۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

خالی کردن سلولهای انفرادی بند۱ زندان گوهردشت کرج برای پنهان کردن واقعیتها

بنابه گزارشات رسیده تخلیۀ کلیۀ زندانیان از سلولهای انفرادی سالن ۲ بند ۱ شکنجه گاه زندان گوهردشت کرج بخاطر حضور ۳ متهم به قتل دادشی در این بند و کتمان واقعیتهای این قتل. فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران,از زمان دستگیری ۳ نفر از متهمین به قتل روح الله دادشی و انتقال آنها به سلولها انفرادی سالن ۲ بند۱ شکنجه گاه زندان گوهردشت کرج تمامی زندانیان محبوس در این بند را تخلیه و به سلولهای انفرادی بند ۵ منتقل کردند. این در حالی است که این سالن در طی سالهای گذشته مرکز اصلی شکنجۀ زندانیان سیاسی و عادی در زندان گوهردشت می باشد و شکنجه های هولناکی علیه آنها بکار برده می شد و در طی چند سال اخیر هیچگاه سابقۀ تخلیۀ زندانیان از این شکنجه گاه به این صورت روی نداده بود.گفته می شود هدف از انتقال زندانیان به سلولهای انفرادی بند۵ عدم برقراری ارتباط سایر زندانیان با این ۳ زندانی و پی بردن به واقعیت ها می باشد. متهم اصلی به قتل روح الله دادشی که سن وی بین ۱۶ الی ۱۷ سال می باشد و دارای جسمی لاغر و نحیف است.از طرفی دیگر حتی پاسداربندهایی که برای این ۳ متهم زندانی غذا می برند حق داشتن هیگونه ارتباط و یا صحبتی با آنها را ندارند. آنها بطور ۲۴ ساعت توسط دوربینها مدار بسته تحت مراقبت می باشند.بنظر می آید پناهنکاری و عدم برگزاری دادگاه علنی حاکی ازکتمان واقعیتها می باشد.سیاسیت قوۀ قضاییۀ رژیم ولی فقیه علی خامنه ای در طی دوران حاکمیتش سعی در وارونه جلوه دادن واقعیتها و فریب افکار عمومی بوده است و در سالهای اخیر این مسئله بصورت عیان به اثبات رسید و برای مردم ایران و سازمانهای بین المللی حقوق بشری جای هیچگونه شک و شبه ای باقی نگذاشته است.

فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

یادداشت ضیا نبوی زندانی سیاسی درباره زندان کلینیک اهواز

آنچه در انتهای این نوشته شاید مخاطب را به تفکری عمیق بکشاند، فاصله بین شخصیت و جهان بینی زندانیانی چون سید ضیا نبوی است با آنها که حکم به زندانی بودن این سرمایه های بزرگ کشور داده اند. فاصله ای که بین اخلاق صاحبان دستگاه قضا و عدلیه با محکومان سیاسی این سالها وجود دارد، همان عمق دردی است که تمام وجود کشور و به خصوص دستگاه قضایی آنرا فرا گرفته و جنبش سبز برای پایان دادن به همین بی قانونی ها و بی اخلاقی ها ایستاده است.نسبت بین جنبش سبز و اخلاق تنها در نقد فعالان این جنبش به بی اخلاقی های حاکمیت محدود نمی شود، بلکه در وضعیتی که خود در آن قرار دارند، چگونگی عاملیت به اخلاق، سنجه ی مهم تری محسوب می شود.بارها از زندانیانی که ظالمانه در بند به سر می برند این پیغام به رسانه های سبز رسیده که مبادا درباره ی آنها اغراق شود، اگر نوعی از شکنجه نبوده به دروغ بیان نشود، اگر کسی بیماری خاصی ندارد به دروغ بیمار عنوان نشود و خلاصه همواره مرز بین خود و دروغ و بی اخلاقی را حفظ کنند. این شاید مهم ترین راز مانایی و زنده ماندن جنبش و از قضا تمایزش با حاکمان باشد که حتی نسبت به دشمن خود نیز انصاف روا می دارد و اجازه نداده هدف، هرچند مقدس، وسیله اش را توجیه کند.سید ضیا نبوی، زندانی سیاسی که به عنوان دانشجوی محروم از تحصیل در کنار برخی دانشجویان ستاره دار دیگر یکی از مهم ترین سندهای ماندگار دروغگویی محمود احمدی نژاد در روزهای تبلیغات انتخاباتی شدند، سهمش از افشاگری و مطالبه حق طبیعی تحصیل را با ۱۰ سال حبس در تبعید دریافت کرد که از سنگین ترین احکام صادره در بین احکام پس از انتخابات ۸۸ است.او در دو سال و اندی که از حبسش می گذرد بارها با نوشته هایش پایداری خود بر مواضع و روشن اندیشی اش را به رخ همگان کشید. حس مسئولیت اش را در نامه به جواد لاریجانی درباره ی زندان کارون اثبات کرد و حالا یک بار دیگر از موضعی دیگر درسی اخلاقی از انصاف را، بی آنکه خود بخواهد در این جایگاه قرار بگیرد، به بسیاری از جمله حاکمان دستگاه قضا که بیش از هرکسی نسبت به رعایت آن مسئولیت دارند، داده است.او در نوشته ای که در پی می آید به تجلیل از مدیریت زندان کلینیک اهواز برخاسته است هرچند تاکید دارد “حتی یک روز حضور در زندان را نیز حق خویش نمی داند” اما تاکید دارد که خود را نسبت به “انصاف” چنان مسئول می داند که به عنوان یک الگو برای کسانی که زندان های چون “کارون” را رقم می زنند، این الگوی متفاوت از زندانبانی و قانونمداری را نیز مطرح کند.آنچه در انتهای این نوشته شاید مخاطب را به تفکری عمیق بکشاند، فاصله بین شخصیت و جهان بینی زندانیانی چون سید ضیا نبوی است با آنها که حکم به زندانی بودن این سرمایه های بزرگ کشور داده اند. فاصله ای که بین اخلاق صاحبان دستگاه قضا و عدلیه با محکومان سیاسی این سالها وجود دارد، همان عمق دردی است که تمام وجود کشور و به خصوص دستگاه قضایی آنرا فرا گرفته و جنبش سبز برای پایان دادن به همین بی قانونی ها و بی اخلاقی ها ایستاده است.

متن کامل این نامه که در اختیار سایت کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

درباره زندان کلینیک اهواز

۱- زندان کلینیک اهواز سومین زندانی است که طی ۲۶ ماه گذشته آنرا تجربه کرده ام. پس از تحمل ۱۵ ماه حبس در زندان اوین و ۸ ماه حبس در زندان کارون، اکنون بیش از ۳ ماه است که در زندان کلینیک به سر می برم و در طی این مدت چنان تفاوت های مثبتی را در ویژگی های این زندان (بخصوص در کادر مدیریت آن) به چشم دیده ام که نادیده گرفتن و بیان نکردن آنرا جز بی انصافی، نامی دیگر نمی توانم بنهم.

۲- تجربه زندان هرگز تجربه ی خوبی نیست، مخصوصا برای نگارنده ی این متن که حتی یک روز حضور در زندان را نیز حق خویش نمی داند. اما خب فکر نمی کنم که این مساله ربطی به ضرورت وجود زندان و اهمیت رعایت استانداردهای این مکان و یا تلاش برای بهتر زیستن در آن داشته باشد.احتمالا این نکته به اندازه ی کافی روشن است که دفاع از شرایط یک زندان به معنای دفاع از حضور در زندان نیست!

