیروهای انتظامی و امنیتی و ضابط قوه قضائیه بود که پس از رایزنی های صورت گرفته آزاد شد." اما ماموران دادستانبی پس از ضرب و شتم شدید کارکنان روزنامه اقدام به توقیف برخی از اعضاء تیم روزنامه نگاران روزنامه ایران کرده و از جمله "مصیب نعیمی" مدیر مسئول روزنامه را باخود بردند.



انجمن جهانی دفاع از حقوق بشر درایران 

عزیز دانشور، برادر شهید کیانوش آسا بازداشت شد

عزیز دانشور آسا، برادر شهید کیانوش آسا از جانباختگان حوادث پس از انتخابات سال ٨٨ بازداشت شد. وی از فعالین مدنی کرمانشاه و دبیر جبهه ی سبز کرمانشاه (صلح سبز) می باشد.صبح روز جمعه ٢٧ آبان نیروهای اطلاعات سپاه کرمانشاه با مراجعه به منزل آقای آسا ایشان را برای ادای پاره ای از توضیحات احضار کردند. صبح شنبه ایشان با اتومبیل شخصی خود به سپاه نبی اکرم کرمانشاه مراجعه کرده و تا پایان روز به منزل بازنگشت. خانواده ی آسا که به شدت نگران وی بوده اند تا نیمه شب تمام مراکز سپاه را به دنبال او جستجو کرده اند اما هیچ خبری از وی نیافتند. ساعات اولیه امروز یکشنبه مشخص شده که عزیز دانشور در سپاه نبی اکرم کرمانشاه به سر می برد. مسئولین در گفتگو با خانواده اظهار کرده اند که حکم بازداشت او صادر شده است.عزیز دانشور آسا برادر شهید کیانوش آسا از جانباختگان حوادث پس از انتخابات سال ٨٨ و از فعالین مدنی کرمانشاه و دبیر جبهه ی سبز کرمانشاه (صلح سبز) است. وی کارشناس آب منطقه ای کرمانشاه و کارشناس رسمی دادگستری می باشد.کیانوش آسا از فعالین مدنی کرمانشاه و دانشجوی نخبه ی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه علم و صنعت بود که در جریان تظاهرات مسالمت آمیز ٢۵ خرداد ٨٨ به ضرب گلوله ی نیروهای امنیتی اطراف میدان آزادی تهران به شهادت رسید. اعضای خانواده ی آسا از زمان شهادت فرزندشان تحت انواع فشارها قرار داشته و تا به حال بارها بازداشت و به نهادهای امنیتی احضار شده اند.



گزارش دانشجونیوز  

میثم کوچک، مچ‌ بند سبز بر دست، راه شهدای جنبش سبز را ادامه می‌دهد


پرونده میثم عبادی، از شهدای جنبش سبز برای بررسی دوباره به شعبه سوم دادسرای جنایی ارجاع شد. این در حالی است که چندی پیش وقتی اصغر عبادی پدر میثم، جوانترین شهید جنبش سبز برای پیگیری این پرونده به دادگاه مراجعه کرد قاضی پرونده به او اعلام کرد که این پرونده برای همیشه مختومه شده است. اما با پی گیری های دوباره خانواده و گرفتن وکیل جدید برای پرونده مجددا این پرونده قضایی بررسی خواهد شد. نسرین ستوده، وکیل قبلی این خانواده نیز مدتهاست در زندان اوین به سر می برد.میثم عبادی، جوان ترین شهید جنبش سبز، ۲۴ خردادماه سال ۸۸ در یکی از تجمعات اعتراضی پس از انتخابات به شهادت رسید. میثم کارگری بود که برای کمک به خانواده اش از چهارده سالگی در یک کارگاه خیاطی کار می کرد.این روزها اما خانواده میثم عبادی، میثم کوچک را در میان خود دارند. میثم فرزند خواهر این شهید جنبش سبز است که سه ماهی است چشم به جهان گشوده و اسم میثم را بر او نهاده اند .هر چند اصغر عبادی با بغض می گوید هنوز نمی تواند این کودک را با این اسم صدا بزند و قلبش از شنیدن این نام درد می گیرد، اما میثم کوچک از همان ابتدای تولد مچ بند سبز بر دستانش دارد و وجودش این خانواده را دلگرم می کند .اصغر عبادی می گوید: با دیدن این کودک و دستبند سبزش می دانم که راه سبز امید ادامه دارد. این کودک راه میثم و میثم ها را ادامه می دهد و نمی گذارد خون این جوانان به ناحق پایمال شود.او برای چندمین بار از همه مسوولان قضایی جمهوری اسلامی می خواهد تا قاتل میثم را معرفی و مجازات کنند.



