۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

اعتراض پدرحسین رونقی ملکی به بی توجهی مقامات زندان به سلامت فرزندش

در تداوم واکنش ها نسبت به بی توجهی مسئولین قضایی به وضعیت جسمانیِ وبلاگ نویسِ زندانی، حسین رونقی ملکی، پدر این محبوسِ بند ٣۵٠ زندان اوین در نامه ای به دادستان تهران و برخی مراجع ذیربط قضایی، به عدم پاسخگویی دستگاه قضایی و توجه مسئولین زندان به وضعیت فرزندش اعتراض کرد.به گزارش ارگان خبری فعالان حقوق بشر در ایران، احمد رونقی ملکی (پدر حسین)، در نامه ای که علاوه بر دادستان تهران، برای ریاست دادگاه انقلاب، دادسرای عمومی انقلاب شهید مقدس و دادیار ناظر بر زندان اوین، ریاست زندان اوین، اداره کل پزشکی قانونی استان تهران منطقه شمال، و همچنین کمیسیون حقوق بشر اسلامی ارسال داشته، بیماری های فرزند خود را برشمرده و خواستار رسیدگی فوری به وضع او شد.

متن نامه آقای رونقی به مراجع و مقامات قضایی فوق الذکر به شرح زیر است:

بسمه تعالی
محضر مبارک دادستان محترم عمومی و انقلاب کل تهران جناب آقای جعفری دولت‏آبادی
سلام علیکم
احتراماً به استحضار مقام محترم قضایی می‌‏رساند در مورخ ۳/۵/۹۰ طی نامه‏ای به دفتر پیگیری دادستان محترم در مورد وخیم بودن حال سید حسین رونقی ملکی تقدیم نمودم و ضمناً رونوشت نامه را به
الف) ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی جناب آقای لطفی جهت استحضار و اقدام قانونی به شماره پستی ۲۰۱۶۱۰۰۰۰۱۱۱۴۴۲۵۲۱۶۷ مورخ ۳/۵/۹۰ از باجه مرکزی منطقه ۱۳ پستی تهران ارسال کردم.

ب) به دادسرای عمومی و انقلاب شهید مقدسی دادیار محترم ناظر بر زندان اوین جهت استحضار و اقدام قانونی بشماره پستی ۲۰۱۶۱۰۰۰۰۱۱۱۴۴۲۵۱۸۸۷ مورخ ۳/۵/۹۰ از باجه مرکزی منطقه ۱۳ ارسال کرده‏ام.

ج) اداره کل پزشک قانونی استان تهران منطقه شمال جهت استحضار و اقدام قانونی طی شماره پستی ۲۰۱۶۱۰۰۰۰۱۱۱۴۴۲۵۲۰۶۴ مورخ ۳/۵/۹۰ از باجه مرکزی منطقه ۱۳ ارسال کرده‏ام.

د) کمیسیون حقوق بشر اسلامی جهت استحضار و اقدام قانونی به شماره پستی ۲۰۱۶۱۰۰۰۰۱۱۱۴۴۲۵۱۹۹۰ مورخ ۳/۵/۹۰ باجه مرکزی منطقه ۱۳ ارسال نمودم.با عنایت بر اینکه ۱) درد شدید کیسه صفرا با بودن ۱۷ میلیگرم سنگ ۲) درد شدید دو کلیه وی که بشدت نامبرده را آزار می‌‏دهند ۳) سوزش شدید ادرار ۴) تکرار ادرار ۵) خونریزی شدید کلیه‏‌هایش می‌‏باشد. به استحضار دادستان محترم کل تهران و مقامات قضایی و مسئولین زندان اوین می‌‏رساند بنده پدر ایشان، فرزندم را بعد از معالجه شده به صورت سالم به زندان تحویل داده بودم اما تا کنون به فرزند اینجانب مرخصی نداده‏اند تا تحت درمان قرار بدهیم حتی متأسفانه مسئولین زندان به مرخصی ایشان عنایت ندارند و برایش می‌‏گویند تو می‌‏خندی و صحبت می‌‏کنی، آیا عمل خندیدن و راه رفتن و صحبت کردن با یکدیگر در زندان می‌‏تواند موید عدم بیماری ایشان باشد یا بهبودی ایشان را تأیید کند علت چیست مسئولین زندان و مأموران محترم با فرزند اینجانب چنین برخورد را دارند

مضافاً بر اینکه در مورخ ۱۷/۵/۹۰ پزشک محترم معالج وی گواهی صادر نموده که نامبرده نیاز به رادیولوژیTVPدارد که ببینند خونریزی ایشان از کدام ناحیه است که یک برگ گواهی پزشک و کپی دفترچه بیمار یک برگ به پیوست تقدیم می‌‏گردد و همچنین در تاریخ ۱۷/۵/۹۰ برای آزمایش خون نیز مجدداً در دفترچه ایشان پزشک معالج مرقوم فرموده است

و لذا با خونربزی ادرار و وخیم بودن حال حسین در موخ ۱۷/۵/۹۰ ساعت ده و پنجاه دقیقه شب به بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد برده شده و در آزمایش نیز نشان داده شده که ایشان خونریزی دارند کپی یک برگ از دفترچه و کپی یک برگ از نتیجه آزمایش را به پیوست تقدیم می‌نمایم قابل ذکر است که از دادستان محترم کسانی که به فرزند اینجانب جهت آزمایش کمک کرده‌اند و به بیمارستان هاشمی‌نژاد برده‌اند کمال تشکر و قدردانی را می‌نمایم و از دادستان محترم و مقامات قضایی و مسئولین زندانتقاضا دارم برای مرخصی فرزندم برای درمان و مداوای ایشان (کلیه‌ها و کیسه صفرا) در منزل زیر نظر پزشکان متخصص و معالج درمان نماییم تا نامبرده از بین نرود.اگر به فرزند اینجانب سید حسین رونقی ملکی توجه نگردد جان ایشان در خطر خواهد بود با توجه بر اینکه دین اسلام دین رحمت و بخشش و فتوت و عفو و گذشت و حامی مسلمین و مستضعفین است ناگفته نماند به استحضار دادستان محترم و مقامات قضایی و مسئولین زندان می‌رسانم که فرزندم حسین رونقی ملکی با بودن ۱۳ ماه در سلول انفرادی در زندان اوین زیر شکنجه‌های بازجویان باعث گردیده هر دو کلیه‌هایش و کیسه صفرا و سلامتی‌اش را از دست بدهد و در دین مقدس اسلام این عمل بسیار زشت و ناپسند شمرده شده بخصوص در قانون الهی هم همینطور است کسی هم جوابگو نیست.در خاتمه درخواست اینجانب مجدداً این است طبق قانون و گواهی پزشکان معالج و بیمارستان که بحضورتان تقدیم شده فرزندم طبق قانون مرخصی اهدا گردد تا در منزل، ایشان توسط پزشکان متخصص رسیدگی و درمان گردد. ضمناً به استحضار دادستان محترم و مقامات قضایی می‌رساند آقای ستاری رئیس دفتر آقای پیرعباسی شعبه ۲۶، اختلافاتی که با اینجانب دارد اجازه نمی‌دهد نامه‌های من به جناب آقای پیرعباسی قاضی پرونده فرزندم تقدیم نمایم.

