۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

زنده باد جنبش سبز

اصلاح‌طلبان دو راه در پیش دارند: اقتدارگرایی یا دموکراسی. راه میانه ای در کار نیست. سید محمد خاتمی راه اقتدارگرایی را برگزیده است و کروبی و موسوی راه دموکراسی را. من خاتمی و هم مسلکانش را «اصلاح‌طلبان اقتدارگرا» می‌نامم و کروبی و موسوی و حامیان‌شان را«اصلاح‌طلبان دموکرات». این دو گروه سرنوشت واحدی ندارند. یکی به دربار ولایت می‌رود با استراتژی اقتدارگرایی و دیگری به میانه مردم با استراتژی جمهوری‌خواهی. 
از مقاله زنده باد اصلاحات سعید حجاریان که چهار سال پیش نوشته شده است آغاز می‌کنم مقاله‌ای که در این شعار خلاصه شد:
اصلاحات مرد زنده باد اصلاحات.

لب لباب این مقاله این گزاره‌هاست:

۱-منابع مشروعیت در ایران دوگانه است: مشروعیت سنتی و مشروعیت مردمی

۲-فعلیت یافتن این دو پتانسیل به حاکمیت دوگانه منجر می‌شود

نتیجه: استراتژی «مشروطه‌خواهی» برای به تعادل رسیدن دوگانگی در منابع مشروعیت بنابراین در شرایط چهار سال پیش بقیه انواع اصلاح طلبی به جز «مشروطه‌خواهی» مرده فرض شد و این تنها اصلاحات زنده معرفی شد. در عمل آنچه حجاریان پیشبینی کرده بود از آب در نیامد. بنابر آنچه گفته شد، امكان نظري و عملي «حدوث» و «تداوم» حاكميت دوگانه در زمان و مكاني واحد وجود دارد. پس حال كه به دليل دوگانگي بالقوة وضعيت‌ ما، ‌حدوثاً و بقائاً، هر آن امكان پيدايش حاكميت دوگانه در ايران وجود دارد،‌ استراتژي اصلاح‌طلبان چه مي‌تواند باشد؟ از آن‌جا كه دوگانگي در كلية شئون و مشروعيت دوگانه حكومت درحوزة سياست، وضعيت طبيعي و بالفعل ماست، بايد به حاكميت دوگانه تبديل شود؛ به زعم من حتي بايد تلاش كرد تا دوگانگي حاكميت استمرار يابد، زيرا:

الف) با تداوم حاكميت دوگانه امكان تقويت نهادهاي مدني به عنوان پشتيبانان پاية مردمي حكومت، در فرجة شكاف‌ها و كشمكش‌هاي ميان حاكميتي ميسر خواهد شد.

ب) تداوم حاكميت دوگانه به شفافيت و علنيت منجر مي‌شود، زيرا هر دو طرف به شدت مراقب يكديگرند و مكانيزم كنترل و تعادل جاري و ساري خواهد شد

ج) با استمرار حاكميت دوگانه، امكان مواضعه ميان هر دو جناح و نيروهاي اپوزيسيون قانوني بويژه براي يارگيري از جامعه وجود خواهد داشت، به همين دليل مشاركت مردمي تقويت مي‌شود و عرصة سياسي گسترش و توسعه مي‌يابد، به گونه‌اي كه بخش‌هايي از معاندين نظام هم به تدريج براي حضور در اين عرصه قواعد بازي را مي‌پذيرند وبه اپوزيسيون قانوني تبديل مي‌شوند

د) درحاكميت دوگانه، انواع قراردادهاي نانوشته كه در قانون اساسي نيامده است (اما مبتني بر رژيم حقيقي قدرت است)، بين دو طرف برقرار مي‌شود، از اين طريق نيروي معتقد به مشروعيت مردمي حكومت مي‌تواند مواضع خود را پيش برد و امتيازات و اختيارات بيشتري به حاكميت ملي واگذار شود ( اين، گوهر«مشروطه‌طلبي» است)

