۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

انتقال افشین بایمانی به سلول‌های انفرادی زندان رجایی شهر

افشین بایمانی، زندانی سیاسی محبوس در بند امنیتی زندان رجایی شهر کرج، به سلول انفرادی منتقل شده است. روز یکشنبه دوم مردادماه، چند تن از ماموران امنیتی پس از ورود به بند ۴ زندان رجایی شهر کرج، ضمن تهدید اقدام به تفتیش سلول افشین بایمانی نموده و برخی از وسایل شخصی وی را نیز با خود بردند. وبسایت فعالین حقوق بشر و دموکراسی با اعلام این خبر افزود که ماموران امنیتی وی را متعاقبا روز دوشنبه ۳ مرداد ماه، به بخش اطلاعات زندان رجایی شهر بردند و پس از ساعت‌ها بازجویی و تهدید این زندانی سیاسی را به سلول‌های انفرادی بند ۱ منتقل کردند. گفتنی ست که طی هفته‌های اخیر فشار بر زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج افزایش یافته و چهار تن از این زندانیان به نام‌های بهروز جاوید تهرانی، فرزاد مددزاده، محمد علی منصوری و صالح کهندل نیز در راستای همین فشار‌ها هم اکنون در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین به سر می‌برند.

۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

درخواست جمعی از وبلاگ نویسان سبز برای اقدامات اعتراضی به تداوم حصر رهبران جنبش

در واکنش به گذشت پنج ماه از حصر راهبران جنبش سبز و عدم اطلاع رسانی حکومت پیرامون وضعیت آنان، جمعی از وبلاگ نویسان سبز با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به “مراجع عظام تقلید، روشنفکران دینی، شخصیت های سیاسی، مدنی و هنری”، خواستار واکنش صریح آنان نسبت به این موضوع شده اند.به گزارش وبگاه «وبلاگ نویسان سبز»،در این نامه سرگشاده که همزمان خواستار نگارش نامه های سرگشاده به مراجع ذی صلاح بین المللی از جمله گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل,جناب احمد شهید شده اند،آمده است: بیش از پنج ماه از حبس خانگی مهندس میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی و همسران گرامی شان می گذرد.بیش از پنج ماه است که چشم انتظار دیدار با رهبران سبزمان هستیم.چه شب ها که با دیده ی گریان به بستر نرفته و جه روزها که به امید رسیدن خبری از عزیزان در بندمان بیدار نگشته ایم!فقط خدا میداند که در این ایام سخت چه بر آن ها و بر دل های ما گذشته!این وبلاگ نویسان از شورای هماهنگی راه سبز امید خواسته اند تا با قرار دادن هفته ای به نام این دو بزرگوار و همسران عزیزشان-در اعتراض به این حصر غیر قانونی شروع هفته را با فریادهای الله اکبر شبانه آغاز بنماییم- علاوه بر تحت الشعاع قرار گرفتن فضای رسانه ای سبز به این حصر غیر فانونی,مجالی مهیا شود برای ابراز نظرها,نقدها و سخن شخصیت های مطرح سبز و بیانیه ها و راهپیمایی های احتمالی در داخل و خارج کشور و همزمان نگارش نامه های سرگشاده به مراجع ذی صلاح بین المللی از جمله دبیر کل محترم سازمان ملل,جناب احمد شهید, کنشگران حقوق بشر و …در پایان این نامه از مراجع عالی قدر و غیر حکومتی و شخصیت های محبوب سیاسی,هنری و … خواسته شده است تا هر چه صریح تر و به صورت مستمر از این حصر غیر فانونی و در خطر بودن جان رهبران سبز سخن گفته تا هر کلامشان همچو پتکی باشد بر سر کودتاچیان.

پگاه آهنگرانی بازیگر و مستندساز بعد از ۱۵ روز از زندان آزاد شد

این بازیگر سینما که روز گذشته جشن تولد ۲۷ سالگی اش بود امروز با قرار وثیقه از زندان اوین آزاد شد.پگاه آهنگرانی بازیگر وفرزند منیژه حکمت از کارگردانان کشور و جمشید آهنگرانی کارگردان فیلم های ” جوانمرد ” و ” شبیخون ” است. او در دوره انتخابات ریاست جمهوری دو سال پیش در ستاد میرحسین موسوی فعال بوده است.پگاه آهنگرانی در روزهای پس از انتخابات احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود. پیش از این اعلام شده بود پگاه آهنگرانی قصد دارد جام جهانی فوتبال زنان را برای شبکه خبری دویچه وله آلمان پوشش دهد. آهنگرانی پیش از این جشنواره فیلم برلین را برای این شبکه پوشش داده بود.آهنگرانی کارگردان مستند ده نمکی ها نیز هست.بعد از واکنش ها نسبت به بازداشت این هنرمند، محسنی اژه‌ای دادستان کل کشور امروز در نشست خبری هفتگی به عنوان سخنگوی قوه قضاییه خبر از آزادی قریب الوقوع پگاه آهنگرانی داد. وی همچنین مطرح نمود که پگاه آهنگرانی به درخواست یک نهاد امنیتی بازداشت شده است.

