فاطمه مسجدی و مریم بیدگلی روز ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ توسط ماموران امنیتی در قم دستگیر و پس از دو هفته با صدور قرار وثیقه ۲۰ میلیونی برای هر کدام آزاد شدند.چندی بعد میزان این وثیقه افزایش یافت. دادگاه این دو، روز ۱۳ مرداد ماه ۱۳۸۹ به اتهام تبلیغ علیه نظام و به نفع گروه فمینیستی علیه نظام (کمپین یک میلیون امضا) برگزار شد. دادگاه بدوی آن دو را به تحمل یک سال زندان و پرداخت جزای نقدی محکوم کرد که مدت حبس در دادگاه تجدید نظر به ۶ ماه کاهش یافت.ماممورین اداره اطلاعات بهمن ماه ۸۹ فاطمه مسجدی را که همراه خانواده اش از قم عازم تهران بود، در خروجی شهر قم بازداشت کردند. وی چندی پیش پس از اتمام دوران محکومیتش آزاد شد.
آزادی حق مسلم ماست (پدرام طنازی و مهرناز موسوی) Pedram Tannazi & Mehrnaz Mousavi زن زندگی آزادی 💚🤍♥️
۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه
مادرهانیه صانع فرشی: حکم صادره برای دخترم “غیرعادلانه” است
مادرهانیه صانع فرشی بعد از یکسال سکوت خود را شکست و به جرس گفت:حکم صادره برای دخترم "غیرعادلانه" است. هانیه صانع فرشی شهروند زندانی که تاکنون سابقه هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشته و بیشتر در زندان به خاطر فعالیتهای فیس بوکی اش مورد بازجویی قرار گرفته است به همراه شش وبلاگ نویس دیگر به احکام سنگینی محکوم شده اند.این وبلاگ نویسان در تاریخ ٢٧ فروردین در شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب اسلامی تهران محاکمه شدند. وکلا و خانوادههای آنها اخیرا از آرای صادره علیه انها مطلع شدهاند، با آنکه طرح دو اتهام سنگین "سب النبی ومحاربه" علیه آنها منتفی شده است، اما این جوانان به اتهام توهین به مقدسات ، تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه نظام به احکامی ناعادلانه و سنگین محکوم شدهاند. ایمان مسجدی و سپهر ابراهیمی هر کدام به هشت سال زندان، محمدرضا گلیزاده، هانیه صاتع فرشی، به هفت سال زندان، حجت نیكویی و لادن مستوفی مآب به پنج سال زندان و امیر لطیفی به هفت سال زندان و ٧٤ صربه شلاق محکوم شدهاند.دادگاه هانیه صانع فرشی در حالی تشکیل شد که به وی اجازه گرفتن وکیل داده نشده و وی بدون مطالعه پرونده و مشاوره قضایی خود دفاعیه ای را جهت درج در پرونده اش تنظیم و ارائه نموده است. پس از اتمام جلسه دادگاه با پیگیری های مادر مسن او مسئولین قضایی با ورود وکیل به پرونده وی موافقت کرده اند تا حداقل علی رغم عدم حضور وکیل در دادگاه وی، اجازه مطالعه پرونده به وکیل وی داده شود. هانیه صانع فرشی ۲۸ ساله ، یک شهروند عادی تبریزی، دیپلمه است که تنها به علت فعالیت های فیس بوکی و اینترنتی از تیرماه سال گذشته در بازداشت به سر می برد. وی طی مدتی را که در بازداشت به سر برده دو ماه را در انفرادی و تحت بازجویی ها و فشارهای سنگین بوده است.مادر هانیه فرشی در مورد اتهامات وارده به دخترش به "جرس" می گوید: " در مورد حکمی که برایش صادر کردند اعتراض دادیم تا ببینم دادگاه تجدید نظر چه رایی می دهد؟ از نظر روحی حالش بسیار خوب است. دادگاهش غیرعلنی بود و نگذاشتند خانواده در دادگاه حضور پیدا کند اما بعد از دادگاه خوشبختانه توانستم سرپایی و حضوری هانیه را پنج دقیقه ببینم. هنوز حکم به او ابلاغ نشده بود که من حکم صادره را بهش گفتم اما برای اینکه من ناراحت نشوم چیزی نگفت اما چنین حکمی واقعا غیرعادلانه است.اصلا به وکیلش اجازه نداده اند برود از هانیه وکالت بگیرد یا هانیه را ملاقات کند و با او حرف بزند فقط پرونده را مطالعه کرده و لایحه دفاعیه را گذاشته است. هانیه می گفت این مطالب توی سایت ها را که من ننوشتم و خودشان هم می دانند این مطالب را برای من فرستاده اند. هانیه اصلا به کسی توهین نکرده است آن هم به مقدسات، کسان دیگری این مطالب را نوشته اند. اصلا در حکمش حرفها را جور دیگری گفته اند هانیه به آن کسی که در سایت حرف می زده گفته من آن امام زمانی که شما می گویید قبول ندارم بلکه امام زمان خودمان را قبول دارم و همین را برایش توهین به مقدسات محسوب کرده اند! دخترم هیچ فعالیت سیاسی نداشت. خوب انتقاد داشت اما فعالیتی نمی کرد که بعنوان زندانی سیاسی دستگیرش کنند و هفت سال برایش زندان بدهند الان هم که یکسال در زندان است.همچنین مینا جعفری وکیل هانیه صانع فرشی در خصوص رای صادر شده برای موکل خود به "جرس" می گوید: هانیه به هفت سال حبس به اتهام توهین به مقدسات و توهین به رهبری محکوم شد که لایحه دفاعیه را برای تجدید نظر فرستاده ام و منتظرم ببینم چه رایی صادر می شود. متاسفانه اصلا در دادگاه بدوی حضور نداشتم و روند به این صورت است که دادگاه تجدید نظر برگزار نمی شود و لایحه دفاعیه را مطالعه می کنند و رای نهایی را صادر می کنند که متاسفانه در سیستم قضایی ایران این روند رسمی شده است و نیازی به تشکیل دادگاه برای تجدید نظر نمی بینند مگر در مواردی خاص. این ایرادتی است که ما همیشه مطرح کرده ایم که با این روند چگونه وکلا می توانند از موکلان خود دفاع کنند؟ وی با بیان اینکه تا کنون موفق به ملاقات موکل خود نشده است می گوید: زمانیکه من قاضی صادر کننده رای را نمی توانم ملاقات کنم و حتی وکلا نمی توانند موکلان خود را که پرونده سیاسی دارند را ملاقات کنند، دیگر چه می توانم بگوییم؟ متاسفانه این یکی از مشکلات وکلا است که مقامات قضایی باید پاسخگوی آن باشند.مادر هانیه با اشاره به تنهایی خود و مشکلات فراوانی که باید برای ملاقات دخترش تحمل کند، ادامه می دهد: "متاسفانه من باید مسیر تبریز به تهران را برای دیدن هانیه بیایم و که با توجه به سن بالا و هزینه سفر و طولانی بودن مسیر مجبورم دو هفته ای یکبار برای دیدن دخترم به تهران بیایم. تنهایی باید این مسیر را بیایم، با اتوبوس می روم مریض می شوم، با قطار می روم دیر می رسم و بلیط هواپیما هم گران شده، توان پرداختش را ندارم و خلاصه خیلی برایم "سخت" است و با این همه مشکلات هم فقط می توانم بیست دقیقه هانیه را ملاقات کنم آن هم بصورت کابینی و حتی نمی توانم او را بغل کنم. در این یکسال هم چه مشکلاتی را برای ملاقاتش تحمل می کنم قبلا تماس تلفنی داشت و از حالش باخبر می شدم اما الان دو هفته ازش بی خبرم و هانیه تنها دختر من است و با او تنها زندگی می کردم حالا باید با این سن، تنهایی و این نگرانی و دلتنگی ها را بکشم. خوب مخارج سفر برای من سنگین است و ماه رمضان هم که شروع می شود و واقعا سخت می شود و نمی توانم به ملاقاتش بروم. به چه کسی این مشکلاتم را بگویم؟ کسی جوابی نمی دهد بارها برای مرخصی تقاضا کردم و خواستم دادستان را ببینم اما جوابی به من نمی دهند و فقط یکبار معاون دادستان را دیدم که گفت دادستان نیست و بعد دوباره مراجعه کن که گفتم من ساکن تبریز هستم چقدر خانه فامیل ها بمانم بخدا دیگر خجالت می کشم بروم خانه فامیلها الان یکسال است که می روم خانه آشناهایمان دیگر خجالت می کشم. بعد گفتند شما فرم را پر کنید به شما اطلاع می دهند که هیچ خبری نشد! الان یکسال است که تنها زندگی می کنم و هیچکس را ندارم پسرم هم که در ارومیه است امیدوارم بعد از دادگاه تجدید نظر آزادش کنند.وی در پایان خطاب به مسئولین قضایی می گوید: "امیدوارم مسئولان یک تجدید نظری به احکام صادره انجام دهند، این حکمها خیلی سنگین است و عادلانه نیست. من اصلا انتظار چنین حکمی را نداشتم. می گفتم الان دادگاه تشکیل می دهند و هانیه را "آزاد" می کنند.
