۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

بازداشت حمید صلواتی نژاد، فعال دانشجویی و بی خبری از وضعیت وی

به گزارش منابع خبری، حمید صلواتی نژاد، از فعالان دانشجویی دانشگاه علامه، روز سه شنبه اول شهریور ماه، توسط ماموران امنیتی بازداشت و به محلی نامعلوم منتقل شده است و با گذشت چهار روز، کماکان از وضعیت وی خبری در دست نیست.بر اساس این گزارش، این فعال دانشجوییِ عضو ستاد ٨٨، که در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری نیز، به مدت دو هفته در بازداشت به سر برده بود، با مراجعه ماموران لباس شخصی به منزل پدری اش در کرج، دستگیر و به محل نامعلومی منتقل شده و هنوز پیرامون سلامت و وضعیت خود اطلاعی نداده است.این در حالی است که ماموران امنیتی در جریان بازداشتِ حمید صلواتی نژاد، درحالیکه برخورد نامناسبی داشتند، ضمن تفتیش منزل، کیس کامپیوتر و برخی اموال شخصی این فعال دانشجویی را نیز ضبط کرده و همراه با وی انتقال دادند. ضمن اینکه هیچگونه دلیلی برای بازداشت این فعال داشجویی، از سوی ماموران مطرح نشد.طی هفته های اخیر، موج بازداشت فعالان دانشجویی و سیاسی، شدت بیشتری داشته و در همین زمینه فعالانی از دانشگاههای تهران، آزاد، بابل و قزوین نیز، احضار یا بازداشت شده اند.


کمیته گزارشگران حقوق بشر

نگهداری کروبی جدا از همسرش در آپارتمان یک خوابه به همراه چند اطلاعاتی

مهدی کروبی که از ابتدای حبس خانگی‌اش تا کنون از حق داشتن هواخوری، ملاقات، داشتن کتاب و روزنامه، محروم است، از اول ماه رمضان، به آپارتمان یک خوابه بسیار کوچکی منتقل شده و به همراه چند مأموران اطلاعاتی و جدا از همسرش نگهداری می‌شود.در حال حاضر مهدی کروبی به صورت جداگانه و به دور از همسر در یک آپارتمان کوچک در حبس خانگی قرار دارد.فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی در مصاحبه‌ای کوتاه در خصوص آخرین وضعیت همسرش اعلام کرد که وی به مکان دیگری منتقل شده است.به گزارش سحام نیوز، فاطمه کروبی گفته است: «از همان روزهای آغازین آقای کروبی به غیر قانونی بودن و بر خلاف شرع بودن تصرف مجتمع تاکید داشتند و بارها به آنان تذکر دادند و از ماموران می‌خواستند که محل اقامت ایشان را به مکان دیگری منتقل کنند تا بیشتر از این موجبات آزار همسایگان فراهم نگردد و مالکین دیگر مجتمع بتوانند به خانه خود باز گردند.»همسر مهدی کروبی در ادامه درباره شرایط مهدی کروبی افزود: «از ابتدای حبس تاکنون، ایشان از کلیه حقوق اولیه یک زندانی مانند حق داشتن هواخوری، ملاقات، داشتن کتاب و روزنامه، محروم بوده و هستند و این امر صدماتی را به وضعیت جسمی ایشان وارد خواهد کرد.»خانم کروبی در خصوص انتقال همسرش به مکانی دیگر اظهار داشت: «سرانجام با پافشاری آقای کروبی، از اول ماه رمضان، ایشان را به آپارتمانی بسیار کوچک منتقل نمودند و در حال حاضر ایشان به همراه ماموران امنیتی در آن واحد آپارتمانی مستقر گردیده‌اند و با این اقدام عملا از ورود من نیز به آپارتمان جلوگیری شد؛ زیرا حضور و زندگی من در آن آپارتمان کوچک یک خوابه با حضور ماموران امنیتی میسر نبود. این در حالی‌است که طبق هماهنگی صورت گرفته با ماموران، قرار بود آقای کروبی را به منزل خودشان که توسط فرزندانم در منطقه جماران تهیه شده بود، منتقل نمایند و به دلایل نامعلومی، نیروهای امنیتی حاضر نشدند ایشان را به این ساختمان که تنها منزل مسکونی ایشان است، منتقل کنند.»فاطمه کروبی در ادامه افزود: «من در همین جا اعلام می‌کنم که آقای کروبی یک خانه دارد و آن هم در همین جماران است و تحمیل اجاره‌ی مکان دیگر به خانواده ایشان، به معنای خانه‌ی آقای کروبی نیست.»در پایان فاطمه کروبی وضعیت روحی همسرش را «خوب و استوار» توصیف کرد و گفت: «در حالی که طی این ۱۹۰ روز، ماموران تنها یکبار به آقای کروبی برای حضور در فضای باز و هواخوری در حیاط منزل اجازه داده‌اند و علیرغم اینکه آخرین ملاقات با ایشان مربوط به نیمه شعبان است؛ ایشان از روحیه بالا و استواری برخوردارند. از روز اول هم آقای کروبی با همین روحیه قوی، از حاکمیت و زندان بانان هیچ درخواستی را نداشته است و با توجه به اینکه از حقوق اولیه یک زندانی محروم بوده، با خونسردی تمام و اعتماد به نفس بالا این مشکلات را تحمل نموده و افتخار می‌کند به عملکرد خویش در دفاع از حقوق مردم. حکومت باید بداند که آقای کروبی چه پیش از انقلاب و چه اکنون از پرداخت هرگونه هزینه‌ای؛ هیچ ابایی نداشته و خود را آماده تحمل همه مصائب نموده است.»