۳- زندان کلینیک اهواز به لحاظ رعایت استانداردهای یک زندان مانند بهداشت، تراکم جمعیت، اصل تفکیک جرائم و رعایت حقوق اساسی زندانیان وضعیت مناسبی دارد. مسئولین زندان می کوشند که با زندانیان به مثابه ی یک انسان برخورد کنند و این نکته بسیار حائز اهمیت است.

۴- تجربه ی زندان در ذات خود، تجربه ای انقباضی است به این مفهوم که افکار، احساسات و تخیلات انسان را محدود می کند و این ویژگی انقباضی، درون تجربه ی تبعید (آن هم در یک فرهنگ متفاوت) به مراتب تشدید می گردد. حال اگر این تجربه ی تبعید در زندانی با کیفیت وحشتناکی مانند کارون باشد، قدرت تخریب ویرانگری نسبت به وجود انسانی می یابد که به راستی آستانه ی تحمل زندانی را نشانه می رود. به هر حال حضور در زندان کلینیک سبب شده که قسمت زیادی از حافظه، توانایی های ذهنی و حساسیت های وجودی ام را که در زندان کارون از دست داده بودم، دوباره بازیابی کنم و این نکته انصافا برایم خوشایند است.

۵- آیین نامه ی سازمان زندان ها در زندان کلینیک به گونه ای دقیق و سختگیرانه اجرا می شود و این نکته اگرچه در یک معنا می تواند به ضرر زندانیان تفسیر شود ولیکن سبب رعایت بسیاری از حقوق تصریح شده ی زندانیان نیز می گردد. قانون در این زندان خلاف رایج دیگر مجموعه ها به گونه ای ابزاری و به نفع مدیران به کار گرفته نمی شود، بلکه در رابطه با کارمندان و کادر مدیریت نیز به گونه ای مهارکننده و بازدارنده عمل می کند. فهم از قانون در این مجموعه تا حد زیادی مدرن و مبتنی بر آموزه ای دموکراتیک است.

۶- زندان کلینیک بدون شک صاحب نواقص و ایراداتی نیز هست که قسمت اعظم آن ناشی از دور بودنش از محیط شهری و کمبود امکانات می باشد، ولی آنچه کنار آمدن با این کمبودها را آسان می سازد، سطح تعامل بالای مدیریت با زندانیان و اراده ی کاملا مشهود آنان برای حل مسایل و مشکلات می باشد. ریاست زندان به صورت مرتب و حداقل هفته ای یکبار، از بندهای زندان بازدید می کند و مسایل زندانیان را می شنود و در صورت امکان به آنها ترتیب اثر می دهد. این اراده و آمادگی برای حل مسیل، به نظر من مهمترین فصل تمایز این مجموعه با دیگر مجموعه هاست …

۷- ریاست زندان، آقای “منشداوی” شخصیتی محترم، معقول، باهوش و با آستانه ی تحمل بالاست و انصافا در شیوه ی مدیریت خویش کلاسی بالاتر از یک مدیریت یک زندان را به نمایش می گذارد. تعامل مستمر ایشان با زندانیان و شنیدن انتقادات آنان، هربار مرا در این نتیجه گیری استوارتر می سازد که داشتن روحیه ی انتقادپذیری، قبل از هر چیز در گرو داشتن توانایی های بالا و قدرت انعطاف ناشی از آن است. جمله ی همیشگی ایشان مبنی بر اینکه “در میان ما و شما (زندانیان) می بایست عقل حاکم باشد” انصافا زیباترین جمله ای است که تاکنون از زبان یک مقام مسوول شنیده ام … !

۸- در طی این مدت بارها و بارها وضعیت مدیریت این زندان را با مدیریت دانشگاه خودمان مقایسه کردم و هربار از این قیاس تاسف خوردم. در حالیکه دانشگاهها به واسطه ی مدیریت سوء حاکم بر آن و همین طور سیاست های وزارت علوم، گام به گام به سوی امنیتی شدن قدم بر می دارند و بنیان علم و آکادمی روز به روز متزلزل تر می شود، دیدن مدیریتی مبتنی بر علم و عقل آن هم در زندان به جد مایه ی شگفتی است.

۹- شاید کسی انتقاد کند که این نوشتار صف بندی سیاسی حاکم بر جامعه را رعایت نکرده است، چرا که نویسنده به عنوان یک مدعی دفاع از دموکراسی، از یک رییس زندان آن هم در یک ساختار سیاسی غیر دموکراتیک دفاع نموده است، اما خب این انتقاد به نظر من وارد نیست. مدت هاست به این نتیجه رسیده ام که می بایست در ترسیم مرز میان مدافعان و مخالفان دموکراسی دقیق تر و ظریف تر از گذشته عمل کنم و اسیر پیشداوری ها و همین طور قطب بندی های سیاسی رایج نشوم. مدیریت زندان کلینیک (البته خلاف ساختار کلان سیاسی) شاخص های مناسبی از عقلانیت و مدارا را در شیوه ی مدیریت خویش به کار می گیرد و از همین رو بیرون از مختصات دموکراتیک قرار نمی گیرد. آنچه که احتمالا محل مناقشه است جایگاه نویسنده ی این متن است که هنوز هیچ امتحانی پس نداده است!

۱۰- اعتراف می کنم که در گذر زمان قضاوت های سختگیرانه و شاید هم غیر منصفانه ای نسبت به عموم انسان ها پیدا کرده ام که معمولا از آن چیزی نمی گویم و در مورد آن سکوت می کنم. سکوتی که گرچه ریشه های عافیت طلبانه و احتمالا مزورانه ای دارد ولیکن اشکالی در آن نمی بینم … .از طرفی به موازات این قضاوت سخت گیرانه نوعی تعلق خاطر متساهلانه و عیب پوشانه نیز نسبت به افراد خاصی در من شکل گرفته که می کوشند به گونه ای خود بنیاد، سنجیده، با ظرافت و روشن بینانه با امر زیستن مواجه شوند و یا حداقل این گونه زندگی شان در عرصه ی عمومی را با چنین خصوصیاتی سامان دهند. جالب اینجاست که در این موارد خاص نه تنها میل به سکوت کردن ندارم، بلکه نوعی احساس وظیفه و تکلیف هم به گفتن و نوشتن در خودم می یابم و این احتمالا ناشی از آن است که فکر می کنم کسب فضایل بالا نیاز به نوعی اندیشیدن و اراده ورزی دقیق، مستمر و کنش گرانه دارد که باید بدان احترام گذاشت. درک ضرورت این نوشتار احتمالا در چارچوب این منطق بهتر قابل درک است، یعنی آنجا که نویسنده می کوشد به اراده ی مدیریت زندان برای عقلانی نگریستن، دقیق فهمیدن و مسئولانه عمل کردن، احترام بگذارد.

