۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

مادر حسین رونقی: می گویند اگر مصاحبه هایت قطع نشوند، دخترانت را هم می بریمٍ، من با این تهدید ها نمی ترسم

مادر حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی، از روزی که به ماموران التماس می کرد اجازه دهند پسرش “لباس هایش را در آن هوای سرد بپوشد و بعد ببرندش” سخن می گوید و به تهدیدهای بعدیِ ماموران و نهادهای امنیتی اشاره می کند که گفته اند “اگر با رسانه ها مصاحبه کنی، دیگر فرزندانت را نمی بینی” و از دادگاه “بی قاضی و بدون وکیل” فرزندش و حکم صادره خبر می دهد و انتقاد می کند.به گزارش کلمه، زلیخا موسوی، ساکن ملکان، هر هفته سفر ۱۲ ساعته اش را به امید دیدار پسر می آید و ۲۰ دقیقه بعد دوباره راهی شهرش می شود و هر بار نگران از اینکه چه خبری در راه است.این مادر رنجور می گوید: بعد از دادگاه، حسین زنگ زد خیلی ناراحت بود، گفت من را تحت فشار گذاشتند و نگذاشتند حکم را بخوانم. گفت “من را زدند. به قاضی پیرعباسی گفتم او هم گفت خوب کاری کردند، خودم به آن ها گفتم شما را بزنند.مادر حسین رونقی وبلاگ نویس زندانی در بند ۳۵۰ اوین در حالی از ضرب و شتم پسرش به دلیل نامه ای که به دادستان نوشته بود می گوید که مسئولان دولتی و حکومتی معتقدند ایران نه زندانی سیاسی دارد و نه شکنجه و کتک در دوره ی بازداشت.حسین رونقی ملکی، ۲۵ ساله، در ۲۲ آذرماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان استان آذربایجان شرقی بازداشت و به گفته خانواده‌اش حدود ۳۰۰ روز در سلول‌های انفرادی بند دو الف زندان اوین به‌سر برد. این فعال حقوق بشر به ۱۵ سال زندان محکوم شد.

متن کامل مصاحبه با پدر و سپس مادر حسین رونقی(بابک خرمدین) به شرح زیر است:

آخرین خبری که از آقای رونقی دارید چیست؟

چند روز پیش به ما زنگ زدند و گفتند که ظاهرا حسین را به بیمارستان منتقل کرده اند، ما پیگیری کردیم اما جوابی نگرفتیم از زندان. از طریق بیمارستان طالقانی که پیگیر شدیم گفتند به صورت بیهوش به اورژانس آنجا برده بودند و بعد از چند ساعت که به هوش آمده بوده به زندان بَرِش گردانده بودند.

آیا توضیح دادند که چرا بیهوش شده است؟

گویا بعد از نامه ای که حسین به دادستان نوشته بوده و از مشکلات و بیماری هایش گفته، آمدند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند تا او بیهوش شده است. ما به مقامات نامه نوشتیم و تماس هم گرفتیم. ما پیگیری های قانونی را خواهیم کرد.

جوابی به نامه و تماس هایتان داده شده است؟

نه کسی جواب ما را نداد، تازه این ها برای پسر من پرونده سازی کرده اند. و گفتند اگر اطلاع رسانی کنی پسرت را نگه می داریم. من را هم تهدید کردند. حسین اتهامات آن ها را قبول ندارد و همه ی این فشار های برای این است که با آن ها همکاری کند.

تا به حال با دادستان هم ملاقات داشته اید؟

بله چند بار. مثلا سال گذشته روزنامه ی کیهان ادعاهای دروغینی درباره ی پسر من کرده بود که حسین میلیون ها دلار پول گرفته و من همان زمان به دادستانی رفتم و این ادعای واهی را به آن ها گفتم.

و جوابشان؟

اصلا خبر نداشتند حتی دادپرس پرونده که پرونده دستش بود از ادعاهای کیهان خبر نداشت و مطابق معمول هیچ جوابی به من ندادند. اما بعد از مدتی پسرم را بدون حضور قاضی و وکیل به دادگاه برده بودند و آقای ستارزاده مستقر شعبه ی ۲۶ را مجبور کرده بودند که حکم را امضا کند.

می دانید پرونده ی آقای رونقی کجاست؟

ظاهرا دست اطلاعات سپاه است.به گزارش کلمه، در این زمان مادر حسین رونقی تلفن را در اختیار گرفت و توضیح داد که حال همسرش (پدر حسین) بد شده و برای مصاحبه مساعد نیست و این روزها تحت فشار هستند و با عذر خواهی گفت که مصاحبه را وی ادامه می دهد.

در این دو سال عضو دیگری از خانواده هم به طور رسمی بازجویی یا احضار شده است؟

دو تا از پسرهایم را برده اند. اول پسر بزرگم را گرفتند. و میگفتند بگو برادرت کجاست؟ بعد هم آمدند حسین را از خانه بردند. بعد از دوسال هنوز موبایل و ساعت من دست آن هاست. به من گفتند حق نداری به کسی بگویی که بچه هایت را دستگیر کرده ایم. بازجو به من گفت اگر اطلاع رسانی کنی دیگر آن ها را نمیبینی. گفت بچه هایت را میکشیم، خاک بر سرشان شده است. من هم جواب دادم حق نداری این حرف ها را بزنی. من نمی ترسم با این تهدیدها.

پسر بزرگتان را چقدر نگه داشتند؟

پسر بزرگم را در اوین خیلی کتک زدند و بعد از یک ماه با قرار وثیقه ۷۰ میلیون تومانی آزادش کردند. اما حسین ۱۳ ماه انفرادی بود.

با آن همه تهدید، برخورد نیروهای امنیتی بعد از اطلاع رسانی های شما چطور بود؟

روز دادگاه زنگ زدند به پدرش گفتند به همسرت بگو نیاید. اما من رفتم و آنها بیرونم کردند. قاضی خودش که آقای پیر عباس است، نبود. آقای ستاری را که مسئول دفتر او بود آوردند و انگشت حسین را زدند و بردندش. وقتی رفتم بالا گفت: خانم چرا نیامدید گفتم شما نگذاشتید من بیایم. گفت: به وکلیش زنگ زدیم او هم نیامد. به او گفتم دروغ می گویید، به وکیلش خبر ندادید وگرنه حتما می آمد.

با وکیلش تماس گرفتید؟

بله بیرون که آمدم با وکیلش حرف زدم. به او خبر نداده بودند. اما بعد از دادگاه، حسین دوباره زنگ زد خیلی ناراحت بود گفت من را تحت فشار گذاشتند و نگذاشتند حکم را بخوانم. صدای حسین را ضبط کردم. می توانم بگذارم تا صدایش را بشنوید گفت “من را زدند. به قاضی پیرعباسی گفتم او هم گفت خوب کاری کردند، خودم به آن ها گفتم شما را بزنند.” به خدا این ها خیلی بی رحمند.

پدر آقای رونقی از ماجرای چند روز پیش برایمان گفتند اما چون حالشان بد شد نتوانستند جزئیات را بگویند. برای مخاطبان ما دقیقتر می گویید که چطور خبر دار شدید که ایشان بیمارستان است؟

من هر وقت به ملاقات می روم و پسرم را می بینم خوشحالم. اما هفته ی قبل در راه بازگشت به من زنگ زدند که یکی از ماموران اطلاعات سپاه حسین را کتک زده. او هم بیهوش شده و بردندش بیمارستان. پریروز هم زنگ زدم گفتند خانم نگران نباش حالش خوب است و به زندان برگشته است حتی اجازه ندادند با او حرف بزنم. گفتم تو را به خدا بگذارید حسین زنگ بزند گفتند نمی شود.

فکر می کنید این فشارها به چه دلیل اعمال می شود؟

گویا از اطلاعات سپاه می گویند حسین عفو نامه بنویسد. حسین هم می گوید من کاری نکردم که عفو نامه بنویسم. در اصل مشکل اصلی با حسین به خاطر مطالب وبلاگش بوده است.