گزارش خبرنگار کلمه  

تعدادی از امضا کنندگان بیانیه ۳۶ نفره به سلول انفرادی منتقل شدند

در پی انتشار بیانیه ۳۶ نفر از زندانیان سیاسی، تعدادی از آنان احضار شده و مورد بازجویی قرار گرفته اند. همچنین تعدادی از آنان نیز به انفرادی منتقل شده اند. تعدادی از امضا کنندگان بیانیۀ مذکور، بعد از احضار مورد بازجویی قرار گرفته و برخی نیز به سلول انفرادی منتقل شده اند.این گزارش حاکی است، در زندان اوین، تعدادی از اسرای جنبش سبز به بند امنیتی دو الف منتقل و مورد بازجویی قرار گرفته اند. دکتر محسن میردامادی و فیض الله عرب سرخی از جمله این زندانیان سیاسی بوده اند که مورد بازجویی قرار گرفتند.بر اساس این گزارش، همچنین جواد امام از جمله زندانیانی است که همچنان در انفرادی به سر می برد.گفتنی است، سی و شش زندانی سیاسی منتقد در زندانهای اوین، رجایی شهر و خوزستان، روز شنبه, ۱۴ آبان ماه، با صدور بیانیه ای در باره انتخابات آتی مجلس، ضمن هشدار به مسوولان ارشد نظام درباره روند فعلی اداره کشور، تاکید کردند که صلاح جنبش سبز و جریان اصلاح طلب در این است که در صورت برگزاری انتخابات سالم و آزاد به طور یکپارچه از آن استقبال کنند و در صورت ناسالم بودن آن، با انسجام و وحدت و داشتن برنامه، عامل مشروعیت بخش به انتخاباتی ناسالم و غیرقانونی نشوند.این ۳۶ زندانی سیاسی در بخشی از بیانیه خود، مجلس فعلی را به مجلس دوران حسنی مبارک در مصر تشبیه کرده و نوشته بودند: بدون وجود مجلسی متشکل از نمایندگان واقعی و مدافع حقوق مردم، نه تنها احقاق حقوق از دست رفته مردم، بلکه جلوگیری از مفاسد بزرگی که اخیرا تنها نمونه هایی از آن – آن هم نه به طور کامل – انتشار یافته، امکان پذیر نیست.زندانیان سیاسی حامی جنبش سبز در بیانیه خود به تحلیل مفاسد اقتصادی دولت دهم از جمله اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی نیز پرداخته و نوشته بودند: از وقوع مفاسد اخیر نباید متعجب بود زیرا دولتی که امانتدار رای مردم نباشد و در انتخابات با رای مردم آنچنان بازی کند، طبعا امانتدار سرمایه های معنوی و مادی مردم هم نمی تواند باشد.امضا کنندگان این بیانیه یکی از مهم ترین مشکلات امروز کشور در عرصه های مختلف از جمله انتخابات را ورود نهادها و نیروهای نظامی و امنیتی به این عرصه ها دانسته و نوشته بودند: این نهادها قانونا و عرفا از ورود به آنها منع شده اند. تنها در نظام های استبدادی است که اینگونه نهادها در امور سیاسی، اقتصادی، قضایی و امثال آن مداخله می کنند و هرچه استبداد در نظامی بیشتر و شدیدتر باشد، حضور نهادهای امنیتی و نظامی نیز در عرصه های مختلف بیشتر و پررنگ تر است. در کشور ما نیز سکاندار اصلی حوادث انتخابات سال ۸۸ و پس از آن این نهادها بودند و هستند که حضور آنها همچنان ادامه دارد و فضای امنیتی سنگینی را بر کشور مستولی و سایه افکن کرده اند.