نامه منیژه حکمت خطاب به دختر دربندش: تو هیچ کاری نکردی که به کسی آسیب بزند یا ارزشی را تهدید کند
منیژه حکمت(کارگردان سینمای ایران و مادر پگاه اهنگرانی؛ بازیگر سینمای ایران) به مناسبت ۲۷ سالگی دخترش که از ۱۹ تیر ماه در بازداشت به سر می برد یادداشتی را منتشر کرد. متن نامه منیژه حکمت خطاب به پگاه آهنگرانی بدین شرح است:
امروز ۲۷ ساله میشوی و من به یاد میآورم وقتی ۷ ساله شدی که باید تو را به جایی میفرستادم به نام مدرسه.تنها، بدون همراهی من. حس دوگانهای داشتم، خوشحال از بزرگ شدنت و دلگیر که مثل قبل همیشه در کنارم نیستی، فکر میکنم این دلشوره همه مادران است که در غیابم با فرزندم چگونه رفتار میکنند؟ ولی همه این خطر را میکنند و کسی به خاطر این نگرانی فرزندش را از تحصیل محروم نمی کند، رشد و طراوت و بلوغ او میارزد به این خطر و تجربه هم نشان داده راه دیگری نیست برای بزرگ شدن.مگر میتوانیم کودک را در خانه حبس کنیم و از هر نظر بهش برسیم و در ۲۷ سالگی فردی سالم و طبیعی تحویل بگیریم؟ کسی که بتواند در خطرها از خودش دفاع کند و قوه تشخیص داشته باشد.چه شده که اینقدر دل نازک و حساس شدیم؟ از چه واهمه داریم؟ چرا نمیپذیریم بچهها رشد طبیعی داشته باشند؟ حتی با قبول خطر آسیب زدن و آسیب دیدن؟ این کاریست که هر پدر ومادر دلسوزی میکند. با حبس کردن آنها خیال ما راحت میشود ولی به سر آنها چه میآید؟پگاه جان من تو را اینگونه بزرگ کردم و اصلا ًپشیمان نیستم و اگر به ۲۷ سال پیش برگردیم باز همینطور عمل میکنم. مطمئنم تو هیچ کاری نکردی که آسیبی به کسی بزند یا مسئلهای رو به خطر بندازه یا ارزشی رو تهدید کند. تو آدم خاصی نیستی و هیچ توانایی فوقالعادهای نداری. فقط به طور طبیعی بزرگ شدی ولی شرایط امروزت طبیعی نیست. فکر کنم دچار والدین حساستر و دلسوزتری شدهای و میدانم این را درک میکنی. راه دیگری برای بزرگ شدن نیست. به تشخیصت ایمان دارم فقط دلم برای خندههایت خیلی تنگ شده. تولدت مبارک عزیزم.
بازداشت مصطفی نیلی، فعال سابق دانشجویی جهت اجرای حکم
مصطفی نیلی، فعال سابق دانشجویی دانشگاه بین المللی قزوین جهت اجرای حکم دادگاه انقلاب در پی مراجعه به دادسرای غیر قانونی مستقر در زندان اوین بازداشت و به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این فعال دانشجویی و عضو سابق انجمن اسلامی داتشگاه بین المللی قزوین که پیشتر به دلیل فشارها از این دانشگاه جدا شده بود در پی اعتراضات پس از انتخابات و در روز ۵ دی ماه ۸۸ (تاسوعا) از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شد.نامبرده پس از تحمل ۴۰ روز بازداشت با قید وثیقه به صورت موقت آزاد و در سال ۸۹ از سوی دادگاه انقلاب به ۳ سال و شش ماه حبس تعزیری به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم شد و حکم مزبور در شعبه تجدید نظر نیز عینا مورد تائید قرار گرفت.روز ۲۷ تیر ماه سالجاری در پی احضار توسط دادسرای غیر قانونی مستقر در زندان اوین پس از معرفی بازداشت و به بند ۳۵۰ محل نگهداری زندانیان سیاسی در این زندان منتقل شد.
منبع : هرانا
منبع : هرانا
۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه
مادرسعید زینالی،دانشجویی بازداشتی۱۸تیر۷۸ : از مسئولین میخواهم بگذارند فرزندم را بعد از ۱۲ سال ببینم
مادر سعید زینالی، دانشجویی که ۵ روز بعد از ۱۸ تیر ۷۸ بازداشت شد و از آن زمان تاکنون هیچ خبری از وی در دست نیست در مصاحبه با “روز” اعلام کرد با گذشت ۱۲ سال تمام پی گیری های خانواده برای گرفتن خبر بی نتیجه بوده و از سوی مسئولان بی پاسخ مانده است.سعید زینالی، ۲۳ تیر ماه ۱۳۷۸ در مقابل چشم های مادرش بازداشت شد و از آن تاریخ تاکنون، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیوتر دانشگاه تهران در دست نیست.اکرم نقابی، مادر سعید زینالی که در این سال ها برای گرفتن خبری از فرزندش به تمام ارگان ها و مراکز قضایی و دولتی سر زده می گوید: “۱۲ سال تمام شد، نه به ما می گویند که سعید زنده است و نه می گویند که مرده. من دیگر هیچ از خدا نمیخواهم فقط حتی شده می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دگر چه می توانم بخواهم”؟
خانم نقابی، که سال گذشته به اتفاق دخترش بازداشت شد و دوماه در بند ۲۰۹ زندان اوین بود و با قرار وثیقه آزاد شده در مصاحبه با “روز” از سعید و پرونده خودش سخن می گوید.خانم نقابی اکنون ۱۲ سال از وقایع کوی دانشگاه تهران می گذرد؛ چه خبری از سعید دارید؟
هیچی. هر جا رفتیم و پی گیری کردیم به هیچ نتیجه ای نرسیدیم، نه میدانیم بچه ام زنده است و نه میدانیم مرده و…
ممکن است برگردیم به ۱۲ سال پیش و بفرمایید چه اتفاقی برای سعید افتاد و چگونه بازداشت شد؟
۲۳ خرداد ۷۸ بود. منزل ما پونک بود، ما در خانه بودیم که در را زدند. سه نفر آمدند تو و گفتند سئوالاتی از سعید داریم. پدر سعید سر کار بود، هر چه پرسیدیم سعید را کجا می برید گفتند فقط چند سئوال داریم و زود بر میگردد. او را بردند و سه ماه بعد یک تماس دو دقیقه ای گرفت و گفت “حالم خوبه و پی گیر کار من باشید”. نه گفت کجا است ونه اینکه چرا او را برده اند و چکار کرده و… ما هم پی گیر شدیم، هر ارگانی که فکر میکنید تا به حال هزاران بار رفته ایم اما هیچ نتیجه ای نگرفته ایم. حدود ۶ ماه بعد از تماس سعید، فکر کنم میلاد امام علی بود به ما زنگ زدند و گفتند زنگ زده ایم خبر سلامتی سعید را بدهیم و خوشحالتان کنیم. هر چه پرسیدیم، التماس کردیم و اصرار کردیم که از کجا هستید و سعید کجاست هیچ جوابی ندادند.روزی که سعید را بازداشت کردند به شما گفتند از کدام ارگان هستند؟ حکمی نشان دادند؟
نگفتند از کجا هستند من هم اینقدر حالم بد شده بود که نپرسیدم گفتند باید خانه را بازرسی کنند و کردند. از خودم بیخود شده بودم وقتی قیافه رنگ پریده سعید را دیدم. اینقدر هم آگاه نبودم یعنی اصلا به این مسائل اشنا نبودم که حکمی بخواهم و…خب این مدت که پی گیری می کنید به شما چه پاسخی میدهند؟
