۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

در آستانۀ اجرا قرار گرفتن حکم اعدام زندانی عباس توکلی برازجانی

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" روز یکشنبه 20 شهریور ماه زندانی عباس توکلی برازجانی 38 ساله با دست بند و پابند و برخوردی غیر انسانی به اجرای احکام دادگاه انقلاب برده شد و به وی رسما اعلام گردید که پرونده اش در نوبت اجرای حکم اعدام قرار گرفته است. فردی بنام محسن پور مکری رئیس اجرای احکام دادگاه به وی اعلام کرد که پرونده اش در نوبت اجرای حکم اعدام قرار گرفته است و تا به حال چند بار قرار بود که تاریخ اجرا مشخص شود.انتقال پرونده به اجرای احکام به منزلۀ آن است که که حکم اعدام در هر لحظه می تواند به اجرا در آید.محسن پور مکری رئیس شعبۀ اجرای احکام ، هنگام مراجعۀ زندانیان عادی برای ابلاغ اجرای حکم اعدام، به آنها پیشنهاد می دهد که در صورت پرداخت مبالغ نجومی بین 100 الی 200 میلیون تومان کاری خواهد کرد که این حکم لغو شود و در موارد متعددی اقدام به این کار نموده است و تا به حال میلیونها تومان از این طریق از زندانیان اخاذی کرده است,رژیم ولی فقیه علی خامنه ای پس از اعتراضات گسترده مردم تبریز و ارومیه و سایر شهرها نسبت به خشک شدن دریاچۀ ارومیه موجی جدیدی از اعدام ها را آغاز کرده است و برای ایجاد حداکثر رعب و وحشت در جامعه بعضی از اعدام ها را در ملاعام انجام می دهد و اینگونه به خواستهای به حق مردم پاسخ می دهد.

منبع:فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

محکومیت قطعی نسرین ستوده به شش سال حبس

نسرین ستوده وکیل پایه یک دادگستری از سوی شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر به شش سال حبس و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شد.ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز گذشته رای شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران به مینا جعفری یکی از وکلای نسرین ستوده ابلاغ شد. بر اساس حکم صادره نسرین ستوده از سوی این شعبه به شش سال زندان و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شده است.نسرین ستوده پیشتر از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به یازده سال حبس و ۲۰ سال محرومیت از شغل وکالت و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده بود.این حقوقدان اکنون در بند نسوان زندان اوین به سر می‌برد و به دلیل بی‌حرمتی به خود و خانواده‌اش در آخرین ملاقات کابینی از ملاقات‌های بعدی تا اصلاح وضعیت صرفنظر کرده است.

گزارشگران هرانا،  

۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

وضعیت وخیم عبدالله صدوقی درهجدهمین روز اعتصاب غذا

عبدالله صدوقی که در مراسم افطاری بازداشت شد، بدنبال اعتصاب غذا وضعیت جسمانی مناسبی ندارد.پانزده تن از فعالان مدنی بازداشت شده در مراسم افطاری دوم شهریور ماه از سوی شعبه یک دادکاه انقلاب شهر تبریز به چهار ماه حبس تعزیری محکوم شدند.اتهام این فعالان "داشتن خانه تیمی" عنوان شده است. برادر عبدالله صدوقی که از زمان بازداشت در اعتصاب غذا بسر می برد، در این خصوص به "جرس" می گوید: " آن پانزده نفری را که در زندان مرکزی بودند دادگاه برایشان رای صادر کرد و آنها را به دو سال حبس تعلیقی محکوم کرد که چهارماه آن حبس تعزیری است اما اینکه به چه اتهامی دقیقا به خانواده ها نمی گویند. عبدالله ابتدا در اطلاعات بود که بعد از وخیم شدن حالش و خونریزی معده به بهداری زندان مرکزی منتقل شده است. الان برای عبدالله یکماه بازداشت موقت صادر کردند و هنوز برایش رایی صادر نشده است و اطلاعی از اتهامش نداریم و تحت بازجویی است کسی هم پاسخ ما را نمی دهد.ایلقار کریمی، احمد علیزاده، علی شیرناک، محمد علیمرادی، یاسر سلمانی رضایی، مصطفی عوض پور، فرزاد مهدوی، یوسف سلحشور، مهدی مهاجری، و قادر نوروزی از جمله بازداشتی‌های مراسم افطاری در تبریز که هر کدام به چهار ماه حبس تعزیری که مدت بیست ماه به حالت تعلیق درآمده است در روز هفده شهریور در شعبه یک دادگاه انقلاب محکوم شدند.صدوقی با اشاره به وضعیت نامناسب برادرش ادامه می دهد: " خیلی نگران وضعیتش هستیم بخصوص که خونریزی معده کرد و به بهداری زندان مرکزی تبریز منتقل شده است. او ابتدا از سوم شهریور اعتصاب تر کرده بود که به خواهش خانواده اعتصاب تر را شکست اما هنوز در اعتصاب خشک هست و گفته تا زمانی که مرا بلاتکلیف بگذارند به اعتصابم ادامه می دهم.وی در ادامه به دیدار اخیرشان با عبدالله صدوقی اشاره کرد و گفت: سه روز پیش توانستیم با عبدالله ملاقات کنیم از نظر جسمی هم وضعیت بسیار نامناسبی دارد خوب کسی که نزدیک به هفده روز در اعتصاب باشد حال مناسبی ندارد و رنگ و روی زرد وضعف شدیدی دارد اما خوشبختانه از روحیه خوبی برخوردار است.عبدالله صدوقی، نویسنده و خبرنگار آذربایجانی، در روز ۲۸ دیماه سال ۱۳۸۸ پس از انتشار پوستری در حمایت از تیم فوتبال تراکتورسازی توسط ماموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی دستگیر شد. وی پس از تحمل ۲۲ روز حبس در اطلاعات تبریز به زندان این شهر انتقال یافت. او سه هفته را در اعتراض به حبس ناعادلانه خود در اعتصاب غذا به سر برد تا نهایتا تلاش سازمانهای مدافع حقوق بشر در ایران و خارج کشور به آزادی وی انجامید.برادر عبدالله با بیان اینکه فشارها همیشه روی برادرش بوده است، می گوید: "عبدالله را هجده ماه پیش هم بازداشت کرده بودند و دو ماه در زندان نگهش داشتند اما نمی دانیم به چه اتهامی بردارم دو ماه حبس کشید. آن دفعه هم بیست و دو روز اعتصاب غذا کرده بود و نسبت به وضعیتش اعتراض داشت...صدوقی در خصوص مراسم افطاری و نگرانی فعالان مدنی برای خشک شدن دریاچه ارومیه می گوید: "عبدالله در مراسم افطاری خانه آقای عوض پور دعوت داشت و می خواستند نامه ای برای نمایندگان مجلس بنویسند که یک طرح دو فوریتی برای دریاچه ارومیه بگذارند و چاره ای برای خشک شدن دریاچه خزر کنند که ماموران ریختند و همه را بازداشت کردند. چون اگر وضعیت دریاچه ارومیه همین جوری پیش برود تا دو سال دیگر کاملا خشک می شود و دیگر چیزی از ارومیه نمی ماند.به دنبال رد طرح دو فوریتی نجات دریاچه اورمیه شهرهای آذربایجان ملتهب شد و فعالان مدنی آذربایجان برای روز‌های پنجشنبه ۳ شهریور استادیوم سهند تبریز بازی فوتبال تراکتور سازی و شهرداری و همچنین روز شنبه۵ شهریور شهرهای اورمیه و تبریز فراخوان داده‌ بودند که در نتیجه آن بسیاری از مردم بازداشت شدند و هنوز همه بازداشت شدگان آزاد نشده اند.برادر این فعال مدنی آذری در پایان بیان می دارد: "الان مادر و همسر برادرم خیلی نگران هستند و فرزند پنج ساله عبدالله هم خیلی برای پدرش بی تابی می کند امیدواریم هر چه زودتر آزادش کنند زیرا عبدالله اصلا کاری نکرده که مورد ظلم واقع شود.مرتضی عوض پور، مصطفی عوض پور، محمود فضلی، جلیل علمدار میلانی، تقی سلحشور، یوسف سلحشور، عبدالله صدوقی، مهدی حمیدی شفیق، جمشید زارعی، حسن ارک، مهدی مهاجر، عزیز پورولی، احمد علیزاده، یاسر سلمانی رضایی، ، ایلقار کریمی، مهدی نوری، احمد ریاضی مبارکی، فرزاد مهدوی، موسی برزین خلیفه لو، یعقوب رمضانی، وحید شیخ بگلو، محمدعلیمرادی، علی شیرناک، محمد امیری، تقی صوفیانی از جمله بازداشت شدگان آذربایجانی هستند.گفتنی است، بدنبال بازداشت این فعالان مدنی آذری، صد و هفتاد تن از فعالان سیاسی و اجتماعی در نامه ای خواستار آزادی بازداشت شدگان و رفع محدوديت هاي ايجاد شده براي فعالان اجتماعي و زيست محيطي و پرهيز از هرگونه تنش آفريني در اين برهه حساس شده اند. در بخشی از این نامه آمده است: "بيم آن مي رود كه برخوردهاي غير عقلاني و غير قانوني با موضوع، منجر به بروز بحرانهاي عميقتري در سطح جامعه گردد. اين در حاليست كه انتظار منطقي از مسئولان، جلب همكاري كليه نيروهاي دلسوز و علاقمند به محيط زيست و رفع معضل پيش آمده براي درياچه اروميه است نه دستگيري، بازداشت و برخوردهاي غير قانوني...