والسلام
با احترم سید احمد رونقی ملکی
پدر دانشجو سید حسین ملکی رونقی

رونوشت:
۱- ریاست دادگاه انقلاب اسلامی جناب آقای لطفی جهت استحضار و اقدام قانونی
۲- دادسرای عمومی انقلاب شهید مقدسی دادیار محترم ناظر بر زندان اوین جهت استحضار و اقدام قانونی
۳ – ریاست زندان اوین جهت استحضار و اقدام قانونی
۴ – اداره کل پزشکی قانونی استان تهران منطقه شمال جهت استحضار و اقدام قانونی
۵ – کمیسیون حقوق بشر اسلامی جهت استحضار و اقدام قانونی

مادر یکی از جان باختگان ۲۵ خرداد:‌ پرونده قتل را بستند؛ گفتند مقصر خودش بود

مادر حسین اخترزند، یکی از قربانیان حوادث بعد از انتخابات 88 در مصاحبه با "جرس" از نحوه شهادت فرزندش سخن گفته؛ او توضیح داده که بعد از دو سال پیگیری به آنها گفته شده که مقصر این رخداد تلخ، فرزندشان بوده و پرونده‌ی وی در دادگاه بسته شده است. زهرا مدنی، مادر حسین اختر زند جوان ۳۲ ساله ای که در درگیری های روز ۲۵ خرداد در اصفهان جانش را به دلیل ضرب و شتم و پرتاب از یک ساختمان چند طبقه از دست داده بود، می گوید: در تمام این دو سال هیچ کسی سراغ ما برای دلجویی نیامده است اما من به عنوان مادر فقط یک پرسش دارم: اگر فرزند خودشان را آنقدر می زدند که حتی مادرش نمی توانست بدن تکه پاره شده فرزندش را پیش از جان دادن ببیند، چه واکنشی نشان می دادند؟

در مورد جان باختن این شهروند اصفهانی روایت های زیادی منتشر شد و حتی یکی از مسئولان در اصفهان گفته بود که این جوان معتاد بوده و در اثر مصرف مواد مخدر از ساختمان پرتاب شده است. خانواده اختر زند یک بار در گفتگویی بسیار کوتاه به جرس گفته بودند که برای زندگی در یک شهرستان چاره ای جز سکوت برایشان باقی نمانده است. اما این بار مادر این جوان می گوید به همه ی این انگهایی که به فرزند پاک و بیگناهم زده اند در دادگاه هم جواب داده ام. مادر این قربانی سرکوب‌های خونین پس از انتخابات 88 تاکید می کند که فرزندش حتی سیگار هم نمی کشیده و جوانی غیرسیاسی بوده است. آنچه می خوانید پاسخ های زهرا مدنی مادر حسین اخترزند به پرسش های خبرنگار جرس است در مورد بخش هایی از آنچه که در این دو سال بر این خانواده گذشت. خانم مدنی بیش از دو سال از جان باختن فرزند شما در درگیری های پس از انتخابات می گذرد، این دو سال بر شما چه گذشت؟

خیلی سخت هست برای یک مادر که سی و دو سال بچه ای را بزرگ کند بعد بیگناه کشته شود. من مادرم؛ خیلی برایش ناراحت هستم؛ هیچ وقت از فکرش بیرون نمی روم. من فقط شبانه روز دعا می کنم که خدایا بچه ای که نه سیاسی بود و نه در هیچ برنامه ای بود، بچه ساکت و مظلوم و بی سرو صدای مرا آنقدر زندند که منِ مادر اجازه نداشتم وضعیت تکان دهنده ی فرزندم را پیش از جان دادن ببینم.

حسین چند سال داشت و به چه کاری مشغول بود؟
استاد تراشکاری بود، ۳۲ ساله بود و وقتی هم که ۱۷ سال داشت پدرش را از دست داده بود. برای همین درسش را رها کرد و رفت سراغ کار تا سرپرست خانواده شود. خیلی آرام، صادق و خوش رفتار بود. تکیه گاه من و برادرهاش بود. وقتی این اتفاق برای حسین رخ داد خیلی ها نگران بود که چطور ممکن است برا ی چنین بچه آرامی این فاجعه رخ دهد.

تاکنون روایت های متعددی از کشته شدن «حسین اخترزند» منتشر شده است ممکن است خودتان بگویید، فرزند شما کجا و به چه صورتی کشته شد؟
حسین پی‍ش از آنکه برود سرکار گفت من چون درد دندان دارم شب ممکن است کمی دیر بیایم . شب وقتی دیر کرد، زنگ زدم دیدم تلفن همراهش خاموش است. بیست دقیقه بعد از اینکه رسیدیم بیمارستان حسین جانش را از دست داد.

شما موفق شدید فرزندتان را از نزدیک ببینید و آثار ضرب و شتم را روی بدنش مشاهده کنید؟
 نه اصلا. برادرهایش وقتی رفتند بالای سرش حسین هنوز زنده بود، ولی من نتوانستم ببینمش...حسین‌ام نیم ساعت بعد از آنکه ما رسیدیم بیمارستان تمام کرد. ولی خانواده ی ما رفتند بالای سر حسین و او را از نزدیک دیدند. از بدن له شده ی حسین عکس گرفتند اما خب وضعیت اش خیلی اسفناک بود. یک مادر نمی توانست بدن تیکه پاره شده ی فرزندش را ببیند. حتی دکترش به ما گفته بود حسین اگر زنده می ماند حتما با آن وضعیت پیش آمده قطع نخاع می شد. دکتر می گفت بدن حسین خرد شده است و آنقدر وضعیت بدن او خراب شده است که هیچ راه نجاتی برای فرزند شما باقی نمی ماند و او تا ابد هم فلج می ماند.

آیا برای برگزاری مراسم تشییع هیچ مشکل خاصی پیش نیامد؟
نه برای مراسمش هیچ مشکلی پیش نیامد. چون یک روز بعد، از نیروی انتظامی آمدند خانه ی ما و عکس های پسرم را دیدند، یعنی یک روز بعد پرس و جوهای خودشان را کردند و بعد که فهمیدند فرزند ما سیاسی نبود اهل هیچ گروه و حزبی هم نبود، جسد را به ما تحویل دادند و ما هم مراسم را برگزار کردیم.

شما خودتان می توانید توضیح دهید ماجرا ی روز درگیری چه بود؟
در اصفهان هم مثل شهرهای دیگر درگیری زیاد بود. ماموران مثل اینکه با مردم برخورد می کردند و حسین هم به همراه مردم فرار می کند و به یک ساختمان پزشکی که در دروازه شیراز بود پناه آورده بود. بعد از همانجا از ساختمان چند طبقه پرتاب می شود پایین که آنها می گویند حسین خودش پرتاب شد پایین.

آیا هیچگاه از مسئولان ساختمان پزشکان پیگیری کرده اید که دقیقا آن روز چه اتفاقی رخ داد؟
بله یکی از بستگان نزدیک حسین و خیلی های دیگر رفتند و از نزدیک با کارکنان بیمارستان صحبت کردند. طبیعی است که وقتی کسی را دنبال می کنند حتما به دلیل رعب و وحشت به یک جایی پناه می آورد. می گویند بچه ی من بعد از اینکه به بیمارستان پناه آورد خودش پرتاب شد پایین، ولی مسئولان و کارکنان بیمارستان واقعیت دیگری را می گویند. اصلا سئوال من این است؛ آثار ضرب و شتم روی بدن بچه ام که همه دیده اند و عکس هایش هم گواه است نشان چیست؟

آیا شما وارد پیگیری قضایی پرونده ی جان باختن فرندتان شدید؟
بله، پیگیری کردیم. آنها از سر خودشان باز کردند و می گویند مقصر خود حسین بوده که به خیابان رفته بود. آن روز خیلی ها به خیابان آمده بودند و کسی که دنبالش می کنند خوب از ترس و وحشت فرار می کند. ما پیگیری کردیم ببینیم چرا در آن ساختمان مورد ضرب و شتم قرار گرفته. ولی پرونده اش رد شده و حتی دیوان عالی کشور هم پرونده اش را مختومه اعلام کرده است. حتما می دانید که گفتند حسین معتاد بود، وقتی این حرف را شنیدم داغون شدم. برای یک مادر خیلی سخت است که ببیند هم بچه اش را کشته اند و هم انگ می زنند. در دادگاه به قاضی گفتم لطفا اگر همدردی نمی کنید، با احساسات ما هم بازی نکنید. این بچه حتی یک سیگار هم نمی کشید. همه ی فامیل می دانند که حسین پاک و سربلند زندگی کرد و نان آور خانه بود. اگر قاتل را پیدا نمی کنید چرا به بچه های بیگناه ما انگ می زنید؟

آیا شما عکس هایی که از حسین در اینترنت هم به شکل گسترده ای منتشر شده است را دیده اید؟
نه، نمی توانم. همان موقع هم فرزندان دیگرم اجازه ندادند من آن عکس ها را ببینم. من هم ناراحتی اعصاب دارم هم یک مادرم و دیدن بدن تکه پاره ی یک فرزند، دلم را آتش می زند. حسین دست خالی رفته بود و آنها با باتوم ریختند به جان بچه های مردم و بچه ی مرا از بین بردند. من فقط می خواهم بدانم بچه مرا به کدام گناه کشتند؟

آیا نکته ای و سخنی برای مسئولان دارید؟
می خواهم بگویم اگر این بچه گناهی داشت یا بر فرض اشتباهی کرد به خیابان رفت باید به او تذکر بدهند که چرا به خیابان آمدی چرا می خواهی سر و صدا راه بیاندازی؟ نه اینکه آنقدر با باتوم به جان شان بیافتند گه زندگی یک جوان را تمام کنند. بچه ای که استاد تراشکاری بود سرش به زندگی گرم بود حق اش این نبود که کشته شود. من فقط می خواهم بدانم اگر کسی بچه های خودشان را با باتوم اینجوری بزند، اگر کسی فرزند خودشان را به این وضع گرفتار کند آنها چه می کنند؟
بچه ی من حتی رای نداد، در هیچ برنامه ی سیاسی هم نبود. بچه ی من به خاطر درد دندانش رفته بود حالا بلایی بر سرش آمد که هیچ کسی پاسخگو نیست.

می توانم بپرسم چرا در تمام این دو سال سکوت کرده بودید و هیچ گاه با رسانه ها و مسولان سخن نگفتید؟
من دو سال مصاحبه نکردم ، حرفی نزدم و همه ی امیدم این بود که پرونده کشته شدن حسین نتیجه بدهد؛ ولی نه کسی برای دلجویی آمد نه کسی پاسخ داد، هیچ ، هیچ... در تمام این دو سال واقعا شب و روز دعا کردم خدا قاتل بچه من و همه بچه های دیگر که بیگناه کشته اند را رسوا کند. متاسف هستم یک جوان بیگناه شده در کشور خودمان کشته شده ولی هیچ جا و هیچ گاه اسمش را هم در رسانه های همین کشور نمی شنویم... به هر حال او هم انسان بود و هم اهل همین کشور بود.... از خدا می خواهم مسبب این قتل پیدا شود و یک روز به من بگویند چرا بچه بیگناه مرا از یک ساختمان چند طبقه پرتاب کردند پایین.

در دو سال گذشته بیشترین چیزی که آزارتان داده، به عنوان خانواده ای که فرزندش را از دست داده، چه بوده است؟

بیگناهی او و اینکه هرچه پیگری کردیم تا قاتل را پیدا کنیم به ما گفتند مقصر خودش بود. این دو نکته خیلی خیلی ما را اذیت کرد. باز هم تاکید می کنم دلم می خواهد ببینم آیا اگر یکی از مسئولان ببیند که بچه اش را با باتوم تکه و پاره کرده اند و از ساختمان پرتاب شد و یک جوان بیگناه جانش را اینطوری از دست بدهد بعد بگویند خودش مقصر بوده است چه حالی خواهند داشت؟ امیدوارم خدا کمک کند قاتل حسین پیدا شود و هر کسی بچه ی مرا پرتاب کرد پایین همین بلا سر خودش بیاید و به همین درد گرفتار شود.

