درخصوص ماجرای جنگ و علت تداوم و جاهطلبیهای هاشمی و خمینی برای ادامه جنگ بسیار نوشتهاند؛ اما چیزی که امروزه مشخص شده و تقریبا همگان به آن باور دارند این است که این جنگ میتوانست خیلی زودتر به پایان برسد، اما نرسید و با خیرهسری و ندانم کاریها ادامه یافت و همین جنگ، دردهایی را برجای گذاشت که هیچگاه درمان نخواهد شد.با رهبری خامنهای، تاریخ این بار به صورتی مضحک و در عین حال تراژیکی مجددا تکرار شد. جنگی دیگر مابین ایران و غرب با موضوع پرونده هستهای درگرفت. هرچقدر آن جنگ هشت ساله محبوب خمینی بود؛ این یکی محبوب این یکی آیتالله بود. سالهاست که گوش همه ما به شنیدن شعارها و قدارهکشیهای خامنهای که همراه با رییس جمهور محبوب و کوتولهاش علیه غرب و در جهت حقوقی که هیچگاه مشخص نشد کجا مسلم گشت٬ حق همه مردم ایران است شعار میدهند، عادت کرده است.درست به مانند خمینی که جنگی بیست ساله را در ذهن بیمار خود تصویر کرده بود و در آرزوی رهایی قدس میخواست کربلا را بگیرد، خامنهای نیز در خصوص پرونده هستهای ایران از آیندهای روشن سخن گفت و در راه رسیدن به این آینده مبهم، از شعب ابیطالبها و ریاضتهای اقتصادی و ذرهای پاپس نکشیدنها سخن گفت و غرب هم فشارها را اندک اندک بالا برد و چیزی که در نهایت ملموس میگشت هواپیمایی بود که سقوط میکرد یا قیمت دلاری که ناگهان سربه فلک میکشید.اما این فشار که به در خانه حضرات رسید (تحریم نفت و تحریم مبادلات بانکی)، ناگهان آنان بازهم با دیوار محکم برخورد کردند و جا زدند. اخباری که طی این یکی دو روز منتشر میشود، جملگی حکایت از نوشیدن جام زهری دارد،که تفاوتش با جام زهر خمینی اینست که این بار بیسروصدا نوشیده میشود.
نویسنده: پدرام طنازی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر