۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

قوۀ قضائیه و حکومت امام زمان!


انتشار فیلم ویدئوئی مربوط به « زورگیری » در فضای وب و سپس دستگیری سریع افراد دخیل در این کار داغ ترین خبری بود که چند روزی در رادیو و تلویزیون و وب سایت های نزدیک به رژیم خودنمائی کرده بود .تبلیغ سرسام آور این «موفقیت بزرگ» احتمال اینکه رژیم در صدد پیش بردن یک پروژه دقیق بوده و هست تا بتواند دور جدید سرکوب های خشن درقبال شورش های احتمالی آتی را افزایش دهد ، تقویت می کند.مثلا عباس جعفری دولت آبادی ،دادستان تهران ضمن گفتن اینکه به پرونده سارقین و زورگیران به دلیل در برداشتن ابعادی بزرگ و ملی با قاطعیت و با سرعت عمل رسیدگی خواهد شد ، خواهان فعالتر شدن دوربینهای شهری برای پیشگیری از بروزجرائم شده است . دادستان تهران البته فراموش نکرده تا بگوید : « هر چهار متهم این پرونده افرادی جوان و دارای خانواده ای متلاشی، سابقه دار و بیکار بوده اند.»
در این ارتباط سوالاتی که ممکن است به ذهن متبادر شوند اینها هستند:
امکان ساختگی بودن این فیلم تا چه اندازه قابل تصور است 
احتمال وقوع شورش گرسنگان  در وضعیتی که رژیم بدان گرفتار آمده و برخی ها تورم موجود را بیشتر از پنجاه درصد تخمین می زنند ، به چه میزان واقعیست؟ قدر مسلم این است که بدون اطلاع مشخص نمی شود در بارۀ ساختگی بودن یا نبودن فیلم یاد شده چیزی گفت؛ اما در جمهوری اسلامی «امکان» حقه بازی های رژیم یا بعضی از باندهای رژیم در این جور چیزها را نمی شود منتفی دانست.در مورد این خبر یک نکته را نباید فراموش کرد: هر بگیر و ببندی ، صرف نظر از این که در باره چه کسانی باشد ، به راحتی می تواند به پوششی دیگر برای سرکوب بیشتر ، مخصوصاً در مورد مخالفان رژیم تبدیل شود. حقیقت این است که در جامعه گرفتار در چنگال جمهوری اسلامی ، جامعه ای که به لحاظ گسترۀ اعتیاد و تن فروشی و فساد ، در بالای فهرست های جهانی است ، زورگیری نمی تواند وجود نداشته باشد و حتی گسترده نباشد ؛ اما نکته مهم این است که عاملان این کار عموماً نمی توانند ، بی ارتباط با مجتمع جهنمی به اصطلاح «سپاه و جهاد و نهاد» دوام بیاورند. پس باید گوش به زنگ بود و دید که این سرو صدایی که قوۀ قضائیه «حکومت امام زمان» راه انداخته ، چه هدف هایی را دنبال می کند.