منبع: جرس

بیانیه دانشجویان:همه و همه بپا خیزیم و ریشه ظلم و فساد ولایت فقیه را از ایران برکنیم

دانشجویان ، کارگران ، آموزگاران ، کارمندان ، بازاریان ، دانش‌آموزان و همه و همه بپا خیزند تا ایران را از لوث حکومت سفاک ، استبدادی ، تروریست ،‌ سراپا دروغ و جائر ولایت فقیه پاک نمایند .تنها در خانه ماندن ، ابراز تنفر از رژیم جمهوری اسلامی و مبارزه در فضای مجازی کافی نیست ." من نروم ، آن یکی هم نرود ، آن یکی هم باز نرود ، چه کسی باید برود؟ " پس همه و همه بپا خیزیم تا ریشه پوسیده ولایت فقیه و رژیم جمهوری اسلامی را که منشأ ظلم ، فساد ، تباهی ، ریا ، استبداد ، جنایت و تجاوز است را از ایران برکنیم .

***

به نام آزادی

من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی ، همه برمی خیزند ، من اگر بنشینم ، تو اگر بنشینی ، چه کسی برخیزد ؟ ، چه کسی با دشمن بستیزد ؟ ، چه کسی پنجه در پنجه هر دشمن دون آویزد.متاسفانه در نظامهای بدوی و خودکامه، به جای خردورزی، آنچه رشد و قوت یافته، رذایل و صفات حیوانی می‌باشد که سر لوحه آن قدرت طلبی بدون حد و مرز است، این گوهر گرانمایه ، یعنی جان انسان و حق زندگی و احترام به کرامت انسان در نظر گرفته نشده و جان انسانها بازیچه هوس‌رانی و مطامع دون طبعانه حاکمان خودکامه میشود. مردم عزیز ایران به مردم سوریه بنگرید که با گذشت ۶ ماه از سبعیت و وحشیگری رژیم بشار اسد ، هنوز دست از خواسته‌های خود برنداشته‌اند .اکنون زمان آن فرارسیده است که اقوام ایرانی ( آذری ، لر ، کرد ، بلوچ ، فارس ، عرب و ترکمن ) دست در دست هم نهند و برای نیل به یک هدف مشترک یعنی سقوط رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی با یکدیگر متحد شوند .اکنون بایست دانشجویان ، کارگران ، آموزگاران ، کارمندان ، بازاریان ، دانش‌آموزان و همه و همه بپا خیزند تا ایران را از لوث حکومت سفاک ، استبدادی ، تروریست ،‌ سراپا دروغ و جائر ولایت فقیه پاک نمایند .تنها در خانه ماندن ، ابراز تنفر از رژیم جمهوری اسلامی و مبارزه در فضای مجازی کافی نیست . به یاد داشته باشید که اشکان سهرابی ، محمد مختاری ، سهراب اعرابی ، صانع ژاله ، کیانوش آسا ، ندا آقاسلطان، مصطفی غنیان و دیگر شهدای جنبش سبز ، خون پاک خود را در راه آزادی ایران از چنگال رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی هدیه کردند پس بر ماست که به احترام خون پاک آنان از جای بر خیزیم و ریشه ظلم و فساد ولایت فقیه را از ایران برکنیم .همانا ایرانیان بیش از این لیاقت دارند که اختیار و سرنوشت خود را به دست عده‌ای چپاولگر ، ریاکار ، درنده‌خو و فاسد نظیر علی خامنه‌ای ، مجتبی خامنه‌ای ، احمد جنتی ، احمد خاتمی ، صادق لاریجانی ، علی لاریجانی ، محمود احمدی نژاد ، محمدعلی جعفری و … بسپارند.ای دانشجویان آزادیخواه دانشگاه‌های پلی تکنیک ( امیرکبیر ) ، تهران ، علم و صنعت ، صنعتی شریف ، شهید بهشتی ، خواجه نصیر ، علامه طباطبایی ، مشهد ، لرستان ، رازی کرمانشاه ، شیراز ، اصفهان ، تبریز ، سایر واحدهای دانشگاه آزاد و … اکنون زمان یکرنگی و اتحاد است. ما دانشجویان دانشگاه آزاد تهران مرکز ، تهران جنوب و واحد علوم و تحقیقات تهران دست یاری به سوی تک تک شما دراز می کنیم و در کنار خود انتظار می‌کشیم حضور گرم شما را . ما می‌توانیم در کنار هم صف قدرت‌مندی در دفاع از آزادی بسازیم که این اتحاد و قدرت ، نویدبخش رهایی ایران عزیزمان باشد .مبارزه با رژیم بی‌هویت و دیکتاتوری جمهوری اسلامی بایست مستمر باشد . هر مبارزه‌ای هزینه‌ای دارد اما هزینه آزادی ایران از چنگال استبداد ، ریا و خودکامگی ولایت فقیه هر چه که باشد می‌ارزد به استمرار و بقای این حکومت نامشروع و فاسد به رهبری علی خامنه‌ای .

یادمان باشد که اشکان سهرابی ، ندا آقاسلطان ، سهراب اعرابی ، محمد مختاری و دیگر شهیدان راه آزادی ایران ، همانند هزاران جوان ایرانی آرزوهای بزرگی در سر داشتند اما خون پاک خود را فدای آزادی ایران از سایه شوم دیکتاتوری و استبداد کردند .به یاد داشته باشیم که مجید توکلی ، علی ملیحی ، مجید دری ، مهدیه گلرو ، احمد زیدآبادی ، امید کوکبی ، سورنا هاشمی ، علیرضا فیروزی ، ابولفضل عابدینی نصر ، شبنم مددزاده ، اشکان ذهابیان ، مجتبی احمدی و ...آزادی و آسایش خود را فدای آزادی ایران از ظلم و خفقان و تاریکی کردند .حال چگونه می‌توانیم دست روی دست بگذاریم و تنها در فضای مجازی با دیکتاتوری ولایت فقیه مبارزه کنیم . مردم ایران آغازگر دموکراسی خواهی در منطقه خاورمیانه بودند حال در ادامه آن راه بایست به جهانیان ثابت نماییم که روحیه آزادیخواهی در مردم ایران زنده و پویا است .ما دانشجویان دانشگاه آزاد تهران مرکز ، تهران جنوب و واحد علوم و تحقیقات تهران از همه مردم سرافراز ایران دعوت می‌کنیم در راستای مبارزه با رژیم نامشروع ، سفاک و دیکتاتوری جمهوری اسلامی در روز سه‌شنبه ۲۹ شهریور ۱٣۹۰ ساعت ۱٨ تا ۲۰ از میدان ولیعصر