ایرادشان به مطالب وبلاگ ایشان چیست؟

حسین فعال حقوق بشر بود و یک وبلاگ داشت که به اسم بابک خرمدین هر روز در آن می نوشت. هنوز یادم نمی رود آن روز را که آمدند و بردندش. بچه خواب بود. حتی به او اجازه ندادند که لباس بپوشد. التماسشان کردم. پاهایشان را بوسیدم گفتم در این هوای سرد پسرم را اینطوری نبرید. اما کسی به حرف من توجهی نکرد.

سخنی با مسئولان دارید که از اینجا به آن ها بگویید؟

دادستان به من گفت پسرتان خیلی باهوش و عاقل است. من هم به او گفتم جای تاسف است که بچه های به قول خودتان باهوش و دانشجویان را انداختید در زندان و اوین را کرده اید دانشگاه.ما هر هفته به دادستانی می رویم و نامه می دهیم و درخواست ملاقات حضوری و مرخصی می دهیم. تمام پزشکان تایید می کنند که حسین باید به مرخصی بیاید. دوبار عمل کرده. حتی به من گفتند هزینه های بیمارستان با خودتان است و من همه را پرداخت کردم پسرم است و جانش برایم مهم است.

در ایام بیمارستان هم خبر اعتصاب غذای ایشان آمد؟ چرا دست به این کار زدند؟

بار اول که عملش کردند سه تا مامور آنجا بودند که خیلی ما را اذیت کردند. حسین خیلی ناراحت بود دست و پایش را با زنجیر بسته بودند. او هم اعتصاب غذا کرد. من به او گفتم غصه نخور مادر همیشه این ظلم ها وجود داشته است. با امامان و بزرگان ما هم همین کارها را کردند. ما باید صبوری کنیم و تحمل داشته باشیم.

هر چند وقت یک بار به ملاقات می روید؟

من تقریبا هر هفته می روم تهران. البته روز اول ماه رمضان به حسین گفتم: به خاطر این ماه که روزه میگیرم نمی توانم هر هفته بیایم. توانش را ندارم. اما تا حالا ۲ بار در ماه رمضان هم رفتم. دلم نمی آید نروم.

بر اساس خبرها این هفته، مسئولان زندان، ملاقات کننده های کابینی را مورد آزار و اذیت قرار داده و گفتند با وسایلتان را نباید با خودتان بیاورید. شما که از شهرستان می روید می خواهید چه کار کنید؟

ما زود رفتیم و بقیه ی زندانی ها را ندیدم و در جریان درگیری های ان روز در سالن ملاقات قرار نگرفتیم ولی وقتی برگشت از ملاقات، گفتند دیگر وسیله تان را نمیتوانید بیاورید پدر حسین هم گفت ما نمی توانیم، از شهرستان می آییم و ۱۲ ساعت هم در راهیم. کیف و وسایلمان را کجا باید بگذاریم.

وضعیت روحی و جسمی آقای رونقی چطور است؟

مرتب داروی مسکن می خورد. خودشان می گویند و من برایش می خرم و می برم. اما درباره ی سلامتیش دروغ می گویند. من مادرم، می فهمم. ما مسلمانیم، من سیدم. مگر ما چه کرده ایم که با ما این رفتار را دارند؟ لااقل بگذارند پسرم به مرخصی بیاید. هنوز یک عمل جراحی دیگر مانده. اجازه دهند خودمان درمانش را پیگیری کنیم. اینجا هیچکس جوابگوی ما نیست.

شما زمان ملاقات چه برخوردی با او دارید؟ از او نخواسته اید عفو بنویسد و بیرون بیاید؟

بعد از سیزده ماه زنگ زد و گفت: مامان می دانی من کجا هستم؟ گفتم مادر نگران نباش، آنجا جای مردان بزرگ است. قوی باش و امیدت به خدا باشد. اشک هایم را نگه داشتم و به حسین دلداری دادم. گفت از برادرم بپرس من کجا هستم. یک جای تاریک توی یک زیرزمین. دلداریش دادم گفتم غصه نخور. خدای ما هم بزرگ است!

برای اینکه روحیه اش را نبازد گفتم، خیلی از زن ها و دخترها هم همانجا هستند درست توی شرایط تو، حتی بدتر از تو.

امیدوارم این مصاحبه برای شما دردسری ایجاد نکند.

آنها خیلی مرا اذیت می کنند. می گویند اگر مصاحبه هایت قطع نشوند، دخترانت را هم می بریم. خجالت آور است. من با این تهدید ها نمی ترسم. یک مادر نمی تواند از حقوق بچه اش بگذرد.

دعایتان سر سفره ی افطار و در این شب های مبارک قدر چیست؟

من هر روز برای آزادی و سلامت همه زندانیان سیاسی دعا می کنم.

شما دلتان شکسته است، برای ما هم دعا کنید.

مهدی محمودیان: برخوردهای غیرانسانی و غیرقانونی مسئولین با ما هیچ ربطی به نامه ها و مصاحبه ها ندارد

پدر زندانی سیاسی مهدی محمودیان، با ابراز ناخرسندی از وعده های خلاف واقع مسئولین قضایی و زندان جهت اعزام فرزند بیمارش به بیمارستان اعلام کرد “ما فکر می کردیم در ماه رمضان مهدی را به بیمارستان منتقل کنند، چون جانشین دادستان از طرف وی این قول را به همسرم داده بود اما انگار ما نباید به هیچ وجه این قولها را باور کنیم.پدر این زندانی سیاسی و روزنامه نگار دربند، روز پنجشنبه بیست و هفتم مرداد ماه، پس از بازگشت از ملاقات فرزندش اظهار داشت که پزشکان پزشکی قانونی در سه ماه گذشته بمنظور عکس برداری و اسکن از قلب و مغز این زندانی چهار مرتبه برای وی درخواست انتقال به بیمارستان و مراکز مجهز به امکانات آزمایشات قلب و مغز نوشته اند که هر مرتبه نامه آنها از سوی دادستانی برگشت خورده و هیچ ترتیب اثری به آن داده نشده است.به گزارش رسیده به جرس، مهدی محمودیان روز پنجشنبه طی ملاقات به پدر خود گفته است “امیدوارم شما و دوستانم متوجه شده باشید که برخوردهای غیرانسانی و غیرقانونی مسئولین با من و سایر زندانی ها هیچ ربطی به حرف زدن ها و نامه نوشتن های من و مصاحبه شما با خبرگزاریها ندارد و اینها هیچ تصمیمی برای مرخصی یا حتی اعزام من و برخی دیگر از زندانیان بیمار همچون عیسی سحرخیز به بیمارستان ندارند و فقط می خواهند از این طریق من و شما را فریب دهند.پدرسالخورده و بیمار این روزنامه نگار زندانی که به شدت از دیدن وضعیت نامساعد فرزندش نگران بود در حالیکه شدت ناراحتی او را به بغض و گریستن انداخته بود، اظهار داشت که حتی دوستان هم بند با مهدی در ملاقات امروز نگرانی خود را از وضعیت جسمی او پنهان نکردند و از حال بد او برایم گفتند.آقای محمودیان ادامه داد “ما فکر می کردیم در ماه رمضان مهدی را به بیمارستان منتقل کنند، چون جانشین دادستان از طرف وی این قول را به همسرم داده بود اما انگار ما نباید به هیچ وجه این قولها را باور کنیم.

۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

جاویدتهرانی، کهندل، مددزاده و منصوری همچنان در بند ۲۴۰ زندان اوین

بهروز جاوید تهرانی، صالح کهندل، فرزاد مددزاده و محمدعلی منصوری که در تاریخ ۷ تیرماه که از زندان رجائی شهر به بندهای امنیتی زندان اوین منتقل شده بودند همچنان در سلول انفرادی و تحت بازجویی و شکنجه قرار دارند.
انتقال این ۴ زندانی در سکوت و بی‌خبری خانواده‌ها و وکلای آنان صورت پذیرفت، به طوری که یکی از اعضای خانواده‌ی این افراد به خانه حقوق بشر ایران گفت که «خبر انتقال عزیزانشان را از رسانه‌ها دریافت کرده و پیرو پیگیری برای ملاقات هفتگی متوجه شدند که این چهار نفر را به زندان اوین برده‌اند.»خانواده این زندانیان سیاسی قریب به دو ماه است که با مراجعه به مراکز قانونی هیچ پاسخ قانع کننده‌ای دریافت نمی‌کنند و دادستانی نیز در قبال پرسش آنان می‌گوید که «به ما ربطی ندارد و ما در جریان نیستیم و این موضوع مربوط به خود زندان است. تاکنون هیچ پرونده ای برای این چهار نفر در دادگاه انقلاب تشکیل نشده است.»شبنم مددزاده خواهر فرزاد مددزاده که خود هم اکنون در بند نسوان زندان اوین دوران محکومیت پنج ساله خود را طی می‌کند پس از پیگیری‌های مداوم که یک ماه به طول انجامید توانست برادر خود فرزاد را جلوی بند زنان ودر حضور بازجوی وی ملاقات کند. فرزاد مددزاده در این دیدار کوتاه عنوان داشت که در بند ۲۴۰ زندان اوین نگهداری می‌شود و اتهام آنان اخلال در امنیت ملی عنوان شده است.این در حالی است که این چهار زندانی سیاسی حتی پیش از وقایع انتخابات ۸۸ بدون ساعتی مرخصی در زندان دوران محکومیت خود را سپری می کرده‌اند. شبنم مددزاده در ملاقات کابینی با خانواده‌اش وضعیت روحی برادر خود را خوب توصیف کرد در حالی دچار کاهش وزن شدید شده بود و همچنین ماموران امنیتی از دادن عینک فرزاد به او خودداری کرده بودند.بهروز جاوید تهرانی از چهارم خرداد ماه سال ۱۳۸۴ بازداشت و به هفت سال زندان محکوم شده است. صالح کهندل نیز دوران محکومیت ۱۰ ساله و منصوری ۱۷ ساله خود را در زندان سپری می‌کنند.


خبرگزاری حقوق بشر ایران - رهانا 

مادرعلیرضا رجایی خطاب به رییس قوه قضاییه: روزی باید پاسخگوی اعمال خود باشید

 نزدیک به چهار ماه از بازداشت دکتر علیرضا رجایی می گذرد اما تاکنون مشخص نشده که این فعال ملی مذهبی به چه جرمی در زندان نگهداری می شود. این در حالی است که این صاحب‌نظر سیاسی طی این مدت دو ماه را در سلول انفرادی گذرانده است. او هم اکنون که در بند عمومی نگهداری می شود از حقوق اولیه یک زندانی از جمله تلفن و ملاقات حضوری "محروم" است.صدیقه راحت طلب، مادر علیرضا رجایی در حالیکه در بستر بیماری است به امید دیدن دوباره چهره فرزندش به انتظار نشسته است و به "جرس" می گوید: «چون ناتوانی جسمی دارم در این چهار ماه فقط یکبار من را با ویلچر بردند و او را دیدم. الان هم که در بند عمومی است برای ملاقات کابینی باید 47 پله بالا بروم که ناتوانم و روی ویلچر. پسرم گفت چند کارگر من را با ویلچر بالا ببرند اما نمی گذارند و می گویند به جز افراد خانواده غریبه را راه نمی دهند. تماس تلفنی هم ممنوع است. فقط یک بار علیرضا بعد از اینکه به بند عمومی منتقل شد به من و پدرش زنگ زد و خبر داد که به بند عمومی منتقل شده و همین. از آن زمان دیگر نمی گذارند با ما تماس بگیرد. ملاقاتها هم که کابینی است حالا امروز پدرش تقاضای ملاقات حضوری کرده آنها هم گفته اند بعد با شما تماس می گیریم. حالا من به امید "دیدن" علیرضا منتظرم.»دکتر علیرضا رجایی در اسفند سال ۷۹ همراه با جمعی دیگر از فعالان ملی_مذهبی(ازجمله مرحوم مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر حبیب‌الله پیمان، دکتر رضا رییس طوسی، دکتر محمد ملکی، محمد بسته‌نگار، دکتر محمدحسین رفیعی، محمد محمدی اردهالی، تقی رحمانی، مرحوم هدی صابر، دکتر مسعود پدرام، سعید مدنی، رضا علیجانی، مرتضی کاظمیان، و محمود عمرانی) بازداشت و در زمستان ۸۱ در دادگاه انقلاب محاکمه شد. قاضی حداد، رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب برای تمامی متهمان پرونده، احکام زندان از ۴ سال تا ۱۱ سال و نیز احکام محرومیت از حقوق اجتماعی از ۵ سال تا ۱۰ سال صادر کرد. تمامی متهمان که از ۵ ماه تا ۱۵ ماه در حبس و سلول انفرادی بودند، با وثیقه‌های چند ده میلیون تومانی آزاد شدند. این احکام در دادگاه تجدیدنظر معطل ماند؛ دستگاه قضایی نه وثیقه‌های دریافت شده از متهمان را آزاد کرد و نه احکام را به اجرا گذاشت.اما فشار بر فعالان ملی مذهبی به همین جا ختم نشد. ابتدا هدی صابر، بعد تقی رحمانی و آنگاه علیرضا رجایی برای تحمل محکومیت خود با بازداشت غیرقانونی مواجه شدند. فعالان سیاسی یاد شده، هیچ‌یک احضاریه‌ای از دایره اجرای احکام دریافت نکردند؛ و بعد از هجوم و برخورد امنیتی به منازل ایشان، یک‌باره بازداشت و به اوین منتقل شدند. تقی رحمانی چندی پیش آزاد شد؛ اما هدی صابر پس از اعتصاب غذای اعتراضی، بر اثر بی توجهی مسئولان زندان و ضرب و شتم در بهداری اوین، به شهادت رسید. رجایی اینک تنها متهمی است که از پرونده موسوم به ملی –مذهبی ها در زندان بسر می برد. مادر رجایی در خصوص پیگیری هایشان برای یافتن پاسخی به علت حبس فرزندش ادامه می دهد: «پسرم را بدون اینکه هیچ اتهام و مدرکی علیه اش وجود داشته باشد چند ماه در زندان نگه داشته اند. دو ماه را در "انفرادی" بوده و نزدیک به دو ماه هم هست که به بند عمومی منتقلش کرده اند. آنها استناد به حکمی می کنند که ده سال قبل صادر شده و به زندان محکوم شده در صورتیکه وکلای دادگستری می گویند این حکم دیگر قابل اجرا نیست زیرا ده سال از آن گذشته است و مشمول مرور زمان شده است و می گویند الان وقتی اتهامی در کار نیست و پرونده ای وجود ندارد ما چگونه پیگیری کنیم؟ از سوی دیگر متهمان دیگر پرونده ده سال پیش، همه آزاد هستند وفقط علیرضا را در زندان نگه داشته اند و این خود نشان از این دارد که پرونده ده سال پیش "بهانه" ای بیش نیست. وی می افزاید: «علیرضا را به بهانه جرم امنیتی بازداشت کردند، این در حالی است که جرم امنیتی باید تعریفی داشته باشد. بعد از انتقال علیرضا به بند عمومی بازپرس پرونده آقای جعفری به من زنگ زد و گفت علیرضا آزاد می شود و وثیقه بیاورید. اما بعد از بردن وثیقه، آقای جعفری گفتند از نظر او پسرم آزاد است و هیچ اتهامی هم وجود ندارد اما اجرای احکام ایشان را آزاد نمی کند. بازپرس گفت به دادگاه انقلاب شعبه بیست و شش مراجعه کنید. همسر و برادر علیرضا به آنجا مراجعه کردند و آقای پیرعباسی گفتند اصلا از طرف ما حکمی ابلاغ نشده است کما اینکه برای متهمان دیگر پرونده 79 هم حکمی ابلاغ نشده است. خلاصه عروسم به هر کجا که برای پیگیری مراجعه می کند هیچ پاسخی نمی دهند. پدرش نامه می نویسد هیچ جوابی نمی دهند و ما مانده ایم نگه داشتن علیرضا در زندان چه دلیل و توجیه قانونی دارد؟ حتی خود علیرضا تعجب می کند و نمی داند برای چه در زندان است؟ یکبار پدرش رفت تا دادستان را ملاقات کند اما دادستانی که اصلا ملاقات نمی دهند و فقط معاون قضایی دادستان را می شود ملاقات کرد که او هم گفت شما باید آقای شیراحمدی دادستان اوین را ببینید. دادستان اوین هم نه ما را می پذیرد و نه جواب نامه های ما را می دهد! خلاصه همه سرگردان مانده ایم.»وی در خصوص وضعیت جسمانی و روحی عضو شورای مرکزی انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران، می گوید: «از نظر روحی خوب است و با شرایط خودش را وفق می دهد. کلا علیرضا روحیه بسیار "قوی" دارد و خیلی خود دار است و ناراحتی هایش را در خود نگه می دارد. اما خیلی ضعیف و رنگ پریده شده است و بیشتر از ده و دوازده کیلو وزن کم کرده و بسیار تکیده شده است. خدا کند مسئولان عادلانه تر عمل کنند و اشخاص بی گناه را اینقدر در زندان نگه ندارند.»مادر این فعال ملی مذهبی در پایان با بعض می گوید: "جناب آقای لاریجانی رئیس قوه قضاییه! جناب اقای دادستان! نگهداشتن یک فردی بدون هیچ اتهام و جرمی در زندان برای شما چه سودی دارد؟ چرا حکم ده سال پیش را بهانه قرار می دهید؟ چرا خانواده علیرضا این همه رنج و فشار را باید تحمل کند؟ الان علیرضا دو نوجوان دارد و پسر بزرگش اولین سالی است که روزه می گیرد و اینقدر دوست دارد که در این ماه رمضان مراسم سحر و افطار را در کنار پدرش باشد. اما الان تنها و ناراحت است. »وی می افزاید: «آقای رئیس قوه قضاییه! آیا شما خودتان پدر هستید؟ آیا احساس یک پدر را درک می کنید؟ آیا می شود فرزندان این افراد بی گناه را جای فرزندان خودتان تصور کنید و اینطور آنها را تحت فشار قرار ندهید؟ فکر نمی کنید بالاخره روزی باید جوابگوی رفتار و اعمال خود باشید؟ آیا در دادگاه عدل الهی توجیهی برای کارهایتان دارید؟» مادر رجایی می افزاید: «نمی دانم نگهداشتن فرزند من بی گناه در زندان یک خصومت شخصی است یا یک اراده قوی تری در راس آن است؟ قطعا مسئول آنچه بر سر زندانیان سیاسی و خانواده هایشان می آید ابتدا شما در جایگاه ریاست قوه قضاییه هستید. ظاهرا قوه قضاییه الان بعنوان یک عامل دارد عمل می کند نه بعنوان یک آمر و دستگاه قضایی کشور کلا استقلال ندارد و زندان های ایران پر شده از اساتید دانشگاه و نخبگان فکری کشور!» وی تاکید می کند: « من بعنوان مادری که بیمار و ناتوانم و در بستر هستم جز دعا برای مظلومین و نفرین بر ظالمین راه دیگری برایم نمانده است.»گفتنی است، چندی پیش بیش از 200 فعال سیاسی و کنشگر مدنی با امضای بیانیه‌ای در اعتراض به بازداشت دکتر علیرضا رجایی، اعلام کرده اند: «بازداشت و زندانی کردن اندیشمندان، هنرمندان و شخصیت‌های ملی، بیش از آنکه نماد اقتدار و توانایی دستگاه‌های امنیتی باشد، نشانه‌ی نگرانی آنها نسبت به گسترش دامنه‌ی بحرانی است که این روزها دامنگیر دولت اقتدارگرا شده است.» 