بیانیه، به خشونت نظام یافته، توهین و تحقیر مداوم علیه زنان پایان دهید


بیش از ۵۰۰ تن از فعالان وحامیان جنبش زنان با انتشار بیانیه ای خواستار پایان دادن به خشونت علیه زنان در جامعه ایران شدند. در این بیانیه که کمپین بین المللی حقوق بشردر ایران نیز آن را امضاء کرده است امضا کنندگان نوشته اند «نسبت به خشونت نظام یافته علیه زنان»، « تحقیر وتوهین مدام و مجرم سازی از قربانیان خشونت» اعتراض دارند و از حق زنان برای انتخاب نوع پوششان دفاع می کنند. امضا کننده گان همچنین از مسوولان قضایی و امنیتی خواسته اند که نسبت به اعمال خشونت جنسی و تجاوز در زندان ها و به زندانیان اعم از دختر وپسر پاسخگو باشند.امضا کنندگان که مجموعه گسترده ای از فعالان جنبش زنان و حامیان آنها- افراد وسازمان های حقوق بشری- هستند در ادامه درخواست های دیگری را از ائمه جمعه و مسوولان قضایی و امنیتی، نهادهای قدرت، وگزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل مطرح کرده اند: « …از مسئولان قضایی و امنیتی در ایران می خواهیم نسبت به اعمال خشونت جنسی و تجاوز در زندان ها و به زندانیان اعم از دختر و پسر پاسخ گو باشند. از ائمه جمعه و مسئولان قضایی و امنیتی می خواهیم در خصوص اتهاماتی که به زنان وارد می کنند، از توصیف زنان به درنده و گزنده تا متهم کردن زنان قربانی به تحریک مجرمان پایان داده و از زنان از همان تریبون هایی که زنان را مورد توهین و اهانت قرار می دهند عذر خواهی کنند. از نهادهای قدرت در ایران، از نیروهای انتظامی و امنیتی و قضایی می خواهیم به جای نگرانی از تار موی زنان نگران جان و امنیت شهروندان باشند که به انحای مختلف مورد تهدید و خشونت قرار می گیرد، به آنچه در حیطه مسئولیت شان مربوط می شود عمل کنند نه اینکه در تشدید خشونت و آزار سهیم باشند. قربانیان خشونت دیده به مراقبت پزشکی و حمایتهای عاطفی و مددکاری همه ما نیازمندند، آنان مسئول آسیب های اجتماعی اعمال شده به خود نیستند. از جامعه پزشکی و مددکاری و همه شهروندان می خواهیم محترمانه، همدلانه و حمایتگرانه با قربانیان تجاوز برخورد کنند و آنان را برای بازگشت به زندگی عادی شان مدد رسانند. از گزارشگر ویژه حقوق بشر، آقای احمد شهید می خواهیم نسبت به تبعیض علیه زنان درایران توجه نشان دهد و ضمن ورود به ایران از نزدیک با فعالان زنان در ایران دیدار و گفتگو کند.»فعالان حوزه زنان در گام نخست ضمن اعتراض به وضعیت زنان در ایران، و همراهی با کمپین های جهانی زنان علیه خشونت جسمی،جنسی و پلیسی، همبستگی خود را با مبارزات زنان در منطقه و سراسر جهان اعلام کرده اند ونوشته اند: «به نشانه اعتراض، دستبندهای بنفش به دست های خود می بندیم، و از آنان می خواهیم صدای ما در جهان باشند.»در بخشی از این بیانیه تحلیلی آمده است: «دامنه خشونت علیه زنان در ایران از اعمال خشونت جسمی و روانی تا جنسی و امنیتی و فرهنگی روز به روز وسعت و شتاب بیشتری می یابد به حدی که حجم اخبار منتشره در باب خشونت علیه زنان از دایره اخبار ممنوع و مصلحتی هم فراتر رفته است. در کنار اعمال سرکوب و بازداشت روز افزون زنان و مردان اعم از شهروندان عادی یا فعالان اجتماعی و سیاسی، ایجاد نگرانی و ناامنی شهروندان با سایه سنگین حضور و ورود پلیسی و امنیتی بر مکان های خصوصی و عمومی، اعمال مجدد سیاست های دهه ۶۰ مانند تفکیک جنسیتی، کنترل پوشش دانشجویان و ایجاد دانشگاه های تک جنسیتی و اعمال سهمیه بندی و بومی گزینی جنسیتی، چند واقعه دردناک اخیر در باب تجاوزهای گروهی علیه زنان، اوج زن ستیزی و بی مسئولیتی مقامات نظامی و امنیتی و قضایی ایران را به نمایش گذاشت.»این بیانیه می افزاید: «تجاوز پدیده ای تازه نیست، نه در کشور ما و نه سایر کشورهای جهان. همان طور که فمنیست ها و جنبش های ضد تجاوز در جهان نشان داده اند، این پدیده از ویژگی های جامعه مردسالار است که فرادستی مذکر را در فرایندی خشونت بار و مرعوب کننده علیه فرودستان، به ویژه زنان و نگه داشتن آنان در موقعیت ارعاب، ترویج می دهد. تجاوز، پدیده ای مردانه است اما نه بدان معنا که همه مردان متجاوز هستند. مخاطبان متجاوزان عمدتا زنان هستند اما نه بدان معنا که مردان در معرض تجاوز قرار نمی گیرند. تجاوز، اعمال سلطه، کنترل و اعمال قدرت در جامعه ای خشن و مردسالار است و در مناسبات سیاسی هم به کار گرفته می شود و قربانی می گیرد. تجاوز به تحریک جنسی متجاوز نیز ربطی ندارد و از کودک و نوجوان و مسن، غریبه و محارم را در بر می گیرد. آنچه مسئله تجاوز را ویژه ی جامعه ایران می کند، شکست برنامه های حاکمیت ایران است که سعی داشت و دارد با اعمال رفتار کنترلی و خشونت آمیز علیه زنان؛ با ترویج ریاکاری و پنهان کاری، جامعه ای اسلامی/ ارزشی/ اخلاقی و خالی از خشونت را به نمایش عمومی بگذارد. حال آنکه اخبار تجاوز و خشونت جنسی – چه هماهنگ و چه سرریز شده – واقعیت را آشکار کرده است. تاسف بارتر آنکه در جایی که با فقدان مکانیزم های حمایتی و بازدارنده از تجاوز و خشونت علیه زنان و کودکان رو به رو هستیم؛ پلیس و دستگاه قضایی به ترویج و تشویق خشونت می پردازند، دیگر دستگاه های حکومتی به جای همدردی با قربانیان خشونت و تجاوز و به جای مسئولیت پذیری در رشد و بروز آسیب های اجتماعی، قربانی را گناهکار می خوانند و سعی دارند بر وحشت زنان در عرصه عمومی و حتی خصوصی بیفزایند و زمینه حذف زنان را ازعرصه اجتماعی و مبارزات اجتماعی فراهم کنند…. براستی در فقدان سیستم های حمایتی و بازدارنده، قربانیانی که به رغم میل باطنی شان به بازگویی فرایند دردناک تجاوز می پردازند و یا از متجاوزان شکایت می کنند، شجاعتی ستودنی دارند. از همین روی با اقدام شجاعانه خود، از همگان می طلبند که در همراهی و همدردی با قربانیان تجاوز و عدم سکوت نسبت به ترویج بیشتر خشونت احساس مسئولیت کنند.»در ادامه این بیانیه آمده است: « اخبار سایت های رسمی از تجاوز گروهی به زنان و گاه منجر به قتل زنان در استان های اصفهان (تجاوز ۱۴ مرد به ۱۰ زن)، گلستان( تجاوز ۴ مرد به پزشک روستا و تجاوز منجر به قتل دختری توسط دو مرد) و خراسان خبرمی دهند و خبرها همچنان ادامه دارد. در پی تجاوز گروهی به زنی در اراضی اطراف روستای قوژد از توابع بخش مرکزی شهرستان کاشمر؛ دادستان شهرستان کاشمر حتی پس از رسانه ای شدن خبر پاسخ دقیقی برای عدم پی گیری نداد و تنها اذعان داشت که «دادگاه کیفری همان شهری که پرونده تجاوزش رسانه‌ای شده ده‌ها مورد از این پرونده‌ها در حال رسیدگی دارد.» و اگر اخبار تجاوز گروهی به زنان در خمینی شهر اصفهان منتشر نمی شد و امام جمعه کاشمر لب به اعتراض به نقش دستگاه قضایی و انتظامی نمی گشود، اکنون به دلیل این که پرونده شاکی خصوصی نداشت یا شاکی آن جرئت شکایت نداشت همه متهمان آزاد بودند. در حمله و تجاوز نظام یافته و گروهی به زنان در یکی از باغ های خمینی شهر اصفهان، در حالی که اهالی خمینی شهر ضمن تجمع در برابر دادگستری این شهرستان خواستار پی گیری و برخورد جدی با این افراد شدند، مسئولان قضائی نه تنها سکوت کردند بلکه حتی کوشیدند کلیشه مردسالارانه ی«قربانی گناهکار است» را متوجه زنان شاکی، قربانی و خشونت دیده کنند. موضع گیری رسمی پلیس و امام جمعه اصفهان مقصر جلوه دادن زنان به دلیل نوع پوشش شان بود. امام جمعه خمینی‌شهر گفت:«آنها هم که مورد تجاوز قرار گرفته‌اند آدم‌های علیه‌‌السلامی نبوده‌اند.»