تا میدان ونک راهپیمایی سکوت برگزار نمایند .به یاد بیاورید جمله اشکان سهرابی را که خطاب به مادر خویش گفت : " من نروم ، آن یکی هم نرود ، آن یکی هم باز نرود ، چه کسی باید برود؟ " پس همه و همه بپا خیزیم تا ریشه پوسیده ولایت فقیه و رژیم جمهوری اسلامی را که منشأ ظلم ، فساد ، تباهی ، ریا ، استبداد ، جنایت و تجاوز است را از ایران برکنیم .اما در پایان سخنی با بسیجیان و خبرچینان دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی داریم ؛ برای چه کسی و به چه قیمتی چوب حراج بر انسانیت و شرافت خود می‌زنید ؟!! برای دفاع از رژیم فاسد جمهوری اسلامی ، برای حمایت از شخص جنایتکار و دروغپردازی به نام علی خامنه‌ای ؛ به خود بیایید و بدانید که جمهوری اسلامی حتی به وفادارترین نیروهای خود نیز رحم نمی‌کند . آیا شما از سعید امامی یا اکبر هاشمی رفسنجانی یا سعید مرتضوی به علی خامنه‌ای نزدیکترید ؟!! عاقبت آنان را ببینید و به خود بیایید .بسیجیان واقعی همت ، باکری‌ها ، جهان‌آراها ، زینلی ، کشوری ، شیرودی ، بروجردی و … بودند که جان خود را برای حفظ تمامیت ارضی و جلوگیری از تاراج ایران هدیه کردند اما به راستی با خود بیاندیشید که اگر آنان در این برهه از زمان حضور داشتند هموطنان خود را در روز عاشورا به گلوله می‌بستند؟!! به برادران و خواهران هموطن خویش تجاوز می‌کردند؟!! یا در برابر تجاوز به برادران و خواهران هموطن خویش سکوت می‌کردند؟!! قضاوت با خودتان.

وعده دیدار ما : روز سه‌شنبه ۲۹ شهریور ۱٣۹۰ ساعت ۱٨ تا ۲۰ از میدان ولیعصر تا میدان ونک

دانشجویان دانشگاه آزاد تهران مرکز ، تهران جنوب و واحد علوم و تحقیقات تهران

پارس دیلی نیوز

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

پدر محمد مختاری: دست مان خالیست اما کوتاه نخواهیم آمد

در حالیکه مسولان قضایی جمهوری اسلامی جانباختگان بعد از انتخابات 88 را تنها در یک نفر خلاصه می کنند، فشار بر خانواده های جانباختگان برای عدم حضور بر مزار فرزندانشان به مناسبت های مختلف فزونی گرفته.در آخرین مورد خانواده محمد مختاری، دانشجویی که 25 بهمن ماه با اثر شلیک گلوله جان باخت از حضور بر مزار او همزمان با سالروز تولدش منع شدند و پدر او به "روز" می گوید که از پلیس امنیت او را احضار کردند و خواسته بودند تعهد بدهد که او و خانواده اش به بهشت زهرا و سر خاک فرزندش نخواهند رفت.این اولین بار نیست که خانواده ای از حضور بر مزار فرزندش بر اثر فشارهای امنیتی باز می ماند. پیش ازاین خانواده ندا آقا سلطان و برخی دیگر از خانواده ها نیز در مناسبت هایی چون سالگرد جان باختن یا سالروز تولد فرزندانشان از سوی پلیس امنیت تهران احضار شده بودند و از آنها خواسته شده بود از رفتن به بهشت زهرا خودداری کنند.در آذرماه گذشته نیز خانواده های سهراب اعرابی، رامین رمضانی و مصطفی کریم بیگی، سه تن از جانباختگان بعد از انتخابات، همراه با چند تن از مادران عزادار در بهشت زهرا بازداشت و چند ساعتی تحت بازجویی قرار گرفته بودند. آنها بر مزار امیر ارشد تاجمیر، یکی از جانباختگان روز عاشورا حضور داشتند تا سالروز تولد او را گرامی بدارند که بازداشت شدند و پدر رامین رمضانی و دو تن از حامیان مادران عزادار ماهها در زندان اوین تحت بازجویی قرار گرفته و با وثیقه های سنگین ازاد شدند.پدر رامین رمضانی و حامیان مادران عزادار که بازداشت شده بودند متهم به اقدام علیه امنیت ملی شدند و خانواده ها اعلام کردند که "رفتن به بهشت زهرا" در جمهوری اسلامی اقدام علیه امنیت ملی است.همه این مسائل در حالی است که قطعه هایی از بهشت زهرا که مزار جانباختگان بعد از انتخابات در آنها قرار دارد همیشه پر از ماموران نظامی و لباس شخصی است و در اکثر اوقات از حضور مردم بر مزار این جانباختگان جلوگیری می شود.مصاحبه "روز" با اسماعیل مختاری، پدر محمد مختاری را در ذیل بخوانید که از حضور ماموران امنیتی بر مزار فرزندش سخن می گوید و اینکه او و خانواده اش اجازه نیافتند در مزار فرزندش بروند.آقایی مختاری در عین حال تاکید میکند که پرونده شکایت اش برای معرفی قاتل فرزندش را پی گیری خواهد کرد و هرگز کوتاه نخواهد آمد.آقای مختاری، هقته گذشته گفته شد که از حضور شما در بهشت زهرا ممانعت به عمل آمده. ممکن است بفرمایید مساله چی بود؟

چهارشنبه بود که به ما از پلیس امنیت زنگ زدند و گفتند بیایید اینجا. رفتم و پرسیدند که آیا برنامه خاصی دارید؟ گفتم نه مثل هر هفته می رویم سر مزار محمد ضمن اینکه این هفته تولدش هم است و با خانواده و دوستان می رویم. گفتند این هفته نروید. پرسیدم چرا؟ گفتند جوسازی شده و نروید بهتر است. گفتم اشکالی ندارد نوزدهم که تولد است نمی رویم و جمعه میرویم. گفتند جمعه هم نروید. گفتم پنج شنبه می رویم. گفتند پنج شنبه هم نروید و بگذارید برای هفته های بعد. گفتم این که نمی شود تولد. تولد پسر من است. گفتند در سایت های خارجی و اینترنت جوسازی شده و پر شده که شما برنامه دارید و... لذا تعهد بدهید که نمی روید.

یعنی رسما از شما خواستند تعهد دهید که بر سر مزار فرزندتان و بهشت زهرا نمی روید؟

بله گفتند تعهد بدهید که نمی روید. من هم گفتم من نروم و بچه های من نروند بقیه مردم و دوستان محمد می روند. گفتند شما نروید بقیه را ما میدانیم چه بکنیم و میخواهیم سخت گیری کنیم و... گفتم که باید بروم منزل و با خانواده مشورت کنم.

شما تعهد دادید که بهشت زهرا نروید؟

نه من به هیچ عنوان تعهدی ندادم و قبول نکردم. گفتم که من درباره خودم و خانواده ام می توانم بگویم که می رویم یا نمی رویم اما برای دیگران نمی توانم تکلیف تعیین کنم. در اصل می گفتند تعهد بدهید که برای تولد فرزندتان سر خاک نروید. گفتم که تعهد نمیدهم و چرا باید تعهد بدهم؟ رفتن سر خاک بچه من حق من است برای نرفتن سر خاک او تعهد بدهم؟ یک جوری میخواستند ما اعلام کنیم که کسی سر خاک نرود اما خب من نپذیرفتم. تعهد هم ندادم اما سر مزار نرفتیم. بعد شنیدیم که هر کسی رفته اجازه نداده اند سمت مزار محمد برود و تعدادی را هم بازداشت کرده اند که چند تا از بچه های اشنا هم بازداشت شده اند.پیش از این در واکنش به سخنان رئیس قوه قضائیه که جانباختگان بعد از انتخابات را در یک نفر خلاصه کرده بود به "روز" گفته بودید که "19شهریور تولد محمد من است من اعلام کنم که سر خاک او تولد می گیریم کلی مامور می ریزند بهشت زهرا".بله و فکر میکنم همان گفته من باعث شد فکر کنند که برنامه خاصی داریم در حالیکه ما فقط میخواستیم روز تولد محمد در کنار او باشیم سر خاک او و با او باشیم که این را هم از ما گرفتند. همیشه ماموراها می آیند دفعات قبل به ما نمی گفتند نروید می آمدند و می ایستادند و نمیگذاشتند کسی بیاید اما این بار رسما به خودمان گفتند نروید.