۱۳۹۱ آذر ۲۹, چهارشنبه

نباید اجازه داد که خون و یاد ستار‌های ایران پایمال شود


واقعا نمیدونم الان باید چی بنویسم...نمی دونم باید چیکار کرد در این جور مواقع! 
مرگ او آینه تمام قدی است که تاریخ سیاسی ایران معاصر و بویژه تاریخ ۳۴ سال گذشته را منعکس می‌کند٬ قتل زیر شکنجۀ ستار بهشتی‌ و جمیل سویدی نه یک نمونه استثنایی که ادامه کاروان مرگ خلخالی در اواخر دهه پنجاه است. تهدید، ربودن، جابجایی ‌زندانیان از یک زندان به زندانی دیگر، و پاس دادن آنها از یک بازجو و شکنجه گر ‌به بازجو و شکنجه گر‌دیگر در جمهوری اسلامی پدیده شناخته شده ای‌است.در کنار این حقیقت که جمهوری اسلامی از همان ابتدا بر خشونت سیستماتیک سیاسی و فرهنگی‌بنا شد، فروپاشی اقتصاد ایران و سقوط آزاد سطح زندگی ‌و معیشت مردم از یک طرف و انزوای بین المللی جمهوری اسلامی از طرف دیگر در افزایش هر چه بیشتر خشونت بعنوان تنها ابزار حفظ نظام نقش ویژه ای‌ ایفا کرده اند. شکست سیاست حذف یارانه‌ها و اعلام آمادگی رژیم برای عقب نشینی از برنامه هسته ای‌خود، به بی‌ثباتی هر چه بیشتر رژیم منجر شده اند. هر یک از این عوامل به تنهایی‌می‌توانستند تعادل جمهوری اسلامی را بر هم بزنند، اما نوشیدن همزمان دو جام زهر، دستگاه حاکمه را به معنای واقعی کلمه در لبه پرتگاه قرار داده است. چنین شرایطی بویژه بدنبال زمین لرزه سیاسی سال ۸۸ و خیزش جنبش ضّد استبدادی مردم ایران، به افزایش بی‌سابقه نارضایتی ‌و اعتراض در ایران و گسترش شکاف در صفوف دستگاه حاکمه دامن زده اند. شکاف عظیم و دهشتناک بین دستمزدها و قیمت‌ها در ایران که محصول مستقیم سیاست‌های جمهوری اسلامی و تحریم‌های وحشیانه دولت‌های امپریالیستی علیه مردم ایران است، معنایی جز مجازات و شکنجه روزمره اکثریت عظیم جمعیت ایران نداشته و ندارد. نظامی که پس از پایان جنگ ایران و عراق و با وجود داشتن پایه حمایتی قابل توجه به قتل عام زندانیان سیاسی دست زد تا موجودیت خود را حفظ کند، اکنون و نه برای نخستین بار در سه دهه گذشته، برای حفظ خود دست و پا میزند.اما آنچه با وجود تهدیدات، هشدار‌ها و شکنجه و اعدام‌های دوره اخیر میدرخشد، شجاعت غیر قابل انکار زنان و مردان ایرانی است. شجاعت ستار بهشتی‌و افشاگری‌های بی‌پروا و مقاومت جانانه او، حمایت‌های برجسته فعالان سیاسی و فرهنگی ‌و بویژه زندانیان سیاسی از او، اعتصاب غذای زنان زندانی، تبدیل کردن زندان‌ها به پایگاهی برای خبر رسانی از سوی خبرنگاران و وبلاگ نویسان ایران، و غیرّه و غیرّه، نمونه‌های غیر قابل انکاری هستند از روحیه مقاومت جمعی ‌و خستگی‌ناپذیر زنان و مردانی که جرمی ‌ندارند مگر افشاگری، روشن‌گری، و بیان حقیقت. اینان آزاده زنان و مردانی هستند که با شجاعت قابل تحسینی به دفاع از حق اندیشیدن، حق بیان، حق تشکل، و حق زندگی‌برخاسته اند. در شرایطی که حقوق مردم ایران به بهانۀ حقوق بشر لگد مال می شود، در شرایطی که حقوق بشر به اهرمی برای چانه زنی‌و کتمان حق سرنوشت مردم ایران تبدیل شده، و در شرائطی که دشمنان قسم خورده مردم ایران با دستچین کردن پرنسیب‌های دموکراتیک در پی ‌پاک کردن حافظه تاریخی مردم ما برآمده اند، نباید اجازه داد که خون و یاد ستار‌های ایران پایمال شود.

۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه

تاریخ پر فراز و نشیب جنبش دانشجویی ایران\پدرام طنازی


۱۶آذر گامی است پیش از گامی دیگر که جاده را بیدارمی کند تداومی است که زمان مرا می سازد لحظه هایی است که عمر مرا سرشار می‌کند. 
متن این نامه خودم به شرح زیر است:
۱۶ آذر روزی است که دانشگاه در مقابل استبداد ایستاد. ایستاد و کشته داد؛ ایستاد و به خاک و خون کشیده شد. اما نرفت، ماند؛ لرزید اما از پا نایستاد؛ سست شد اما کمر خم نکرد. این است که دانشگاه همیشه قدمی از جامعه اش، از مردمش جلوتر است و چشم مردمان به دستهای دانشجویانش. وظایفی را به دوش می نهد، خواسته یا ناخواسته. از او می خواهد که از حقوقش دفاع کند. واندهدو چرایش چیز دیگری است اما درست یا غلط از او می خواهد.پایین ترین قشرها چشم به دانشگاه دارند و خبرهایش را دنبال می‌کنند. حتی بالاترین قشرهم پیگری وضعیتش است. بماند که با تمامی این توقعات همیشه در بزنگاه تنهایش می گذارند. چه می شود کرد، قرعه فال به نام “دانشجو” زدند.رنجیده بودند کسانی که گفته بودم دانشگاه با مدرسه فرق دارد و دانشجو با محصل. خرده گرفتند که نمی دانی! شرایط بد است. اما آیا جز این است که شرایط را ما می‌سازیم! اگر شرایط جور باشد چه نیازی به تلاش است برای عوض کردن؟! حافظه تاریخی، نه، حافظه دیروزی به ما می گوید شرایط همیشه نامناسب بوده و هست. زمانی را سراغ دارید که شرایط بر وفق مرادمان بوده باشد؟ اگر بود پس چرا دانشگاه و دانشجو همیشه زیر هجمه سرکوب ها و تهدید ها می زید؟ و چرا این اندازه سعی در مهارش دارند؟ می بندند اما جرات بازگو کردنش را ندارند و انکار هم می کنند؟
مجیزگفتن آسان است اگر حس دلسوزی نباشد. من هم میتوانم متملق گویم و به قول دوستان، کسی را آزرده و رنجیده نکنم. اما آیا درست رفته ام!
اگر اشتباه می کنم بگویید. این سخن که چون زندانی ای پس کسی نباید نقدی بگویدت، توهین است. اگر زندانم در وهله اول برای خودم است. برای آزادی ام که با شرایط حاکم، قدرت سازگاری ام نبود و تحملش سخت. نه منتی برسر کسی می گذارم و نه اجازه منت گذاشتن را به کسی می دهم. زندانی، آری این منتی نیست برکسی. حتی آن هنگام که دوستان نزدیکم از درک شرایط بغرنج و اسفبارم عاجز ماندند و رفتند، رنجیده نشدم. چرا که میدانستم بی گمان زندگی در بیرون از این دیوارها همچنان با فراز و فرودهایش جاری است و آنان هم حق دارند از این لحظات استفاده کنند و لذت ببرند تا اینکه لحظه هایشان را صرف من کنند، تلف کنند. پس اشتباهاتم را بگویید. نقد کنید تا راه را بهتر بشناسیم و با دید بازتری به حرکت ادامه دهیم. بگویید تا حرف یکدیگر را بهتر بفهمیم، تا نقاط مثبت و مشترک یکدیگر را دریابیم.شرایط نا مناسب است، درست. هزینه ها بالارفته، درست. فشارها دو چندان شده، درست… کسی هم نمی گوید حرکتهای آنچنانی انجام دهید. آما آیا اعتراض های صنفی به تحمیل های چپ و راست هم جز برنامه کاریتان نیست؟
تفکیک جنسیتی توهین به شعور و شخصیت دانشجو که تنها مانده است بگوید دانشگاه مرکز فساد است قابل تحمل است؟ آیا تحمل نوع پوشش انسان ها که در خیابانها صورت می گیرد زیر سوال بردن شخصیت دانشجو نیست؟ تغییر عناوین کتابهای دانشگاهی که تعیبر به انقلاب فرهنگی دوم می شود را می توان در مقابلش سکوت کرد؟ نمی دانم؟
تنها گفتم در این روز سلامی کنم به هم کلامی و هم دانشگاهیانم هرچند حتی یک نفرشان هم نماینده. وداعی کنم با آنانی که روزگاری هرچند دور از ایشان عنوانشان را به یدک می کشیدم و خود را جزوشان می پنداشتم. پوزشی بخواهم اگر حرفهایم کسی را رنجاند و یا تکدر خاطری را سبب شد. اما این را هم بدانید که دلم جز برای سربلندی دانشگاه و دانشجو نتپید و قلمم جز برای بزرگی و پیشگامیش ننوشت. گفتم و رانده شدم چه مصلحت پیشه در آخر برای یکایکتان پیشرفت روز افزون و موفقت توام با سربلندی آرزو می کنم. در هر دانشگاهی هستید و دانشجوی هر رشته ای سلام مرا پذیرا باشید از دورها، از پس این دیوارها و رابطه ای که سالیان فاصله انداخته. با امید روزهای بهتر، آینده ای درخشان و سرزمینی سبز. همه می‌دانند دانشگاه هنوز زنده است و دانشجو همچنان پیشرو. “دانشجو روزت مبارک”.
من و تو یکی شویم از هرشعله‌یی برتر که هیچگاه شکست را برما چیرگی نیست چرا که از عشق رویینه تن ایم….
مرگ بر کلیت رژیم جمهوری اسلامی
پاینده باد ایران