ندای سبز آزادی 

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

احضار مجدد پرستو فروهر به وزارت اطلاعات

مراسم سیزدهمین سالگرد جانباختن داریوش فروهر، رهبر حزب ملت ایران و همسرش پروانه اسکندری، روز اول آذر برگزار می شود، که منابع خبری گزارش داده اند طبق روند چند سال اخیر، بازماندگان داغدار این فعالان ملی کشور، مجددا به وزارت اطلاعات احضار و تهدید شده اند.مراسم سالگرد مرحومان پروانه و داریوش فروهر، فعالان جنبش ملی ایران، روز اول آذر ماه سال ۹۰ در منزل آن دو مرحوم برگزار می شود.بر اساس این گزارش، مراسم بزرگداشت سیزدهمین سالگرد این دو قربانی قتل های زنجیره ای، یکم آذرماه ساعت چهار و نیم بعد از ظهر در خانه آنها، واقع درتهران، خیابان سعدی شمالی خیابان هدایت کوچه شهید مرادزاده پلاک٢٢ برگزار می گردد.طی سال های اخیر، حکومت و نهادهای امنیتی، از برگزاری مراسم سالگرد و یادبود قربانیان قتل های زنجیره ای شدیدا جلوگیری بعمل آورده و خانواده ها و بازماندگان را تهدید کرده اند و سایت احترام آزادی گزارش داده است که امسال نیز، پرستو فروهر و آقایان خسرو سیف و مهرداد سید عسگری از اعضای حزب ملت ایران به وزارت اطلاعات فراخوانده شدند.قتل های زنجیره ای مخالفان و دگراندیشان، از مهمترین اتفاقاتی بود که دولت اصلاحات را با بحران مواجه کرد، اما بنابر اصرار محمد خاتمی رییس جمهور وقت، وزارت اطلاعات در بیانیه ای قتل های سیاسی را محکوم کرد.

تغییر برای برابری

همسر آریا آرام‌نژاد: با مشت به دهان آریا کوبیدند/ جای هنرمند در قلب مردم است، نه زندان

خانواده آریا آرام نژاد نسبت به وضعیت سلامت این هنرمند زندانی ابراز نگرانی کرده و خواستار تسریع در رسیدگی به پرونده و همچنین آزادی هرچه سریعتر او شده اند.آریا آرام نژاد، ترانه سرا و خواننده ی جوان بابلی که با سرودن آهنگ های اعتراضی خود بارها نسبت به وضعیت زندانیان دیگر ابراز نگرانی کرده بود، این بار خودش در زندان به سر می برد و خانواده ی اش نگران وضعیت او هستند.نزدیک به ۳۰۰ هنرمند و فعال مدنی و سیاسی هم چندی پیش با امضای نامه‌ای خواستار آزادی این هنرمند جوان شدند.آریا آرام‌نژاد که پیش از این در عاشورای سال ۸۸ پس از خواندن یک آهنگ اعتراضی درباره به وضعیت موجود بازداشت شده بود، بار دیگر در ۱۷ آبان ۹۰ زمانی که برای پیگیری پرونده محکومیت خود به دادگاه تجدید نظر استان مازندران واقع در ساری مراجعه کرده بود، پس از بازگشت به منزل از سوی ماموران امنیتی بازداشت و به مکان نا‌معلومی انتقال داده شد.با عادله ضیایی، همسر آریا آرام نژاد، در مورد اتهامات احتمالی و دغدغه های این زندانی در بند گفت و گویی انجام داده ایم که در پی می آید:

آخرین خبری که از وضعیت همسرتان دارید چیست؟

آخرین خبر من مربوط به چهار روز قبل است که ایشان تماس کوتاهی گرفتند که متاسفانه حالشان خوب نبود، خسته و عصبی و تحت فشار به نظر می رسید.

