۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

جوانی را دیدم که سیلی و کتک فراوان خورده و لبش شکافته بود

گفت وگو با محمدنوری زاد: عبدالله مومنی وحمزه کرمی به شدت شکنجه شده بودند؛ جوانی را دیدم که سیلی و کتک فراوان خورده و لبش شکافته بود. محمد نوری زاد فیلمساز، روزنامه نگار و زندانی عقیدتی که هم اکنون در مرخصی به سر می برد در گفت وگو با کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران ضمن ذکر جزییاتی از پرونده خود در مورد آزارو اذیت دیگر زندانیان گفت: «‌ من جوانی را دیدم که کتک خورده بود و لبش شکافته بود و سیلی فراوان خورده بود.» اما به اعترافات آقایان حمزه کرمی و عبدالله مومنی و دکتر منتظرقائم ایمان دارم که درست است . آنها به شدت شکنجه شده بودند.» حمزه کرمی و عبدالله مومنی پیش از این با ارسال نامه ای از زندان از بدرفتاری وتحمل شکنجه در طول بازداشت خود خبر داده بودند. محمدنوری زاد به کمپین گفت:‌« من در ۲۹ آذر سال ۸۸ به زندان اوین منتقل شدم. ظاهرا همه قضایا از پیش فراهم شده بود. طی یک پرونده صوری و درخواست مبلغ پانصد میلیون تومان وثیقه در تنگنای زمانی بدیهی است که زندان اوین جایی بود که چشم به راه من بود… قاضی پیرعباسی سه سال ونیم برای من برید . دوسال برای توهین به رهبری. یکسال تبلیغ علیه نظام سه ماه توهین به رییس جمهورسه ماه توهین به رییس قوه قضاییه وپنجاه ضربه شلاق برا ی توهین به امام جمعه مشهد.» وی گفت که دقیقا یک سال و نیم از مدت زندان را سپری کرده است: « شلاق را درانتها می نوازند که طعمش باقی بماند.» آقای نوری زاد تصریح کرد که ۶۸ روز را درسلول انفرادی بند های ۲۰۹ و ۲۴۰ گذرانده و طی آن مدت از دسترسی به «کاغذوقلم وتلفن» دور بوده است. در ابتدای بازداشت به این زندانی عقیدتی اجازه در اختیار داشتن وکیل داده نشد اما پس از مدتی محمودعلیزاده طباطبایی وکالت وی را قبول کرد. او درخصوص امکاناتی که در زندان اوین دراختیارش بوده گفت: « همان چیزی که به یک اسب و الاغ باید بدهیم تا زنده بمانند. بعدها در بند عمومی است که امکاناتی مثل کتاب و کاغذ و قلم و … آزاد می شود.» محمد نوری زاد در خصوص آزاد واذیت اعمال شده در طی دوران بازداشتش گفت: « از توهین و فحش های ناموسی و ضرب و شتم . دوبار اینها اتفاق افتاد . در جلسات بعدی توهین به خانواده و تحقیر و تهدید ادامه داشت . و مطالبی که از گفتن آن شرم دارم. شاید حدودا یک سال ما از چشم بند استفاده می کردیم . بعدها که فهمیدم زدن چشم بند غیرقانونی است مقاومت کردم که داستان مفصلی دارد. تلفن و ملاقات و … به روی من قطع کردند. من می گفتم این قانون است می گفتند ریدیم تواین قانون…..چون به خانواده من فحش دادند من خود شخصا به عنوان اعتراض به خانواده ام زنگ نزدم . ۹۳ روز . عید سال ۸۹ بود که تلفن زدن های من شروع شد.» این زندانی عقیدتی در خصوص اتهام های مطرح شده خود گفت: « درموردمن بدلیل این که یک مورد را آنها به عنوان جرم مطرح می کردند و من ده تای دیگر به آن اضافه می کردم که : اگر نمی دانید بدانید که من به این ها هم معتقدم و اینها را هم گفته ام. پس طبق اعترافات خودم به من حکم دادند . اما به چه جرمهایی؟ مسخره این است.» آقای نوری زاد با اشاره به شنیدن خبر احضار اعضای خانواده اش به دادگاه به کمپین گفت: « برای این که از من چیزی عایدشان نشد تلاش کردند از ایجاد اختلاف بین خانواده و من به مقصود خود برسند . بازجوی کثیف من چیزهایی به دخترم گفته بود که اگر یک روز گیرش بیاورم که خواهم آورد به اوخواهم گفت : آیا تو انسانی ؟ همین . و هرگز زیرگوشش نخواهم زد و او را فحش نخواهم داد. انسان بودنش را به تردید خواهم انداخت . اگر که برای او محلی از تردید مانده باشد.» محمدنوری زاد با اشاره به بیمارهایی که مدت حضور در زندان برای وی به همراه آورده است ادامه داد:«عارضه پوستی مرا رنج می داد . دچار عفونت فک ها شدم . دندانهایم لق شد. اعتصاب های طولانی غذا شاید عاملش بود .اما ذات زندان هم خود عاملی است که به صورت پنهان تاثیر خود را می گذارد.» محمدنوری زاد که در خصوص شرایط زندان ها پیش از این در نامه های خود به سیدعلی خامنه رهبر ایران نیز نکاتی را متذکر شده درخصوص اگاهی او از وضعیتی که زندانیان با آن مواجه هستند گفت:‌« من نمی دانم ایشان خبردارند یا نه . که اگر خبرنداشته باشند مسئولیت از شانه های ایشان برداشته نمی شود. بعد از نگارشن نامه های داخل زندان مرا به دوسال حبس جدید محکوم کردند. آنهم به چه طنزی . با دوسئوال در سه دقیقه . دراصل حکم من پنج سال ونیم باضافه پنجاه ضربه شلاق است.»محمد نوری زاد از نویسندگان سابق روزنامه کیهان ومستند ساز پس از جریان انتخابات ۸۸ به دلیل نوشتن سه نامه انتقادی به علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی دستگیرشد.او به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به تعدادی از مقام های جمهوری اسلامی ایران به سه سال و نیم زندان و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شد و در دادگاه چند دقیقه ای اخیرش که مربوط به شکایت وزارت اطلاعات از نوری زاده بوده که او در یکی از نامه هایش از آزار ماموران وزارت اطلاعات به زندانیان خبر داده است به حکم قاضی مقیسه در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به دو سال دیگر حبس محکوم شد. این زندانی در روز عاشورا به دلیل اعتصاب غذایش که در پی اعتراض حکم دادگاهش صورت گرفته به بیمارستان فرستاده شد و مدت ها ممنوع ملاقات و تماس با خارج از زندان بود و خانواده اش هیچ خبری از او نداشتند. وی هم اکنون در مرخصی به سر می برد.