مدام می گویند در حال پی گیری هستیم تا به حال نگفته اند سعید کجا است و چه بر سر او آمده، آیا زنده است یا مرده.فقط از دفتر آقای نقدی آن موقع به ما گفته بودند که بچه ات را واحد عملیات ما گرفته و بیخود نیایید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم. اما هیچ خبری نشد. بعد که آقای قالیباف شد فرمانده نیروی انتظامی از دفتر او سرهنگ فاطمی زنگ زد و گفت عکسی از سعید بیاورید تا پی گیری کنیم.پدر سعید عکس او را برد و گفتند پی گیری میکنیم هفته دیگر ملاقات کنید هفته بعد رفتیم گفتند همین روزها ملاقات می دهیم اما بعد گفتند دست ما نیست و متاسفیم.۴ سال قبل آقای سالارکیا گفت با وزارت اطلاعات صحبت کرده اند و قرار است به ما ملاقات دهند تا سعید را ببینیم. رفتیم دفتر آقای مرتضوی گفتند ده روز دیگر بیایید. هی ده روز، ده روز تمدید کردند. اخر سرهم گفتند بروید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم و فعلا به خود ما هم اجازه نمیدهند و… تمام این سالها اندازه یک کارتن ما فقط شماره نامه داریم که به ارگان های مختلف از بیت رهبری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و دادستانی و هر جایی که فکر کنید نوشته ایم و رفته ایم پی گیری کرده ایم و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیده ایم.آیا به شما گفته اند اصلا سعید کجا زندانی بوده یا الان کجاست؟
نه هیچ جوابی در این زمینه نمی دهند. ما اینقدر رفتیم و آمدیم که از دفتر آقای دولت ابادی هم از ما خواستند که هر چه نامه و سند و پرونده داریم برای آنها ببریم. بردیم اما هر بار که می رویم می گویند اقای دولت ابادی پی گیر است و به نتیجه که برسیم خبر میدهیم. امروز شوهرم از صبح تا ساعت ۴ باز رفته بود اما خب خبری نیست دیگر. هیچ جواب قطعی نمیدهند، فقط می گویند صبر کنید پی گیری میکنیم. اینقدر این سالها گفته اند بیایید فلان جا و بروید بهمان جا و… که دیگر جایی نمانده نرفته باشیم. اینقدر شماره نامه داریم که چی بگویم آخر. نه به ما می گویند هست نه می گویند نیستو نه می گویند زنده است نه می گویند مرده نه می گویند کجاست و…از دوستان فرزندتان چی؟ از کسانی که آن موقع سر همین مسائل کوی بازداشت شدند آیا کسی خبری از سعید نداشت؟
دوستانش که خبری نداشتند. اما احمد باطبی که بار اول از زندان به مرخصی آمد در اصل در بیمارستان بود که من رفتم دیدن او. نمی گذاشتند اما با مادر احمد صحبت کردیم. احمد می گفت که توی بازجویی ها با سعید بوده اند و صدای سعید را می شنیده و…خانم نقابی، سعید فعالیت خاصی داشت؟ در کوی دانشگاه و…من هیچی نمیدانم. خدا شاهد است اصلا نمیدانم سعید با چه کسانی بوده و ۱۸ تیر چه میکرده و نمیکرده. بچه توداری بود فقط ۲۲ سال داشت و تازه می رفت توی ۲۳ سال. نمیدانم اصلا چرا امدند و او را بازداشت کردند. باور کنید اگر میدانستم کاری کرده می بردم و قایم اش میکردم نمیگذاشتم بازداشت اش کنند اما من هم همان قدر خبر دارم که شما خبر دارید. آن موقع ها به پدر سعید که پی گیر بود گفته بودند پسرت توی گروه منوچهر محمدی اینها بوده اماما واقعا هیچی نمیدانیم.و سال گذشته خود شما و دخترتان بازداشت شدید و رسانه های حکومتی مدعی شدند که شما با مجاهدین ارتباط دارید. بازداشت شما ربطی به سعید و یا پی گیری هایی که می کردید داشت؟
نه خدا شاهد است که من اصلا نمیدانستم منافقین و مجاهدین یعنی چی. من که اصلا آدم سیاسی نبوده ام. ۱۲ سال تمام دنبال نشانی از پسرم دویده ام. یک مصاحبه با صدای آمریکا کرده بودم که ما را گرفتند وبردند ۲۰۹ اوین. دو ماه آنجا بودیم. گفتند شما توی تظاهرات بودید و با مادران عزادار هستید که انها منافق هستند و… همه اینها دروغ بود تلفن های ما همیشه کنترل می شود و خودشان هم میدانستند و میدانند من با جایی ارتباطی نداشتم و ندارم. به آنها هم گفتم که بعد از شهادت بچه ها در ۲۵ خرداد من هم مادرم رفتم پارک لاله با مادران دیگر؛ دو یا سه بار رفتم، دفعه چهارم مرا با سایر مادران بازداشت کردند.از من می پرسیدند با مادران کجا اشنا شده ای؟ گفتم خود شما در وزرا ما را اشنا کردید. ما پارک می رفتیم اما اکثرا همدیگر را نمی شناختیم فقط همدیگر را در پارک میدیدیم اما وقتی ما را گرفتید وبردید وزرا خب با هم آشنا شدیم. مادران هم نه منافق بودند نه ارتباطی داشتند. انها هم مثل من مادر بودند. دو سه جلسه بازجویی هم درباره سعید از من پرسیدند و همه را گفتم گفتند که پی گیری میکنیم ببینیم چه کسانی آن موقع خودسرانه افراد را بازداشت میکردند و از کجا دستور می گرفتند و… بعد گفتند آن موقع ما نبودیم و دست ما نیست.الان پرونده شما و دخترتان در چه مرحله ای است؟
آخرین دفاع را گرفته اند. گفتند بعد احضاریه میدهیم یا زنگ می زنیم فعلا که منتظریم ببینیم چی می شود.و حالا بعد از ۱۲ سال بی خبری از سعید و همچنین بازداشت خود شما و دخترتان خانواده شما چه وضعیتی دارند؟
سعید اولین پسر من بود داشت می رفت توی ۲۳ سال و الان رفت توی ۱۳ سال که او نیست.۳۰ شهریور سعید ۳۶ ساله می شود. پدر سعید کارمند وزارت صنایع بود که دو سال بعد از بازداشت سعید او را با ۲۸ سال سابقه کار بیرون کردند اول گفتند برو یکسال استراحت کن و پا در هوا نگهداشتند و بعد حقوق او را هم قطع کردند و هر چه پی گیری هم کردیم اصلا نگفتند چرا. وکیل هم گرفتیم اما گفت وزارتخانه جواب نمیدهد و نماینده اش به دادگاه نمی آید. خود من هم که دیگر توانی ندارم. از خدا هیچی نمیخواهم فقط می گویم جنازه بچه ام را ببینم و بعد دفنش کنند. از خدا فقط همین را میخواهم. به خدا زندگی برای ما جهنم است. می گویم خوش به حال کسانی که جنازه بچه هایشان را گرفتند و دفن کردند. چند روز پیش به خانم اعرابی می گفتم کاش جنازه سعید مراهم بدهند. هر کسی زنگ میزند از جا می پرسم ۱۲ سال است می پرم و می گویم از سعید خبری آورده اند و…خانم نقابی صحبت خاصی دارید بفرمایید.فقط از مسئولین میخواهم مرا، دور از جان، سگ پا بوس به حساب بیاورند اما بگذارند بچه ام را ببینم اگر زنده است زنده اش را و اگر مرده است جنازه اش را. دیگر هیچ آرزویی ندارم ما را عین توپ این طرف و آن طرف پرتاب نکنند رفت توی ۱۳ سال به خدا دیگر جانی نداریم. خسته می شویم، می نشینیم و باز دوباره شروع میکنیم. خدا خودش کمک کند و همه مادرهای چشم به راه از چشم به راهی در بیایند.