ه) در حاكميت دوگانه، راه بومي اصلاحات سياسي ممكن و كم هزينه خواهد شد واگر چه ممكن است بر طولاني بودن راه خرده گرفته شود، اما به هر حال، راه را براصلاحات وارداتي كه در كوله پشتي سربازان خارجي است خواهد بست». آنچه در عمل اتفاق افتاد نه حاکمیت دوگانه حجاریان بلکه زوال هرگونه حاکمیت مشروع بود: حاکمیت زور. امروز نه از مشروعیت سنتی خبری هست نه مشروعیت مدرن. چرا این اتفاق افتاد و منطق جنگ سرد یعنی عقلانیت منفی (ویرانی قطعی از دو سو) برقرار نشد؟ این تئوری کامل بود تنها یک چیز را در نظر نگرفته بود:انقلاب ۵۷ انقلاب۵۷ مرگ هرگونه مشروطه‌خواهی بود. حجاریان، اصلاحات مرده را زنده فرض کرده بود. رهبری کاریزماتیک خمینی هرگز نمی‌توانست به یک سلطنت دینی پایدار و مشروع بیانجامد زیرا اساسا یک «میانجی محو شونده» برای پایان دادن به سلطنت و نیز حاکمیت دوگانه بود. شخص خمینی اصطلاح «حکومت اسلامی» را رد کرد و از «جمهوری اسلامی» سخن گفت. این آغاز ِ پایان دوگانگی حاکمیت بود. مشروعیت کاریزماتیک و موقت خمینی برای خاتمه دادن به مشروعیت دوگانه بود گرچه بعدا به لحاظ حقوقی سلطنت اسلامی و مشروعیت سنتی را برقرار کرد اما به لحاظ حقیقی مشروعیت سنتی تمام شده بود. نتیجه عملی این وضع«اقتدارگرایی»بود. اقتدارگرایی نتیجه عدم امکان بازگشت به سنت و از طرف دیگر تاب نیاوردن مدرنیته است. تلاش‌های سلطنت‌طلبان و کمونیست‌ها هم اگر روزی به نتیجه‌ای برسد آن نتیجه، سلطنت و حکومت کارگری نیست، بلکه اقتدارگرایی خواهد بود. در چنین وضعیتی تنها دو نیروی زنده مقابل هم قرار دارند: دموکراسی و اقتدارگرایی. پروژه حاکمیت دوگانه حجاریان به پادشاهی مشروطه دینی نیانجامید بلکه به اقتدارگرایی انجامید. به عبارتی امكان نظري و عملي «حدوث» و «تداوم» حاكميت دوگانه در زمان و مكاني واحد به نام ایران مابعد انقلاب ۵۷ وجود ندارد. امروز دو راه بیشتر در پیش نداریم: ۱-اقتدارگرایی به عنوان نام مستعار هر گونه ولایت‌طلبی،حکومت کارگری و سلطنت‌طلبی ۲- جمهوری‌خواهی یا دموکراسی. حال این سوال مطرح می‌شود که آیا جمهوری‌خواهی در قالب اصلاحات ممکن است؟ از آنجا که هر دو چهره حاکمیت دوگانه ویران شده است دیگر چیزی برای اصلاح نمانده است و اصلاحات منتفی است. ما نه با تعلیق قانون اساسی بلکه با بطلان قانون اساسی یعنی اقتدارگرایی خالص نظامی سروکار داریم. امروزه دیگر این پرسش که «کدام اصلاحات؟» بی‌معنی ست. تمام روایت‌های اصلاحات (آرايش‌گري، پيرايش‌گري) آزموده شد وبه شکست انجامید. زیرا عروسی برای آرایش نمانده است. آن عروس که خاتمی می‌خواست آرایشش کند مرد. تمام روایت‌های«تجدید» پایان یافت. تنها یک راه باقی مانده است: «تجدد». این حقیقت امروز ماست. جنبش سبز اگر بخواهد چیزی را تجدید کند، تنها خودش است و اصلاح‌طلبان دو راه در پیش دارند: اقتدارگرایی یا دموکراسی. راه میانه‌ای در کار نیست. سید محمد خاتمی راه اقتدارگرایی را برگزیده است و کروبی و موسوی راه دموکراسی را. من خاتمی و هم مسلکانش را «اصلاح‌طلبان اقتدارگرا» می‌نامم و کروبی و موسوی و حامیان شان را«اصلاح‌طلبان دموکرات». این دو گروه سرنوشت واحدی ندارند. یکی به دربار ولایت می‌رود با استراتژی اقتدارگرایی و دیگری به میانه مردم با استراتژی جمهوری‌خواهی. اجازه بدهید خلاصه‌اش کنم: ما دیگر جای پائی در سنت نداریم و مطلقا از آن کنده شده‌ایم، بنابراین دو راه بیشتر نداریم: یا اقتدارگرایی یا تجدد. «جمهوری اسلامی» یک میانجی محو شونده برای استقرار یک «جمهوری واقعی» بود و در صورت عدم تحقق جمهوری واقعی، ما تحت هر نامی با اقتدارگرایی سروکارخواهیم داشت. آن جنبش سبزی که هم اقتدارگرایان و هم دموکرات‌ها را در برمی گرفت، مرد. امروز تنها «اصلاح‌طلبان دموکرات» در جنبش سبز جای دارند. جنبش سبز جایی برای اقتدارگرایان 

هیچ نظری موجود نیست:

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...