کمپین بین المللی حقوق بشردرایران

حقایق ناگفته از بازجویی مسیحیان نوکیش در ایران توسط بازجویان وزارت اطلاعات

نظام جمهوری اسلامی دعوی دارا بودن بهترین و عادلانه ترین سیستم حکومتی در جهان را دارد و شعار آزادی بیان و عقیده ( دین ) را مرتبا از تریبونهای دولتی سر میدهد. در پله بعدی مدعی است اقلیتهای مذهبی میتوانند زندگی دینی خود را در داخل ایران داشته باشند. تا اینجای گفتار، بسیار عالیست لیکن باید توجه داشت که جمهوری اسلامی فرهنگ واژگان مخصوص به خود را دارد و فقط فضلا! از اسرار دانش این فرهنگ واژگان آگاه هستند و عموم مردم را وادار می کنند از لغت نامه آنها استفاده کنند! گزارشی از دستگیری،زندان ،شکنجه و اذیت وآزار مسیحیان نوکیش جهت انتشار در اختیار "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران قرار داده شده است که متن آن به قرار زیر می باشد: بنابر تحقیقاتی که از مسیحیان نوکیش در ایران به عمل آمده و اخباری که از دستگیری و جفا بر این گروه مردمی در حکومت جمهوری اسلامی بدست آمده ، سعی بر آن داریم تا زوایایی را به شما خواننده محترم نشان دهیم که بسیار کم از آن، تصویری بدون سانسور در جامعه فعلی ایران به نمایش گذاشته شده است. تمامی مواردی که ذکر میشود مستند و بنابر گفته مسیحیانی است که بخاطر پایبندی در اصول اعتقادی خویش یا توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازجویی شده اند و یا مدتی را بخاطر اعتقاداتشان به ناحق در زندان به سر برده اند. محققین داخلی در بسیاری موارد اجازه اظهار نظر در چنین موضوعاتی را ندارند زیرا حاکمیت خود را عقل کل جامعه میخواند! از طرح برخی مسائل اجتناب مینماید زیرا معتقد است: طرح بعضی از مسائل موجب ایجاد مسئله جدیدی می شود . گرایش ایرانیان به مسیحیت که در چندسال گذشته رو به افزایش است را نیز یکی از همان مسائل مسئله ساز می پندارد و نگارنده در باب مستند بودن مطلب حاضر فقط به یک پایان نامه در دانشگاه مدرس تهران برخورد کردم که در این باب یکی از کارشناسان ارشد جامعه شناسی تحقیقی در این زمینه نموده است. اکنون شما را به درون بازداشتگاه هایی خواهیم برد که در آنها مسیحیان نوکیش مورد بازجویی قرار میگیرند.نظام جمهوری اسلامی دعوی دارا بودن بهترین و عادلانه ترین سیستم حکومتی در جهان را دارد و شعار آزادی بیان و عقیده ( دین ) را مرتبا از تریبونهای دولتی سر میدهد. در پله بعدی مدعی است اقلیت های مذهبی میتوانند زندگی دینی خود را در داخل ایران داشته باشند. تا اینجای گفتار، بسیار عالیست لیکن باید توجه داشت که جمهوری اسلامی فرهنگ واژگان مخصوص به خود را دارد و فقط فضلا! از اسرار دانش این فرهنگ واژگان آگاه هستند و عموم مردم را وادار می کنند از لغت نامه آنها استفاده کنند!بدین شکل که جمهوری اسلامی، ارامنه و آشوری زاده ها را مسیحی و جز اقلیت دیانت مسیح قلمداد می کند گویی هر اروپایی را لزوما باید مسیحی دانست . واقعا جای بسی تاسف است که جمهوری اسلامی، فرقی بین دیانت و ملیت قائل نمی شود. ارمنی یا آشوری بودن ملیت و قومیت است به این شکل که بگوییم شخصی ایرانی است و جمهوری اسلامی دیانت هر کس را بر مبنای زادگاهش محاسبه می کند و با این استدلال غلط مسیحیان نوکیش را تحقیر می کند و حاضر نیست به حقوق ایرانی بودن و مسیحی بودن این نوکیشان احترام بگذارد. یکی از مسیحیان چنین می گوید :( در بازجویی با لحنی تحقیر کننده و عصبانی بازجو می گفت کور خوندید ما نمیزاریم شماها ریشه بگیرید شماها مسیحی نیستید!میدونی اگه جلوتون رو نگیریم چی میشه؟ اون وقت زیاد میشید و باج می خواهید. اون موقع می گید ما هم یک نماینده در مجلس می خواهیم ) نیازی به تفسیر گفته های جناب بازجو نیست و به راحتی میتوان دلایل جمهوری اسلامی برای غیر موجه جلوه دادن مسیحیان نوکیش را در گفتار مستقیم این بازجو یافت. لیکن وقایع ظالمانه ای که در مورد مسیحیان در بازداشت صورت می پذیرد به همین جا ختم نمی شود.در ابتدای امر اتهامات کاذبی را در پرونده درج می کنند و مسیحیان را به این شیوه – البته در بهترین و مودبانه ترین حالت بازداشت – در زندان نگه می دارند. به طور معمول اتهامات عقیدتی رسما در پرونده درج نگشته است اما آنچه را از زبان مسیحیان می شنویم حاکی از آن دارد که در جلسات بازجویی سوالاتی پرسیده می شود که ارتباطی با اتهامات متهم ندارند و در پوشش اتهامات سیاسی یا امنیتی آنان رسما در بازجویی تفتیش عقاید می شوند. بازجو با توسل به راههای غیر قانونی از جمله

1- القا نمودن پاسخ به متهم

2- دادن وعده آزادی یا تخفیف در صورت اعتراف قابل قبول از نظر بازجو

3- تهدید بازداشت نمودن اعضا خانواده و عزیزان متهم

4- شکنجه و در برخی موارد – البته بسیار نادر – تجاوز جنسی

متهم را وادار می کند آنچه را که از تفسیر ذهن بازجو خارج می شود در برگه های بازجویی مکتوب نماید.یکی از مسیحیان پس از آزادی اش از زندان چنین می گفت : مرا با اتهامات غیر مذهبی بازداشت کردند اما نود درصد سوالات عقیدتی بود و هرگاه دلیل پذیرش مسیحیت را بیان میکردم بدون دلیل منطقی و باگفتن ناسزا و اهانت به اعتقاداتم مرا به سکوت می کشاندند. بارها و بارها مرا با اعدام تهدید می کردند تا از دینم برگردم. وقتی نتیجه دلخواهشان حصول نیافت با اتهامات کذب راهی زندان نمودند. بدون اینکه اتهامات عقیدتی داشته باشم بخاطر انجام اموری که تماما مذهبی بودند چندین ماه برایم حبس صادر کردند. جمهوری اسلامی ادعا دارد به حقوق مدنی مسیحیان احترام می گذارد و آنان را از انجام امور دینی منع نمی کند. دفاع از عقاید دینی توسط یک مسیحی و آموزش آن به هم کیشانش حق مسلم اوست اما جمهوری اسلامی با چنین مسیحیانی به شدت برخورد می کند و عملا مسیحیان نوکیش را از مجامع آموزشی رسمی خود دور میکنند حتی به کلیساهای ساختمانی داخل ایران اخطار داده اند که باید به زبانی غیر از فارسی جلسات عبادی خود را برگزار نمایند و حق راه دادن نوکیشان را به کلیسا ندارند؛در صورت تخطی از این فرامین ظالمانه با کلیسا و شخص مربوطه به شدت برخورد خواهد شد. جمهوری اسلامی ملت ایران را یک طرفه نزد قاضی حاضر می نماید و با استفاده از انحصار رسانه ای که در اختیار دارد از راههای مختلف سعی در تخریب چهره این گروه مذهبی دارد. به کتابهایی که توسط خود مسیحیان نگاشته می شود اجازه چاپ داده نمی شود و در معدود کتب معتبر مسیحی که ترجمه می شود مسیحیان مواردی را یافته اند که ترجمه را با ادبیات حکومتی تغییر داده اند. این مطالب کوتاه و مستند گوشه ای از جفاها و زیر پا گذاشتن حقوق مدنی مسیحیان نوکیش در جمهوری اسلامی می باشد. توضیح اینکه این موارد در مورد ارامنه و آشوری هایی که جمهوری اسلامی آنان را مسیحیان رسمی می داند هم صدق می کند لیکن برای مسیحیان نوکیش با شدت عمل بیشتر اعمال می شود و در عین حال سیستم حکومتی اش را الهی و الگویی عادلانه برای تمامی جهان معرفی می کند.

