۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

واکنش سازمان حقوق بشری فرانت لاین به بازداشت کوهیار گودرزی و مادرش

سازمان بین المللی فرانت لاین به بازداشت خودسرانه کوهیار گودرزی و مادرش ، پروین مخترع واکنش نشان داد.این سازمان غیر دولتی که وظیفه اش محافظت از مدافعین حقوق بشر در سراسر جهان می باشد ، با انتشار بیانیه ای به بازداشت این فعال حقوق بشری در ایران و مادر وی اعتراض کرده و در رابطه با وضعیت سلامتی آنها ابراز نگرانی کرده است.مقر سازمان فرانت لاین ( خط مقدم ) در ایرلند می باشد.در این بیانیه با محکوم کردن دستیگری کوهیار گودرزی آمده است: فعال حقوق بشر، آقای کوهیار گودرزی، در روز ۹ مرداد ۱۳۹۰ (۳۱ جولای ۲۰۰۱) در تهران بازداشت شد و فردای آن روز، مادرش، خانم پروین مخترع، در شهر کرمان بازداشت شد. تاکنون وضعیت کوهیار گودرزی و مکانی که در آن نگهداری می‌شود، نامعلوم مانده است، اما گزارش شده که پروین مخترع در زندان عمومی کرمان در بازداشت است. کوهیار گودرزی، روزنامه‌نگار و عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر است. در سال ۲۰۱۰ کوهیار گودرزی جایزه “جان اشوبون” برای آزادی مطبوعات را از باشگاه ملی مطبوعات امریکا دریافت کرد. از آنجایی که در آن زمان کوهیار گودرزی در زندان به سر می‌برد، مادرش جایزه را از طرف وی دریافت کرد.‏بر اساس گزارش‌ها، در روز ۹ مرداد ۱۳۹۰ (۳۱ جولای ۲۰۱۱) کوهیار گودرزی توسط مأموران وزارت اطلاعات ایران در خانه خود در خیابان جمالزاده تهران بازداشت شده است. تاکنون هیچ مرجع رسمی امنیتی مسوولیت بازداشت وی را به عهده نگرفته است. دلیل بازداشت او مشخص نیست و معلوم نیست که آیا اتهامی به او تفهیم شده یا خیر. گزارش شده است که پس از بازداشت او، خانه کوهیار گودرزی توسط مقامات تفتیش شده و برخی از کتاب‌ها و سایر وسایل شخصی وی توقیف شده است.‏در روز ۱۰ مرداد ۱۳۹۰ (۱ آگوست ۲۰۱۱)، پروین مخترع در خانه‌اش در شهر کرمان بازداشت شد. وی در حال حاضر در زندان عمومی کرمان در بازداشت به سر می‌بَرَد، هر چند که معلوم نیست آیا اتهامی به وی وارد شده یا خیر، و در صورتی که وارد شده این اتهام‌ها چه هستند.‏این بیانیه می افزاید: گزارش شده که در روزهای پس از بازداشت‌های مذکور، تعدادی از دوستان و هکلاسی های کوهیار برای بازجویی به دفاتر وزارت اطلاعات احضار شده‌اند.با وجود درخواست‌های مکرر وکیل کوهیار گودرزی برای دریافت اطلاعاتی درباره وضعیت موکلش و مکان نگهداری‌اش، مقامات تاکنون از ارائه این اطلاعات خودداری کرده و مسوولیت این بازداشت را به عهده نگرفته‌اند.‏در ادامه این بیانیه آمده است: در آذر ۱۳۸۸ (نوامبر ۲۰۰۹) کوهیار گودرزی در راه قم و در حالی که عازم شرکت در مراسم تشییع آیت الله منتظری بود (از مخالفان برجسته محمود احمدی نژاد) بود بازداشت شد. در تیر ۱۳۸۹ (جون ۲۰۱۰) دادگاه انقلاب کوهیار گودرزی را به اتهام “تبلیغ علیه نظام از طریق همکاری موثر با وبسایت کمیته گزارشگران حقوق بشر”، “جمع آوری و انتشار اخبار علیه نظام و انتشار اطلاعات به سازمان‌های تروریستی خارج کشور”، “مصاحبه با رسانه‌های خارجی” و “انتشار مطالبی در اینترنت” به یک سال حبس تعزیری محکوم کرد. او ده ماه را در زندان اوین تهران سپری کرد و سپس به زندان رجایی‌شهر در کرج منتقل شد و باقیمانده حکم حبسش را در آنجا ماند تا اینکه در ۲۳ آذر ۱۳۸۹ (۱۴ دسامبر ۲۰۱۰) از زندان آزاد شد.‏فرانت لاین عقیده دارد که بازداشت و حبس خودسرانه و غیرقانونی کوهیار گودرزی در سلول انفرادی بدون آنکه ملاقاتی با بستگانش داشته باشد و همچنین دستگیری و بازداشت مادرش، پروین مخترع، مستقیما به فعالیت‌های وی به عنوان مدافع حقوق بشر و به ویژه فعالیت‌هایش در کمیته گزارشگران حقوق بشر مربوط است.‏فرانت لاین عمیقا برای سلامت و امنیت جسمی و روحی کوهیار گودرزی و مادرش، پروین مخترع، نگران است، علی الخصوص که از وضعیت فعلی کوهیار گودرزی و مکان نگهداری‌اش اطلاعی در دست نیست.‏