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه

پدرام طنازی وبلاگ نویس و فعال سیاسی: شکنجه و کشتار ستار بهشتی و جمیل سُویدی را محکوم می کنم


اخبار فجایع را شنیده ایم، یکی را بیشتر ستار بهشتی و دیگری را کمتر جمیل سُویدی هر دو را در فاصلۀ سه روز یکی را در زندان اطلاعات کرج و دیگری را در اهواز به طور فجیعی در زیر شکنجه کشتند. اولی کارگر و وبلاگ نویس و دومی یک کارگر جوشکار بود. اما "جرم" شان مشترک بود:
هردو کارگر بودند، آن هم کارگری با زبان سرخ که می بایست سرشان بر باد میرفت! کارگرانی که ساکت نبودند، اعتراض میکردند، فریاد میزدند، افشاگری میکردند، اطلاع رسانی می کردند، از حق و عدالت و آزادی حرف میزدند و به بی عدالتی، پایمال کردن حقوق خود و  هم طبقه ای هایشان و سرکوب و خفقان معترض بودند. اما نظام و دستگاه های قضایی، امنیتی و پلیسی، این همه را برنمی تابد. لازمۀ حفظ چنین نظامی، به انقیاد درآوردن همۀ مردم، مطیع و گوش به فرمان واداشتن آنها و خفه کردن هرصدایی به خصوص صدای رسای کارگران، که آنان را دشمن واقعی و خطرناک در مقابل خود دانسته و به طریق اولی گور کن خویش میداند به هر شیوه و هرشکلی است تا با ایجاد رعب و وحشت، آنها وکل جامعه را از هر نوع حرکت و صدایی باز دارد.ستار و جمیل را به فاصلۀ کوتاهی با همین هدف در زیر شکنجه کشتند  تا از کارگران، بویژه کارگران دربند زهر چشم بگیرند،  بگذار تا این بی خبران قدرت نمایی کنند و سیطرۀ ننگین و جنایت بار خود را به بهای جان عزیز این کارگران حفظ کنند. اما این اولین بار نبود که با این شیوه و با این هدف، انسان هایی را در مسلخ هایشان به خون می نشاندند، دهها مبارز دیگر در بیش از سه دهه و بویژه ماههای اخیر در زندانهای شیراز٬ تبریز، اهواز، سنندج، ارومیه، بلوچستان، اوین و کهریزک در زیر شکنجۀ جلادان رژیم جان باختند، در این مدت،اما نه فعالین کارگری ودیگر جنبش های اجتماعی از مبارزه دست کشیدند و نه رژیم از کشتار. ولی فریادها و اعتراضات میرود که رساتر گردد، چرا که مبارزات کارگران  ریشه عمیق داشته  و از تضادی واقعی و ساختاری سر چشمه گرفته و لذا مبارزات کارگران بویژه  از طرف فعالین آن گسترده تر میشود. در مقابل، جلادان نیز کینه توزتر، وحشی تر و خون خوارتر شدند. و این تقابل همچنان ادامه خواهد داشت تا زمانی که مبارزات گستردۀ جنبشهای اجتماعی و در پیشاپیش آنها طبقۀ کارگر به سرنگونی این رژیم ارتجاعی غارتگر، جنایتکار، وحشی و ضد بشری به همراه سرمایه دار منجر شود.
بیائید با رساتر کردن صداهای اعتراضات خود، با انعکاس وسیع اخبار این جنایات، با تشکل و مبارزاتی متحدانه، در نزدیک شدن پایان این نظام ننگین همراه شویم.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