خرداد 1390

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

شش تن از زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر کرج از امروز در حمایت از ۱۲ زندانی بند ۳۵۰ اعتصاب غذای خود را آغاز کردند

شش تن از زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر کرج از امروز در حمایت از ۱۲ زندانی بند ۳۵۰ اعتصاب غذای خود را آغاز کردند.به گزارش کلمه، کیوان صمیمی، عیسی سحر خیز، مسعود باستانی، علی عجمی، جعفر اقدامی و حشمت الله طبرزدی شش زندانی سیاسی رجایی شهر کرج هستند که اعلام کردند تا زمانی که همراهانشان در بند ۳۵۰ اوین در اعتصاب غذا هستند با آنان همراه خواهند بود و اعتصاب می کنند. لازم به ذکر است که ۱۲ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در اعتراض به جان باختن هدی صابر و هاله سحابی از روز شنبه دست به اعتصاب غذای نامحدود زده اند. خانواده های این زندانیان گفته بودند که این زندانیان خواهان معرفی و مجازات عاملان قتل هدی صابر و هاله سحابی هستند و مسولان باید به این خواسته توجه کرده و از رخداد فاجعه ای دیگر جلوگیری کنند.بهمن احمدی امویی-حسن اسدی زیدآبادی-عمادالدین باقی-عماد بهاور-قربان بهزادیان نژاد-محمد داوری-امیرخسرو دلیرثانی-فیض الله عرب سرخی- ابوالفضل قدیانی-محمد جواد مظفر-محمدرضا مقیسه-عبدالله مومنی زندانیانی هستند که بیانیه ی اعتصاب را امضا کرده اند.مهدی اقبال عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی نیز از روز یکشنبه به این جمع پیوسته است.بر اساس اخبار و گزارش ها محسن امین زاده که دوهفته ی گذشته به مرخصی آمده و پس از شرکت در مراسم مرحوم صابر به اوین فراخوانده شده بود نیز پیش از عزیمت اعلام کرد که به اعتصابیون خواهد پیوست.گفتنی است عماد الدین باقی روز دوشنبه بعد از پایان یافتن دوران محکومیت از اوین آزاد شده و محمد جواد مظفر نیز روز گذشته برای شرکت در مراسم ترحیم مادر همسرش به مرخصی آمده است.

دارند یکدیگر را می خورند،یک قدم تا دستگیری مشایی ، محمدشریف ملک‌زاده بازداشت شد

منبع حکومتی:دبیر شورای عالی ایرانیان خارج از کشور ساعاتی پیش بازداشت شد. یک مقام آگاه در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه دولت خبرگزاری فارس از بازداشت محمد شریف ملک‌زاده دبیر شورای عالی ایرانیان خارج از کشور خبر داد. آفتاب:ملک‌زاده چندی پیش از سوی علی‌اکبر صالحی وزیر امور خارجه به سمت معاونت مالی و اداری این وزارت‌خانه منصوب شد که این انتصاب با واکنش نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی روبه رو شد و وزیر امور خارجه را در آستانه استیضاح قرار داد. وزارت اطلاعات نیز طی نامه‌ای به وزیر امور خارجه صلاحیت ملک‌زاده برای تصدی مسئولیت جدید را رد کرد. ملک‌زاده با گذشت چند روز استعفای خود را به وزیر امور خارجه تقدیم کرد. با پذیرش استعفای وی از سوی علی‌اکبر صالحی موضوع استیضاح وزیر امورخارجه نیز منتفی شد. اکنون با فرض دستگیری یک یا چند تن از مربع نزدیکان احمدی نژاد، این پرسش مطرح می شود که احمدی نژاد چه واکنشی در قبال این دستگیری‌ها خواهد داشت؟ آیا او رفتار اردیبهشت ماه خود در خانه نشینی و قهر را تکرار خواهد کرد یا به تاسی از سید محمد خاتمی اقدام به نامه نگاری و درخواست از رهبر انقلاب برای دخالت در این پرونده و صدور حکم حکومتی برای آزادی نزدیکان وی خواهد کرد؟ در صورت عدم انتخاب گزینه اول که تکرارش می تواند تبعات بدی در پی داشته باشد، انتخاب گزینه دوم از سوی احمدی نژاد، درخواست حکم حکومتی از سوی وی برای آزادی نزدیکانش با توجه به بی اعتنایی ده روزه وی به حکم حکومتی رهبر انقلاب در رابطه با ابقای وزیر اطلاعات و بی پاسخ گذاشتن آن، چه معنا و مفهومی خواهد داشت؟ این موضوع با توجه به عدم صدور حکم حکومتی از سوی رهبر انقلاب در موضوع ادغامها، بودجه 90 و مشکلات اخیر دولت با مجلس و تاکید ایشان بر عمل به قانون، این احتمال را مطرح می کند که حتی درصورت درخواست حکم حکومتی از سوی احمدی نژاد برای آزادی این حلقه، رهبر انقلاب از صدور حکم حکومتی خودداری کرده و بر طی شدن روال قانونی دستگاه قضایی تاکید کنند.

پارس دیلی نیوز 

منصوره بهکیش از حامیان مادران پارک لاله در سلولهای انفرادی ، تحت بازجویی و شکنجۀ روحی

بنا به گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران "منصوره بهکیش همچنان در سلول های انفرادی بند 209 زندان اوین ، تحت بازجویی و شکنجه های روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار دارد.زندانی سیاسی منصوره بهکیش از حامیان مادران پارک لاله ( مادران عزادار) پس از نزدیک به 2 هفته بازداشت در سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین که همچنان تحت بازجویی مستمر و شکنجه های روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار دارد، در اثر اعتراضات داخلی و بین المللی نسبت به بازداشت وی روز چهارشنبه اول تیرماه بازجویان وزارت اطلاعات برای کاهش فشارهای بین المللی به منظور آزادی او، در حالی که آنها کنار وی قرار داشتند امکان تماس تلفنی کوتاه و کنترل شده به او داده شد.از زمان بازداشت تاکنون خانوادۀ بهکیش پیگیر وضعیت و شرایط عزیز خود هستند و تقریبا روزانه به دادگاه انقلاب مراجعه می کنند اما دادگاه انقلاب از پاسخ دادن به این خانواده سرباز می زند و حتی بازداشت خانم بهکیش را تایید نمی کنند . خانواده او هنوز از علت بازداشت و اتهامات نسبت داده شده به او بی خبرند. صبح روز پنجشنبه 2 تیرماه خانواده او جهت ملاقات به بند 209 زندان اوین مراجعه نمودند اما به آنها گفته شد که وی ممنوع ملاقات است و از گرفتن لباسهای او خودداری کردند وخانم بهکیش از زمان بازداشت تا به امروز تنها با لباسی که در زمان دستگیری به تن داشته بسر می برد. خانم منصوره بهکیش از حامیان مادران عزادار روز یکشنبه 22 خردادماه در یکی از فروشگاه ها مورد یورش وحشیانۀ مامورین وزارت اطلاعات قرار گرفت و همراه با تعدادی دیگر دستگیر و به بند 209 زندان اوین شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل گردید.او پیش از این به خاطر شرکت در اعتراضات مادران پارک لاله (مادران عزادار) دستگیر شده بود و چند روز پس از آن به دلیل بی گناهی آزاد شد. این خانواده سرافراز 6 جانباخته را تقدیم راه آزادی مردم ایران نموده اند که اسامی آن جانباختگان به قرار زیر می باشد:زهرا بهکیش و همسرش سیامک اسدیان، محمود بهکیش،محمد بهکیش،محسن بهکیش و علی بهکیش که همگی آنها در دهۀ 60 به شهادت رسیدند.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،دستگیری،بازداشت ،نگهداری در سلول انفرادی،بازجویی و تحت شکنجه روحی قرار دادن او را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجعه بین المللی خواستار تسریع در اعزام گزارشگر ویژه سازمان ملل به ایران جهت بازدید از زندانها و تهیۀ گزارش از جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای و ارائۀ آن به سازمان ملل جهت رسیدگی می باشد. 

فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

02 تیر 1390 برابر با 23 ژون 2011

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

گزارشگران ویژه زنان،دستگیریهای خودسرانه و شکنجه سازمان ملل متحد

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

مازیار بهاری:بازجویان زندان از من خواستند برای سپاه پاسداران جاسوسی کنم

آقای بهاری به نشریه تورنتو استار گفته است که بازجویان از وی قول گرفتند تا با مخفی کردن دستگاه های شنود در منازل خانواده های ایرانی در تبعید، برای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی جاسوسی کند و وی نیز موافقت کرده بود، اما بنا به گفته خود، پس از خروج از ایران، با ارسال یک یادداشت اینترنتی به بازجوی خود، از هرگونه همکاری با نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ایران سرباز زد.
 
کتاب خاطرات مازیار بهاری از زندان اوین

«سپس به سراغ من آمدند» خاطرات مازیار بهاری، خبرنگار و مستندساز ایرانی کانادایی مقیم بریتانیا است که به تازگی در کانادا منتشر شده است. بهاری که برای پوشش خبری انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به ایران سفر کرده بود، بازداشت شد و چندین ماه در زندان اوین مورد بازجویی، ضرب و شتم و بدرفتاری قرار گرفت. وی به مدت ۱۱۸ روز در زندان انفرادی در بازداشت بود.کتاب «سپس سراغ من آمدند»، خاطرات مازیار بهاری که به تازگی در کانادا منتشر شده است، روایت پیشینه فعالیت های سیاسی اعضای خانواده اش و در نهایت بازداشت یو در زندان جمهوری اسلامی است. آقای بهاری در این کتاب به دوران بازداشت در زندان، روابط خود با بازجوی زندان اوین و به زنده نگه داشتن امید و دوری جستن از نفرت نسبت به این فرد اشاره می کند. آقای بهاری در مصاحبه با رسانه ها گفته است که بازجویان وی در اوین از شیوه های پیشرفته استفاده می کردند تا وی و دیگر زندانیان را به پذیرش جرایم مرتکب نشده، وادار کنند. با وجودی که هنوز اتهام های مطرح شده علیه این خبرنگار ۴۴ ساله روشن نیست، اما وی به جاسوسی برای سازمان های اطلاعاتی امنیتی ایالات متحده، بریتانیا و اسراییل متهم شده بود. بازجویان در نهایت وی را به شرکت در اعترافات تلویزیونی وادار کردند.بهاری که پس از آزادی و خروج از ایران بارها مورد تهدید قرار گرفته بود، آشکارا در مورد بدرفتاری مقام های امنیتی و بازجوهای اوین سخن گفته است. مازیار بهاری در دهه شصت شمسی و زمانی که در دهه بیست زندگی خود بود، به کانادا مهاجرت کرد و در رشته ارتباطات در دانشگاه کونکوردیا در مونترال تحصیل کرد. وی در سال ۱۳۷۶ به عنوان خبرنگار نیوزویک اخبار ایران را پوشش می داد و مستند می ساخت.این خبرنگار ایرانی کانادایی مقیم لندن، در تابستان سال ۱۳۸۸ در مقام خبرنگار نشریه نیوزیوک به ایران سفر کرد تا اخبار انتخابات ریاست جمهوری را پوشش دهد. اما پس از نا آرامی های پس از انتخابات و اعتراض به تقلب و ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، مازیار بهاری در منزل والدینش در تهران بازداشت شد.مازیار بهاری پس از کارزارهای بین المللی نهادهای مدافع حقوق خبرنگاران و مدافع آزادی بیان و نشریه نیوزویک، در مهر ماه همان سال به قید وثیقه سیصد هزار دلاری آزاد شد. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه ایالات متحده نیز بازداشت آقای بهاری را محکوم کرده بود. آقای بهاری به نشریه تورنتو استار گفته است که بازجویان از وی قول گرفتند تا با مخفی کردن دستگاه های شنود در منازل خانواده های ایرانی در تبعید، برای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی جاسوسی کند و وی نیز موافقت کرده بود، اما بنا به گفته خود، پس از خروج از ایران، با ارسال یک یادداشت اینترنتی به بازجوی خود، از هرگونه همکاری با نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ایران سرباز زد.

صدای آمریکا

۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

آبروریزی آقای وزیر


مهندس علی آبادی که از قوم و خویشان احمدی نژاد است و به تازگی به اصطلاح سرپرست شرکت نفت شده است ( البته برای احمدی نژاد او همچون دستمالی می ماند که می توان در هر سوراخی تپاند) در نخستین سفرش به سازمان اوپک خواسته است که انگلیسی سخنرانی کند، اما از آنجا که همۀ دارودستۀ احمدی نژاد از نخبگان تراز اول جامعه هستند و همۀ دانش ها را مثل بلبل بلدند متن سخنرانی علی آبادی (به زبان انگلیسی) را برای او روی یک کاغذ نوشتند و به دستش دادند تا مبادا اشتباهی رخ دهد. اما جالب اینکه کسانی که فیلم سخنرانی این آقا را دیدند متوجه نکتۀ بسیار بسیار بسیار جالبی شدند و آن اینکه این آقا متن انگلیسی را از راست به چپ می خواند نه از چپ به راست. سر انجام کاشف به عمل آمد که متن انگلیسی سخنرانی این آقا را به ف;ارسی برایش نوشته اند. اگر باور نمی کنید تصویر زیر را ببینید.

پارس دیلی نیوز 

وحشت حكومت از فتنه بزرگتر! گفتگوی رادیوبین المللی فرانسه با بابك داد در انتخابات آینده