سهند خوانساری 

پدر امیر یوسف زاده: اجازه ندادند حتی در سردخانه امیر را ببینیم

خانواده امیر یوسف زاده، دانشجوی ۱۹ ساله ای که در درگیری های تیرماه ۱۳۸۸ به شهادت رسید بعد از ۲۶ ماه سکوت خود را شکسته و از پیگیریهای قضایی بی حاصل خود، خبر دادند.در تیر ماه سال ۱۳۸۸شمار زیادی از دانشجویان در اطراف میدان انقلاب و دانشگاه تهران به ضرب باتوم زخمی و روانه ی بازداشتگاه شدند؛ امیر یوسف زاده یکی از این دانشجویان بود که به گفته ی خانواده اش پس از ضرب و شتم به بیمارستان منتقل شد و همانجا جان باخت.درطول دو سال و دو ماهِ گذشته اگرچه بسیاری از خانواده های جان باختگانِ انتخابات، علی رغم تمامیِ تهدیدات سکوت خود را شکستند و با رسانه ها در مورد رنجی که متحمل شده بودند، به گفتگو نشستند اما خانواده هایی هستند که همچنان احساس امینت نمی کنند و درمواردی ترجیح می دهند به جز نزدیکان خود، دیگران را نیز نسبت به نحوه کشته شدن فرزندان خود مطلع نسازند. آنها غالبا کسانی هستند که فرزندانِ جوان دیگرشان نیز در داخلِ ایران زندگی می کنند و به کرات از سوی نهادهای امنیتی تهدید شده اند که اگر سکوت خود را بشکنند، آینده خوشی در انتظار فرزندان شان نخواهد بود.خانواده ی پنجاه تن از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات تاکنون از طریق مصاحبه با رسانه ها به صورت رسمی در مورد نحوه ی جان باختن فرزندان خود اطلاع رسانی کرده اند که در این میان، خانواده های علی فتحعلیان، لطفعلی یوسفیان، حسین اختر زند، رامین آقازاده قهرمانی، امیرحسین طوفان پور، علی رضا افتخاری، بهمن جنابی، ناصر امیر نژاد و اینک امیر یوسف زاده از جمله کسانی هستند که پس از گذشت نزدیک به دو سال سکوت خود را شکسته و به جمع خانواده های دیگری که در مورد از دست رفته گان خود اطلاع رسانی کرده اند، پیوسته اند.خانواده دکتر عبدالرضا سودبخش نیز پیشتر در مصاحبه با جرس و این روزها در مصاحبه با رو آن لاین اعلام کردند که پدر آنها پس از انتخابات و به دلیل مداوای زندانیان کهریزک ترور شده است.اینک پس از گذشت بعد از دو سال پدر امیر یوسف زاده در مصاحبه با جرس می گوید: «من به عنوان پدر امیر تا زمانی که زنده باشم حق فرزند خودم را از کسانی که این بلا را سر خانواده ی ما آورده اند خواهم گرفت. »متن گفتگوی جرس با پدر امیر یوسف زاده و همچنین اظهارات پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی که از نزدیک با این خانواده گفتگو کرده است در پی می آید:

امیر همه ی زندگی ما بود، نابود شدیم

پدر امیر یوسف زاده می گوید: «پسرم دانشجوی الکتروتکنیک دانشگاه تهران بود؛ او فقط نوزده سال داشت که در تظاهرات چنین بلایی به سرش آوردند که دیگر از پیش ما رفت.» وی می افزاید: «داغی که به دل من و مادر امیر نشست امیدوارم همین بلا به سر کسانی بیاید که ما را داغدار کردند.»وی در پاسخ به این پرسش که چگونه از جان باختن فرزند خود در تیر ماه سال ۸۸ مطلع شده است می گوید: «امیر رفته بود دانشگاه؛ بعد گفتند که تظاهرات شده … ما هم دیدیم امیر برنگشت خانه، بعد به ما زنگ زدند گفتند امیر در بیمارستان است. »وی در پاسخ به این پرسش که آیا موفق به دیدار و گفتگو با امیر در بیمارستان و پیش از جان باختن، شده اند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است، گفت: «امیر را خیلی ها دیدند که کجا بود و چه اتفاقی برایش افتاد. ما وقتی رسیدیم امیر تمام کرده بود، یعنی امیر در سردخانه بود. گفتیم از بیرون پسرم را ببینیم ولی نگذاشتند، اجازه ندادند؛ گفتند تمام کرد…»پدر امیر یوسف زاده همچنین در پاسخ به این پرسش که چرا اعلام شد امیر در اثر ایست قلبی جان باخته است، می گوید: «بگذار بگویند، اشکالی ندارد ولی شما هرچه را که واقعیت دارد بنویسید. امیر همه چیز ما بود، همه زندگی ما بود، نه فقط عصای دست من که همه چیزِ خانواده ی ما بود. تکیه گاه همه ی ما بود. همه چیز ما بود …همه چیز…»وی در خصوص پیگیری قضایی پرونده فرزندش می گوید: «بعد از اینکه امیر را از دست دادیم، شکایت کردیم؛ اما اصلا شکایت ما را قبول نکردند. ولی اگر زنده بمانم حق فرزندم را از آنها می گیرم اما اگر زنده نماندم که هیچ. امیر چیزی نگفته بود، رفته بود دانشگاه بعد هم تظاهرات شد. او هم مثل همه ی بچه های دیگر رفت شرکت کرد. چیزی نگفت. ولی کسی به حرف ما گوش نمی دهد. اصلا شکایت ما را قبول نکردند.»وی می افزاید: «هیچ چیز دیگر ندارم که بگویم. فقط باز امید داریم و از خدا می خواهیم داغی که به دل من و مادر امیر گذاشته اند را خدا به دل خودشان بگذارند. فعلا که اینجا از دست ما کاری بر نمی آید.»