ناگفته ای اگر باقی مانده است بفرمایید.
آرزو دارم قاتل بچه ام پیدا شود تا مبادا فردا چنین اتفاقی برای بچه های دیگر مردم رخ دهد. باید مسبب و بانی این قتل پیدا شود. باید قاتل بچه های ما رسوا شوند و ببینیم چه کسانی چنین برنامه ای ریختند برای بچه ی بیگناه من و بچه های دیگری که مظلوم کشته شدند. بچه ام عاشق امام حسین بود و ماه محرم همیشه در عزاداری ها شرکت می کرد؛ حالا از امام حسین می خواهم از صاحب اسم پسرم می خواهم که قاتل حسین پیدا شود تا شاید دردهای ما اندکی تسکین پیدا کند.

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

انتقال حسین رونقی به بیمارستان طالقانی و ضرب و شتم وی

شب گذشته حسین رونقی در پی تشدید بیماری بر اثر رسیدگی نکردن به بیماری کلیوی بیهوش و به بیمارستان طالقانی منتقل شد. ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در پی انتقال وی مامورین امنیتی سپاه که این فعال حقوق بشر را همراهی می‌کردند بدون دلیل به ضرب و شتم وی پرداخته و پس از معاینه سر پایی پزشکان مجددا ساعاتی بعد حسین رونقی را به زندان اوین منتقل کردند. گفتنی است از دلایل ضرب وشتم می‌توان به انتشار نامه چند روز قبل وی به دادستانی تهران اشاره کرد که توسط این خبرگزاری منتشر شده بود.

هرانا

همسر شعله سعدی: سلامت جسمانی همسرم در خطر است

دکتر قاسم شعله سعدی وکیل دعاوی در چهاردهم فروردین سال جاری بازداشت و به زندان اوین منتقل گردید. او هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین در وضعیت جسمانی بسیار نامناسبی بسر می برد و باید سریعا تحت درمان و عمل جراحی قرار گیرد اما با آزادی وی از سوی مسئولین “مخالفت” می شود.همسر شعله سعدی با تاکید بر ضایعه نخاعی که همسرش شش سال پیش در زندان به آن دچار شده است به “جرس” می گوید: ” الان در بند ۳۵۰ اوین نگهداری می شود. از زمان بازداشتشان هم فقط یکبار ملاقات حضوری داشتیم. آقای شعله سعدی نخاعشان ضعیف شده و پزشکان زندان تجویز کرده اند که ایشان نباید کیفر را به خاطر این مشکل جسمانی تحمل نکند و بیرون از زندان باید تحت درمان قرار گیرد، اما تاکنون هیچ ترتیب اثری داده نشده است. در ضمن بدنشان هم زونا گرفته است. همسرم داشت برای عمل جراحی به فرانسه می رفت که ممنوع الخروج شد این در حالی است که این عمل جراحی را باید انجام می دادند چون کوچکترین ضربه ای می تواند “خطر” جانی برای وی داشته باشد.قاسم شعله‌سعدی و نماینده شیراز در مجالس سوم و چهارم بود که در سال ۱۳۸۱ نامه ای سر گشاده خطاب به رهبری نوشت که در آن نامه به انتقاد از مسائل مختلفی پرداخته که ازجمله شرایط آقای خامنه ای را از جهت واجد شرایط رهبری بودن در آن زمان از منظر حقوقی به سوال و چالش کشید. اما پاسخ به سوالات وی چیزی جز پرونده سازی و اتهاما ت واهی برای وی نبود.وی در سال ۸۵ شعبه ۲۱ دادگاه تجدید نظر استان تهران رای شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب را به اتهام ” تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و توهین به حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری ” را تایید و وی را به یک سال و نیم حبس محکوم نمود. البته پس از پیگیری های فراوان به دلیل اشکالات شکلی و ماهوی فراوان در پرونده و روند دادرسی ریاست وقت قوه قضائیه آقای شاهرودی طی نامه ای به رئیس کل دادگستری استان تهران نوشتند: “اولا: توقف اجرای حکم داده شود ثانیا: طبق قانون جدید اعمال ماده ۱۸ در دادگستری تهران شود.” بدین ترتیب اجرای حکم متوقف و منوط به اجرای ماده ۱۸ گردید.قبول وکالت از چهره های سیاسی و تحلیل های سیاسی قبل از انتخابات و همچنین مصاحبه ها و تحلیل های وی به عنوان استاد حقوق و روابط بین الملل در ایام پس از انتخابات ریاست جمهوری دلیل دیگری جهت احضار وی به مراجع اطلاعاتی و قضایی گردید. متعاقبا شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست آقای صلواتی ایشان را به تحمل یکسال حبس و محرومیت از حرفه وکالت و تدریس دانشگاه به مدت ده سال محکوم نمود. رای صادره از این شعبه مورد اعتراض قرار گرفته که تا این لحظه هیچ اطلاعی از تایید یا نقض رای صادره در دست نیست. دکتر قاسم شعله سعدی بارها به این روند غیرقانونی حبس و محاکمه اش اعتراض کرده و برای درمان خواستار دریافت مرخصی درمانی شده اما هر بار مسوولان نسبت به خواسته ها و اعتراض های وی بی توجهی نشان داده اند.لازم به ذکر است که حتی قبل از صدور این رای کلاسهای این استاد در دانشگاه تهران حذف شده بود که متعاقبا در انتهای اسفند ماه با استناد به این رای نامه ای از دانشگاه مبنی بر اخراج ایشان از طرف دانشگاه ابلاغ گردید.همسر دکتر شعله سعدی در خصوص روند پرونده همسرش به خبرنگار جرس می گوید: “در آن زمان آقای شاهرودی اجرای حکم را متوقف کردند و گفتند این حکم “غیرقانونی” و “غیر شرعی” است و الان هم شش سال از آن می گذرد و مشمول مرور زمان شده است. علاوه بر این هیچگونه اقدامی بعد از گفته آقای شاهرودی بر روی این پرونده صورت نگرفته است و به ما اطلاع نداده اند که این حکم قطعی شده ؟ از سوی دیگر پرونده دومی هم برای ایشان تشکیل داده اند که یکسال دیگر به ایشان زندان دادند و ده سال محرومیت از تدریس و ده سال محرومیت از وکالت به همسرم داده اند.این در حالی است که حکم اول هنوز قطعی نشده بوده این تعدد جرم محسوب نمی شده و یک جرم واحد به حساب می آمده اما اینها این را در نظر نگرفتند و یکسال دیگر را به حکمشان اضافه کردند. علاوه بر این حکم یک پرونده سومی هم برای وی در همزمان با پرونده دوم برای وی تشکیل دادند که خود آقای شعله سعدی اعتراض کردند دادستان وقت هم قول داد که منع تعقیب صادر می کند و بازپرس منع پیگیرد روی پرونده سوم داد و گفت که این پرونده با پرونده شعبه پانزده یکی است و قابل مجازات نمی باشد.اما آقای دادستان این را نپذیرفتند و به اتهام توهین به رهبری پرونده را تشکیل دادند و از بازپرس به طور غیرقانونی پرونده را گرفته اند و به دادیار شعبه یک اوین و ایشان هم بلافاصله قرار مجرمیت و کفالت را صادر کردند و به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب ارسال کرده اند و ۲۶ شهریور دادگاه آقای شعله سعدی است و سرانجام این پرونده را نمی دانیم به کجا خواهد انجامید؟ من بعنوان کسیکه همیشه در کنار همسرم بودم و او را از نزدیک می شناسم می دانم که همیشه با خلوص نیت و با تمام وجودش برای ملت ایران مبارزه می کند و حاضر هست زندگی خود و خانواده اش را برای این مملکت فدا کند. فکر می کنم مردم هم خوب آقای شعله سعدی را می شناسند و از تلاش های وی در راه آزادی و آبادی کشور ایران آگاه هستند. اما با وجود تمام اینها بخاطر روحیه مبارزی که دارد این شرایط را تحمل می کند و از نظر روحی بسیار خوب هستند.وی با اشاره به اینکه ملاقات با مسئولین “غیر ممکن” است ادامه می دهد: “من نامه پزشک و لایحه ای که خود آقای شعله سعدی از زندان نوشته را به دفتر دادستانی و دفتر رئیس قوه قضاییه ارسال کردم اما تاکنون هیچ پاسخی داده نشده است.خانم شعله سعدی در پایان خطاب به گزارشگر حقوق بشر می گوید: “درخواست من از گزارشگر ویژه حقوق بشر این است که به وضعیت همسرم رسیدگی شود و بگذارند که ایشان آزاد شود و تحت عمل جراحی قرار گیرند تا بیش از این سلامتیشان بخطر نیافتد. البته نه تنها همسر من بلکه به وضعیت تمامی زندانیان سیاسی رسیدگی کنند.