نظام توتالیترجمهوری اسلامی وعلائم زوال آن

در جمهوری اسلامی روند فرو پاشی نظام از همان ابتدای پایه ریزی آن، و در حقیقت از زمانی شروع شد که خمینی رهبر "انقلاب" اجازه داد که سران ارتش و نظام سابق را در "محاکمات" چند سا عته وگاه چند دقیقه ای در پشت بام خانه اش اعدام کنند. و از این طریق در حقیقت قهر هر روزه و لجام گسیخته را جانشین قدرت نمود.انچه در مملکت ما امروزه به شکل در گیری طرفداران "رهبر" با "فتنه گران" و جدیداً هم با"نیروهای انحرافی" در جر یان است و باعث جدا شدن باز هم بخشی دیگر از سران سیاسی و باقیمانده ی گردانندگان سطح اول جمهوری اسلامی از رهبریِ آن می گردد، ریشه در همان حاثه ی بیسابقه ای دارد که به نام "انقلاب اسلامی" در ١٣٥٧ در ایران اتفاق افتاد، و عده ای بی توجه به جنایاتی که تا کنون بنام این انقلاب و به دستور سران آن در ایران انجام گرفته است هنوز هم آنرا "انقلاب شکوهمند" می نامند. چه این "انقلاب شکوهمند" که به کمک اتحاد موقت نخبگان جامعه با توده های بی هویت سیاسی به پیروزی رسید سبب گردید که نظامی تمامیت خواه ( تو تالیتر) که یکی از سفاکترین انواع رژیم های دوران معاصر است در کشور ما پایه ریزی گردد.رهبران این انقلاب در همان مدت کوتاهی که به "بهار آزادی" معروف گردید، و در واقع دنباله ی اثرات جان پرور و روح افزای رواج آزادی های کاملی بود که دولت بختیار برقرار کرده بود، یعنی مدت زمانی که آنان لازم داشتند تا از اجامر وتوده های بی هویت و "اتمیزه ی" شرکت کننده در تظاهرات خشونت آمیز سازمان های سر کوب خود را سامان بخشند، نظام مبتنی بر قهری را که استقرار وحشت و خشونت شکل بیان آن بود، بر مملکت حاکم کرده، امکان دخالت مردم در سر نوشت خویش را درتمام زمینه های اجتماعی و سیاسی از میان بر داشتند. آنان نشان دادند که برای تثبیت پایه حکومت خویش از شخصیت ها و نیروی سیاسی و اجتماعی که در رسیدن به قدرت با آنان همراه بودند همچون ابزاری ـ و به عبارت دقیق تر چون پلکانی برای صعود به قله ی قدرت و نمای بیرونی موقت آن ـ، استفاده نموده و برای هر یک نیز مجال خودنمایی محدودی را در نظر داشته اند که پس از اتمام آن به خشن ترین شکل ممکنه با آنان بر خورد کرده اند . همه شاهد این رفتار بوده ایم؛ دیدیم دیری نپا یید که نیروها و شخصیت های ملی، و ملی- مذهبی، همچون دکتر کریم سنجابی و همراهانش از جبهه ملی، مهندس مهدی بازرگان وسایر شخصیت های ملی- مذهبی از نهضت ازادی ازمناصب اعطایی کنار گذاشته شدند. صادق قطب زاده به جوخه اعدام سپرد ه شد، مهندس عباس امیر انتظام بدون اثبات جرمی به زندان طویل المدت افکنده شد، و ابولحسن بنی صدر مجبور به فرار از مملکت گردید. کنارگذاشتن این افراد و بطور کلی همه ی نیروهایی که بنا به یک تقسیم بندی خاص نظام های توتالیتر غیر خودی نامیده می شوند، از حکومت و به دور کردن آ نها از مراکز قدرت در این نظام ها امری غیر قابل اجتناب است که از ذات آنها سرچشمه می گیرد. زیرا یکی از مشخصات حکومت های توتالیتر این است که فرمانروایان آنها، که همگی نیز تحت اراده ی فردی بنام پیشوا حکومت می کنند، همه ی کسانی نیستند که همزمان با آنان به مقاماتی دست یافته اند ! می بینیم که با چنین آغاز و ویژگی هایی چرا این "انقلاب " هم نمی توانست سر انجام دیگری بیابد زیرا رهبری آن یعنی خمینی و دار ودسته اش اگر چه دیکتاتوری شاه را به بهانه ی نقض کلیه ی حقوق سیاسی و اجتماعی مردم مورد حمله قرار می دادند و خواهان بر اندازی آن بودند و از این طریق توانسته بودند مردم عادی و بخصوص بخش عمده ای از نخبگان و روشنفکران جامعه را بدنبال خود بکشانند، ولی در عمل به فوریت نشان دادند که به آنچه می گویند باور نداشته، هوای دیگری در سر می پرورانند. چنین بود که پس از کسب قدرت آنان هر روز بر شمار بیشتری از مردم روشن گردید که آنها نه تنها بدنبال رهایی مردمان از ستم و حق کشی حاکم در نظام پیشین نیستند، و قصد استقرار آزادی وبر قراری دموکراسی را هم ندارند، بلکه، به عکس، در پی بنیاد کردن نظامی هستند مبتنی بر عبودیت و بندگی آنان. آنان مدعی برقراری نظامی بودند که در آن به اصطلاح "حکومت الهی" را بر مبنای احکامی جاری کنند که گویا بیش از سیزده قرن قبل بصورت لایتغیری از طرف خداوند نازل شده و عدول از آنها سزاوار مخوف ترین مجازات دنیوی و اخروی است. رهبری این " انقلاب" آزادی مردمان را نه تنها از جهت خصلت اصلی آنان، یعنی انسان بودنشان، به رسمیت نمی شناخت، بلکه بندگی و اطاعت بی چون وچرا در برابر آفریدگاری نامرئی و ساکت را، با متابعت کورکورانه از مدعیان نمایندگی او که خود را در زمره ی آنان معرفی می کردند پایه و اصل جامعه قرار می داد و در برابر چنین اصلی حقوق سیاسی و شهروندی را به هیچ می گرفت. به عبارت دیگر این دگرگونی بایستی به از میان بردن میثاقی منجر می گردید که اساس آن را" تمام قوای مملکت ناشی از ملت است" (قانون اساسی مشروطیت ) تشکیل می داد، و بجای آن حکومتی استقرار می یافت مبتنی بر بندگی و جاری شدن احکامی از پیش آماده و لایتغیر که درآن حقی برای مداخله ی افراد بشر ملحوظ نیست. خمینی بدلیل اینکه به یک" امت اسلامی" متشکل از بندگان خداوند به عنوان یک واحد جهانی معتقد بود و نه به انسانهای آزاده ای که در محدوده مرزهای کشوری بنام ایران زندگی می نمایند، با تمام کوشش های دکتر شاپور بختیار برای سوق دادن جنبش آزادیخواهانه ی مردم به سمت بر طرف نمودن معایب موجود و دگر گونی حکومت در جهتی که قانون اساسی، خونبهای مبارزان راه مشروطه، تعیین کرده بود، و در آن ازادی انسانها و کلیه حقوق شهروندی تضمین و جهت آن بوجود آوردن شرایط زندگی مادی بهتری برای مردم بود، مخالفت کرد. احکامی که از دید آنان بایستی اساس نظام ا آینده را تشکیل می داد، چنانکه بیا ن شد در اساس بر عبودیت انسان ها استوار بود. چنین احکامی دگم هایی هستند که نحوه زندگی و عمل افراد جامعه را از گهواره تا گور مشخص می نمایند؛ از منظر این احکام اعضای جامعه بندگانی هستند صغیر و مستحق هدایت و سر پرستی از طرف یک رهبر (فقیه) ، که رسالتش نظارت بر رعایت این احکام و عدم تخطی افراد جا معه از آنهاست، و رابطه مردم با رهبر نه بر مبنای یک میثاق دو جانبه استوار است، بلکه به شکل بیعت یک جانبه مردم با رهبر و گردن گذاشتن بی چون و چرا به اوامر اوست، چه در این نظام "رهبر" مشروعیت خود را نه از طریق رآی مردم بلکه از طرف خالق بدست آورده و خود را فقط در قبال او جوابگو میداند. در نظام متکی بر این پایه بر خلاف نظام های دیکتاتوری کلاسیک شرط ایمنی نه اطاعت بدون قید وشرط از اوامردیکتاتور در حوزه سیاسی است، بلکه اطاعت از اوامر رهبرو تبعیت از دگم های حاکم بر کلیه شؤن زندگی اعضای جامعه، که کلیه حوزه های خصوصی و غیرسیاسی زندگی را نیز شامل میشود، طلب می گردد،در چنین نظامی تنها مخالفین سیاسی نیستند که هدف تعقیب قرار میگیرند، بلکه بخش های مهمی از افراد عادی در جامعه نیز هدف سرکوبند تا با تعمبم فضای ارعاب، از امکان شکل گیری هر گونه نیروی مخالف سیاسی جلو گیری بعمل آید. اینگونه نظام ها نظام های بی شکلی هستند و در حقیقت قبایی هستند که به تن رهبر دوخته شده است. ها نا آرنت متفکر آلمانی قرن بیستم، از بزرگترین فلاسفه ی سیاست، در توصیف چنین نظام هایی می گوید : بی شکلی این دولت، ابزار بسیار مناسبی برای تحقق اصل رهبری است. رقابت دائمی اداراتی که با یکدیگر تخالف دارند و حتا عهده دار وظایفی یکسان هستند، تقریبن [تقریبأ] وقتی برای موثر واقع شدن مخالفتها و تحریکات بجای نمی گذارد... تنها قاعده مطمئنی که میتوان در یک رژیم توتالیتر پیدا کرد، این است که هر چقدر یک موسسه دولتی آشکارتر باشد قدرت آن نیز کمتر است و هر چقدر که وجود یک نهاد ناشناخته تر باشد، قدرت آن نیز سرانجام بیشتر خواهد بود. بنابراین قاعده، شورا ها که در قانون اساسی مکتوب بعنوان عالیترین مرجع اقتدار دولتی به رسمیت شناخته شده اند( در روسیه شوروی)، از حزب بلشویک قدرت کمتری دارند، و حزب بلشویک نیز که اعضایش را آشکارا برمیگزیند و بعنوان طبقه حاکم به رسمیت شناخته شده است، در مقایسه با پلیس مخفی از قدرت کمتری برخوردار است. قدرت واقعی از آنجایی آغاز میشود که اختفا آغاز میگردد. از این جهت، دولتهای نازی و بلشویک بسیار همسان بودند، تفاوت آنها بیشتر در این واقعیت نهفته است که در آلمان نازی، سرویسهای پلیس مخفی بگونه ای متمرکز در انحصار هیملر است[بودند]،حال آنکه در روسیه، فعالیت های پلیسی در موسسات پلیسی تودرتو و جداگانه انجام میگیرند " (١) و بهمین دلیل است که در تاریک خانه ای بنام "بیت رهبر" برای هر یک از ارگان های نظام ارگانی موازی مو جود است که قدرتی به مراتب بیش از ار گان های رسمی دارند، بدون اینکه جامعه از ترکیب ، بودجه و گرادنندگان آنها کمترین اطلاعی داشته باشد.