همسر یکی از جانباختگان عاشورای سال ۸۸ میگوید به خاطر دو فرزند خردسالش و برای اینکه معیشت و زندگیاش دچار مشکلات بیشتری نشود، ناگزیر شد کمتر از مردی سخن بگوید که در تمام فامیل از او به عنوان «باب الحوائج» یاد میکردند اما بیگناه در خیابان کشته و شبانه به خاک سپرده شد، بیآنکه دو کودک او بتوانند حتی در لحظهٔ آخر، صورت پدرشان را ببینند.محمدعلی راسخ نیا» معلم ۴۰ سالهای بود که در همان روزهای نخست عاشورا فیلم مربوط به جان باختن او یکی از دردناکترین صحنههایی بود که در اینترنت منتشر شد. این فیلم مردی را نشان میداد که تمام صورتش پر از خون بود و مردم کنار جسد و صورت خونین او ایستاده بودند و برخی با شیون فریاد میزدند که او زنده است، اما محمد علی راسخنیا زنده نماند و تنها دو روز بعد به خانوادهاش زنگ زدند تا جسد را تحویل بگیرند.اینک پس از دو سال، پای صحبتهای همسر اینجانباختهٔ عاشورا نشستهایم که از سختیها و دشواریهای زندگی خود و دو فرزند خردسالش میگوید و حتی از موسوی و کروبی و سبزها هم گلایه میکند که چرا کسی سراغی از آنها نگرفت.بر اساس گزارشی که به تازگی دربارهٔ فعالیتهای «کمیتهٔ پیگیری امور آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات» منتشر شده است – کمیتهای که موسوی و کروبی و خاتمی تشکیل داده بودند تا به شناسایی و پیگیری وضعیت خانوادههای شهدا و مجروحان جنبش سبز رسیدگی کند – فعالیت این کمیته از نیمهٔ شهریورماه ۱۳۸۸ با ممانعت نهادهای امنیتی مواجه شد و بدین ترتیب چهار ماه بعد که راهپیمایی مسالمتآمیز مردم در عاشورای ۸۸ به خاک و خون کشیده شد، هیچ نهاد و گروهی وجود نداشت که بتواند سرنوشت کشتهها و آسیبدیدگان اعتراضات آن روز را پیگیری و یا از خانوادههای آنها دلجویی کند.اکنون همسر محمدعلی راسخنیا که در عاشورای سال ۸۸ به دنبال حوادث پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری کشته شد، پس از گذشت نزدیک به دو سال از نحوهٔ کشته شدن و دفن همسرش صحبت میکند و یادآور میشود که او نیز مانند خانوادهٔ دهها قربانی دیگر سرکوبهای پس از انتخابات ریاستجمهوری دهم، در این مدت از طریق مراجع قانونی پیگیر پرونده قتل همسرش بوده و البته هنوز به جایی نرسیده است.سخنان این زن داغدیده در شرایطی بیان میشود که به تازگی رئیس قوه قضاییه گفته بود در حوادث پس از انتخابات تنها یک نفر کشته شده است. این در حالی است که عباس جعفری دولت آبادی همان زمان در جمع خبرنگاران گفته بود: «هفت نفر در روز عاشورا کشته شدند، یک مورد اعلام شده با گلوله بوده که نیروی انتظامی رسما اعلام کرده هیچ گلولهای شلیک نکرده، و بقیه بر اثر برخورد جسم سخت و آسیبهای مشابه کشته شدهاند و دو مورد هم بر اثر گلولههای ساچمهای بوده که اساسا در اختیار نیروی انتظامی نیست.»تا کنون خانوادهٔ پنج تن از کشته شدگان عاشورا به نامهای علی موسوی حبیبی، مصطفی کریم بیگی، شهرام فرجزاده طارانی، شبنم سهرابی و مهدی فرهادی راد در مصاحبههایی که با جرس انجام دادهاند، کشته شدن اعضای خانواده خود با شلیک مستقیم گلوله و یا زیر گرفته شدن توسط خودروی نیروی انتظامی را مورد تایید قرار داده و در عین حال گفتهاند که تاکنون قاتلی به آنان معرفی نشده است.سید علی موسوی حبیبی، خواهرزاده میرحسین موسوی است که خانوادهاش در مصاحبههای رسمی خود اعلام کردند او ظهر عاشورای سال ۸۸ در خیابان شادمان هدف گلوله قرار گرفت و در بیمارستان سینا جان باخت.مصطفی کریم بیگی نیز جوان ۲۶ سالهای بود که به گفتهٔ مادرش در روز عاشورا با اصابت مستقیم گلولهای به پیشانیاش جان باخت و شبانه به خاک سپرده شد.شهرام فرجزاده و شبنم سهرابی، دو جان باختهٔ دیگر عاشورا هستند که خانوادههای آنها نیز در مصاحبههای رسمی خود اعلام کردند که خودروی نیروی انتظامی از روی آنها رد شد و صحنه جان باختن آنها نیز به صورت گسترده در شبکههای اینترنتی پخش شده بود.مهدی فرهادی راد جوان ۳۸ ساله از دیگرجان باختگان روز عاشورا است که فیلمی از جان باختن او در اینترنت منتشر شده است و خانوادهٔ او نیز از نحوهٔ جان باختن و دفن شبانهٔ وی در قطعه ۳۰۲ بهشت زهرا سخن گفتند.امیر ارشد تاجمیر، جهان بخت پازوکی و شاهرخ رحمانی نیز از دیگر جان باختگان روز عاشورا هستند که خانوادهٔ شاهرخ رحمانی در همان روزهای نخست از زیر گرفته شدن این جوان توسط ماشین و دفن او در قطعهٔ ۲۱۳ بهشت زهرا خبر داده بودند.حال با گذشتِ نزدیک به دو سال، خانم دبیری همسر محمد علی راسخ نیا هم در این مصاحبه از قتل همسرش با «شلیک گلولهٔ ساچمهای به صورت» گفته و خبر میدهد که مسئولان قضایی در دادگاه به او گفتهاند همسرش توسط «منافقین» کشته شده است.به گزارش کلمه، همسر اینجانباخته میگوید: من به اندازه کافی توی دردسر افتاده بودم، چون همسر من یک آدم سیاسی نبود و اصلا نمیدانم چه دلیلی داشت که آن روز در چهارراه ولیعصر بودند و چرا این اتفاق افتاد، چون قرار بود ایشان هیات باشند. به هر حال این دردسری که ما در آن افتاده بودیم من ترجیح میدادم که خیلی این قضیه دامنگیر خانواده نشود، به اندازه کافی مشکلات داشتم و یک زندگی روی دوش من بود و باید میچرخاندمش و نمیخواستم مشکلات خانواده مضاعف شود. برای همین خودم ترجیح میدادم صحبتی نکنم که مشکلی به وجود بیاید.وی در خصوص نحوه شهادت همسرش میگوید: همسرم به دلایل امنیتی شبانه دفن شد. به ما گفته بودند برای اینکه برای مردم مشکلی پیش نیاید ایشان را شبانه دفن کنیم که منجر به درگیری نشود و خدای نکرده کسی آسیب نبیند. ولی نیروهای امنیتی به ما هیچ بیاحترامی نکردند و حتی خودشان همان جا پشت سر همسرم نماز خواندند و به بچههای ما تسلیت گفتند، یعنی قبول داشتند که همسرم بیگناه کشته شده است. وقتی به ما زنگ زدند، من به اتفاق بچههایم برای خاکسپاری رفتیم اما چون همسرم با چندین گلوله ساچمهای مورد اصابت قرار گرفته بود، ترجیح میدادم بچههای من شکل و صورت داغون پدرشان را نبینند. بچهها که نمیتوانستند این صحنه را تحمل کنند، همان فضای تاریک گورستان برای بچههای من کافی بود… امیدوارم برای هیچ کسی چنین اتفاقی نیفتد. ولی تا برای کسی این اتفاق رخ ندهد نمیتواند بفهمد ما چه کشیدیم …خانم امیری افزود: دقیقا زیر پل حافظ بوده و وقتی این اتفاق رخ میدهد، موبایل همسرم میافتد که کسی با همان موبایل تماس میگیرد و به خانواده اطلاع میدهد. بعد از دو روز هم که خیلی مظلومانه او را جلوی چشم بچههای کوچکم در تاریکی دفن کردیم. خیلی زجرآور بود.وی در ادامه گفت: من فکر میکنم دنیای سیاست دنیای بیرحمی است. شوهرم واقعا به شکل مظلومانهای کشته شد و به شکل مظلومانهای به خاک سپرده شد. دو تا بچهٔ ما سرنوشتشان به دست باد سپرده شد. من عضو هیچ حزب و گروهی نیستم ولی این بیتفاوتی که از همهٔ مسئولان دیدیم، واقعا آزارمان داد.