سید ضیا نبوی

زندان کلینیک اهواز

کلمه

مادر حسین رونقی: می گویند اگر مصاحبه هایت قطع نشوند، دخترانت را هم می بریمٍ، من با این تهدید ها نمی ترسم

مادر حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی، از روزی که به ماموران التماس می کرد اجازه دهند پسرش “لباس هایش را در آن هوای سرد بپوشد و بعد ببرندش” سخن می گوید و به تهدیدهای بعدیِ ماموران و نهادهای امنیتی اشاره می کند که گفته اند “اگر با رسانه ها مصاحبه کنی، دیگر فرزندانت را نمی بینی” و از دادگاه “بی قاضی و بدون وکیل” فرزندش و حکم صادره خبر می دهد و انتقاد می کند.به گزارش کلمه، زلیخا موسوی، ساکن ملکان، هر هفته سفر ۱۲ ساعته اش را به امید دیدار پسر می آید و ۲۰ دقیقه بعد دوباره راهی شهرش می شود و هر بار نگران از اینکه چه خبری در راه است.این مادر رنجور می گوید: بعد از دادگاه، حسین زنگ زد خیلی ناراحت بود، گفت من را تحت فشار گذاشتند و نگذاشتند حکم را بخوانم. گفت “من را زدند. به قاضی پیرعباسی گفتم او هم گفت خوب کاری کردند، خودم به آن ها گفتم شما را بزنند.مادر حسین رونقی وبلاگ نویس زندانی در بند ۳۵۰ اوین در حالی از ضرب و شتم پسرش به دلیل نامه ای که به دادستان نوشته بود می گوید که مسئولان دولتی و حکومتی معتقدند ایران نه زندانی سیاسی دارد و نه شکنجه و کتک در دوره ی بازداشت.حسین رونقی ملکی، ۲۵ ساله، در ۲۲ آذرماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان استان آذربایجان شرقی بازداشت و به گفته خانواده‌اش حدود ۳۰۰ روز در سلول‌های انفرادی بند دو الف زندان اوین به‌سر برد. این فعال حقوق بشر به ۱۵ سال زندان محکوم شد.

متن کامل مصاحبه با پدر و سپس مادر حسین رونقی(بابک خرمدین) به شرح زیر است:

آخرین خبری که از آقای رونقی دارید چیست؟

چند روز پیش به ما زنگ زدند و گفتند که ظاهرا حسین را به بیمارستان منتقل کرده اند، ما پیگیری کردیم اما جوابی نگرفتیم از زندان. از طریق بیمارستان طالقانی که پیگیر شدیم گفتند به صورت بیهوش به اورژانس آنجا برده بودند و بعد از چند ساعت که به هوش آمده بوده به زندان بَرِش گردانده بودند.

آیا توضیح دادند که چرا بیهوش شده است؟

گویا بعد از نامه ای که حسین به دادستان نوشته بوده و از مشکلات و بیماری هایش گفته، آمدند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند تا او بیهوش شده است. ما به مقامات نامه نوشتیم و تماس هم گرفتیم. ما پیگیری های قانونی را خواهیم کرد.

جوابی به نامه و تماس هایتان داده شده است؟

نه کسی جواب ما را نداد، تازه این ها برای پسر من پرونده سازی کرده اند. و گفتند اگر اطلاع رسانی کنی پسرت را نگه می داریم. من را هم تهدید کردند. حسین اتهامات آن ها را قبول ندارد و همه ی این فشار های برای این است که با آن ها همکاری کند.

تا به حال با دادستان هم ملاقات داشته اید؟

بله چند بار. مثلا سال گذشته روزنامه ی کیهان ادعاهای دروغینی درباره ی پسر من کرده بود که حسین میلیون ها دلار پول گرفته و من همان زمان به دادستانی رفتم و این ادعای واهی را به آن ها گفتم.

و جوابشان؟

اصلا خبر نداشتند حتی دادپرس پرونده که پرونده دستش بود از ادعاهای کیهان خبر نداشت و مطابق معمول هیچ جوابی به من ندادند. اما بعد از مدتی پسرم را بدون حضور قاضی و وکیل به دادگاه برده بودند و آقای ستارزاده مستقر شعبه ی ۲۶ را مجبور کرده بودند که حکم را امضا کند.

می دانید پرونده ی آقای رونقی کجاست؟

ظاهرا دست اطلاعات سپاه است.به گزارش کلمه، در این زمان مادر حسین رونقی تلفن را در اختیار گرفت و توضیح داد که حال همسرش (پدر حسین) بد شده و برای مصاحبه مساعد نیست و این روزها تحت فشار هستند و با عذر خواهی گفت که مصاحبه را وی ادامه می دهد.

در این دو سال عضو دیگری از خانواده هم به طور رسمی بازجویی یا احضار شده است؟

دو تا از پسرهایم را برده اند. اول پسر بزرگم را گرفتند. و میگفتند بگو برادرت کجاست؟ بعد هم آمدند حسین را از خانه بردند. بعد از دوسال هنوز موبایل و ساعت من دست آن هاست. به من گفتند حق نداری به کسی بگویی که بچه هایت را دستگیر کرده ایم. بازجو به من گفت اگر اطلاع رسانی کنی دیگر آن ها را نمیبینی. گفت بچه هایت را میکشیم، خاک بر سرشان شده است. من هم جواب دادم حق نداری این حرف ها را بزنی. من نمی ترسم با این تهدیدها.

پسر بزرگتان را چقدر نگه داشتند؟

پسر بزرگم را در اوین خیلی کتک زدند و بعد از یک ماه با قرار وثیقه ۷۰ میلیون تومانی آزادش کردند. اما حسین ۱۳ ماه انفرادی بود.

با آن همه تهدید، برخورد نیروهای امنیتی بعد از اطلاع رسانی های شما چطور بود؟

روز دادگاه زنگ زدند به پدرش گفتند به همسرت بگو نیاید. اما من رفتم و آنها بیرونم کردند. قاضی خودش که آقای پیر عباس است، نبود. آقای ستاری را که مسئول دفتر او بود آوردند و انگشت حسین را زدند و بردندش. وقتی رفتم بالا گفت: خانم چرا نیامدید گفتم شما نگذاشتید من بیایم. گفت: به وکلیش زنگ زدیم او هم نیامد. به او گفتم دروغ می گویید، به وکیلش خبر ندادید وگرنه حتما می آمد.

با وکیلش تماس گرفتید؟

بله بیرون که آمدم با وکیلش حرف زدم. به او خبر نداده بودند. اما بعد از دادگاه، حسین دوباره زنگ زد خیلی ناراحت بود گفت من را تحت فشار گذاشتند و نگذاشتند حکم را بخوانم. صدای حسین را ضبط کردم. می توانم بگذارم تا صدایش را بشنوید گفت “من را زدند. به قاضی پیرعباسی گفتم او هم گفت خوب کاری کردند، خودم به آن ها گفتم شما را بزنند.” به خدا این ها خیلی بی رحمند.

پدر آقای رونقی از ماجرای چند روز پیش برایمان گفتند اما چون حالشان بد شد نتوانستند جزئیات را بگویند. برای مخاطبان ما دقیقتر می گویید که چطور خبر دار شدید که ایشان بیمارستان است؟

من هر وقت به ملاقات می روم و پسرم را می بینم خوشحالم. اما هفته ی قبل در راه بازگشت به من زنگ زدند که یکی از ماموران اطلاعات سپاه حسین را کتک زده. او هم بیهوش شده و بردندش بیمارستان. پریروز هم زنگ زدم گفتند خانم نگران نباش حالش خوب است و به زندان برگشته است حتی اجازه ندادند با او حرف بزنم. گفتم تو را به خدا بگذارید حسین زنگ بزند گفتند نمی شود.

فکر می کنید این فشارها به چه دلیل اعمال می شود؟

گویا از اطلاعات سپاه می گویند حسین عفو نامه بنویسد. حسین هم می گوید من کاری نکردم که عفو نامه بنویسم. در اصل مشکل اصلی با حسین به خاطر مطالب وبلاگش بوده است.