در چنین نظام هایی اوامر رهبر و بی چون وچرا بایستی اجرا گردد و هر گونه تخطی از آن و انتقاد ازاو و اعمالش گماشتگان رهبر را بمیدان می کشاند. علاوه بر این رهبر خطا نا پذیر است و بی جهت نیست که خمینی با اینکه تقریبأ تمام قولهای خود درباره ی آزادی و ر فاه انسانها را زیر پا میگذارد، و با اینکه هشت سال به جنگ ادامه داده، هزاران نفر را بکشتن و میلیارد ها دلار سر مایه ملی را به باد میدهد، فقط با همین که می گوید قبول قطعنامه سازمان ملل بمثابه جام زهری است که باید بنوشد دیگر آب از آب تکان نمی خورد و خود را مجبور به هیچ توضیحی به کسی هم نمی بیند. فرمان اعدام های دسته جمعی و کشتار هزاران انسان بی گناه هم نتوانست از قداست رهبر بکاهد و حتی هنوز هم هستند کسانی که خواب کشاندن جامعه و مردم به" دوران طلایی " زمان او را در سر می پرورانند. در اینگونه نظام ها مردم بخاطر اینکه نظر ارگانهای سرکوب را بطرف خود جلب نکنند مجبورند داﭡما به اعترافاتی تن دردهند و یا تظاهر به اعتقادی نمایند که نه تنها به آن باور ندارند، بلکه مخالف آن نیزهستند و از آن نفرت دارند. شهروندان در چنین نظام هایی در هر لحظه خود را دریک تعارض درونی انتخاب بین ارزش های خود که به آنها باور دارند، و ارزش های متعلق به نظام می بینند که برای بقای خود مجبور به تن دادن به آنند. این امر باعث میگردد که دروغ گویی و تظاهر به یکی از اصول رفتاری جامعه تبدیل گشته و از این امر نه کودک دبستانی را امکان گریز است و نه معلم او را . رهبری و سران حکومت نیز چون دروغ گویی و تظاهر و تزویر در جامعه به امری عادی تبدیل گشته است و قبح خود را از دست داده، با اینکه خود آگاهند که افراد جامعه به دروغ گویی آنها پی برده و سخنان آنان را باور ندارند، مع الوصف از گفتن دروغ های گاه شاخدار هم ابا یی ندارند. و از این روست که احمدی نژاد یکی از دروغگو ترین و دغلباز ترین افراد در جمهوری اسلامی رئیس جمهور گردیده و رهبر نیز حاضر میشود تا سر حد از دست دادن بخشی از مشروعیت خود و نظامش از چنین فردی پشتیبانی نماید . نظام توتا لیترداﭡما در حال عوام فریبی و خود فریبی است؛، در آن فر ض بر این است که چون مخالفی با نظام و رهبری نمی تواند وجود داشته باشد، لذا کلیه کسانی که به مخالفت با آن برمی خیزند یا "نوکران اجنبی"اند، یا "فتنه گر" و یا "منحرف". و از آنجا که نظام کلیه اعضای جامعه را طرفدار خود تصور می کند برای کلیه آنان جایگاهی را در سازمان های متعلق بخود در نظر گرفته است. با چنین تصوری است که در جمهوری اسلامی" حزب فقط حزب ا ﷲ" است ، اعضای ساواکش " ٢٠ میلون سربازان گمنام امام زمان " هستند، و "بسیجش " همه اصناف و گروهای اجتماعی را شامل میگردد و در حقیقت جانشین کلیه اتحادیه های صنفی و سازمانهای مدنی گردیده است . و در نهایت نظامش اطلاع پیدا نکرده و آگاه نیست که هر روز بیش از پیش مشروعیت و قدرت خود را از دست داده و قدم در راه فرو پاشی خود بر میدارد .هانا آرنت در اهمیت قدرت در بقای حکومت براین نظر است که : «آنچه به نهادها و قوانين يک کشور قدرت مي بخشد پشتيباني مردم است که در واقع خود نيز تداوم ميثاق اوليه يي است که اين نهادها و قوانين را به وجود آورده است. در يک دولت قانوني با نمايندگان پارلمان، مردم حاکمان واقعي هستند و بر کساني که حکومت مي کنند، تسلط دارند. تمام نهادهاي سياسي که مظهر و تبلور قدرت اند، به محض اينکه پشتيباني توده هاي مردم را از دست بدهند، رو به انجماد و فروپاشي مي گذارند.» (۲) در جمهوری اسلامی روند فرو پاشی نظام از همان ابتدای پایه ریزی آن، و در حقیقت از زمانی شروع شد که خمینی رهبر "انقلاب" اجازه داد که سران ارتش و نظام سابق رادر "محاکمات" چند سا عته وگاه چند دقیقه ای در پشت بام خانه اش اعدام کنند، و از این طریق در حقیقت قهر(سیستماتیک) را جانشین قدرت نمود. (*) خمینی که براستی انقلابی را رهبری کرده بود تا زمانی که فریبکاری هایش بتدریج برای مردم روشن نشده بود، از قدرت معنوی زیادی بر خوردار بود، واگر منش دیگری داشت، می توانست راهی همچون گاندی و ماندلا را بپیماید، ولی چون نفی، و نه تفاهم، اساس فکری خمینی را تشکیل میداد، او شیوه اعمال قهر را بجای حکومتی مبتنی بر تفاهم ملی انتخاب نموده و حکومت وحشت را جانشين حکومتی نمود بر پایه مشروعیت مردمی، و مورد پشتیبانی مردم. اگرچه خمینی در طول زمان و در اثر خلافکاری ها وجنایات مداومش قدرت و مشروعیت اولیه خود را بخصوص در بین روشنفکران جامعه به مقدارزیادی از دست داده بود، ولی تا زمان مرگ توانست با استفاده از نفوذ خود کسانی را که همه چیز خویش را مدیون او بودند ساکت نگه داشته، و نظام خود را حفظ نماید.پس از مرگ خمینی انتظار میرفت که نظام هم همراه با او بخاک سپرده شود، اما رفسنجانی که خامنه ای را بر کرسی ولایت نشانده بود، با علم به عدم کاردانی او، از یک طرف سعی نمود با اتخاذ سیاست در های باز به نیاز های مردمی که در اثر جنگ هشت ساله دچار محرومیت های زیادی گردیده بودند جواب دهد، و از جانب دیگر با بسط تروریسم در خارج از کشور و بخصوص در سطح رهبری نیرو های دمو کرات ملی (دکتر بختیار) و کادر های با نفوذ و موًثر آن مانع ا ز استفاده آنان از خلا ء بوجود آمده در جهت بر اندازی رژیم گردد.روند تبدیل بخشی از کادر های انقلابی نظام به کادرهایی آگاه به عدم کارایی شعارهای انقلابی و نظام متکی بر ولایت و انحصار طلبی آخوند ها با عث گردید که این کادر ها بجای تکرار این شعار ها و ادامه ی کار بی حاصل انقلابی به عمل گرایی (PRAGMATISME) روی آورند. علاوه بر آن شکست سیاست صدور انقلا ب و نیاز جامعه و اقتصاد کشور به بر قراری روابطی معقول و عرفی با جهان خارج، بخش سیاسی و عملگرای نظام را به طرف اصلاحات تدریجی نظام سوق داد. آنان با تاًسیس سازمان های سیاسی نظیر حزب کارگزاران ، جبهه مشا رکت، و سازمان مجاهدین انقلاب، خارج از محدوده نظری و اید ﭡولوژیکیِ " حزب فقط حزب ﷲ"، و با نفوذ در سازمان های فرمایشی و توتا لیتر صنفی بخصوص سا زمانهای دانشجویی ، توانستند ابتدا در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شوند وسپس ا کثریت کرسی های مجلس شورای اسلامی را بدست آورند. عدم قاطعیت نیرو های اصلاح طلب و بخصوص شخص آقای خاتمی و آخوند های همراه و تمایل قلبی و عملی آنان به حفظ نظام، باعث شد که نیرو های توتا لیتر با بسط تروریسم در داخل و استفا ده از اختیا رات قانونی ولی فقیه ابتدا دستگاه اجرایی را مختل کنند کردند "دولت هر نه روز با تو طﭡه ای رو بر بود" (اقای خاتمی)، و هم مجلس را بی اعتبار( حکم حکومتی).خامنه ای که قبای ولایت فقیه از همان ابتدا به تن او گشاد بود، وعلاوه بر این او نه تنها انقلابی را رهبری نکرده بود، بلکه حتی جزو شخصیت های طراز اول انقلاب اسلامی هم محسوب نمی شد. با استفاده از فر صت پیش آمده دست به ساختن ابزار هایی نمود که بتوان با استفاده از آنها رهبری او بر نظام حاکم را در مقابله با مدعیان درونی نظام تضمین کرد. از آن به بعد او قادر گردیده است که تمام منتقدین بخود را با کمک همین ابزارها سر جایشان بنشاند. آخرین پرده این نمایش شکست خوش باورانی چون اقایان موسوی و کروبی بود که به امید اصلاح نظام بمیدان آمدند، و تجربه شده را دو باره تجربه کردند. و چه بسا جوانان و نخبگان جامعه در این کار عبث جان باختند و یا به زندان های طویل المدت محکوم شدند.اکنون مردم ما به تجربه در یا فته اند که نظام جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست، و کم نیستند افراد مذهبی و متدینی که همچون آقای اشکوری معتقد ند که : تئوری ولایت فقیه و بهویژه ولایت مطلقه فقیه هم در مقام ثبوت قابل نقض و ابرام فراوانی بوده که در گذشته چندان به آن توجه نمیکردند، و هم در مقام اثبات. یعنی هم مبانی نظری ولایت فقیه بههیچوجه قابل قبول نبوده و بسیار مخدوش و بسیار سست بوده، و هم بهویژه اگر به نحو پسینی به قضیه نگاه کنیم، در طول این ۳۲ سال نظام مبتنی بر ولایت فقیه پیامدهای منفیاش را نشان داده و تناقضهای درونیاش آشکار شده است.... بنابراین به نظر میآید که (یک) بحران ایدئولو ژیک و فرهنگی در ساختار حقیقی و حقوقی نظام جمهوری اسلامی بهوجود آمده است " ( ٣ ) و اکنون که دوستون اصلی نظام یعنی ایدئو لوژی آن بی اعتبار گردیده و رهبر آن فاقد کاریزما واقتدار ومشروعیت لازم برای حفظ بقای آن است، وهر روز مجبور به استفاده عریانتر از ابزار قهر و خشونت نامحدودی که در اختیار دارد میگردد، او از این طریق ممکن است باز هم در مقابله با مردم یک بار دیگر"پیروز" گردد، ولی این "پیروزی ها" هر بار برایش گرانتر تمام خواهد شد، چه به نظر ها نا آرنت : مي توان قهر را جانشين قدرت ساخت و حتي به پيروزي موقت رسيد، اما هزينه ای که بايد براي اين پيروزي پرداخت، بسيار گران است زیرا در اين حالت نه تنها مردم تاوان سنگيني مي پردازند، بلکه حاکمان نيز اين هزينه را از سرمايه معنوي قدرت خويش مي پردازند و در واقع هر دو طرف بازنده اند... آنچه از نهاد قدرت باقي خواهد ماند، چيزي نيست جز ابزار اعمال خشونت.» (٤) و تاریخ گوا هی میدهد که چنین حکومت هایی محکوم به زوال اند : قدرت سياسي پديده ای است که از انسان ها و مناسبات آزادانه و داوطلبانه ميان آنان سرچشمه مي گيرد. مادامي که قدرت سياسي برخاسته از اراده مردم است، زنده و پابرجاست، ولي اين قدرت بازيچه دست گروهي سرکوبگر و انحصارطلب قرار گيرد، رو به مسخ و فروپاشي مي گذارد." (٥)