خانواده ها با سکوت شان اجازه ندهند مسئولان کشته شدگان را انکار کنند

پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی جوان نوزده ساله ی دیگری که در راهپیمایی ۲۵ خرداد مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخته، در گفتگویی به جرس می گوید: «من خانواده ی امیر یوسف زاده را بارها در قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا دیدم. پدر و مادر بسیار پیری که همیشه داغدیده بر مزار فرزندشان می نشینند و صدایی هم ندارند اما همین که سکوت شان را شکسته اند نشان می دهد که بالاخره خانواده ها سکوت شان را می شکنند؛ خانواده های زیادی در بهشت زهرا کنار فرزندان ما دفن شده اند که روزی آنها هم سکوت شان را خواهند شکست. »خانم فهیمی در مورد امیر یوسف زاده یادآور می شود که این دانشجوی جوان به گفته ی خانواده اش بر اثر باتوم کشته شد اما نکته ی غم انگیز اینجاست که امیر یوسف زاده تنها چند روز پیش از کشته شدن، کارت اهدای اعضای بدن خود را پس از مرگ دریافت کرده بود.مادر سهراب اعرابی ادامه می دهد، پس از آنکه امیر در بیمارستان جان می دهد به گفته ی خانواده اش و تا آنجایی که من مطلع هستم، به دلیل اینکه کارت بخشش اعضاء هم همراه وی بوده است عملِ بخششِ اعضا نیز در همان زمان صورت می گیرد.پروین فهیمی می گوید: «در روزهای نخست اعتراضات انتخاباتی، پس از آنکه پسرم بعد از راهپیمایی مسالمت آمیز گم شده بود و من همه جا دنبالش می گشتم، به هر بیمارستانی سر می زدم بالای چهل، پنجاه زخمی دیدم که در مورد اکثر آنها هم می گفتند، بدحال هستند. حال کسی هست که پاسخ دهد چه بلایی بر سر آنها آمده است؟ آنها چه شدند؟ خیلی از آنها بعد از اینکه جانشان را از دست دادند بی سر و صدا در بهشت زهرا دفن شدند و خانواده های آنها هم به دلیل ناامنی سکوت کردند.»وی با بیان اینکه سکوت خانواده های کشته شدگان این امکان را به مسئولان کشور می دهد که بگویند کسی اساسا در جریان اعتراضات انتخاباتی در ایران کشته شنده است ابراز امیدواری کرد که خانواده ها با شکستن سکوت خود نگذارند که خون عزیزان از دست رفته ی شان پایمال شود.خانم فهیمی همچنین با اشاره به اظهارات اخیر برخی مسئولان جمهوری اسلامی مبنی بر انکار کشته شدگان ایران و ابراز نگرانی برای کشته شدگان لندن می گوید: «من گاهی وقت ها متاسف می شوم که چرا خانواده ها سکوت کرده اند. برخی مسئولان هم از این سکوت فرصت طلبی می کنند. ما که به بهشت زهرا می رویم ، مزارِ کشته شدگان را می بینیم و می دانیم که شمار کشته شدگان بسیار بیشتر از شماری است که اینها اعلام می کنند. البته مسئولان که اصلا اعلام نمی کنند. می گویند ما اصلا کشته ای نداشتیم. نمونه اش آقای لاریجانی که می گوید فقط یک نفر کشته شده است. »وی افزود: «مردم ایران هم می دانند که ما کشته شده های زیادی داریم؛ متاسفانه برخی خانواده ها سکوت کرده اند و فکر می کنم این سکوت خیانت در حق کسانی است که کشته شدند.»

همکلاسی های امیر هم به ناگزیر سکوت کردند

شاید این پرسش را خیلی ها مطرح می کنند که اگر خانواده های کشته شدگان پس از انتخابات سکوت کرده اند چرا همگلاسی ها و دوستان این جوانان سکوت اختیار کرده اند. در بسیاری از موارد همین سکوت ها موجب شد که مسولان نیز در رسانه های رسمی در تکذیب خبر برخی از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات گفته اند: «مگر می شود که کسی کشته شود اما حتی یک دوست و یا یک همکلاسی نداشته باشد که عکس های او را در اینترنت منتشر کند. »یکی از دوستان امیر که به تازگی عکسی از مزار امیر را ارسال کرده در مصاحبه ای ایملیی به جرس می گوید: «به ما هم روزهای اول گفته بودند که امیر ایست قلبی کرده است. ما وقتی رفتیم بهشت زهرا ضجه هاى مادر امیر و ناله هاى پدر امیر و اشک برادر و خانواده اش را که دیدیم دنیا روی سرمان خراب شد؛ پدرش همانجا به ما گفت که امیر با باتوم کشته شد. »وی در پاسخ به این پرسش که چرا دوستان امیر تاکنون سکوت کرده و در این زمینه اطلاع رسانی نکرده اند، می گوید: «مرگ امیر یک بار کمر همه ی ما را شکست، نه دیگر تحمل این رنج را داشتیم و نه اینکه امیر برای ما زنده می شد . از طرفی خب به خانواده اش هم گفته بودند ایست قلبی؛ و خب شاید خانواده در خطر می افتادند و نمی خواستند مصاحبه کنند. برای همین سعی کردیم توی خودمان بسوزیم و شاید دردسری برای خانواده ی امیر هم ایجاد نشود.»این جوان می گوید: «روى مزار امیر شعری نوشته شده به زبان ترکی که این شعر را امیر همیشه زمزمه می کرد. در مورد امیر می توانم بگویم و قسم بخورم که امیر به هیچ وجه از مرگ نمی ترسید و واقعا عاشقانه و آگاهانه رفت».

امیر بین اشکان و سهراب دفن شده است

لادن مصطفایی، همسر شهید علی حسن پور هم در مورد امیر یوسف زاده جوان ۱۹ ساله ای که در درگیری های پس از انتخابات در تیر ماه سال ۸۸ کشته شد می گوید: «من گاهی وقت ها به قطعه های دیگر سر می زنم. وقتی پدر و مادر پیر امیر را می بینم که سر مزار بچه شان بی صدا اشک می ریزند دلم عجیب می گیرد که این خانواده شکستند ولی نه عکسی از عزیزشان در روزهای راهپیمایی وجود دارد و نه کسی فیلمی از ضرب و شتم او منتشر کرد.»وی تاکید می کند: «عکس همسر من که سر تیر خورده اش را نشان می دهد همه جا معروف شده اما مسئولان با وجود دیدن این عکس، کشته شدن علی را انکار می کنند. تصور کنید انکار قتل یک دانشجوی جوان که هیچ عکس و نشانی از او منتشر نشده باشد چقدر برای شان آسان است.»وی می گوید: «مزار امیر بین مزار اشکان سهرابی و سهراب اعرابی در قطعه ۲۵۷ هست و خانواده ها و دانشجویان زیادی پدر و مادر پیر امیر را از نزدیک دیده اند و می دانند چه بلایی سر فرزندشان آمده است.» همسر شهید حسن پور تاکید می کند : «این وظیفه ماست که کنار خانواده هایی باشیم که صدایی از آنها بلند نشده است و غم از دست دادن فرزند آنها را شکسته است.»او هم همانند مادر سهراب اعرابی معتقد است که خانواده ها باید سکوت شان را بشکنند تا حقی از شهدای جنبش سبز ضایع نشود. وی با این اعتقاد می گوید: «ما وظیفه داریم صدای کسانی باشیم که صدایی ندارند و بیگناه کشته شدند.»