جمهوری اسلامی و حکومت ننگین


این روز ها قرائن و شواهد مهمی دیده می شوند که نشانگر آنست جمهوری اسلامی به دلیل قرار گرفتن در شرایط بسیار دشوار، دارد خود را برای عقب نشینی بزرگ در برابر غرب آماده می کند.این همه در شرایطی است که سران و مقامات رژیم اسلامی به سخنان و تهدیدات توخالی خود علیه غرب ادامه می دهند. یک روز تهدید می کنند تنگه هرمز را خواهند بست و روزی دیگر به طرز ابلهانه ای تهدید می کنند که جریان صدور نفت  را قطع خواهند کرد. اما واقعیت این است که رژیم بد جوری در مخمصه گرفتارآمده  و از همین رو باید توجه داشت عقب نشینی رژیم در مسایل هسته ای و سیاست های مصیبت بار خارجی اش، که به احتمال زیاد ارگان های سرکوب رژیم از هم اکنون خود را برای جلوگیری از بهره برداری مردم از شرایط جدید آماده می کنند. نباید از نظر دور داشت که با عقب نشینی رژیم اولا، ازاحتمال وقوع فاجعه قتل عام اقتصادی  جلوگیری خواهد شد.  ثانیا، تداوم تباهی و ازهم پاشیده شدن واحد های تولیدی را کند خواهد کرد و ممکن است امکانات مقاومت  طبقه کارگر را افزایش دهد و به همین دلیل باعث افزایش استحکام و همبستگی طبقاتی اش شود. ثالثا، جمهوری اسلامی را در زمینه «استکبارستیزی» خلع سلاح کند و به سهم خود آن را در مقابل مبارزات مردمی ضربه پذیر سازد.. این عوامل، زمینه هائی خواهد بود که جنبش مردمی بتوانند از آن بهره برداری کنند و همین عوامل، ترس حاکمیت را بر خواهد انگیخت و سیاست تمرکز سرکوبگرانه اش نیز از همین عوامل بهره خواهد جست.  بنابراین اگر شرایط عقب نشینی جمهوری اسلامی در برابر غرب فراهم آید، باید برای موج جدید سرکوب ها ی گسترده تر جنبش مردمی آماده شویم.حمهوری اسلامی چه میزان بزرگی از سرمایه های کشور روزانه توسط این خودکامگان صرف ساخت برج و بارو برای قبر خمینی، چاه جمکران، ارسال کمکهای نقدی برای رژیم سوریه و حزب الله لبنان، ساخت زندانهای جدید و استخدام بازجوها و آدمکشان حرفه ای برای کشتن جوانان کشور در زندان ها و شکنجه گاه ها، ایجاد انواع و اقسام سازمانهای مبارزه با ماهواره، حجاب، معتادین و جوانان آزاده وبلاگ نویس می شود. آیا این همه سازماندهی برای سرکوب مردم به ستوه امده از فقر و خفقان رایگان انجام می گیرد؟ مگر یادمان رفته روزی که بجای همراهی با معترضین خشک شدن دریاچه ارومیه، حامیان این دریاچه را به بند کشیدند و احکام زندان چندین ساله برایشان بریدند. همانطور که در زندانها مدافعین محیط زیست در کنار کارگران زندانی، زنان مبارز، مدافعین حقوق اقلیت های قومی و مذهبی، جوانان آزادیخواه و دانشجویان ظلم ستیز جای گرفته اند، در بیرون نیز نزدیک شدن این گروه ها به همدیگر می تواند پایه های لرزان حاکمان مردم گریز را فرو بریزد.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ آبان ۵, جمعه