یعنی بعد از آن تماس تلفنی، احساس می کنید نگرانی برای وضعیت آریا وجود دارد؟

قطعا، چون در تماس تلفنی شان چندین بار تاکید داشتند که برایشان لباس گرم و همچنین کتاب ببرم. اما علی رغم درخواست مکرر من و قول مساعد جناب آقای دادستان در این مدت و تاکید خودشان، تا این لحظه که با شما صحبت می کنم متاسفانه هیچگونه همکاری ای انجام نشده است. داشتن امکانات اولیه مناسب برای زنده ماندن و زندگی از ابتدائی ترین حقوق نه حتی انسان بلکه موجود زنده است و من از این بابت بسیار معترض هستم.همینطور طبق اطلاعاتی که به من رسیده، متاسفانه زندان ایشان از آب آشامیدنی مناسبی برخوردار نیست. وضعیت سلامتی آریا متاسفانه مناسب نیست و من شدیدا نگران سلامتی او هستم. تا او را نبینم آرام و قرار ندارم و تنها چیزی که مرا مجاب به مصاحبه کرد، فقط و فقط شرایط سخت جسمی و روحی آریا است.

آیا هیچ اطلاعی از وضعیت بازجوئی های آریا دارید؟

در تماس تلفنی که انجام شد، ایشان گفت که در این مدت فقط یکی دو بار بازجوئی شده و این نشان دهنده ی روندی کند برای پرونده آریا است و از این موضوع بسیار ناراحت بود. اما هر وقت من از ایشان می خواستم در مورد روند بازجوئی صحبت کند، تهدیدش می کردند که تلفن را قطع خواهند کرد. برای همین صحبت زیادی در این زمینه نشد.

اصلا می دانید آریا برای چه دستگیر شده ؟

هنوز بعد از گذشت این مدت، این علامت سوال بزرگ برای من و خیلی از دوستانِ اوست که چرا آریا را دستگیر کردند؟ چرا درست در روزی که برای بررسی نتیجه پرونده اش به دادگاه تجدید نظر رفته بود؟ در اولین مکالمه اش گفته بود به جرم ساختن آهنگها بازداشت شده و همین طور روزی که مامورین برای بازداشت آریا به منزل آمده بودند، ایشان مصر بود که حکم دستگیری را ببیند و مامورین هم با اکراه نشان دادند.

علت دستگیری را هم نوشته بودند؟

اتفاقا نکته ی جالب توجه همین بود که در توضیح علت بازداشت نوشته بودند: ایشان خواننده جریان فتنه است! و بعد از عاشورای ۸۸ آهنگ «علی برخیز» را خوانده و دستگیر شده و بعد از آزادی به قید وثیقه “به فتنه گری ادامه داده است”!!

پس به نظر می رسد منظور از «فتنه گری» خواندن همان آهنگ های انتقادی بوده که منجر به دستگیری شده، درست است؟

این چیزی بود که در حکم دستگیری نشانش دادند. بسیار متاسفم. در کدام فرهنگ لغت، روایت کردن وضعیت واقعی و ملموس جامعه به زبان شعر مصداق فتنه گری است؟ در کجای دنیا امید دادن به مردم برای بهبود شرایط، فتنه گری تعبیر می شود؟ چه قشری از انسانها و با چه تفکری می توانند مخالف حس والا و انسانی همدردی با مادرانی که داغدار بیگناه کشته شدن عزیزانشان هستند، باشند؟

آیا ترانه های این هنرمند چیزی غیر از صداقت محض، تعهد و بی تفاوت نبودن به دردهای خاموش اما بیدار مردم است؟ ایشان در کدام ترانه اش حرف کذب و ناراستی زده است؟ در کدام ترانه امنیت مردم و کشورش به خطر افتاده؟ آیا به کسی توهینی شده؟ در کدام آهنگ، ایشان هموطنانش را دعوت به خرابکاری، آشوب و اغتشاش کرده است؟ بدا به حال ما که هنرمندانی را چنین مورد بی مهری و هتک قرار می دهیم که جرمشان چیزی جز متعهد بودن، مسئولیت پذیری، شرافت وصداقت بی پایان نیست.ممکن است کمی از دستگیری اول آریا در عاشورای ۸۸ و روند پرونده اش بگویید؟ و آیا این احتمال وجود دارد که بدون ابلاغ حکم، او را برای اجرای حکم قبلی برده باشند؟