دلنوشته ی همسر مهدیه گلرو به مناسبت سالگرد ازدواج و تولد وی

حید لعلی پور، همسر مهدیه گلرو، از فعالان دانشجویان زندانی در اوین، به مناسبت سالگرد ازدواج شان و همچنین سالروز تولد مهدیه گلرو دلنوشته ای خطاب به وی نوشته است.اول شهریور، سومین سالگرد ازدواج وحید لعلی پور و مهدیه گلرو بوده و همچنین دوم شهریور بیست و ششمین سالروز تولد مهدیه گلرو می باشد.مهدیه گلرو، دانشجوی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی، که در ١١ آذر سال ١٣٨٨ با هجوم ماموران امنیتی به منزلش بازداشت شد در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباس، به اتهام «تبلیغ علیه نظام، تجمع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی» به دو سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم شد. شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر این حکم را به دو سال زندان کاهش داد.مهدیه گلرو، نائب دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه علامه و عضو شورای دفاع از حق تحصیل، پیش از این نیز دو بار بازداشت شده بود.مهدیه گلرو هم چنین به دلیل انتشار مطالب از داخل زندان و صدور بیانیه به مناسبت روز دانشجو، از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام «تبلیغ علیه نظام» محاکمه و به شش ماه حبس تعزیری دیگر محکوم شد. وی همچنین یک روز پیش از بازداشت، در دهم آذر ماه سال ۸۸، از سوی شعبه ۱۲ دادگاه انقلاب به یک سال حبس تعلیقی محکوم شده بود که در پی بازداشت اخیر وی، این حکم نیز به اجرا گذاشته می شود.مهدیه گلرو دانشجوی محروم از تحصیل، هم اکنون دوران محکومیت خود را در زندان اوین سپری می کند.

متن دلنوشته وحید لعلی پور به نقل از فیس بوک وی به شرح زیر است :

برای نازنین همسرم که آرزوی من بود و هست.سالهاست که روزهای امردادی منتهی به شهریور روزهای پردلهره ای برای من بوده اند. فکر هدیه و جشنی برای میلاد بهترین اتفاق زنده گیم. از سال ۸۷ اما این حکایت رنگی تازه گرفت و آغاز زنده گی مشترکمان نیز به آن روز زیبا اضافه شد. فکر کردن به تلاش هایمان برای آماده کردن آشیانه عشقمان هنوز هم تمام وجودم را گرم می کند. “همه لرزش دست و دلم / از آن بود که عشق پناهی گردد.یادآوری کسانی که در این تلاش ها همراهی امان کردند و حالا هر کدام به شکلی، مسیر بی پشیمانی پی گرفتند عذابم می دهد. دوست دارم نام گل سرسبدشان مجید دری عزیز را بیاورم که در بهبهان، در تبعید، گرمای مردادی را حبس می کشد.زنده گی مشترکمان آغاز شد و هر چند که سال ۸۷ بی حادثه برایمان تمام نشد با آن بازداشت چند روزه در ماه دانشجو ولی به امید روزهای بهتر سال ۸۸ را آغاز کردیم. به امید ایرانی بهتر در انتخابات فعالانه شرکت کردیم ولی نتیجه آن طور نبود که می اندیشیدیم.مهدیه، نازنین همسرم، می دیدم که خبر بازداشت‌های گسترده کسانی که به پاک بودنشون ایمان داشتیم وجودت را هر روز رنجورتر و عزمت را برای عشق و مبارزه قوی تر می کرد تا اینکه ۱۱ آذر ۸۸ خانه عشقمان زیر چکمه های بی عدالتی لگدمال شد. و بعد از آن روز شوم این دومین میلاد و سالگرد ازدواجمان است که من این بیرون در سلول بی دیوار و تو پشت اون دیوارهای سنگی باید جشن بگیریم.هر چند این بیش از ۶۰۰ روز جدایی، سخت بود اما محکی بود بر عشقمان و ایمانمان به حقی که از ما ضایع شد. و چقدر خوشحالم که در این روزها دوستانی پیدا کردیم بهتر از آب روان، دوستانی که حتی با عنوان خواهر و برادر صدایشان می کنم. و از همه مهم تر رضایت توست که همیشه بهترین احساس ها را برایم به ارمغان می آورد. به امید روزی که دهانت را نبویند تا مبادا گفته باشی دوستت دارم.