تهیه و تنظیم ـ فرشته قاضی
منبع : روزآنلاین
خانم نقابی، که سال گذشته به اتفاق دخترش بازداشت شد و دوماه در بند ۲۰۹ زندان اوین بود و با قرار وثیقه آزاد شده در مصاحبه با “روز” از سعید و پرونده خودش سخن می گوید.خانم نقابی اکنون ۱۲ سال از وقایع کوی دانشگاه تهران می گذرد؛ چه خبری از سعید دارید؟
هیچی. هر جا رفتیم و پی گیری کردیم به هیچ نتیجه ای نرسیدیم، نه میدانیم بچه ام زنده است و نه میدانیم مرده و…
ممکن است برگردیم به ۱۲ سال پیش و بفرمایید چه اتفاقی برای سعید افتاد و چگونه بازداشت شد؟
۲۳ خرداد ۷۸ بود. منزل ما پونک بود، ما در خانه بودیم که در را زدند. سه نفر آمدند تو و گفتند سئوالاتی از سعید داریم. پدر سعید سر کار بود، هر چه پرسیدیم سعید را کجا می برید گفتند فقط چند سئوال داریم و زود بر میگردد. او را بردند و سه ماه بعد یک تماس دو دقیقه ای گرفت و گفت “حالم خوبه و پی گیر کار من باشید”. نه گفت کجا است ونه اینکه چرا او را برده اند و چکار کرده و… ما هم پی گیر شدیم، هر ارگانی که فکر میکنید تا به حال هزاران بار رفته ایم اما هیچ نتیجه ای نگرفته ایم. حدود ۶ ماه بعد از تماس سعید، فکر کنم میلاد امام علی بود به ما زنگ زدند و گفتند زنگ زده ایم خبر سلامتی سعید را بدهیم و خوشحالتان کنیم. هر چه پرسیدیم، التماس کردیم و اصرار کردیم که از کجا هستید و سعید کجاست هیچ جوابی ندادند.روزی که سعید را بازداشت کردند به شما گفتند از کدام ارگان هستند؟ حکمی نشان دادند؟
نگفتند از کجا هستند من هم اینقدر حالم بد شده بود که نپرسیدم گفتند باید خانه را بازرسی کنند و کردند. از خودم بیخود شده بودم وقتی قیافه رنگ پریده سعید را دیدم. اینقدر هم آگاه نبودم یعنی اصلا به این مسائل اشنا نبودم که حکمی بخواهم و…خب این مدت که پی گیری می کنید به شما چه پاسخی میدهند؟
مدام می گویند در حال پی گیری هستیم تا به حال نگفته اند سعید کجا است و چه بر سر او آمده، آیا زنده است یا مرده.فقط از دفتر آقای نقدی آن موقع به ما گفته بودند که بچه ات را واحد عملیات ما گرفته و بیخود نیایید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم. اما هیچ خبری نشد. بعد که آقای قالیباف شد فرمانده نیروی انتظامی از دفتر او سرهنگ فاطمی زنگ زد و گفت عکسی از سعید بیاورید تا پی گیری کنیم.پدر سعید عکس او را برد و گفتند پی گیری میکنیم هفته دیگر ملاقات کنید هفته بعد رفتیم گفتند همین روزها ملاقات می دهیم اما بعد گفتند دست ما نیست و متاسفیم.۴ سال قبل آقای سالارکیا گفت با وزارت اطلاعات صحبت کرده اند و قرار است به ما ملاقات دهند تا سعید را ببینیم. رفتیم دفتر آقای مرتضوی گفتند ده روز دیگر بیایید. هی ده روز، ده روز تمدید کردند. اخر سرهم گفتند بروید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم و فعلا به خود ما هم اجازه نمیدهند و… تمام این سالها اندازه یک کارتن ما فقط شماره نامه داریم که به ارگان های مختلف از بیت رهبری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و دادستانی و هر جایی که فکر کنید نوشته ایم و رفته ایم پی گیری کرده ایم و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیده ایم.آیا به شما گفته اند اصلا سعید کجا زندانی بوده یا الان کجاست؟
نه هیچ جوابی در این زمینه نمی دهند. ما اینقدر رفتیم و آمدیم که از دفتر آقای دولت ابادی هم از ما خواستند که هر چه نامه و سند و پرونده داریم برای آنها ببریم. بردیم اما هر بار که می رویم می گویند اقای دولت ابادی پی گیر است و به نتیجه که برسیم خبر میدهیم. امروز شوهرم از صبح تا ساعت ۴ باز رفته بود اما خب خبری نیست دیگر. هیچ جواب قطعی نمیدهند، فقط می گویند صبر کنید پی گیری میکنیم. اینقدر این سالها گفته اند بیایید فلان جا و بروید بهمان جا و… که دیگر جایی نمانده نرفته باشیم. اینقدر شماره نامه داریم که چی بگویم آخر. نه به ما می گویند هست نه می گویند نیستو نه می گویند زنده است نه می گویند مرده نه می گویند کجاست و…از دوستان فرزندتان چی؟ از کسانی که آن موقع سر همین مسائل کوی بازداشت شدند آیا کسی خبری از سعید نداشت؟
دوستانش که خبری نداشتند. اما احمد باطبی که بار اول از زندان به مرخصی آمد در اصل در بیمارستان بود که من رفتم دیدن او. نمی گذاشتند اما با مادر احمد صحبت کردیم. احمد می گفت که توی بازجویی ها با سعید بوده اند و صدای سعید را می شنیده و…خانم نقابی، سعید فعالیت خاصی داشت؟ در کوی دانشگاه و…من هیچی نمیدانم. خدا شاهد است اصلا نمیدانم سعید با چه کسانی بوده و ۱۸ تیر چه میکرده و نمیکرده. بچه توداری بود فقط ۲۲ سال داشت و تازه می رفت توی ۲۳ سال. نمیدانم اصلا چرا امدند و او را بازداشت کردند. باور کنید اگر میدانستم کاری کرده می بردم و قایم اش میکردم نمیگذاشتم بازداشت اش کنند اما من هم همان قدر خبر دارم که شما خبر دارید. آن موقع ها به پدر سعید که پی گیر بود گفته بودند پسرت توی گروه منوچهر محمدی اینها بوده اماما واقعا هیچی نمیدانیم.و سال گذشته خود شما و دخترتان بازداشت شدید و رسانه های حکومتی مدعی شدند که شما با مجاهدین ارتباط دارید. بازداشت شما ربطی به سعید و یا پی گیری هایی که می کردید داشت؟
نه خدا شاهد است که من اصلا نمیدانستم منافقین و مجاهدین یعنی چی. من که اصلا آدم سیاسی نبوده ام. ۱۲ سال تمام دنبال نشانی از پسرم دویده ام. یک مصاحبه با صدای آمریکا کرده بودم که ما را گرفتند وبردند ۲۰۹ اوین. دو ماه آنجا بودیم. گفتند شما توی تظاهرات بودید و با مادران عزادار هستید که انها منافق هستند و… همه اینها دروغ بود تلفن های ما همیشه کنترل می شود و خودشان هم میدانستند و میدانند من با جایی ارتباطی نداشتم و ندارم. به آنها هم گفتم که بعد از شهادت بچه ها در ۲۵ خرداد من هم مادرم رفتم پارک لاله با مادران دیگر؛ دو یا سه بار رفتم، دفعه چهارم مرا با سایر مادران بازداشت کردند.از من می پرسیدند با مادران کجا اشنا شده ای؟ گفتم خود شما در وزرا ما را اشنا کردید. ما پارک می رفتیم اما اکثرا همدیگر را نمی شناختیم فقط همدیگر را در پارک میدیدیم اما وقتی ما را گرفتید وبردید وزرا خب با هم آشنا شدیم. مادران هم نه منافق بودند نه ارتباطی داشتند. انها هم مثل من مادر بودند. دو سه جلسه بازجویی هم درباره سعید از من پرسیدند و همه را گفتم گفتند که پی گیری میکنیم ببینیم چه کسانی آن موقع خودسرانه افراد را بازداشت میکردند و از کجا دستور می گرفتند و… بعد گفتند آن موقع ما نبودیم و دست ما نیست.الان پرونده شما و دخترتان در چه مرحله ای است؟
آخرین دفاع را گرفته اند. گفتند بعد احضاریه میدهیم یا زنگ می زنیم فعلا که منتظریم ببینیم چی می شود.و حالا بعد از ۱۲ سال بی خبری از سعید و همچنین بازداشت خود شما و دخترتان خانواده شما چه وضعیتی دارند؟
سعید اولین پسر من بود داشت می رفت توی ۲۳ سال و الان رفت توی ۱۳ سال که او نیست.۳۰ شهریور سعید ۳۶ ساله می شود. پدر سعید کارمند وزارت صنایع بود که دو سال بعد از بازداشت سعید او را با ۲۸ سال سابقه کار بیرون کردند اول گفتند برو یکسال استراحت کن و پا در هوا نگهداشتند و بعد حقوق او را هم قطع کردند و هر چه پی گیری هم کردیم اصلا نگفتند چرا. وکیل هم گرفتیم اما گفت وزارتخانه جواب نمیدهد و نماینده اش به دادگاه نمی آید. خود من هم که دیگر توانی ندارم. از خدا هیچی نمیخواهم فقط می گویم جنازه بچه ام را ببینم و بعد دفنش کنند. از خدا فقط همین را میخواهم. به خدا زندگی برای ما جهنم است. می گویم خوش به حال کسانی که جنازه بچه هایشان را گرفتند و دفن کردند. چند روز پیش به خانم اعرابی می گفتم کاش جنازه سعید مراهم بدهند. هر کسی زنگ میزند از جا می پرسم ۱۲ سال است می پرم و می گویم از سعید خبری آورده اند و…خانم نقابی صحبت خاصی دارید بفرمایید.فقط از مسئولین میخواهم مرا، دور از جان، سگ پا بوس به حساب بیاورند اما بگذارند بچه ام را ببینم اگر زنده است زنده اش را و اگر مرده است جنازه اش را. دیگر هیچ آرزویی ندارم ما را عین توپ این طرف و آن طرف پرتاب نکنند رفت توی ۱۳ سال به خدا دیگر جانی نداریم. خسته می شویم، می نشینیم و باز دوباره شروع میکنیم. خدا خودش کمک کند و همه مادرهای چشم به راه از چشم به راهی در بیایند.
تهیه و تنظیم ـ فرشته قاضی
منبع : روزآنلاین
کمپین نامه نویسی به موسوی و رهنورد/خاطره های خط خطی
کمپین نامه نویسی به میرحسین موسوی و زهرا رهنورد که در فراخوانی از مردم دعوت کرده بود برای رهبران جنبش اعتراضی نامه بنویسند، نامه های برگزیده را که به آدرس این کمپین ارسال می شود در وب سایت این کمپین منتشر می کند.در بخشی از فراخوان این کمپین آمده است :همین حالا قلم و کاغذ بردارید و برای رهبران جنبش اعتراضی خود نامه بنویسید، آن را در پاکت قرار دهید و روی آن آدرس خانه موسوی را بنویسید : تهران-خیایان پاستور، کوچه اختر، پلاک ۲۶، برسد به دست موسوی و رهنورد.ما با تعداد زیاد نامه هایمان که از هر گوشه به این آدرس ارسال خواهیم کرد،ادارات پست ایران را در قبضه پیام های آزادی خواهی مان در خواهیم آورد و پیام روشنی به حکومت خواهیم داد:رهبران ما را آزاد کنید.