شکایت تان به کجا رسید آقای مختاری؟ بالاخره چه پاسخی به شما دادند؟

هیچی. هر بار فقط می گویند داریم پی گیری میکنیم. ابتدا که همان شب اول بود آمدند و گفتند که از محمد عکس بدهید او را جزو شهدا اعلام کنیم و از مزایا بهره مند شوید. ما مخالفت کردیم و قبول نکردیم. البته فکر میکنم از قضیه فیس بوک محمد خبر نداشتند و بعد که فیس بوک محمد را دیده بودند و اینکه او چه تفکری داشت و جمله آخری که نوشته بود، کوتاه آمدند.

و بعد دیگر سراغ خانواده شما نیامدند؟ یادم است محمد را همراه با صانع ژاله ابتدا بسیجی معرفی کرده و لباس شخصی ها تشییع کردند و همان موقع شما هم در مصاحبه با "روز" در این زمینه توضیح دادید.

چند بار بعد از آن از بنیاد شهید تماس گرفتند که میخواهیم بیاییم و گفتم که درگیر بنایی هستیم و مساعد نیتسیم گفتند شما بیا و من هم نرفتم. فکر میکنم میخواستند بحث دیه را وسط بکشند و... اما من نرفتم و نمی روم.آقای مختاری حال میخواهید چه بکنید محمد کشته شده، قاتلش معرفی نمی شود و خانواده شما تحت فشار قرار می گیرید و حتی اجازه حضور برمزار فرزندتان را نیز به شما نمیدهند.ناراحت هستیم. جای خالی محمد را می بینیم و واقعا اذیت می شویم مادر و برادران و خواهر محمد خیلی اذیت می شوند. ناراحت هستیم اما دستمان خالی است و کاری از دست ما بر نمی آید. هیچ کاری نمی توانیم بکنیم. جز اینکه برویم و پی گیری کنیم هر بار جواب سربالا بدهند اما باز می رویم و پی گیری میکنیم باید جوابگو باشند خونی روی زمین ریخته شده و باید جواب بدهند. هر چقدر هم طول بکشد و تا هر زمان که لازم باشد می رویم و کوتاه نمی آییم. خانواده های دیگر هم پی گیر هستند. حتی خانواده هایی که سکوت کرده اند اینطور نیست که نخواهند حرف بزنند. انها را ساکت کرده اند اما آنها هم فریاد دارند دلشان میخواهد حرف بزند اما جو طوری است که نمی توانند.

با این اوصافی که می فرمایید چگونه پی گیری خواهید کرد؟ آیا پی گیری از طریق نهادهای بین المللی یا سازمان ملل مدنظرتان است؟

رسیدگی که میخواستند بکنند تا الان کرده بودند همین یک ماه پیش در کرمانشاه اتفاقی افتاد و چند روز نگذشته قاتل را پیدا کردند این نشان میدهد که در این زمینه قوی هستند حال چطور شده که در پیدا کردن و معرفی قاتلان بچه های ما قوی نیستند؟ این همه مدت بچه های ما کشته شده اند حتی یک قاتل هم معرفی نشده. مطمئنا اگر جواب ندهند ما به راههایدیگر هم خواهیم اندیشید فعلا از طریق خود داخل کشور پی یگری میکنیم اما اگر جواب نگیریم از سازمان ملل و نهادهای بین المللی هم پی گیری خواهیم کرد بالاخره باید مشخص شود خون بچه های ما چرا ریخته شد و قاتلان بچه های ما چه کسانی هستند. این خون ها نباید پایمال شود.

منبع: روز آنلاین

بازجویی و تهدید زندانی سیاسی سعید ماسوری توسط بازجویان وزارت اطلاعات

بنابه گزارشات رسیده روز یکشنبه ۲۰ شهریور ماه زندانی سیاسی سعید ماسوری به بند سپاه زندان گوهردشت کرج منتقل گردید و توسط بازجویان وزارت اطلاعات نزدیگ به ۴ ساعت مورد بازجویی قرار گرفت. بازجویان وزارت اطلاعات در طی مدت بازجویی چند ساعته او را تحت فشارهای روحی و تهدیدات مختلف قرار دادند.از طرفی دیگر زندانی سیاسی سعید ماسوری نزدیگ به یک سال است که از ناراحتی حاد گردن درد و کلیه درد و ناراحتی لثه رنج می برد. زندانی سیاسی سعید ماسوری تا به حال بارها خواستار رسیدگی به وضعیت جسمی اش شده است ولی از درمان او خوداری می کنند. عامل اصلی ممانعت از درمان این زندانی سیاسی بازجویان وزارت اطلاعات می باشند.بازجویان وزارت اطلاعات بطور سیستماتیک بیماریهای جسمی زندانیان سیاسی را به عنوان وسیله ای برای تحت فشار و مورد شکنجه قرار دادن زندانیان سیاسی بکار می برند.زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج چندین ماه است که تحت فشارهای غیر انسانی و طاقت فرسایی قرار دارند. در حال حاضر ۶ زندانی سیاسی در سلولهای انفرادی زندان اوین و گوهردشت بسر می برند ۵ نفر از آنها در بند ۲۰۹ زندان اوین به نام های بهروز جاوید طهرانی،محمدعلی منصوری،صالح کهندل،فرزاد مددزاده و ارژنگ داودی ،و ۲ نفر دیگر به نام های رضا جوشن در بند سپاه و علی عجمی در سلولهای انفرادی بند ۵ زندان گوهردشت کرج بسر می برند.تقریبا روزانه زندانیان سیاسی به بند سپاه زندان گوهردشت کرج فراخوانده می شوند و مورد بازجویی،فشارهای روحی و تهدید قرار می گیرند. زندانیان بیمار که در وضعیت حاد جسمی بسر می برند از درمان محروم هستند و در مواردی مورد برخورد وحشیانۀ و ضرب وشتم پاسداربندها قرار می گیرند. آخرین مورد آن ضرب و شتم وحشیانه جعفر اقدامی و علی عجمی می باشد.آنها از داشتن تماس تلفنی و ملاقاتهای حضوری با خانواده هایشان محروم هستند و بعضی از آنها ماه ها است که حتی از داشتن ملاقات کابینی محروم می باشند.اقدامات سرکوبگرانه و غیر انسانی روز به روز علیه زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج شدت می گیرد و در آخرین اقدامات سرکوبگرانه خود مدت زمان هواخوری را کاهش داده اند و بر روی دریچه های سلولها ورقه های آهنی مشبک با روزنه های بسیار کوچک قرار داده اند که از ورود نور به درون سلول و تهویۀ طبیعی ممانعت می کند.سیاستهای سرکوبگرانه علیه زندانیان سیاسی توسط ولی فقیه علی خامنه ای گرفته می شود و برای اجرا در اختیار صادق لاریجانی منصوب ولی فقیه در قوۀ قضاییه،وزارت اطلاعات و سازمان زندانها قرار می گیرد.زندانی سیاسی سعید ماسوری ۴۶ ساله در دی ماه ۱۳۷۹ دستگیر و بیش از یک سال در سلولهای انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات بسر برد. سپس در دادگاه های فرمایشی مورد محاکمه قرار گرفت و به اعدام محکوم شد ولی در اثر اعتراضات گسترده سازمانهای حقوق بشری حکم وی به حبس ابد تقلیل یافت.زندانی سیاسی سعید ماسوری در زندانهای اهواز،اوین زندانی بود و در حال حاضر در زندان گوهردشت کرج بسر می برد.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،ضرب وشتم زندانیان بیمار،انتقال به سلولهای انفرادی ، تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار دادن آنها ، بازجویی مستمر از سایر زندانیان سیاسی و موردتهدید قرار دادن آنها را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اعزام گزارشگر ویژه حقوق بشر به ایران برای بازدید از زندانها، دیدار با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها و تهیۀ گزارشی از جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای در ایران است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