بازجویان ولایت فقیه تنها کابوس زندگی کارگران


اعتصاب غذای رضا شهابی و نسرین ستوده  یک بار دیگر توجه همگان را به بی حقی مطلق در زندان های کشور جلب کرده است. فضای حاکم بر زندان های جمهوری اسلامی و دستگاه قضائی اش، آن چنان خشن، بی قانون و لجام گسیخته است که فعالین زندانی را واداشته تا برای اعتراض به این سیستم و رساندن فریاد اعتراض خود به جهانیان، از جان خود مایه بگذارند.زندانیانی که از جان خود گذشته و به مرحله اعتصاب غذای خشک پا می گذارند، به لحاظ اخلاقی بازجویان و قاضی های پرونده خود را تحقیر می کنند و پیام روشنی  به دژخیمان خود می دهند: تهدیدات شما، احکام بیشرمانه شما، شکنجه های قرون وسطائی شما، قساوت و بیرحمی شما و توهین ها و تحقیرهایتان، ما را نمی ترساند! ما را مصمم تر و استوارتر می کند!
و این نماد در جلو چشمان زندانیان مقاوم چه حقیرانه جلوه می کند. اراده زندانیان سیاسی و رسیدن به مرحله  از جان گذشتگی، از سرچشمه جوشان قدرت مردم آبیاری می شود. آن ها که گاه تصمیم می گیرند آرش وار جان در تیر کنند، به نیروی لایزال مردم ایمان دارند. مردمی  که استوار و شکست ناپذیر در برابر استبداد ایستاده و منتظر فرصتی هستند که سر دیو را به دیوار بکوبند.اما در این میان نباید یک نکته مهم را از یاد برد. مبارزه علیه استبداد ولایت فقیه، مبارزه ای است طولانی و نفس گیر. سر دیو استبداد را نمی توان یک شبه به دیوار خشم مردمی کوبید. این مبارزه طولانی به سازماندهی آرام و حساب شده نیاز دارد.در برابر رژیمی قرار داریم که تا بن دندان مسلح است؛ رژیمی که از اعمال هیچ ددمنشی و قساوتی رویگردان نیست؛ رژیمی که تلاش می کند جنایات خود را به نام دین، امامان، پیغمر و  خدا به خورد خلق الناس بدهد و عده ای از لگدمال شده ترین ها را علیه بخش های دیگر اردوی کار و زحمت بشوراند. بنابراین مبارزه با چنین رژیمی، مبارزه ای است طولانی، پیچیده و نیازمند سازمان یافته. با چنین رژیمی نمی توان با مبارزات فردی و از جان گذشتگی های فردی به خوبی جنگید. اعتصاب غذا به عنوان تاکتیکی که توسط یک زندانی در بند بکارگرفته می شود، هر چند حربه موثری است اما نباید به آن بیش از حد بها داد و بطور مستمر بکار گرفت. زیرا این تاکتیک و بویژه از نوع خشکش، حتی اگر در چهارچوب خواست های خود نیز موفق شود، لطمات و صدماتش بر پیکر زندانی ماندگار خواهد بود.موج اعتصاب غذای زندانیان سیاسی که هر مدت یک بار شعله می کشد، پیام روشن دیگری نیز دارد. زندانیان سیاسی به عنوان وجدان بیدار ضد استبدادی و آزادی خواه، در سیاهچال های ولایت فقیه، صدای شکستن استخوان های این رژيم ضدبشری را بهتر می شنوند. آن ها عمق ترس و وحشت حاکمان را در نگاه های هراسان بازجویان، در ددمنشی های آن ها، در پرونده سازی های رسوایشان، در اتهامات بی پایه شان،  در احکام بی بنیانشان، و در تمامی تلاش های مذبوحانه شان برای شکستن زندانی به عینه می بینند. آن ها که زیر شکنجه رفته اند نیک می دانند که حتی زمانی که شکنجه گر خود را قادر مایشاء نشان می دهد در برابر دیوار سکوت و عزم استوار زندانی در هم می شکند. بازجویان نماد قدرت استبدادند.