متن یکی از نامه هایی که در وب سایت این کمپین منتشر شده، به این شرح است:
خاطره های خط خطی
به میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی و فاطمه کروبی و همه زندانیان سیاسی
…ناگهان
صدف دستانم ، از مروارید انگشتانت تهی شد ،
و تنها
سنگریزه های سپید خاطره ات
در ساحل خاکستری ذهنم به جا ماند.
من و دلتنگی هایم را به اینجا آوردند
و تو با دلواپسی هایت،
پشت درهای بسته ماندی.
از آنجا بود که زمان
سایه ی بلندش را ، بر سر روزها کشید
و میان چهره های بهت زده ی ما فاصله انداخت . .
فاصله انداخت . . .
فاصله انداخت . . .
اکنون
روزهای بیشماری است
که چند نقطه ی روشن بر سقف ،
تمام سهم من از خورشید است ،
و دسته های خطوط بی پایان بر دیوار ،
همه ی خاطرات کوتاه تنهایی من هستند.
در این روزها
بی تو
خاکستر لحظه های سوخته بر موهایم نشست ،
و آن گونه های گل انداخته از شادی ام ،
به لکه های بزرگ درد آلوده گشتند.
در این روزها
قدم هایم
آن قدر از بن بست به بن بست رسیدند
که عاقبت ،
به انتظام دیوارها تسلیم شدند .
آری
این روزهای آهنی
آرزوهای بازیگوشم را ترساندند
و امیدهای بزرگم را
در معبر باریکشان حبس کردند .
اما روءیاها ،
آنها هنوز با من هستند ،
و نیز ، روی دیوار خیالم
درهای گشوده را ، هنوز نگه داشته ام
و می دانم
آن گیاه کوچک دست نیافتنی
که روزی در سرمان رویید،
بی آفتاب و خاطره هم
سبز خواهد ماند.
صادق گل کاچی- ایران
متن یکی از نامه هایی که در وب سایت این کمپین منتشر شده، به این شرح است:
خاطره های خط خطی
به میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی و فاطمه کروبی و همه زندانیان سیاسی
…ناگهان
صدف دستانم ، از مروارید انگشتانت تهی شد ،
و تنها
سنگریزه های سپید خاطره ات
در ساحل خاکستری ذهنم به جا ماند.
من و دلتنگی هایم را به اینجا آوردند
و تو با دلواپسی هایت،
پشت درهای بسته ماندی.
از آنجا بود که زمان
سایه ی بلندش را ، بر سر روزها کشید
و میان چهره های بهت زده ی ما فاصله انداخت . .
فاصله انداخت . . .
فاصله انداخت . . .
اکنون
روزهای بیشماری است
که چند نقطه ی روشن بر سقف ،
تمام سهم من از خورشید است ،
و دسته های خطوط بی پایان بر دیوار ،
همه ی خاطرات کوتاه تنهایی من هستند.
در این روزها
بی تو
خاکستر لحظه های سوخته بر موهایم نشست ،
و آن گونه های گل انداخته از شادی ام ،
به لکه های بزرگ درد آلوده گشتند.
در این روزها
قدم هایم
آن قدر از بن بست به بن بست رسیدند
که عاقبت ،
به انتظام دیوارها تسلیم شدند .
آری
این روزهای آهنی
آرزوهای بازیگوشم را ترساندند
و امیدهای بزرگم را
در معبر باریکشان حبس کردند .
اما روءیاها ،
آنها هنوز با من هستند ،
و نیز ، روی دیوار خیالم
درهای گشوده را ، هنوز نگه داشته ام
و می دانم
آن گیاه کوچک دست نیافتنی
که روزی در سرمان رویید،
بی آفتاب و خاطره هم
سبز خواهد ماند.
صادق گل کاچی- ایران
نامه ای به حمزه کرمی، زندانی سیاسی؛ سربلند و استوار باش
یکی از همکاران حمزه کرمی، در دوران مسئولیت وی به عنوان فرماندار شهرستان ورامین، برای او نامه ای نوشته است . حمزه کرمی که زمانی فرماندار ورامین بود اکنون در حال گذراندن یازده سال محکومیت اش در بند ۳۵۰ زندان اوین است .او که پس از انتخابات سال ۸۸ دستگیر شده است، چندی قبل نامه ای را خطاب به دادستان کشور منتشر کرد، نامه ای که خبر از شرح شکنجه هایی می داد که کرمی در حین بازجویی از سر گذرانده است. از آن جا که او سالها مدیرکل سیاسی دفتر آیت الله هاشمی رفسنجانی در زمان ریاست جمهوری وی بوده است، هاشمی این نامه را به شخص رهبری نیز رساند.او در این نامه متذکر شده بود که بازجویان برای گرفتن اعترافات دروغین از وی سر او را بارها در کاسه توالت فرو کرده اند. همکار کرمی ضمن تاسف از این برخوردها با یک مدیر لایق، خطاب به او تاکید می کند که مردم ورامین و پیشوا خدمات او را از یاد نبرده اند و از ظلمی که بر او می رود آگاهند .کرمی که از متهمان حوادث پس از انتخابات است، به یازده سال حبس قطعی محکوم شده است. وی از سال ۶۸ تا ۷۴ فرماندار ورامین و از سال ۷۴ تا ۸۰ مدیرکل سیاسی دفتر رییس جمهور بوده است. او همچنین در سالهای دفاع مقدس از فرماندهان جنگ بوده است.متن کامل نامه این همکار سابق حمزه کرمی در فرمانداری ورامین که برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته است، به همراه عکسهایی از دوران مسئولیت حمزه کرمی در ادامه میآید:سالهای پس از انقلاب هر فرمانداری به شهر ما می آمد با مسایل جناحی درگیر می شد و شهرستان ما مرتب بدلیل اختلافات جناحی از قافله پیشرفت عقب می ماند تا اینکه فرمانداری در سال ۶۸ به شهرستان ورامین آمد و به مدت شش سال در این شهرستان منشأ خدمات فراوانی شد . او کسی جز “آقای حمزه کرمی” نبود که متأسفانه هم اینک به جرم حمایت از میر حسین موسوی و همکاری نزدیک با هاشمی رفسنجانی و خاتمی در زندان اوین زندانی است .این مطلب را برای او می نویسم در حالی که هیچ وقت نه من و نه مردم شهرستان های ورامین ، پاکدشت و پیشوا که او را می شناسند ایشان را گناهکار نمی دانیم وبه خدمات پر افتخار او که هم اینک نیز به عنوان ” باقیات صالحات” در شهرستان ها باقی است مباهات می کنیم.ای کاش در این کشور عدالتی بود و خوبیها و خدمات او را در ترازوی عدالت می گذاشتند در آن صورت هیچ گاه نمی توانستند او وگذشتۀ درخشانش را نادیده بگیرند . در این که او گروگان سیاسی جریانهای اقتدارگرا و انحصارطلب است شکی نداریم به همین دلیل او را مظهر “مظلومیت” در این کشور ونظام می دانیم. او دو سال تمام از عمر پربارش را از زمان انتخابات دهم ریاست جمهوری در زندان اوین گذرانده. اینک که این نامه را برای او مینویسم بغض گلویم را فشرده است و چشمانم پر از اشک است . اشک برای عدالتی که در این عصر ذبح شده است و مانند گوشت قربانی توسط اصحاب قدرت پاره پاره شده است.آقای فرماندار استوار باش و به گذشته خود مباهات کن. تو همان جوانی هستی که در سن ۲۸ سالگی بهترین و دشوارترین پروژه های این شهرستان را اجرا کردی و سه سال پشت سر هم به عنوان فرماندار نمونه کشور انتخاب شدی ، آسوده خاطر و استوار باش که اکنون پروژه های عمرانی ات همه و همه در خدمت مردمند.یادت هست روزهایی که به شهرستان آمده بودی،شهر ورامین آب نداشت و کمبود آب و تلخی مزه آن همه مردم شهر را آزار می داد و تو با تلاش شبانه روزی ات از ۱۲ کیلومتری شهر ورامین یعنی منظقه جمال آباد آب شیرین را به شهر منتقل کردی ! یادت هست دهها مدرسه اعم از دبستان و راهنمایی و دبیرستان برای نسل جوان که مدارس چند شیفته آنها را عذاب می داد ساختی ! یادت هست بیش از صد روستای شهرستان و بالغ بر ۳۵۰ کیلومتر راه روستایی را زیرسازی، پل سازی و آسفالت کردی؟ بهار دل انگیز محمدآباد عربها ، قلعه بلند ، جوادآباد ،آب باریک ، کریم آباد ، قرمزتپه ، باقر آباد ، خیرآباد ، باغخواص و….را به یاد می آوری؟