آزادی حق مسلم ماست (پدرام طنازی و مهرناز موسوی) Pedram Tannazi & Mehrnaz Mousavi زن زندگی آزادی 💚🤍♥️
۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه
پدر محمد مختاری: ماموران اجازه ندادند به بهشت زهرا برویم
لوگیری نیروهای امنیتی از حضور خانواده های جان باختگان پس از انتخابات در بهشت زهرا به مناسبت های مختلف همچنان ادامه دارد و در جدیدترین نمونه، آنطور که پدر محمد مختاری می گوید، از خانواده ی آنها خواسته اند به دلیل رعایت مسایل امنیتی در روز تولد محمد مختاری از رفتن به بهشت زهرا خودداری کنند.روز جمعه هجدهم شهریور، سالگرد تولد محمد مختاری دانشجوی ۲۲ ساله ای بود که در راهپیمایی اعتراضی ۲۵ با اصابت مستقیم گلوله کشته شد اما گزارش های رسیده از بهشت زهرا حاکی است که ماموران با حضور پراکنده در بهشت زهرا از هر گونه تجمع و مراسم ممانعت به عمل آوردند.اسماعیل مختاری پدر این جان باخته ی جوان در گفت و گو با جرس گفته است: چند روز قبل از تولد پسرم، خیلی محترمانه زنگ زدند و مرا خواستند و گفتند جو کمی متشنج است و اگر امکان دارد شما هم در بهشت زهرا حضور پیدا نکنید.وی در پاسخ به این پرسش که آیا خانواده امروز موفق شده اند که در بهشت زهرا حضور پیدا کنند گفت: ما مانده ایم و خودمان هم نمی دانیم چه باید بکنیم. بلاخره وقتی مرا خواستند و وقتی رفتم با ماموران صحبت کردم به ما گفتند نروید، اول سوال کردند، شما مثل اینکه برنامه ای برای محمد در بهشت زهرا دارید. بعد من هم گفتم برنامه ای نیست مثل همه ی پنج شنبه جمعه ها ما هم مثل خانواده های دیگر می خواهیم سر مزار بچه مان حاضر شویم. تولد پسرم هم هست می خواهیم برویم کنارش باشیم. گفتند می شود شما از این کار خود داری کنید. گفتم چرا؟ یعنی سر قبرِ فرزندمان هم نرویم؟ یعنی اجازه نمی دهید تولد فرزندم برویم سر مزارش و کنارش باشیم؟ گفتند اگر نروید بهتر است.وی ادامه داد: من به آنها گفتم من و مادرش تنها نیستیم، فامیل های دیگری هم هستند، دوستان دیگری هم هستند که شاید آنها بخواهند بروند در سالروز تولد کنار محمد باشند. ولی خب گفتند شما نروید و از بچه ها هم بخواهید که برای تولد محمد به بهشت زهرا نروند چون فضای فیسبوک نشان می دهد که برنامه هایی دارند و اگر شما نروید بهتر می شود کنترل کرد.پدر محمد مختاری تاکید کرد: محمد برای ما همیشه زنده است و این آرزوی هر پدر و مادری است که در روز تولد کنار عزیزشان باشند ولی خب به ما این اجازه را ندادند. چاره ای نبود، کاری نمی توانستیم بکنیم گفتیم باشد نمی رویم. از همه ی کسانی که می خواستند در روز تولد کنارمان باشند تشکر می کنم اما بچه ی من هم دست هایش خالی بود و با دست خالی رفت و کشته شد، حالا دست های ما هم خالی ماند و نتوانستیم کاری برایش بکنیم….جلوگیری از برگزاری مراسم های مختلف در بهشت زهرا و فشار بر خانواده های جان باختگان بارها صورت گرفته و مورد اعتراض خانواده ها نیز قرار گرفت و به همین دلیل بسیاری از خانواده ها ترجیح داده اند برای حفظ امنیت سایر اعضای خانواده ی خود سکوت اختیار کنند.پیشتر در مراسم تولدی که برای امیر ارشد تاجمیر یکی از کشته شدگان راهپیمایی عاشورای ۸۸ برگزار شده بود، تعدادی از خانوادههای جان باختگان پس از انتخابات و شرکتکنندگان در مراسم برای چند ساعت بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفتند.در میان دستگیرشدگان مراسم امیر ارشد تاجمیر اعضای خانواده خانواده های سهراب اعرابی، رامین رمضانی و مصطفی کریم بیگی، همراه با چند تن از مادران عزادار و شرکت کنندگان در مراسم تولد امیر ارشد تاجمیر هم حضور داشتند که آنها پس از بازجویی چند ساعته آزاد شدند اما پدر رامین رمضانی و دو تن از مادران عزادار بیش از چند ماه در بازداشت به سر برده و سپس با قید وثیقه آزاد شدند.
مادر سهراب اعرابی در خصوص همین فشارها گفته بود: دستگاه قضایی در کشور ما متاسفانه ضعیف است و بد عمل می کند و بعد علاوه بر اینکه قاتلان فرزندان ما را معرفی نمی کنند حتی خود خانواده ها هم احساس امنیت نمی کنند. من اینجا خانواده هایی را می بینم که حتی بر سر مزار فرزندان شان هم امنیت ندارند، چه کسی پاسخگوی آنهاست؟.
وی خاطرنشان کرده بود: برای خود من لباس شخصی ها مشکل ایجاد کرده اند. در مراسم سالگر شهید علی حسن پور، تعداد زیادی ماموران لباس شخصی ایستاده بودند، که دو نفر از آنها آمدند از من و مادر اشکان سهرابی کارت شناسایی خواستند، اما من کارت شناسایی ام را به آنها ندادم و فقط گفتم من مادر سهراب هستم و ایشان مادر اشکان، می دانستم اگر کارتم را بدهم دیگر صاحب آن نخواهم بود، از این اتفاق ها زیاد برای ما پیش آمده است. مگر نیامده اند در خانه خودمان عکس های سهراب را با خودشان نبرده اند؟مادر سهراب پیشتر با تاکید بر اینکه ما به جز حقوق ساده شهروندی مان چیز دیگری نمی خواهیم از سازمان ملل خواست تا وضعیت حقوق شهروندی خانواده هایی که عزیزان شان را تنها به جرم یک اعتراض ساده در خیابان های ایران از دست داده اند بررسی کند.به تازگی نیز جمعی از خانواده های کشته شدگان پس از انتخابات با حضور در بهشت زهرا مشغول برگزاری مراسم دعا و نیایش بودند که نیروهای یگان ویژه در بهشت زهرا با حضور در میان خانواده، خواستار این شدند که این خانواده ها بهشت زهرا را ترک کنند.لادن مصطفایی همسر شهید علی حسن پور که در راهپیمایی مسالمت آمیز ۲۵ خورد مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود در مورد حضور نیروهای یگان ویژه در بهشت زهرا گفته بود: ما سر مزار عزیزان مان هم آرامش نداریم، من به مامورانی که در بهشت زهرا مرا صدا کردند هم گفتم ما به شما بدهکاریم یا شما به ما؟
مادر سهراب اعرابی در خصوص همین فشارها گفته بود: دستگاه قضایی در کشور ما متاسفانه ضعیف است و بد عمل می کند و بعد علاوه بر اینکه قاتلان فرزندان ما را معرفی نمی کنند حتی خود خانواده ها هم احساس امنیت نمی کنند. من اینجا خانواده هایی را می بینم که حتی بر سر مزار فرزندان شان هم امنیت ندارند، چه کسی پاسخگوی آنهاست؟.