حتی رییس آگاهی اصفهان که خود مسئول امنیت شهروندان است اعلام کرد «اگر در این حادثه خانم‌ها حداقل حجاب را در باغ رعایت کرده بودند، شاید مورد آزار و اذیت قرار نمی‌گرفتند.» اما دراین باره که چرا پلیس به رغم اطلاع از ماجرا، ۴۵ دقیقه بعد در محل حاضر شد توضیح نمی دهد، مشابه همین صحبت را یکی از مسئولان دانشگاه مشهد در پی تجاوز و ضرب وشتم یکی از دختران دانشجو دانشگاه مشهد مطرح کرده بود و به جای تاکید برقصور حراست دانشگاه گفته بود:«یک دختر باید حجابش را رعایت کند تا در امنیت به سر برد و چنین مشکلاتی رخ ندهد.»نویسندگان بیانیه با نقد چنین دیدگاه هایی در جامعه آورده اند: «این ادعا ناشی از تفکری است که هرگونه مسئولیت مردان را در رفتار جنسی از آنان سلب و آنان را موجوداتی تصور می کند دارای شهوتی کنترل ناپذیر که تابع هیچ اخلاقیاتی نیستند، رضایت یا عدم رضایت طرف مقابل برایشان کمترین اهمیتی ندارد؛ تنها راه پیشگیری از چنین اتفاقات عدم تحریک آقایان است و مسئولیت آن هم بر زنان است؛ حتی اگر ناگهان در خواب در خانه شان مردی به آنان حمله کند چون حجاب نداشته اند مسئولند. موارد تجاوز در سالهای گذشته نیز نشان می دهد که زنان با هر پوششی حتی چادر مورد تجاوز قرار گرفته اند. این آقایان عاری از حس همدردی، با این اظهارنظرها و با قساوت تمام نمک به زخم قربانیان می پاشند و فرهنگ تجاوز را تشویق می کنند. بدینگونه، تجاوز نه به عنوان جنایت بلکه بخشی از طیف طبیعی رفتار جنسی مردانه ترسیم می شود.»۵۰۰ فعال حوزه زنان و حامیان آنها با اشاره به موضوع آزار جنسی و تجاوز در زندان ها نوشته اند: «تجاوز و خشونت جنسی ابعاد دیگری نیز دارد. سالیان درازی است که گزارش ها و شهادت های زیادی، هرچند به سختی، از اعمال خشونت و شکنجه های جسمی و جنسی و روانی علیه زندانیان سیاسی اعم از زن و مرد، در بسیاری از زندان های شهرهای ایران – به ویژه پس از خروج زندانی از ایران- منتشر شده، می شود و بسیاری نیز همچنان ناگفته مانده است. تجاوز گاه به عنوای یک حربه سیستماتیک برای ارعاب به کار می رود. خشونت جنسی و جنسیتی نه تنها زنان که مردان را هم هدف قرار می دهد. فاجعه کهریزک، برخورد با دانشجویان کوی در زیرزمین ساختمان وزارت کشور نمونه هایی علنی شده از این دست اتفاقات بودند. بسیاری از جوانان – اعم از دختر و پسر – که در اعتراضات دو سال گذشنه بازداشت شده اند به ویژه آنان که شناخته شده نیستند و از دایره حمایتی کمتری برخوردارند روایت های دردناکی از این ماجرا دارند. بسیاری از آنان تاکنون یا وحشت از بازگویی داشته اند و یا چنان از نظر روانی به هم ریخته اند که نیازمند گذشت زمان برای شرح واقعه هستند و یا اساسا حتی به خاطر ترس از عواقب آن از افشای این نوع خشونت وحشت دارند. انتشار شهادتنامه های گوناگون درسایت های حقوق بشری، همچنین ویدئویی در سایت کمپین بین المللی حقوق بشر ایران و شهادت نامه دختری ۲۲ ساله از آنچه بر او رفته است، نمونه ای از این دست فجایع را نشان می دهد.»بیانیه تحلیلی یاد شده ضمن اشاره به اینکه اعمال خشونت پلیسی بر زنان، نمادهای عمومی تری نیزدارد می نویسند:‌« سال هاست که سیاست ارشاد، تنبیه، توبیخ، تعزیز، ضرب و شتم زنان را عناوین گوناگونی چون طرح “مبارزه با بدحجابان”، “طرح عفاف”، “امنیت محور”، “تشدید امنیت اخلاقی”، یا “برخورد با مزاحمین نوامیس”… هدف قرار داده و آنان را با برچسب هایی چون بی حجاب، بد حجاب، حالا بد پوشش و مانکن… موردخشونت و تحقیر قرار می دهد. حتی تریبون های رسمی و مذهبی در خدمت گرفته شده اند و امامان جماعت و جمعه نیز از این تریبون ها برای ابراز خشم خود با توصیف زنان به موجوداتی “درنده و گزنده” بهره می گیرند. اعمال این سیاست ها تاکنون به دلیل بی توجهی و بی احترامی به حق زنان در انتخاب پوشش، نه تنها به رغم فشارهای نظامی علیه زنان پاسخ نداده بلکه جامعه را روز به روز جنسی تر و مقاومت زنان را در برابر برخوردهای پلیسی بیشتر کرده است. یکی از دکترین های جدید برای مدافعان جنسی شدن جامعه این است که «حجاب در اسلام برای حفظ نشاط جنسی است، چون حجاب تخیل جنسی را تحریک می‏کند و سبب می‏شود که مسئله جنسی معنادار شود و دچار بی‏معنایی نگردد» با همین ایدئولوژی هر روز هزاران مامور باید مراقب تار مو، اندازه و رنگ روسری و شکل مانتو زنان باشند تا بر اساس میزان تحریک پذیری شان، یا بخوانید”تحریک تخیل جنسی شان” هم با نشاط شوند و هم دختران و زنان را شناسایی، توبیخ و تنبیه کرده و هر روز شهر را با حضور شان نظامی تر کنند و به ضرب اجبار و سرنیزه و حضور نظامی، ظاهر اسلامی جامعه را حفظ کنند، چه باک اگر زیر پوست شهر هزاران زن و کودک قربانی خشونت جنسی و جسمی و روانی شوند. پرسش اینجاست: چگونه می توان آرامش و امنیت خاطر را به واسطه مامورانی در جامعه حاکم کرد که مشاهده خود آنان از شهروندان سلب امنیت می کند؟ آنان خود به الگوهای رفتاری و پوششی مناسبی برای حمله و تجاوز به زنان بدل شده اند، کم نبوده اند کسانی که زیر نام مامور و بسیج با هیبت ظاهری مشابه بسیجی و انتظامی و لباس شخصی با ایجاد رعب و وحشت به زنان تجاوز کرده اند.»بیانیه با خطاب قراردادن رهبران ایران و نقد سیاست های اعمال شده در این خصوص می گویند: « حاکمیت ایران می توانست و می تواند به جای تکرار الگوی تشویق و ترغیب و ارعاب و بازداشت و تحمیل ارزش های اسلامی با سرنیزه بر دختران و پسران؛ به مقاومت علنی و یا حتی خاموش دختران و زنان در دفاع از حق انتخاب شان توجه کند، می توانست و می تواند به جای الگوگیری از سرکوب، والگودهی سرکوب به، دیگر کشورها، به آزادی انتخاب زنان در نوع پوشش احترام بگذارد. دلیل این همه اصرار برای حفظ ظاهر اسلامی جز این است که حجاب زنان برای حاکمیت ایران نه امر دینی و مذهبی که مسنله ای “سیاسی” و” ناموسی” و “نماد اسلامی بودن” حاکمیت است ولو به قیمت اعمال خشونت علیه زنان و ترویج خشونت جنسی و جسمی – روانی علیه زنان؟
کمپین بین المللی حقوق بشردرایران