هیچ وقت یادم نمی رود وقتی روستای خاوه آب نداشت وتو با مسؤل جهادسازندگی وقت هر هفته از پروژه آب خاوه بازدید می کردی ! با حضور سبز تو بود که روستاییان روستاهای منطقه در دل کویر مهربانی های یک فرماندار دلسوز را لمس کردند. یادت هست کشاورزی شهرستان مشکل آب داشت و تو با طرح استحصال قنوات تهران و انتقال آن به ورامین برای کشاورزی منطقه بیش از ۶ متر مکعب در ثانیه آب را به کشاورزی شهرستان ارزانی داشتی ! یادت هست احداث سد ماملو را پیگیری کردی و کلنگ احداث آنرا با حضور رییس جمهور وقت بر زمین زدی. اینک آن سد یکسالی است به بهره برداری رسیده است اما بر خلاف برنامه تو که حداکثر ظرف پنج سال باید به بهره برداری می رسید! آب آن سد هم اینک در زمین های کشاورزی تشنه این شهرستان جاری است و چون خونی که در رگهای مردم است برای آنها حیات ، اشتغال و رونق کشاورزی را به ارمغان آورده است .آری آقای فرماندار استوار باش هنوز هم خاطره دوران درخشان خدمت وفعالیتت همچون یک قطعه تاریخی و زیبا و پر تحرک و تمدن آفرین در حافظه مردم باقی است. هیچ گاه رفتار انسانی و احترام آمیز تو که درشکل مؤدبانه ترین رفتار با ارباب رجوع تجلی می یافت را فراموش نمی کنم. کار تو تجلی توجه به کرامت انسانی انسانها بود و برایت فرقی نمی کرد مخاطب و ارباب رجوع ات چه کسی باشد پیر، جوان، روستایی، شهری، پولدار ، بی پول تو مانند باران و نور خورشید برای همه بودی . وبدون هیچ انگیزه دنیایی و سیاسی مردم را با مهربانی و دلسوزی پذیرا می شدی. این رفتارهایت برای همکارانت از جمله من درسهای بزرگ زندگی بودکه از تو آموختیم.آقای فرماندار محکم و استوار باش وبه خودت مباهات کن زیرا هنوز هم بیمارستانی که در ورودی شهر ورامین ساخته ای بر پاست و به بیماران محروم منطقه خدمات می دهد. دانشگاه پیام نوری که به شهرستان آوردی اینک یک پایگاه علمی شده است. زمینی که به دانشگاه آزاد در پیشوا دادی امروز به بزرگترین دانشگاه شهرستان با حدود ۱۸ هزار دانشجو تبدیل شده است و جوانان این مرز وبوم در آن علم آموزی می کنند.مجتمع ادارات شهرستان در زمان شما طراحی و مقدمات ساخت آن آغاز شد و اینک به بهره برداری رسیده است و مردم می دانند که چقدر این طرح عاقلانه و دوراندیشانه بوده است که همۀ ادارات را در یک مجموعه جمع آوری کنی و هر ارباب رجوعی به سادگی کارهایش را از ادارات مختلف پیگیری کند.شهرک های صنعتی که شما به شهرستان آوردی و مبدع آن بودی امروز به رونق رسیده است و کسب وکار در آن جریان دارد. زیباسازی شهرها و روستاهای این منطقه یادگار عملکرد تو و همکارانت است. مردم فراموش نمی کنند که پل ورودی شهر را ظرف چند ماه ساختی و مردم را از شر پل کج و بی قواره ای که از زمان رضا شاه روی ریل راه آهن در کارخانه قند ورامین بود نجات دادی.آقای فرماندار یادت هست روستای محمد آباد عربها در همجواری شهر پیشوا دچار مهاجرت شدید از روستا به شهر شده بود وتو با طراحی و ساخت مجدد معابر روستا و نجات مردم از نهر خطرناکی که از وسط آن روستا می گذشت و آسفالت معابر و زیباسازی آن و ساخت خانه بهداشت و مخابرات و…… ظرف چند ماه روند مهاجرت از روستا به شهر را معکوس کردی طوری که در مدت کوتاهی جمعیت زیادی به این روستا مجدداً مراجعت کرد و حیات و زندگی دوباره در روستای محمد آباد عربها رونق گرفت .فراموش نمی کنم که به امور فرهنگی ادبی و هنری شهرستان چه اهمیتی می دادی. راه اندازی خانه تئاتر، احداث چندین کتابخانه و تأسیس بیش از ۱۱ نشریه در شهرستان و دهها طرح فرهنگی و هنری و ادبی دیگر از افتخارات دوران توست. امنیت شهرستان در زمان مسؤلیت شما زبانزد خاص و عام است. حتی سیاستمدارن شهرستان هم نمی توانند توانایی های شما وخدماتت را در این منطقه انکار کنند.آقای فرماندار متأسفم از اینکه قلم و بیانم توان شرح همه ی خدمات تو به مردم و بیان همۀ احساسم را ندارد. اما در کوتاه سخن باید بگویم؛ اقتدار مدیریتی، برنامه ریزی، دوراندیشی، قدرت اجرایی بالا، چند بعدی بودن، در عین عمرانی بودن فرهنگی عمل کردن و سیاست و امنیت را خوب فهمیدن و اجرا کردن، مردم داری ومردم دوستی، سیاست ورزی، عشق به خدمت وپرکاری(که تا سرحد بیماری قلبی ترا در گیر کرد) لبخند و تبسم مهربانی که همواره در مواجهه با همکاران و مردم از آنها دریغ نمی کردی وروحیۀ متواضع شما در ذهنم اسطوره ای ساخته است که همکاری با دیگران را برایم سخت ودشوار کرده است.
حال پرسش من این است در بند کشیدن چنین مسؤول خدمتگزار و مردمی خدمت به انقلاب است یا خیانت؟
دستگاههای امنیتی وقضایی باید بدانند آنها فقط یک مدیر لایق را از جامعه و مردم گرفته اند و گرنه به بند کشیدن همچو تویی تأثیری در روحیه و علاقه مردم ندارد. گیرم که ترا سالها حبس کنند و صدایت را خفه کنند آیا آنها می توانند پروژه های عمرانی وسیعی که تو در منطقه اجرا کرده ای را نیز محو سازند؟ آنها می توانند به مردم بگویند خدمات تو را نبینند و به خاطر نیاورند؟ من در میان مردم هستم دیدگاههایشان نسبت به تو را می شنوم و می دانم همۀ آنها که تو را می شناسند از برخورد ظالمانه ای که با تو شده است رنجور و عصبانی اند.آقای فرماندار وقتی رنج نامه ات به رهبری منتشر شد باورم نمی شد فردی که زمانی فرمانده جنگ بوده و زمانی فرماندار نمونه کشور بوده و سالها در عرصه های مختلف مدیریتی کشور صادقانه خدمت کرده؛ اینک بخاطر تسویه حسابهای سیاسی مورد آزار و شکنجه قرار بگیرد؟ من و بسیاری از کسانی که روش ومنش تو را می شناختند برای غربتت اشک ریختیم و بخاطر ظلم بزرگی که به تو شده بود به خدای قاصم الجبارین شکوه بردیم .
آقای فرماندار مظلوم ما
بگذار فرماندار مقتدر و انقلابی و مردمی ما را شکنجه کنند آنها جز عزت و عظمت برای تو و رسوایی خود سرنوشتی را رقم نزده اند.آقای فرماندار استوار و سربلند باش.تو را نه من که همکارت بودم بلکه همه مردم شهرها و روستای منطقه چشم در راهند. یادت را با پروژه های عمرانی گوناگونی که اجرا کرده ای و به یادگار گذاشتی گرامی می دارند و برای رهایی ات دست بر دعا دارند. در پایان شعری از حمید مصدق شاعر معاصر را که زبان حال جامعۀ فعلی ماست به تو تقدیم می کنم و به خدا می سپارمت.
دشت ها آلوده است در لجنزار، گل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟ / فکر نان باید کرد
وهوایی که در آن / نفسی تازه کنیم / ای دریغا که همه مزرعه دلها را / علف هرزۀ کین پوشانده است
وهمه مردم شهر / بانک برداشته اند / که چرا سیمان نیست! / و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست؟
و زمانی شده است که به غیر از انسان / هیچ چیز ارزان نیست !!!