نویسنده: پدرام طنازی

۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

خشونت در جمهوری اسلامی

متأسفانه بحث خشونت در ایران امروز غالباً از طرف کسانی مطرح می شود که طرفدار اصلاحات هستند و مخالف انقلاب و جالب این است که حتی بخشی از جریان های سرنگونی طلب نیز از انقلاب وحشت دارند و آن را مترادف با خشونت و کشت و کشتار قلمداد می کنند.درحالی که در ایران با استبدادی روبرو هستیم که راه اصلاحات به رویش بسته است و در مقابل مردم امکان عقب نشینی ندارد و در ضمن تردیدی نیست که ما کشور خشونت زده ایم هستیم ، قبل از همه به این دلیل که کشوری استبداد زده هستیم و تقریباً هیچ تجربه ای از دموکراسی نداریم. ولی جمهوری اسلامی مسائل دیگری را وارد زندگی اکثر ایرانیان کرده است که قبلاً ناشناخته بود. جمهوری اسلامی فقط یک دیکتاتوری معمولی سرمایه داری نیست ، بلکه یک دیکتاتوری مذهبی هم هست که در تمام سه دهه گذشته سعی کرده جامعه ما را برمبنای قوانین عهد بوقی شریعت اسلامی تجدید سازمان بدهد. بنابراین در کنار سرکوب سیاسی خشن که عمدتاً مخالفان و منتقدان رژیم را هدف می گیرد ؛ سرکوب مدنی گسترده ای را هم سازمان می دهد که اکثریت عظیم جمعیت کشور را همه روزه ، گاهی حتی در خلوت خانه ها شان هم هدف گیری می کند. ترکیب این دوسطح از خشونت باعث می شود که دهها میلیون ایرانی به طور روزمره به اشکال و درجات مختلف در رویارویی با دستگاه های حکومتی قرار بگیرند و سرکوب را لمس کنند و حکومت نیز همیشه خود را در محاصره مخالفان ببیند و یک مسأله انفجار آمیز دیگر نیز وجود دارد: استبداد مطلقه ای است که جمهوری اسلامی ، دیگر نمی تواند آن را زیر پوشش «جمهوریت» مخفی کند و اقتصادی که تاکنون متکی به درآمد نفت بوده و اکنون به علت عدم  سرمایه گذاری لازم در صنعت نفت و گاز ، دارد به طرف بن بست می رود؛ در چنین شرایطی رهبران جمهوری اسلامی ، عقب نشینی درمقابل خواست های فزاینده مردم را خطرناک می بینند ، زیرا می دانند که هر نوع عقب نشینی ،رفزون خواهی مردم را بیشتر دامن خواهد زد. بنابراین در ایران نه تنها راه اصلاحات بسته است ، بلکه جمهوری اسلامی ناگزیر است برای حفظ خود به خشونت و سرکوب بیشتری روی بیاورد و با توجه به این حقیقت در ایران امروز ، انقلاب جنبشی است از پائین برای به زیر کشیدن حکومت.
زیرا در رویارویی مردم با دیکتاتوری ها ، در تحلیل نهایی همیشه دیکتاتوری است که راه های مسالمت آمیز مبارزه را به بن بست می کشاند.

نویسنده: پدرام طنازی

توماج صالحی به اعدام محکوم شد! توماج در قلب ما جای دارد!

سازمان حقوق بشر ایران؛ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳: توماج صالحی، خواننده رپ و از بازداشت‌شدگان اعتراضات ۱۴۰۱ در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. سازمان ...