۲۱ شهریور ۱۳۹۰ برابر با ۱۲ سبتامبر ۲۰۱۱

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد

سازمان عفو بین الملل

بی خبری از وضعیت نگار منظمی در زندان اوین

از وضعیت نگار منظمی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، که در بیست و سوم خردادماه جهت اجرای حکم بازداشت شده است، اطلاعی در دست نیست.ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نگار منظمی متولد سال ۱۳۶۱، در تاریخ ۸ مارس (روز زن) سال ۱۳۸۹ در میدان ولیعصر تهران توسط نیروهای بسیج بازداشت شد و در ایتدا به پلیس امنیت منتقل شد.وی که اندکی بعد به زندان اوین منتقل شده بود، پس از گذشت ۲۸ روز و به قید وثیقه و به صورت موقت از زندان آزاد شد.نگار منظمی، چندی بعد توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به تحمل ۱۴ ماه زندان و ۷۵ ضربه شلاق محکوم شد.منظمی نهاینا در ۲۳ خردادماه جهت اجرای این حکم بازداشت شد و پس از چندین روز بی‌خبری مطلق خانواده‌اش دریافتند که وی در بند ۲۰۹ هست. این در حالیست که در طی این مدت خانوااده (مادر) این زندانی سیاسی تنها یکبار موفق به ملاقات با وی شدند. ایشان هم چنین از وضعیت فعلی وی بی‌اطلاعند و نسبت به عدم انتقال وی به بند عمومی ابراز نگرانی کرده‌اند.گفتنی ست که حکم ۷۵ ضربه شلاق وی نیز همزمان با بازداشت مجدد وی به اجرا درآمد.شایان ذکر است که سعید منظمی، پدر نامبرده نیز در جریان قتل عام سال ۶۷ اعدام شده است.

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

تشکیل دادگاه پروین مخترع؛ بی خبری نگران کننده از وضعیت کوهیار گودرزی

دادگاه پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی در کرمان برگزار شده است.در حالی که بیش از یک ماه از بازداشت پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی و انتقال وی به زندان کرمان می گذرد، اخبار رسیده حاکی از آن است که روز سه شنبه ی گذشته وی به دادگاه انقلاب کرمان منتقل شده است.دادگاه پروین مخترع در شرایطی برگزار می شود که وی بدون داشتن هیچ گونه سابقه فعالیت سیاسی و اجتماعی و تنها به دلیل دفاع از کوهیار گودرزی، و یک روز پس از بازداشت فرزندش، به نحو غیرمتعارفی بازداشت و به زندان منتقل شد. هنوز اطلاعات دقیقی از اتهامات تفهیم شده و شرایط دادگاه در دست نیست اما قاضی رسیدگی کننده به پرونده، به مصاحبه های خانم مخترع در زمان بازداشت کوهیار گودرزی در سال گذشته اشاره کرده است.پیشتر پروین مخترع در ملاقات با خانواده خود گفته بود که در طی مراحل بازجویی، اتهامات زیادی از جمله اقدام علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی به وی تفهیم شده است.گفتنی است که در روزهای گذشته اخباری مبنی بر آزادی پروین مخترع از زندان کرمان منتشر شده بود که صحت نداشته است و خانم مخترع همچنان در زندان کرمان نگهداری می شوند.در حالی که کوهیار گودرزی از چهل روز پیش به شکل غیرقانونی و غیرمتعارفی توسط ماموران امنیتی ربوده شده است، کماکان سکوت مقامات قضایی در خصوص دلایل بازداشت و مکان نگهداری او ادامه دارد و این امر نگرانی ها نسبت به وضعیت کوهیار گودرزی و سرنوشت او را افزایش داده است. این در حالی است که برخورداری از حق تماس تلفنی و ملاقات از حقوق اولیه متهمین است و عدم تماس تلفنی و سکوت مقامات قضایی و امنیتی، نگرانی های جدی در مورد سلامتی و سرنوشت کوهیار گودرزی ایجاد کرده است.


کمیته گزارشگران حقوق بشر

شرحی بر زندگی و دوران بازداشت یک روزنامه‌نگار زندانی,مسعود باستانی؛ بیش از دو سال حبس بدون مرخصی