فریاد گرسنگان، چه رنگ است؟!

نان، نرخ ِ جان شده است...

جان، ارزان و نان، گران شده است... روز به روز بطور روزافزون فقر بیشتر می شود و بیداد می کند. هیچ کوشنده ی سیاسی و اجتماعی از درد شکم گرسنه ی هیچ کودک گرسنه ای، خبر ندارد؛ خبر هم داشته باشد، کاری نمی کند. * * *دلمان خوش است که مقاله می نویسیم! آخرش که چه؟ به کجا می رویم؟ خواهش می کنم به من نگویید که نوشته هایت همه شکو ِه سرایی می کند! آنچه می بینم را بازگو می کنم... من که نمی توانم چشمانم را ببندم و در ِ گوشهایم را بگیرم و هر چه "مصلحت" گفت، بنویسم!...نان، نرخ ِ جان شده است. جان، ارزان و نان، گران شده است... در این های و هو و هیاهوها، در این رنگ بازی ها و دلخوش کن های روزمره، هنوز هم که هنوز است، دخترک گلفروش از صبح زود تا آخر شب، جلوی ماشین ها را می گیرد تا بلکه گلی بفروشد و نانی بخرد تا شکم خواهر کوچکترش را سیر کند یا زیر دست و پای ناپدریش کبودِ کتک نشود. آن سوتر، پسربچه ای در برق آفتاب، دستانش زیر پیشانیش است و جلویش یک ترازو، مردم رد می شوند، بچه های هم سن و سالش رد می شوند با لباس هایی که او تا به حال هیچ وقت تنش نکرده و آرزو دارد یک بار، یک دست از آنها را بپوشد. در مشتش دویست تومانی است که از صبح تا ظهر دشت کرده، انقدر کهنه است که حرارت دست پسرک آن را به حالت خمیری در آورده است... آخ که این پول حتا یک "نان" هم نمی شود!...سبز آمد و رفت، رنگ های دیگر هم می آیند و می روند، اما شکم گرسنه ی گرسنگان، گرسنه می ماند... آهای شمایی که خود را سبز و رنگی می دانید، کجا صدای این قشر جامعه شدید؟! میثم عبادی را یادتان هست؟ همان نوجوان پانزده ساله ی کارگر، برای کمک خرج خانواده اش در آن سن و سال کار می کرد. کمک خرج پدری که توان کار کردن نداشت. حتا رای هم نداده بود، یعنی نمی توانست که بدهد... شما، برای او و خانواده اش چه کردید؟ غیر از این که با این بازی هاتان میثم و میثم ها را به کشتن دادید و خانواده هایشان را بی روزی و بی مرد کار کردید! آی کسانی که این سایت و آن سایت، ناسزا می گویید و به ما خرده می گیرید که چرا "فراخوان صف های نانوایی" می دهید، شما تا به حال چه کار مثبتی کرده اید؟ برای کودکان کار، برای زنان خانوار، برای معتادان، برای گرسنگان؟! چه گلی به سر مردم زدید، جز رنگین کردن گورستان ها از خون عزیزترین فرزندان این آب و خاک؟! آری، روی سخنم با شماست. نه با این حکومت که ماهیتش پیداست و اگر نکشد و اگر ندزدد، نمی شود نامش را جمهوری اسلامی گذاشت؛ چون رابطه ی جمهوری اسلامی و جنایت مثل رابطه ی ماهی و آب است، هر دو لازم و ملزوم هم هستند. اما اما اما باید از کسانی ترسید که اصلاح طلب را سبز می کنند و جای برانداز می فروشند. روی سخنم با همه شماست که از شنیدن خبر دوباره ی طرح پنج شنبه های نان، به خود لرزیدید و فحش کاریتان را شروع کردید. چه خبر است؟ از چه می ترسید؟شمایی که به جنبش ما هستیم خرده می گیرید و توهین می کنید، از شما می پرسم، می دانید در شهرهای کوچک و روستاهای کوچکتر ایران چه خبر است. از رضاییه و ایذه و شهر بابک خبر دارید؟ همین جنبش ما هستیم، در این شهرها و ده ها جای دیگر، چنان صدایش پیچید که فکرش را هم نمی کنید! آنها که دیگر دنبال رای سبز نبودند، دنبال هستی خودشان و ایرانشان بودند. آیا تاکنون در صف های نانوایی سه سال پیش بودید، آیا ندیدید که از هر طبقه ای با هر دیدگاهی آنجا آمده بود، آنجا می شد رد عشق را دید. دیگر کسی که پول نداشت و گرسنه بود، خجالت نمی کشید به صف نانوایی بیاید، بلکه شادمان از اینکه هم میهنش پول نان او را حساب می کند، در صف می ایستاد. واقعا از شما می پرسم، در به قول خودتان مبارزه ی سبزتان، "عشق میهن و هم میهن" چه جایگاهی دارد؟! فحش و فحشکاری؟! خط کشی و موازی کاری؟! سانسور و تک صدایی؟!