دوستت دارم

سومین سالگرد هم آشیانه گی امان مبارک

اقدام های جدید سازمان زندان ها برای افزایش فشار بر خانواده های زندانیان سیاسی

مسوولان سازمان زندان ها، با اتخاذ تصمیم هایی جدید دامنه فشارها را بر خانواده های زندانیان سیاسی افزایش دادند. ممنوعیت ورود وسایل خانواده های زندانیان و کودکان خردسال آنها، ایجاد مقرهای گشت بازرسی جلوی سالن ملاقات، نصب میله های قطور بر شیشه های دو جداره کابین های سالن ملاقات، تفکیک جنسیتی روزهای ملاقات یکی از بندهای اوین و احتمال تعمیم آن به سایر بندهای اوین، افزایش فاصله زمانی ملاقات های هفتگی به دو هفته یکبار از جمله این اقدام هاست. ماموران سالن ملاقات زندان اوین، امروز دراین سالن، از طریق بلندگو بارها اعلام کردند که از هفته آینده خانواده های زندانیان سیاسی حق ندارند به جز مدارک شناسایی هیچ مدرک دیگری، حتی کیف پول به همراه داشته باشند و در غیر این صورت از ورورد آنها به سالن ملاقات به طور کلی جلو گیری خواهد شد.این اعلام موجب اعتراض و مراجعه تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی به مسوولان سالن ملاقات شد که می گفتند: این تصمصیم حتی بدیهی ترین حقوق افراد را نیز زیر پا گذاشته است. مگر می شود که افرادی که به ملاقات زندانیان می ایند کیف با خود همراه نداشته باشند؟پس وسایل ضروری خود را کجا بگذارند؟ آنها با این پاسخ روبه‌رو شدند که مگر در ملاقات به چه وسیله ای نیاز دارید؟ وقتی از خانه خارج می شوید همه وسایلتان را در خانه بگذارید و به ملاقات بیایید.یکی از سوال های خانواده ها این بود که مثلا مدارک شناسایی، پول و کلیدهای خانه مان را کجا بگذاریم که پاسخ شنیدند در جیب هایتان!این تصمیم جدید سازمان زندان ها موجب نگرانی شدید خانواده ها شده است، چرا که برخی از آنها از راههای دور و حتی شهرستان ها به دیدن عزیزان شان می آیند و مستقیم از ترمینال و یا فرودگاه به زندان اوین مراجعه می کنند. سوال این افراد این بود که با ساک و دیگر وسایل خود باید چه کنند؟تعدادی دیگر نیز که زنانی با فرزندان خردسال و حتی چند ماهه هستند، می گفتند ما ناگزیریم به خاطر چند ساعتی که در سالن ملاقات هستیم وسایل اولیه فرزندان خردسال خود از قبیل شیرخشک، پوشک و یا دیگر مواد مورد نیازشان را به همراه داشته باشیم.تعداد دیگری از ملاقات کنندگان نیز که به گفته خودشان دانشجو و یا کارمند هستند، بلافاصله پس از ملاقات باید خود را به محل کار یا تحصیل خود برسانند. بنابراین نیازمند کتاب و یا دیگر وسایل مورد نیازکار و دانشگاه خود هستند.اعتراض خانواده ها با پاسخ تند مسوولان رویه‌رو می شد که این مسائل ربطی به ما ندارد و اگر هفته آینده وسیله ای به جز یک کارت شناسایی همراه خود داشته باشید، حق ملاقات با زندانی تان را نخواهید داشت.تصمیم دیگر سازمان زندان ها مربوط به تفکیک جنسیتی و کاهش روزهای ملاقات است، به گونه ای که ملاقات های بیست دقیقه زندانیان از هفته ای یک بار به هر دو هفته یک بار تقلیل خواهد یافت. براساس این تصمیم اعضای زن هر خانواده هر دوهفته یکبار و اعضای مرد نیز هر دو هفته یکبار می توانند به ملاقات زندانی خود بروند که علاوه بر افزایش فاصله زمانی ملاقاتها از یک هفته به دو هفته موجب مشکلات رفاهی فراوان برای خانواده های زندانیان خواهد شد. این تصمیم فعلا برای یکی از بندهای زندان اجرایی شده است هرچند که هنوز در مورد بند ۳۵۰ زندان اوین اجرایی نشده است، اما موجب نگرانی شدید خانواده ها شده است.رویداد جدید سالن ملاقات، استقرار گسترده تیم بازرسی مقابل در ورودی درملاقات زندان است که به تفتیش بدنی همه ملاقات کنندگان می پردازند.همچنین براساس خبرهای قبلی، مسوولان زندان اوین در اقدامی غیر منتظره بر شیشه های دو جداره و قطور سالن ملاقات کابینی زندان اوین میله هایی آهنی نصب کرده بودند.بر اساس این گزارش، در ابتدا فقط دو ردیف از کابین های سالن ملاقات این زندان با این میله ها پوشیده شده بودند و اکنون دو ردیف باقی‌مانده نیز با این میله ها استتار خواهد شد که در این صورت زندانی و خانواده هیچ یک در زمان ملاقات حتی قادر نیستند به وضوح صورت یکدیگر را ببینند. خانواده ها می پرسیدند که مسوولان قضایی و زندان نگران چه هستند که چنین میله های قطوری را بر کابین ها نصب کرده اند ؟ملاقاتهای کابینی به خودی خود با توجه به زمان محدود، شیشه های قطور و دو جداره، گفت‌وگوی خانواده و زندانی از طریق گوشی تلفن و همچنین پایان گفتگو با پایین آمدن ناگهانی یک پرده پارچه ای، اثرات مضری بر روحیه خانواده و زندانی دارد، تا جایی که به توصیه روانشناسان زندانیانی که فرزند خردسال دارند از این ملاقاتها برحذر داشته شده اند چون چنین ملاقاتی بر روحیه فرزندان خردسال تاثیر نامناسب دارداز مدتها قبل سالن های ملاقات کابینی زندانیان زندان رجایی شهر به همین شکل بوده و بر کابین ها دو میله بزرگ آهنی به صورت ضربدر نصب شده اند تا جایی که خانواده ها و زندانی به زحمت صورت یکدیگر را می بینند.این قوانین هر روز برای زندانیان با شدت و سخت گیری بیشتری اعمال می شوند و مشخص نیست مسوولان از اجرای آن چه هدفی را در سر می پروارنند.