ایشان بعد از اتفاقات تکان دهنده عاشورای ۸۸ به شدت متاثر شد و تصمیم به ساختن آهنگی گرفت که به «علی برخیز» معروف شد. بعد از انتشار این آهنگ که اتفاقا از مضامین مذهبی شیعه سرشار بود، در ۲۶ بهمن ۸۸ با حمله به منزل، ایشان را بازداشت کردند.
جای شگفتی و تاسف است که در یک کشور اسلامی، پاداش و نهایت حمایت از هنرمندی که خالق یک اثر مذهبی تاثیرگذار بود، زندان است. به این”اتهام” – که به دلیل استناد های بی پایه و همچنین ایستادگی آریا با وجود فشار های بسیار بسیار زیاد و تمکین نکردن ایشان به اعتراف به موارد خواسته شده از او – به “جرم” تبدیل نشد، ایشان در دادگاه اول به ۱۰ ماه حبس محکوم شد.
در روز دستگیری مجدد، ایشان برای پیگیری حکم دادگاه تجدید نظر به دادگاه رفته بود که به آریا گفته بودند پرونده در دست بررسی و مطالعه است و فعلا باید صبر کنید اما به محض بازگشت به منزل دستگیر شد. من بعید می دانم در فاصله نیم ساعت پرونده بسته شود، حکم صادر شود، ابلاغ شود و اجرا شود.

کمی از روز دستگیری آریا در این مورد بازداشتی اخیر برای ما می گویید؟

ساعت دو بعد از ظهر روز ۱۷ آبان بعد از برگشتن از دادگاه بی نتیجه ی تجدید نظر، به محض پیاده شدن از خودرو، پنج نفر در ورودی ساختمان به آریا حمله کردند و با مشت به دهانش کوبیدند. من منزل بودم. وقتی دیدم کلید بیش از حد معمول در قفلِ در می چرخد، رفتم در را باز کردم، دیدم آریا با دستان دستبند زده داشت تلاش می کرد که در را برای ماموران باز کند.

چند مامور همراهش بودند؟

پنج مامور لباس شخصی به همراه آریا وارد خانه شدند و همه جا را گشتند. کامیپیوتر آریا، سی دی ها و نوشته هایش را به همراه کامپیوتر من، سی دی ها و نوشته ها و شعر های من بردند.من از حقوقدانان می پرسم، اگر حکم بازداشت برای آریا بود، چرا وسایل مرا برده اند؟ حالا که می دانند وسایل من است، چرا بر نمی گردانند؟ دوستانی که در شرایط مشابه قرار گرفتند، می دانند که این برادران تمایل زیادی به بردن رسیور ماهواره دارند که این کشف و ضبط زودتر از بقیه موارد اتفاق افتاد. شوک ورود این افراد به خانه آنقدر برای من زیاد بود که به گفته آریا تا مدتی بیهوش بودم و مامورین مجبور شدند دستبند آریا را باز کنند.

یعنی به همراه آریا منزل را گشتند و برخی از وسایل شما را هم بردند؟

همه جا را گشتند. اتاق من و حتی همه کمد های لباس که آریا به شدت معترض شده بود اما متاسفانه حتی کیف دستی مرا هم بررسی کردند. یک نکته جالب توجه این بود که بعد از بررسی خودروی آریا، مطالبی را که آریا برای رد مستدل اتهامات و اثبات بی گناهی اش برای جرم های ذکر شده در دادگاه اول نوشته بود و قرار بود بعد از تکمیل به دادگاه تجدید نظر تقدیم کند، به عنوان “مدارک مربوط به جنبش سبز” ثبت و با خود بردند.