با اینکه طی روزهای گذشته تعدادی از زندانیان سیاسی از بند ۳۵۰ زندان اوین به مناسبت عید فطر از زندان آزاد شدند اما هنوز روزنامه نگاران و فعالان سیاسی زیادی در زندان هستند. زندانیانی که از حقوق قانونی خود همچون حق مرخصی و ملاقات حضوری محروم هستند و بدون بهره مندی از حقوق قانونی شان دوران حبس غیر قانونی شان را می گذرانند. تعدادی از این زندانیان در تبعید به سر می برند، و علاوه بر رنج های زندان رنج های دیگری همچون زندگی در زندانی بدون امکانات را نیز تحمل می کنند.یکی از این زندانیان مسعود باستانی، روزنامه نگار زندانی است که بدون استفاده از یک روز مرخصی، نزدیک به دو سال و نیم است که در زندان رجایی شهر نگهداری می شود و تنها یک هفته در میان می تواند خانواده اش را ملاقات کند. همسر او مهسا امرآبادی هم روزنامه نگاری است که دو بار طعم بازداشت را پس از انتخابات ریاست جمهوری چشیده و اکنون با حکم یک سال زندان هر روز در انتظار اجرای حکم زندانش است.یکی از دوستان این دو روزنامه نگار، شرحی از دوران زندان مسعود باستانی را در فیس بوک نوشته که متن کامل آن برای انتشار در اختیار کلمه قرار گرفته است:ماجرا از شامگاه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ با هجوم ماموران امنیتی به منزل مسکونی مسعود باستانی و مهسا امرآبادی برای بازداشت باستانی آغاز شد، اما به دلیل عدم حضور مسعود باستانی، ماموران پلیس امنیت تهران بدون هیچ دلیل و مدرکی مهسا امرآبادی، همسر وی را به همراه دو تن از روزنامه نگارانی که مهمانشان بودند یعنی بهزاد باشو و خلیل میراشرفی بازداشت، و آزادی آنها را منوط به بازداشت مسعود باستانی کردند.مسعود باستانی در پی بازداشت همسرش، مهسا امرآبادی، روز یکشنبه ۱۴ تیرماه ۱۳۸۸ خود را به دادگاه معرفی کرد و و مهسا امرآبادی پس از ۷۰ روز در دوم شهریور ماه به قید وثیقه از زندان بیرون آمد.سه شنبه سوم شهریور ۱۳۸۸ مسعود باستانی به همراه دیگر فعالان سیاسی و مدنی، روزنامه نگاران در چهارمین جلسه‌ی محاکمه‌ی گروهی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی حاضر شد و سخنانی را نیز به عنوان دفاع از خود با چشمانی سرخ و گریان ایراد کرد که بیشتر به محاکمه‌ی خویشتن و اعتراف به خطای ناکرده می‌مانست. گفته شده‌است که مسعود باستانی روزنامه‌نگار، روز سه‌شنبه سوم شهریور ماه در حالی در جلسه دادگاه حاضر شد که وکیلش نه پرونده او را مطالعه کرده، نه با او ملاقاتی داشته و نه اساساً به وی اجازه داده شده بود که وکالتنامه‌اش را روی پرونده بگذارد.اقدام علیه نظام از طریق ارسال اخبار برای شبکه های ضد انقلاب خارج از کشور طی چهار سال، اقدام علیه امنیت کشور و فعالیت در گروه‌های ضد انقلاب، جاسوسی با ارسال اخبار به نفع گروه‌های معاند، نشر اکاذیب، توهین به مسئولان از طریق سایت جمهوریت، اخلال در نظم عمومی و حرکات غیر متعارف و توزیع شب نامه موج سبز از مهمترین اتهامات وارده به مسعود باستانی بود که توسط معاون دادستان قرائت شد.غالب متهمین حاضر در این دادگاه از ابتدای بازداشت تا زمان محاکمه، از ابتدائی ترین حقوق خود نیز محروم بوده‌اند. جدا از اخبار مرتبط به آزار و اذیت زندانیان، بسیاری از آنان برای هفته‌ها از هرگونه ارتباط با دنیای بیرون سلول خود محروم بوده و حتی اجازه ملاقات با وکیل یا خانواده خود را نیز نداشتند.طبق حکم صادره، مسعود باستانی به اتهام ایجاد اغتشاش به ۵سال و اتهام تبلیغ علیه نظام، همچنین به یک سال حبس تعزیری و نیز جزای نقدی به میزان ۳۴ میلیون تومان محکوم شد. این در حالی‌ست که دکتر محمد شریف، وکیل مسعود باستانی به هیچ وجه برای اظهاراتی که ایشان در دادگاه بیان داشته‌اند ارزشی قائل نیست و در مصاحبه‌ای گفت یک خبرنگار کارش این است، شغلش این است، موجبات شغلی‌اش این را ایجاب می‌کند. چطور می‌شود این را به‌عنوان اتهام مطرح کرد؟ همان‌طور که گفتم، آقای مسعود باستانی خبرنگار هستند و همکاری با خبرگزاری‌های مختلف، با سایت‌های مختلف در زمره‌ی تعاریفی است که برای شغل خبرنگاری وجود دارد و بدیهی است که یک خبرنگار در برابر اقداماتش وجه دریافت می‌کند، مثل هر شغل دیگری. و من از این که برای این مسئله عنوان اتهامی قرار داده‌اند حیرت می‌کنم.روز دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸ مشخص شد که مسعود باستانی علیرغم تشکیل دادگاه و اخذ دفاعیات همچنان درسلول انفرادی نگهداری می شود. در حالی‌که خبرها از فشار و ایراد ضرب و جرح بر مسعود باستانی و تنی چند از دیگر زندانیان سیاسی حکایت می‌کرد، انجمن دفاع از آزادی مطبوعات از فشار‌های «روحی، روانی و جسمی» وارد شده به روزنامه‌نگاران بازداشتی طی ۱۰۰ روزی که از بازداشت آنان می‌گذشت خبر داد. این درحالی بود که مسعود باستانی و روزنامه‌نگاران دیگر زندانی مانند: عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی، احمد زیدآبادی، بهمن احمدی امویی، سعید لیلاز، محمد قوچانی، مسعود باستانی، فیاض زاهد، رضا نوربخش، علی پیرحسینلو، محسن آزموده، مهدی محمودیان، حسین نورانی‌نژاد، مسعود لواسانی، هنگامه شهیدی و فریبا پژوه (که تعدادی از آنها همچنان در زندان به‌سر می‌برند) ممنوع‌الملاقات نیز بودند و هیچ خبر موثقی از آنان در دست نبود و خانواده‌هایشان هر روز نگران‌ و آشفته در پی خبری یا وقت ملاقاتی در اماکن قضایی و امنیتی سرگردان بودند.در حالی که برخی روزنامه‌نگاران و زندانیان سیاسی در همان زمان با قید وثیقه از بند رها شده بودند، مهسا امرآبادی خبر داد که با آزادی همسرش مسعود باستانی با قید وثیقه موافقت نمی‌شود!این در حالی بوده که محمد شریف وضعیت دکتر محمد ملکی، احمد زید آبادی و مسعود باستانی که وکالت ایشان را بر عهده داشت، چه از نظر حقوقی و چه از نظر جسمی نگران کننده توصیف کرده بود.در ۲۸ آبان ۱۳۸۸ بهمن احمدی امویی دیگر روزنامه‌نگار زندانی در پی اعتراض به شرایط نامناسب زندان اوین به سلول انفرادی منتقل می‌شود که در پی آن مسعود باستانی، در اعتراض به انتقال بهمن به انفرادی، از امکان ارتباط تلفنی با همسرش صرف‏نظر کرده و در آخرین تماس با همسرش می‌گوید: تا زمانی که بهمن از انفرادی خارج نشود، از امکان تماس تلفنی‏اش استفاده نخواهد کرد. که این رخداد حاکی از فشارهایی است که بر این زندانی‌ها که تا این زمان در زندان اوین بودند روا می‌داشتند. ادامه‌ی فشارها کار را به جایی رساند که در روزهای بعد زندانیان سیاسی اوین اقدام به روزه‌ی سیاسی (اعتصاب غذای محدود) کردند.مادر مسعود باستانی در نامه‌ای سرگشاده به رییس قوه قضاییه که روز یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۸ منتشر شد از رعایت نشدن آیین دادرسی عادلانه در جریان رسیدگی به پرونده فرزندش شکایت کرد. او همچنین از آیت الله لاریجانی خواست با توجه به ارجاع پرونده باستانی به دادگاه تجدید نظر امکان آزادی با وثیقه این روزنامه نگار را فراهم کند. وی نوشت: « من فرزندم را این گونه می دیدم و می بینم که فانوس به دست به دنبال روزهای خوشبختی برای کشور و میهنش بود.»در پی این نامه و با وجود ادعای دادستانی مبنی بر صدور قرار کفالت برای مسعود باستانی این قرار نه‌تنها اجرا نشد بلکه تاکنون به آن هیچ توجهی نیز نشده است.خبرها از فشار روزافزون بر زندانیان سیاسی و روزنامه‌نگارهای دربند حکایت داشت. فشارهای گسترده بر اهالی مطبوعات شدت گرفت، به طوری که موج گسترده نقض آزادی بیان، دستگیری‌های غیرقانونی، احضار و تعقیب قضایی روزنامه‌نگاران، ایران را تبدیل به بزرگترین زندان روزنامه‌نگاران در خاورمیانه کرد.روز ۲ بهمن ۱۳۸۸ خبر رسید که مسعود باستانی و تعداد دیگری از زندانیان سیاسی و مطبوعاتی با انتقال از بند ۲۰۹ به ۲۴۰ زندان اوین مجدداً از دسترسی به روزنامه، تلویزیون و برخی دیگر از امکانات معمول در بندهای عمومی زندان اوین محروم شدند. بند امنیتی ۲۴۰ که از شرایط سخت تر و بسته تری نسبت به بند ۲۰۹ اوین برخوردار است، در اختیار وزارت اطلاعات است و بطور معمول برای نگهداری زندانیان در شرایط ایزوله استفاده می‌شود و انتقال مجدد زندانیان به این بند نشانه‌ی تنبیه انضباطی متهمان و یا رویکرد مجدد بازجویان در پیگیری روند بازجویی است. اما مسعود باستانی کمتر از چهار روز بعد با حکمی به‌ امضای قاضی صلواتی، رئیس شعبه‌ی ۱۵ دادگاه انقلاب، به زندان رجایی شهر کرج ـ که تاکنون بدون هیچ لحظه مرخصی، در آن به‌سر می‌برد ـ منتقل شد.مهسا امرآبادی همسر وی که در تمام این دوران، شبانه روز با تلاش‌های طاقت‌فرسا پیگیر امور همسر خود بود ضمن اعتراض شدید به این انتقال خبر داد که روحیه مسعود بسیار بد و در تماس تلفنی که داشته با صدایی خیلی ضعیف صحبت می‌کرده است.او در مصاحبه هایش گفت: «مسعود یک روزنامه‌نگار است نمی‌دانیم دلیل واقعی انتقال او به زندان رجایی شهر که زندانی بسیار بد با شرایط بسیار نامناسب است چیست.در این زندان زندانیانی با جرایمی از قبیل قتل و دزدی و جرایمی از این دست نگه داری می شوند و این برای خانواده مسعود بسیار نگران کننده است. گویا این انتقال باستانی مجازاتی بوده که به دلیل آنچه قاضی تلاش باستانی برای آموزش روزنامه‌نگاری به زندانیان بند ۳۵۰ اوین نامیده، با انتقال به رجایی شهر اعمال شده بود.»