1. دولت تو تایتر (وبلاک روان و جهان)

2. قدرت و قهر در فلسفه سیاسی ها نا آرنت (بهرام محبی وبلاک حاکمیت ملی)

3. مصاحبه سراج الدین میردامادی با آقای اشکوری (18 جون 2011)

4. قدرت و قهر در فلسفه سیاسی ها نا آرنت (بهرام محبی وبلاک حاکمیت ملی)

5. هما نجا

(*) اگر چه «ماکس وبر» در تعريف مشهورخود از دولت که در آن گفته بود؛ «دولت يعني مناسبات سلطه گرانه انسان ها بر انسان ها که بر ابزار مشروع (يا به ظاهر مشروع) قهرآميز استوار است.»از ديدگاه آرنت «قدرت» قابليتي است انساني، نه فقط براي انجام عملي، بلکه براي اتفاق ميان انسان ها و اقدام مشترک آنان. بنا بر اين تعريف، هيچ گاه نمي توان قدرت را متعلق به يک فرد دانست، چرا که قدرت همواره داراي سرشتي اجتماعي است و در اختيار گروهي از انسان ها است. مادامي که اين گروه متحد است، قدرت آن پابرجاست. براي نمونه وقتي مي گوييم فلان شخص داراي قدرت است، به اين معناست که او از سوي گروهي مسووليت يافته به نام گروه دست به اقدام بزند و بدون پشتيباني آن گروه، قدرت وي معنا ندارد. بر اين پايه، اگر در زبان محاوره از فرد يا شخصيت قدرتمند ياد کنيم، منظورمان بيشتر شخصيت زورمند است نه شخصيت داراي قدرت، زيرا «زور» به خلاف قدرت، هميشه ويژگي فردي است و آن را مي توان با کيفيت مشابه در افراد يا اشياي ديگر سنجيد. زور فردي را هيچ گاه ياراي ايستادگي در برابر قدرت جمع نيست.نمي توان ادعا کرد که نقطه مقابل قهر، عدم خشونت است و طبعاً سخن از قدرت «بدون قهر» نمي تواند معنا داشته باشد.... قهر مي تواند قدرت را نابود سازد، ولي هيچ گاه قادر به ايجاد آن نخواهد بود. چيزي که از لوله تفنگ بيرون مي آيد، مي تواند فرماني موثر باشد که اطاعت فوري و بي چون و چرا مي طلبد، اما از لوله تفنگ هرگز قدرت بيرون نخواهد آمد.»