ایرادشان به مطالب وبلاگ ایشان چیست؟

حسین فعال حقوق بشر بود و یک وبلاگ داشت که به اسم بابک خرمدین هر روز در آن می نوشت. هنوز یادم نمی رود آن روز را که آمدند و بردندش. بچه خواب بود. حتی به او اجازه ندادند که لباس بپوشد. التماسشان کردم. پاهایشان را بوسیدم گفتم در این هوای سرد پسرم را اینطوری نبرید. اما کسی به حرف من توجهی نکرد.

سخنی با مسئولان دارید که از اینجا به آن ها بگویید؟

دادستان به من گفت پسرتان خیلی باهوش و عاقل است. من هم به او گفتم جای تاسف است که بچه های به قول خودتان باهوش و دانشجویان را انداختید در زندان و اوین را کرده اید دانشگاه.ما هر هفته به دادستانی می رویم و نامه می دهیم و درخواست ملاقات حضوری و مرخصی می دهیم. تمام پزشکان تایید می کنند که حسین باید به مرخصی بیاید. دوبار عمل کرده. حتی به من گفتند هزینه های بیمارستان با خودتان است و من همه را پرداخت کردم پسرم است و جانش برایم مهم است.

در ایام بیمارستان هم خبر اعتصاب غذای ایشان آمد؟ چرا دست به این کار زدند؟

بار اول که عملش کردند سه تا مامور آنجا بودند که خیلی ما را اذیت کردند. حسین خیلی ناراحت بود دست و پایش را با زنجیر بسته بودند. او هم اعتصاب غذا کرد. من به او گفتم غصه نخور مادر همیشه این ظلم ها وجود داشته است. با امامان و بزرگان ما هم همین کارها را کردند. ما باید صبوری کنیم و تحمل داشته باشیم.

هر چند وقت یک بار به ملاقات می روید؟

من تقریبا هر هفته می روم تهران. البته روز اول ماه رمضان به حسین گفتم: به خاطر این ماه که روزه میگیرم نمی توانم هر هفته بیایم. توانش را ندارم. اما تا حالا ۲ بار در ماه رمضان هم رفتم. دلم نمی آید نروم.

بر اساس خبرها این هفته، مسئولان زندان، ملاقات کننده های کابینی را مورد آزار و اذیت قرار داده و گفتند با وسایلتان را نباید با خودتان بیاورید. شما که از شهرستان می روید می خواهید چه کار کنید؟

ما زود رفتیم و بقیه ی زندانی ها را ندیدم و در جریان درگیری های ان روز در سالن ملاقات قرار نگرفتیم ولی وقتی برگشت از ملاقات، گفتند دیگر وسیله تان را نمیتوانید بیاورید پدر حسین هم گفت ما نمی توانیم، از شهرستان می آییم و ۱۲ ساعت هم در راهیم. کیف و وسایلمان را کجا باید بگذاریم.

وضعیت روحی و جسمی آقای رونقی چطور است؟

مرتب داروی مسکن می خورد. خودشان می گویند و من برایش می خرم و می برم. اما درباره ی سلامتیش دروغ می گویند. من مادرم، می فهمم. ما مسلمانیم، من سیدم. مگر ما چه کرده ایم که با ما این رفتار را دارند؟ لااقل بگذارند پسرم به مرخصی بیاید. هنوز یک عمل جراحی دیگر مانده. اجازه دهند خودمان درمانش را پیگیری کنیم. اینجا هیچکس جوابگوی ما نیست.

شما زمان ملاقات چه برخوردی با او دارید؟ از او نخواسته اید عفو بنویسد و بیرون بیاید؟

بعد از سیزده ماه زنگ زد و گفت: مامان می دانی من کجا هستم؟ گفتم مادر نگران نباش، آنجا جای مردان بزرگ است. قوی باش و امیدت به خدا باشد. اشک هایم را نگه داشتم و به حسین دلداری دادم. گفت از برادرم بپرس من کجا هستم. یک جای تاریک توی یک زیرزمین. دلداریش دادم گفتم غصه نخور. خدای ما هم بزرگ است!

برای اینکه روحیه اش را نبازد گفتم، خیلی از زن ها و دخترها هم همانجا هستند درست توی شرایط تو، حتی بدتر از تو.

امیدوارم این مصاحبه برای شما دردسری ایجاد نکند.

آنها خیلی مرا اذیت می کنند. می گویند اگر مصاحبه هایت قطع نشوند، دخترانت را هم می بریم. خجالت آور است. من با این تهدید ها نمی ترسم. یک مادر نمی تواند از حقوق بچه اش بگذرد.

دعایتان سر سفره ی افطار و در این شب های مبارک قدر چیست؟

من هر روز برای آزادی و سلامت همه زندانیان سیاسی دعا می کنم.

شما دلتان شکسته است، برای ما هم دعا کنید.

مهدی محمودیان: برخوردهای غیرانسانی و غیرقانونی مسئولین با ما هیچ ربطی به نامه ها و مصاحبه ها ندارد

پدر زندانی سیاسی مهدی محمودیان، با ابراز ناخرسندی از وعده های خلاف واقع مسئولین قضایی و زندان جهت اعزام فرزند بیمارش به بیمارستان اعلام کرد “ما فکر می کردیم در ماه رمضان مهدی را به بیمارستان منتقل کنند، چون جانشین دادستان از طرف وی این قول را به همسرم داده بود اما انگار ما نباید به هیچ وجه این قولها را باور کنیم.پدر این زندانی سیاسی و روزنامه نگار دربند، روز پنجشنبه بیست و هفتم مرداد ماه، پس از بازگشت از ملاقات فرزندش اظهار داشت که پزشکان پزشکی قانونی در سه ماه گذشته بمنظور عکس برداری و اسکن از قلب و مغز این زندانی چهار مرتبه برای وی درخواست انتقال به بیمارستان و مراکز مجهز به امکانات آزمایشات قلب و مغز نوشته اند که هر مرتبه نامه آنها از سوی دادستانی برگشت خورده و هیچ ترتیب اثری به آن داده نشده است.به گزارش رسیده به جرس، مهدی محمودیان روز پنجشنبه طی ملاقات به پدر خود گفته است “امیدوارم شما و دوستانم متوجه شده باشید که برخوردهای غیرانسانی و غیرقانونی مسئولین با من و سایر زندانی ها هیچ ربطی به حرف زدن ها و نامه نوشتن های من و مصاحبه شما با خبرگزاریها ندارد و اینها هیچ تصمیمی برای مرخصی یا حتی اعزام من و برخی دیگر از زندانیان بیمار همچون عیسی سحرخیز به بیمارستان ندارند و فقط می خواهند از این طریق من و شما را فریب دهند.پدرسالخورده و بیمار این روزنامه نگار زندانی که به شدت از دیدن وضعیت نامساعد فرزندش نگران بود در حالیکه شدت ناراحتی او را به بغض و گریستن انداخته بود، اظهار داشت که حتی دوستان هم بند با مهدی در ملاقات امروز نگرانی خود را از وضعیت جسمی او پنهان نکردند و از حال بد او برایم گفتند.آقای محمودیان ادامه داد “ما فکر می کردیم در ماه رمضان مهدی را به بیمارستان منتقل کنند، چون جانشین دادستان از طرف وی این قول را به همسرم داده بود اما انگار ما نباید به هیچ وجه این قولها را باور کنیم.

۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

جاویدتهرانی، کهندل، مددزاده و منصوری همچنان در بند ۲۴۰ زندان اوین

بهروز جاوید تهرانی، صالح کهندل، فرزاد مددزاده و محمدعلی منصوری که در تاریخ ۷ تیرماه که از زندان رجائی شهر به بندهای امنیتی زندان اوین منتقل شده بودند همچنان در سلول انفرادی و تحت بازجویی و شکنجه قرار دارند.
انتقال این ۴ زندانی در سکوت و بی‌خبری خانواده‌ها و وکلای آنان صورت پذیرفت، به طوری که یکی از اعضای خانواده‌ی این افراد به خانه حقوق بشر ایران گفت که «خبر انتقال عزیزانشان را از رسانه‌ها دریافت کرده و پیرو پیگیری برای ملاقات هفتگی متوجه شدند که این چهار نفر را به زندان اوین برده‌اند.»خانواده این زندانیان سیاسی قریب به دو ماه است که با مراجعه به مراکز قانونی هیچ پاسخ قانع کننده‌ای دریافت نمی‌کنند و دادستانی نیز در قبال پرسش آنان می‌گوید که «به ما ربطی ندارد و ما در جریان نیستیم و این موضوع مربوط به خود زندان است. تاکنون هیچ پرونده ای برای این چهار نفر در دادگاه انقلاب تشکیل نشده است.»شبنم مددزاده خواهر فرزاد مددزاده که خود هم اکنون در بند نسوان زندان اوین دوران محکومیت پنج ساله خود را طی می‌کند پس از پیگیری‌های مداوم که یک ماه به طول انجامید توانست برادر خود فرزاد را جلوی بند زنان ودر حضور بازجوی وی ملاقات کند. فرزاد مددزاده در این دیدار کوتاه عنوان داشت که در بند ۲۴۰ زندان اوین نگهداری می‌شود و اتهام آنان اخلال در امنیت ملی عنوان شده است.این در حالی است که این چهار زندانی سیاسی حتی پیش از وقایع انتخابات ۸۸ بدون ساعتی مرخصی در زندان دوران محکومیت خود را سپری می کرده‌اند. شبنم مددزاده در ملاقات کابینی با خانواده‌اش وضعیت روحی برادر خود را خوب توصیف کرد در حالی دچار کاهش وزن شدید شده بود و همچنین ماموران امنیتی از دادن عینک فرزاد به او خودداری کرده بودند.بهروز جاوید تهرانی از چهارم خرداد ماه سال ۱۳۸۴ بازداشت و به هفت سال زندان محکوم شده است. صالح کهندل نیز دوران محکومیت ۱۰ ساله و منصوری ۱۷ ساله خود را در زندان سپری می‌کنند.


خبرگزاری حقوق بشر ایران - رهانا 

مادرعلیرضا رجایی خطاب به رییس قوه قضاییه: روزی باید پاسخگوی اعمال خود باشید

 نزدیک به چهار ماه از بازداشت دکتر علیرضا رجایی می گذرد اما تاکنون مشخص نشده که این فعال ملی مذهبی به چه جرمی در زندان نگهداری می شود. این در حالی است که این صاحب‌نظر سیاسی طی این مدت دو ماه را در سلول انفرادی گذرانده است. او هم اکنون که در بند عمومی نگهداری می شود از حقوق اولیه یک زندانی از جمله تلفن و ملاقات حضوری "محروم" است.صدیقه راحت طلب، مادر علیرضا رجایی در حالیکه در بستر بیماری است به امید دیدن دوباره چهره فرزندش به انتظار نشسته است و به "جرس" می گوید: «چون ناتوانی جسمی دارم در این چهار ماه فقط یکبار من را با ویلچر بردند و او را دیدم. الان هم که در بند عمومی است برای ملاقات کابینی باید 47 پله بالا بروم که ناتوانم و روی ویلچر. پسرم گفت چند کارگر من را با ویلچر بالا ببرند اما نمی گذارند و می گویند به جز افراد خانواده غریبه را راه نمی دهند. تماس تلفنی هم ممنوع است. فقط یک بار علیرضا بعد از اینکه به بند عمومی منتقل شد به من و پدرش زنگ زد و خبر داد که به بند عمومی منتقل شده و همین. از آن زمان دیگر نمی گذارند با ما تماس بگیرد. ملاقاتها هم که کابینی است حالا امروز پدرش تقاضای ملاقات حضوری کرده آنها هم گفته اند بعد با شما تماس می گیریم. حالا من به امید "دیدن" علیرضا منتظرم.»دکتر علیرضا رجایی در اسفند سال ۷۹ همراه با جمعی دیگر از فعالان ملی_مذهبی(ازجمله مرحوم مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر حبیب‌الله پیمان، دکتر رضا رییس طوسی، دکتر محمد ملکی، محمد بسته‌نگار، دکتر محمدحسین رفیعی، محمد محمدی اردهالی، تقی رحمانی، مرحوم هدی صابر، دکتر مسعود پدرام، سعید مدنی، رضا علیجانی، مرتضی کاظمیان، و محمود عمرانی) بازداشت و در زمستان ۸۱ در دادگاه انقلاب محاکمه شد. قاضی حداد، رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب برای تمامی متهمان پرونده، احکام زندان از ۴ سال تا ۱۱ سال و نیز احکام محرومیت از حقوق اجتماعی از ۵ سال تا ۱۰ سال صادر کرد. تمامی متهمان که از ۵ ماه تا ۱۵ ماه در حبس و سلول انفرادی بودند، با وثیقه‌های چند ده میلیون تومانی آزاد شدند. این احکام در دادگاه تجدیدنظر معطل ماند؛ دستگاه قضایی نه وثیقه‌های دریافت شده از متهمان را آزاد کرد و نه احکام را به اجرا گذاشت.اما فشار بر فعالان ملی مذهبی به همین جا ختم نشد. ابتدا هدی صابر، بعد تقی رحمانی و آنگاه علیرضا رجایی برای تحمل محکومیت خود با بازداشت غیرقانونی مواجه شدند. فعالان سیاسی یاد شده، هیچ‌یک احضاریه‌ای از دایره اجرای احکام دریافت نکردند؛ و بعد از هجوم و برخورد امنیتی به منازل ایشان، یک‌باره بازداشت و به اوین منتقل شدند. تقی رحمانی چندی پیش آزاد شد؛ اما هدی صابر پس از اعتصاب غذای اعتراضی، بر اثر بی توجهی مسئولان زندان و ضرب و شتم در بهداری اوین، به شهادت رسید. رجایی اینک تنها متهمی است که از پرونده موسوم به ملی –مذهبی ها در زندان بسر می برد. مادر رجایی در خصوص پیگیری هایشان برای یافتن پاسخی به علت حبس فرزندش ادامه می دهد: «پسرم را بدون اینکه هیچ اتهام و مدرکی علیه اش وجود داشته باشد چند ماه در زندان نگه داشته اند. دو ماه را در "انفرادی" بوده و نزدیک به دو ماه هم هست که به بند عمومی منتقلش کرده اند. آنها استناد به حکمی می کنند که ده سال قبل صادر شده و به زندان محکوم شده در صورتیکه وکلای دادگستری می گویند این حکم دیگر قابل اجرا نیست زیرا ده سال از آن گذشته است و مشمول مرور زمان شده است و می گویند الان وقتی اتهامی در کار نیست و پرونده ای وجود ندارد ما چگونه پیگیری کنیم؟ از سوی دیگر متهمان دیگر پرونده ده سال پیش، همه آزاد هستند وفقط علیرضا را در زندان نگه داشته اند و این خود نشان از این دارد که پرونده ده سال پیش "بهانه" ای بیش نیست. وی می افزاید: «علیرضا را به بهانه جرم امنیتی بازداشت کردند، این در حالی است که جرم امنیتی باید تعریفی داشته باشد. بعد از انتقال علیرضا به بند عمومی بازپرس پرونده آقای جعفری به من زنگ زد و گفت علیرضا آزاد می شود و وثیقه بیاورید. اما بعد از بردن وثیقه، آقای جعفری گفتند از نظر او پسرم آزاد است و هیچ اتهامی هم وجود ندارد اما اجرای احکام ایشان را آزاد نمی کند. بازپرس گفت به دادگاه انقلاب شعبه بیست و شش مراجعه کنید. همسر و برادر علیرضا به آنجا مراجعه کردند و آقای پیرعباسی گفتند اصلا از طرف ما حکمی ابلاغ نشده است کما اینکه برای متهمان دیگر پرونده 79 هم حکمی ابلاغ نشده است. خلاصه عروسم به هر کجا که برای پیگیری مراجعه می کند هیچ پاسخی نمی دهند. پدرش نامه می نویسد هیچ جوابی نمی دهند و ما مانده ایم نگه داشتن علیرضا در زندان چه دلیل و توجیه قانونی دارد؟ حتی خود علیرضا تعجب می کند و نمی داند برای چه در زندان است؟ یکبار پدرش رفت تا دادستان را ملاقات کند اما دادستانی که اصلا ملاقات نمی دهند و فقط معاون قضایی دادستان را می شود ملاقات کرد که او هم گفت شما باید آقای شیراحمدی دادستان اوین را ببینید. دادستان اوین هم نه ما را می پذیرد و نه جواب نامه های ما را می دهد! خلاصه همه سرگردان مانده ایم.»وی در خصوص وضعیت جسمانی و روحی عضو شورای مرکزی انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران، می گوید: «از نظر روحی خوب است و با شرایط خودش را وفق می دهد. کلا علیرضا روحیه بسیار "قوی" دارد و خیلی خود دار است و ناراحتی هایش را در خود نگه می دارد. اما خیلی ضعیف و رنگ پریده شده است و بیشتر از ده و دوازده کیلو وزن کم کرده و بسیار تکیده شده است. خدا کند مسئولان عادلانه تر عمل کنند و اشخاص بی گناه را اینقدر در زندان نگه ندارند.»مادر این فعال ملی مذهبی در پایان با بعض می گوید: "جناب آقای لاریجانی رئیس قوه قضاییه! جناب اقای دادستان! نگهداشتن یک فردی بدون هیچ اتهام و جرمی در زندان برای شما چه سودی دارد؟ چرا حکم ده سال پیش را بهانه قرار می دهید؟ چرا خانواده علیرضا این همه رنج و فشار را باید تحمل کند؟ الان علیرضا دو نوجوان دارد و پسر بزرگش اولین سالی است که روزه می گیرد و اینقدر دوست دارد که در این ماه رمضان مراسم سحر و افطار را در کنار پدرش باشد. اما الان تنها و ناراحت است. »وی می افزاید: «آقای رئیس قوه قضاییه! آیا شما خودتان پدر هستید؟ آیا احساس یک پدر را درک می کنید؟ آیا می شود فرزندان این افراد بی گناه را جای فرزندان خودتان تصور کنید و اینطور آنها را تحت فشار قرار ندهید؟ فکر نمی کنید بالاخره روزی باید جوابگوی رفتار و اعمال خود باشید؟ آیا در دادگاه عدل الهی توجیهی برای کارهایتان دارید؟» مادر رجایی می افزاید: «نمی دانم نگهداشتن فرزند من بی گناه در زندان یک خصومت شخصی است یا یک اراده قوی تری در راس آن است؟ قطعا مسئول آنچه بر سر زندانیان سیاسی و خانواده هایشان می آید ابتدا شما در جایگاه ریاست قوه قضاییه هستید. ظاهرا قوه قضاییه الان بعنوان یک عامل دارد عمل می کند نه بعنوان یک آمر و دستگاه قضایی کشور کلا استقلال ندارد و زندان های ایران پر شده از اساتید دانشگاه و نخبگان فکری کشور!» وی تاکید می کند: « من بعنوان مادری که بیمار و ناتوانم و در بستر هستم جز دعا برای مظلومین و نفرین بر ظالمین راه دیگری برایم نمانده است.»گفتنی است، چندی پیش بیش از 200 فعال سیاسی و کنشگر مدنی با امضای بیانیه‌ای در اعتراض به بازداشت دکتر علیرضا رجایی، اعلام کرده اند: «بازداشت و زندانی کردن اندیشمندان، هنرمندان و شخصیت‌های ملی، بیش از آنکه نماد اقتدار و توانایی دستگاه‌های امنیتی باشد، نشانه‌ی نگرانی آنها نسبت به گسترش دامنه‌ی بحرانی است که این روزها دامنگیر دولت اقتدارگرا شده است.» 