وضعیتِ بیماری و سلامتی آریا چگونه است؟

متاسفانه یک بیماری قلبی ارثی در خانواده شان وجود دارد که مادر محترم و یکی از خواهرانِ آریا هم بر اثر همین بیماری به رحمت خدا رفتند. همه ی نگرانی این است که آریا هم درگیر این مشکل است. متاسفانه در چند وقت اخیر به محض اینکه وضعیتی باعث فشار روانی و عصبی بر آریا می شد، این مسئله افزایش پیدا می کرد که با یک پزشک مشورت شده بود و قرار بود یک سری آزمایشات انجام بشود که این اتفاقات افتاد و چون در حال حاضر آریا در انفرادی و وضعیت فشار قرار دارد، من به شدت نگران بیماری قلبی ایشان هستم.

خواسته شما از مسئولین چیست؟

اولین و مهم ترین خواست من و همه دلسوزان و همه کسانی که به نوعی نگرانی خودشان را از این بازداشت اعلام کردند، آزادی بی قید و شرط آریا است، و بعد اینکه از این بزرگواران می خواهم که تا آزادی ایشان شرایط مناسب زیستی و سلامتی را برای آریا که سابقه بیماری ارثی دارد، فراهم کنند و اجازه دهند کسی که به زبان لطیف هنر از حقوق مردم دفاع می کند، حداقل حقوق نه حتی شهروندی، بلکه حقوق مرسوم یک زندانی را در این ایام داشته باشد که باز شاهد مورد دیگر از قانون گریزی در پرونده نباشیم.
این برخوردهای آزاردهنده، زیبنده یک دولت اسلامی که داعیه دار اخلاق و اصول دین و مهرورزی برای همه انسانهاست، نیست. و خواسته دوم اینکه با تسریع در روند این پرونده، التهاب ایجاد شده در جامعه هنری و عموم مردم را از بین ببرند. مردم هنردوست و فهیم ما به قشر هنرمندشان علاقه مند و به شرایط آنها بسیار حساس هستند و سریعا موضع گیری می کنند.اگر نکته ای باقی مانده است که من نپرسیده ام، بفرمایید.مایل بودم بگویم آریا از معدود هنرمندانی است که آثارش از همه طیفهای مذهبی، هنری و سیاسی مخاطب دارد از حوزه علمیه و حتی مراجع محترم گرفته تا دوستان غیر مذهبی و لائیک. اصول گرا و اصلاح طلب. چون ایشان جزء کسانی است که مفاهیم انسانی را نه فقط در گفتار بلکه در عمل، زندگی می کند. تبلور آنچه در وجود انسان است می تواند راز ماندگاری و محبوبیت انسانهای شریف باشد.من فکر می کنم در شرایطی که گرگها برای تکه تکه کردن سرمایه های این مملکت دندان تیز کرده اند و هر لحظه نه تنها تمامی اظهار نظرهای مسئولین بلکه عملکردشان رصد می شود تا لغزشی، دستمایه نشان دادن ایران به عنوان یک کشور زیر پا گذارنده حقوق انسانی مردم و خطرناک برای همسایگان و همه دنیا معرفی شود، این اقدامات هزینه بر است. دشمنان چشم تعرض به این سرزمین دارند که خدای ناکرده در صورت چنین تهدیدی، به اعتراف دوست و دشمن، کسانی که استخوان در گلو و خار در چشم دشمنان خواهند بود، جوانان ارزشمند و غیوری چون آریا هستند. اما متاسفانه مدتی است که جای دوست و دشمن در کشورمان عوض شده. صرف متشرع بودن و موافق بودن و مجیز گفتن، دوستی نیست و البته هر منتقدی هم دشمن نیست.خطابم به مسئولان این است که امثال آریا نه تنها دشمنان این مرز و بوم نیستند بلکه به لطف روح انسانی و هنری شان، با پاشیدن امید و آگاهی بر زندگی قشر های مختلف مردم می توانند روند پیشرفت و اقتدار واقعی کشور را نه فقط در نوشته و حرف، بلکه در واقعیت ملموس، بهبود ببخشند. جای هنرمند در قلب مردم است نه زندان، و امیدوارم با آزادی هرچه سریعتر این هنرمندان و دیگر سرمایه های واقعی و ارزشمند این مملکت، جراحتِ وارد شده به پیکر هنر و روح جامعه بهبود پیدا کند.