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

یک سال و نیم حبس بدون مرخصی برای مهدی خدایی زندانی عقیدتی

پدر مهدی خدایی زندانی عقیدتی و فعال دانشجویی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که ۵۰۰ روز از زندانی شدن پسرش می گذرد و وی هنوز به مرخصی نیامده است. پدر مهدی خدایی به کمپین گفت: « بعد از بازداشت پسرم در اسفند هشتاد و هشت، مکررا به دادستانی تهران برای پیگیری وضعیت او مراجعه کردم اما به هیچ عنوان جواب صریحی که روشن کننده وضعیت مهدی باشد دریافت نکردم تا اینکه خود مهدی فروردین ۱۳۸۹ از بازداشتگاه بند دو الف اوین با ما تماس گرفت و فهمیدیم که حال وی خوب است.»مهدی خدایی، فعال حقوق بشر و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد شهرری، در دادگاه بدوی به اتهام تبلیغ علیه نظام و امنیت ملی از طریق عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در سال ۸۹ به سه سال زندان محکوم شد که حکم یاد شده در دادگاه تجدید نظر نیز تایید شد. وی در سال۸۸ نیز در پرونده جداگانه به علت فعالیت دانشجویی به ۴ سال زندان محکوم شد. با توجه به تایید هر دو حکم در دادگاه تجدیدنظر استان تهران وی هم اکنون در حال گذراندن د وره ۷ سال زندان خود می باشد.وی در خصوص وضعیت پسرش در طول بازداشت گفت: «چهارماهه اول بازداشت وی فقط هفته ای یک بار اجازه تماس داشت. بعد از چندبار مراجعه به دادستانی تهران بالاخره موفق شدیم خرداد ماه ۱۳۸۹ اولین قرار ملاقات را بگیریم،روحیه مهدی بسیار خوب بود.» اقای خدایی در خصوص پیگیری های خانواده برای مرخصی پسرش مهدی خدایی به کمپین گفت: «۱۷ ماه از بازداشت پسرم می گذرد اما هنوز مهدی از حق مرخصی محروم است،بارها در این خصوص پیگیری کردیم اما هیچ تاثیری نداشت وی اشاره کرد اخرین ملاقاتی که با پسرم داشتیم ۱۷ مرداد ماه ۱۳۹۰ بود،مهدی در این ملاقات گفته او وتمام زندانیان سیاسی از خبر مرخصی بهاره هدایت و احمد زید آبادی بسیار خوشحال شده اند .» وی افزود: « روحیه پسرش بسیار خوب است همچنین با توجه به مرخصی های اخیر برای بعضی از زندانیان بسیار امیدواریم که مهدی ما بعد از حدود یک و نیم بتواند به مرخصی بیاید.»اقای خدایی با اشاره به مدت محکومیت فرزندش، وضعیت خانواده و انتظارات خود برای مرخصی وی گفت: «هفت سال مدت زیادی است،برای اینده مهدی بسیار نگرانیم،هفت سال حکم بخاطر فعالیت در حوزه حقوق بشر،با توجه به این حکم سنگین این حق پسرم هست که مرخصی داشته باشد طی این مدت فقط توانستیم در اوین او را ملاقات کنیم ،مادرش خیلی از این وضعیت ناراحت است اما چه کنیم که با توجه به پیگیری های زیاد هنوز باید تنها منتظر باشیم و صبور.»

کمپین بین المللی حقوق بشردرایران

سعید مالمیریان از شهروندان معترض به نتایج انتخابات در بند ۳۵۰ زندان اوین

این زندانی سیاسی ۴۷ ساله به اتهام تبلیغ علیه نظام در ۱۴ اسفند ماه سال ۸۸ وقتی از سفر خارج از کشور به ایران باز می گشت در فرودگاه امام خمینی بازداشت شد . ماموران امنیتی فرودگاه به او گفتند که به دلیل شرکت در تجمع های اعتراضی پس از انتخابات و تبلیغ علیه نظام بازداشت   می‌ شود .سعید مال میریان یکی از شهروندان معترض به نتایج انتخابات سال ۸۸ از ۳۱ فروردین ماه سال جاری برای اجرای حکم به زندان اوین فراخوانده شده است .این زندانی سیاسی ۴۷ ساله به اتهام تبلیغ علیه نظام در ۱۴ اسفند ماه سال ۸۸ وقتی از سفر خارج از کشور به ایران باز می گشت در فرودگاه امام خمینی بازداشت شد . ماموران امنیتی فرودگاه به او گفتند که به دلیل شرکت در تجمع های اعتراضی پس از انتخابات و تبلیغ علیه نظام بازداشت می شود .اوپس از بازداشت مدتی را در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات و تحت بازجویی گذراند تا اینکه سرانجام با قید وثیقه آزاد شد. او پس از برگزاری دادگاه به دو سال و شش ماه حبس محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به شش ماه کاهش یافت. او فروردین امسال برای اجرای این حکم به زندان اوین رفت .مال میریان دانش آموخته معماری در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی است و سه فرزند پسر به نامهای محمد ، علی و مبین دارد .او هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می شود.