وی خاطرنشان کرده بود: برای خود من لباس شخصی ها مشکل ایجاد کرده اند. در مراسم سالگر شهید علی حسن پور، تعداد زیادی ماموران لباس شخصی ایستاده بودند، که دو نفر از آنها آمدند از من و مادر اشکان سهرابی کارت شناسایی خواستند، اما من کارت شناسایی ام را به آنها ندادم و فقط گفتم من مادر سهراب هستم و ایشان مادر اشکان، می دانستم اگر کارتم را بدهم دیگر صاحب آن نخواهم بود، از این اتفاق ها زیاد برای ما پیش آمده است. مگر نیامده اند در خانه خودمان عکس های سهراب را با خودشان نبرده اند؟مادر سهراب پیشتر با تاکید بر اینکه ما به جز حقوق ساده شهروندی مان چیز دیگری نمی خواهیم از سازمان ملل خواست تا وضعیت حقوق شهروندی خانواده هایی که عزیزان شان را تنها به جرم یک اعتراض ساده در خیابان های ایران از دست داده اند بررسی کند.به تازگی نیز جمعی از خانواده های کشته شدگان پس از انتخابات با حضور در بهشت زهرا مشغول برگزاری مراسم دعا و نیایش بودند که نیروهای یگان ویژه در بهشت زهرا با حضور در میان خانواده، خواستار این شدند که این خانواده ها بهشت زهرا را ترک کنند.لادن مصطفایی همسر شهید علی حسن پور که در راهپیمایی مسالمت آمیز ۲۵ خورد مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود در مورد حضور نیروهای یگان ویژه در بهشت زهرا گفته بود: ما سر مزار عزیزان مان هم آرامش نداریم، من به مامورانی که در بهشت زهرا مرا صدا کردند هم گفتم ما به شما بدهکاریم یا شما به ما؟
نامهی علی ملیحی از داخل زندان: هیچگاه از عملکرد و عقایدم نادم نبوده و نیستم,علی ملیحی: شهادت میدهم که آزادگان سبز برای ادامه راه سبز امید مصممتر شدهاند
علی ملیحی در نامهای از زندان، بر ایمان خود به ادامه راه سبز امیدی که مردم ایران در پیش گرفته اند، تاکید کرد و افزود: از آنجایی که در یک سال و نیم گذشته با بسیاری از آزادگان سرافراز جنبش سبز که در هفته گذشته از زندان آزاد شدند، از نزدیک زندگی کرده ام می توانم شهادت دهم که آنان نیز نه تنها از عملکرد و عقاید خود نادم نبوده و نیستند بلکه نسبت به ادامه راه سبز امید مومن تر شده اند.به گزارش کلمه، این زندانی سیاسی در نامه خود تصریح کرده است که درخواست او و دیگر زندانیان برای استفاده از ظرفیتهای مصرح قانونی همچون تبدیل قرار بازداشت موقت و تجدید نظر در حکم بدوی، تخفیف در مجازات، آزادی مشروط و مرخصی به معنای ندامت و پشیمانی از عقاید و عملکرد خود نیست.چندی قبل، به مناسبت فرا رسیدن عید سعید فطر، تعدادی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین از زندان آزاد شدند؛ زندانیانی که اغلب آنها نیمی از محکومیتشان را سپری کرده و میتوانستند با استفاده از حق قانونی آزادی مشروط، از زندان آزاد شوند. تعدادی از این زندانیان نیز تنها چند هفته تا پایان حکم زندانشان مانده بود، و به صورت معمول باید به زودی از زندان آزاد میشدند.آزادی این زندانیان اما توسط مسئولان قضایی و رسانههای حکومتی با عنوان عفو و بخشش رهبری در بسیاری رسانهها عنوان شد، تا جایی که برخی روزنامههای افراطی وابسته به دولت مدعی شدند که این افراد از جرم – ناکرده – شان ابراز ندامت و پشیمانی کرده و خواستار عفو و بخششش شدهاند.تعدادی از این زندانیان اکنون بیرون از زندان از نحوهی آزادیشان سخن گفته و ابراز کردهاند که درخواست هیچ بخششی نکرده و تنها از ظرفیتهای موجود قانونی استفاده کرده و بعد از گذراندن مدت محکومیتشان از زندان آزاد شدهاند. همچنین در این میان نام برخی از زندانیان سیاسی به عنوان کسانی که درخواست عفو و بخشش کردهاند، مطرح شده و حتی از آنان با عنوان زندانیانی که از زندان آزاد شدهاند، نام برده شده است؛ در حالی که این زندانیان استوارتر از گذشته در حال گذراندن دوران حبس خود هستند.علی ملیحی، روزنامهنگار و فعال دانشجویی، یکی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین است که در این باره مطلبی نوشته است و دربارهی آزادیهای اخیر زندانیان سیاسی و از جمله دربارهی خبر کذب آزادی خودش از زندان توضیحاتی داده است.
متن کامل نامهی علی ملیحی که برای انتشار در اختیار کلمه قرار داده شده، به شرح زیر است:
طی هفته گذشته و به دنبال آزادی ده ها زندانی سیاسی از زندان اوین، مطلع شدم خبر آزادی من نیز به اشتباه در برخی از رسانه های جنبش سبز و برخی روزنامه های صبح تهران منتشر شده است. ضمن تشکر از حساسیت و توجه این رسانه ها بدین وسیله این خبر را تکذیب می کنم.همچنین با توجه به برخی شایعات منتشر شده در این روزها لازم به توضیح می دانم اینجانب اگرچه در ۲۰ ماه گذشته که در زندان بوده ام از مقامات قضایی درخواست استفاده از ظرفیتهای مصرح قانونی همچون تبدیل قرار بازداشت موقت و تجدید نظر در حکم بدوی، تخفیف در مجازات، آزادی مشروط و مرخصی را داشته ام اما هیچگاه از عملکرد و عقایدم نادم نبوده و به ادامه راه سبز امیدی که مردم ایران در پیش گرفته اند ایمان دارم. کنش های سیاسی من در زندان اعم از بیانیه های صادرشده و اعتصاب غذا و … همگی مؤید این واقعیت است و از آنجایی که در یک سال و نیم گذشته با بسیاری از آزادگان سرافراز جنبش سبز که در هفته گذشته از زندان آزاد شدند، از نزدیک زندگی کرده ام، می توانم شهادت دهم که آنان نیز نه تنها از عملکرد و عقاید خود نادم نبوده و نیستند، بلکه نسبت به ادامه راه سبز امید مؤمن تر شده اند.بدیهی است کسانی باید از عملکرد خود نادم و پشیمان باشند که نحوه رفتارشان با ملت ایران به خصوص در دو سال گذشته عرفا «جنایت» نامیده می شود.