گزارش جرس

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

همسرقادری: افزایش محدودیتها بر زندانیان غیرقانونی است

سيامك قادري خبرنگار سابق خبرگزاری ایرنا كه در تاريخ پنج مرداد 1389 با يورش نيروهاي امنيتي و اطلاعات به منزلش به اتهام ايجاد وبلاگ ايرناي ما و انتشار گزارش‌هاي عيني خود از تظاهرات مردم در جنبش سبز و انعكاس اخبار و تحولات حركت اعتراضي مردم دستگير شد و هم اکنون در بند 350 زندان اوین بسر می برد. این در حالی است که حکم دادگاه تجدید نظر هنوز به او و وکیلش ابلاغ نشده و وی با همان حکم بازداشت موقت در زندان است.فرزانه میرزا وند همسر سیامک قادری در خصوص آخرین وضعیت همسرش به "جرس" می گوید: "دوشنبه با ایشان ملاقات داشتیم که از روحیه بسیار بالایی برخوردار بودند و علت آن هم "اتحاد"ی است که زندانیان سیاسی بند 350 با هم دارند و همین باعث می شود که آنها "محکم" باشند. همین طور اتحاد خیلی زیادی بین خانواده های زندانیان سیاسی وجود دارد. حقیقت این است که ما خانواده های زندانیان سیاسی واقعا "تنها" و "مظلوم" هستیم و از کوچکترین حق طبیعی خود محروم مانده ایم و همین مسئله باعث شده که از هر طبقه و شهری که باشیم یک حس همدلی و همدردی بین ما بوجود بیاید و بخاطر همین "حس مشترک" خود را اعضای یک "خانواده بزرگ" می دانیم و در تصمیمات خود هم هماهنگ خواهیم بود.طی هفته گذشته مسوولان سازمان زندان ها، با اتخاذ تصمیم هایی جدید دامنه فشارها را بر خانواده های زندانیان سیاسی "افزایش" داده اند. روز دوشنبه در سالن ملاقات اقدامات غیرقانونی و غیر اخلاقی مسئولین زندان سبب اعتراض گسترده خانواده های زندانیان سیاسی شد و نگرانی خانواده ها را از این شرایط و فشارهای غیرقابل پیش بینی در آینده را افزایش داده است.میرزا وند عضو خانواده بزرگ زندانیان سیاسی با ابراز نگرانی از اقدامات و فشارهای جدید بر روی خانواده های زندانیان سیاسی در سالن ملاقات زندان، ادامه می دهد: "فقط یک مسئله ای که من و خانواده های زندانیان سیاسی را نگران کرده، اقداماتی است که از ماه رمضان شروع شده و فشارها و محدودیت ها را خیلی افزایش داده اند. از جمله این محدودیت ها این است که در ملاقات های کابینی میله هایی را جلوی شیشه ها نصب کرده اند که به نوعی به شخصیت زندانیان و خانواده هایشان توهین می شود. بالاخره زندانیان در بند ما زندانیان سیاسی و عقیدتی هستند که به خاطر تفکرات و عقاید شان در حبس هستند و نباید همانند جانیان با آنها برخورد شود. اینگونه اقدامات خانواده های زندانیان سیاسی را "بسیار" نگران کرده است. همچنین اعلام کرده اند که در سالن ملاقات کسی نمی تواند وسیله شخصی با خود بیاورد که این فشار و محدودیت بر روی خانواده است بسیاری از آنها از راه های دور و شهرستان می آیند و امکان ندارد کیف دستی خودشان را بهمراه نداشته باشند و مانده اند با این محدودیت ها چکار کنند؟..در کنار این اقدامات غیرقانونی روز گذشته، صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه با صدور بخشنامه‌ای از واحدهای قضایی و دادسراهای سراسر کشور خواست به مناسبت فرا رسیدن لیالی قدر و در پیش بودن عید فطر، و به منظور حضور زندانیان در کنار اعضای خانواده خود، به همه‌ زندانیان محکوم غیر از زندانیان سیاسی و محکومان برخی جرایم خطرناک پانزده روز مرخصی در نظر بگیرند، به طوری که این مرخصی برای پانزده روز دیگر هم قابل تمدید باشد.خانم میرزا وند با بیان اینکه همسرش طبق قوانین زندان "حق" استفاده از مرخصی را دارد، در خصوص پیگیر هایش برای مرخصی می گوید: "من چندین بار درخواست مرخصی دادم تا همسرم بتواند چند روزی بیرون بیاید که متاسفانه تاکنون هیچ پاسخی نگرفتم. خوب من الان یک پسر نوجوان دارم و همسرم هم تنها نان آور خانواده بوده است و باید یکسری کارها را خودش باشد تا رسیدگی و هماهنگی هایی را انجام دهد زیرا بازداشت ایشان بدون اطلاع قبلی بوده و حتی قرارش تبدیل نشده که بتواند تا قبل از برگزاری دادگاه بیرون زندان به کارهایش برسد. من چند ماه پیش برای همین در خواست مرخصی به دادستانی مراجعه کرده بودم برای دادستان وقتی شرایط و مدت بازداشت را گفتم به یکی از مامورها گفتند یک برگه مرخصی به این خانم بدهید بعد که اسم همسرم را پرسید و من گفتم سیامک قادری، یکدفعه گفتند نه نه فرم را پر نکنید هنوز خیلی زود است که ایشان بیایند بیرون... هنوز علت "حساسیت" دادستانی را که می گویند هنوز برای مرخصی زود است را نمی دانیم؟ در حالیکه طبق قوانین زمانی که یک ششم دوران محکومیت سپری شود زندانی می تواند از مرخصی استفاده کند.سیامک قادری از خبرنگاران ایرنا که به دلیل رویکرد انتقادی به انتخابات ریاست جمهوری از سوی اکبر جوانفکر مشاور رسانه ای احمدی نژاد از ایرنا اخراج شد. این اقدام درپی صدور رای شماره 101 هییت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری به ریاست غلامحسین اسلامی فرد صورت گرفت. بر اساس رای صادره این روزنامه نگار متهم به تحریک و اغتشاش ، اعتصاب، ایراد تهمت به دولت احمدی نژاد ،اعتراض علیه دولت کودتا و نوشتن سلسله مقالاتی در باب خشونت علیه معترضان به انتخابات ریاست جمهوری شده است و به همین دلیل مستحق اخراج از ایرنا تشخیص داده شده است. این اقدام هیات رسیدگی به تخلفات اداری که برای رسیدگی به تخلف های اداری کارکنان است در حالی صورت می گیرد که قادری پیش تر از سوی شعبه ی 28 دادگاه انقلاب به 4 سال حبس به اتهام همین موارد محکوم شده بود.این روزنامه نگار در پاسخ خود به رای ابلاغ شده هییت رسیدگی به تخلفات اداری آورده است: "معلوم نیست بر اساس چه سیستم حقوقی یک متهم با اتهامات مشابه در دو داداگاه و دوبار به مجازات می رسد. شرکت در تظاهرات قانونی شهروندان با هدف انعکاس خشونت های دولت علیه معترضان و به عنوان یک وظیفه ملی دینی و حرفه ای صورت گرفته است.همسر قادری با اشاره به اینکه بعد از انتخابات ریاست جمهوری 88 فشارها بر روی همسرش به حد اعلای خود رسید، توضیح می دهد: "آقای قادری خبرنگار رسمی خبرگزاری ایرنا با هیجده سال سابقه کار خبررسانی بودند که بعد از دور اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد محدودیت هایی برای ایشان ایجاد شد و بعد از دور دوم ریاست جمهوری و حوادث پس از آن این فشارها به "اوج" خود رسید و نهایتا ایشان را به خبرگزاری راه ندادند و دقیقا یکماه بعد از بازداشت ایشان هنوز بدون اینکه حکم دادگاه اعلام شود همسرم را (با همین اتهاماتی که در پرونده دادگاهشان وجود داشت) از خبرگزاری اخراج کردند. باید این را هم ذکر کنم که بارها از طرف مقامات مختلف از آقای قادری تقدیر بعمل آمده بود. و حالا اتهامی که به همسرم زده اند اتهام امنیتی یعنی تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب و توهین به ریاست جمهوری و قوه قضاییه است. البته در حکمی هم که داده اند 36 فقره به قول خودشان شرکت در اغتشاشات هم ذکر شده است. این در حالی است که آقای قادری حتی در جلسه دادگاه هم گفتند که اگر قرار است که من بعنوان یک خبرنگار در جریان اتفاقات و حوادث نباشم پس خبررسانی کار چه کسی است؟! قاضی هم گفته که صرف حضور ایشان در چنین محل هایی جرم محسوب می شود. و او را به چهار سال حبس و 100 هزار تومان جریمه نقدی و 80 ضربه شلاق محکوم کردند که الان یکسال از این حکم را گذرانده اند. این را هم باید ذکر کنم که هنوز حکم دادگاه تجدید نظر نه به ما و وکیل و نه به خود ایشان ابلاغ نشده است و ایشان همچنان با همان حکم بازداشت دو ماهه در زندان هستند. یکی دیگر از این اتهامات این بود که در سایت کلمه به نشر اکاذیب پرداخته اند این در حالی است که زمانیکه همسرم برای سایت کلمه کار می کرد این سایت بطور رسمی و قانونی خبررسانی می کرد.گفتنی است چهارده تن از روزنامه نگاران زندانی که نام سیامک قادری نیز در میان آنهاست با انتشار بیانیه ای به مناسبت روز خبرنگار نوشته اند: " در دو سال گذشته دادگاه های جمهوری اسلامی دست کم 40 سال حکم زندان برای روزنامه نگاران و فعالان عرصه رسانه ها صادر کرده است. تعدادی دیگر نیز در انتظار صدور حکم برای خود هستند. تعطیلی دو روزنامه اعتماد ملی و کلمه سبز به عنوان دو روزنامه شاخص جنبش سبز ایران و دستگیری و در حصر خانگی قرار دادن مدیران مسوول و سیاستگذاران این دو روزنامه که از رهبران جنبش نیز هستند، اوج فشارهایی بوده که بر فضای جامعه ایران سنگینی کرده و آن را به سوی یک "استبداد همه جانبه" سوق داده است.همسر سیامک قادری در پایان می گوید: "این عزیزانی که الان تحت شرایط دشوار در حبس هستند همه از دلسوزان نظام هستند و برانداز نظام نبوده اند و تمام تلاش خود را برای داشتن ایرانی آباد و آزاد بکار بردند. انشالله در آینده ای نزدیک همه این عزیزان را "آزاد" و همه در کنار یکدیگر برای سربلندی ایران عزیزمان تلاش کنیم.