اعتراض‌ها نتیجه نداشت و مسعود باستانی و روزنامه‌نگارهای دیگر زندانی بر خلاف قانون به زندان رجایی شهر کرج که محل نگهداری مجرمین خطرناک است، منتقل شدند. و باستانی لقب «اولین روزنامه‌نگار رجایی شهر» را گرفت. و در اطاق و سلولی حبس شد که ۵ قاتل حرفه‌ای قرار داشتند که یکی از آن‌ها نیز مرتکب سه فقره قتل شده بود..محمد شریف وکیل مسعود باستانی، نیز عنوان کرد که زندان رجایی شهر یا گوهردشت به دلیل وضعیت بهداشتی نامناسب، امکان تبادل مواد مخدر و حبس بزهکاران حرفه‌ای در آن، از شرایط لازم برای نگهداری زندانیان سیاسی برخوردار نیست. او به این انتقال باستانی از اوین به زندان رجایی شهر لقب «حبس در تبعید» را داد که خود به‌نوعی «مجازات مضاعف» و «اعمال فشار» بر زندانی بوده است.خانواده‌ی باستانی و خصوصاً مهسا امرآبادی همسر وی، دشواری‌های بیشتری را مانند دوری راه و… پس از جابه‌جایی محل حبس، برای دیدار با مسعود باستانی تحمل می‌کنند، که بدون هیچ دلیل قانونی و عرفی تاکنون ادامه داشته است.مسعود باستانی از روز ۶ دی ماه به اتهامات واهی با عنوان تلاش به آموزش روزنامه نگاری در سلول‌های چند نفره بند ۲۰۹ اوین و صدور بیانیه از داخل زندان، به زندان رجائی شهر منتقل شده بود، علی‌رغم گفته‌ی قاضی صلواتی که وی دستور انتقال مسعود باستانی را به زندان رجائی شهر را نداده است.همچنان در آن زندان به‌سر می‌برد. و این فصل دیگری از دوران حبس این روزنامه‌نگار جوان را آغاز کرد. فصلی دشوار که توام با مسائل و مصائب خاصی بود.در این احوالات، از رجایی شهر هم هر لحظه خبرهای نگران‌کننده‌ای می‌رسید. به‌طوری که روز یک‌شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۸ گفته شد مسئولان زندان شرایطی فراهم کرده اند که جان احمد زید آبادی و مسعود باستانی در خطر قرار بگیرد. این مسئولان با قطع ملاقات‌های هم‌سلولی‌های این دو روزنامه نگار به ایشان گفته‌اند به علت اغتشاش این دو نفر شما از ملاقات محروم هستید و شرایط برخورد دیگر زندانیان را با ایشان فراهم کردند.این فشارها و عدم ملاقات و مرخصی برای مسعود باستانی نیز ادامه داشت تا نوروز ۱۳۸۹ را هم در زندان بگذراند. باستانی در آخرین ملاقات‌اش در روز پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۸ به همسرش مهسا امرآبادی می‌گوید که «دنیای جدیدش دنیای تکرارها و خاطرات است. آنجا همه آدم ها برای همدیگر تکراری هستند و شاید یک روزه یا نیم روزه بتوان دید و بازدیدهای نوروزی را به پایان برد اما در خیال به سراغ همه دوستان و آشناهایش خواهد آمد…در تعطیلات نوروز ۱۳۸۹ اما مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد با مهسا امرآبادی همسر روزنامه نگار زندانی دیدار داشتند و ضمن دلجویی از او و دیگر اعضای خانواده‌اش، آرزوی آزادی هرچه سریع‌تر این روزنامه‌نگار در بند کردند.مهسا امرآبادی نیز در مراسم عید دیدنی با سید محمد خاتمی گزارشی از وضعیت همسر در بند خود داد. این در حالی بود که در ۱۸ فروردین ۱۳۸۹ محمد شریف در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقی ایسنا اعلام کرد حکم قطعی مسعود باستانی تا به حال صادر و ابلاغ نشده است.ده تن از نویسندگان و شاعران برجسته‌ی کشور از جمله: سیمین بهبهانی، علی اشرف درویشیان، محمد شمس لنگرودی، حافظ موسوی، بابک احمدی، سید علی صالحی، پوران فرخزاد، شهلا لاهیجی، شهاب مقربین و منیرو روانی پور در نامه‌ای خواستار آزادی مسعود باستانی شدند. در این نامه نوشته شده: نمی توانیم ناخشنودی خود را از عدم آزادی مسعود باستانی روزنامه نگار و نویسنده ای که در طول سال های فعالیت خود خدمات زیادی را به ادبیات و فرهنگ این مرز و بوم انجام داده است ابراز نکنیم..مسعود باستانی بیست و دوم اردیبهشت ماه روز تولدش را نیز در حالی در زندان رجایی شهر گذراند که فشارها و تهدیدها و عدم اجازه‌ی مرخصی هنوز ادامه داشت. خانواده باستانی به همراه سایر خانواده‌های زندانیان سیاسی و دوستداران وی، سال‌روز تولد مسعود را گرامی داشتند تا بگویند هرچند عزیزان‌شان در بند هستند اما تنها نیستند و خانواده‌ای به وسعت تمام زندانیان سبز دارند. در این روز بسیاری از دوستان و خانواده‌های دیگر زندانیان به ملاقات مهسا به خانه‌ی مشترک آن‌ها رفتند تا یاد مسعود را زنده نگهدارند..اما هدیه‌ی تولد مسعود باستانی از سوی شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران تایید حکم دادگاه بدوی و محکومیت قطعی مسعود باستانی به ۶ سال حبس تعزیری و ۳۴ میلیون تومان جزای نقدی بود که در روز جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ اعلام شد.در این زمان خبرها از رجایی شهر حاکی از انتقال مسعود باستانی به دارالقرآن زندان بود؛ با تغییر مداوم سلول‌ها و محل نگهداری باز هم فشار بر این روزنامه‌نگار زندانی فزونی یافت. از سوی دیگر خبر می‌رسد که مسعود از دندان درد رنج می کشد و در همین حال دادستان تهران همچنان با مرخصی وی مخالفت می کرد. حال یک سال از زندانی شدن مسعود باستانی می‌گذشت. و جلو گیری از مرخصی استعلاجی و قانونی مسعود باستانی موجب بروز مشکلات حاد برای درمان فک و دندان او شده بود.از دیگر سو ایراد اتهام‌های بی‌اساس و فشارهای غیرقانونی دیگر بر مسعود باستانی و پیرامون او همچنان ادامه داشت؛ در ماه رمضان سال ۸۹ و در حاشیه‌ی نمایشگاه قرآنی سی‌دی موسوم به جنگ نرم توسط نهادی نامشخص تهیه و توزیع شد که در این سی‌دی بخش‌هایی از دادگاه مسعود باستانی ـ که خود توسط صدا و سیما به‌شکل گزینشی منتشر شده بود ـ به‌شکل گزینشی، منتشر شده بود! چنان‌چه اشاره شد محاکمه‌ی مسعود باستانی، با وجود اتهامات مطبوعاتی، به شکل غیرقانونی به‌جای دادگاه مطبوعات با حضور هیات منصفه، در دادگاه عمومی و انقلاب برگزار شد. و متهم حتا از پخش علنی اعترافات خود در دادگاه خبر نداشته و از همان آغاز مورد سوءاستفاده‌ی دستگاه‌های امنیتی و قضایی قرار گرفت.تازه در این زمان بود که پرده از برخی فشارهایی که پیش از دادگاه و در جریان بازداشت و زندان بر مسعود باستانی رفته بود برداشته شد. پیش از دادگاه در دوران بازجویی از مسعود باستانی با نگهداری طولانی مدت در سلول انفرادی با چشم‌بند و تحت فشار قرار دادن او و ایراد و اعمال شکنجه‌هایی مانند: کتک‌زدن، فحاشی متناوب، فشردن گلو و ایجاد حالت خفگی در وی، اعدام مصنوعی، کوبیدن سر به دیوار در حین بازجویی و…آزار داده و تحت فشار به اعتراف مجبور کرده بودند. مسعود باستانی، بیش از هشتاد روز از یک‌سال نخست زندان‌اش را در سلول انفرادی به‌سر برده بود.مسعود باستانی نوروز ۱۳۹۰ و سی‌و‌سومین سالروز تولدش را نیز در اردیبهشت ماه امسال، یعنی حدود ۷۸۰ روز را در زندان گذرانده است و همچنان در وضعیتی بد و غیر انسانی و بدون حقوق اولیه هر زندانی از حق مرخصی معمولی که حتی برای مجرمان خطرناک نیز گاهی ارائه می‌شود، محروم است.او به دلیل شرایط نامناسب و غیر بهداشتی در زندان دچار عفونت دندان و فک شده و به گفته‌ی مسئولان رجایی شهر آن‌جا امکانات لازم برای درمان این بیماری وجود ندارد و برای درمان باید به خارج زندان منتقل شود. اما با وجود تشدید بیماری‌های دهان و دندان باستانی و دستور مقامات قضایی که منجر به معاینه‌ی وی توسط پزشکی قانونی و صدور گواهی بیماری هم شده‌است، همچنان با مرخصی وی مخالفت می‌شود. و سایر فشارها مانند عدم امکان تماس تلفنی و… نیز ادامه دارد.تا جایی که چند ماه پیش در جریان یکی از ملاقات‌های زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر با خانواده‌های خود، مسعود باستانی از سوی ماموران زندان در برابر چشمان همسر و مادرش مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد. و یکی از سربازهای زندان اقدام به کوبیدن سر این زندانی سیاسی به دیوار سالن ملاقات می‌کند! که در پی آن حال مسعود باستانی به‌هم خورده و وی را برای رادیولوژی و سیتی‌اسکن به بیمارستانی در کرج منتقل می‌کنند. خوش‌بختانه این ضرب و جرح وحشیانه منجر به صدمه‌دیدگی خاصی نمی‌شود.اما مسعود باستانی روزنامه‌نگار جوان ایرانی، همچنان به جرم نوشتن و پرداختن به حرفه‌اش در زندانی دوردست و تحت فشاراست. جوانی که باید آزاد می‌بود تا آن‌طور که شایسته و بایسته است با اطلاع‌رسانی به مردم در جهت پیشرفت و آبادانی کشوری که دوست‌اش می‌دارد، خدمت کند.آن‌چه پس از ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۸ در کشور رخ داد نه یک مساله داخلی نظام سیاسی کشور و هیات حاکمه که یک موضوع تاریخی و ملی است وبا در زندان ماندن عده‌ای مانند مسعود باستانی و دیگر روزنامه نگاران و اعمال فشار و شکنجه و تبعید غیرقانونی به وی، نه جلو رخدادی گرفته می‌شود و نه خیری رخ خواهد داد. لازم است با اندکی درایت و آینده اندیشی، با آزاد ساختن زندانیان سیاسی و بیگناه مانند مسعود باستانی، که تنها به جرم نوشتن و اندیشین در زندان و تحت فشار به‌سر می‌برند، فضای باز سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را در کشور برقرار کرده تا همه‌ی ایرانیان بتوانند با هم و در کنار هم در این کشور هنوز زیبا، زندگی کنند.