به امید رهایی تمامی اسرای جنبش سبز
علی ملیحی، عضو شورای سیاستگذاری سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)
زندان اوین، بند ۳۵۰
متن کامل نامهی علی ملیحی که برای انتشار در اختیار کلمه قرار داده شده، به شرح زیر است:
طی هفته گذشته و به دنبال آزادی ده ها زندانی سیاسی از زندان اوین، مطلع شدم خبر آزادی من نیز به اشتباه در برخی از رسانه های جنبش سبز و برخی روزنامه های صبح تهران منتشر شده است. ضمن تشکر از حساسیت و توجه این رسانه ها بدین وسیله این خبر را تکذیب می کنم.همچنین با توجه به برخی شایعات منتشر شده در این روزها لازم به توضیح می دانم اینجانب اگرچه در ۲۰ ماه گذشته که در زندان بوده ام از مقامات قضایی درخواست استفاده از ظرفیتهای مصرح قانونی همچون تبدیل قرار بازداشت موقت و تجدید نظر در حکم بدوی، تخفیف در مجازات، آزادی مشروط و مرخصی را داشته ام اما هیچگاه از عملکرد و عقایدم نادم نبوده و به ادامه راه سبز امیدی که مردم ایران در پیش گرفته اند ایمان دارم. کنش های سیاسی من در زندان اعم از بیانیه های صادرشده و اعتصاب غذا و … همگی مؤید این واقعیت است و از آنجایی که در یک سال و نیم گذشته با بسیاری از آزادگان سرافراز جنبش سبز که در هفته گذشته از زندان آزاد شدند، از نزدیک زندگی کرده ام، می توانم شهادت دهم که آنان نیز نه تنها از عملکرد و عقاید خود نادم نبوده و نیستند، بلکه نسبت به ادامه راه سبز امید مؤمن تر شده اند.بدیهی است کسانی باید از عملکرد خود نادم و پشیمان باشند که نحوه رفتارشان با ملت ایران به خصوص در دو سال گذشته عرفا «جنایت» نامیده می شود.
به امید رهایی تمامی اسرای جنبش سبز
علی ملیحی، عضو شورای سیاستگذاری سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)
زندان اوین، بند ۳۵۰
۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه
روز وبلاگىنویسی پارسی و وبنگاران زندانی؛ چشمهایم را سند میگذارم تا فرزندم به مرخصی بیاید
از روز شانزدهم شهریور ماه ۱۳۸۰ به عنوان روزی یاد میشود که وبلاگستان پارسی متولد شد و بسیاری از شهروندان ایرانی پس از آن با روی آوردن به وبلاگنویسی به نوشتن دغدغهها و مسائلی که برایشان مهم بود، روی آوردند.از هنگامی که وبلاگ و وبلاگنویسی خیلی زود و سریع در میان ایرانیان جای باز کرد و خود را به عنوان یک «رسانه» معرفی کرد، تلاش نهادهای قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی برای سانسور این رسانهی نوپا نیز آغاز شد و هر چه بر تعداد وبلاگنویسان افزوده شده، بازداشت، تهدید، سانسور و فیلترینگ وبلاگنویسها و وبلاگهایشان نیز فزونی گرفت.رفتار حکومت جمهوری اسلامی با وبنگاران در طول ۱۰ سالی که از عمر آن میگذرد، همواره برخوردی قهری بوده و بسیاری از وبلاگنویسان به بازداشت و زندان گرفتار آمدهاند. امیدرضا میرصیافی از جملهی همین وبلاگنویسان بود که در سال ۱۳۸۷ در زندان اوین جان خود را به خاطر اهمال مسئولین زندان در رسیدگی پزشکی به وی از دست داد، تا وبلاگستان پارسی یکی از تلخترین خاطرهها را در ذهن خود برای همیشه داشته باشد.با همهی اینها جمهوری اسلامی همچنان به برخورد با وبلاگنویسان مصر بوده و همچون چند سال گذشته تعدادی از آنها در زندان نگاه داشته است. برخی از وبلاگنویسانی که هم اکنون در زندان به سر میبرند، مستقیما به خاطر وبلاگنویسی و برخی دیگر به دلیل فعالیتهای سیاسیشان در زندان به سر میبرند. در ادامه گفتوگویی داشتهام با چند تن از خانوادههای زندانیان وبلاگنویس و نگاهی کردهام به آخرین وضعیت برخی از آنها.حسین رونقی ملکی ۱۵ سال زندان بدون یک روز مرخصی؛ چشمهایم را سند میگذارم تا فرزندم به مرخصی بیاید.حسین رونقی ملکی که هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر میبرد، دوران محکومیت ۱۵ سالهی خود را سپری میکند. رونقی از تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در خانهی پدریاش در شهر ملکان در نزدیک تبریز بازداشت و یک روز پس از آن به زندان اوین منتقل شد. این وبلاگنویس به مدت ۱۰ ماه در سلولهای انفرادی بند ۲ الف زندان اوین تنها و با زندانیان دیگر در آنچه که به زعم دستگاه قضایی «بازداشت موقت» است، در بازداشت بود، تا اینکه در مهر ماه سال گذشته ۱۵ سال حبس تعزیری برایش از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب صادر و محکوم به ماندن در زندان اوین شد.خانوادهی رونقی در مورد آخرین وضعیت وی میگویند که وی نیاز به مرخصی استعلاجی برای درمان خود در بیرون از زندان دارد، اما مسئولان قضایی با آن مخالفت میکنند.
حسین رونقی ملکی به ۱۵ سال زندان محکوم شده است
احمد رونقی ملکی پدر حسین ملکی در این رابطه به «خانه حقوق بشر ایران» گفت: «هفتهی گذشته نیز دادستان تهران را ملاقات کردیم، نامههای پزشکی قانونی را که برای ادامهی درمان حسین در بیرون از زندان صادر شده است را برای ایشان ارسال کردیم، اما هنوز جوابی نگرفتهایم.»پدر این وبلاگنویس زندانی گفت: «حاضرم برای این که حسین به مرخصی بیاید و بتوانم پسرم را در بیرون از زندان درمان کنم، چشمهایام را به عنوان سند بگذارم. من نمیخواهم سلامتی فرزندم در زندان به خطر بیافتد. میگویند حسین اگر مرخصی بیاید فرار میکند و دیگر بر نمیگردد، اما من چشمهایام و اعضای بدنام را به عنوان وثیقه میگذارم. فقط بگذارند حسین به مرخصی بیاید.»این وبلاگنویس از ابتدای بازداشت تا کنون که نزدیک به ۲۰ ماه از آن میگذرد بدون یک روز مرخصی در زندان به سر میبرد. پدر و مادر وی هر هفته برای ملاقات با او از تبریز مسافتی طولانی را تا تهران سفر کنند.