نامه‌ی همسر علی جمالی به پسر خردسالش در اولین سالگرد بازداشت پدر

سمیرا صدری، عضو شورای سیاست‌گذاری سازمان ادوار تحکیم وحدت و همسر علی جمالی دبیر سیاسی سازمان ادوار تحکیم وحدت در اولین سالگرد بازداشت همسرش‬ ‫دل نوشته‌ای را خطاب به فرزند خردسالش منتشر نموده است.به گزارش ادوارنیوز، علی جمالی، دبیر کمیته سیاسی سازمان ادوار تحکیم وحدت در ۳۱ مرداد ۱۳۸۹ بازداشت شد. بر اساس حکم صادره از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده است. وی به چهار اتهام “توهین به رهبری”، “توهین به رییس جمهور”، “تبلیغ علیه نظام” و “تجمع و تبانی برای بر هم زدن امنیت داخلی”، در مجموع این حکم را دریافت کرد.

متن این دل‌نوشته به شرح زیر است:

تو خیلی کوچک بودی، می‌شود گفت که هنوز چند روزه بودی که بابا علی را بردند. او رفت و من تنها شدم، نه تنهای تنها که تو بودی. اگرچه هنوز خیلی زود است تا هزاران خم زندگی و روزگار را بمی شناسی اما همگام با من تنها ، شانه به شانه پیش آمدی. شاید هنوز چیز زیادی ندانی از این روزگار سیاه وماتم‌زده‌ی این ملک اما اکنون دیگر خوب می‌فهمی که جای پدر خالی‌ست. نمی‌دانم تو چه گناهی داشتی که در بدو تولد، این چنین از غم هجران پدر، سختی و آلام بی مرز و پر فراز و نشیب زندگی، غربت، تهمت و تنهایی برنجی؟!! چرا باید در این مهم‌ترین لحظه‌های زندگیت، از پدر تنها قاب عکسی بی تحرک و تصنعی را بشناسی که گاه به آن خیره می‌شوی؟ شاید بعدها از من و او، از ما بپرسی که چرا جور دیگری می‌اندیشیدید تا گرفتار بند زندان شوید، شاید هم بزرگ‌تر که شدی، افتخار کنی که پدر و مادرت در گذر این ملک از سیاهی‌ها و تیرگی‌ها نقشی داشته اند.نیکان من ۵ ماه بیشتر از تولد تو نگذشته بود که پدر را از ما به اتهامی واهی گرفتند. علی رفت و من ماندم و تو، یک دنیا کابوس تنهایی و بی عدالتی کسانی که خرسند و خشنود بودند از داشتن یک زندانی بیش‌تر با جرم سیاسی!بار فراموش نشدن پدر از ذهن تو بر شانه های من سنگینی می‌کرد ، با تو از چه می‌گفتم از آن خرداد سیاه، از آن روزگار امید و مقاومت!؟ شب ها در خلوت، برایت قصه هایی از پدران مهربان خواندم و تو آرام گوش کردی و به انتظار نشستی تا روزی، پدر در را بگشاید و در آغوشت گیرد. همیشه انتظارش را می‌کشیدی چه، درداستان های من، اثری از یک پدر پشت میله های سرد و پولادین زندان نبود.روز به روز تو بزرگ و بزرگ تر شدی و نفس هایت تنها دلخوشی من شد. آواهای موهوم کودکانه ات و گام از گام برداشتنت، بازیگوشی هایت، خنده هایت و گریه های پربهانه ات، همه و همه اینها انگیزه‌ای شد برای جنگیدن من، پسرم باید بجنگیم تا زنده بمانیم و دریغا که چه جنگ نابرابری…یادت هست که نخستین تولدت را در غیاب پدر چه غریبانه جشن گرفتیم. من هم به جای خودم و هم در جای پدرت، تو را در آغوش کشیدم، باز کنار کیک تولد و شمع خاموش‌نشدنی آن، تصویر بدون تحرک مرد خندانی بود که اشک را بر چشم ما می‌نشاند. اینک دیرزمانی هم از آن روز گذشته و باز هم پدر پشت میله هاست. بار بی‌او بودن را من و تو، هم‌راه هم مفتخرانه به دوش کشیدم و گرچه سخت بود و دشوار اما پوست انداختیم، آموختیم که جنگیدن برای آزادی چه حلاوت پرهزینه ای دارد و هم صدا شدن با مظلومان و هم قسم شدن با یاران، چه‌قدر جان‌فرسا اما امیدبخش است.نیکان عزیزم برای تو می نویسم، هم برای تو و هم برای نیکان‌های دیگر چرا که این قصه نه تنها قصه من که درد و دل تمام زنانی‌ست که برای دموکراسی، آزادی بیان و عقیده در این سرزمین کفش آهنی پوشیده اند و هزینه تنهایی را دادند.نیکان؛ این روزهای سخت تمام می شود اما یادتان باشد که آزادی شما در گرو هزینه‌های جان‌فرسایی بود که ما پرداختیم

سمیرا صدری همسر دبیرسیاسی سازمان ادوار تحکیم وحدت زندانی بند ۳۵۰ اوین مرداد ۱۳۹۰ 

گزارشی از زندانیان سیاسی در تبعید، محروم از مرخصی و بدون امکانات

با اینکه مسوولان قضایی کشور بارها ادعا کرده اند که طبق قانون، حقوق همه زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی را رعایت می کنند اما زندانیانی در کشور هستند که از همه حقوق خود محروم هستند. آنها نه تنها از حق مرخصی، ملاقات حضوری، تلفن و دیگر حقوقشان محروم هستند که بر خلاف قانون درباره آنها اصل تفکیک جرایم نیز رعایت نمی شود و در زندان و یا میان زندانیانی نگهداری می شوند که اتهاماتشان هیچ ارتباطی با محل نگهداری‌شان ندارد. آنها زندانیان در تبعید هستند، زندانیانی که علاوه بر تحمل رنج زندان، رنجهای مضاعف دیگری را هم تحمل می کنند.این زندانیان، به ویژه زندانیان سیاسی، در دو سال اخیر نه تنها از همه حقوق خود همچون برخورداری از حق مرخصی و دیگر امکانات رفاهی محروم بوده اند، که خانواده هایشان نیز رنج بیشتری را نسبت به سایر زندانیان تحمل کرده اند؛ چرا که آنها مجبورند برای ملاقات هفتگی با عزیزانشان راه دوری را بپیمایند. این زندانیان زندگی در زندان های شهرستانها را که نسبت به زندان اوین شرایط بسیار نامناسب تری دارد، تحمل کرده اند و از حقوق یک زندانی عادی نیز محروم مانده اند. مسعود باستانی، عیسی سحرخیز، حشمت‌الله طبرزدی، مهدی محمودیان، علی عجمی، رسول بداغی، مجید توکلی، جعفر اقدامی، کیوان صمیمی، مجید دری، ضیا نبوی، احمد کریمی، حامد روحی نژاد، فاطمه رهنما و امیررضا (پیمان) عارفی تنها جمعی از زندانیان سیاسی کشور هستند که زندان در تبعید را تجربه کرده اند، بیشتر این زندانیان بعد ازانتخابات سال ۸۸ دچار رنج های مضاعف شده اند. همگی این زندانیان از حق مرخصی هم محروم بوده اند و مدتهاست در زندان بدون کوچکترین امکاناتی به سر می برند.در این گزارش تنها به ارائه مشخصات تعدادی از زندانیان سیاسی تبعیدی که از حق مرخصی محروم اند، پرداخته شده و تاکید می کنیم تعداد زندانیان سیاسی تبعیدی کشور که از حق مرخصی هم محروم اند، بسیار بیشتر از این تعداد است.