جنبش نان، درد این مردم است یا جنبش رای؟! 

سروش سکوت

مرگ یک زندانی سیاسی كرد در زندان ارومیه

بعد از ظهر روز گذشته دوم مردادماه سال جاری یک زندانی سیاسی کرد، در بهداری زندان مرکزی ارومیه براثر بیماری جان باخت.به گزارش موکریان، ناصر خانی زاده اهل بوکان که اخیراً از زندان بوکان جهت معالجه به ارومیه منتقل شده بود روز گذشته در بهداری زندان ارومیه درگذشت.
گفته می شود ناصر خانی زاده که از بیماری دستگاه گوارش به شدت رنج می برد از طرف دادگاه انقلاب به اتهام همکاری با یکی از احزاب مخالف به 18 ماه حبس محکوم شده بود.

آخرین خبر از وضعیت مریم بهرمن؛ فعال حقوق زنان

مریم بهرمن فعال حقوق زنان، ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ در منزل توسط ماموران امنیتی بازداشت شده بود. به گزارش خبرنگار سحام نیوز ماموران با در دست داشتن حکم بازداشت و با «اتهام اقدام علیه امنیت ملی» به مدت سه ساعت منزل این فعال اجتماعی را بازرسی کرده و با ضبط برخی از اموال شخصی، وی را بازداشت نموده اند. بعد از گذشت ۷۱ روز از بازداشت وی، هنوز دلیل قانع کننده‌ای مبنی بر بازداشت وی به خانواده نامبرده ارائه نشده است.
مریم بهرمن بعد از بازداشت توسط ماموران به بازداشتگاه اطلاعات شیراز (پلاک صد) منتقل شده بود و پس از تحمل ۵۵ روز انفرادی در تاریخ ۱۳ تیرماه ۱۳۹۰ به کانون اصلاح و تربیت میانرود (بند زنان زندان شیراز) منتقل شده است. مریم بهرمن پس از انتقال به کانون اصلاح و تربیت، از سایر زندانیان جدا و همراه با یک زندانی دیگر در سلولی جداگانه زندانی هستند.
مریم بهرمن از بنیان‌گذاران سازمان مردم‌نهاد «انجمن زنان پارس» و از اعضای فعال «کمپین یک میلیون امضا» در استان فارس است.هم‌چنین او عضو کمپین‌های «نه! به لایحه حمایت از مردان در خانواده»، «دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاه‌ها» و «اعتراض به فشارهای غیرقانونی علیه فعالان جنبش زنان» است. وی عضو شورای مرکزی شیراز جبهه مشارکت ایران اسلامی در سال‌های ۸۴ و ۸۵ نیز بود.

۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

طنز، اهدا جایزه نوبل به احمدی‌ن‍ژاد

اعتماد، پوریا عالمی: سیدمحمد کریمی، مدیرعامل صندوق مهر رضا، خوشحال خوشحال آمد و روی کاناپه ولو شد و گفت: «باید به آقای احمدی‌نژاد نوبل بدهند.» گفتم: «نوبل؟ همان جایزه‌یی که ضدنظام و امپریالیست و کاپتالیست و صهیونیست و غرب جنایتکار و باقی ددان و دشمنان و استکبار و جرج سوروس به هرکسی که علیه ما است می‌دهند؟ همان که به خانم شیرین عبادی دادند؟ تکلیف ما را روشن کنید، جایزه‌های خارجی خوب است یا نه؟ بگیریم یا نگیریم؟ نکند مثل دست دادن و عکس انداختن با خانم‌های خارجی، در دوره‌های قبل بد بوده و الان قبحش ریخته و خیلی هم خوب است؟» 

آقای مذکور گفت: «حالا شما مته به خشخاش نگذار. یک وام تپل برایت جور می‌کنم، بی‌خیال شو.» 

گفتم: «اول شما بگو به آقای احمدی‌نژاد باید نوبل چی بدهند؟» 

گفت: «نوبل اشتغال‌زایی.» 

گفتم: «واقعا چرا؟» 

گفت: «چون برای من یک شغل نان و آب‌دار درست کرده و من الان مدیرعامل صندوق مهر رضا هستم.» گفتم: «خسته نباشی. اگر این طوری بود که باید به دکتر اسماعیلیون نوبل دندانپزشکی می‌دادند، چون کرم‌خوردگی دندان من را پر کرد. بعد هم باید به ممدآقا ماست‌بند سر کوچه نوبل سرشیر بدهند چون رویه ماست‌هاش یک بندانگشت است... این طوری نمی‌شود، اصلا بگذار پیشنهاد نوبل بدهم.»
پارس دیلی نیوز

خامنه ای دشمنانش را دور می زند یا خودش را ؟!

تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. " به این ضرب المثل پر مغز توجه بفرمائید، که تا چه اندازه با شرایط دو سه سال اخیر رهبری رژیم اسلامی سنخیت و مجانست دارد.با آنکه سید علی خامنه ای یکی از سخنوران توانا در میان روحانیون حکومت اسلامی می باشد؛ اما ندانست کجا چه بگوید، و کجا چه نگوید! شاید هم به خوبی می داند که چه می کند و چه می گوید؛ ولی به سبب مصلحت اندیشی ( البته برای خودش جهت حفظ جایگاهی که در آن قرار داده شده است!! )، مردم را با پریشان گوئی هائی که می کند سر کار می گذارد.ایشان که از هول حلیم در دیگ انقلاب افتاده، حلیم را که نتوانست تا ته کاسه اش بخورد؛ اما خودش را شغال خور کرد و همین جایگاه اهدائی را که با دسیسه های دشمن دوست نمایش، هاشمی رفسنجانی به وی اختصاص یافت را نمی تواند حفظ بنماید.وی با مرتکب شدن اشباهاتی که در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری از ایشان سر زد، حرص کسانی را که برای جانشینی او خودشان را در آب نمک رهبری این انقلاب سیاه خوابانده اند تقویت نمود! دست کم سه تن از چهره های به نام در این رژیم خونخوار، خویشتن را برای جانشینی در مقام رهبری، از بهترین نمونه های موجود فرض کرده؛ و به این امید نشسته اند که کار برکناری خامنه ای از مقام رهبری انقلاب، توسط مجلس خبرگان رهبری و شورای نگهبان تحقق بیابد؛ تا آنگاه اینان به تصدی آن فائق بشوند!در میان این سه نفر، دو تن از آنان با کردارهای نمایشی و دوگانه، خودشان را لو داده، و دیگران را در این رابطه مطمئن ساخته اند، که اینها تمایل شدیدی به رهبری انقلاب دارند. این دو نفر آیت الله مصباح یزدی و شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی هستند؛ که اولی با بوسیدن نعلین های خامنه ای، در ظاهر امر خودش را مرید آقا می نمایاند؛ ولی در باطن، با گذاشتن تله های متعدد در جلوی پای خامنه ای، مشغول صاف نمودن جاده رهبری جمهوری اسلامی برای خویشتن است.و دومی که روباه فریبکار این رژیم می باشد، هر از چندگاهی با کلام ظاهر فریبانه اش به خامنه ای باج دهی می کند؛ و در پشت پرده های سیاست بازی های خودش، زیر پای او را خالی می نماید.اما سومی هم که یکی از چهره های سرشناس در میان آخوندهای رژیم می باشد؛ کسی نیست جز آیت الله مهدوی کنی، که پس از مرگ آیت الله قمی به جانشینی وی در رأس جامعه روحانیت مبارز قرار گرفته است. ایشان با حفظ سمت ریاست دانشگاه امام صادق واقع در منطقه سعادت آباد تهران، و نیز ریاست مجلس خبرگان رهبری، نقش دبیرکلی جامعه روحانیت مبارز را نیز بر عهده دارد.وی و هم گروه هایش در این مجمع، بسیار مطمئن می باشند که بعد از سقوط خامنه ای از مقام رهبری انقلاب، جایگزینی مهدوی کنی در چنین جایگاهی، یکی از شاخص ترین نمونه های موجود جهت این کار خواهد بود.در چنین بحبوحه ی ریاست طلبی های آقایان، خامنه ای با درگیر نمودن خودش با گروه به اصطلاح " جریان انحرافی " در حالی که مشغول اره دادن و تیشه گرفتن است؛ به این سه فرد مورد نظر در شرایط موجود، این دیدگاه را می دهد؛ که اینها خودشان را در موقعیت کنونی، برای حذف خامنه ای از مقام رهبری، و جایگزینی خویش در این مقام بهترین نمونه موجود بدانند و از گوشه و کنایه زدنهای جسته و گریخته، هیچ ابائی به خود راه ندهند!هر امری در جمهوری اسلامی راکد باشد، جلسات سخنرانی های افراد گوناگون با موضوعات مختلف همواره گرم و پر شنونده است. بر همین اساس مخالفان و موافقان خامنه ای، چه در لباس روحانی و چه در کسوت شخصی و عادی، تریبونهای مجالس این سخنرانی ها را، در اختیار می گیرند و اغراض شخصی خودشان را در بوق این میکروفونها، راهی گوشهای شنوندگان خاص و عام خودشان می کنند.آنانی که در جمع عام می باشند، کسانی اند که با سخنران در گفتارش هیچ ابراز نظری نمی کنند؛ این افراد فقط شنونده باقی می مانند و به حضور خودشان در این مجالس، رنگ ولایت دوستی را می دهند. ولی دسته دوم از مستمعین اینگونه از سخنرانی ها که در جلسه حاضر می شوند، گروه خاص هستند که آگاهانه برای نمایش انقلابی بودن خود به چنین مجالسی می روند؛ اینان بدون آنکه ظاهرا به محتوای بیانات گوینده توجه دقیقی داشته باشند؛ اما در باطن همه جملاتی را که می شنوند نزد خودشان تجزیه و تحلیل نموده؛ و نکته هایش را استخراج می کنند که تا در یک موقعیت مقتضی بهترین بهره ها را از آن نکات برگیرند.عوام هم ابلهانه در حین بیانات گوینده به علامت مستفیض شدن از سخنران سرهایشان را به علامت تأیید تکان تکان می دهند؛ بدون آنکه چیزی از محتوای آن بیانات درک بکنند؛ به چنان اظهار فضل هائی می پردازند که به دیگران نشان بدهند که می فهمند.آنگاه همین سخنرانانی که به عمد و با غرض خاصی نکته های مورد نظرشان را نزد دیگران آشکار می نمایند؛ به نتایج دلخواه شان می رسند و برای ادامه کارهای موش دوانی در کار رهبری، از هیچ کوششی فروگذاری نمی کنند.یکی از کارهائی که در ادارات دولتی جمهوری اسلامی بسیار رایج است، بردن و گرداندن روزانه بریده های جراید، برای رؤسای ادارات و معاونین آنهاست. در شرح وظایف پیشخدمت های این دوائر دولتی، انجام این وظیفه نیز گنجانده می باشد؛ که در نخستین ساعت شروع فعالیت روزانه آن اداره، وی ضمن بردن چای خدمت حاج آقا ( رئیس اداره )، پوشه بریده های جراید عصر دیروز و صبح آن روز را نیز روی میز ایشان بگذارند. وقتی هم که برای بردن لیوان خالی چای به اتاق آقای رئیس باز می گردند؛ با کسب اجازه از ایشان، پوشه مورد نظر را برای مطالعه معاونین او از اتاق خارج می سازند. سپس به ترتیب اولویت مقام افراد، پوشه حاوی بریده جراید را، در سایر اتاقهای اداره نیز دور می گردانند.حکمت مطالعه این بریده های جراید چیست؟ از آنجائی که آقایان حوصله و وقت کافی برای خواندن همه یک مطلب از یک ستون خبری روزنامه ها را ندارند؛ کارمندان دبیرخانه های ادارات، از میان خبرهای منتشر شده در روزنامه های صبح و عصر، که به اداره شان می آیند؛ قسمتهای مهم آنها را، برای آقای مدیرکل و معاونین ایشان جدا کرده و در یک پوشه می گذارند و خدمت او می فرستند تا مطالعه بفرمایند.بعد از خواندن برگزیده های خبرها، آقای رئیس با معاونین و رؤسای قسمتهای مختلف سازمان یا مؤسسه محل کارش، در مورد آن گزارشها به تبادل نظر می پردازند و وقت یک روز کامل اداری را اینگونه به ابطال می کشانند!چنین کارمندان بدون احساس مسؤلیتی، که تعدادشان در جمهوری اسلامی کم هم نیست؛ بقیه وقتشان را به حضور در سخنرانی های مذکور می گذرانند. با آنکه ظاهرا در این رژیم فناتیک و متحجر خبری از احزاب گوناگون سیاسی نیست؛ ولی کارمندان بیکار این ادارات، هر کدامشان به یک فرد صاحبنام در نظام می آویزند و خودشان را در گروه او و دنباله روی وی جا می زنند و با این کار، عملا و ناخواسته تشکیل یک حزب سیاسی را می دهند.این افراد با آنکه نمی دانند که چه می خواهند و چه امکاناتی دارند، بی هدف، و با وصل نمودن خود به کسانی که ظاهرا می شناسند؛ خودشان را از طرفداران او جلوه می دهند.همین افراد با مرام های " هپلی هپوی " خودشان، کسانی اند که نه خیری به خامنه ای می رسانند؛ و نه به آن کسانی که در سخنرانی هایشان، به رهبر انقلاب گوشه و کنایه های سیاسی می زنند! تنها نقش اثر وجودی این افراد سرگردان فکری در جمهوری اسلامی، تخریب کل ساختار رژیمی است؛ که پایه هایش با قدرت طلبی های کسانی که عاشقانه در پی قدرت برای جباری و زورمداری می باشند در حال فرو ریختن است.دوستان نادانی برای انقلاب ننگین اسلامی، که نه به خامنه ای وفادار می مانند و نه به جانشین های احتمالی او. چرا که این اشخاص فقط به فکر منافع شخصی خویش می باشند و برایشان شهرام و بهرام ندارد. هر که با چاپلوسی های این هپلی هپوهای انقلابی سبیلی از ایشان چرب بکند، رهبر آنها خواهد بود. خامنه ای، رفسنجانی، کنی یا مصباح یزدی؟!!