مقابله رژیم اسلامی با قرارهای فیس بوکی/جنبش اعتراضی سوت

آخرین قرار فیس بوکی با نام «هندوانه‌خوری»، باعث نگرانی مسولان شده است. اگرچه نیروی انتظامی عده‌ای از شرکت‌کنندگان دو برنامۀ «آب بازی» و «خزبازی» را دستگیر کرد اما قرارهای فیس بوکی با برنامۀ «شیشه پاک کنی» و «هندوانه خوری» ادامه یافت. تحلیل‌گران نزدیک به حکومت معتقدند برخورد چکشی با این پدیده خطرناک است و باید نمونه‌های مشابه آن را با نظارت نهادهای رسمی برگزار کرد.اگرچه نیروی انتظامی عده‌ای از شرکت‌کنندگان در دو برنامۀ «آب‌بازی» و «خزبازی» را دستگیر کرد اما قرارهای فیس بوکی به همین دو برنامه ختم نشد و با برنامۀ «شیشه پاک کنی» در حمایت از کودکان کار ادامه یافت و حالا نوبت به «هندوانه خوری» رسیده است. تحلیلگران سایت‌های نزدیک به حکومت، شخصیت‌های انتظامی و برخی نمایندگان مجلس این برنامه‌ها را حاصل برنامه ریزی غرب و نوعی تمرین برای بسیج نیروهای جوان علیه حاکمیت ارزیابی کرده اند. سایت خبری-تحلیلیِ «الف» در یادداشتی بدون ذکر نام نویسنده، ضمن این که قرارهای فیس بوکی را «دسیسۀ فرهنگی جدید» نامیده به مسئولان جمهوری اسلامی پیشنهاد کرده است برای مقابله با این برنامه ها از برخوردهای چکشی پرهیز کنند و خودشان چنین برنامه هایی را زیر نظر نیروی انتظامی و شهرداری تدارک ببینند.آرش آبادپور، وبلاگ‌نویس و تحلیل‌گر شبکه‌های اجتماعی مجازیِ ساکن کانادا که با نام مستعار «آرش کمانگیر» در فضای مجازی شناخته می‌شود، از دلایل برخورد امنیتی با قرارهای فیس بوکی و پیامدهای دولتی کردن این اتفاق می‌گوید.آرش آبادپور معتقد است: «نمی‌توان قرارهای فیس بوکی را به خارج از ایران رابط داد و از طرفی دولتی شدن قرارهای فیس بوکی و اجرای این پدیده به صورت بخشنامه‌ای به ضرر خود حاکمیت است.»همچنین در کنار مطرح شدن چهار قرارهای فیس بوکی در داخل ایران، یک اید نیز در خارج از ایران مطرح شده که در آن مردم را در داخل به سوت زدن در ساعت 9 هر شب با استفاده از سوت‌های کوچک دعوت کرده است.