نویسنده : حسین اسدی

فراخوان جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران برای برگزاری افطارهای نمادین در حمایت از زندانیان اعتصابی

به گزارش جنبش راه سبز، این دانشجویان در بخشی از بیانیه خود آورده اند: خرداد امسال تلخ تر از هر خرداد دیگری برای این سرزمین رقم خورد. سرزمینی که این روزها در زیر چکمه های حزب پادگانی بهترین فرزندان خود را از دست می دهد . در همان هنگام که بار مصیبت و غم از دست دادن دیرمبارز سترگ عزت الله سحابی بر قلب آزادیخواهان این وطن سنگینی می کرد، به ناگاه حمله وحشیانه پادگانیان هاله اش را نیز از ما گرفت و داغ این حوادث آنچنان بر دل دوستان نشست که این ظلم ناروا را برنتافتند و هدی با برگزیدن مرگ با عزت، سیاه دلی حاکمیت را به رخ همگان کشید.این دانشجویان ضمن ارائه نکاتی در خصوص چگونگی حمایت از زندانیان اعتصاب کننده خود نیز اعلام داشتند: ما به عنوان ائتلاف دانشجویان سبز دانشگاههای تهران اعلام می کنیم که خود نیز در حمایت از اعتصاب غذای زندانیان و در اعتراض به مرگ سحابی و صابر ، روز چهارشنبه اول تیرماه روزه سیاسی می گیریم و در صورتی که اعتصاب زندانیان پایان نگیرد و به نحوه شهادت سحابی و صابر رسیدگی نشود، اقداماتی از این دست را ادامه خواهیم داد. از تمامی دانشجویان و مردم نیز دعوت می کنیم که در روز چهارشنبه با برگزاری افطارهای نمادین دسته جمعی، درمحافل دوستانه ، خانوادگی و غیره، یاد هاله سحابی و هدی صابر را گرامی بدارند ، از زندانیان اعتصاب کننده حمایت کرده و عکس ها و خبرهای مربوط به جمع های خود را برای رسانه ها ارسال نمایند تا از این طریق نشان دهیم ، ما همه با هم هستیم .دانشجویان همچنین در بخشی از بیانیه خود خواهان همراهی فعالان سیاسی و اعلام موضع صریح مراجع شده و اظهار داشته اند: از تمامی فعالان سیاسی و اصلاح طلب، روحانیون و خصوصا علمای عظام درخواست می کنیم که با اعلام موضع و حمایت عملی خود از زندانیان اعتصاب کننده، نسبت به نحوه شهادت هاله سحابی و هدی صابر موضع گیری نموده و در صورت امکان با برگزاری روزه سیاسی و اعتصاب غذای دسته جمعی ، خواهان بررسی نحوه مرگ هاله سحابی و هدی صابر و شکسته شدن اعتصاب غذای دوازده زندانی، شوند. همچنین پیشنهاد می شود با نگارش نامه به نهادهای ذیربط، رایزنی با سایر علما، اعلام موضع های دسته جمعی و … اولاً حاکمیت را وادار به پاسخگویی کنند، ثانیاً از فراموش شدن این جنایات جلوگیری کنند و ثالثاً مانع از تکرار چنین فجایعی شوند .

متن کامل این بیانیه به شرح زیر می باشد:

خرداد ماه همیشه برای ما و سرزمین ایران با روزهای سرنوشت سازی همراه بوده است و خرداد امسال پرحادثه و تلخ تر از هر سال، یکبار دیگر یادآور شد که تازمانی که هستند مردان و زنانی که در راه میهن، جان خود را ایثار کنند، داستان خرداد و آزادیخواهی مردمان این سرزمین همچنان ادامه خواهد یافت و خرداد امسال تلخ تر از هر خرداد دیگری برای این سرزمین رقم خورد. سرزمینی که این روزها در زیر چکمه های حزب پادگانی بهترین فرزندان خود را از دست می دهد .در همان هنگام که بار مصیبت و غم از دست دادن دیرمبارز سترگ عزت الله سحابی بر قلب آزادیخواهان این وطن سنگینی می کرد، به ناگاه حمله وحشیانه پادگانیان هاله اش را نیز از ما گرفت و داغ این حوادث آنچنان بر دل دوستان نشست که این ظلم ناروا را برنتافتند و هدی با برگزیدن مرگ با عزت، سیاه دلی حاکمیت را به رخ همگان کشید. رضا هدی صابر در اعتراض به شهادت ناجوانمردانه هاله ای که داغ پدر دید و رفت، اعتصاب غذا کرد و شهید شد. و اکنون حاکمیت نه تنها پاسخگو نیست که به رسم همیشگی قلدرمابانه ، با طفره رفتن از حقیقت ماجرا ، علت شهادت او را همان ذکر می کند که هاله را گفته بود.و اکنون آزادگان در بند، در مقابل این همه ظلم آشکار و قساوت بی پرده و شهادت مظلومانه هدی صابر ، صدا به اعتراض بلند کرده و برای فریاد مظلومیت او چاره ای جز توسل به اعتصاب غذا نیافتند، باشد که حاکمیت کور و کر، چیزی ببیند و بشنود .فارغ از حاکمیت انحصارطلبی که دیگر هویت آن بر همگان روشن است، اینک بر ما شاهدان این همه ظلم و بیداد است که صدای حق طلبی عزیزانمان را نه تکرار که فریاد کنیم و حامل راستین پیام هاله ها و صابرها باشیم که ” ان الله لایغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم” که خداوند سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد مگر انکه خود حالشان را تغییر دهند.از این رو در جهت همراهی با آزادگان دربند و فریاد مظلومیت آن دو شهید ، ائتلاف دانشجویان سبز دانشگاههای تهران، به عنوان یک گروه دانشجویی که تبیین مبارزه مسالمت آمیز را وجهه همت خود قرار داده است ، راهکارهای مدنی زیر را پیشنهاد می کنیم  یک) از تمامی فعالان سیاسی و اصلاح طلب، روحانیون و خصوصا علمای عظام درخواست می کنیم که با اعلام موضع و حمایت عملی خود از زندانیان اعتصاب کننده، نسبت به نحوه شهادت هاله سحابی و هدی صابر موضع گیری نموده و در صورت امکان با برگزاری روزه سیاسی و اعتصاب غذای دسته جمعی ، خواهان بررسی نحوه مرگ هاله سحابی و هدی صابر و شکسته شدن اعتصاب غذای دوازده زندانی، شوند. همچنین پیشنهاد می شود با نگارش نامه به نهادهای ذیربط، رایزنی با سایر علما، اعلام موضع های دسته جمعی و … اولاً حاکمیت را وادار به پاسخگویی کنند، ثانیاً از فراموش شدن این جنایات جلوگیری کنند و ثالثاً مانع از تکرار چنین فجایعی شوند .دو) همچنین از فعالان حقوق بشر و جنبش سبز در خارج از کشور، انتظارمی رود به هر طریق ممکن از جمله برگزاری مراسم اعتراضی اعم از روزه سیاسی در مقابل نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل، جمع آوری طومارهای اعتراضی و تشکیل کمپین آزادی زندانیان سیاسی، صدای اعتراضی این زندانیان را به مجامع بین المللی و رسانه های جهانی رسانده و از این طریق فشارهای بین المللی را بر حاکمیت جهت رعایت حقوق بشر و حقوق زندانیان افزایش دهند .سه) ما به عنوان ائتلاف دانشجویان سبز دانشگاههای تهران اعلام می کنیم که خود نیز در حمایت از اعتصاب غذای زندانیان و در اعتراض به مرگ سحابی و صابر ، روز چهارشنبه اول تیرماه روزه سیاسی می گیریم و در صورتی که اعتصاب زندانیان پایان نگیرد و به نحوه شهادت سحابی و صابر رسیدگی نشود، اقداماتی از این دست را ادامه خواهیم داد.از تمامی دانشجویان و مردم نیز دعوت می کنیم که در روز چهارشنبه با برگزاری افطارهای نمادین دسته جمعی، درمحافل دوستانه ، خانوادگی و غیره، یاد هاله سحابی و هدی صابر را گرامی بدارند ، از زندانیان اعتصاب کننده حمایت کرده و عکس ها و خبرهای مربوط به جمع های خود را برای رسانه ها ارسال نمایند تا از این طریق نشان دهیم ، ما همه با هم هستیم .

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...