عیسی سحرخیز

عیسی سحر خیز، روزنامه نگار زندانی، دوازدهم تیرماه سال ۸۸ بازداشت شد. او مدتها پس از بازداشت در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به سر برد و ماه ها انفرادی و بازجویی را تجربه کرد. او مدتی را نیز در بند ۳۵۰ زندان اوین گذراند اما سرانجام در بهار سال ۸۹ بدون اینکه در حکمش قید شده باشد، به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد. او از آن زمان تاکنون با وجود بیماری نتوانسته از هیچ گونه حق مرخصی استفاده کند. این روزنامه نگار که پیش‌تر توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به سه سال حبس تعزیری محکوم شده بود، چند روز قبل طی حکمی که در زندان به وی ابلاغ شد، به دو سال حبس دیگر هم محکوم شد.او در دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، برای مدتی مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده و نیز مدیرمسوولی روزنامهٔ توقیف شدهٔ «اخبار اقتصادی» و ماهنامهٔ توقیف شده «آفتاب» را برعهده داشته است.

مسعود باستانی

مسعود باستانی دیگر روزنامه نگار زندانی است. او نیز در ۱۴ تیر ماه سال ۸۸ و بعد از انتخابات پر مناقشه ریاست جمهوری دستگیر و زندانی شد. این روزنامه نگار نیز مدتی را در بند ۲۰۹ و چند ماهی را در بند ۳۵۰ زندان اوین گذراند اما بدون هیچ دلیل مشخصی در بهمن ماه سال ۸۸ به زندان رجایی شهر تبعید شد. او مدتها در کنار زندانیان عادی این زندان که جرایمی مثل قتل و تجاوز و… داشتند، به سر برد. مسعود باستانی نیز توسط قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است. این روزنامه نگار نیز تاکنون از هیچ گونه حق مرخصی استفاده نکرده است. وی سردبیری وب‌سایت جمهوریت را برعهده داشت و سابقهٔ همکاری در روزنامه‌های شرق و کارگزاران و…رادر کارنامه خود دارد.

فاطمه رهنما

فاطمه رهنما، تنها زندانی سیاسی زن در تبعید است. او در زندان سپیدار اهواز به سر می برد. وی بیش از دو سال است که از حق مرخصی محروم بوده است.رهنما برای گذراندن مدت ده سال حبس اش به زندان سپیدار اهواز تبعید شده است. این در حالی است که خانواده رهنما در اصفهان زندگی می کنند. فاطمه رهنما به دلیل ابتلا به سرطان، شرایط بسیار ناگواری را در این زندان که وضعیت بهداشتی و رفاهی بسیار نامناسبی دارد تحمل می کند. در این زندان، زندانیان از داشتن آب سالم و بهداشتی محروم اند. این زندانی با وجود بیماری سختش از دوا و درمان مناسب نیز محروم است.با این همه هر بار مسوولان دادستانی تهران و مقامات قضایی با مرخصی او مخالفت می کنند و برای درمان نیز به او مرخصی پزشکی نمی دهند.فاطمه رهنما در دهه شصت و در سن ۱۹ سالگی به سه سال و نیم زندان به علت هواداری از یک سازمان سیاسی محکوم شده بود که نهادهای امنیتی از این مساله استفاده کرده و از او به عنوان کسی که سابقه همکاری با سازمان مجاهدین دارد، یاد کرده بودند.فاطمه رهنما در دادگاه تمامی اتهامات خود از جمله ارتباط و هواداری با سازمان منافقین را رد و تاکید کرده است که در همه این سالها کوچکترین ارتباطی با این سازمان نداشته است. با این همه قاضی پیرعباسی رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب او را به ده سال حبس محکوم کرد. او همچنین یک سال از حبس خود را در سال ۸۸ در بند نسوان زندان اوین گذارند. او تاکنون از مرخصی استفاده نکرده است.

علی عجمی

علی عجمی، فعال دانشجویی و دانشجوی ترم آخر رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران، بیست و یکم بهمن ماه سال ۸۸ در سبزوار بازداشت شد. وی از آذر ماه سال ۸۹ به زندان رجایی شهر تبعید شد. او به بیماری میگرن و نوسان فشار خون مبتلاست، با این همه حتی یک روز هم از مرخصی استفاده نکرده است. این فعال دانشجویی طیف چپ توسط قاضی صلواتی به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده است.

مهدی محمودیان

مهدی محمودیان، روزنامه نگار و عضو کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت، بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بازداشت شد. او در حالی بیش از ۷۰۰ روز را در زندان می گذراند که توسط مسوولان قضایی از حق استفاده از مرخصی درمانی هم “محروم” مانده است.مهدی محمودیان وضعیت جسمانی بسیار نامناسبی دارد و تاکنون نیز دو بار در زندان دست به اعتصاب غذا زده است. مهدی محمودیان نیز بعد از مدتی حبس در زندان اوین، به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد. او چندی پیش در نامه ای سر گشاده به رهبری درباره وضعیت بسیار نامناسب زندان های رجایی شهر، قزلحصار و اوین که در آنها به سر برده، اطلاع رسانی کرد. مهدی محمودیان بارها به دلیل انتشار این گونه نامه ها به سلول انفرادی منتقل شده است.

مجید دری

مجید دری، دانشجوی ستاره دار، بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بازداشت شد. او یک سال را در زندان اوین گذراند، بدون اینکه حتی یک روز از حق مرخصی استفاده کند. او تابستان سال ۸۹ به زندان بهبهان تبعید شد. دری در این زندان در شرایط بسیار دشواری نگهداری می شود. زندان بهبهان فاقد کوچکترین امکانات رفاهی و بهداشتی است. مجید دری در دوران حبس اش در این زندان جز چند بار دیدار با خانواده اش به صورت کابینی، تاکنون از حق مرخصی بهره نبرده است.خانواده مجید دری برای هر بار دیدن او، سه روز در راه اند. آنها از شهر کرج – محل زندگی شان – برای دیدن مجید راهی بهبهان می شوند، جایی که هزار کیلومتر با محل زندگی شان فاصله دارد. آنها پس از پیمودن این مسیر تنها قادرند چند دقیقه ای با فرزندشان ملاقات کنند.مجید دری، فعال دانشجویی، توسط قاضی پیرعباسی رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به شش سال حبس محکوم شده است.

حشمت الله طبرزدی

حشمت الله طبرزدی، زندانی سیاسی دیگر زندان رجایی شهر هم از زندان اوین به این زندان تبعید شده است. او بعد از انتخابات سال ۸۸ بازداشت و به هشت سال حبس محکوم شد. این در حالی است که او در ١۴ سال گذشته بیشتر عمر خود را در زندان به سر برده است وی نیز تاکنون از هر گونه حق مرخصی محروم بوده است. بر اساس گزارش همبندان او در زندان رجایی شهر، وی چندبار در این زندان دچار حمله قلبی شده است. طبرزدی دبیرکل جبهه دمکراتیک ایران و از مدافعان حقوق بشر است.حشمت‌الله طبرزدی، ظهر روز ۷ دیماه ۱۳۸۸، پس از تظاهرات معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در تاسوعا و عاشورا (۵ و ۶ دی ۱۳۸۸) توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد.