مقابله رژیم اسلامی با قرارهای فیس بوکی/جنبش اعتراضی سوت

آخرین قرار فیس بوکی با نام «هندوانه‌خوری»، باعث نگرانی مسولان شده است. اگرچه نیروی انتظامی عده‌ای از شرکت‌کنندگان دو برنامۀ «آب بازی» و «خزبازی» را دستگیر کرد اما قرارهای فیس بوکی با برنامۀ «شیشه پاک کنی» و «هندوانه خوری» ادامه یافت. تحلیل‌گران نزدیک به حکومت معتقدند برخورد چکشی با این پدیده خطرناک است و باید نمونه‌های مشابه آن را با نظارت نهادهای رسمی برگزار کرد.اگرچه نیروی انتظامی عده‌ای از شرکت‌کنندگان در دو برنامۀ «آب‌بازی» و «خزبازی» را دستگیر کرد اما قرارهای فیس بوکی به همین دو برنامه ختم نشد و با برنامۀ «شیشه پاک کنی» در حمایت از کودکان کار ادامه یافت و حالا نوبت به «هندوانه خوری» رسیده است. تحلیلگران سایت‌های نزدیک به حکومت، شخصیت‌های انتظامی و برخی نمایندگان مجلس این برنامه‌ها را حاصل برنامه ریزی غرب و نوعی تمرین برای بسیج نیروهای جوان علیه حاکمیت ارزیابی کرده اند. سایت خبری-تحلیلیِ «الف» در یادداشتی بدون ذکر نام نویسنده، ضمن این که قرارهای فیس بوکی را «دسیسۀ فرهنگی جدید» نامیده به مسئولان جمهوری اسلامی پیشنهاد کرده است برای مقابله با این برنامه ها از برخوردهای چکشی پرهیز کنند و خودشان چنین برنامه هایی را زیر نظر نیروی انتظامی و شهرداری تدارک ببینند.آرش آبادپور، وبلاگ‌نویس و تحلیل‌گر شبکه‌های اجتماعی مجازیِ ساکن کانادا که با نام مستعار «آرش کمانگیر» در فضای مجازی شناخته می‌شود، از دلایل برخورد امنیتی با قرارهای فیس بوکی و پیامدهای دولتی کردن این اتفاق می‌گوید.آرش آبادپور معتقد است: «نمی‌توان قرارهای فیس بوکی را به خارج از ایران رابط داد و از طرفی دولتی شدن قرارهای فیس بوکی و اجرای این پدیده به صورت بخشنامه‌ای به ضرر خود حاکمیت است.»همچنین در کنار مطرح شدن چهار قرارهای فیس بوکی در داخل ایران، یک اید نیز در خارج از ایران مطرح شده که در آن مردم را در داخل به سوت زدن در ساعت 9 هر شب با استفاده از سوت‌های کوچک دعوت کرده است.

بشنوید:گفتگو با آرش آباد پور

***جنبش اعتراضی سوت هر شب در سراسر ایران

این اعتراضات در دوران مقاومت فرانسوی ها در برابر اشغالگران نازی آلمان موجب شد که مردم بطور غیر مستقیم همدیگر را دریابند و حتی به این وسیله کد هایی راهم با یکدیگر رد و بدل کنند

بلاخره عده ای به این نتیجه رسیدن .مزایای سوت زدن به جای هر شعاری :

1-برد بیشمار سوت نسبت به هر شعار دیگر

2-عدم شناسایی تن صدا و یا سوتی که استفاده میشود

3-راحت تر بودن نسبت به شعار دادن

4-انجام این کار حتی توسط سالمندان و کودکان

5-با برد مسافتی که دارد امکان خبر شدن محله ها دیگر و پیوستن به این اعتراض

6-هیجان بیشتری نسبت به شعار دادن دارد بخصوص از سوتهای ورزشی استفاده شود .

7. در یک روند به شعارهای اساسی تکامل خواهد یافت

8. اقتداررا به تمسخر میگیرد و کلافه میکند

هزینه ای ندارد 9.