عماد بهاور و ۱۰ سال زندان به خاطر عضویت در نهضت آزادی
عماد بهاور زندانی دیگری است که در زندان به سر میبرد، هر چند که اتهامات وی به خاطر وبلاگنویسی نبوده است، اما یکی از فعالیتهای وی قبل از زندان وبلاگنویسی بوده است. بهاور برای چهارمین در سال ۱۳۸۸ در تاریخ ۲۲ اسفند ماه بازداشت و از آن هنگام تاکنون در زندان به سر میبرد. این فعال سیاسی و وبلاگنویس با محکومیت ۱۰ سال زندان روبرو شده و هم اکنون دوران محکومیت خود را در بند ۳۵۰ زندان اوین سپری میکند.طاهره طاهریان مادر عماد بهاور در خصوص آخرین وضعیت فرزندش به «خانه»ی ما گفت: «عماد همچنان ممنوع از مرخصی در زندان به سر میبرد و با درخواست مرخصی او موافقت نمیشود. ما بارها تفاضای مرخصی کردهایم، اما همچنان عماد از مرخصی محروم است. مدتها بعد از بازداشت عماد دادستان با تقاضای مرخصی موافقت نمیکرد، بعد از اینکه دادستان موافقت کرد، گفتند که باید جواب استعلام از وزرات اطلاعات بیاید، اما مدتها است که جواب این استعلام نیامده است.»طاهریان ادامه داد: «چند ماه قبل که بسیاری از زندانیان به خاطر عید به مرخصی آمدند، ما باز درخواست مرخصی عماد را ارائه کردیم، اما باز میگویند که منتظر استعلام وزارت اطلاعات هستند.»از مادر عماد بهاور در خصوص وضعیت پروندهی فرزندش پرسیدم که پاسخ داد: «بعد از تأیید حکم در دادگاه تجدیدنظر به حکم اعتراض شده که پرونده به دیوان عالی کشور ارجاع شده و در دست بررسی است. هنوز جواب آن اعلام نشده است»وی وضعیت روحی و جسمی فرزندش را در زندان اوین «خوب» توصیف کرد و با اشاره به تقاضای «عفو و بخشش» زندانیان سیاسی و اعلام قوه قضاییه برای آزادی ۱۰۰ زندانی بدین خاطر گفت: «در این مورد اصلا به سراغ عماد بهاور در زندان نیامدهاند، نوشتن چنین درخواستی حتا با او مطرح نشده است. خیلیهایی که آزاد شدهاند کسانی بودهاند که چند هفته و چند ماه بیشتر از محکومیتشان باقی نمانده بود و یا نیمی از دوران محکومیت را پشت سر گذاشته بودند. مساله هم این است که تقاضای عفو و بخشش معنی ندارد، زندانیان سیاسی باید آزاد شوند. منی که این را میگویم یک مادر هستم، بچهها ما کاری نکردهاند که بخواهند در زندان باشند. آنها همگی باید آزاد باشند. چرا باید درخواست عفو کنند. حرف من این است که این بچهها خطایی نکردهاند و هر کاری که کردهاند به خاطر کشورشان بوده است، حرفی را زدهاند که باید میزدند. ما امیداور هستیم که همهی زندانیان را آزاد کنند، اینها سرمایههای کشور ما هستند.»طاهریان در ادامهی گفتوگو با «خانه»ی ما به اتهامات وحکم ۱۰ سال زندان فرزندش اشاره کرد و گفت: «۹ سال از ۱۰ سال حکمی که برای عماد صادر کردهاند به خاطر عضویت در نهضت آزادی بوده است. چهار سال به خاطر عضویت و پنج سال به خطر برگزاری جلسه با سران نهضت آزادی. یک سال هم که به خاطر اتهام «تبانی علیه نظام» حبس گرفته است که به خاطر نوشتههایش در روزنامهها و سایتها و وبلاگش بوده است.»وی در پایان گفت: «این حکم بر اثر غرضورزیشان و اینکه عماد در بازجویی با آنها کنار نیامده صادر شده است. برای من به نه به عنوان مادر عماد به عنوان یک شهروند جای سوال است که آیا عضویت و برگزاری جلسه با سران نهضت آزادی یک حزب است ۹ سال زندان دارد؟ من همیشه و همهجا گفتهام روزی که آمدهاند عماد را ببرند، بازجو همانجا در منزل و در جلوی ما گفت که ۱۰ سال به عماد حکم میدهیم. بعد از یک سال و نیم که طول کشید تا دادگاهی شود و حکم صادر شود، دیدیم که همان حرف بازجو درست از آب درآمده است. اینها در دادگاه هم مطرح شد، مشخص بود که صدور این حکم برنامهریزی شده بوده است.ما کاری جز دعا کردن برای همهی زندانیان نداریم، امیدوارم که هر چه زودتر مشکلات برطرف شود و آنها به آغوش خانوادهشان برگردند، همهی ممکلت خانوادهی زندانیان سیاسی است.»حسین درخشان گرفتار ۱۹ سال و نیم زندان
حسین درخشان که از وی به عنوان پدر وبلاگنویسی فارسی یاد میشود نیز هم اکنون دوران ۱۹ سال و و نیم زندان خود را سپری میکند. نویسندهی وبلاگ «سردبیر خودم» از ۱۰ آبان ماه ۱۳۸۷ پس از بازگشت به ایران بازداشت شد و مدتها در سلولهای انفرادی بند ۲ الف، بند ۲۰۹ و بند ۲۴۰ زندان اوین تحت بازجویی و بازداشت موقت قرار داشت.اولین محاکمه حسین درخشان پس از ۱۶ ماه بازداشت موقت در تاریخ دوم تیر ماه ۱۳۸۹ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد و وی به اتهام همکاری با دولتهای متخاصم، تبلیغ علیه نظام اسلامی، تبلیغ به نفع گروهکهای ضد انقلاب، توهین به مقدسات و راهاندازی و مدیریت سایتهای مبتذل و مستهجن، به ۱۹.۵ سال حبس تعزیری، پنج سال محرومیت از عضویت در احزاب و فعالیت در رسانهها و بازگرداندن وجوه اخذشده به مبلغ ۳۰هزار و ۷۵۰ یورو، دوهزار و ۹۰۰ دلار و ۲۰۰ پوند انگلیس محکوم شد.درخشان اولین بار پس از ۲۶ ماه حبس با تودیع وثیقهی یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومانی برای دو روز به مرخصی آمد و پس از آن چندین بار دیگر نیز توانست از مرخصی استفاده کند.
آرش هنرور شجاعی؛ روحانی وبلاگنویس ۱۰ ماه بازداشت موقت
آرش هنرو شجاعی از جلمه زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین است که ماهها است در بازداشت موقت به سر برده و در وضعیت بسیار بد جسمی به سر میبرد. هنرور شجاهی به بیماری صرع مبتلا است و از ناراحتی قلبی نیز رنج میبرد.آرش هنرور شجاعی در تاریخ ششم آبان ماه سال گذشته در محل کارش در حوزهی علمیه قم دستگیر شد. اتهامات وی تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب از طریق وبلاگش اعلام شده اما هنوز دادگاهی برای وی تشکیل نشده است. وی چندین بار در طول ماههای بازداشت به خاطر بیماری صرع در زندان تشنج پیدا کرده و یا با وضعیت جسمی بسیار وخیم مواجه شده که با کمک همبندیان خود به بهداری زندان منتقل شده است.یکی از همبندیان وی که به تازگی از زندان آزاد شده است در مورد وضعیت او به خانه حقوق بشر ایران گفت: «وضعیت آرش هنرور بسیار نگران کننده است در زندان، با این وضعیت جسمی واقعا توانایی ماندن در زندان را ندارد. تا آنجا که مشخص بود اتهامات سنگینی هم در پروندهی او آمده است و برای هر کدام از آنها ممکن است مدت طولانی در زندان بماند که با توجه به وضعیت جسمیاش بسیار نگران کننده است.»وی ادامه داد: «چندین بار وی در زندان دچار تشنجه و حمله شد که ما او را به بهداری رساندیم. او باید بیرون از زندان باشد تا بتواند تحت نظر مداوم پزشک باشد.»
کوهیار گودرزی در بازداشتی نگران کننده
کوهیار گودرزی وبلاگنویس دیگری است که هم اکنون و بر اساس شنیدهها در بند ۲۴۰ زندان اوین به سر میبرد. گودرزی در تاریخ ۹ مرداد ماه ۱۳۹۰ در تهران بازداشت شد، اما فردای همان روز مادر وی پروین مخترع نیز بازداشت و راهی زندان کرمان شد، تا بازداشت خود و مادرش در سکوت خبری باشد.بعد از یک هفته از بازداشت کوهیار گودرزی خبر داده شد، اما همچنان و با گذشت بیش از یک ماه از بازداشت مادر وی آزاد نشده و مسئولین قضایی هیچگونه توضیحی در مورد این وبلاگنویس و فعال حقوق بشر ارائه ندادهاند.گودرزی در سال ۱۳۸۸ نیز بازداشت و به یک سال زندان محکوم شده بود که با سپری کردن دوران محکومیت در تاریخ ۳۲ آذر ماه ۱۳۸۹ از زندان آزاد شده بود.در حال حاضر از علت بازداشت و وضعیت وی و مادرش در زندان اطلاعی در دست نیست و دوستان و نزدیکان این وبلاگنویس در نگرانی شدیدی به سر میبرند.
فواد شمس و محکومیت شش ماه
فواد شمس وبلاگنویس دیگری در زندان اوین است که برای اجرای حکم شش ماه زندان خود از ماه گذشته در نزدان به سر میبرد. شم در تاریخ ۱۲ آذر سال ۸۸ بازداشت و تا تاریخ ۱۸ اسفند ماه همان سال در زندان اوین در بازداشت بود. بعد از آزادی از زندان در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی محاکمه و به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۶ ماه حبس تعزیری و ۶ ماه حبس تعلیقی محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر هم به تأیید رسید.این وبلاگنویس نیز در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر میبرد.