همکارت در دوران مسئولیت فرمانداری شهرستان ورامین
هیچ وقت یادم نمی رود وقتی روستای خاوه آب نداشت وتو با مسؤل جهادسازندگی وقت هر هفته از پروژه آب خاوه بازدید می کردی ! با حضور سبز تو بود که روستاییان روستاهای منطقه در دل کویر مهربانی های یک فرماندار دلسوز را لمس کردند. یادت هست کشاورزی شهرستان مشکل آب داشت و تو با طرح استحصال قنوات تهران و انتقال آن به ورامین برای کشاورزی منطقه بیش از ۶ متر مکعب در ثانیه آب را به کشاورزی شهرستان ارزانی داشتی ! یادت هست احداث سد ماملو را پیگیری کردی و کلنگ احداث آنرا با حضور رییس جمهور وقت بر زمین زدی. اینک آن سد یکسالی است به بهره برداری رسیده است اما بر خلاف برنامه تو که حداکثر ظرف پنج سال باید به بهره برداری می رسید! آب آن سد هم اینک در زمین های کشاورزی تشنه این شهرستان جاری است و چون خونی که در رگهای مردم است برای آنها حیات ، اشتغال و رونق کشاورزی را به ارمغان آورده است .آری آقای فرماندار استوار باش هنوز هم خاطره دوران درخشان خدمت وفعالیتت همچون یک قطعه تاریخی و زیبا و پر تحرک و تمدن آفرین در حافظه مردم باقی است. هیچ گاه رفتار انسانی و احترام آمیز تو که درشکل مؤدبانه ترین رفتار با ارباب رجوع تجلی می یافت را فراموش نمی کنم. کار تو تجلی توجه به کرامت انسانی انسانها بود و برایت فرقی نمی کرد مخاطب و ارباب رجوع ات چه کسی باشد پیر، جوان، روستایی، شهری، پولدار ، بی پول تو مانند باران و نور خورشید برای همه بودی . وبدون هیچ انگیزه دنیایی و سیاسی مردم را با مهربانی و دلسوزی پذیرا می شدی. این رفتارهایت برای همکارانت از جمله من درسهای بزرگ زندگی بودکه از تو آموختیم.آقای فرماندار محکم و استوار باش وبه خودت مباهات کن زیرا هنوز هم بیمارستانی که در ورودی شهر ورامین ساخته ای بر پاست و به بیماران محروم منطقه خدمات می دهد. دانشگاه پیام نوری که به شهرستان آوردی اینک یک پایگاه علمی شده است. زمینی که به دانشگاه آزاد در پیشوا دادی امروز به بزرگترین دانشگاه شهرستان با حدود ۱۸ هزار دانشجو تبدیل شده است و جوانان این مرز وبوم در آن علم آموزی می کنند.مجتمع ادارات شهرستان در زمان شما طراحی و مقدمات ساخت آن آغاز شد و اینک به بهره برداری رسیده است و مردم می دانند که چقدر این طرح عاقلانه و دوراندیشانه بوده است که همۀ ادارات را در یک مجموعه جمع آوری کنی و هر ارباب رجوعی به سادگی کارهایش را از ادارات مختلف پیگیری کند.شهرک های صنعتی که شما به شهرستان آوردی و مبدع آن بودی امروز به رونق رسیده است و کسب وکار در آن جریان دارد. زیباسازی شهرها و روستاهای این منطقه یادگار عملکرد تو و همکارانت است. مردم فراموش نمی کنند که پل ورودی شهر را ظرف چند ماه ساختی و مردم را از شر پل کج و بی قواره ای که از زمان رضا شاه روی ریل راه آهن در کارخانه قند ورامین بود نجات دادی.آقای فرماندار یادت هست روستای محمد آباد عربها در همجواری شهر پیشوا دچار مهاجرت شدید از روستا به شهر شده بود وتو با طراحی و ساخت مجدد معابر روستا و نجات مردم از نهر خطرناکی که از وسط آن روستا می گذشت و آسفالت معابر و زیباسازی آن و ساخت خانه بهداشت و مخابرات و…… ظرف چند ماه روند مهاجرت از روستا به شهر را معکوس کردی طوری که در مدت کوتاهی جمعیت زیادی به این روستا مجدداً مراجعت کرد و حیات و زندگی دوباره در روستای محمد آباد عربها رونق گرفت .فراموش نمی کنم که به امور فرهنگی ادبی و هنری شهرستان چه اهمیتی می دادی. راه اندازی خانه تئاتر، احداث چندین کتابخانه و تأسیس بیش از ۱۱ نشریه در شهرستان و دهها طرح فرهنگی و هنری و ادبی دیگر از افتخارات دوران توست. امنیت شهرستان در زمان مسؤلیت شما زبانزد خاص و عام است. حتی سیاستمدارن شهرستان هم نمی توانند توانایی های شما وخدماتت را در این منطقه انکار کنند.آقای فرماندار متأسفم از اینکه قلم و بیانم توان شرح همه ی خدمات تو به مردم و بیان همۀ احساسم را ندارد. اما در کوتاه سخن باید بگویم؛ اقتدار مدیریتی، برنامه ریزی، دوراندیشی، قدرت اجرایی بالا، چند بعدی بودن، در عین عمرانی بودن فرهنگی عمل کردن و سیاست و امنیت را خوب فهمیدن و اجرا کردن، مردم داری ومردم دوستی، سیاست ورزی، عشق به خدمت وپرکاری(که تا سرحد بیماری قلبی ترا در گیر کرد) لبخند و تبسم مهربانی که همواره در مواجهه با همکاران و مردم از آنها دریغ نمی کردی وروحیۀ متواضع شما در ذهنم اسطوره ای ساخته است که همکاری با دیگران را برایم سخت ودشوار کرده است.
حال پرسش من این است در بند کشیدن چنین مسؤول خدمتگزار و مردمی خدمت به انقلاب است یا خیانت؟
دستگاههای امنیتی وقضایی باید بدانند آنها فقط یک مدیر لایق را از جامعه و مردم گرفته اند و گرنه به بند کشیدن همچو تویی تأثیری در روحیه و علاقه مردم ندارد. گیرم که ترا سالها حبس کنند و صدایت را خفه کنند آیا آنها می توانند پروژه های عمرانی وسیعی که تو در منطقه اجرا کرده ای را نیز محو سازند؟ آنها می توانند به مردم بگویند خدمات تو را نبینند و به خاطر نیاورند؟ من در میان مردم هستم دیدگاههایشان نسبت به تو را می شنوم و می دانم همۀ آنها که تو را می شناسند از برخورد ظالمانه ای که با تو شده است رنجور و عصبانی اند.آقای فرماندار وقتی رنج نامه ات به رهبری منتشر شد باورم نمی شد فردی که زمانی فرمانده جنگ بوده و زمانی فرماندار نمونه کشور بوده و سالها در عرصه های مختلف مدیریتی کشور صادقانه خدمت کرده؛ اینک بخاطر تسویه حسابهای سیاسی مورد آزار و شکنجه قرار بگیرد؟ من و بسیاری از کسانی که روش ومنش تو را می شناختند برای غربتت اشک ریختیم و بخاطر ظلم بزرگی که به تو شده بود به خدای قاصم الجبارین شکوه بردیم .
آقای فرماندار مظلوم ما
بگذار فرماندار مقتدر و انقلابی و مردمی ما را شکنجه کنند آنها جز عزت و عظمت برای تو و رسوایی خود سرنوشتی را رقم نزده اند.آقای فرماندار استوار و سربلند باش.تو را نه من که همکارت بودم بلکه همه مردم شهرها و روستای منطقه چشم در راهند. یادت را با پروژه های عمرانی گوناگونی که اجرا کرده ای و به یادگار گذاشتی گرامی می دارند و برای رهایی ات دست بر دعا دارند. در پایان شعری از حمید مصدق شاعر معاصر را که زبان حال جامعۀ فعلی ماست به تو تقدیم می کنم و به خدا می سپارمت.
دشت ها آلوده است در لجنزار، گل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟ / فکر نان باید کرد
وهوایی که در آن / نفسی تازه کنیم / ای دریغا که همه مزرعه دلها را / علف هرزۀ کین پوشانده است
وهمه مردم شهر / بانک برداشته اند / که چرا سیمان نیست! / و کسی فکر نکرد که چرا ایمان نیست؟
و زمانی شده است که به غیر از انسان / هیچ چیز ارزان نیست !!!