و بالاخره نوعی همبستگی غیرمکتبی و صرفا اعتراضی را سامان میدهد

فیس بوک ، مبارزات مدنی

نوشته: رضا ولی‌زاده ، رادیو فرانسه

نامه زندانیان بند ۳۵۰ خطاب به دادستان تهران: تاریخ به زودی درباره ما و شما قضاوت خواهد کرد

جمعی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین، بزرگ‌ترین بند زندانیان سیاسی کشور، در نامه‌ای خطاب به دادستان تهران از نقض قوانین و حقوق زندانیان سیاسی نوشته‌اند؛ زندانیانی که گویا قانونی متفاوت و خود وضع کرده درباره آنان اجرا می‌شود، زندانیانی که حتی از حقوق یک زندانی عادی که جنایت‌هایی همچون قتل و تجاوز به عنف مرتکب شده نیز محروم مانده‌اند؛ حقوقی مانند حق دسترسی به تلفن، ملاقات حضوری با خانواده و مرخصی. جمعی از این زندانیان خطاب به دادستان تهران بار دیگر یاد آوری کرده‌اند که به زودی تاریخ درباره کسانی که این گونه به زندانیان سیاسی و خانواده‌هایشان ظلم روا می‌دارند قضاوت خواهد کرد.متن کامل این نامه که توسط یاران گمنام جنبش سبز در اوین در اختیار کلمه قرار گرفته، با این توضیح که نام امضا کنندگانش نزد کلمه محفوظ خواهد ماند، به شرح زیر است:

آقای جعفری دولت آبادی
دادستان تهران

امروز که این نامه را خطاب به شما می‌نویسیم در خواست آزادی‌مان را از شما و یا هیچ کس دیگر نداریم و با اینکه احکام خود را کاملا غیر عادلانه می‌دانیم اما در اینجا تنها از حقوق از دست رفته خود به عنوان یک زندانی سخن می‌گوییم.بیش از یک سال است که از عمر دادستانی شما می‌گذرد و در این مدت بسیاری از ما از ملاقات حضوری با خانواده‌هایمان، تماس تلفنی و حق مرخصی به عنوان حقوق اولیه یک زندانی محروم شده‌ایم. محدودیت‌هایی که به دستور شخص شما ایجاد شده است و این بوده است سهم ما از دادستانی شما.به عنوان دادستان تهران احتمالا بر این باور هستید که ملاقات حضوری و امکان استفاده از تلفن و مرخصی، جزیی از حقوق زندانیان است، چرا که هم اکنون این روند در تمام زندانهای ایران در حال اجراست و تنها بخشی از زندانیان سیاسی هستند که از آن محروم شده‌اند و خود شما کسی هستید که این روال غیر قانونی را درباره این زندانیان نظاره گر هستید، چرا که اعطای این ملاقاتهای حضوری و مرخصی به صورت گزینشی و کاملا سلیقه‌ای در دفتر شما اعمال می‌شود و بنابراین بخشی از زندانیان سیاسی را تبدیل به گروهی از زندانیان کرده‌اید که قانونی کاملا متفاوت درباره آن‌ها اجرا می‌شود.شما با در اختیار گرفتن اجازهٔ امکان تماس تلفنی روزانه سه تا پنج دقیقه‌ای زندانیان سیاسی و ملاقات حضوری آن‌ها از سازمان زندان‌ها و انتقال آن به حوزه اختیارات دادستانی، خواسته‌اید بخشی از اقتدار از دست رفته را به دادستانی و زیر مجموعه خود بازگردانید. هم اکنون یک سال از اجرای اقتدار گرایی شما در دادستانی تهران گذشته است. یقینا خود شما بیش از هر کسی می‌دانید که در این راه چه میزان دستاورد داشته‌اید و چه ظلمی را روا داشته‌اید. همچنانکه در ملاقاتهای خود با برخی زندانیان سیاسی به بخش‌هایی از آن ظلم‌ها اشاره کرده‌اید و تنها بر سر میزان آن اختلاف نظر داشته‌اید. همچنانکه در ملاقات با زندانیان و اعضای خانواده‌های آن‌ها گفته‌اید که جرم این زندانیان تنها این بوده که حرف‌هایشان را با صدای بلند گفته‌اند.

آقای جعفری دولت آبادی

شما بار‌ها در ملاقات با خانواده زندانیان سیاسی گفته‌اید که صادر کردن اجازه ملاقات حضوری لطف و همراهی دادستان با آنهاست، احتمالا هم بر این باورید که آن‌ها باید از این لطف و مرحمت شما سپاسگزار باشند. لطفی که با روز‌ها رفت و آمد و ساعت‌ها انتظار در پشت درهای دفتر دادستان و همکارانش شامل حالشان شده است و شما خوشحال هستید که یک ملاقات حضوری ۲۰ دقیقه‌ای را با مهرورزی‌تان به آن خانواده مرحمت کرده‌اید. تا هم ثواب آخرت را ببیرید و هم نان دنیایتان را بخورید!برخی از اعضای خانواده‌های زندانیان سیاسی در شهرستان‌ها زندگی می‌کنند و تنها امکان برقراری تماس با آن‌ها شنیدن صدای خانواده‌شان آن هم از طریق تلفن بود، آن هم روزی سه تا پنج دقیقه که‌گاه توسط مسوولان زندان و برای اینکه به قول شما و آن‌ها ما «آدم شویم» بار‌ها قطع می‌شد. چرا که وقتی یکی از زندانیان را برای اعدام می‌بردند و یا به یکی دیگر از زندانهای کشور منتقل می‌شد دور آن‌ها جمع می‌شدیم و آخرین نگاه‌ها را رد و بدل می‌کردیم و این می‌شد بهانه‌ای برای قطع تلفن، چرا که این دور هم جمع شدن‌ها در زندان از نظر مسوولان زندان خلاف بود. تنها با قطع یکباره و همیشگی تلفن اما این را به ما یاد آوری کردید که هر روز و هر لحظه باید به فکر «آدم شدن» باشیم. جمله‌ای که از گفتن آن به زندانیان و خانواده‌هایشان ابایی ندارید و بار‌ها گفته‌اید که دلیل زندانی ماندن اغلب ما این است که هنوز آدم نشده‌ایم. نمی‌دانیم آیا وظیفه شما آدم کردن تعدادی زندانی سیاسی است یا اجرای قانون. همچنین شما را به تامل در این نکته فرا می‌خوانیم که آیا دادستان بزرگ‌ترین شهر خاورمیانه باید از چنین ادبیاتی در مواجهه با مردم استفاده کند، حتی اگر این مردم، کسانی باشند که به زعم شما خطاکارند؟ راستی خانواده‌های این افراد به زعم شما خطاکار، چه گناهی کرده‌اند که باید چنین ادبیاتی را تحمل کنند؟

آقای دادستان تهران

خیلی خوب شما را درک می‌کنیم، وقتی در دفترتان نشسته‌اید و تعدادی زن و مرد و کودک چشم به شما دارند تا شاید برگه‌های ملاقات حضوری‌شان را امضا کنید یا مرخصی دو یا سه روزه به آن‌ها بدهید. حتما در آن لحظات احساس بزرگی و مهم بودن می‌کنید!الان بیش از یک سال است که از بزرگ و مهم شدن شما می‌گذرد، یعنی از زمانی که مانع ملاقات حضوری زندانیان سیاسی با خانواده‌هایشان و قطع تماس تلفنی و استفاده از مرخصی آن‌ها شده‌اید. با این همه این چند سطر را نه برای تقاضایی از شما که برای ثبت در تاریخ می‌نویسیم، تاریخی که به زودی درباره ما و شما قضاوت خواهد کرد. هر چند به نظر می‌رسد شما هم حافظه تاریخی ضعیفی دارید، چون کافی است چند پلک بزنید و وضعیت روحی و روانی و اجتماعی کسی را که جانشین او شده‌اید مرور کنید. فکر نمی‌کنیم هیچ ایرانی آزاده‌ای بخواهد، خود را جای شما بگذارد و اگر شما هم ذره‌ای از عدالت بو برده‌اید همین حال را پیدا می‌کنید.