کلمه 

خامنه ای دستورسلطه سپاه بر دارایی های مردم را صادر کرد

خامنه ای دستورسلطه سپاه بر دارایی های مردم را صادر کرد؛ بخش خصوصی در آستانه بحران بزرگ...در ادامه هماهنگی با سیطره نیروهای امنیتی بر منابع مالی بخش خصوصی و سپرده‌ها و پس اندازهای افراد حقیقی و حقوقی در بانک‌ها،علی خامنه‌ای موافقت رسمی خود را با جایگزینی «ارزیابی مالیاتی» بجای «محاسبه مالیاتی» اعلام کرد و زمینه را برای برداشت‌های کلان از حساب مشتریان بانک‌ها، صاحبان کالا، و هر گونه سپرده گذاری بخش خصوصی فراهم ساخت. کار‌شناسان ایران سبز اخیرا دو گزارش مبنی بر زمینه سازی نیروهای امنیتی برای دست اندازی به سپرده‌ها وپس اندازهای ریالی و ارزی افراد در بانک‌ها و نصب نرم افزارهای ویژه برای ردیابی اسامی و مشخصات و محاسبه دارایی‌های صاحبان حساب‌ها و کنترل جزیی‌ترین مبادلات ارزی و ریالی منتشر کرده‌اند. اکنون شواهد نشان می‌دهد که با تایید این شیوه توسط علی خامنه‌ای، روند اجرایی شدن پروژه آغاز شده و بهانه گیری‌های مالیاتی از صاحبان حساب‌ها قدم نخست برای بررسی دارایی‌ها و سپس اخذ مالیات بر مبنای «ارزیابی دارایی» آن‌ها خواهد بود. در این چارچوب پس از بررسی دارایی‌ها، میزان مالیات پرداختی افراد که تا پیش از این بصورت متعارف محاسبه می‌گردید، از این پس بصورت «ارزیابی نسبت به دارایی‌های موجود» او سنجیده می‌شود که عملا تا ۴۵% افزایش مالیات‌ها را در پی خواهد داشت. در همین رابطه مقامهای عضو ستاد پیگیری این طرح در دفتر آیت اله خامنه‌ای پیش بینی کرده‌اند، از این رهگذر می‌توان بخش عمده‌ای از سرمایه گذاری‌های خارجی را که باید در ایران صورت می‌پذیرفت و به دلایل فراوانی متوقف شده جبران کرد تا حکومت با برداشت از پس انداز‌ها و سپرده‌های بانکی افراد، نیازهای اجرایی و عمرانی خود را تامین نماید! اخیرا سردار قاسمی نیز که همزمان با تسلط بر قرارگاه خاتم الانبیاء سمت وزارت نفت را هم بر عهده گرفته طی مصاحبه‌ای اعلام کرد اگر ۱۰ تا ۱۵% ازسپرده‌های بانکی داخلی برای بازسازی صنعت نفت ایران اختصاص یابد، مشکلات توسعه زیر بنایی آن حل و فصل خواهد شد. اگر چه شواهد نشان می‌دهد سپاه پاسداران نیز برای توسعه طرحهای نظامی و نیز تامین هزینه‌های گزاف اتمی خود به بهره برداری از این منابع مالی چشم دوخته است. ستاد پیگیری این طرح در دفتر رهبری ایران اکنون پیشنهادی را در دست اجرا دارد تا سرمایه داران بخش خصوصی را تشویق به همکاری و موافقت با خواست‌های این ستاد نماید. پیشنهاد اولیه ستاد مذکور افزایش ۱۵ درصدی مالیات سالانه این افراد و سپس ملزم بودن آن‌ها به پرداخت ۲۵ تا ۳۵ درصد دارایی‌های خود تحت عنوان خرید «اوراق قرضه صندوق توسعه ملی» است. پیشنهادی که دستکم ۴۵ % دارایی آن‌ها را به تملک حکومت در می‌آورد. اگر چه دولت مدعی است که سالانه ۸% سود اوراق مشارکت را به این اشخاص خواهد پرداخت، اما اولا این اوراق مشارکت برای دراز مدت واگذارمی شوند و تبدیل دوباره آن به نقدینگی سخت خواهد بود و ثانیا مازاد بر ۸% سود سهام سالانه، الزاما تحت عنوان خرید دوباره سهام به حساب دولت بازگردانده می‌شود. نکته مهم‌تر اینکه همه این پیش بینی‌ها در صورتی تحقق می‌یابد که این مبالغ صرفا صرف بازسازی و توسعه میادین نفتی ایران شود و میزان درآمدهای پایه نفتی در این چارچوب افزایش یابد. تصوری که عملی شدن آن دور از ذهن به نظر می‌رسد. محاسبات رسمی دولتی نشان می‌دهد سپرده‌ها و پس اندازهای مردم و بخش خصوصی در بانک‌ها چه بصورت ارزی و چه صورت دلاری حدود ۳۰۰ هزار میلیارد تومان است که این ستاد برای برداشت سالانه تا ۴۵ هزارمیلیارد تومان از این مبالغ به دنبال چاره جویی است. کار‌شناسان ستاد مذکور اخیرا طی دیداری با علی خامنه‌ای با ارائه آمار و اطلاعاتی اعلام کرده‌اند که چنانچه بررسی‌های دقیق مالیاتی بر پایه «ارزیابی» انجام شود تا ۶۵% سپرده‌ها و پس اندازهای فعلی مردم در بانک‌ها به حکومت تعلق دارد و می‌توان با دلایل قانونی از آن‌ها برداشت نمود. ترفندی که باعث موافقت رهبر جمهوری اسلامی با تسلط همه جانبه نیروهای امنیتی بر دارایی‌های مردم در بانک‌ها شده است. در حال حاضر انتشار بخش اندکی از این خبرها باعث آشفتگی و اعتصاب در بازار تهران شده است. گمان می رود افشای کامل اخبار پشت پرده این طرح که به آنها اشاره شد ، تبعاتی غیرقابل پیش بینی را در فضای اقتصادی بخش خصوصی ایران به همراه آورد.