رسول بداغی

رسول بداغی، معلم زندانی و عضو کانون صنفی معلمان ایران هم از زندانیان تبعیدی به زندان رجایی شهر است. او نیز پس از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شد و تاکنون از مرخصی استفاده نکرده است. او سه فرزند خردسال دارد، با این همه مقامات قضایی او را از زندان اوین به زندان رجایی شهر تبعید کردند. او بعد از بازداشت، از آموزش و پرورش هم اخراج شد. اکنون همسر و سه فرزند او در اسلام شهر زندگی می کنند و برای ملاقات هفتگی با او ناچارند تا زندان رجایی شهر کرج بروند.او توسط شعبه‌ی پانزدهم دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، به شش سال زندان و پنج سال محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی محکوم شده است.

مجید توکلی

مجید توکلی، فعال دانشجویی، روز شانزدهم آذرماه سال ۸۸ بعد از سخنرانی انتقادی اش در دانشگاه امیرکبیر بازداشت شد. بازداشت او همراه با ضرب و شتم شدید بود. بعد از بازداشت او، سایتهای حکومتی مدعی شدند که وی با لباس زنانه دستگیر شده است. همین موضوع موجی را در حمایت از او در فضای مجازی به راه انداخت. مجید توکلی در ۳۰ دی ۱۳۸۸ از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی به جرم اجتماع و تبانی علیه نظام، تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و توهین به ریاست جمهوری به هشت سال و شش ماه حبس تعزیری، ۵ سال محرومیت از فعالیت سیاسی و ۵ سال ممنوعیت از خروج از کشور محکوم شد. این فعال دانشجویی نیز بعد از مدتی حبس در زندان اوین به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد.مجید توکلی پیش از این نیز توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شده بود. او نیز تاکنون از هیچگونه مرخصی استفاده نکرده است.

کیوان صمیمی

کیوان صمیمی، روزنامه نگار زندانی، هشتم آذر ماه سال ۸۹ از زندان اوین به زندان رجایی شهر منتقل شد. او تاکنون در طول مدت بازداشتش بارها دست به اعتصاب غذا زده است. او یک بار آن هم در بهار سال ۸۹ از مرخصی استفاده کرد، اما بعد از آن از هرگونه مرخصی محروم بوده است.صمیمی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به استناد مواد ۵۰۰ و ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی مجموعا به ۶ سال حبس، و به استناد ماده ۱۹ قانون یاد شده به محرومیت مادام العمر از فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محکوم شد. شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر استان تهران مدت زمان حبس این فعال سیاسی را تایید کرد، اما محرومیت وی را به ۱۵ سال تقلیل داد.کیوان صمیمی، مدیرمسئول روزنامه توقیف شده ی نامه و عضو انجمن دفاع از آزادی مطبوعات است. او همچنین عضویت در کمیته پیگیری بازداشت های خودسرانه و دفاع از حق تحصیل را در پرونده کاری خود داردو او از زندانیان سیاسی در دوران نظام شاهنشاهی بوده است.

جعفر اقدامی

وی از دیگر زندانیان سیاسی تبعیدی زندان رجایی شهر است که تاکنون از هر گونه حق مرخصی محروم بوده است. او با اینکه به شدت بیمار است، ماموران امنیتی از هر گونه درمان او حتی در زندان هم خودداری می کنند.او از جمله زندانیانی است که توسط ماموران امنیتی به هواداری از سازمانهای مخالف نظام جمهوری اسلامی متهم شده است، اتهامی که او هر بار سرسختانه آن را رد کرده است.حکم ۵ سال زندان جعفر اقدامی، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی پس از اعتراض به ده سال زندان افزایش یافت.

ضیا نبوی

ضیا نبوی یکی دیگر از فعالان دانشجویی است که حکم زندان توام با تبعید برایش یک سال قبل اجرا شد. وی ابتدا از زندان اوین به زندان کارون اهواز منتقل شد. زندانی که به لحاظ بهداشتی و رفاهی شرایط بسیار نامناسبی دارد. تا جایی که وی دو ماه پیش در نامه ای خطاب به محمد جواد لاریجانی به شرح آنچه در این زندان بر او و دیگر زندانیان گذشته، پرداخت. او در این نامه تصریح کرد که زندگی در این زندان، انسان را از هرگونه خوی انسانی تهی می کند و زندانی تنها مثل یک حیوان به دنبال آن است که خود را زنده نگه دارد. بعد از نوشتن این نامه، ضیا نبوی به یکی دیگر از زندانهای این شهر منتقل شد که گفته می شود از نظر شرایط رفاهی در وضعیت بهتری قرار دارد.ضیا نبوی فارغ التحصیل فلسفه از دانشگاه نوشیروان بابل، دانشجوی ستاره دار و عضو شورای دفاع از حق تحصیل است که در تابستان سال گذشته و پس از حوادث انتخابات دهم بازداشت و روانه زندان اوین شد. این دانشجو که به خاطر دفاع از حق تحصیلش و نیز به دلیل شرکت در تجمع های اعتراضی که در زمان انتخابات به این منظور تدارک دیده شده بود بازداشت شده بود، توسط قاضی پیرعباسی رئیس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به یازده سال حبس قطعی در تبعید محکوم شده است. او نیز تاکنون بعد از دو سال حبس نتوانسته از حق مرخصی استفاده کند.

امیر رضا عارفی

دو سال و نیم از بازداشت پیمان (امیررضا) عارفی، زندانی سیاسی می گذرد، اما او حتی یک روز هم به مرخصی نیامده است. زینب، همسر این زندانی، بعد از تبعید همسرش به زندان مسجد سلیمان فقط چند بار توانسته او را در این زندان ملاقات کند.درحالی که عارفی دو ماه قبل از انتخابات بازداشت شده بود، در دادگاههای نمایشی پس از انتخابات به عنوان یکی از بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات مورد محاکمه قرار گرفت و تحت فشار به دروغ اعتراف کرد که در زمان انتخابات در روند برگزاری انتخابات اخلال کرده است؛ در حالی که او دو ماه پیش از انتخابات بازداشت شده بود، اما بازجوها پرونده او را با اعترافات ساختگی به ماجراهای انتخابات پیوند زدند. روند پرونده و اعترافات ساختگی وی شباهت زیادی با حامد روحی نژاد و احمد کریمی دیگر زندانیان در تبعید دارد.

حامد روحی نژاد

حامد روحی نژاد، نیز برای گذراندن دوران محکومیتش به زندان زنجان منتقل شده است. شرایط برای این زندانی و خانواده اش به خاطر ابتلای حامد به بیماری ام.اس به مراتب سخت تر و نگران کننده تر از سایر زندانیان است.حامد روحی نژاد، دانشجوی رشته فلسفه، از دو سال و نیم پیش تاکنون به اتهام اقدام علیه امنیت ملی زندانی است. او یک سال از حبسش را در زندان اوین و باقی آن را در زندان زنجان گذرانده است. وی در دادگاه های نمایشی پس از انتخابات محاکمه و به اعدام محکوم شده بود که در نهایت این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۱۰ سال حبس و تبعید به زنجان تقلیل یافت. او از هر گونه مرخصی محروم بوده است.

احمد کریمی

وی یکی از زندانیان سیاسی است که نزدیک به یک سال و نیم است که به زندان گنبدکاووس منتقل شده و باید دوران محکومیتش را در زندانی در این شهر و دور از خانواده اش بگذاراند. خانواده کریمی از نظر مالی در سطح پایینی قرار دارند و در یکی از مناطق محروم جنوب شهر تهران زندگی می کنند. رفت و آمد برای مادر سالخورده این زندانی به شهری دور از محل زندگی شان از نظر روحی و جسمی بسیار طاقت فرساست.این زندانی سیاسی که به اعدام محکوم شده بود، در دادگاه تجدید نظر، محکومیتش به ۱۵ سال حبس توام با تبعید به گنبد کاووس تقلیل یافت. این زندانی نیز تاکنون از استفاده از مرخصی محروم بوده است.