همکارت در دوران مسئولیت فرمانداری شهرستان ورامین
۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه
احضار یک وبلاگ نویس به دادگاه انقلاب
همایون نادری فر از فعالین سیاسی ارومیه از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب احضار شد.بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، در پی عدم مراجعه نامبرده به دادگاه مامورین امنیتی با حکم جلب به محل کار و منزل نامبرده مراجعه نمودند که موفق به دستگیری نامبرده نشدند. مهندس همایون نادری فر که پروندههای متعدد به اتهامهای تشویش اذهان عمومی، عضویت در گروهک غیر قانونی (جنبش سبز) و اقدام علیه امنیت کشور را دارا بود با وثیقه ۲۵۰ میلیونی پس از بازداشت ۲۰ روزه آزاد شده بود.وبلاگ نامبرده نیز اخیرا مسدود شده بود که ظاهرا احضار نامبرده به دلیل محتویات وبلاگ بوده است.نادری فر دبیر سابق حزب مردمسالاری استان آذربایجان غربی بود که در پی رد صلاحیتهای فلهای مجلس هفتم و شرایط آنزمان و اعتراض به این امر استعفا داده بود
عفو بینالملل: تصاویر اعدامها در ایران مؤید ترویج خشونت و بیرحمی است
سازمان عفو بینالملل ضمن محکوم کردن اعدام سه متهم به "تجاوز به عنف" در ملاء عام در میدان آزادی کرمانشاه، سیر صعودی اعدامها در ایران را نگرانکننده خواند و تصاویر منتشرشده از آن را تایید ترویج خشونت در سطح جامعه دانست.سازمان عفو بینالملل روز گذشته (پنجشنبه ۳۰ تیر، ۲۱ ژوئیه) با صدور بیانیهای در لندن اعلام کرد که تصاویر ویدئویی منتشر شده از آخرین سری اعدامهای در ملاء عام در ایران، نشاندهنده برخوردهای بیرحمانه با محکومان و مصداق ترویج بیرحمی در سطح جامعه و در جمع کسانی است که به تماشای مراسم به دار آویختن آنها آمدهاند و در میان آنها حتی کودکان هم به چشم میخورند. این سازمان ناظر بر وضعیت حقوق بشر، مجازات اعدام را مجازاتی بیرحمانه خوانده که ایران، پس از چین، در اجرای آن رکورددار است.تصاویر ویدئویی منتشر شده مربوط به اعدام سه نفر از کسانی است که سه روز پیش (۲۸ تیر/۱۹ ژوئیه) به اتهام «تجاوز به عنف» محاکمه و در میدان آزادی کرمانشاه به دار آویخته شدند. در این تصاویر ماموران نیروی انتظامی که در کنار محکومان روی مینیبوسها حضور دارند، طنابها را به گردن آنها میاندازند و ثانیههایی پس از حرکت مینیبوسها، بدن بیجان آنها در هوا معلق میماند.این تصاویر که اولین بار توسط ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران "هرانا" منتشر و تصاویری از این قبیل توسط افراد حاضر در صحنه فیلم برداری و در فضای مجازی منتشر شده است.حسیبه حاجصحرایی، معاون بخش خاورمیانه سازمان عفو بینالملل گفته است: «آخرین مورد اعدام در ملاء عام، مهر تایید دیگری بر تداوم خشونت از طریق صدور مجازات مرگ و نشانگر وخامت اوضاع در ایران است.» به گفتهی وی «نه فقط کسانی که اعدام شدهاند، بلکه همه کسانی که به تماشای چنین مراسمی آمدهاند، از جمله کودکان، در معرض ترویج خشونت و بیرحمی قرار گرفتهاند.» خانم حاجصحرایی افزود: «کشتار در ملاء عام، بیش از آنکه نشانگر اجرای عدالت باشد، پذیرش خشونت در فرهنگ عمومی را به دنبال خواهد داشت.»بر اساس گزارشها، دستگیری این سه متهم به تجاوز، محاکمه آنها و صدور حکم اعدام، در مجموع در زمانی کمتر از ۲ ماه به وقوع پیوسته و به همین خاطر سازمان عفو بینالملل اعلام کرده که نسبت به عادلانه بودن روند دادرسی آنها هم تردیدهای جدی وجود دارد.ایران پس از چین، رکورددار مجازات مرگ و اعدام در ملاء عام
بر اساس گزارش عفو بینالملل، تعداد اعدامها در ایران به طور کلی و اعدامهای در ملاء عام به طور خاص، از سال ۲۰۱۰ به طور قابلتوجهی افزایش پیدا کرده است. بنا بر آخرین آمار، در سال جاری میلادی ۱۷۱ نفر تا کنون در ایران اعدام شدهاند.سازمان عفو بینالمللسازمان عفو بینالمللایران پس از چین بیشترین مجازات اعدام را هر سال اجرا میکند و به گفته این سازمان آمار درست و قابل اتکایی هم توسط مقامات ایرانی منتشر نمیشود. بسیاری از این اعدامها به صورت پنهانی انجام میشود. اکثر احکام اعدام در ایران برای متهمان قاچاق مواد مخدر یا تجاوز به عنف صادر میشود.این در حالی است که متخصصان حقوق بشر سازمان ملل میگویند اعدام در ملاء عام دیگر توجیهی ندارد و تنها اقدامی غیرانسانی و در تضاد با شأن انسانها است که به افزایش بیرحمی در میان شهروندان منجر میشود و از تاثیرات بازدارنده حکم «مجازات مرگ» میکاهد و آن را به مجازاتی عادی در میان مردم بدل میسازد.به نظر میرسد این سری از اعدامها، واکنش حاکمیت و ضابطان قوه قضاییه به انتشار سریالی از خبرهای مرتبط با تجاوز گروهی در ایران است که حس ناامنی اجتماعی در ایران را در میان افکار عمومی بهطور محسوسی تشدید کرده است. عفو بینالملل در این بیانیه آورده است که «مقامات ایرانی گفتهاند اگر تفکیک جنسیتی رعایت میشد و زنان پوششهای تحریککننده نداشتند، ممکن بود چنین حوادثی رخ ندهد.»حسیبه حاجصحرایی گفته است: «اعدام در ملاء عام، اصلا راه حل مناسبی برای معضل بسیار جدی تجاوز گروهی در ایران نیست. این معضل ریشه در فرهنگی دارد که خشونت علیه زنان را در همه سطوح جامعه پذیرفته و اعمال میکند. مقامات ایرانی به جای تلاش برای ایجاد رعب و وحشت، باید با این فرهنگ خشونت مبارزه کنند.»مقامات ایرانی هرگز به درخواستهای مکرر سازمانهای حقوق بشری برای توقف مجازات اعدام، واکنش مثبت نشان ندادهاند و آن را از راههای موثر کنترل جرم در سطح جامعه میدانند که منطبق بر دستورات دینی است. ایران به تازگی اعلام کرده است که ورود گزارشگر ویژه سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در این کشور را هم نخواهد پذیرفت.
منبع: دویچه وله
بر اساس گزارش عفو بینالملل، تعداد اعدامها در ایران به طور کلی و اعدامهای در ملاء عام به طور خاص، از سال ۲۰۱۰ به طور قابلتوجهی افزایش پیدا کرده است. بنا بر آخرین آمار، در سال جاری میلادی ۱۷۱ نفر تا کنون در ایران اعدام شدهاند.سازمان عفو بینالمللسازمان عفو بینالمللایران پس از چین بیشترین مجازات اعدام را هر سال اجرا میکند و به گفته این سازمان آمار درست و قابل اتکایی هم توسط مقامات ایرانی منتشر نمیشود. بسیاری از این اعدامها به صورت پنهانی انجام میشود. اکثر احکام اعدام در ایران برای متهمان قاچاق مواد مخدر یا تجاوز به عنف صادر میشود.این در حالی است که متخصصان حقوق بشر سازمان ملل میگویند اعدام در ملاء عام دیگر توجیهی ندارد و تنها اقدامی غیرانسانی و در تضاد با شأن انسانها است که به افزایش بیرحمی در میان شهروندان منجر میشود و از تاثیرات بازدارنده حکم «مجازات مرگ» میکاهد و آن را به مجازاتی عادی در میان مردم بدل میسازد.به نظر میرسد این سری از اعدامها، واکنش حاکمیت و ضابطان قوه قضاییه به انتشار سریالی از خبرهای مرتبط با تجاوز گروهی در ایران است که حس ناامنی اجتماعی در ایران را در میان افکار عمومی بهطور محسوسی تشدید کرده است. عفو بینالملل در این بیانیه آورده است که «مقامات ایرانی گفتهاند اگر تفکیک جنسیتی رعایت میشد و زنان پوششهای تحریککننده نداشتند، ممکن بود چنین حوادثی رخ ندهد.»حسیبه حاجصحرایی گفته است: «اعدام در ملاء عام، اصلا راه حل مناسبی برای معضل بسیار جدی تجاوز گروهی در ایران نیست. این معضل ریشه در فرهنگی دارد که خشونت علیه زنان را در همه سطوح جامعه پذیرفته و اعمال میکند. مقامات ایرانی به جای تلاش برای ایجاد رعب و وحشت، باید با این فرهنگ خشونت مبارزه کنند.»مقامات ایرانی هرگز به درخواستهای مکرر سازمانهای حقوق بشری برای توقف مجازات اعدام، واکنش مثبت نشان ندادهاند و آن را از راههای موثر کنترل جرم در سطح جامعه میدانند که منطبق بر دستورات دینی است. ایران به تازگی اعلام کرده است که ورود گزارشگر ویژه سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در این کشور را هم نخواهد پذیرفت.
منبع: دویچه وله
اشتراک در:
پستها (Atom)
سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنهای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )
سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنهای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحرانهای بیپایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانهای تبدیل کرد...
-
گزارش دریافتی زندانيان و بازداشتي هاي شيراز در استان فارس مختصري از وضعيت و فضاي امنيتي و ضد قوانين و موازين حقوق بشري كه در بازداشتگاه پلاك...
-
رضا رسايي را كشتند. او يكي از معترضان شجاعي بود كه پس از كشته شدن وحشيانه مهسا ژينا اميني براي اعتراض به خيابانها آمده بود. او در تاريخ ١٦...