بشنوید:گفتگو با آرش آباد پور

***جنبش اعتراضی سوت هر شب در سراسر ایران

این اعتراضات در دوران مقاومت فرانسوی ها در برابر اشغالگران نازی آلمان موجب شد که مردم بطور غیر مستقیم همدیگر را دریابند و حتی به این وسیله کد هایی راهم با یکدیگر رد و بدل کنند

بلاخره عده ای به این نتیجه رسیدن .مزایای سوت زدن به جای هر شعاری :

1-برد بیشمار سوت نسبت به هر شعار دیگر

2-عدم شناسایی تن صدا و یا سوتی که استفاده میشود

3-راحت تر بودن نسبت به شعار دادن

4-انجام این کار حتی توسط سالمندان و کودکان

5-با برد مسافتی که دارد امکان خبر شدن محله ها دیگر و پیوستن به این اعتراض

6-هیجان بیشتری نسبت به شعار دادن دارد بخصوص از سوتهای ورزشی استفاده شود .

7. در یک روند به شعارهای اساسی تکامل خواهد یافت

8. اقتداررا به تمسخر میگیرد و کلافه میکند

هزینه ای ندارد 9.

و بالاخره نوعی همبستگی غیرمکتبی و صرفا اعتراضی را سامان میدهد

فیس بوک ، مبارزات مدنی

نوشته: رضا ولی‌زاده ، رادیو فرانسه

نامه زندانیان بند ۳۵۰ خطاب به دادستان تهران: تاریخ به زودی درباره ما و شما قضاوت خواهد کرد

جمعی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین، بزرگ‌ترین بند زندانیان سیاسی کشور، در نامه‌ای خطاب به دادستان تهران از نقض قوانین و حقوق زندانیان سیاسی نوشته‌اند؛ زندانیانی که گویا قانونی متفاوت و خود وضع کرده درباره آنان اجرا می‌شود، زندانیانی که حتی از حقوق یک زندانی عادی که جنایت‌هایی همچون قتل و تجاوز به عنف مرتکب شده نیز محروم مانده‌اند؛ حقوقی مانند حق دسترسی به تلفن، ملاقات حضوری با خانواده و مرخصی. جمعی از این زندانیان خطاب به دادستان تهران بار دیگر یاد آوری کرده‌اند که به زودی تاریخ درباره کسانی که این گونه به زندانیان سیاسی و خانواده‌هایشان ظلم روا می‌دارند قضاوت خواهد کرد.متن کامل این نامه که توسط یاران گمنام جنبش سبز در اوین در اختیار کلمه قرار گرفته، با این توضیح که نام امضا کنندگانش نزد کلمه محفوظ خواهد ماند، به شرح زیر است:

آقای جعفری دولت آبادی
دادستان تهران

امروز که این نامه را خطاب به شما می‌نویسیم در خواست آزادی‌مان را از شما و یا هیچ کس دیگر نداریم و با اینکه احکام خود را کاملا غیر عادلانه می‌دانیم اما در اینجا تنها از حقوق از دست رفته خود به عنوان یک زندانی سخن می‌گوییم.بیش از یک سال است که از عمر دادستانی شما می‌گذرد و در این مدت بسیاری از ما از ملاقات حضوری با خانواده‌هایمان، تماس تلفنی و حق مرخصی به عنوان حقوق اولیه یک زندانی محروم شده‌ایم. محدودیت‌هایی که به دستور شخص شما ایجاد شده است و این بوده است سهم ما از دادستانی شما.به عنوان دادستان تهران احتمالا بر این باور هستید که ملاقات حضوری و امکان استفاده از تلفن و مرخصی، جزیی از حقوق زندانیان است، چرا که هم اکنون این روند در تمام زندانهای ایران در حال اجراست و تنها بخشی از زندانیان سیاسی هستند که از آن محروم شده‌اند و خود شما کسی هستید که این روال غیر قانونی را درباره این زندانیان نظاره گر هستید، چرا که اعطای این ملاقاتهای حضوری و مرخصی به صورت گزینشی و کاملا سلیقه‌ای در دفتر شما اعمال می‌شود و بنابراین بخشی از زندانیان سیاسی را تبدیل به گروهی از زندانیان کرده‌اید که قانونی کاملا متفاوت درباره آن‌ها اجرا می‌شود.شما با در اختیار گرفتن اجازهٔ امکان تماس تلفنی روزانه سه تا پنج دقیقه‌ای زندانیان سیاسی و ملاقات حضوری آن‌ها از سازمان زندان‌ها و انتقال آن به حوزه اختیارات دادستانی، خواسته‌اید بخشی از اقتدار از دست رفته را به دادستانی و زیر مجموعه خود بازگردانید. هم اکنون یک سال از اجرای اقتدار گرایی شما در دادستانی تهران گذشته است. یقینا خود شما بیش از هر کسی می‌دانید که در این راه چه میزان دستاورد داشته‌اید و چه ظلمی را روا داشته‌اید. همچنانکه در ملاقاتهای خود با برخی زندانیان سیاسی به بخش‌هایی از آن ظلم‌ها اشاره کرده‌اید و تنها بر سر میزان آن اختلاف نظر داشته‌اید. همچنانکه در ملاقات با زندانیان و اعضای خانواده‌های آن‌ها گفته‌اید که جرم این زندانیان تنها این بوده که حرف‌هایشان را با صدای بلند گفته‌اند.

آقای جعفری دولت آبادی

شما بار‌ها در ملاقات با خانواده زندانیان سیاسی گفته‌اید که صادر کردن اجازه ملاقات حضوری لطف و همراهی دادستان با آنهاست، احتمالا هم بر این باورید که آن‌ها باید از این لطف و مرحمت شما سپاسگزار باشند. لطفی که با روز‌ها رفت و آمد و ساعت‌ها انتظار در پشت درهای دفتر دادستان و همکارانش شامل حالشان شده است و شما خوشحال هستید که یک ملاقات حضوری ۲۰ دقیقه‌ای را با مهرورزی‌تان به آن خانواده مرحمت کرده‌اید. تا هم ثواب آخرت را ببیرید و هم نان دنیایتان را بخورید!برخی از اعضای خانواده‌های زندانیان سیاسی در شهرستان‌ها زندگی می‌کنند و تنها امکان برقراری تماس با آن‌ها شنیدن صدای خانواده‌شان آن هم از طریق تلفن بود، آن هم روزی سه تا پنج دقیقه که‌گاه توسط مسوولان زندان و برای اینکه به قول شما و آن‌ها ما «آدم شویم» بار‌ها قطع می‌شد. چرا که وقتی یکی از زندانیان را برای اعدام می‌بردند و یا به یکی دیگر از زندانهای کشور منتقل می‌شد دور آن‌ها جمع می‌شدیم و آخرین نگاه‌ها را رد و بدل می‌کردیم و این می‌شد بهانه‌ای برای قطع تلفن، چرا که این دور هم جمع شدن‌ها در زندان از نظر مسوولان زندان خلاف بود. تنها با قطع یکباره و همیشگی تلفن اما این را به ما یاد آوری کردید که هر روز و هر لحظه باید به فکر «آدم شدن» باشیم. جمله‌ای که از گفتن آن به زندانیان و خانواده‌هایشان ابایی ندارید و بار‌ها گفته‌اید که دلیل زندانی ماندن اغلب ما این است که هنوز آدم نشده‌ایم. نمی‌دانیم آیا وظیفه شما آدم کردن تعدادی زندانی سیاسی است یا اجرای قانون. همچنین شما را به تامل در این نکته فرا می‌خوانیم که آیا دادستان بزرگ‌ترین شهر خاورمیانه باید از چنین ادبیاتی در مواجهه با مردم استفاده کند، حتی اگر این مردم، کسانی باشند که به زعم شما خطاکارند؟ راستی خانواده‌های این افراد به زعم شما خطاکار، چه گناهی کرده‌اند که باید چنین ادبیاتی را تحمل کنند؟