خبرنگاران سبز

صد روز از بازداشت مریم بهرمن، فعال جنبش زنان، گذشت

بیش از ۱۰۰ روز از بازداشت مریم بهرمن، فعال جنبش زنان و وبلاگ نویس می گذرد و او هم اکنون در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به سر می برد. این فعال جنبش زنان صبح روز ۲۱ اردیبهشت ماه سال جاری در شهر شیراز توسط چند تن از ماموران امنیتی در منزل شخصی اش بازداشت شد. ماموران امنیتی شهر شیراز پس از سه ساعت بازرسی منزل و ضبط بعضی از اموال شخصی وی را به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» بازداشت کردند.او ابتدا به بازداشتگاه اطلاعات شیراز برده شد و ۵۵ روز را در سلول انفرادی گذراند. بعد از این مدت مریم بهرمن در تاریخ ۱۳ تیرماه ۱۳۹۰ به کانون اصلاح و تربیت میانرود (بند زنان زندان شیراز) منتقل شد. او پس از انتقال به کانون اصلاح و تربیت، از سایر زندانیان جدا و همراه با یک زندانی دیگر در سلولی جداگانه نگهداری شد.بهرمن در آخرین تماس تلفنی خود در مرداد ماه ۱۳۹۰ از انتقال خود به شهر تهران و بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات خبر داده است. او در این مدت تنها دوبار توانسته است با خانواده اش تماس تلفنی داشته باشد.او در آخرین نوشته‌ی وبلاگش درباره نامه ای که به میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نوشته، سخن گفته بود؛ نامه ای که در قالب کمپین نامه نویسی به رهنورد و موسوی نوشته و بخش هایی از آن را در وبلاگش منتشر کرده است: « خیلی وقت بود نامه ننوشته بودم، تکنولوژی را گذاشتم کنار و خودکار و کاغذ رو گرفتم دست. واقعا حس نامه نوشتن داشتم و کلی هم حرف برای گفتن، اما نمی تونستم از وسط ماجرا شروع کنم و البته می خواستم حس واقعیم رو هم بگم….» او در نامه اش خطاب به میر حسین موسوی با لحن صمیمانه ای نوشته است: «جزء کسانی بودم که سال ۸۴ فکر می کردم باید در انتخابات شرکت کنین و با تمام وجود حس می کردم باید جلوی یک فاجعه رو بگیریم که راضی نشدین، سال ۸۸ مخالف آمدنتون بودم و نوع و نحوه ی حضور در انتخابات تان هم که علاوه بر دلگیری، بر ابهامات ذهنی ام افزود و باعث شد حس کنم به تماشای بازی سیاسی ای مشغولم که از آن چیزی نمی دانم. در نهایت هم تنها با اعتماد به افراد صاحب تجربه ی عرصه ی سیاست که باورشان داشتم به شما رأی دادم. البته فضای کلی حاکم بر ستاد انتخاباتی تون ( حداقل در شیراز ) باعث می شد ترس از پیروز شدن و عدم اطمینان از این که واقعا انتخاب بین بد و بدتر، به بدتر شدن اوضاع نمی انجامد را در ذهنم پر رنگ تر کند، البته حضور خانم رهنورد امیدی بود بر بهبود اوضاع حداقل در حوزه ی زنان.» و او در نهایت آرزو می کند که این نامه در زندان خانگی میر حسین موسوی و زهرا رهنورد به دستشان برسد. وی آرزویش را در قالب این جملات ابراز می کند : «اگر بخوام تا آخرش برم خیلی طولانی می شه… برای همین ترجیح دادم پاکتی رو پر از بهار نارنج کنم و به آدرس خونتون پست کنم تا اگر به دستشون رسید حداقل از طبیعت کمک گرفته باشم برای این که لحظه ای روزهای بهاری را به شما یادآوری کنم.» مریم بهرمن که اکنون در میان دوستانش به دختر بهار نارنج های شیرازی معروف است، ماه ها در سکوت خبری زندانی است.

خبرنگار کلمه

پس از گرداندن همسر با پابند در سطح شهر: بازداشت وجیه ناشری، شهروند بهایی در ساری

کمیته گزارشگران حقوق بشر - وجيهه ناشری (‌همسر وجيهه‌الله ميرزا گلپور)‌ شهروند بهایی ساکن ساری در تاریخ ۲۹ مرداد ماه توسط سه تن از افراد اداره اطلاعات ساری بازداشت شده است و به زندان کچوئی ساری منتقل شده است.در جریان این بازداشت آقای گلپور همسر ایشان که پیش این سابقه‌ی بازداشت، بازجویی و گرداننده شدن با پابند در شهر را دارد از مامورین میخواهد که همراه همسر بیمارش برود که با مخالفت مامورین مواجه میشود.خانم گلپور ۶۰ ساله و از بيماری‌هايی مانند معده درد رنج می‌برد. با وجود گذشت ۸ روز از بازداشت، وی همچنان بدون ملاقات است و تلاش همسر وی برای رساندن داروها که برای سلامت وی ضروری است بی‌نتیجه مانده است.در جریان مراجعه‌ی همسر وجیه ناشری برای ملاقات، به وی گفته شده است تا هفته‌ی دیگر صبر کند تا تفهیم اتهام صورت گیرد. این در حالی است در ماده ۱۲۷ قانون دادرسی دادگاههای عمومي و انقلاب حداکثر زمان تفهیم اتهام ۲۴ ساعت قید شده است.به نظر می‌رسد پرونده‌ی خانم ناشری به دلیل نوشتن رنج نامه و در ادامه‌ی پرونده‌ی همسرش، وجیه‌الله میرزاگلپور است. آقای میرزا گلپور پس از بازداشت و بازجویی با پابند در سطح شهر گرداننده شد.