دلنوشته همسر علی جمالی به فرزندش : آموختیم که جنگیدن برای آزادی چه حلاوت پرهزینه ای دارد

 همسرعلی جمالی، سمیراصدری در دومین سال تولد فرزندنش می نویسد» نیکان؛ این روزهای سخت تمام می شود اما یادتان باشد که آزادی شما در گرو هزینه‌های جان‌فرسایی بود که ما پرداختیم.جمالی روز ۳۱ مردادماه سال ۸۹، از محل کار خود ربوده و به زندان اوین منتقل شد و پس از مدتی از سوی شعبه‌ ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به چهار اتهام «توهین به رهبری»، «توهین به رئیس جمهور»، «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی برای برهم زدن امنیت داخلی»، مجموعا به چهارسال حبس تعزیری محکوم گردید که بر اساس گزارش‌ها نیمی از این محکومیت بخشیده شده و به دو سال زندان کاهش یافته است. وی چندی پیش با وثیقه چهارصد میلیون تومانی برای چند روز به مرخصی آمد.در این نوشته که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفت، سمیرا نوشته است: تو خیلی کوچک بودی، می‌شود گفت که هنوز چند روزه بودی که بابا علی را بردند. او رفت و من تنها شدم، نه تنهای تنها که تو بودی. اگرچه هنوز خیلی زود است تا هزاران خم زندگی و روزگار را بمی شناسی اما همگام با من تنها ، شانه به شانه پیش آمدی. شاید هنوز چیز زیادی ندانی از این روزگار سیاه وماتم‌زده‌ی این ملک اما اکنون دیگر خوب می‌فهمی که جای پدر خالی‌ست.نمی‌دانم تو چه گناهی داشتی که در بدو تولد، این چنین از غم هجران پدر، سختی و آلام بی مرز و پر فراز و نشیب زندگی، غربت، تهمت و تنهایی برنجی؟!! چرا باید در این مهم‌ترین لحظه‌های زندگیت، از پدر تنها قاب عکسی بی تحرک و تصنعی را بشناسی که گاه به آن خیره می‌شوی؟ شاید بعدها از من و او، از ما بپرسی که چرا جور دیگری می‌اندیشیدید تا گرفتار بند زندان شوید، شاید هم بزرگ‌تر که شدی، افتخار کنی که پدر و مادرت در گذر این ملک از سیاهی‌ها و تیرگی‌ها نقشی داشته اند.نیکان من ۵ ماه بیشتر از تولد تو نگذشته بود که پدر را از ما به اتهامی واهی گرفتند. علی رفت و من ماندم و تو، یک دنیا کابوس تنهایی و بی عدالتی کسانی که خرسند و خشنود بودند از داشتن یک زندانی بیش‌تر با جرم سیاسی!بار فراموش نشدن پدر از ذهن تو بر شانه های من سنگینی می‌کرد ، با تو از چه می‌گفتم از آن خرداد سیاه، از آن روزگار امید و مقاومت!؟ شب ها در خلوت، برایت قصه هایی از پدران مهربان خواندم و تو آرام گوش کردی و به انتظار نشستی تا روزی، پدر در را بگشاید و در آغوشت گیرد. همیشه انتظارش را می‌کشیدی چه، درداستان های من، اثری از یک پدر پشت میله های سرد و پولادین زندان نبود.روز به روز تو بزرگ و بزرگ تر شدی و نفس هایت تنها دلخوشی من شد. آواهای موهوم کودکانه ات و گام از گام برداشتنت، بازیگوشی هایت، خنده هایت و گریه های پربهانه ات، همه و همه اینها انگیزه‌ای شد برای جنگیدن من، پسرم باید بجنگیم تا زنده بمانیم و دریغا که چه جنگ نابرابری…یادت هست که نخستین تولدت را در غیاب پدر چه غریبانه جشن گرفتیم. من هم به جای خودم و هم در جای پدرت، تو را در آغوش کشیدم، باز کنار کیک تولد و شمع خاموش‌نشدنی آن، تصویر بدون تحرک مرد خندانی بود که اشک را بر چشم ما می‌نشاند. اینک دیرزمانی هم از آن روز گذشته و باز هم پدر پشت میله هاست. بار بی‌او بودن را من و تو، هم‌راه هم مفتخرانه به دوش کشیدم و گرچه سخت بود و دشوار اما پوست انداختیم، آموختیم که جنگیدن برای آزادی چه حلاوت پرهزینه ای دارد و هم صدا شدن با مظلومان و هم قسم شدن با یاران، چه‌قدر جان‌فرسا اما امیدبخش است.نیکان عزیزم برای تو می نویسم، هم برای تو و هم برای نیکان‌های دیگر چرا که این قصه نه تنها قصه من که درد و دل تمام زنانی‌ست که برای دموکراسی، آزادی بیان و عقیده در این سرزمین کفش آهنی پوشیده اند و هزینه تنهایی را دادند.نیکان؛ این روزهای سخت تمام می شود اما یادتان باشد که آزادی شما در گرو هزینه‌های جان‌فرسایی بود که ما پرداختیم.

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

برگزاری دادگاه وبلاگ نویس و از فعالین در کمپین مادران پارک لاله

گزارش دریافتی:دادگاه الناز رحیم زاده وبلاگ نویس و از فعالین در کمپین مادران پارک لاله روز چهار شنبه ۲۶ مرداد در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران برگزار شد و او به ۵ سال حبس تعزیری محکوم گردید .وی از آبان ماه ۸۹ توسط ماموران اطلاعات بازداشت شد و بعد از ۶۴ روز بی خبری طی تماسی که با خانواده خود داشت از حضور خود در زندان اوین خبر داد . در طی این ۱۰ ماه به گفته یکی از نزدیکان الناز رحیم زاده وی فقط در فروردین ۹۰ به مدت ۴۸ ساعت از حق مرخصی استفاده کرده . به گفته وکیل الناز اتهام او تبلیغ علیه نظام و تشویق به اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی در شبکه های اجتماعی عنوان شده است .
 
گزارش ارسال شده به پارس دیلی نیوز

امتناع از دادن دارو به مهندس طبرزدی در زندان

مقامات زندان رجایی شهر کرج از دادن دارو به مهندس حشمت الله طبرزدی دبیر کل زندانی جبهه دمکراتیک ایران خودداری ورزیده و از او خواسته اند از بیرون از زندان دارو تهیه کند. به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، مهندس حشمت الله طبرزدی که دچار عارضه قلبی شده، به درمان در بیرون از زندان نیاز دارد و باید هرچه سریعتر از زندان آزاد شود. با این حال مقامات زندان از مداوای او امتناع کرده و گفته اند که خانواده باید از بیرون دارو تهیه کند. به گفته ی خانواده مهندس طبرزدی، او در آخرین ملاقات خود که روز گذشته پنج شنبه 27 مرداد و پشت شیشه انجام گرفته، بسیار لاغر و ضعیف دیده شده است. هفته گذشته سازمان عفو بین الملل در لندن با انتشار بیانیه ای خواستار آزادی فوری مهندس طبرزدی از زندان برای درمان شده است. سخنگوی شورای همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر و دبیر کل جبهه دمکراتیک ایران که در زندان رجائی شهر کرج و در بند ویژه امنیتی به سر می برد، در وضعیت نامناسبی قرار دارد و از درد قفسه سینه در رنج است. وضعیت بد غذا و نبود هواخوری نیز موجب شده است تا وضعیت او حادتر شود.