کلمه

تجربه‌ بازجویی، تهدید و انفرادی و تجربه‌ اعدام و تبعید نزدیک‌ترین دوستانم...یادداشت عاطفه نبوی به مناسبت سالروز تولدش: حال من در حال تجربه‌ی بخش‌های نانوشته‌ی تاریخ‌ام!!

عاطفه نبوی، زندانی سیاسی، در یادداشتی به بهانه‌ی سالروز تولدش، بیستم شهریور، از حال و هوای دوران حبس خود و تجربه‌هایی که به نوشته‌ی او «بخش‌های نانوشته‌ی تاریخ» اند سخن به میان آورده است.وی در این یادداشت کوتاه به نمونه‌هایی از تجربه‌های تلخ زندان اشاره کرده و در عین حال از صیقل خوردن و خالص شدن جان زندانی بر اثر این رنج‌ها گفته است.عاطفه نبوی اوین زنی است که در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ حکم حبس دریافت کرد. او به اتهام شرکت در راهپیمایی ۲۵ خرداد به چهار سال حبس محکوم شده است.

به گزارش کلمه، متن یادداشت این زندانی سیاسی به شرح زیر است:

و اینگونه سی ساله می‌شویم!!

۲ سال و ۳ ماه گذشت، زمانی که در لحظات پر التهاب ۲۰۹ به مدت زمانی که باید در اینجا بمانم فکر می‌کردم، ذهن کلمه سال را بر نمی‌تابید و ماه‌ها و حتی روزها معیار باورپذیرتر و خواستنی‌تری برای سنجش زمان بود. ” ۲۰ روز گذشت! بیشتر از ۵۰ روز که نگه نمی دارن… . یک ماه گذشت، قرار بازداشت موقت معمولاً ۲ ماهه است! ۳ ماه، ۴ ماه، ۷ ماه… ” با خودت می‌گویی ” نگران نباش، زمان به نفع تو سپری می‌شود هر چه که می‌گذرد به پایانش نزدیک می شوی ” اما وقتی در زندان ۳۰ ساله شدی و معیارت به جای ساعت و ماه و روز تبدیل به سال شد دیگر از زمانی که می‌گذرد احساس برد نمی‌کنی، وقتی به این می‌اندیشی که این لحظات عمر توست و شاید درخشان‌ترین شان که اینگونه بی تاب گذشتن‌شان هستی، لحظاتی منحصر به فرد و بی بازگشت، زمانی برای شور و اشتیاق و جذبه جوانی و تو تمام این مدت را بی‌وقفه مانند شناگری که حتی نمی‌تواند برای لحظه‌ای نفس‌گیری به سطح آب بیاید در این مرداب گذراندی. اندوهی تلخ جانت را می‌انبارد.۱۰۰ روز ۲۰۹ یک سال بند عمومی همراه دختران و زنان بزهکار، معتاد، قاتل و بیماری که بی شک تا حد زیادی محصول جامعه معیوب‌شان بودند و حال بیش از ۱۱ ماه زندگی در محیط ایزوله‌ای که در آن امکان هیچ‌گونه ارتباطی با دنیای بیرون نیست و در انقطاع کامل از هر آنچه که انسان را به دیگری، طبیعت و زندگی پیوند می‌زند به سر می‌بریم و تنها روزنه هفته‌ای ۲۰ دقیقه ملاقات کابینی با خانواده است که تهدید قطع آن اهرم فشار زندان‌بانانمان است.بیش از دو سال از انتخاباتی که محصول آن چیزی جز صدها سال حکم زندان و… برای فرزندان این سرزمین نبوده گذشت و حال من به عنوان قدیمی‌ترین زندانی زن انتخابات در آستانه‌ی سی‌امین سال زندگی‌ام و سومین سال حبس‌ام بدون مرخصی، ملاقات حضوری و تلفن در حال پرداختن هزینه‌ی اعتراضی هستم که برتابیده نشد و از سوی کسانی که ابزار قدرت را در دست دارند تحمل نشد.من روز ۲۵ خرداد مانند ۳- ۴ میلیون نفری که برای اعلام اعتراض‌شان به خیابان آمدند، چنین کردم حس می‌کردم اتفاق مهمی در تاریخ کشورم در حال وقوع است که باید در آن حضور داشته باشم و تجربه‌اش کنم و تصور می‌کردم با اتکا به وعده‌هایی که تنها یک هفته پیش از در مناظرات و … داده شده بود می‌توان بعد از آن به خانه‌ام برگردم و یک کنشگر اجتماعی باقی بمانم، اما نه تنها این وعده محقق نشد و من به خانه بازنگشتم که همسرم هم به بهانه‌ی پیگیری وضعیت پرونده‌ام راهی زندان شد!!و حال من در حال تجربه‌ی بخش‌های نانوشته‌ی تاریخ‌ام!! تجربه‌ی بازجویی، تهدید و انفرادی و تجربه‌ی اعدام و تبعید نزدیک‌ترین دوستانم، کسی از تخت کناری و یا از سر سفره‌ام، تجربه‌ی آرزومندی بی‌پایان برای شنیدن صدای عزیزترین کسانت حتی برای یک لحظه و دیدن سوگواری خاموش کسانی که حتی اجازه‌ی شرکت در تشییع جنازه‌ی عزیزانشان را ندارند و بی‌قراری مادرانه کسی که در عروسی فرزندش حضور نمی یابد، تجربه‌ی بیماری، اندوه و دلتنگی که گویی این دیوارهای بلند بتنی همه را شدیدتر و تحملشان را سخت‌تر می‌کند اما…تجربه اینجا چیزی نیست که برای کسی آرزویش را بکنی اما از ادغام رنج‌ها و شورهای نهفته در این جان‌های مشتاق اکسیری ساخته می‌شود که به غیر از آن که جان را می‌فرساید آن را صیقلی می‌دهد و آن را خالص می‌کند و اینگونه است که در اینجا سی ساله می‌شوی …

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...