اطلاعیه عفو بین الملل در مورد ناپدید شدن کوهیار گودرزی

سازمان عفو بین الملل با انتقاد از بازداشت غیر قانونی کوهیار گوردزی، از همه مردم می خواهد که در رابطه با دستگیری این فعال حقوق بشر و مادرش به مقامات جمهوری اسلامی ایران ایمیل و یا نامه ارسال کنند.در بیانیه سازمان عفو بین الملل آمده است: کوهیار گودرزی ، عضو “کمیته گزارشگران حقوق بشر”، در ۳۱ جولای ۲۰۱۱ توسط چندین مأمور لباس شخصی که احتمالا مأموران وزارت اطلاع بودند، دستگیر شد.یک روز بعد از دستگیری گودرزی، مادر وی، پروین مخترع هم دستگیر شد. هردوی آن ها را خطر شکنجه و آزار تهدید می کند.کوهیار گودرزی در خانه یکی از دوستانش و به همراه صاحب خانه دستگیر شده است. همسایه های دوست وی گزارش دادند که مأموران لباس شخصی که احتمالا وابسته به وزارت اطلاعات بوده اند، سه نفر را با خود بردند.تاکنون به خانواده و وکیل وی، مینا جعفری، نه تنها در مورد محل زندانی وی اطلاعاتی داده نشده است بلکه حتی دستگیری وی هم رسما تأیید نشده است.سازمان عفو بین الملل نگران آن است که کوهیار گودرزی در یکی از سلول های زندان اوین تهران نگه داشته شده باشد.به گزارش میدل ایست برلین در این بیانیه آمده است: در اول آگوست ۲۰۱۱، بلافاصله پس از دستگیری کوهیار گودرزی، مادر وی، پروین مخترع، هم دستگیر شد. به هنگام دستگیری به مادر گودرزی گفته شد که فرزندش را به اوین منتقل کرده اند.پروین مخترع به اتهام “توهین به رهبر مذهبی”، “تبلیغ علیه نظام”، “اقدام علیه امنیت ملی” بازداشت شده است. برای این اتهامات به مصاحبه هایی که وی در سال ۲۰۱۰ و به هنگام دستگیری کوهیار گودرزی با رسانه ها انجام داده بود، استناد شده است.پروین مخترع در این مصاحبه ها از فعالیت های صلح آمیز فرزندش صحبت کرده بود.یکی از اعضای خانواده کوهیار گودرزی برای کسب اطلاع به دادستانی کشور مراجعه کرده بود ولی دادستانی اظهار بی اطلاعی کرد.طبق بعضی اخبار غیر موثق، کوهیار گودرزی احتمالا در بخش ۲۴۰ زندان اوین بسر می برد. به هنگام مراجع خانواده اش به اوین گفته شد که چنین زندانی تحت این نام به اوین آورده نشده است.از زمان دستگیری تاکنون به خانواده اش اجازه تماس با وی داده نشده است. احتمال آن می رود که وی تحت شرایطی در زندان بسر می برد که حکم ناپدید شدن را دارد.سازمان عفو بین الملل از همه مردم می خواهد که در رابطه با دستگیری کوهیار گودرزی و مادرش به مقامات جمهوری اسلامی ایران ایمیل و یا نامه ارسال کنند. سازمان عفو بین الملل پیشنهاد می کند که در نوشته های ارسالی مضمون زیر مورد توجه قرار گیرد: از شما تقاضا می کنم که محل بازداشت کوهیار گودرزی را اعلام کنید. از شما می خواهم که امکانات پزشکی کافی برای وی فراهم کنید و امکان تماس خانواده و وکیل مورد اعتمادش را مهیا سازید. از شما تقاضا می کنم که در مورد عدم شکنجه و آزار کوهیار گودرزی و پروین مخترع اطمینان حاصل کنید. در اینجا یادآوری می کنم که کوهیار گودرزی یک زندانی سیاسی صلح طلب است. در صورتی که او تنها به جرم فعالیت صلح آمیز دفاع از حقوق بشر دستگیر شده است، باید بی درنگ و بدون قید و شرط آزاد شود. اگر پروین مخترع تنها به جرم تلاش برای آزادی کوهیار گودرزی در بازداشت بسر می برد، باید وی فوری و بدون قید و شرط آزاد شود

۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

تاکید کمپین بین المللی حقوق بشر بر آزادی سریع و بدون قید و شرط موسوی و کروبی

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران رهبر جمهوری اسلامی را راسا مسئول سلامتی کروبی و موسوی می شناسد و خواستار آزادی سریع و بدون قید وشرط آنان است.به دنبال انتشاراخبار جدید مبنی براینکه مهدی کروبی به مکانی جدیدمنتقل شده، در طی ۴۲ روز گذشته در انزوای مطلق بوده و هیچ ارتباطی با کسی نداشته، کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از طریق یک منبع موثق وآگاه مطلع شده است که مقامات امنیتی فشارسنگینی را بر روی این رهبر معترض بعد ازانتخابات وارد می کنند تا او را وادار به اعترافات تلویزیونی کنند. کمپین امروزبا انتشار بیانیه ضمن محکومیت اقدامات فراقانونی و غیرانسانی یاد شده، نگرانی شدید خود رامورد وضعیت جسمی و روانی این روحانی ۷۴ ساله ابراز داشت و خواستار آزادی فوری وی و میرحسین موسوی از اسارت شش ماهه شد.نگرانی از وضعیت سلامت مهدی کروبی، که بیش از شش ماه است بدون هیچ توجیه قضایی و قانونی در حصرخانگی به سر می برد، بدنبال اظهارات یک منبع آگاه از درون ایران که به کمپین گفت چندین روانشناس تلاش می کنند که” آقای کروبی را برای حضور در تلویزیون آماده کنند”، دوچندان شده است.کمپین معتقد است که افراد موسوم به “روانشناس” – که در ادبیات اعترافات اجباری یک واژه آشنا و به معنای کارشناسان ورزیده نیروهای امنیتی در شکنجه روانی متهمان و رساندن آنها به مرحله از هم گسیختگی فکری وروانی برای قبول درخواست مصاحبه اجباری تلویزیونی است- هم اکنون با استفاده از حداکثر فشار روانی تلاش می کنند ذهن و روان مهدی کروبی را تخریب و او را برای مصاحبه تلویزیونی آماده سازند.هادی قائمی، سخنگوی کمپین در این زمینه گفت: «همگان باید بسیار نگران سلامتی و جان کروبی باشیم مخصوصا اینکه برای شش هفته گذشته هیچکس از او خبری ندارد، نه همسرش، نه هیچ عضو دیگر خانواده یا نزدیکانش. چنین شرایط اسارت ظالمانه و غیر قانونی و کاملا غیر قابل توجیه است.»وی می افزاید: سابقه حکومت جمهوری اسلامی ایران در استفاده از مخرب ترین وغیرانسانی ترین تکنیک های روانی برای شکستن روحیه ومقاومت مخالفان سیاسی، حتی در مورد افراد بلندپایه مذهبی و سیاسی، برای مرعوب وساکت کردن منتقدین با استفاده از انزوای کامل “حبس خانگی” و به جلوی تلویزیون آورن آنها برای دیکته کردن آنچه در سردارند، نگرانی یادشده در مورد مهدی کروبی را بسیار جدی کرده است.بر اساس این گزارش، منبع آگاه یاده شده در حالی خبر از ” استفاده از روانشناسان برای آماده کردن شرایط حضورکروبی در تلویزیون” را مطرح کرده است که نیروهای اطلاعاتی-امنیتی جمهوری اسلامی سابقه ای سیاه در استفاده از چنین روشهایی برای فیلم پر کردن از مخالفان سیاسی و پخش آن از تلویزیون در ۳۰ سال گذشته دارند.گفتنی است از ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ مهدی کروبی و میر حسین موسوی اسیر در “حصر خانگی” بوده اند. هیچ روند قضائی دراین روند وجود نداشته است.هادی قائمی با اشاره به سکوت مقامات قضایی و استمرار نگهداری غیرقانونی مخالفان سیاسی در حصرخانگی گفت: « قوه قضاییه ایران وشخص آقای صادق لاریجانی، نه تنها در برابر اقدامات مقامات امنیتی دست وپابسته ناظر است بلکه خود در ادامه واستمرار روند نقض حقوق قضایی مشارکت عامدانه و جدی دارد و این جز ان نیست که رهبر ایران خود بر چگونگی رفتارکنونی با مهدی کروبی و میرحسین موسوی مهر تایید زده باشد.