علیرضا فیروزی وبلاگنویسی در بند مجرمان خطرناک
علیرضا فیروزی فعال دانشجویی و وبلاگنویس از روز هفتم خرداد ماه سال جاری برای اجرای حکم شش ماه زندان خود به زندان اوین رفته و به اندرزگاه هشت زندان اوین منتقل شده است.خانوادهی این وبلاگنویس با اشاره به وضعیت نامناسب وی در میان مجرمان خطرناک در زندان اوین به «خانه»ی ما گفت: «مدتی قبل زندانیان محکوم مالی به اندرزگاه چهار زندان اوین منتقل و مجرمان شرور و خطرناک به جای آنها وارد اندرزگاه هشت این زندان شدند. حضور این زندانیان شرور و خطرناک موجب عدم امنیت این فیروزی و هاشمی شده است. آن ها هر روز شاهد درگیریهای متعدد و بعضا خونین این زندانیان هستند.»وی ادامه داد: «هم اکنون بر اساس قانون درخواست آزادی مشروط علیرضا را نوشتهایم، اما به ما گفتند که باید به زنجان و نزد قاضی شعبهی صادر کنندهی حکم بروید. امروز مادر علیرضا به زنجان رفته است، اما آنجا گفتهاند که باید به تهران بروید و درخواست را آنجا ارائه کنید.»علیرضا فیروزی به خاطر حکم شش ماه خود در زندان اوین است و نیمی از دوران محکومیت خود را نیز سپری کرده است. فیروزی در دادگاه بدوی به یک سال و نیم زندان محکوم شده بودند که این حکم بعد از بررسی در دادگاه تجدید نظر به شش ماه زندان کاهش پیدا کرد. وی یک ماه نیز به خاطر این پرونده در بازداشت به سر برده بودند.
هانیه فرشی شتربان به ۷ سال زندان محکوم شده است
دیگر زندانیان وبلاگنویس
سیما دیدار وبلاگنویس آذربایجانی است که به شش ماه زندان محکوم شده و از ۲۹ فروردین ماه برای اجرای حکم به زندان تبریز منتقل شده است. بر این اساس وی باید تا پایان شهریورماه از زندان آزاد شود.اما از وبلاگنویسان زن میتوان به هانیه فرشی شتربان و لادن مستوفی در زندان اوین اشاره کرد که اولی به هفت سال زندان محکوم شده است. هانیه فرشی اتهامات زیادی در پروندهی خود دارد که از جملهی آنها وبلاگنویسی و فعالیت در فیسبوک بوده است. فرشی از ۲۷ تیر ماه ۱۳۸۹ بازداشت شده و بدون مرخصی تا کنون در زندان به سر میبرد. لادن مستوفی نیز با اتهاماتی چون هانیه فرشی روبرو است، اما هنوز دادگاهی برای وی تشکیل نشده است. گفته میشود از جمله اتهامات وی «سب النبی» است.علی جمالی و علی ملیحی دو عضو سازمان دانش آموختگان ایران نیز هر چند به خاطر اتهامات سیاسی در زندان به سر میبرند، اما هر دو وبلاگنویس بوده و مدتها به وبلاگنویسی پرداختهاند.
بی خبری از وضعیت فرشته شیرازی، فعال حقوق زنان
به رغم گذشت نزدیک به یک هفته از بازداشت فرشته شیرازی، فعال حقوق زنان و از اعضای کمپین یک میلیون امضا، وی همچنان از ملاقات حضوری و تماس با خانوادهٔ خود محروم است.فرشته شیرازی، یکشنبه گذشته، دوازدهم شهریورماه، در پی احضار به اداره اطلاعات آمل بازداشت شد و تا کنون خبری مبنی بر اتهام وی و علت بازداشت او به خانوادهاش اعلام نشده است.این فعال حقوق زنان پیشتر در شهریور سال ۸۸ بارها به دفتر پیگیری و اطلاعات این شهر احضار و بازجویی شده و منزل وی نیز توسط ماموران امنیتی مورد تفتیش قرار گرفته بود.گفتنی است، جمعه پیش، الهام محسنی، دختر ۱۷ ساله وی، در جریان آب بازی در پارکی در شهر آمل به همراه پنج نفر دیگر بازداشت شد که بعد از یک شب بازداشت در بازداشتگاه نیروی انتظامی و دو روز نگهداری در زندان مرکزی آمل، همه شش نفر جمعا با قید وثیقه ۱۰ میلیون تومان آزاد شدند.
کمیته گزارشگران حقوق بشر
کمیته گزارشگران حقوق بشر
محمد ملکی : شهادت می دهم به ظلمها و شکنجه هایی که در زندانها می شود
دکتر محمد ملکی د ر نامه ای به گزارشگر ویژه حقوق بشر با اشاره به ظلمی که به وی شده است طی سی سال گذشته نوشته است: حاضرم حقایقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولائی بوده ام را برایتان ذکر کنم و پای هزینه آن نیز بایستم.در این نامه که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفت، آمده است: من هم یکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت 32 سال حکومت جمهوری اسلامی ایران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسیاری جنایت ها در زندانهای ایران بوده ام.این استاد بازنشسته دانشگاه افزوده است: من شهادت خواهم داد که در دهه 60 شمسی چگونه زندانیان جوان و دانشجویان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسیار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند.وی با بیان گوشه ای از شکنجه ها در زندانهای جمهوری اسلامی ادامه داده است: در این مدت با بیرحمانه ترین رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و سایر نقاط بدنم، آویزان کردن از سقف، کوبیدن سر به دیوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابینائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم. آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقیست.
متن کامل این نامه بشرح زیر است:
بسم الحق
جناب آقای دکتر احمد شهید
با سلام و ارادت و آرزوی موفقیت بخاطر کارسترگ و انساندوستانه ای که پذیرفته اید.
من دکتر محمدملکی استاد بازنشسته دانشگاه و نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب می خواستم بر اساس تجربیات شخصی ام، شمه ای از آنچه در مسیر نقض فاحش حقوق بشر در کشورم ایران می گذرد را جهت اطلاع بیشتر شما به عرضتان برسانم تا شاید گامی باشد جهت نجات ملتم از این همه ظلم و فساد و بیرحمی حاکمان در حق یک ملت مظلوم .