منبع: آژانس خبری کوروش

بازداشت خاطره دانش توکل و ملینا بختیار نژاد از فعالان دانشجویی

طی هفته‌ای که گذشت دو تن از دانشجویان دانشگاه تهران و آزاد، توسط ماموران امنیتی بازداشت و به محلی نامعلوم منتقل شده‌اند.به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، «خاطره دانش توکل»، دانشجوی دانشگاه آزاد، روز پنجشنبه بیستم مرداد ماه، در پی احضار به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات، بازداشت شده و از‌‌ همان روز تنها طی تماسی کوتاه با خانواده، از بازداشت موقت خود خبر داده است. همچنین ماموران امنیتی، روز شنبه بیست و دوم مرداد ماه، با ورود به منزل پدریِ «ملینا بختیار‌نژاد»، این فعال دانشجویی دانشگاه تهران را بازداشت و بعد از تفتیش منزل، کیس کامپیو‌تر و برخی اوراق و کتب و اموال شخصی وی را نیز با وی به محلی نامعلوم منتقل کردند.این در حالی است که ماموران امنیتی، دلیل بازداشت این فعال دانشجویی را توزیع و انتشار فیلم‌ها و جزواتی پیرامون انقلاب‌های رنگی و نرم و همچنین ارتباط با برخی فعالان خارج از کشور اعلام کرده‌اند.

منبع : کمیته گزارشگران حقوق بشر

۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

خالی کردن سلولهای انفرادی بند۱ زندان گوهردشت کرج برای پنهان کردن واقعیتها

بنابه گزارشات رسیده تخلیۀ کلیۀ زندانیان از سلولهای انفرادی سالن ۲ بند ۱ شکنجه گاه زندان گوهردشت کرج بخاطر حضور ۳ متهم به قتل دادشی در این بند و کتمان واقعیتهای این قتل. فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران,از زمان دستگیری ۳ نفر از متهمین به قتل روح الله دادشی و انتقال آنها به سلولها انفرادی سالن ۲ بند۱ شکنجه گاه زندان گوهردشت کرج تمامی زندانیان محبوس در این بند را تخلیه و به سلولهای انفرادی بند ۵ منتقل کردند. این در حالی است که این سالن در طی سالهای گذشته مرکز اصلی شکنجۀ زندانیان سیاسی و عادی در زندان گوهردشت می باشد و شکنجه های هولناکی علیه آنها بکار برده می شد و در طی چند سال اخیر هیچگاه سابقۀ تخلیۀ زندانیان از این شکنجه گاه به این صورت روی نداده بود.گفته می شود هدف از انتقال زندانیان به سلولهای انفرادی بند۵ عدم برقراری ارتباط سایر زندانیان با این ۳ زندانی و پی بردن به واقعیت ها می باشد. متهم اصلی به قتل روح الله دادشی که سن وی بین ۱۶ الی ۱۷ سال می باشد و دارای جسمی لاغر و نحیف است.از طرفی دیگر حتی پاسداربندهایی که برای این ۳ متهم زندانی غذا می برند حق داشتن هیگونه ارتباط و یا صحبتی با آنها را ندارند. آنها بطور ۲۴ ساعت توسط دوربینها مدار بسته تحت مراقبت می باشند.بنظر می آید پناهنکاری و عدم برگزاری دادگاه علنی حاکی ازکتمان واقعیتها می باشد.سیاسیت قوۀ قضاییۀ رژیم ولی فقیه علی خامنه ای در طی دوران حاکمیتش سعی در وارونه جلوه دادن واقعیتها و فریب افکار عمومی بوده است و در سالهای اخیر این مسئله بصورت عیان به اثبات رسید و برای مردم ایران و سازمانهای بین المللی حقوق بشری جای هیچگونه شک و شبه ای باقی نگذاشته است.

فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

یادداشت ضیا نبوی زندانی سیاسی درباره زندان کلینیک اهواز

آنچه در انتهای این نوشته شاید مخاطب را به تفکری عمیق بکشاند، فاصله بین شخصیت و جهان بینی زندانیانی چون سید ضیا نبوی است با آنها که حکم به زندانی بودن این سرمایه های بزرگ کشور داده اند. فاصله ای که بین اخلاق صاحبان دستگاه قضا و عدلیه با محکومان سیاسی این سالها وجود دارد، همان عمق دردی است که تمام وجود کشور و به خصوص دستگاه قضایی آنرا فرا گرفته و جنبش سبز برای پایان دادن به همین بی قانونی ها و بی اخلاقی ها ایستاده است.نسبت بین جنبش سبز و اخلاق تنها در نقد فعالان این جنبش به بی اخلاقی های حاکمیت محدود نمی شود، بلکه در وضعیتی که خود در آن قرار دارند، چگونگی عاملیت به اخلاق، سنجه ی مهم تری محسوب می شود.بارها از زندانیانی که ظالمانه در بند به سر می برند این پیغام به رسانه های سبز رسیده که مبادا درباره ی آنها اغراق شود، اگر نوعی از شکنجه نبوده به دروغ بیان نشود، اگر کسی بیماری خاصی ندارد به دروغ بیمار عنوان نشود و خلاصه همواره مرز بین خود و دروغ و بی اخلاقی را حفظ کنند. این شاید مهم ترین راز مانایی و زنده ماندن جنبش و از قضا تمایزش با حاکمان باشد که حتی نسبت به دشمن خود نیز انصاف روا می دارد و اجازه نداده هدف، هرچند مقدس، وسیله اش را توجیه کند.سید ضیا نبوی، زندانی سیاسی که به عنوان دانشجوی محروم از تحصیل در کنار برخی دانشجویان ستاره دار دیگر یکی از مهم ترین سندهای ماندگار دروغگویی محمود احمدی نژاد در روزهای تبلیغات انتخاباتی شدند، سهمش از افشاگری و مطالبه حق طبیعی تحصیل را با ۱۰ سال حبس در تبعید دریافت کرد که از سنگین ترین احکام صادره در بین احکام پس از انتخابات ۸۸ است.او در دو سال و اندی که از حبسش می گذرد بارها با نوشته هایش پایداری خود بر مواضع و روشن اندیشی اش را به رخ همگان کشید. حس مسئولیت اش را در نامه به جواد لاریجانی درباره ی زندان کارون اثبات کرد و حالا یک بار دیگر از موضعی دیگر درسی اخلاقی از انصاف را، بی آنکه خود بخواهد در این جایگاه قرار بگیرد، به بسیاری از جمله حاکمان دستگاه قضا که بیش از هرکسی نسبت به رعایت آن مسئولیت دارند، داده است.او در نوشته ای که در پی می آید به تجلیل از مدیریت زندان کلینیک اهواز برخاسته است هرچند تاکید دارد “حتی یک روز حضور در زندان را نیز حق خویش نمی داند” اما تاکید دارد که خود را نسبت به “انصاف” چنان مسئول می داند که به عنوان یک الگو برای کسانی که زندان های چون “کارون” را رقم می زنند، این الگوی متفاوت از زندانبانی و قانونمداری را نیز مطرح کند.آنچه در انتهای این نوشته شاید مخاطب را به تفکری عمیق بکشاند، فاصله بین شخصیت و جهان بینی زندانیانی چون سید ضیا نبوی است با آنها که حکم به زندانی بودن این سرمایه های بزرگ کشور داده اند. فاصله ای که بین اخلاق صاحبان دستگاه قضا و عدلیه با محکومان سیاسی این سالها وجود دارد، همان عمق دردی است که تمام وجود کشور و به خصوص دستگاه قضایی آنرا فرا گرفته و جنبش سبز برای پایان دادن به همین بی قانونی ها و بی اخلاقی ها ایستاده است.