نامه پدر حسین رونقی به دادستان: جان پسرم در خطر است و کسی هم جوابگو نیست

پدر زندانی سیاسی حسین رونقی ملکی، طی نامه ای مجدد به دادستان تهران، ضمن شرح گوشه ای از مشکلات حاد جسمانی فرزندش در زندان، خواستار مرخصی استعلاجی وی گردید و نسبت به خطر جانی برای حسین هشدار داد.احمد رونقی در نامه خود به عباس جعفری دولت آبادی، خطاب به وی خاطرنشان کرده است “فرزندم حسین رونقی ملکی ۱۳ ماه در سلول انفرادی در زندان اوین زیر شکنجه‏های بازجویان سپری کرده است و همین باعث گردیده هر دو کلیه هایش و کیسه صفرا و سلامتی‏اش را از دست بدهد. در حالی که در دین مقدس اسلام و قانون الهی این عمل بسیار زشت و ناپسند شمرده شده، کسی هم جوابگو نیست. در خاتمه درخواست اینجانب مجدداً این است طبق قانون و گواهی پزشکان معالج و بیمارستان که به حضورتان تقدیم شده به فرزندم طبق قانون مرخصی اهدا گردد تا در منزل، ایشان توسط پزشکان متخصص رسیدگی و درمان گردد.متن نامه پدر حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی، خطاب به دادستان تهران به شرح زیر است:

بسمه تعالی
محضر مبارک دادستان محترم عمومی و انقلاب کل تهران جناب آقای جعفری دولت‏آبادی
سلام علیکم

احتراماً به استحضار مقام محترم قضایی می‏رساند در مورخ ۳/۵/۹۰ نامه‏ای به دفتر پیگیری دادستان محترم در مورد وخیم بودن حال سید حسین رونقی ملکی تقدیم نمودم و رونوشت نامه را جهت استحضار و اقدام قانونی به ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی جناب آقای لطفی، دادسرای عمومی و انقلاب شهید مقدسی دادیار محترم ناظر بر زندان اوین، اداره کل پزشک قانونی استان تهران منطقه شمال و کمیسیون حقوق بشر اسلامی تقدیم نمودم.با عنایت بر این که سید حسین رونقی ملکی از ۱) درد شدید کیسه صفرا با بودن ۱۷ میلیگرم سنگ ۲) درد شدید دو کلیه وی که بشدت نامبرده را آزار می‏دهند ۳) سوزش شدید ادرار ۴) تکرار ادرار و ۵) خونریزی شدید کلیه‏هایش رنج می‏برد، به استحضار دادستان محترم کل تهران و مقامات قضایی و مسئولین زندان اوین می‏رساند بنده، پدر ایشان، فرزندم را بعد از معالجه سالم به زندان تحویل داده بودم اما تا کنون به فرزند اینجانب مرخصی نداده‏اند تا تحت درمان قرار بدهیم.حتی متأسفانه مسئولین زندان به مرخصی ایشان عنایت ندارند و برایش می‏گویند تو می‏خندی و صحبت می‏کنی، آیا عمل خندیدن و راه رفتن و صحبت کردن با یکدیگر در زندان می‏تواند موید عدم بیماری ایشان باشد یا بهبودی ایشان را تأیید کند؟ علت چیست که مسئولین زندان و مأموران محترم با فرزند اینجانب چنین برخوردی را دارند؟ مضافاً بر اینکه در مورخ ۱۷/۵/۹۰ پزشک محترم معالج وی گواهی صادر نموده که نامبرده نیاز به رادیولوژی TVP دارد که ببینند خونریزی ایشان از کدام ناحیه است و همچنین در تاریخ ۱۷/۵/۹۰ برای آزمایش خون نیز مجدداً در دفترچه ایشان پزشک معالج مرقوم فرموده است و لذا با خونربزی ادرار و وخیم بودن حال حسین در مورخ ۱۷/۵/۹۰ ساعت ده و پنجاه دقیقه شب به بیمارستان شهید هاشمی نژاد برده شده و در آزمایش نیز نشان داده شده که ایشان خونریزی دارند.قابل ذکر است که از دادستان محترم کسانی که به فرزند اینجانب جهت آزمایش کمک کرده اند و به بیمارستان هاشمی نژاد برده اند کمال تشکر و قدردانی را می نمایم و از دادستان محترم و مقامات قضایی و مسئولین زندان تقاضا دارم برای مرخصی فرزندم به منظور درمان و مداوای ایشان (کلیه‏ها و کیسه صفرا) در منزل زیر نظر پزشکان متخصص و معالج درمان اقدام نمایند تا نامبرده از بین نرود.اگر به فرزند اینجانب سید حسین رونقی ملکی توجه نگردد جان ایشان در خطر خواهد بود با توجه بر اینکه دین اسلام دین رحمت و بخشش و فتوت و عفو و گذشت و حامی مسلمین و مستضعفین است.ناگفته نماند به استحضار دادستان محترم و مقامات قضایی و مسئولین زندان می رسانم که فرزندم حسین رونقی ملکی ۱۳ ماه در سلول انفرادی در زندان اوین زیر شکنجه‏های بازجویان سپری کرده است و همین باعث گردیده هر دو کلیه هایش و کیسه صفرا و سلامتی‏اش را از دست بدهد. در حالی که در دین مقدس اسلام و قانون الهی این عمل بسیار زشت و ناپسند شمرده شده، کسی هم جوابگو نیست. در خاتمه درخواست اینجانب مجدداً این است طبق قانون و گواهی پزشکان معالج و بیمارستان که به حضورتان تقدیم شده به فرزندم طبق قانون مرخصی اهدا گردد تا در منزل، ایشان توسط پزشکان متخصص رسیدگی و درمان گردد.ضمناً به استحضار دادستان محترم و مقامات قضایی می‏رساند آقای ستاری رئیس دفتر آقای پیرعباسی شعبه ۲۶، اختلافاتی با اینجانب دارد و اجازه نمی‏دهد نامه‏هایم را به جناب آقای پیرعباسی قاضی پرونده فرزندم تقدیم نمایم.