تابستان 1390 هلند

محترم مومنی روحی

گزارشی از وضعیت معلمان زندانی: قطع حقوق، اخراج و عدم پاسخگویی مسولان

خانواده های محمد داوری و عبدالله مومنی در مصاحبه با "روز" اعلام کردند که پس از بازداشت، حقوق این دو معلم زندانی از سوی آموزش و پرورش قطع شده و آنها محروم از حقوق اولیه یک زندانی در بند 350 زندان اوین به سر می برند.همزمان خانواده هاشم خواستار، دیگر معلم زندانی در مصاحبه با "روز" اعلام کردند که چهارم مرداد ماه محکومیت آقای خواستار به پایان می رسد.بعد از انتخابات دو سال پیش، معلمان نیز همچون روزنامه نگاران و فعالان دانشجویی، بازداشت شده و محکومیت های سنگینی دریافت کردند.محمد داوری، هاشم خواستار، عبدالله مومنی، رسول بداغی و عبدالرضا قنبری از جمله این معلمان هستند که همچنان در بازداشت به سر می برند.

نگرانی از وضعیت سلامتی محمد داوری

محمد داوری،عضو کانون معلمان ایران است که 17 شهریور 88 در پی یورش ماموران امنیتی به دفتر حزب اعتماد ملی و همچنین دفتر مهدی کروبی بازداشت شد. او موقع بازداشت سردبیر، سایت سحام نیوز، متعلق به حزب اعتماد ملی بود.این معلم زندانی به 5 سال حبس تعزیری محکوم شده و روز جمعه وب سایت کلمه خبر از افزایش محکومیت آقای داوری به 6 سال داده است.براساس این گزارش، آقای داوری که از فعالان صنفی و عضو شورای مرکزی سازمان معلمان بوده، به دلیل حضور در تجمع معلمان در سال 85 بازداشت و در دادگاهی در سال 86 به پنج میلیون تومان جریمه نقدی بدل از حبس محکوم شده بود. هم اکنون به دلیل عدم پرداخت این جریمه، یکسال به حبس وی افزوده شده است.رضا داوری، برادر محمد داوری که هفته گذشته موفق به ملاقات برادرش در سالن ملاقات کابینی زندان اوین شده در این زمینه به "روز" می گوید: در زمینه این حکم هنوز به ما چیزی ابلاغ نشده و نمیدانیم. هفته گذشته هم که با برادرم ملاقات کردیم هیچ سخنی از این حکم نبود. برادرم در سال 86 حکمی داشت که ما گمان میکردیم این حکم تعلیقی است حالا باید پی گیری کنیم و ببینیم قضیه این یکسال محکومیت اضافه چیست.آقای داوری می افزاید: برادر من یک معلم بود که با حقوق معلمی زندگی میکرد. پس از بازدشات او حقوق اش را قطع کردند و چند بار پی گیری که کردیم گفتند خودش باید بیاید و باید به خودش ابلاغ شود و... در اصل هیچ جوابی به ما ندادند. خودش هم که از لحظه بازداشت تاکنون حتی یک ساعت هم اجازه مرخصی نداشته و نگذاشته اند به مرخصی بیاید و همه زندگی و مسائل کاملا به هم ریخته است.برادر محمد داوری از مخالفت مسولان با مرخصی برادرش سخن گفته و می افزاید: بارها درخواست مرخصی دادیم و به هر شکلی که فکرش را بکنید پی گیری کردیم اما هیچ جوابی نمیدهند برادر من از لحاظ جسمانی هم وضعیت خوبی ندارد هم مشکل قلبی او است و هم مشکل دهان و دندان دارد که پزشک زندان گفته حتما باید متخصص او را ببیند اما تا به حال امکان چنین چیزی نبوده و ما نگران وضعیت سلامتی برادرم هستیم. او بعد از اعتصاب غذایی که با دیگر زندانیان در خوص آقای صابر انجام دادند به شدت ضعیف شده و از قبل هم به دلیل ترکش هایی که در جنگ خورده، در بینایی مشکل دارد و هم در قلب و ما واقعا نگران هستیم اما هیچ کاری هم از دستمان بر نمی آید.او می افزاید: درخواست ملاقات حضوری هم بارها داده ایم اما باز جوابی نمیدهند. در تمام این دو سال تنها دوبار ملاقات حضوری داشته و بقیه ملاقات ها کابینی بوده. از طرفی ما ساکن شهرستان هستیم و برای مادر من واقعا خیلی سخت است که دو هزار کیلومتر را تا تهران برود و برگردد تهران هم که درست است که دوستان لطف دارند اما ما فامیل درجه یک و حتی فامیل درجه دو هم نداریم و اوضاع خوبی نیست.آقای داوری با تاکید بر اینکه برادرش یک معلم مسول در جامعه خود بوده می گوید: واقعا نمیدانیم چه باید بکنیم خیلی افراد هم مثل برادر من هستند واقعا در حق برادرم خیلی اجحاف می شود نه مرخصی نه ملاقات حضوری. تلفن هایش هم یک سال تمام است که قطع است و ما باید این مسیر طولانی را هزار کیلومتر برویم و هزار کیلومتر برگردیم تا فقط برای 20 دقیقه از پشت شیشه های کابین او را ببینیم واقعا دیگر از حد تحمل همه گذشته و نمیدانیم چه باید بکنیم غیر از دعا هم که کاری از دستمان بر نمی آید...مینا جعفری، وکیل آقای داوری پیش از این در مصاحبه با "روز"، محمد داوری را انسانی بسیار شریف و سالم و معلمی ساده" توصیف کرده و گفته بود "آقای داوری از مقاوم ترین موکلان من است. او معلم ساده ای است با دغدغه های انسانی که در سال 85 نیز در تحصن معلمان مقابل مجلس شورای اسلامی بازداشت شده بود و بارها به ما گفته است که معلم ساده ای است که وضعیت مالی مناسبی ندارد و در مرداد ماه به خواست آقای کروبی و علاقه موکلم به کار حزبی، شروع به همکاری با سحام نیوز کرده است. او جانباز جنگ است و در جبهه از ناحیه چشم و پا آسیب دیده و با تمام توان به مملکتش خدمت کرده است"."فعالیت تبلیغی علیه نظام، اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور و اخلال در نظم عمومی" اتهاماتی است که به آقای داوری نسبت داده شد اما به نوشته سحام نیوز، آقای داوری را به بهانه جمع آوری و تهیه مدارک مربوط به تجاوزات جنسی بازداشت و به زندان محکوم کردند.