جمعی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین

منبع: کلمه

شکنجه وحشیانه زندانی سیاسی ارژنگ داودی

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" زندانی سیاسی ارژنگ داودی تحت شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات در سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین می باشد.زندانی سیاسی ارژنگ داودی به سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل شده است.او در 2 روز اول انتقال به سلولهای انفرادی بند 209 تحت شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی بازجویان قرار گرفته بود که در اثر شکنجه های وحشیانه گوش او دچار خونریزی و ناراحتی شدید شد. بازجویان وزارت اطلاعات سر و صورت و سایر اعضای بندش را آماج ضربات مشت و لگد قرار دادند.علیرغم خونریزی گوش از انتقال او به بهداری زندان و ودرمان وی خوداری می کنند.بازجویان وزارت اطلاعات علاوه بر پرونده های واهی و دروغین که تا به حال علیه زندانی سیاسی ارژنگ داودی درست کرده اند اکتفا نکرده و در حال پرونده سازی جدید علیه وی هستند تا باز هم او را به محکومیتهای سنگین محکوم کنند.یکی از دلایل انتقال زندانی سیاسی ارژنگ داودی به سلولهای انفرادی نامه نگاری به گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد می باشد.رژیم ولی فقیه علی خامنه ای و شکنجه گرانش از مقاومت و ایستادگی زندانیان سیاسی برای دفاع از حق و حقوق خود و مردم ایران مستاصل و درمانده شده است و علیرغم صدور احکام سنگین ، ضد بشری وغیر قانونی و قرار دادن آنها در شرایط کاملا ایزوله و قرون وسطایی ، دوباره آنها را به شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل کرده و مورد بازجویی و شکنجه قرار می دهند. گفته می شود آخوندی با نام مستعار علوی از مسئولین و سربازجویان وزارت اطلاعات همراه با سربازجوی دیگری بنام سعید شیخان و فرد دیگری بنام مصطفوی بازجویی و شکنجۀ وی را به عهده دارند.هر سه شکنجه گر از شکنجه گران دهۀ 60 می باشند که همچنان در شکنجه گاه های وزارت اطلاعات مشغول بازجویی، شکنجه ،پرونده سازی و تعیین احکام سنگین علیه زندانیان سیاسی می باشند. آنها در دهۀ 60 تعداد بیشماری از زندانیان سیاسی را زیر شکنجه های خود به قتل رسانده اند.آخوند شکنجه گری که خود را علوی می نامد روز 18 مرداد ماه همسر زندانی سیاسی ارژنگ داودی را احضار و برای مدت طولانی مورد بازجویی،توهین و تهدید قرار داده بود.این آخوند شکنجه گر هنگام دستگیری زندانیان سیاسی خود فرماندهی یورش مامورین وزارت اطلاعات به منازل آنها را به عهده دارد و دائم خانواده های زندانیان سیاسی را احضار،مورد توهین و تهدید قرار می دهد.در حال حاضر علاوه بر ارژنگ داودی 4 زندانی سیاسی دیگر بنام های بهروز جاوید طهرانی ،محمد علی منصوری ،فرزاد مددزاده وصالح کهندل در سلولهای انفرادی بند 209 زندان اوین تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار دارند.لازم به یادآوری است که زندانی سیاسی ارژنگ داودی در سال 1382 دستگیر و پس از مدتها در شکنجه گاه 209 زندان اوین به بند عمومی منتقل شد اما پس از مدتی او را به زندان گوهردشت کرج تبعید کردند و از آنجا به زندان بندرعباس تبعید شد و پس گذراندن چندین ماه زندان در آنجا مجددا به زندان گوهردشت کرج بازگردانده شد.او که به 15 سال زندان و 74 ضربه شلاق محکوم شده بود اخیرا به وی اعلام کرده اند که حکم وی به 20 سال و 8 ماه افزایش یافته است.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،انتقال به سلولهای انفرادی ،مور بازجویی و شکنجه قرار دادن و پرونده سازی علیه زندانیانی که در زندان بسر می برد را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اعزام گزارشگر ویژه سازمان ملل به ایران جهت بازدید از زندانها و ملاقات با زندانیان سیاسی و خانواده ها آنها برای تهیۀ گزارش از جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای و ارائۀ آن به سازمان ملل متحد می باشد.

فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

25 مرداد 1390 برابر با 16 اوت 2011

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

گزارشگر ویژه شکنجۀ سازمان ملل متحد

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

احضار فخرالسادات محتشمی پور

فخرالسادات محتشمی پور، همسر سید مصطفی تاج زاده، برای ادای پاره ای توضیحات به دادگاه احضار شد. همزمان با انتشار نامه سرگشاده خانواده تاج زاده به رییس قوه قضاییه و درخواست رسیدگی به برخوردهای غیرقانونی صورت گرفته با وی در دو سال گذشته، همسر این زندانی سیاسی برای ادای پاره ای توضیحات به شعبه چهار دادسرای امنیتی اوین احضار شد.این در حالی است که هنوز پرونده محتشمی پور که پس از بازداشت وی تشکیل شده بود مفتوح است و حکمی برای وی صادر نشده است. گفتنی است محتشمی پور در روز ۱۰ اسفند ماه سال گذشته دستگیر شد و مدت ۴۵ روز را در انفرادی و تحت بازجویی سپری کرد. اتهام وی نگارش عریضه های روزانه و اطلاع رسانی در خصوص وضعیت خانواده های زندانیان سیاسی عنوان شده بود.


تحول سبز

اعتراض پدرحسین رونقی ملکی به بی توجهی مقامات زندان به سلامت فرزندش

در تداوم واکنش ها نسبت به بی توجهی مسئولین قضایی به وضعیت جسمانیِ وبلاگ نویسِ زندانی، حسین رونقی ملکی، پدر این محبوسِ بند ٣۵٠ زندان اوین در نامه ای به دادستان تهران و برخی مراجع ذیربط قضایی، به عدم پاسخگویی دستگاه قضایی و توجه مسئولین زندان به وضعیت فرزندش اعتراض کرد.به گزارش ارگان خبری فعالان حقوق بشر در ایران، احمد رونقی ملکی (پدر حسین)، در نامه ای که علاوه بر دادستان تهران، برای ریاست دادگاه انقلاب، دادسرای عمومی انقلاب شهید مقدس و دادیار ناظر بر زندان اوین، ریاست زندان اوین، اداره کل پزشکی قانونی استان تهران منطقه شمال، و همچنین کمیسیون حقوق بشر اسلامی ارسال داشته، بیماری های فرزند خود را برشمرده و خواستار رسیدگی فوری به وضع او شد.

متن نامه آقای رونقی به مراجع و مقامات قضایی فوق الذکر به شرح زیر است:

بسمه تعالی
محضر مبارک دادستان محترم عمومی و انقلاب کل تهران جناب آقای جعفری دولت‏آبادی
سلام علیکم
احتراماً به استحضار مقام محترم قضایی می‌‏رساند در مورخ ۳/۵/۹۰ طی نامه‏ای به دفتر پیگیری دادستان محترم در مورد وخیم بودن حال سید حسین رونقی ملکی تقدیم نمودم و ضمناً رونوشت نامه را به
الف) ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی جناب آقای لطفی جهت استحضار و اقدام قانونی به شماره پستی ۲۰۱۶۱۰۰۰۰۱۱۱۴۴۲۵۲۱۶۷ مورخ ۳/۵/۹۰ از باجه مرکزی منطقه ۱۳ پستی تهران ارسال کردم.

ب) به دادسرای عمومی و انقلاب شهید مقدسی دادیار محترم ناظر بر زندان اوین جهت استحضار و اقدام قانونی بشماره پستی ۲۰۱۶۱۰۰۰۰۱۱۱۴۴۲۵۱۸۸۷ مورخ ۳/۵/۹۰ از باجه مرکزی منطقه ۱۳ ارسال کرده‏ام.

ج) اداره کل پزشک قانونی استان تهران منطقه شمال جهت استحضار و اقدام قانونی طی شماره پستی ۲۰۱۶۱۰۰۰۰۱۱۱۴۴۲۵۲۰۶۴ مورخ ۳/۵/۹۰ از باجه مرکزی منطقه ۱۳ ارسال کرده‏ام.