منبع : کلمه

مسیح علی نژاد

انفرادی: چهاردیواری سیمانی با دری آهنی برای شکستن زندانی

وحید پوراستاد: تو را به داخل سلول هل می‌دهند. پشت سرت صدای بسته شدن دری آهنی را می‌شنوی. چشم‌بندت را که بر می‌داری، چهار طرف خود را دیوار می‌بینی. یک اتاقک بسیار کوچک، چیزی در حدود یک و نیم در دو متر. اولین قدم را که بر می‌داری به دومین قدم نرسیده، به عرض دیوار می‌رسی. اما طول سلول را با دو قدمی می‌شود طی کرد.سکوت است و سکوت. اما به یکباره صدای ناله و ضجه یک زندانی تمام رشته افکارت را به هم می‌ریزد. صدایی را می‌شنوی که با تمام توان به درآهنی می‌کوبد و از خدا طلب مرگ می‌کند. او در سلول انفرادی بریده است.
علی افشاری فعال سیاسی و دانشجویی که در سال‌های ۷۹ تا ۸۲، ۴۰۰ روز از سه سال زندان خود را در سلول انفرادی گذراند، در این مورد این گونه می‌گوید:
«تجربه سلول انفرادی هم مثل همه تجربه‌های دیگر زندگی این نیست که با گذشت زمان، رنجش به شکل صعودی افزایش پیدا کند، بلکه در یک نقطه‌ای می‌شکند.
ولیکن کسانی که تجربه انفرادی را ندارند، معمولاً در بار نخستی که با این فشار و تحقیر مواجه می‌شوند، فکر می‌کنند که هر روز که از زندانی بودنشان در انفرادی بگذرد، این وضع بدتر خواهد شد و بالطبع آنها دیگر نخواهند توانست مقاومت کنند.
 این هم عاملی می‌شود برای اینکه فرد آماده بشود برای بریدن یا تجدید نظر در مواضعش یا پذیریش درخواست تیم بازجویی. اما بریدن تابع ملاک‌های دیگری هم هست که سختی سلول انفرادی تنها بخشی از این معیارها و ملاک‌هاست. باید سختی‌های کل دوران بازجویی را نگاه کرد. موقعیت روانی خود فرد زندانی نیز اهمیت دارد.از همه مهم‌تر اینکه وقتی فرد بازداشت شده، چقدر به لحاظ ذهنی آماده هزینه پرداختن به خاطر اعتقادات و تفکرات خود یا عملی است که منجر به بازداشتش شده، یا اتهاماتی است که از سوی تیم بازجویی به او نسبت داده می‌شود.به هر حال فاصله بین آنچه که فرد زندانی انجام داده با اتهاماتی که به او نسبت داده می‌شود، به اعتقاد من عامل مهمی برای بریدن شخص زندانی است.»دیوارهای سلول از سیمانی خشن و ناصاف با پستی و بلندی و خط‌های کج و معوج زیاد پوشیده شده است. سلول انفرادی به یک قبر شباهت دارد. قبری که آدمی زنده را درون آن گذاشته باشند. در آهنی این قبر، تنها برای مقداری آشامیدنی و خوردنی در طول روز، آنهم بسیار کوتاه باز می‌شود و دوباره صدای در آهنی به شدت به هم می‌خورد. روزها می‌گذارد و هر روز هجوم اوهام و توهمات رعب‌آور تو را بیشتر فرا می‌گیرد. بازجو می‌خواهد مقاومت تو را بشکند.مجتبی سمیع‌نژاد، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر با تجربه ۲۱ ماه زندان و ۸۸ روز سلول انفرادی در سال ۸۳:
«به نظر من مهم‌ترین شاخصه سلول انفرادی، ساکن بودن آن در مقابل حرکت در دنیای بیرون است. یعنی در دنیای آزاد همه چیز جاری و در حال حرکت است این در حالی است که در سلول انفرادی همه چیز ساکن است که موجب ایجاد یک خلأ ذهنی برای زندانی خواهد شد.این مهم‌ترین مسئله‌ای است که مد نظر بازجویان است تا زندانی را در موقعیت ایزوله شدن قرار دهند. هر چقدر که مدت زمان انفرادی طولانی‌تر باشد، سختی و فشار آن هم افزایش می‌یابد و بیشتر می‌شود.
بیشترین مسئله‌ای که به خود من در سلول انفرادی فشار ایجاد کرد همین مسئله سکون انفرادی بود. اینکه به جایی رسیدم که دیگر فکر کردن و خیال کردن برایم امکان‌پذیر نبود. فکر کردن و تخیل کردن تنها ابزار من برای زنده ماندنم در سلول انفرادی بود. جایی که هیچ نشان دیگری از زندگی وجود نداشت.
 من به جایی رسیده بودم که در سلول انفرادی دیگر توانایی فکر و خیال کردن نداشتم. این مسئله باعث شد که من فشار بسیار سنگینی را در سلول انفرادی زندان اوین تحمل کنم.در واقع هدف از اینکه ذهن زندانی خالی بشود و در سلول انفرادی قرار بگیرد این است که در نهایت به خواسته‌های بازجو تن بدهد و این خواسته‌ها به او دیکته بشود.
 در این موقعیت ارتباط زندانی با دنیای بیرون به طور کامل قطع شده است و در حالت ایزوله قرار دارد. در این شرایط فقط به بازجوی خودش نیاز پیدا می‌کند و فقط می‌خواهد برای فرار از سلول انفرادی او را ببیند.» بازجو می‌تواند اراده کند که دستور خروج تو را برای هواخوری برای روزها و هفته‌ها و چه بسا ماه‌ها صادر نکند. هر روز ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شوی. شکنجه جسمی ممکن است به تو ندهند. اما سلول انفرادی یک شکنجه روحی است.امید معماریان، روزنامه‌نگار، با تجربه ۳۵ روز سلول انفرادی از ۵۵ روز زندان در سال ۸۴:
«سلول انفرادی اساساً ذهن و روح و روان زندانی را آنقدر متأثر می‌کند که بعد از اینکه از زندان هم آزاد می‌شوی، تا مدت‌ها، یعنی تا ماه‌ها و سال‌ها، تأثیرات روانی آن به دنبالت کشیده می‌شود.در مدت زمانی که زندانی در خود زندان هست، انفرادی، سازمان فکری آدم را دگرگون می‌کند. به حدی که گاهی اوقات می‌خواهی جان خودت را بگیری و به مرحله خودکشی می‌رسی.سلول انفرادی تأثیرات روانی پیچیده‌ای دارد که به اعتقاد من یکی از مصادیق بارز و واضح شکنجه محسوب می‌شود.»سلول انفرادی را شکنجه سفید می‌دانند. بی‌خبری مطلق از خانواده، نداشتن تماس با انسانی دیگر، نداشتن هیچ چیز در داخل سلول، نه کتابی، نه روزنامه‌ای.هفته‌ها و ماه‌ها در تنهایی به سر می‌بری و روزهای متوالی تنها چهار دیوار با یک در آهنی می‌بینی با لامپی روشن در طول ۲۴ ساعت. اما زندانیانی می‌توانند کمی روزهای سخت انفرادی را تحمل کنند، که با تخیل، خود را از زندان بیرون ببرند.

منبع: رادیو فردا

رژیم خون ریز جمهوری اسلامی، ماشین اعدام همچنان قربانی می گیرد

  موج اعدام‌ها در جمهوری اسلامی ادامه دارد. همزمان شماری از معترضین و زندانیان سیاسی نیز به اعدام محکوم شده‌اند. نگاهی به آمار نیز این وضعیت...