آقای دادستان تهران

خیلی خوب شما را درک می‌کنیم، وقتی در دفترتان نشسته‌اید و تعدادی زن و مرد و کودک چشم به شما دارند تا شاید برگه‌های ملاقات حضوری‌شان را امضا کنید یا مرخصی دو یا سه روزه به آن‌ها بدهید. حتما در آن لحظات احساس بزرگی و مهم بودن می‌کنید!الان بیش از یک سال است که از بزرگ و مهم شدن شما می‌گذرد، یعنی از زمانی که مانع ملاقات حضوری زندانیان سیاسی با خانواده‌هایشان و قطع تماس تلفنی و استفاده از مرخصی آن‌ها شده‌اید. با این همه این چند سطر را نه برای تقاضایی از شما که برای ثبت در تاریخ می‌نویسیم، تاریخی که به زودی درباره ما و شما قضاوت خواهد کرد. هر چند به نظر می‌رسد شما هم حافظه تاریخی ضعیفی دارید، چون کافی است چند پلک بزنید و وضعیت روحی و روانی و اجتماعی کسی را که جانشین او شده‌اید مرور کنید. فکر نمی‌کنیم هیچ ایرانی آزاده‌ای بخواهد، خود را جای شما بگذارد و اگر شما هم ذره‌ای از عدالت بو برده‌اید همین حال را پیدا می‌کنید.

جمعی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین

منبع: کلمه

شکنجه وحشیانه زندانی سیاسی ارژنگ داودی

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" زندانی سیاسی ارژنگ داودی تحت شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات در سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین می باشد.زندانی سیاسی ارژنگ داودی به سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل شده است.او در 2 روز اول انتقال به سلولهای انفرادی بند 209 تحت شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی بازجویان قرار گرفته بود که در اثر شکنجه های وحشیانه گوش او دچار خونریزی و ناراحتی شدید شد. بازجویان وزارت اطلاعات سر و صورت و سایر اعضای بندش را آماج ضربات مشت و لگد قرار دادند.علیرغم خونریزی گوش از انتقال او به بهداری زندان و ودرمان وی خوداری می کنند.بازجویان وزارت اطلاعات علاوه بر پرونده های واهی و دروغین که تا به حال علیه زندانی سیاسی ارژنگ داودی درست کرده اند اکتفا نکرده و در حال پرونده سازی جدید علیه وی هستند تا باز هم او را به محکومیتهای سنگین محکوم کنند.یکی از دلایل انتقال زندانی سیاسی ارژنگ داودی به سلولهای انفرادی نامه نگاری به گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد می باشد.رژیم ولی فقیه علی خامنه ای و شکنجه گرانش از مقاومت و ایستادگی زندانیان سیاسی برای دفاع از حق و حقوق خود و مردم ایران مستاصل و درمانده شده است و علیرغم صدور احکام سنگین ، ضد بشری وغیر قانونی و قرار دادن آنها در شرایط کاملا ایزوله و قرون وسطایی ، دوباره آنها را به شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل کرده و مورد بازجویی و شکنجه قرار می دهند. گفته می شود آخوندی با نام مستعار علوی از مسئولین و سربازجویان وزارت اطلاعات همراه با سربازجوی دیگری بنام سعید شیخان و فرد دیگری بنام مصطفوی بازجویی و شکنجۀ وی را به عهده دارند.هر سه شکنجه گر از شکنجه گران دهۀ 60 می باشند که همچنان در شکنجه گاه های وزارت اطلاعات مشغول بازجویی، شکنجه ،پرونده سازی و تعیین احکام سنگین علیه زندانیان سیاسی می باشند. آنها در دهۀ 60 تعداد بیشماری از زندانیان سیاسی را زیر شکنجه های خود به قتل رسانده اند.آخوند شکنجه گری که خود را علوی می نامد روز 18 مرداد ماه همسر زندانی سیاسی ارژنگ داودی را احضار و برای مدت طولانی مورد بازجویی،توهین و تهدید قرار داده بود.این آخوند شکنجه گر هنگام دستگیری زندانیان سیاسی خود فرماندهی یورش مامورین وزارت اطلاعات به منازل آنها را به عهده دارد و دائم خانواده های زندانیان سیاسی را احضار،مورد توهین و تهدید قرار می دهد.در حال حاضر علاوه بر ارژنگ داودی 4 زندانی سیاسی دیگر بنام های بهروز جاوید طهرانی ،محمد علی منصوری ،فرزاد مددزاده وصالح کهندل در سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار دارند.لازم به یادآوری است که زندانی سیاسی ارژنگ داودی در سال 1382 دستگیر و پس از مدتها در شکنجه گاه 209 زندان اوین به بند عمومی منتقل شد اما پس از مدتی او را به زندان گوهردشت کرج تبعید کردند و از آنجا به زندان بندرعباس تبعید شد و پس گذراندن چندین ماه زندان در آنجا مجددا به زندان گوهردشت کرج بازگردانده شد.او که به 15 سال زندان و 74 ضربه شلاق محکوم شده بود اخیرا به وی اعلام کرده اند که حکم وی به 20 سال و 8 ماه افزایش یافته است.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،انتقال به سلولهای انفرادی ،مور بازجویی و شکنجه قرار دادن و پرونده سازی علیه زندانیانی که در زندان بسر می برد را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اعزام گزارشگر ویژه سازمان ملل به ایران جهت بازدید از زندانها و ملاقات با زندانیان سیاسی و خانواده ها آنها برای تهیۀ گزارش از جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای و ارائۀ آن به سازمان ملل متحد می باشد.

فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

25 مرداد 1390 برابر با 16 اوت 2011

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

گزارشگر ویژه شکنجۀ سازمان ملل متحد

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

احضار فخرالسادات محتشمی پور

فخرالسادات محتشمی پور، همسر سید مصطفی تاج زاده، برای ادای پاره ای توضیحات به دادگاه احضار شد. همزمان با انتشار نامه سرگشاده خانواده تاج زاده به رییس قوه قضاییه و درخواست رسیدگی به برخوردهای غیرقانونی صورت گرفته با وی در دو سال گذشته، همسر این زندانی سیاسی برای ادای پاره ای توضیحات به شعبه چهار دادسرای امنیتی اوین احضار شد.این در حالی است که هنوز پرونده محتشمی پور که پس از بازداشت وی تشکیل شده بود مفتوح است و حکمی برای وی صادر نشده است. گفتنی است محتشمی پور در روز ۱۰ اسفند ماه سال گذشته دستگیر شد و مدت ۴۵ روز را در انفرادی و تحت بازجویی سپری کرد. اتهام وی نگارش عریضه های روزانه و اطلاع رسانی در خصوص وضعیت خانواده های زندانیان سیاسی عنوان شده بود.


تحول سبز

رژیم خون ریز جمهوری اسلامی، ماشین اعدام همچنان قربانی می گیرد

  موج اعدام‌ها در جمهوری اسلامی ادامه دارد. همزمان شماری از معترضین و زندانیان سیاسی نیز به اعدام محکوم شده‌اند. نگاهی به آمار نیز این وضعیت...