برادرم؛ آقای شهید
من هم یکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت 32 سال حکومت جمهوری اسلامی ایران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسیاری جنایت ها در زندانهای ایران بوده ام که به گوشه ای از آنها اشاره می کنم .در سال 1357 بعد از پیروزی انقلاب و پس از برگزیده شدنم به ریاست دانشگاه تهران، برای پیاده کردن یکی از اهداف انقلاب، تمام توانم را بکار بردم تا دانشگاه و دانشکده ها به وسیله شورائی مرکب از استادان، دانشجویان و کارمندان که در یک انتخابات کاملا دموکراتیک انتخاب می شدند، اداره گردد. اینکار به مزاق حاکمیتی که همه امور کشور را در دست گرفته بود خوش نیامد تا بالاخره با یک کودتا به نام "انقلاب فرهنگی"، با حمله به دانشگاهها و کشتار تعدادی از دانشجویان همراه با مجروح کردن و دستگیری جمعی از آنها، دانشگاهها را بستند و تعداد زیادی از دانشگاهیان معترض را دستگیر و پس از شکنجه های فراوان اعدام نمودند. شورای مدیریت دانشگاه تهران و شورای عالی دانشگاه که کار اداره دانشگاه را به عهده داشتند با این امر به مخالفت برخاستند، ولی حاکمیت به جای پاسخگوئی به آنها تعدادی از آنها از جمله اینجانب را دستگیر و به بهانه مخالفت با امر رهبری (آیت الله خمینی) روانه زندانها نمودند. در یک دادگاه غیر قانونی بدون حضور وکیل محاکمه شدم و ابتدا به اعدام و سپس به 10 سال زندان محکوم گردیدم . در این مدت با بیرحمانه ترین رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و سایر نقاط بدنم، آویزان کردن از سقف، کوبیدن سر به دیوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابینائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم. آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقیست. بعد از 5 سال ظاهرا از زندان آزاد شدم ولی ماهها باید هر چند روز یکبار خودم را به دادستانی معرفی می کردم تا مورد بازجوئی که خود نوعی شکنجه بود قرار می گرفتم . در سال 1379 باتفاق دهها فعال ملی ـ مذهبی به بهانه "براندازی" مجددا دستگیر و مدت 6 ماه در یکی از مخوف ترین زندانهای سپاه (عشرت آباد) در سلولهای انفرادی (1متر در 2متر) زندانی شدم؛ سلولهائی که بنا به گفته حقوق دانان و روان پزشکان، زندانی بودن در آنها را "شکنجه سفید" می نامند. پس از حدود 7 ماه تحمل زندان (شکنجه سفید) برای محاکمه آزاد شدم و در یک دادگاه غیرعلنی و غیرقانونی محکوم به 7 سال زندان تعلیقی گردیدم.در 31 مرداد سال 1388 و درحالیکه دچار بیماری سرطان پروستات و بیماری قلبی آریتمی و فشارخون بودم و دوران شیمی درمانی را می گذراندم و از ناراحتی قلبی و سنکپ های مرتب رنج می بردم، در ساعات اولیه روز عده ای از مامورین وزارت اطلاعات به منزلم هجوم آوردند و من را بعد از بازرسی خانه و مصادره تعداد زیادی از کتابهایم، از بستر بیماری مستقیم به زندان اوین، بند مربوط به وزارت اطلاعات (بند209)، بردند و در سلول انفرادی به مدت 3 ماه زندانی شدم. در بازجوئی ها انواع توهین و تحقیر را در حقم روا داشتند و تنها بدلیل نوشته ها و گفته های انتقادی ام، به من اتهام محاربه و توهین به آقایان خمینی و خامنه ای (رهبران جمهوری اسلامی) وارد ساختند. نهایتا پس از 191 روز زندانی شدن، بعلت شدت بیماری که در اثر آن چند بار به بیمارستان منتقل شدم به من مرخصی استعلاجی دادند تا شیمی درمانی ادامه یابد و عمل نصب دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب انجام شود . اخیرا برای محاکمه به دادگاه غیر علنی که خلاف بر قوانین خود جمهوری اسلامی است احضار شدم تا حکم قاضی صادر گردد و فعلا روزهای بسیار سخت و شکنجه گونه زیر حکم بودن را می گذرانم. من پیرمردی 78 ساله و بیمار هستم ولی برای تحمل هر حکمی آماده هستم زیرا هدفم مبارزه با ظلم و بیدادگری حاکمان و قدرت بدستان ایران بوده و هست و خواهد بود. به خدا و خلق تکیه دارم و از هیچ عقوبتی ترس ندارم و آرزویم ملاقات با شما و بیان حقایقی است از آنچه در 3 دهه اخیر در ایران گذشته و ظلمی که بر این ملت روا رفته است.
جناب آقای دکتر شهید؛
من شهادت خواهم داد که در دهه 60 شمسی چگونه زندانیان جوان و دانشجویان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسیار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند. حاضرم حقایقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولائی بوده ام را برایتان ذکر کنم و پای هزینه آن نیز بایستم.
در پایان بنام یک ایرانی آرزو می کنم که در کارتان موفق باشید. مطمئن باشید خدا یار شماست .
ارادتمند و به امید دیدار ـ دکتر محمد ملکی
زندانی سیاسی در تعلیق و استاد بازنشسته دانشگاه تهران
شهریور 1390
متن کامل این نامه بشرح زیر است:
بسم الحق
جناب آقای دکتر احمد شهید
با سلام و ارادت و آرزوی موفقیت بخاطر کارسترگ و انساندوستانه ای که پذیرفته اید.
من دکتر محمدملکی استاد بازنشسته دانشگاه و نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب می خواستم بر اساس تجربیات شخصی ام، شمه ای از آنچه در مسیر نقض فاحش حقوق بشر در کشورم ایران می گذرد را جهت اطلاع بیشتر شما به عرضتان برسانم تا شاید گامی باشد جهت نجات ملتم از این همه ظلم و فساد و بیرحمی حاکمان در حق یک ملت مظلوم .
برادرم؛ آقای شهید
من هم یکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت 32 سال حکومت جمهوری اسلامی ایران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسیاری جنایت ها در زندانهای ایران بوده ام که به گوشه ای از آنها اشاره می کنم .در سال 1357 بعد از پیروزی انقلاب و پس از برگزیده شدنم به ریاست دانشگاه تهران، برای پیاده کردن یکی از اهداف انقلاب، تمام توانم را بکار بردم تا دانشگاه و دانشکده ها به وسیله شورائی مرکب از استادان، دانشجویان و کارمندان که در یک انتخابات کاملا دموکراتیک انتخاب می شدند، اداره گردد. اینکار به مزاق حاکمیتی که همه امور کشور را در دست گرفته بود خوش نیامد تا بالاخره با یک کودتا به نام "انقلاب فرهنگی"، با حمله به دانشگاهها و کشتار تعدادی از دانشجویان همراه با مجروح کردن و دستگیری جمعی از آنها، دانشگاهها را بستند و تعداد زیادی از دانشگاهیان معترض را دستگیر و پس از شکنجه های فراوان اعدام نمودند. شورای مدیریت دانشگاه تهران و شورای عالی دانشگاه که کار اداره دانشگاه را به عهده داشتند با این امر به مخالفت برخاستند، ولی حاکمیت به جای پاسخگوئی به آنها تعدادی از آنها از جمله اینجانب را دستگیر و به بهانه مخالفت با امر رهبری (آیت الله خمینی) روانه زندانها نمودند. در یک دادگاه غیر قانونی بدون حضور وکیل محاکمه شدم و ابتدا به اعدام و سپس به 10 سال زندان محکوم گردیدم . در این مدت با بیرحمانه ترین رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و سایر نقاط بدنم، آویزان کردن از سقف، کوبیدن سر به دیوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابینائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم. آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقیست. بعد از 5 سال ظاهرا از زندان آزاد شدم ولی ماهها باید هر چند روز یکبار خودم را به دادستانی معرفی می کردم تا مورد بازجوئی که خود نوعی شکنجه بود قرار می گرفتم . در سال 1379 باتفاق دهها فعال ملی ـ مذهبی به بهانه "براندازی" مجددا دستگیر و مدت 6 ماه در یکی از مخوف ترین زندانهای سپاه (عشرت آباد) در سلولهای انفرادی (1متر در 2متر) زندانی شدم؛ سلولهائی که بنا به گفته حقوق دانان و روان پزشکان، زندانی بودن در آنها را "شکنجه سفید" می نامند. پس از حدود 7 ماه تحمل زندان (شکنجه سفید) برای محاکمه آزاد شدم و در یک دادگاه غیرعلنی و غیرقانونی محکوم به 7 سال زندان تعلیقی گردیدم.در 31 مرداد سال 1388 و درحالیکه دچار بیماری سرطان پروستات و بیماری قلبی آریتمی و فشارخون بودم و دوران شیمی درمانی را می گذراندم و از ناراحتی قلبی و سنکپ های مرتب رنج می بردم، در ساعات اولیه روز عده ای از مامورین وزارت اطلاعات به منزلم هجوم آوردند و من را بعد از بازرسی خانه و مصادره تعداد زیادی از کتابهایم، از بستر بیماری مستقیم به زندان اوین، بند مربوط به وزارت اطلاعات (بند209)، بردند و در سلول انفرادی به مدت 3 ماه زندانی شدم. در بازجوئی ها انواع توهین و تحقیر را در حقم روا داشتند و تنها بدلیل نوشته ها و گفته های انتقادی ام، به من اتهام محاربه و توهین به آقایان خمینی و خامنه ای (رهبران جمهوری اسلامی) وارد ساختند. نهایتا پس از 191 روز زندانی شدن، بعلت شدت بیماری که در اثر آن چند بار به بیمارستان منتقل شدم به من مرخصی استعلاجی دادند تا شیمی درمانی ادامه یابد و عمل نصب دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب انجام شود . اخیرا برای محاکمه به دادگاه غیر علنی که خلاف بر قوانین خود جمهوری اسلامی است احضار شدم تا حکم قاضی صادر گردد و فعلا روزهای بسیار سخت و شکنجه گونه زیر حکم بودن را می گذرانم. من پیرمردی 78 ساله و بیمار هستم ولی برای تحمل هر حکمی آماده هستم زیرا هدفم مبارزه با ظلم و بیدادگری حاکمان و قدرت بدستان ایران بوده و هست و خواهد بود. به خدا و خلق تکیه دارم و از هیچ عقوبتی ترس ندارم و آرزویم ملاقات با شما و بیان حقایقی است از آنچه در 3 دهه اخیر در ایران گذشته و ظلمی که بر این ملت روا رفته است.