د) کمیسیون حقوق بشر اسلامی جهت استحضار و اقدام قانونی به شماره پستی ۲۰۱۶۱۰۰۰۰۱۱۱۴۴۲۵۱۹۹۰ مورخ ۳/۵/۹۰ باجه مرکزی منطقه ۱۳ ارسال نمودم.با عنایت بر اینکه ۱) درد شدید کیسه صفرا با بودن ۱۷ میلیگرم سنگ ۲) درد شدید دو کلیه وی که بشدت نامبرده را آزار می‌‏دهند ۳) سوزش شدید ادرار ۴) تکرار ادرار ۵) خونریزی شدید کلیه‏‌هایش می‌‏باشد. به استحضار دادستان محترم کل تهران و مقامات قضایی و مسئولین زندان اوین می‌‏رساند بنده پدر ایشان، فرزندم را بعد از معالجه شده به صورت سالم به زندان تحویل داده بودم اما تا کنون به فرزند اینجانب مرخصی نداده‏اند تا تحت درمان قرار بدهیم حتی متأسفانه مسئولین زندان به مرخصی ایشان عنایت ندارند و برایش می‌‏گویند تو می‌‏خندی و صحبت می‌‏کنی، آیا عمل خندیدن و راه رفتن و صحبت کردن با یکدیگر در زندان می‌‏تواند موید عدم بیماری ایشان باشد یا بهبودی ایشان را تأیید کند علت چیست مسئولین زندان و مأموران محترم با فرزند اینجانب چنین برخورد را دارند

مضافاً بر اینکه در مورخ ۱۷/۵/۹۰ پزشک محترم معالج وی گواهی صادر نموده که نامبرده نیاز به رادیولوژیTVPدارد که ببینند خونریزی ایشان از کدام ناحیه است که یک برگ گواهی پزشک و کپی دفترچه بیمار یک برگ به پیوست تقدیم می‌‏گردد و همچنین در تاریخ ۱۷/۵/۹۰ برای آزمایش خون نیز مجدداً در دفترچه ایشان پزشک معالج مرقوم فرموده است

و لذا با خونربزی ادرار و وخیم بودن حال حسین در موخ ۱۷/۵/۹۰ ساعت ده و پنجاه دقیقه شب به بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد برده شده و در آزمایش نیز نشان داده شده که ایشان خونریزی دارند کپی یک برگ از دفترچه و کپی یک برگ از نتیجه آزمایش را به پیوست تقدیم می‌نمایم قابل ذکر است که از دادستان محترم کسانی که به فرزند اینجانب جهت آزمایش کمک کرده‌اند و به بیمارستان هاشمی‌نژاد برده‌اند کمال تشکر و قدردانی را می‌نمایم و از دادستان محترم و مقامات قضایی و مسئولین زندانتقاضا دارم برای مرخصی فرزندم برای درمان و مداوای ایشان (کلیه‌ها و کیسه صفرا) در منزل زیر نظر پزشکان متخصص و معالج درمان نماییم تا نامبرده از بین نرود.اگر به فرزند اینجانب سید حسین رونقی ملکی توجه نگردد جان ایشان در خطر خواهد بود با توجه بر اینکه دین اسلام دین رحمت و بخشش و فتوت و عفو و گذشت و حامی مسلمین و مستضعفین است ناگفته نماند به استحضار دادستان محترم و مقامات قضایی و مسئولین زندان می‌رسانم که فرزندم حسین رونقی ملکی با بودن ۱۳ ماه در سلول انفرادی در زندان اوین زیر شکنجه‌های بازجویان باعث گردیده هر دو کلیه‌هایش و کیسه صفرا و سلامتی‌اش را از دست بدهد و در دین مقدس اسلام این عمل بسیار زشت و ناپسند شمرده شده بخصوص در قانون الهی هم همینطور است کسی هم جوابگو نیست.در خاتمه درخواست اینجانب مجدداً این است طبق قانون و گواهی پزشکان معالج و بیمارستان که بحضورتان تقدیم شده فرزندم طبق قانون مرخصی اهدا گردد تا در منزل، ایشان توسط پزشکان متخصص رسیدگی و درمان گردد. ضمناً به استحضار دادستان محترم و مقامات قضایی می‌رساند آقای ستاری رئیس دفتر آقای پیرعباسی شعبه ۲۶، اختلافاتی که با اینجانب دارد اجازه نمی‌دهد نامه‌های من به جناب آقای پیرعباسی قاضی پرونده فرزندم تقدیم نمایم.

والسلام
با احترم سید احمد رونقی ملکی
پدر دانشجو سید حسین ملکی رونقی

رونوشت:
۱- ریاست دادگاه انقلاب اسلامی جناب آقای لطفی جهت استحضار و اقدام قانونی
۲- دادسرای عمومی انقلاب شهید مقدسی دادیار محترم ناظر بر زندان اوین جهت استحضار و اقدام قانونی
۳ – ریاست زندان اوین جهت استحضار و اقدام قانونی
۴ – اداره کل پزشکی قانونی استان تهران منطقه شمال جهت استحضار و اقدام قانونی
۵ – کمیسیون حقوق بشر اسلامی جهت استحضار و اقدام قانونی

مادر یکی از جان باختگان ۲۵ خرداد:‌ پرونده قتل را بستند؛ گفتند مقصر خودش بود

مادر حسین اخترزند، یکی از قربانیان حوادث بعد از انتخابات 88 در مصاحبه با "جرس" از نحوه شهادت فرزندش سخن گفته؛ او توضیح داده که بعد از دو سال پیگیری به آنها گفته شده که مقصر این رخداد تلخ، فرزندشان بوده و پرونده‌ی وی در دادگاه بسته شده است. زهرا مدنی، مادر حسین اختر زند جوان ۳۲ ساله ای که در درگیری های روز ۲۵ خرداد در اصفهان جانش را به دلیل ضرب و شتم و پرتاب از یک ساختمان چند طبقه از دست داده بود، می گوید: در تمام این دو سال هیچ کسی سراغ ما برای دلجویی نیامده است اما من به عنوان مادر فقط یک پرسش دارم: اگر فرزند خودشان را آنقدر می زدند که حتی مادرش نمی توانست بدن تکه پاره شده فرزندش را پیش از جان دادن ببیند، چه واکنشی نشان می دادند؟

در مورد جان باختن این شهروند اصفهانی روایت های زیادی منتشر شد و حتی یکی از مسئولان در اصفهان گفته بود که این جوان معتاد بوده و در اثر مصرف مواد مخدر از ساختمان پرتاب شده است. خانواده اختر زند یک بار در گفتگویی بسیار کوتاه به جرس گفته بودند که برای زندگی در یک شهرستان چاره ای جز سکوت برایشان باقی نمانده است. اما این بار مادر این جوان می گوید به همه ی این انگهایی که به فرزند پاک و بیگناهم زده اند در دادگاه هم جواب داده ام. مادر این قربانی سرکوب‌های خونین پس از انتخابات 88 تاکید می کند که فرزندش حتی سیگار هم نمی کشیده و جوانی غیرسیاسی بوده است. آنچه می خوانید پاسخ های زهرا مدنی مادر حسین اخترزند به پرسش های خبرنگار جرس است در مورد بخش هایی از آنچه که در این دو سال بر این خانواده گذشت. خانم مدنی بیش از دو سال از جان باختن فرزند شما در درگیری های پس از انتخابات می گذرد، این دو سال بر شما چه گذشت؟

خیلی سخت هست برای یک مادر که سی و دو سال بچه ای را بزرگ کند بعد بیگناه کشته شود. من مادرم؛ خیلی برایش ناراحت هستم؛ هیچ وقت از فکرش بیرون نمی روم. من فقط شبانه روز دعا می کنم که خدایا بچه ای که نه سیاسی بود و نه در هیچ برنامه ای بود، بچه ساکت و مظلوم و بی سرو صدای مرا آنقدر زندند که منِ مادر اجازه نداشتم وضعیت تکان دهنده ی فرزندم را پیش از جان دادن ببینم.

حسین چند سال داشت و به چه کاری مشغول بود؟
استاد تراشکاری بود، ۳۲ ساله بود و وقتی هم که ۱۷ سال داشت پدرش را از دست داده بود. برای همین درسش را رها کرد و رفت سراغ کار تا سرپرست خانواده شود. خیلی آرام، صادق و خوش رفتار بود. تکیه گاه من و برادرهاش بود. وقتی این اتفاق برای حسین رخ داد خیلی ها نگران بود که چطور ممکن است برا ی چنین بچه آرامی این فاجعه رخ دهد.

تاکنون روایت های متعددی از کشته شدن «حسین اخترزند» منتشر شده است ممکن است خودتان بگویید، فرزند شما کجا و به چه صورتی کشته شد؟
حسین پی‍ش از آنکه برود سرکار گفت من چون درد دندان دارم شب ممکن است کمی دیر بیایم . شب وقتی دیر کرد، زنگ زدم دیدم تلفن همراهش خاموش است. بیست دقیقه بعد از اینکه رسیدیم بیمارستان حسین جانش را از دست داد.