متن کامل این نامه که در اختیار سایت کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

درباره زندان کلینیک اهواز

۱- زندان کلینیک اهواز سومین زندانی است که طی ۲۶ ماه گذشته آنرا تجربه کرده ام. پس از تحمل ۱۵ ماه حبس در زندان اوین و ۸ ماه حبس در زندان کارون، اکنون بیش از ۳ ماه است که در زندان کلینیک به سر می برم و در طی این مدت چنان تفاوت های مثبتی را در ویژگی های این زندان (بخصوص در کادر مدیریت آن) به چشم دیده ام که نادیده گرفتن و بیان نکردن آنرا جز بی انصافی، نامی دیگر نمی توانم بنهم.

۲- تجربه زندان هرگز تجربه ی خوبی نیست، مخصوصا برای نگارنده ی این متن که حتی یک روز حضور در زندان را نیز حق خویش نمی داند. اما خب فکر نمی کنم که این مساله ربطی به ضرورت وجود زندان و اهمیت رعایت استانداردهای این مکان و یا تلاش برای بهتر زیستن در آن داشته باشد.احتمالا این نکته به اندازه ی کافی روشن است که دفاع از شرایط یک زندان به معنای دفاع از حضور در زندان نیست!

۳- زندان کلینیک اهواز به لحاظ رعایت استانداردهای یک زندان مانند بهداشت، تراکم جمعیت، اصل تفکیک جرائم و رعایت حقوق اساسی زندانیان وضعیت مناسبی دارد. مسئولین زندان می کوشند که با زندانیان به مثابه ی یک انسان برخورد کنند و این نکته بسیار حائز اهمیت است.

۴- تجربه ی زندان در ذات خود، تجربه ای انقباضی است به این مفهوم که افکار، احساسات و تخیلات انسان را محدود می کند و این ویژگی انقباضی، درون تجربه ی تبعید (آن هم در یک فرهنگ متفاوت) به مراتب تشدید می گردد. حال اگر این تجربه ی تبعید در زندانی با کیفیت وحشتناکی مانند کارون باشد، قدرت تخریب ویرانگری نسبت به وجود انسانی می یابد که به راستی آستانه ی تحمل زندانی را نشانه می رود. به هر حال حضور در زندان کلینیک سبب شده که قسمت زیادی از حافظه، توانایی های ذهنی و حساسیت های وجودی ام را که در زندان کارون از دست داده بودم، دوباره بازیابی کنم و این نکته انصافا برایم خوشایند است.

۵- آیین نامه ی سازمان زندان ها در زندان کلینیک به گونه ای دقیق و سختگیرانه اجرا می شود و این نکته اگرچه در یک معنا می تواند به ضرر زندانیان تفسیر شود ولیکن سبب رعایت بسیاری از حقوق تصریح شده ی زندانیان نیز می گردد. قانون در این زندان خلاف رایج دیگر مجموعه ها به گونه ای ابزاری و به نفع مدیران به کار گرفته نمی شود، بلکه در رابطه با کارمندان و کادر مدیریت نیز به گونه ای مهارکننده و بازدارنده عمل می کند. فهم از قانون در این مجموعه تا حد زیادی مدرن و مبتنی بر آموزه ای دموکراتیک است.

۶- زندان کلینیک بدون شک صاحب نواقص و ایراداتی نیز هست که قسمت اعظم آن ناشی از دور بودنش از محیط شهری و کمبود امکانات می باشد، ولی آنچه کنار آمدن با این کمبودها را آسان می سازد، سطح تعامل بالای مدیریت با زندانیان و اراده ی کاملا مشهود آنان برای حل مسایل و مشکلات می باشد. ریاست زندان به صورت مرتب و حداقل هفته ای یکبار، از بندهای زندان بازدید می کند و مسایل زندانیان را می شنود و در صورت امکان به آنها ترتیب اثر می دهد. این اراده و آمادگی برای حل مسیل، به نظر من مهمترین فصل تمایز این مجموعه با دیگر مجموعه هاست …

۷- ریاست زندان، آقای “منشداوی” شخصیتی محترم، معقول، باهوش و با آستانه ی تحمل بالاست و انصافا در شیوه ی مدیریت خویش کلاسی بالاتر از یک مدیریت یک زندان را به نمایش می گذارد. تعامل مستمر ایشان با زندانیان و شنیدن انتقادات آنان، هربار مرا در این نتیجه گیری استوارتر می سازد که داشتن روحیه ی انتقادپذیری، قبل از هر چیز در گرو داشتن توانایی های بالا و قدرت انعطاف ناشی از آن است. جمله ی همیشگی ایشان مبنی بر اینکه “در میان ما و شما (زندانیان) می بایست عقل حاکم باشد” انصافا زیباترین جمله ای است که تاکنون از زبان یک مقام مسوول شنیده ام … !

۸- در طی این مدت بارها و بارها وضعیت مدیریت این زندان را با مدیریت دانشگاه خودمان مقایسه کردم و هربار از این قیاس تاسف خوردم. در حالیکه دانشگاهها به واسطه ی مدیریت سوء حاکم بر آن و همین طور سیاست های وزارت علوم، گام به گام به سوی امنیتی شدن قدم بر می دارند و بنیان علم و آکادمی روز به روز متزلزل تر می شود، دیدن مدیریتی مبتنی بر علم و عقل آن هم در زندان به جد مایه ی شگفتی است.

۹- شاید کسی انتقاد کند که این نوشتار صف بندی سیاسی حاکم بر جامعه را رعایت نکرده است، چرا که نویسنده به عنوان یک مدعی دفاع از دموکراسی، از یک رییس زندان آن هم در یک ساختار سیاسی غیر دموکراتیک دفاع نموده است، اما خب این انتقاد به نظر من وارد نیست. مدت هاست به این نتیجه رسیده ام که می بایست در ترسیم مرز میان مدافعان و مخالفان دموکراسی دقیق تر و ظریف تر از گذشته عمل کنم و اسیر پیشداوری ها و همین طور قطب بندی های سیاسی رایج نشوم. مدیریت زندان کلینیک (البته خلاف ساختار کلان سیاسی) شاخص های مناسبی از عقلانیت و مدارا را در شیوه ی مدیریت خویش به کار می گیرد و از همین رو بیرون از مختصات دموکراتیک قرار نمی گیرد. آنچه که احتمالا محل مناقشه است جایگاه نویسنده ی این متن است که هنوز هیچ امتحانی پس نداده است!

۱۰- اعتراف می کنم که در گذر زمان قضاوت های سختگیرانه و شاید هم غیر منصفانه ای نسبت به عموم انسان ها پیدا کرده ام که معمولا از آن چیزی نمی گویم و در مورد آن سکوت می کنم. سکوتی که گرچه ریشه های عافیت طلبانه و احتمالا مزورانه ای دارد ولیکن اشکالی در آن نمی بینم … .از طرفی به موازات این قضاوت سخت گیرانه نوعی تعلق خاطر متساهلانه و عیب پوشانه نیز نسبت به افراد خاصی در من شکل گرفته که می کوشند به گونه ای خود بنیاد، سنجیده، با ظرافت و روشن بینانه با امر زیستن مواجه شوند و یا حداقل این گونه زندگی شان در عرصه ی عمومی را با چنین خصوصیاتی سامان دهند. جالب اینجاست که در این موارد خاص نه تنها میل به سکوت کردن ندارم، بلکه نوعی احساس وظیفه و تکلیف هم به گفتن و نوشتن در خودم می یابم و این احتمالا ناشی از آن است که فکر می کنم کسب فضایل بالا نیاز به نوعی اندیشیدن و اراده ورزی دقیق، مستمر و کنش گرانه دارد که باید بدان احترام گذاشت. درک ضرورت این نوشتار احتمالا در چارچوب این منطق بهتر قابل درک است، یعنی آنجا که نویسنده می کوشد به اراده ی مدیریت زندان برای عقلانی نگریستن، دقیق فهمیدن و مسئولانه عمل کردن، احترام بگذارد.

سید ضیا نبوی

زندان کلینیک اهواز

کلمه

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...