جناب آقای دکتر شهید؛
من شهادت خواهم داد که در دهه 60 شمسی چگونه زندانیان جوان و دانشجویان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسیار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند. حاضرم حقایقی را که خود شاهد آنها در زندانهای نظام ولائی بوده ام را برایتان ذکر کنم و پای هزینه آن نیز بایستم.
در پایان بنام یک ایرانی آرزو می کنم که در کارتان موفق باشید. مطمئن باشید خدا یار شماست .
ارادتمند و به امید دیدار ـ دکتر محمد ملکی
زندانی سیاسی در تعلیق و استاد بازنشسته دانشگاه تهران
شهریور 1390
بانگ بلند مرگ بر جمهوری اسلامی در تبریز طنین انداز شد
بعد از ۳۲ سال فریاد بلند مرگ بر جمهوری اسلامی در مغز سیاسی ایران ، تبریز به صدا در آمد و این آغاز یک پایان است… اخبار رسیده از مناطق مختلف تبریز ،منطقه ۴۰ متئیر ،نصف راه ،خیابان آزادی تبریز در چند نقطه به محل درگیریهای مردمی با نیروی انتظامی تبدیل گشت. در این درگیریها ابتدا نیروی انتظامی اجازه ورود مردم به چهار راه آبرسانی را ندادند و مردم خشمگین شده و در چند نقطه با نیروی انتظامی درگیر شدند و در آنسو در ۴۰ مئتیر نیز بین مردم و نیروهای پلیس و یگان ویژه بر اثر درگیری چند ماشین پلیس خرد شد. درگیریهای نسبتا شدیدی بین مردم و نیروی انتظامی در تقاطع «گلگشت» و «گلباد» با خیابان «آزادی» در تبریز به وقوع پیوست.مردم تبریز که بعد از برد تیم «تراکتورسازی» به خیابانها آمده بودند با برخورد شدید نیروی انتظامی مواجه شده که این علت باعث بهوجود آمدن درگیریهایی پراکنده در این نقاط گردید. پلیس برای متفرق کردن مردم از همان شروع از گاز اشکآور استفاده کرد.
خبرگزاری آذربایجان
خبرگزاری آذربایجان
جاسوسی اینترنتی را به عنوان فاجعه جدید در جمهوری اسلامی محکوم میکنیم
ناامن کردن فضای جامعه با از دست رفتن حقوق شهروندی و حتا بدتر از آن پایمال کردن حق اولیه انسان برای داشتن حداقل امنیت در حریم خصوصی خود یکی از زشتترین دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران است که در کارنامه حقوق بشری آن برای همیشه ثبت خواهد ماند.دستگیریها، شکنجهها و اعدامهای فلهای مخالفان از یک سو و از دیگر سو گسترش ناامنی عمومی توسط نهادهای دولتی در ایران با ورود بدون مجوز و غیرقانونی به محوطهی منازل (مشاع یا غیرمشاع) و اماکن خصوصی، دستگیری و فشار بر شهروندان در خیابانها به بهانه پوشش و آرایش و مدل مو و غیره، لگدمال کردن حقوق بشر است که نه تنها جمهوری اسلامی بدان بسنده نکرده بلکه امروز با انتشار خبر جاسوسی در اینترنت* دوباره نشان داد که برای بیحرمتی به حقوق اولیه انسانها از نقض هیچ تعهدی فروگذار نیست.«خانه حقوق بشر ایران» خبر منتشره از سوی دولت هلند** مبنی بر راهزنی اینترنتی که از داخل ایران سامان داده شده است را بسیار جدی و خطرناک میداند. «خانه حقوق بشر» چنین راهزنیها را برای سرقت شناسههای کاربری شهروندان ایرانی بر روی اینترنت به عنوان عملی وحشیانه و حربهای تازه برای ناامن کردن فضای آزاد در شبکههای اجتماعی قویاً محکوم میکند.«خانه حقوق بشر ایران» مسئولیت سنگین از دست رفتن تمامی حقوق کاربران و دستاندازی به تمامی مکاتبات، مکالمات و دزدی رمزهای عبور کاربران ایرانی را متوجه جمهوری اسلامی دانسته و چنین حملهی سایبری را اعلام جنگی علنی علیه امنیت فضای مجازی میداند.از آنجا که طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر، دولتهای امضا کننده، از جمله ایران، خود را متعهد به «عدم مداخله در زندگی خصوصی افراد و یا مکاتبات شخصی» کرده و همچنین به «حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار بدون ملاحظات مرزی» گردن نهادهاند، «خانه حقوق بشر ایران» از دولت مستقر در ایران میخواهد تا مسئولیتپذیر بوده و جلوی این افسارگسیختگی امنیتی را بگیرد. و همچنین این «خانه» از تمامی نهادهای حقوق بشری میخواهد که چنین حملهی بیسابقه به صدها هزار کاربر اینترتی در ایران را به عنوان نقض فاحش حقوق بشر محکوم کنند و علیه آن موضع بگیرند.تمامی کسانی که به نحوی در طرح و اجرای چنین فاجعهای نقش داشتهاند از جمله ناقضان حقوق بشر بوده و آمران و عاملان آن باید به دست عدالت سپرده شوند. همچنین «خانه حقوق بشر ایران» چنین فاجعهای را نه تنها متوجه شهروندان ایرانی بلکه تهدیدی برای امنیت تمامی کاربران در جهان شمرده و به همین دلیل خواستار پیگیری نهادهای بینالمللی در انتشار و جمعآوری اسناد در ارتباط با ابعاد این فاجعه اینترنتی و تسلیم آنها به مجامع قضائی بینالمللی است.
خانه حقوق بشر ایران
خانه حقوق بشر ایران
۱۳۹۰ شهریور ۱۸, جمعه
گفتگوی شبکه سی ان ان با علیرضا نوری زاده روزنامه نگار و شاعر ایرانی
گفتگوی شبکه سی ان ان با علیرضا نوری زاده روزنامه نگار و شاعر ایرانی و بازتاب زندگی در تبعید پس از آنکه در رژیم جمهوری اسلامی متهم شد که عامل آمریکا است .http://www.youtube.com/watch?v=MvJmpSKYAOE
۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)
سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنهای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )
سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنهای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحرانهای بیپایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانهای تبدیل کرد...
-
رضا رسايي را كشتند. او يكي از معترضان شجاعي بود كه پس از كشته شدن وحشيانه مهسا ژينا اميني براي اعتراض به خيابانها آمده بود. او در تاريخ ١٦...
-
در شامگاه جمعه، ۱۸ آبانماه ۱۴۰۳، شلیک یک موشک بالستیک از سوی نیروهای سپاه پاسداران از حوالی پایگاه موشکی این نیرو در نزدیکی شاهرود توجه بسی...