وعده آزادی اشکان ذهابیان

اشکان ذهابیان، دانشجوی رشته شیمی محض دانشگاه فردوسی، مشهد، در دوران تحصیل در دانشگاه، از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد بود. به علت فعالیت های دانشجویی ابتدا در سال ۸۷ به مدت یک ترم از تحصیل محروم شد. وی در ایام انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، عضو ستاد مهدی کروبی بود و تنها ۴ روز پس از انتخابات توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد. بار دیگر در حوادث ۱۳ آبان (روز دانش آموز) سال ۸۸ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به واسطه تشکیل انجمن های اسلامی شمال کشور بازداشت شد. اشکان ذهابیان در شعبه صد ویک دادگاه انقلاب شهرستان بابل به صورت غیابی به شش ماه حبس تعزیری محکوم شد.این فعال دانشجویی که در روز دوشنبه دوازدهم اردیبهشت سال جاری در پی درخواست اداره اطلاعات برای اجرای حکم شش ماهه خود به اداره اطلاعات ساری مراجعه کرده بود، در همان محل بازداشت شد. او هم اکنون نیمی از دوران محکومیت خود را گذرانده و طبق قوانین سازمان زندان ها باید آزاد گردد.پدر اشکان ذهابیان با بیان اینکه طی یکی و دو روز دیگر اشکان باید آزاد گردد به “جرس” می گوید: “الان اشکان در بند عمومی نگهداری می شود و ملاقات کابینی با او داریم. حالا به ما وعده داده اند که با عفو مشروط طی یکی و دو روز دیگر اشکان را آزاد می کنند. خوب الان اشکان نیمی از حبس خود را کشیده و از نظر قانونی قطعا باید “آزاد” شود. دادستان و وزرات اطلاعات و رئیس زندان اینطور به ما گفته اند که دارند تلاش می کنند که اشکان آزاد شود. پناه بخدا! ببینیم چه می شود ما تلاشمان را کردیم و آقایان هم قول آزادی او را داده اند، انشالله که هر چه زودتر اشکان آزاد شود. ما با صداقت با اینها صحبت کردیم همه گفتگوهایی که داشتیم با صداقت بودیم انشالله که آنها هم به وعده خود عمل کند و طبق قانون اشکان را آزاد کنند.گفتنی است در طی مدت سومین بازداشت اشکان ذهابیان بارها خانواده وی تهدید به عدم اطلاع رسانی در خصوص وضعیت فرزندشان شدند و مادر اشکان در اثر این فشارها یکبار به بیمارستان منتقل شد.پدر اشکان ذهابیان با اشاره به دردها و دلتنگی های خود و همسرش ادامه می دهد: “از حال و روز خودمان چه بگویم! من خودم ناراحتی قلبی دارم و مادرش ناراحتی اعصاب و خیلی بی تابی می کند. خوب جگرگوشه امان در زندان است. کسانیکه فرزند دارند می دانند من چه می گویم و چه دردی می کشم. خوب چه کاری جز تحمل می توانیم بکنیم. هر وقت که به ملاقاتش می رویم و برمی گردیم تا دو روز حالمان بد است. وقتی حال و روحیه اشکان را می بینیم مادرش افسرده می شود و غصه می خورد حالا من باز با این قضیه یکجوری کنار آمدم و تحمل می کنم اما مگر یک مادر می تواند جگرگوشه اش را در آن وضعیت ببیند و تحمل کند.”این پدر رنج دیده در پایان از همه کسانیکه طی این روزهای سخت نسبت به اشکان و خانواده اش لطف داشته اند، تشکر می کند و می گوید: “من آدم سیاسی نیستم اما می شنوم که می گویند مثلا در این رسانه نسبت به وضعیت اشکان ابراز نگرانی کرده یا در فیس بوک برای آزادی اش دعا می کنند یا کمپین آزادی برایش تشکیل داده اند یا پیامها و محبتها و ابراز همدردی های دیگر. ما هم دست بدعا می بریم تا همه زندانیان بی گناه آزاد شوند. نه تنها اشکان بلکه همه زندانیان آزاد شوند آنها همه فرزندان و عزیزان ما هستند.”گفتنی است، اشکان در بهمن ماه سال ۸۸ در حالیکه همچنان در تعلیق از تحصیل به سر می برد، سرانجام بنا به نظر وزارت اطلاعات از تحصیل محروم و در نهایت در حالیکه ۱۰۹ واحد را گذرانده و تنها ۲۴ واحد (معادل یک ترم) از تحصیلش باقی مانده بود از دانشگاه اخراج شد.

تشکیل جلسه دادگاه هیلا صدیقی

هیلا صدیقی شاعر جوان که شعرهای انتقادی او با استقبال گسترده ای در عرصه های عمومی و مجازی مواجه شده و پس از انتخابات سال ٨٨ نیز، بارها احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود، فردا سه شنبه بیست و پنجم امرداد ماه، در شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب محاکمه خواهد شد. این شاعر جوان و منتقد در صفحه فیس بوکِ خود در این زمینه نوشته است “فردا صبح، شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب، من و ایمان قلبی و قاضی و اتهام و خدای ناظر و دعای خیر شما…

گفتنی است خبرنگار جرس چندی پیش از قول یک منبع مطلع گزارش داده بود که “پس از آنکه در چند ماه گذشته ماموران امنیتی به خانه هیلا صدیقی رفته و وسایل شخصی او را با خود بردند، این شاعر به مدت بیش از ده روز و به صورت متوالی هر روز به مدت طولانی ۸ الی ۹ ساعت توسط وزارت اطلاعات مورد بازجویی قرار می گرفت اما به تازگی پرونده این شاعر جوان از وزارت اطلاعات به دادسرا انتقال یافته است.چند ماه پیش نیز یک منبع مطلع به جرس گفت “به تازگی و در روز شنبه دهم اردیبهشت ۹۰، جلسه تفیهم اتهام برای هیلا صدیقی در شعبه سوم بازپرسی دادسرای اوین برگزار و در نهایت آزادی هیلا صدیقی منوط به ارائه سند ملکی شد.هیلا صدیقی در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی نیز فعال بوده و این شاعر جوان و فعال مدنی و سیاسی بعد از انتخابات و پس از اتفاقاتی که برای معترضان انتخاباتی رخ داده بود، شعرهایی با مضامین اجتماعی – سیاسی سرود و در محافل ادبی قرائت کرد.

بخشی از شعر او که پس از شهادت معترضان انتخاباتی سروده بود چنین است:

هر چند که باغ از غم پائیز تکیده
از خون جوانان وطن لاله دمیده
صد گل به چمن در قدم باد بهاران
می روید وصد بوسه دهد بر لب باران
قفنوس به پا خیزد و با جان هزاره
پر می کشد از این قفس خون و شراره
با برف زمین آب شود ظلم و قساوت
فرداش ببینند که سبز است دوباره

امروز در صفحۀ فیس بوکِ آریا آرام نژاد، هنرمند جنبشِ سبز نیز پیرامون صدیقی آمده بود: دوست و خواهر عزیزم هیلا صدیقی، فردا در دادگاه حاضر خواهد شد تا پاسخگوی اتهاماتی باشد که برایش نوشته اند!
او در دادگاه حاضر خواهد شد تا بیت به بیت شعرش را واکاوی کنند تا ثابت شود که سرودهایش تبلیغ علیه نظام بوده است !!!
در عجبم که چطور یک هنرمند می تواند با چند بیت شعر و یا چند سکانس فیلم و یا چند آهنگ امنیت حکومتی را به خطر بیاندازد که این روزها مدعی «مدیریت جهانی» است ؟هیلا صدیقی فردا به دادگاه می رود تا در برابر قاضی تمام قد بایستد و بگوید که نسل ما نسلی است که راهش را شناخته ، اگر چه لگد کوب می شود ، اگر چه محروم و تعلیق می شود ، اگرچه به زندان می افتد، اما به طلوع آفتاب و رسیدن بهار معتقد است …

فردا نگاه هایمان به به شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب خواهد بود.

رژیم خون ریز جمهوری اسلامی، ماشین اعدام همچنان قربانی می گیرد

  موج اعدام‌ها در جمهوری اسلامی ادامه دارد. همزمان شماری از معترضین و زندانیان سیاسی نیز به اعدام محکوم شده‌اند. نگاهی به آمار نیز این وضعیت...