شما موفق شدید فرزندتان را از نزدیک ببینید و آثار ضرب و شتم را روی بدنش مشاهده کنید؟
 نه اصلا. برادرهایش وقتی رفتند بالای سرش حسین هنوز زنده بود، ولی من نتوانستم ببینمش...حسین‌ام نیم ساعت بعد از آنکه ما رسیدیم بیمارستان تمام کرد. ولی خانواده ی ما رفتند بالای سر حسین و او را از نزدیک دیدند. از بدن له شده ی حسین عکس گرفتند اما خب وضعیت اش خیلی اسفناک بود. یک مادر نمی توانست بدن تیکه پاره شده ی فرزندش را ببیند. حتی دکترش به ما گفته بود حسین اگر زنده می ماند حتما با آن وضعیت پیش آمده قطع نخاع می شد. دکتر می گفت بدن حسین خرد شده است و آنقدر وضعیت بدن او خراب شده است که هیچ راه نجاتی برای فرزند شما باقی نمی ماند و او تا ابد هم فلج می ماند.

آیا برای برگزاری مراسم تشییع هیچ مشکل خاصی پیش نیامد؟
نه برای مراسمش هیچ مشکلی پیش نیامد. چون یک روز بعد، از نیروی انتظامی آمدند خانه ی ما و عکس های پسرم را دیدند، یعنی یک روز بعد پرس و جوهای خودشان را کردند و بعد که فهمیدند فرزند ما سیاسی نبود اهل هیچ گروه و حزبی هم نبود، جسد را به ما تحویل دادند و ما هم مراسم را برگزار کردیم.

شما خودتان می توانید توضیح دهید ماجرا ی روز درگیری چه بود؟
در اصفهان هم مثل شهرهای دیگر درگیری زیاد بود. ماموران مثل اینکه با مردم برخورد می کردند و حسین هم به همراه مردم فرار می کند و به یک ساختمان پزشکی که در دروازه شیراز بود پناه آورده بود. بعد از همانجا از ساختمان چند طبقه پرتاب می شود پایین که آنها می گویند حسین خودش پرتاب شد پایین.

آیا هیچگاه از مسئولان ساختمان پزشکان پیگیری کرده اید که دقیقا آن روز چه اتفاقی رخ داد؟
بله یکی از بستگان نزدیک حسین و خیلی های دیگر رفتند و از نزدیک با کارکنان بیمارستان صحبت کردند. طبیعی است که وقتی کسی را دنبال می کنند حتما به دلیل رعب و وحشت به یک جایی پناه می آورد. می گویند بچه ی من بعد از اینکه به بیمارستان پناه آورد خودش پرتاب شد پایین، ولی مسئولان و کارکنان بیمارستان واقعیت دیگری را می گویند. اصلا سئوال من این است؛ آثار ضرب و شتم روی بدن بچه ام که همه دیده اند و عکس هایش هم گواه است نشان چیست؟

آیا شما وارد پیگیری قضایی پرونده ی جان باختن فرندتان شدید؟
بله، پیگیری کردیم. آنها از سر خودشان باز کردند و می گویند مقصر خود حسین بوده که به خیابان رفته بود. آن روز خیلی ها به خیابان آمده بودند و کسی که دنبالش می کنند خوب از ترس و وحشت فرار می کند. ما پیگیری کردیم ببینیم چرا در آن ساختمان مورد ضرب و شتم قرار گرفته. ولی پرونده اش رد شده و حتی دیوان عالی کشور هم پرونده اش را مختومه اعلام کرده است. حتما می دانید که گفتند حسین معتاد بود، وقتی این حرف را شنیدم داغون شدم. برای یک مادر خیلی سخت است که ببیند هم بچه اش را کشته اند و هم انگ می زنند. در دادگاه به قاضی گفتم لطفا اگر همدردی نمی کنید، با احساسات ما هم بازی نکنید. این بچه حتی یک سیگار هم نمی کشید. همه ی فامیل می دانند که حسین پاک و سربلند زندگی کرد و نان آور خانه بود. اگر قاتل را پیدا نمی کنید چرا به بچه های بیگناه ما انگ می زنید؟

آیا شما عکس هایی که از حسین در اینترنت هم به شکل گسترده ای منتشر شده است را دیده اید؟
نه، نمی توانم. همان موقع هم فرزندان دیگرم اجازه ندادند من آن عکس ها را ببینم. من هم ناراحتی اعصاب دارم هم یک مادرم و دیدن بدن تکه پاره ی یک فرزند، دلم را آتش می زند. حسین دست خالی رفته بود و آنها با باتوم ریختند به جان بچه های مردم و بچه ی مرا از بین بردند. من فقط می خواهم بدانم بچه مرا به کدام گناه کشتند؟

آیا نکته ای و سخنی برای مسئولان دارید؟
می خواهم بگویم اگر این بچه گناهی داشت یا بر فرض اشتباهی کرد به خیابان رفت باید به او تذکر بدهند که چرا به خیابان آمدی چرا می خواهی سر و صدا راه بیاندازی؟ نه اینکه آنقدر با باتوم به جان شان بیافتند گه زندگی یک جوان را تمام کنند. بچه ای که استاد تراشکاری بود سرش به زندگی گرم بود حق اش این نبود که کشته شود. من فقط می خواهم بدانم اگر کسی بچه های خودشان را با باتوم اینجوری بزند، اگر کسی فرزند خودشان را به این وضع گرفتار کند آنها چه می کنند؟
بچه ی من حتی رای نداد، در هیچ برنامه ی سیاسی هم نبود. بچه ی من به خاطر درد دندانش رفته بود حالا بلایی بر سرش آمد که هیچ کسی پاسخگو نیست.

می توانم بپرسم چرا در تمام این دو سال سکوت کرده بودید و هیچ گاه با رسانه ها و مسولان سخن نگفتید؟
من دو سال مصاحبه نکردم ، حرفی نزدم و همه ی امیدم این بود که پرونده کشته شدن حسین نتیجه بدهد؛ ولی نه کسی برای دلجویی آمد نه کسی پاسخ داد، هیچ ، هیچ... در تمام این دو سال واقعا شب و روز دعا کردم خدا قاتل بچه من و همه بچه های دیگر که بیگناه کشته اند را رسوا کند. متاسف هستم یک جوان بیگناه شده در کشور خودمان کشته شده ولی هیچ جا و هیچ گاه اسمش را هم در رسانه های همین کشور نمی شنویم... به هر حال او هم انسان بود و هم اهل همین کشور بود.... از خدا می خواهم مسبب این قتل پیدا شود و یک روز به من بگویند چرا بچه بیگناه مرا از یک ساختمان چند طبقه پرتاب کردند پایین.

در دو سال گذشته بیشترین چیزی که آزارتان داده، به عنوان خانواده ای که فرزندش را از دست داده، چه بوده است؟

بیگناهی او و اینکه هرچه پیگری کردیم تا قاتل را پیدا کنیم به ما گفتند مقصر خودش بود. این دو نکته خیلی خیلی ما را اذیت کرد. باز هم تاکید می کنم دلم می خواهد ببینم آیا اگر یکی از مسئولان ببیند که بچه اش را با باتوم تکه و پاره کرده اند و از ساختمان پرتاب شد و یک جوان بیگناه جانش را اینطوری از دست بدهد بعد بگویند خودش مقصر بوده است چه حالی خواهند داشت؟ امیدوارم خدا کمک کند قاتل حسین پیدا شود و هر کسی بچه ی مرا پرتاب کرد پایین همین بلا سر خودش بیاید و به همین درد گرفتار شود.

ناگفته ای اگر باقی مانده است بفرمایید.
آرزو دارم قاتل بچه ام پیدا شود تا مبادا فردا چنین اتفاقی برای بچه های دیگر مردم رخ دهد. باید مسبب و بانی این قتل پیدا شود. باید قاتل بچه های ما رسوا شوند و ببینیم چه کسانی چنین برنامه ای ریختند برای بچه ی بیگناه من و بچه های دیگری که مظلوم کشته شدند. بچه ام عاشق امام حسین بود و ماه محرم همیشه در عزاداری ها شرکت می کرد؛ حالا از امام حسین می خواهم از صاحب اسم پسرم می خواهم که قاتل حسین پیدا شود تا شاید دردهای ما اندکی تسکین پیدا کند.

سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم ( پدرام طنازی )

  سقوط معیشت و دیکتاتوری خامنه‌ای؛ بازی خطرناک با خشم مردم بحران‌های بی‌پایان اقتصادی در جمهوری اسلامی، زندگی مردم را به ویرانه‌ای تبدیل کرد...