پایان محکومیت هاشم خواستار

هاشم خواستار، نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان و دیگر معلم زندانی است که از 25 شهریور 88 د ر بازداشت به سر می برد. او از سوی دادگاه بدوی به 6 سال حبس محکوم شده بود که دادگاه تجدید نظر حکم او را به دو سال حبس تعزیری کاهش داد.صدیقه مالکی فر، همسر آقای خواستار درباره آخرین وضعیت همسرش به "روز" می گوید که محکومیت آقای خواستار چهارم مرداد ماه به پایان می رسد و این معلم بازنشسته باید در این روز آزاد شود.آقای خواستار در زندان وکیل اباد مشهد زندانی است و همسرش به "روز" می گوید: همسرم دوسال تمام نه مرخصی آمد و نه از حقوق یک زندانی برخوردار بود حتی وقتی نیاز به جراحی داشت نیز به او مرخصی ندادند و در بیمارستان او را با زنجیر و پابند به تخت بستند و... هنوز هم مریض است اما چهارم مرداد محکومیت او تمام می شود و ما چشم انتظار آزادی او هستیم.خانم مالکی فر می افزاید: ما ایرانی ها یک شعری داریم که می گوید "طوفان نوح و حادثه کربلا گذشت اما چسان گذشت؟ خون می چکد از ایوان کربلا" این واقعا شرح حال ماست در این دوساله و همان مثالی که می گوید "وای برف و وای بر پس برف". مصداق حال و روز ماست همسمر که زندان بود ما میدانیم بر ما چه گذشته و امیدوارم هیچ کسی تجربه نکند و نداند بر خانده یک زندانی چه میرود.هاشم خواستار در نامه ای سرگشاده از زندان با شرح جزییات آنچه در طول مدت زندان بررفته از عدم استقلال قضات، بدرفتاری با زندانیان، دادرسی های غیرعادلانه تا اعمال غیرقانونی مسوولان دستگاه قضایی و انتظامی، تصویری از برخورد دستگاه های یاد شده با زندانیان عقیدتی ارائه کرده و خطاب به رئیس قوه قضائیه از وضعیت سایر زندانیان زندان وکیل آباد مشهد نوشته بود.آقای خواستار با شرح جزییاتی از بازجویی های خود نوشته بود که ماموران امنیتی از زندگی شخصی او پرسیده اند، او را در میان سارقین ومعتادین به موادمخدر نگهداری کرده اند، زمان دادگاهش تنها شش دقیقه طول کشیده.

قطع حقوق و اخراج عبدالله مومنی

عبدالله مومنی هم دیگر معلم زندانی است که پس از بازداشت حقوق او قطع شده و پس از پی گیری های خود و خانواده اش از آموزش و پرورش به او گفته اند احتیاجی به تو نداریم.آقای مومنی از سرشناس ترین فعالان دانشجویی ایران است که بیشتر به عنوان فعال دانشجویی شناخته شده و کمتر کسی از او به عنوان معلمی که در دبیرستان مشغول به تدریس بود یاد میکند.اما فاطمه آدینه وند، همسر آقای مومنی به "روز" می گوید: عبدالله معلم بود و زندگی ما هم از همین حقوق معلمی او می گذشت. سه ماه بعد از بازداشت عبدالله حقوق اش را قطع کردند و زمانی که او به مرخصی آمد خیلی پی گیری کرد و حتی آموزش و پرورش هم رفت اما گفتند که احتیاجی به تو نداریم.خانم مومنی درباره آخرین وضعیت همسرش در زندان نیز می گوید: مدتی مریض بود و بیماری پوستی اش باز خیلی اذیت میکرد اعتصاب غذایی هم که با بقیه زندانیان پس از جان باختن آقای صابر انجام دادند به شدت روده هایش را دچار مشکل کرده بود اما این بار که با او ملاقات کردم وضعیت بهتری داشت و در زندان ورزش می کنند و به مطالعه می پردازند و کلا وضعیتش بهتر از قبل بود.آقای مومنی از زمان بازداشت تاکنون تنها یکبار به مرخصی آمده و همسرش می گوید: 24 فروردین 89 که به زندان بازگشت تاکنون تنها دو بار ملاقات حضوری داشته ایم و هر بار درخواست ملاقات حضوری کرده ام هیچ جوابی نداده اند. بچه های من نوجوان هستند و واقعا به پدرشان نیاز دارند اما متاسفانه هیچ جوابی نمی دهند و تنها یکبار گفتند که نامه همسرت ابروی نظام را برده و ملاقات و مرخصی نمی دهیم من هم گقتم که کسانی که بچه های مردم را شکنجه کردند آبروی نظام را برده اند نه عبدالله که این شکنجه ها را افشا کرده.عبدالله مومنی در نامه ای سرگشاده خطاب به رهبر جمهوری اسلامی از شکنجه هایی سخن گفته بود که بر او در زندان اعمال شده.خانم آدینه وند می افزاید: هر بار میروم و برگه درخواست مرخصی میخواهم نمیدهند. روال این است که باید در برگه های مخصوصی درخواست مرخصی را بنویسیم که بالای آن نوشته شده برگ درخواست مرخصی. اما هر بار این برگه را خواسته ام نمیدهند و خود عبدالله هم می گوید دیگر درخواست نکن. وقتی جوابی نمی دهند چرا باید درخواست کنی و...همسر آقای مومنی سپس می پرسد: این اقایان خودشان بچه ندارند؟ خانواده ندارند؟ چرا بچه های من باید محروم باشند حتی از دیدار با پدرشان؟ به جرم اینکه پدرشان آدم روشنفکری بوده که نه ظلمی به کسی کرده و نه حق کسی را خورده؟ بلکه از حق مردم دفاع کرده؟ یعنی خود این آقایان خاناوده و فرزند و نوجوان ندارند که دلشان نمی سوزد و عاطفه را بویی نبرده اند؟

دیگر معلمان زندانی

رسول بداغی، از اعضای کانون صنفی معلمان ایران، دیگر معلم زندانی است که در زندان رجایی شهر به سر می برد. او یازده شهریور 88 بازداشت شده و به 6 سال حبس تعزیری محکوم شده است.عبدالرضا قنبری، معلم یکی از دبیرستان های مشهد نیز از دیگر بازدشات شدگان بعد از انتخابات است که در جریان وقایع عاشورای 88 بازداشت شده و از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شده است. او اکنون در بند 350 زندان اوین به سر می برد.

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...