والسلام
با احترم سید احمد رونقی ملکی
پدر دانشجو سید حسین ملکی رونقی

جرس  

بر زخم‌های ما نمک نپاشید؛برادر سهراب اعرابی به لاریجانی: به خود آیید و دست از دروغ و ستم بردارید

در هفته های گذشته صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه در اظهاراتی پیرامون رویدادهای انگلیس، تعداد کشته شدگان حوادث پس از انتخابات ۸۸ را یک نفر خواند که اعتراضات بسیاری را در پی داشت. در طی روزهای گذشته خانواده هایی (مادر سهراب اعرابی، همسر علی حسن پور، مادر مصطفی کریم بیگی و برادر امیرجوادی فر) به این گفته ها اعتراض کردند.سهیل اعرابی، برادر سهراب اعرابی از جانباختگان رویدادهای پس از انتخابات نیز در نامه ای اعتراضی صادق لاریجانی را مورد خطاب قرار داده است که متن این نامه در اختیار سرخسبز قرار گرفته است:

به نام خداوند عدل و داد

آقای لاریجانی

من سهیل اعرابی هستم. برادر یکی از کشته‌شدگان ۲۵خرداد. به یاد می‌آورید؟

نامش سهراب بود… و حالا دنیا می‌شناسدش٬ اما شما چه؟

می‌دانید برادر من چند بهار از زندگی‌اش گذشته بود؟

می‌دانید چند نفر از انتخابات ۸۸ تا به حال کشته شده‌اند که سهراب تنها یکی از آنان بوده است؟

می‌دانید چه بر سر خانواده‌های این عزیزان آمده است؟

می‌دانید هنوز هم هستند کسانی که اسباب آزار و اذیت این خانواده‌ها را فراهم می‌کنند؟

می‌دانید در همان اسلامی که ادعای مسلمانی‌اش را دارید در باب دروغ چه آمده است؟

می‌دانید علی که بود؟ یا تنها نامش را شنیده‌اید و بهره برداری از نامش را آموخته‌اید؟می‌دانید آه مظلوم بر سر شما و قدرتتان چه خواهد آورد؟برادر من در تاریخ ۲۵ خرداد مفقود شد و پس از پیگری‌های فراوان مادرم و خانواده٬ ۲۶ روز بعد پیدا شد.بله یافتیمش اما نه سهراب همیشگی‌مان را٬ که جنازه‌اش را! برادرم با اینکه زنده نبود ولی لبخند بر لبانش بود و اطمینان دارم که لبخندش خطاب به دست‌های آلوده‌ی قاتلینش بود.قاتلینی که او را به ضرب گلوله‌ای کشتند که از اسلحه‌ی کلاشینکف شلیک شد. اسلحه‌ای سازمانیی که فقط در دست ارتش٬ سپاه و بسیج است.برادرم به سرعت در تمامی دنیا تکثیر شد و حالا نه تنها شما بلکه هیچ کس نمی‌تواند از محبوبیت و بزرگی و مردانگی‌اش کم کند. کسی نمی‌تواند حقیقت او را انکار کند. برادر من و تمامی کشته‌شدگان در راه احقاق حق شان جان خود را از دست دادند… همان راهی که ۱۴۰۰ سال پیش حسین و یارانش در آن قدم گذاشتند.شما چه؟ شما در راه حق چه کردید؟ شما جز پایمالی حق چه کردید؟ شما جز تلاش برای خاموش کردن صدای حق‌خواهی یک ملت با توسل به زور چه کردید؟ شما جز انکار فریاد تظلم‌خواهی یک ملت چه کردید؟برادر من تنها ۱۹ سال سن داشت و آن‌ها که می‌شناختندش می‌دانند که درک او از حقایق بسیار بیشتر از سن و سال کمش بود.یعنی شما نمی‌دانید چند نفر پس از انتخابات ۸۸ تا به حال کشته شده‌اند که سهراب تنها یکی از آنان است؟شما نمی‌دانید که تا به حال ۴۳ نفر از خانواده‌های این عزیزان مصاحبه‌ی رسمی داشته و شهادت داده‌اند که عزیزانشان کشته شدند؟آیا تا به حال بر سر مزار سهراب رفته‌اید؟ من شهادت می‌دهم که در نزدیکی مزار سهراب جوانی دفن شده به نام علی ثقفی که تا کنون خانواده‌اش از سر هراس٬ کشته شدن فرزندشان را اعلام نکرده‌اند… چند قدم آن سوتر اشکان سهرابی٬ عباس دیسناد٬ رامین رمضانی و… دفن شده‌اند. قطعه‌ی ۲۵۷ بهشت زهرا شاهدی است بر حقیقتی که شما از هیچ تلاشی برای انکار کردنش فروگذار نکردید. شاهدی است بر جان سپردن جوانانی که تا شامگاه ۲۲ خرداد ۸۸ زنده بودند و زندگی و وطنشان را دوست داشتند.شما اما هیچ به خود زحمت داده‌اید که یک بار بر سر مزار آن‌ها حاضر شوید؟ که فاجعه‌ی این همه زندگی‌های خفته در زیر خاک را به چشم ببینید؟محمد مختاری٬ مصطفی کریم بیگی٬ علی حسن پور٬ میثم عبادی٬ شهرام فرج زاده٬ محمد کامرانی٬ امیر جوادی‌فر٬ محسن روح‌الامینی و… آن‌قدر اسم هست٬ آن‌قدر گورهای بانشان و بی‌نشان هست که دیگر حضور ذهن ندارم که بگویم. به راستی که راست گفته‌اند که از تراژدی خارج شده و به آمار رسیده است.خانواده‌های این عزیزان هرکدام به نوعی زندگی برایشان به تلخی بدل شده و اشخاصی که بویی از انسانیت نبرده‌اند باعث آزار و اذیت آن‌ها و به نوعی سوهان روح آنان شده‌اند… باز هم شما نمی‌دانید؟!یک بار هم که شده به چهره‌ی خود در برابر آینه بنگرید و به خود آیید و دست از دروغ و ستم بردارید.و اگر نمی‌توانید٬ اگر حلاوت قدرت آن‌چنان زیر دندانتان مزه کرده که ناتوانید٬ حداقل بر زخم‌های ما نمک نپاشید.

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...